فصل : ١٠ - توحيد در عبادت و پرستش (يا دستاويز وهابيان)
يكتا پرستى اساس دعوت پيامبران آسمانى را در تمام ادوار، تشكيل مى دهد؛ يعنى همه انسان ها بايد خداى يگانه را بپرستند و از پرستش موجودات ديگر بپرهيزند.
يكتاپرستى و شكستن زنجيرهاى دوگانه پرستى، از اساسى ترين دستورهاى آسمانى است كه در سر لوحه برنامه هاى تمام پيامبران قرار گرفته است، تو گويى تمام پيامبران براى يك هدف برگزيده شده اند و آن تثبيت يكتاپرستى و مبارزه با شرك به صورت مطلق و شرك در عبادت ـ بخصوص ـ مى باشد.
قرآن مجيد اين حقيقت را به روشنى يادآور شده و مى گويد :
١ ـ(
وَلَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ اُمَة رَسُولا اَنِ اعْبُدُوا اللهَ واجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ
)
«در ميان هر امتّى پيامبرى برانگيختيم كه خدا را بپرستند و از هر معبودى جز خدا بپرهيزند.»
٢ ـ(
وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُول اِلاّ نُوحِىَ اِلَيْهِ أَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ
)
«پيش از تو، هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اين كه به او وحى كرديم : جز من معبودى نيست و مرا بپرستيد.»
قرآن مجيد يكتا پرستى را اصل مشترك ميان تمام شرايع آسمانى معرفى كرده و مى فرمايد :
(
قُلْ يا أَهْلَ الْكتابِ تَعالَوْا اِلى كَلِمَة سَواء بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ، أَلاّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً
)
«بگو اى اهل كتاب بياييد كلمه اى را كه ميان ما و شما يكسان است، بپذيريد و آن اين كه : جز خداى را نپرستيم و براى او شريك و انبازى قرار ندهيم.»
توحيد درعبادت اصل مسلم و استوارى است كه در ميان مسلمانان احدى با آن مخالفت نكرده و تمام طوائف درباره آن نظر واحدى دارند. اگر گروه معتزله در توحيد افعالى اختلاف نظر دارند، و يا گروه اشاعره در توحيد صفات با معتزله مخالفند ولى تمام طوايف اسلامى در اين اصل وحدت نظر دارند و هيچ فرد مسلمانى نمى تواند اين اصل را منكر شود و اگر اختلافى در ميان باشد، مربوط به مصاديق است؛ يعنى گروهى از مسلمانان برخى از افعال را عبادت مى انگارند، در حالى كه طوايف ديگر آن را تكريم و تعظيم مى دانند و به اصطلاح هر چه نزاع هست در صغرى است كه آيا اين كار عبادت است يا نه، نه در كبرى و آن اين كه عبادت غير خدا شرك و حرام است. اين جا است كه بايد معناى «عبادت» را از نظر لغت و قرآن كاملا روشن كنيم، آنگاه تكليف موارد و مصاديق مورد گفتگو خود به خود روشن خواهد شد.
روشن تر بگوييم : توحيد در عبادت چيزى نيست كه فقط گروه خاصى آن را به خود نسبت دهد بلكه تمام يكتاپرستان بخصوص مسلمانان در اين مورد نظر واحدى دارند، چيزى كه هست بحث و گفتگو درباره يك رشته اعمال است كه گروهى آنها را عبادت تلقى مى كنند، در حالى كه در نظر ديگران ارتباطى به عبادت ندارد، از اين جهت بايد در اين بخش پيرامون آن بحث و گفتگو كنيم و عبادت را به صورت منطقى تعريف كنيم و حد و مرز آن را روشن سازيم و محكى به دست طرف بدهيم كه در پرتو آن «عبادت» را از غير آن به روشنى تميز دهد.
عبادت و تعريف كامل و جامع آن
«عبادت» در لغت عرب، معادل لفظ «پرستش» در زبان فارسى است، همان طور كه لفظ پرستش نزد ما مفهوم روشن و واضحى دارد، لفظ عبادت نيز مفهوم كاملا روشنى دارد، هر چند نتوانيم آن را با جمله اى به صورت يك تعريف منطقى، تفسير و ارائه كنيم.
شكى نيست كه زمين و آسمان نزد ما مفهوم كاملا روشن و واضحى دارد، در صورتى كه بسيارى از ما نمى تواند آن را به صورت كامل تعريف كند و يا توضيح دهد، ولى اين مطلب مانع از آن نيست كه از شنيدن هر دو لفظ، معناى واضحى از آن، در ذهن ما مجسم گردد.
