عدل الهی در عرصه محشر
عالم رحم مادران که سومین عالم از عوالم ششگانه را به خود اختصاص داده از چند جهت دارای اهمیت بسیار مهمّی بود که عمده ترین آنها وجود خانواده سالم و اجتماع پرتحرک و شاداب است. که این مهم، سعادت دنیوی و آخروی تک تک افراد یک جامعه را تضمین می کند. و اگر چنان چه خانواده و محیطی کسل کننده، بیمار و پر از گناه داشته باشیم و بعد معنوی در چنین محیطی اثر گذار نباشد، مسلماً همه افراد آن جامعه به نوعی به منجلاب گناه گرفتار شده اند - کما این که خداوند در قرآن با بیان سرگذشت اقوام مختلف متذکر آن می شود:(
اِنَّ الله لایُغَیّرُ ما بِقَوم حتی یُغیّرُوا ما بِأنفسِهِم
)
؛
(امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند. » و امید رهایی از چنین منجلابی احتیاج به انقلاب درونی و اجتماعی دارد که خود در کشور عزیزمان در سال های نه چندان دور شاهد آن بودیم.
خداوند عادل کیفر گناه اش را به همین مبنا قرار می دهد. چنان چه محمد بن یعقوب کلینی در روضه کافی روایتی آورده که عبدالاعلی می گوید: از امام صادقعليهالسلام
شنیدم که می فرمود: روز قیامت که شود زن زیبایی را که به خاطر زیبایی اش به فتنه و گناه افتاده می آورند، آن زن گوید: پروردگار! چون مرا زیبا آفریدی به خاطر همین زیبایی بود که من دچار فتنه و گناه شدم. مریمعليهاالسلام
را که در زیبایی بی نظیر بود برابرش می آورند، به او می گویند: آیا تو زیباتر بودی یا این؟ ما او را زیبا آفریدیم ولی مفتون گناه نشد.
و هم چنین مرد زیبایی که به خاطر زیبای اش دچار گناه گشته بیاورند. وی گوید: پروردگارا! تو مرا زیبا آفریدی و من از این رهگذر دچار فریب زنان شدم؛ یوسفعليهالسلام
را پیش او آورند، و به او گویند: تو زیباتر بودی یا این؟ ما او را زیبا خلق کردیم ولی مفتون زنان نشد.
و مرد بلا رسیده ای را که به خاطر بلاهایی که به او رسیده به فتنه دچار گشته است بیاورند، آن شخص گوید: پروردگارا! بلا را بر من سخت کردی و از این رو من دچار فتنه شدم؛ ایّوبعليهالسلام
را بیاورند و به او گویند: آیا بلای تو سخت تر بود، یا بلای این؟ او هم گرفتار بر بلا شد امّا به فتنه نیفتاد.
عالم دنیا
مقدمه
(
إِعْلَمُوا أَ نَّمَا الْحَیوةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکاثُرٌ فِی الأَمْوالِ وَالأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْث أَعْجَبَ الکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَفِی الآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَرِضْوانٌ وَمَا الْحَیوةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الغُرُورِ
)
؛
به امید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و تفاخر در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است. همانند بارانی که محصول اش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد. سپس خشک می شود به گونه ای که آن را زرد رنگ می بینی، سپس تبدیل به کاه می شود. و در آخر یا عذاب شدید است، یا مغفرت و رضای الهی، و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع غرور نیست.
انسان پس از مدت معیّنی که در حیات جنینی، رحم مادر می ماند. و در آن جا رشد و نموّ (یا تکامل ابتدایی جسمی) می نماید. قضا و تقدیرات الهی توسط دو ملک در وسط دو ابرو او نوشته می شود و با فشار دو ملک از شکم مادر بیرون می افتد و شروع به ناله و گریه می کند، چون هنوز عادت به این دنیا با نعمت های فراوان اش نکرده و عاشق همان عالم رحم است. و می بینیم رنگ بچه در بدو تولّد عوض می شود. و از همان دوران کودکی در دنیا با پرستاری و تغذیه گوناگون و متنوع والدین به رشد جسمی و عقلی می رسد. و کم کم با طبیعت و همه امکانات رفاهی که والدین برای کودک فراهم می کنند علاقمند به دنیا می شود.
برای رفع احتیاجات اش مشغول به تحصیل می شود و شغل مناسب حال پیدا می کند که حاصل زحمت و مدیون استعداد و زیرکی و بازوان توانای خود می داند، که در این راستا شعار «اَنا رجلٌ» و منم منم که حاکی از خودپسندی و تکبّر است. سر لوحه موفقیت خود قرار می دهد. در حالی که بهترین تعاریف دنیا و زندگانی انسان را امیرمؤمنان علیعليهالسلام
در چند جمله پر معنا تعریف می کند و می فرماید:
ما لاْبنِ آدَمَ والفَخر، اَوَّلُهُ نُطْفَة، وآخرُهُ جیفَة، لایَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَلا یَدْفَعُ مَتْفَهُ. انَّ اللّه مَلکاً یُنادی فی کلِّ یَوْم: لِدُوا للْمَوْتِ، واجْمَعُوا لِلْفَناء وابْنُوا للخراب، الدّنیا دارُ مَمَرِ اِلی دار مقرِ والنّاسُ فیها رَجُلان: رَجُل باع فیها نَفْسَهُ فَاوْبَقَها، وَ رَجُل امْتاعَ نَفْسَهُ فأفتَقَها؛
پس آدم را با ناز چه کار که آغازش نطفه بوده است و پایان اش مردار. نه روزی خود دادن تواند و نه تواند مرگ اش را باز راند. و خدا را فرشته ای است که هر روز بانگ بر می زند: بزایید برای مردن و فراهم کنید برای نابود گشتن و بسازید برای ویران شدن. و دنیا خانه ای است که از آن بگذرند، نه جایی که در آن بسر برند. و مردم در آن دو گونه اند: یکی آن که، خود را فروخت و خویش را به تباهی انداخت. و دیگری، که خود را خرید و آزاد ساخت.
مثال مؤمن در دنیا، مثل جنین است در رحم مادر؛ چنان در آن خو گرفته است که گویی عالمی برتر و با صفاتر از شکم مادر نیست. از این رو پس از پایان عمر آن جهان یعنی نه ماه با اکراه و سختی همراه با ترس و گریه از آن مکان دل می کند. پس از مدتی اندک با این دنیا انس گرفته و فراق آن را کراهت می دارد و دیگر میل بازگشت به وطن نه ماهه خویش ندارد. مؤمنین نیز چنان به دنیا خو گرفته اند که دل کندن از آن برایش سخت و مرگ بر او ناپسند است. امّا پس از مرگ وقتی چشم اش به جمال نعمت های فرح بخش و دل انگیز برزخی روشن شد، به هیچ وجه حاضر نیست به وطن چند ساله خویش باز گردد.
بلی! اگر با زبان حال به بچه در شکم مادر بگویید در ورای این محل تو عالمی است که شکم مادر در نزد آن هیچ است، نمی تواند ادراک کند و بفهمد. هم چنین بر ما که لذات این دنیا را چشیده ایم و محسوس به این عالم هستیم شرح عوالم بعد ممکن ادراک نیست و پذیرش آن دیر باور است.
و مولانا جلال الدین مولوی اشاره به حدیث نبویصلىاللهعليهوآلهوسلم
می سراید:
دوران های پنج گانه دنیا
به هر حال خداوند بزرگ زندگانی انسان ها را به پنج مرحله متفاوت تقسیم فرموده که عبارتنداز: «غفلت، سرگرمی، تجمّل، تفاخر و تکاثر که به ترتیب دوران های پنج گانه عمر آدمی را تشکیل می دهد.
غفلت؛ دوران کودکی است که زندگی کودکی در هاله ای از غفلت و بی خبری و لعب و بازی فرو می رود.
سرگرمی؛ که در مرحله نوجوانی است، که در این مرحله انسان به دنبال مسائلی است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدی دور می دارد. و طبق روایت از ائمه اطهارعليهمالسلام
پر مخاطره ترین دوران آدمی است.
تجمّل؛ که شور و عشق و تجمّل پرستی است. و به جرأت می توان گفت که دوران جوانی از خود بی خود شدن و به مسائل غیر واقعی و خیال بافی پرداختن است، که در این صورت اگر جوان تغذیه معنوی - روحی نشود سعادت دنیا و آخرت اش خدشه پذیر است.
تفاخر؛ بعد از مرحله تجمّل (جوانی) که بگذریم مرحله چهارم فرا می رسد که احساسات کسب مقام و فخر در انسان زنده می شود.
تکاثر؛ در این مرحله آدمی به فکر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت می افتد. که عمده ترین مسأله این دوران علاقمندی انسان به دنیا (مال و فرزند) است.
مراحل نخستین تقریباً بر حسب سنین عمر مشخص است، ولی مراحل بعد در افراد کاملا متفاوت می باشد. و بعضی از آنها، مانند مرحله تکاثر اموال تا پایان عمر ادامه دارد، هر چند بعضی معتقدند که هر دوره ای از این دوره های پنج گانه هشت سال از عمر انسان را می گیرد. و مجموعاً به چهل سال بالغ می گردد. و هنگامی که به این سن رسید شخصیت انسان تثبیت می گردد.
از مجموعه این تعبیرات و تفسیرهای دیگر قرآن به خوبی دیدگاه اسلام در مورد زندگی مادی و مواهب آن روشن می شود که برای آن ارزشی ناچیز قایل است. و تمایل و دلبستگی به آن را ناشی از حرکت های بی هدف (لعب) و هدف های سرگرم کننده (لهو) و تجمّل پرستی (زینة) و حب مقام و ریاست و برتری جویی بر دیگران (تفاخر) و حرص و افزون طلبی (تکاثر) می شمرد و عشق به آن را سرچشمه انواع مظالم و گناهان می داند.
اما اگر این مواهب مادی تغییر جهت دهند و نردبانی برای رسیدن به اهداف الهی گردند، سرمایه هایی می شوند که خدا آنها را از مؤمنان می خرد و بهشت جاویدان و سعادت ابدی به آنها می بخشد؛
(
إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ
)
؛
خداوند از مؤمنان، جان ها و اموالشان را خریداری کرده که (در برابرش) بهشت بر آنان باشد. »
شیخ بهائیقدسسره
در تفسیر(
اِعْلموا اِنّما الحیوة الدّنیا...
)
می گوید: این پنج خصلت که در آیه شریفه ذکر شد؛ از نظر تبیین عمر آدمی و مراحل حیات اش مترتب بر یک دیگراند، چون تا کودک است حریص در لعب و بازی است. و همین که به حد بلوغ می رسد و استخوان بندی اش محکم می شود علاقمند به لهو و سرگرمی ها می شود. و پس از آن که بلوغ اش به حد نهایت رسید، به آرایش خود و زندگی و لباس می پردازد، و همواره به فکر این است که لباس فاخر و به اصطلاح مد روز تهیه کند و مَرکب جالب توجّهی سوار شود و منزل زیبایی بسازد و همواره بر زیبایی و آرایش خود بیفزاید. و بعد از این دوران به سن کهولت می رسد؛ آن وقت است که دیگر به این گونه امور توجّهی ندارد و برای اش قانع کننده نیست، بلکه بیشتر به فکر تفاخر به حَسَب و نَسَب می افتد و چون سال خورده شد همه کوشش و تلاش در بیشتر کردن مال و اولاد صرف می شود.
سعادت دنیا و آخرت در هشت مسأله
از امام صادقعليهالسلام
روایت شده که روزی به یکی از شاگردان اش فرمود: چه مسائلی از من آموخته ای؟
عرضه داشت: سرورم؛ هشت مسأله، فرمود: آنها را برایم بشمار [و تعریف کن] ؟
عرض کرد: اول؛ این که دریافتم که روزی هر دوست، دوست خود را هنگام مرگ ترک می کند، لذا در چیزی تلاش کردم که از من جدا نشود و در تنهایی مونسم باشد. و آن کار نیک است. امام فرمود: آفرین برتو.