عبادت و پرستش نيز بسان لفظ زمين و آسمان است كه همگى به معناى واقعى آن واقف و آگاهيم هر چند نتوانيم درك خود را در قالب يك تعريف منطقى بريزيم، همچنانكه مصاديق واقعى هر يك از «عبادت» و «تعظيم» و يا «پرستش» و «بزرگداشت» نزد ما روشن است و جداسازى مصاديق هر يك از ديگرى بسيار آسان مى باشد.
عاشق دلداده اى كه در و ديوار معشوق خود را مى بوسد و يا لباس و پيراهن او را به سينه مى مالد و يا پس از مرگ، قبر و تربت او را مى بوسد، در ميان هيچ ملتى پرستشگر خوانده نمى شود. عمل و كار كسانى كه براى ديدار جسدهاى موميايى رهبران بزرگ جهان، كه مورد علاقه گروهى از توده هاست، مى شتابند و يا براى ديدن آثار و خانه و كاشانه آنها مى روند وبراى احترام آنان چند دقيقه سكوت كرده و مراسمى را بر پا مى كنند، عبادت و پرستش محسوب نمى شود، هر چند خضوع و اظهار علاقه آنان در پايه خضوع خداپرستان در مقابل خدا باشد. در اين بحث تنها وجدان هاى بيدار مى تواند قاضى و داور باشد تا «احترام و تعظيم» را از «عبادت وپرستش» جدا سازد.
بنابر اين اگر بنا باشد عبادت را به صورت منطقى تعريف كنيم و تجزيه و تحليل نماييم، مى توانيم آن را به سه گونه تعريف كنيم كه آن سه تعريف هدف واحدى را تعقيب مى كنند ولى پيش از آن، دو تعريفى را كه وهابيها روى آن تكيه مى كنند مى آوريم :
الف ـ عبادت؛ خضوع و تذلّل!
در كتابهاى لغت، «عبادت» به معناى «خضوع» و «اظهار تذلل» آمده است
چنين معنايى نمى تواند بيانگر معناى دقيق، صحيح و كامل عبادت باشد، زيرا :
١ ـ اگر «عبادت» با خضوع و تذلل مرادف باشد، در جهان نمى توان براى كسى شناسنامه «توحيدى» صادر كرد و نمى توان فردى را موحّد خواند؛ زيرا : بشَر فطرتاً در برابر كمال مادى و معنوىِ انسانهاى بالاتر و برتر، خاضع وخاشع مى گردد؛ مانند شاگرد در برابر آموزگار، فرزند در برابر پدر و مادر، انسان دلداده در مقابل معشوق و محبوب و...
٢ ـ قرآن مجيد به فرزندان دستور مى دهد كه بالهاى ذلت را در برابر پدر و مادر فرود آورند آنجا كه مى فرمايد :
(
وَاخْفَضْ لَهُما جُناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً
)
«بالهاى ذلّت را به نشانه محبّت در برابر آنها فرود آور و بگو : خدايا! بر آنان رحم فرما، آنچنان كه مرا در دوران كوچكى تربيت كرده اند.»
اگر خضوع ذليلانه نشانه عبادت شخص باشد، بايد فرزندان مطيع، مشرك شمرده شوند و فرزندان عاق، موحد قلمداد گردند.
ب ـ عبادت؛ خضوع بى نهايت!
گروهى از مفسّران وقتى به نقص معنا و تفسير اهل لغت واقف شدند، در صدد جبران برآمده و اينگونه گفته اند : «عبادت، خضوع بى نهايت در احساس كمال و عظمت است!»
چنين تفسيرى دست كمى از تفسير نخست ندارد زيرا : خداوند به فرشتگان دستور مى دهد كه در برابر آدم سجده كنند؛ چنانكه مى فرمايد :
(
وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْليسَ
)
«آنگاه كه به فرشتگان فرمود : بر آدم سجده كنيد، همگان سجده كردند جز ابليس.»
سجده در مقابل موجودى، از مصاديق تذلل و اظهار خضوع بى نهايت است. اگر چنين كارى نشانه عبادت باشد، بايد فرشتگان مطيع را مشرك و شيطان عصيانگر را موحد قلمداد نمود.
فرزندان يعقوب و حتى خود او با همسرش در برابر عظمت يوسف سجده كردند، چنانكه مى فرمايد :
(
وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقالَ يا اَبَتِ هذا تأْوِيلُ رُؤْياىَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّى حَقّاً
.)
«همگان در برابر يوسف به سجده افتادند و يوسف گفت : (سجده شماها و يازده برادرم) تأويل خوابى است كه قبلا ديده بودم.»
قرآن خواب يوسف را، كه در دوران كودكى اش ديد، نقل مى كند آنجا كه مى فرمايد :
(
اِنّى رَأَيتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رأَيتُهُم لِي ساجِدِينَ
)
«يازده ستاره و آفتاب و ماه را بر خود سجده كنان ديدم.»