دوم؛ دیدم گروهی به پدران خود افتخار می کنند و گروهی به مال و فرزندان؛ چون دیدم افتخاری در این ها نیست، فخر بزرگ را در آیه:(
اِنَّ اَکرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ اَتقیکُم
)
دیدم که بزرگ ترین فخرها تقوای الهی است. پس تلاش کردم که نزد خداوند به واسطه تقوا گرامی شود. فرمود: آفرین برتو.
سوم؛ دیدم گروهی به لهو و لعب مشغول اند، ولی می بیینم خداوند می فرماید:(
وَأَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الهَوی * فَإِنَّ الجَنَّةَ هِیَ المَأْوی
)
؛
هر کس از مقام خدای اش بترسد و نفس را از هوس باز دارد، بهشت جای او است. » از این رو کوشش کردم که خودم را از این مسائل دور سازم و به اطاعت حقّ مشغول گردم. فرمود: آفرین برتو.
چهارم؛ دیدم هر کس هر چه به دست می آورد، در حفظ آن می کوشد و از اتلاف اش جلوگیری می نماید. ولی خداوند می فرماید:(
مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ
)
؛
کیست که به خدا قرض بدهد، تا خدا برای اش به چندین برابر بیفزاید و پاداشی با لطف و کرم به او عطا نماید. » لذا دوست دارم که آن چه دارم مضاعف و چند مقابل شود. پس در راه خدا انفاق می کنم، تا ذخیره روز نیاز من گردد. فرمود: آفرین برتو.
پنجم؛ دیدم مردم به یک دیگر حسد میورزند و خداوند می فرماید:(
نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الحَیوةِ الدُّنْیا وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجات لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیّاً وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ
)
؛
ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میان شان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یک دیگر را مسخر کرده (و با هم تعاون نمایند) و رحمت خدایت از تمام آنچه جمع آوری می کنند بهتر است. » لذا بر کسی حسد نورزیدم و بر آنچه از دست من رفته از زندگی دنیا، تأسف نمی خورم، فرمود: احسنت واللّه.
ششم؛ دیدم مردم به یک دیگر کینه میورزند، ولی خداوند می فرماید:(
إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً
)
؛
شیطان دشمن شماست، پس شما او را دشمن خود گیرید. » از این رو با شیطان دشمنم و با کسی کینه و دشمنی ندارم، فرمود: احسنت واللّه.
هفتم؛ دیدم مردم سخت برای دنیا تلاش می کنند، ولی خداوند می فرماید:(
وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ
)
جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت. »
پس دریافتم که آنها را برای طلب روزی نیافریده، زیرا روزی تمام مخلوقات خود را ضمانت کرده است و می فرماید:(
إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتِینُ
)
؛
او روزی دهنده صاحب اقتدار و قوّت است. »
از این جهت یقین کردم که وعده خدا صادق است و به ضمانت خود وفا می کند پس به وعده اش خشنود گشتم و خود را به اطاعت و بندگی او مشغول نمودم، فرمود: احسنت واللّه.
هشتم؛ دیدم مردم راجع به قدرت و زور و بازو و سلامتی و نیروی خود سخن می گویند و بعضی راجع به مال و منال بحث می کنند، اما دیدم خداوند می فرماید:(
وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
)
؛
کسی که به خداوند توکّل کند، برای اش کافی است و خداوند امرش را به اتمام می رساند.»
از این جهت بر خدا توکّل کرده و از غیر او چشم پوشیدم.
فرمود: سوگند به خدا ریشه تورات و انجیل و زبور و قرآن به همین هشت چیز باز می گردد. و پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: هر کس برای خشنودی خدا طلب علم کند، برای هر بابی که فرا می گیرد، فروتنی در دل اش زیاد می شود و مردم برای اش تواضح می کنند و خوف و کوشش او برای خدا و در دین بسیار می گردد، پس این عالم است که خود بهره می برد و به مردم بهره می رساند.
سه چیزی که در دنیا به انسان می رسد
سه چیزی که به هر وسیله ای در دنیا به اولاد آدم می رسد؛ و این در صورتی است که هر کسی در هر مکانی که باشد آن را خواهد چشید.
اوّل؛ مرگ، است؛(
أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ المَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوج مُشَیَّدَة
)
؛
هر جا که باشید مرگ شما را درک می کند اگر چه در قصرهای بسیار بلند و محکم باشید. »
امام علیعليهالسلام
فرمود: هر کس بداند بازگشت او به گور است. و جایگاه اش همان جاست. و در مقابل خدا می ایستد و اعضای اش بر ضد او شهادت می دهند، حسرت و اندوه اش طولانی و عبرت اش بسیار و تفکرش دایمی می گردد. کسی که بداند، عاقبت از دوستان جدا و در خاک ساکن می شود و با حساب روبه رو می گردد، حربه ای است که آرزوهای وی را قطع و به عمل خیرش وا می دارد، پس این کلام خدا را به خاطر داشته باشید:
(
وَجاءَتْ سَکْرَةُ المَوْتِ بِالحَقِّ ذ لِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ * وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذ لِکَ یَوْمُ الوَعِیدِ * وَجاءَتْ کُلُّ نَفْس مَعَها سائِقٌ وَشَهِیدٌ * لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَة مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطائَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ
)
؛
و سرانجام، سکرات (و به نحوی در آستانه) مرگ حقیقت را (پیش چشم او) می آورد (و به انسان گفته می شود:) این همان چیزی است که تو از آن می گریختی! و در «صور» دمیده می شود؛ آن روز، روز تحقق وعده وحشت ناک است! هر انسان وارد محشر می گردد در حالی که همراه او حرکت دهنده و گواهی است (به او خطاب می شود:) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشم ات کاملا تیز بین است.
یعنی شک های تو برطرف می گردد و همه چیز را به یاد می آوری، سپس فرمود: آیا می دانید، زیرک ترین شما کیست؟
گفتند: نه، فرمود: کسی که بیشتر و بهتر آمادگی مرگ را داشته باشد، پرسیدند: علامت آمادگی چگونه است؟ فرمود: عدم دل بستگی به دنیا و توجه داشتن به آخرت و تهیه زاد و توشه برای سکونت در گور و ترس از روز رستاخیز چنان که شاعر می گوید:
اُذکُرالموتَ هادمُ اللَّذاتِ
|
|
وَ تَجهزّ لِمصرَع سَوفَ یَأتَی
|
مرگ را در خاطر داشته باش که شکننده لذّت هاست و خود را برای روزی که به زودی خواهی رفت آماده کن.
و امام علیعليهالسلام
در خصوص مرگ می فرماید: «والله لأَبنُ أبی طالب آنس بالموت مِنَ الطّفل بثدی امّه؛ به خدا قسم، پسر ابوطالب به کام مرگ و به لقای خدا أنسش بیشتر از طفل است به پستان مادر. »؛ یعنی بارها عاشقانه در کام مرگ رفتم ولی مقدّر نبود و «فُزتُ و ربِّ الکَعبَة»؛ به خدای کعبه از زندان تن رهیدم و به خدا رسیدم. » به مقام الهی خود رسیدم.
دوّم، جزای اعمال است؛(
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ
)
؛
هر کس به اندازه ای - کوچک ترین مقدار - نیکی نمود، پاداش ببیند. و آن کس که به اندازه ذرّه ای بدی نموده، به جزای خود خواهد رسید؛ «النّاس مجزیون باعمالهم إن خیراً فخیراً و إن شرّاً فشرّاً؛
هر کس در گروِ اعمال خودش است، اگر عمل خیر انجام داد پاداش می بیند. و اگر عمل شرّ انجام داد به سزای اش می رسید. »
و هم چنین رسول اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
می فرماید:(
اِذا ماتَ الاِنْسان اِنْقَطَعَ عَمَلُهُ اِلاّ مِنْ ثَلاث: صَدقَة جارِیة وَ عِلْم یُنْتَفعُ بِهِ وَ وَلَد صالح یَدْعوُ لَه
)
؛
وقتی که انسان از دنیا رفت، تمام اعمال اش قطع می شود، مگر سه چیز: صدقه جاریه (موقوفات مانند: پل، مسجد، مدرسه، بیمارستان، راه سازی و...) و از علمی که مردم از آن استفاده نمایند - و از آن علم عالم بهره برند. و اولاد صالح که بعد ازمردن والدین او را یاد و دعا کند.
دِعبِل خزاعی، شاعر پرآوازه اهل بیتعليهمالسلام
، در قصیده ای وصف اعمال افراد را بسیار شیوا و بلیغ سروده که در این قسمت بحث، اکمال و اتمام است:
قَبرانِ فی طوس
: خَیرُ النّاس کُلِّهِمُ
|
|
و قَبْرُ شَرِّهُم هذا مِنَ العِبَرِ
|
مایَنْفَعُ الرّجسَ مِن قُرب الزّکیِّ وَ لا
|
|
عَلَی الزّکیِّ بقُربِ الرّجْسِ مِن ضَرَرَ
|
هَیهات کُلّ امْرِیء رَهْنٌ بِما کَسَبَتْ
|
|
لَهُ یَداهُ فَخُذُ ما شِئْتَ اَوْ فَذَرِ
|
در طوس دو قبر است: یکی از آن برترین مردم و دیگری متعلق به بدترین ایشان و این خود مایه عبرت است. نه آن پلید را از قرب این پاک سودی رسد و نه این وجود پاک را از هم جواری آن ناپاک زیانی.
چرا که هر کس در گرو عمل خویش است. پس یک از نیک و بد را خواهی برگزین، یا واگذار.
سوم، رزق مقدّر که خداوند می فرماید:(
وَما مِنْ دابَّة فِی الأَرضِ إِلاّ عَلی اللّهِ رِزْقُها
)
؛
نیست جنبنده ای در روی زمین مگر آن که روزی او بر خداست. » و یا:(
إنّ اللهَ هُوَ الرَّزّاق ذُوالقوَّةِ المَتِینُ
)
؛
او روزی دهنده صاحب اقتدار و قوّت است. »
تا رزق انسان تمام نشود حیات او کماکان باقی است. هر وقت رزقی که مقدّر است و باید در دنیا به انسان برسد تمام شد، اجل هم می رسد. مادامی که یک دانه خردل از روزی او باقی است عمر هم محفوظ است، رشته عمر و رزق متصل و مکمل یک دیگراند.
گر تو خواهی ور نخواهی رزق تو
|
|
پیش تو آید دوان از عشق تو
|
هین توکل کن مزن پا و دست
|
|
رزق تو بر تو زتو عاشق تر است
|
همه انسان ها در سه وقت غارت زده می شوند
اوّل، غارت زدگی هنگام مرگ
نخستین مرتبه غارت هنگام مرگ است، که غارت مال می باشد. در این غارت، پیراهن بدن را در می آورند، نه با بازکردن دکمه ها بلکه با قیچی یا چاقو، لخت و عریان می کنند. در این خصوص اگر کسی مالی از خود به جا گذارد، آن مال دو نوع مصرف می گردد: یکی این که، اگر ورّاث، آن مال به جا مانده را در عمل خیر صرف کنند. مرده بیچاره که دست اش از آن مال کوتاست، حسرت می خورد و ناله می زند: خدایا! مال را من جمع کردم، زحمت کشیدم و از حلال و حرام اندوختم و از خود به جا گذاشتم؛ دیگری بهره اش را می برد. این مالی بود که خودم بهترین بهره ها را می توانستم از آن ببرم.