همه مسلمانان، حجرالأسود را به پيروى از پيشواى موحدان، پيامبر گرامىصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى بوسند و بر آن دست مى مالند؛ همانند كارى كه بت پرستان با بتهاى خود انجام مى دادند. با اين وصف، كار ما عين توحيد و كار آنان عين شرك است.
با توجه به اين اصل، نبايد واقعيت عبادت را تنها در صورت عمل و در تذلّلها و خضوعهاى مطلق جستجو كرد. هر چند خضوع و تذلل يكى از اركان و از عناصِر واقعى آن است ولى ركن و عنصُر به آن منحصِر نيست، بلكه بايد خضوع و تذلل با عقيده خاصى نيز توأم باشد و در حقيقت اگر خضوع ـ خواه به صورت بى نهايت يا به صورت كم رنگ تر از آن ـ از عقيده خاصى سرچشمه بگيرد، «عبادت» شمرده مى شود و در حقيقت عقيده است كه به عمل رنگ عبادت مى بخشد و عمل بدون عقيده، عبادت نيست.
نخستين تعريف عبادت
عبادت آن خضوع عملى و يا لفظى و زبانى است كه از اعتقاد به «الوهيت» سرچشمه بگيرد.
اكنون ببينيم «الوهيت» چيست؟ و نقطه حساس بحث اين است كه معناى الوهيت را به دقت دريابيم. الوهيت به معناى خدايى واِله به معناى خدا است. اگر احياناً لفظ «اله» به «معبود» تفسير شده، تفسير به لازم است نه اين كه معبود، معناى واقعى اِله است. بلكه از آن جا كه اِله حقيقى و يا اِله هاى پندارى در ميان ملل جهان، معبود و مورد پرستش بوده اند، تصوّر شده كه اِله به معناى معبود است و گرنه معبود بودن از لوازم اِله بودن است نه معناى ابتدايى آن.
گواه روشن بر اين كه لفظ اله به معناى خداست نه معبود، همان كلمه اخلاص؛ يعنى لااِله الاّ الله است. اگر لفظ «اِله» در اين جمله به معناى معبود باشد، اين كلمه دروغى بيش نخواهد بود؛ زيرا روشن و بديهى است كه جز الله هزاران معبود ديگر نيز هست. و لذا گروهى براى نجات از اشكال، لفظ «بالحق» را در تقدير گرفته اند تا از اين طريق دروغ را بر طرف كنند كه در آن صورت معناى جمله اين مى شود كه : «لا معبود بالحق الاّ الله» ولى تقدير چنين كلمه اى جز تكلّف چيزى نيست.
گواه روشن بر اين تعريف، آياتى است كه در اين زمينه وارد شده است. از بررسى اين آيات، روشن مى گردد كه عبادت آن نوع گفتار و رفتارى است كه از اعتقاد به «الوهيت»
سرچشمه بگيرد و تا چنين اعتقادى درباره موجودى نباشد، خضوع و كرنش و يا تعظيم و تكريم او عبادت و پرستش نخواهد بود، به گواه اين كه قرآن وقتى دستور عبادت خدا را مى دهد به دنبالش مدلل مى كند كه جز او الهى نيست، چنانكه مى فرمايد :
(
يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مالَكُمْ مِنْ اِله غَيْرُهُ
)
«اى قوم من خدا را بپرستيد، براى شما خدايى جز او نيست.»
مضمون اين آيه در نُه مورد يا بيشتر وارد شده است و خوانندگان گرامى مى توانند به سوره هاى اعراف، آيات ٦٥، ٧٣ و ٥٨ و هود، آيات ٥، ٦١ و ٨٤ و انبيا، آيه ٢٥ و مؤمنون، آيه ٢٣ و ٣٢ و طه، آيه ١٤ مراجعه كنند.
اين تعبيرها مى رساند كه عبادت، آن خضوع و تذلّلى است كه از اعتقاد به الوهيت سرچشمه مى گيرد و اگر چنين اعتقادى در كار نباشد، آن را عبادت نمى نامند.
نه تنها اين آيه و مضمون آن، كه آيات ديگرى نيز بر اين حقيقت گواهى مى دهد؛ مانند :
«اِنَّهُمْ كانُوا اِذا قيلَ لَهُمْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ يَسْتَكْبِرُونَ»
«آنان كسانى هستند كه هرگاه به آنان گفته مى شود خدايى جز الله نيست، كبر مىورزند.»
يعنى به اين سخن اعتنا نمى كنند؛ چون به الوهيت موجودات ديگر معتقدند.
(
اَمْ لَهُمْ اِلهٌ غَيْرُ اللهِ سُبْحانَ اللهِ عَمّا يُشْرِكُونَ
)
«آيا براى آنها خدايى جز الله هست، منزه است خدا از آنچه كه براى او شرك مىورزند.»
در اين آيه ملاك شرك اين معرفى شده است كه شخص به الوهيت غير خدا معتقد گردد.