و دیگر این که؛ اگر ورّاث آن مال را در شرّ و گناه صرف کنند. حسرت اش دو چندان می شود که سبب معصیت و گناه دیگری نیز شده است. پس مالی که انسان به دست می آورد جز مقداری کفن چیز دیگر نصیب او نمی گردد و غارت زده می شود. این جاست که حضرت علیعليهالسلام
در دل شب غش می کند. و از خداوند امان از عذاب ها را می طلبد؛ «الهی اسئلک الامان یوم لا ینفع مال و لابنون إلاّ مَنْ اَتی اللّهُ بقلب سلیم؛ خدایا از تو ایمنی در روز قیامت را می طلبم آن روزی که مال و فرزندان سودی به حالم ندارند مگر قلب پاک و سلیم. »
پیشوای بزرگ جهان اسلام و تشیعّ علیعليهالسلام
، در وصایایی از اخبار گذشتگان به فرزند عزیزش می فرماید:
اَیْ بُنّیَّ! إنِّی وَ إن لَمْ أکُنْ عُمِّرْتُ عُمْرَ مَنْ کانَ قَبْلِی، فَقَدْ نَظَرْتُ فی أعمالِهِمْ وَفَکَّرتُ فِی أخبارهِمْ وَسِرْتُ فِی آثارهِمْ، حَتّی عُدْتُ کَأحَدِهِمْ بَلْ کَأنِّی بِمَا إنتَهی إلَیَّ مِنْ اُمُوِرِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أوَّلِهِمْ إلی آخِرِهِمْ!؛
فرزندم! من اگر چه در تمام طول تاریخ، همراه گذشتگان زندگی نداشته ام؛ ولی اخبار زندگی آنها را به دقّت مطالعه کردم و آثاری که از آنها به یادگار مانده بررسی نمودم، و با این کار، گویا من در تمام این مدت زنده بوده ام و حوادث تلخ و شیرین زندگی همه را از نزدیک با آنها دیده ام، گویا عمر جاویدان داشته ام!
دوّم، غارت زدگی جسم در گور
در قبر نخستین غارت به چشم انسان است، که جانوران زمین چشم را می خورند، آن چشمی که سلطان بدن می باشد. و خیلی دوست اش می داریم و مواظب هستیم که کوچک ترین آسیبی به او نرسد؛ خصوصاً چشمی که از اوّل صبح تا غروب به چشم چرانی و دنبال ناموس مردم می باشد. بعد گوش، دست، پا و سایر اعضای بدن، تا می رسد به استخوان و اسکلت که خاک می شود.
وای به حال جسمی که ملتزم به تقوا نیست و در هرزه گی عادت کرده. در حالی که خداوند از یکایک اعضای انسان بر اعمالی که انجام داده اند شهادت می گیرد و می فرماید:(
الیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَتُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ
)
؛
امروز بر دهان هاتان مُهر خموشی نهیم و تنها دست هاتان سخن گفته و پاهاتان بر آنچه کرده اید شهادت دهند. »
سوّم، غارت زدگی اعمال
که این غارت زدگی از همه آنها که ذکر شد مهم تر است. برای این که انسان در عالم برزخ و قیامت در گروِ اعمالی است که در دنیا انجام داده، با این حال اگر ذوی الحقوق و طلب کاران بیایند و حق شان را مطالبه کنند، در این صورت کسی که حق النّاس در دَین داشته باشد از تمام اعمال خیر او می کاهند و به طلب کار می دهند، اگر عمل خیر نداشته باشد از گناهان طلب کار می کاهند و بر گناهان غارت کننده می افزایند.
حق النّاس غیر از حق اللّه است. خداوند با صفات رحمیّت و کریمیّت از حق خود می گذرد و به مرور زمان عالم برزخی و آخروی انسان های مجرم و گناه کار را مورد لطف دریای بیکران غفران خود قرار می دهد. امّا حق النّاس باید از تک تکِ مردم که حقّی در دَین دارند و مدیون آنها هستید رضایت بگیرند، تا خشنودی خداوند از خوشنودی بندگان، ره توشه افراد خاطی گردد؛ و خداوند در قرآن می فرماید:
(
إِنّما أَمْوالُکُمْ وَأَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ
)
؛
جز این نیست که مال ها و فرزندان شما وسایل آزمایش شمایند و هر آن کس به خوبی از بوته امتحان درآید او را در نزد خداوند پاداشی بزرگ است. »
دنیا را به دیده عبرت بنگرید
شیخ فریدالدین عطّار، در خصوص دنیا و اهل اش چنین می سراید:
با خرد دوش در سخن بودم
|
|
کشف شد برویم، مثالی چند
|
گفتم: این مایه همه دانش
|
|
دارم الحقّ زتو، سؤالی چند
|
گفتم: چیست این زندگانی دنیا؟
|
|
گفت: خوابی است یا خیالی چند
|
گفتم: او را، مثالی دنیا چیست؟
|
|
گفت: زالی کشیده خالی چند
|
به هر حال دنیا منزل خوشی و خوش بختی است و تمام انسان ها به هر طریقی می خواهند عافیت داشته باشند و خود را خوش بخت نمایند؛ تا کمبودهای رفاهی و آسایش مادی را جبران کنند. در این راستا حضرت علیعليهالسلام
می فرماید:
«... و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت می نگرد، و از آن به اندازه ضرورت می خورد. در دنیا سخن دنیا را به گوش ناخشنودی و دشمنی می شنود، چه اگر گویند: مال دار شد - دیری نگذرد - که گویند: تهی دست گردید. و اگر به بودن اش شاد شوند غم گین گردند که عمرش به سر رسید. این است - حال آدمیان - و آنان را نیامده است روزی که نومید شوند در آن. »، و در حدیثی دیگر می فرماید: «می فریبد و زیان می رساند و می گذرد. خدا دنیا را برای دوستان اش پاداشی نپندارد و نه کیفری برای دشمنان اش؛ مردم دنیا چون کاروان اند تا بار فکنند، کاروان سالارشان بانگ بر آنان زند تا بار ببندند و برانند. »
چونکه نقدی یافتی مگشای دهان
|
|
هست در راه سنگهای امتحان
|
در قوم بنی اسرائیل سه نفری که کور، کچل و مبروص بودند زندگی می کردند. خداوند خواست آنها را با متاع و روزی دنیا امتحان کند. ملکی را فرستاد به سوی آنها، اول نزد ابرص آمد، گفت: تو از خدا چه می خواهی؟ گفت: می خواهم رفع این مرضم بشود، دست کشید بر بدن او مرض بر طرف شد، پرسید: از مال دنیا چه می خواهی؟ گفت: می خواهم خداوند به من شتری بدهد. شتری به او داد و گفت: خدا تو را برکت دهد.
بعد رفت نزد کچل، گفت: تو از خداوند چه می خواهی؟ گفت: می خواهم سر من خوب شود و مو داشته باشد؛ دستی بر سرش کشید مرض اش خوب شد و سرش مو درآورد پرسید: از مال دنیا چه می خواهی؟ گفت: می خواهم گاوی داشته باشم، گاو حامله ای به او داد و گفت: خدا تو را برکت دهد.
پس آمد نزد کور، گفت: تو از خداوند چه می خواهی؟ گفت: می خواهم چشم من روشن شود، دست کشید به صورت اش چشم اش بینا شد. گفت: تو از خداوند چه مالی می خواهی؟ گفت: گوسفندی می خواهم، گوسفندی به او داده و گفت: خداوند تو را برکت دهد.
مدّتی گذشت هر سه نفر دارای برکتی عظیم و مالی فراوان از نسل شتر، گاو و گوسفند شدند. بعد از مدتی آن ملک به صورت مرد فقیری آمد نزد ابرص، گفت: من مرد فقیر و مسافری در راه مانده ام و از راه دور آمده ام و خسته ام، یک شتر به من بده سوار شوم تا بروم به منزل گفت: حقوق زیاد است برو از یک نفر دیگر بگیر، ملک گفت: تو آن مبروصی هستی که مردم از تو نفرت داشتند، حالا خدا این همه شتر به تو داده است و من تو را می شناسم. گفت: این ها ارث به من رسیده است، گفت: دروغ می گویی خدا مثل حال اوّل ات کند.
پس رفت پیش آن کچل، گفت: من مرد فقیر و مسافر راه مانده ام، کمکی در حق من بکن تا به منزل بروم، او هم جواب مرد ابرص را داد، آن ملک گفت: من تو را خوب می شناسم تو آن کچل نیستی که فقیر بودی و خداوند تو را شفا داد و بعد این همه گاو به تو عنایت کرد. گفت: این ها به من ارث رسیده است: اگر دروغ بگویی خدا تو را به حالت اوّل ات بر گرداند.
بعد رفت پیش آن کور، شرح حال اش گفت و خواهش چیزی نمود، آن مرد کور گفت: برو میان این گوسفندان هر چه می خواهی بردار. آن ملک گفت: مال خود را نگه دار، خداوند تو را امتحان کرد و تو را برکت افزون بر این دهد. خدا همه را امتحان کرد فقط از تو راضی شد، امّا غضب کرد بر رفقای تو و تمام مال های آنها را گرفت.
انسان ها در دنیا مورد امتحان الهی قرار می گیرند. همان طور که خداوند می فرماید:
(
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیء مِنَ الخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنَ الأَمْوالِ وَالأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ
)
؛
هر آینه آزماییم شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کاستن از مال ها و نَفْس ها و میوه ها.
به طور کلی هر کس در قبال رحمت های الهی که به او می رسد در گستره دین و مذهب به حق شیعه شرعاً مسؤول است. و باید ولی نعمت خود را شریک در تمام اموال به طور اعمَّ بداند؛ تا حقوق واجب خود را ادا کرده باشد. یکی از حقوق واجب که خداوند عنایت خاص نسبت به آن دارد، و درهای رحمت و برکت را بر روی آن گشوده، زکات و خمس مال است. و هر کس خداوند را در مال اش شریک قرار دهد و با او معامله کند مورد لطف و عنایت بیشتر حق تعالی قرار می گیرد. در غیر این صورت بعد از آن که خوب جمع کرد و دل به آن بست، یک دفعه از دست اش می رود که هیچ متوجه نمی شود که بلا از کی و از کدام طرف آمد.
غالباً می بینیم اغنیا بیش از فقرا گرفتار امراض و بیمارستان و بلاهای ناخواسته می شوند؛ شبانه روز باید پول دکتر و دوا بدهند، (علاوه بر گرفتاری های دیگرشان) این ها به واسطه حبس حقوق خداوند و عدم پرداخت زکات و خمس مال است. حبس مال و انفاق نکردن، غشی در معامله، ربا و نارو به هم نوع، احتکار و... باعث نزول بلاهای ناشناخته و ناخواسته شده که امروزه دامن گیر همه انسان هاست. و چند سال گذشته آثارش را در خشک سالی متوالی در کشور صاحب عصر و زمان حضرت مهدی (عج) شاهدیم. و این جاست که فرموده خداوند:(
إنَّ اللهَ لایُغیّرُ ما بقَوْم حتّی یُغیّرُوا ما بانفسهم
)
مصداق می یابد.
سیمای زندگی در آخرالزّمان
از آن جهت حجة الوداع برای مسلمین خصوصاً شیعیان در بُعد اعتقادی، سیاسی و اجتماعی بسیار مهم تلقی می شود، که: اولا؛ در آخرین حج پیامبر بزرگوار اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
مناسک حج با استقبال بی نظیر و با شرکت بسیاری از مسلمانان اقصی نقاط دنیای اسلام و با تبلیغات بسیار گسترده ای انجام شد، که گفتار و رفتار پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
درآن سال، برای افرادی که از نزدیک حضرتشان را زیارت می کردند و در مناسک حج به مصاحبت آن حضرت کسب فیض می نمودند، ابلاغ آداب و سنن پیامبرشان برای خانواده ها، اجتماع و حتّی کشورشان بودند.