(
الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللهِ اِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَموُنَ
)
«آنان كه همراه خدا، خداى ديگر قرار مى دهند، بزودى از نتايج اعمال خود آگاه مى شوند.»
(
وَالَّذِيْنَ لايَدْعُوْنَ مَعَ اللهِ اِلهاً آخَرَ
)
گواه بر اين كه دعوت مشركان همراه با اعتقاد به الوهيت بت هاى خود بوده، آيه هاى زير است :
(
وَاتَّخَذُوا مِنْ دوُنِ اللهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً
)
«جز خدا، خدايانى را پذيرفته اند كه مايه عزت آنان باشد!»
(
أَئِنّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللهِ الِهَةً اُخْرى
)
«آيا شما گواهى مى دهيد كه با خدا، خدايان ديگرى هم هست؟»
(
وَاِذْقال اِبْراهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ أتَتَّخِذُ اَصْناماً آلِهَةً
)
«وقتى ابراهيم به پدر خود گفت : آيا خدايانى از بت ها اتخاذ مى كنى؟»
با مراجعه به آياتى كه مسأله شرك بت پرستان در آنها آمده، اين حقيقت به خوبى روشن مى گردد كه شرك بت پرستان، معلول اين بوده كه به الوهيت معبودهاى خود معتقد بوده اند و آنها را كه مخلوق خدا بودند، خدا گونه هايى مى دانستند كه در عين مخلوق بودن، برخى از كارهاى خداى بزرگ به آنان سپرده شده است و براى همين عمل آنها را پرستش مى نمودند.
به خاطر همين اعتقاد به الوهيت و خدايى آنان بود كه هر زمان به خداى يگانه دعوت مى شدند، بر او كفر مى ورزيدند و اگر براى او شريكى قرار داده مى شد، به او ايمان مى آوردند، چنان كه اين مضمون در آيه ياد شده در زير آمده است :
(
ذلِكُمْ بِأَنَّهُ اِذا دُعِىَ اللهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَاِنْ يُشْرَك بِهِ تُؤْمِنوُا فَالْحُكْمُ للهِِ الْعَلِىِّ الْكَبيرِ
)
«اين به خاطر اين است كه هر گاه خداوند به تنهايى خوانده مى شود، به او كفر مى ورزيد و اگر بر او شريكى قرار داده شود، ايمان مى آوريد، حكومت از آن خداى بلند مرتبه و بزرگ است.»
مرحوم آية الله شيخ محمد جواد بلاغى در تفسير ارزنده خود (آلاء الرحمان) وقتى به تفسير و موشكافى حقيقت عبادت مى رسد، آن را چنين تعريف مى كند :
«العِبادَةٌ مايَرَوْنَهُ مُسْتَشْعِراً بِالْخُضُوع لِمَنْ يتَّخِذُهُ الْخاضِعُ اِلهاً لِيُوفيه بِذلِكَ مايَراهُ لَه مِنْ حَقِّ الإمْتيازِ بِاْلإلهِيَّةِ»
«عبادت همان عملى است كه حاكى از خضوع انسان در برابر كسى است كه او را اِله اتخاذ كرده است تا حق برترى او را از جهت داشتن مقام الوهيت ادا نمايد.»
مرحوم بلاغى دريافت وجدانى خود را از عبادت در قالب لفظ ريخته و بيان كرده است و آيات ياد شده كاملا مؤيد و روشنگر صحّت و استوارى اين تعريف مى باشد.
استاد بزرگوار آية الله العظمى خمينى ـ در كتاب ارزنده اش (كشف الأسرار) همين نظر را برگزيده و مى فرمايد :
عبادت در عربى و پرستش در فارسى، عبارت از آن است كه : «كسى را به عنوان اين كه خدا است، ستايش كنند، خواه به عنوان خداى بزرگ يا به عنوان خداى كوچك.»
روشن ترين گواه بر اين نظر ملاحظه مجموع آيات مبارزه با شرك است و تمام فرقه هاى شرك، موجوداتى را كه در برابر آنها خضوع و آنها را ستايش مى كردند، همه را «اِله» (خدا؛ اعم از بزرگ يا كوچك، حقيقى يا مجازى) پنداشته و به اين عنوان در برابر آنها تذلّل مى كردند.
و كليد اين تعريف اين است كه با مراجعه به آيات، روشن سازيم كه «اِله» به معناى «خدا» است نه به معناى «معبود» و در خدا بودن، كافى است كه موجودى از نظر پرستشگر، مالك برخى از افعال و كارهاى خداى خالق گردد، هر چند خود او مخلوق باشد. اما يك كار و يا كارهاى الهى به او تفويض شده باشد؛ چنانكه جريان درباره برخى از بتها از نظر عرب جاهلى چنين بود.