و دیگر این که؛ ابلاغ رسالت و اثبات و دوام نتیجه زحمات چندین ساله پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
که اکمال دین آن حضرت بود، بعد از حجة الوداع در محل غدیر خم به منصه ظهور می رساند. که اتفّاقات و قضایای آن سال برای مسلمانان یک جریان تاریخی، اعتقادی و سیاسی به یادماندنی و ارزشمند است. که برای مورخین و دانشمندان یک واقعه مکملی که به عنوان شاخص مذهبی شناخته شده است، استناد به آن می شود. در این باره کتاب های زیادی در شناساندن آن جریان تاریخی با دیدگاه های مختلف به چاپ رساندند.
حجة الوداع پیامبر بزرگ اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
برای مسلمانان در طول تاریخ اسلام موسمی دارای مراتب فضایل و برتری خاصّی دارد. از آن جمله حدیثی معروف از آن سرور عالمین درباره نشانه های نزدیک شدن قیامت فرموده، می باشد. که در منابع شیعه و سنت به طور متعدّدی از آن بحث شده و در قرآن مجید، در ذیل تفسیر آیه(
اِشراطُ السّاعة
)
مفسرین کلام الهی استناد به آن نمودند.
در این راستا انبیا، اوصیا و اولیا که مشعلداران هدایت بشر در کوره راه های شرک و ظلم، جهل و گناه بودند؛ گوش دل سپردن به سفارشات آن سکّان داران کشتی دین و مذهب چه بسا خودبینی و دل بستن به ظواهر دنیا و امیال نفسانی که سرچشمه فلاکت و نابودی اصالت انسانیّت است دوری بجوییم، و در وارسی نفس خود و اصلاح اجتماعی و ملل اسلامی چنان وسواس باشیم تا برای سفری دیگر که تکامل و نتیجه دهنده اصل خلقت انسان در آن نهفته است، مهیا شویم و ادراک بعد اعتقادی معاد را در خود بپرورانیم و پرواز روح جاوید از کالبد جسم فانی به سوی ربُّ الباقی را به عنوان یک اصالت انسانی بپذیریم.
ابن عبّاس از پیامبر گرامی اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
در واقعه عظیم حجة الوداع - آخرین حجی است که پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در سال آخر عمر شریف شان به جا آورد - می گوید:
ما با پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
در حجة الوداع بودیم، حضرت حلقه درِ خانه کعبه را گرفت و رو به ما کرده فرمود:
آیا شما را از(
اشراط السّاعة
)
آگاه کنم؟
سلمان فارسی در آن روز از همه به پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نزدیک تر بود عرض کرد: آری، ای رسول خدا!
فرمود: از نشانه های قیامت تضییع نماز، پیروی از شهوات، تمایل به هواپرستی، گرامی داشتن ثروتمندان، فروختن دین به دنیاست، و در این هنگام است که قلب مؤمن در درون اش آب می شود، آن چنان که نمک در آب، از این همه زشتی ها که می بینید و توانایی بر تغییر آن ندارد.
سلمان گفت: آیا چنین امری واقع می شود، ای رسول خدا؟!
فرمود: آری! سوگند به آن کس که جانم به دست اوست، ای سلمان!
در آن هنگام زشتی ها زیبا، و زیبایی ها زشت می شود. امانت به خیانتکار سپرده می شود وامانت دار خیانت می کند، دروغ گو را تصدیق می کنند و راست گو را تکذیب.
در آن روز حکومت به دست زنان، و مشورت با بردگان خواهد بود، کودکان بر منابر می نشینند، دروغ ظرافت، زکات غرامت و بیت المال غنیمت محسوب می شود. مردم به پدر و مادر بدی می کنند و به دوستان خود نیکی، و ستاره دنباله دار در آسمان ظاهر می شود.
سلمان گفت: آیا این امر واقع می شود، ای رسول خدا؟
فرمود: آری! سوگند به کسی که جانم به دست اوست، ای سلمان!
زمانی زن با شوهرش شریک تجارت می شود - و هر دو تمام تلاش خود را بیرون خانه برای ثروت اندوزی به کار مشغول می شوند - باران کم، و صاحبان کرم خسیس، و تهی دستان حقیر شمرده می شوند. در آن هنگام بازارها به یک دیگر نزدیک می گردند، یکی گوید چیزی نفروختم و دیگری گوید سودی نبردم، و همه زبان به شکایت و مذمت پروردگار می کشانند!
در آن زمان اقوامی به حکومت می رسند که مردم سخن بگویند آنها را می کشند، و اگر سکوت کنند همه چیزشان را مباح می شمرند، اموال آنها را غارت می کنند و احترام شان را پایمال و خون هایشان را می ریزند، و دل ها را پر از عداوت و وحشت می کنند و همه مردم را ترسان و خایف و مرعوب می بینی!
سلمان عرض کرد: آیا این امر واقع می شود، ای رسول خدا؟!
فرمود: آری! قسم به آن کسی که جانم به دست اوست، ای سلمان!
در آن هنگام چیزی از شرق و چیز از غرب
می آورند و امّت متابع می گردد. وای در آن روز بر ضعفای امت از آنها! و وای بر آنها از عذاب الهی! نه بر ضعیف رحم می کنند و نه به کسی احترام می گذارند و نه گناه کاری را می بخشند. بدن هایشان همچون آدمیان است امّا قلوب شان قلوب شیاطین.
در آن زمان مردان به مردان قناعت می کنند و زنان به زنان، و بر سر پسران به رقابت برمی خیزند، همان گونه که برای دختران در خانواده هایشان!
مردان خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان می کنند، و زنان بر زین سوار می شوند بر آنها لعنت خدا باد!
سلمان عرض کرد: آیا این امر واقع می شود، ای رسول خدا؟!
فرمود: آری: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، ای سلمان!
در آن زمان به تزیین مساجد می پردازند آن چنان که معابد یهود و نصارا را تزیین می کنند، و آنها را می آرایند مناره های مساجد طولانی و صفوف نمازگزاران فراوان، امّا دل ها نسبت به یک دیگر دشمن و زیان ها مختلف است.
در آن هنگام پسران امّت مرا به طلا تزیین می کنند و لباس های ابریشمین حریر و دیباح می پوشند، و از پوست های پلنگ برای خود لباس تهیه می کنند.
سلمان گفت: آیا این امر واقع می شود، ای رسول خدا؟
فرمود: آری! سوگند به کسی که جانم در دست اوست، ای سلمان!
در آن هنگام زنان خواننده و آلات لهو و نوازندگی آشکار می شود و اشرار امّت ام به دنبال آن می روند. در آن هنگام زنا آشکار می گردد، معاملات با غیبت و رشوه انجام می گیرد، دین را فرو می نهند و دنیا را برمی دارند. طلاق فزونی می گیرد، و حدی اجرا نمی شود، امّا با این حال خدا را ضرر نمی زنند.
اغنیای امّت ام برای تفریح به حج می روند، و طبقه متوسط برای تجارت و فقرای آنها برای رهایی و تظاهر، در آن هنگام اقوامی پیدا می شوند که قرآن را برای غیر خدا فرامی گیرند و با آن هم چون آلات لهو رفتار می کنند و اقوامی روی کار می آیند که برای غیر خدا علم دین فرامی گیرند.
فرزندان نامشروع فراوان می شود، و قرآن را به صورت غنا می خوانند و برای دنیا بر یک دیگر سبقت می گیرند.
این زمانی است که پرده های حرمت دریده می شود، گناه فراوان، بدان به نیکان مسلط می گردند، دروغ زیاد می شود، لجاجت آشکار و فقر فزونی می گیرد و مردم با انواع لباس ها به یک دیگر فخر می فروشند، باران ها بی موقع می بارد، تار و آلات موسیقی را جالب می شمرند، و امر به معروف و نهی از منکر را زشت می دانند به گونه ای که مؤمن در آن زمان از همه امّت خوارتر است، قاریان قرآن و عبادت کنندگان پیوسته به یک دیگر بدگویی می کنند و آنها را در ملکوت آسمان ها افرادی پلید و آلوده می خوانند.
در آن هنگام ثروتمند رحمی بر فقیر نمی کند تا آن جا که نیازمندی در میان جمعیّت به پا می خیزد و اظهار حاجت می کند و هیچ کس چیزی در دست او نمی نهد.
سلمان عرض کرد: آیا این امر شدنی است، رسول خدا؟!
فرمود: آری! سوگند که جانم به دست اوست، ای سلمان!
درآن هنگام «روبیضة» سخن می گوید.
سلمان عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد؛ ای رسول خدا! «روبیضه» چیست؟
فرمود: کسی که درباره محروم سخن می گوید، که هرگز سخن نمی گفت. در این هنگام طولی نمی کشد که فریادی از زمین برمی خیزد، آن چنان که هر گروهی خیال می کنند این فریاد در منطقه آنهاست.
باز مدتی که خدا می خواهد به همان حال می ماند، پس در این مدّت زمین را می شکافند و زمین پاره های دل خود را بیرون می افکند.
فرمود: منظورم طلا و نقره است. سپس به ستون های مسجد با دست مبارک اش اشاره کرد و فرمود: همانند این ها!
و در آن روز دیگر طلا و نقره ای به درد نمی خورد، این است معنای سخن پروردگار(
فقد جاء اشراطها
)
.
همچنین رسول اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در روایتی می فرماید:
سیأتی زمان عَلی اُمّتی، یُحِبُّونَ خَمْساً وَیَنْسُونَ خَمْساً:
یُحِبُّون الدّنیا وَیَنْسِوُنَ الآخِرَةِ، وَیُحِبُونَ الْمال وَیَنْسونَ الحِساب، وَیُحِبُّونَ النِساءَ وَیَنْسُونَ الْحُور، یُحِبُّون الْقُصُورَ وَیَنْسُونَ القُبُور، یُحِبُّونَ النَّفْسِ وَیَنْسوْنَ الرّبَ، اُولئکَ بَریئُونَ مِنّی وَ اَنَا بَریءٌ مِنْهُمْ؛
به زودی زمانی بر امت من می رسد، که پنج چیز را دوست می دارند و پنج چیز را فراموش می کنند: دنیا را دوست می دارند و آخرت را فراموش می کنند. مال را دوست می دارند و حساب روز قیامت را فراموش می کنند. زن ها را دوست می دارند و حورالعین را فراموش می کنند. قصرهای دنیا را دوست می دارند و قبرها را فراموش می کنند. نفس خودشان را دوست می دارند و خداوند خویش را فراموش می کنند. این امّت از من - پیغمبر - بی زار هستند و من هم از چنین امّتی بیزارم.
روزی حضرت عیسیعليهالسلام
بر دهکده ای عبور کردند و مشاهده نمودند که تمام اهالی آن و پرندگان و چهارپایان یک جا از دنیا رفته اند - چون کسی مباشر دفن آنها نشده بود - رو به اصحاب و حواریّون خود کرد و فرمود:
آنان با اجل طبیعی خود نمرده اند بلکه با قهر الهی و غضب پروردگار در اثر گناهان خود دچار بلا گشته اند، چون اگر متفرّق و جداجدا مرده بودند یک دیگر را دفن می نمودند. حواریّون عرض کردند:
ای روح خدا! و ای کلمه حقّ! از خدا بخواه که آنان را زنده کند، تا به ما خبر دهند که کردار آنان چه بوده است، تا ما هم از آنها اجتناب ورزیم؟ عیسیعليهالسلام
از پروردگار خود خواست. وحی رسید که آنان را صداکن. عیسیعليهالسلام
شبانه برخاست و به جای بلند و مرتفعی رفت و ندا داد: ای اهل آبادی! پس جواب دهنده ای پاسخ داد:
بلی! ای روح خدا! و ای کلمه پروردگار!
عیسیعليهالسلام
فرمود: وای بر شما! اعمال تان چه بود تا به چنین سرنوشتی مبتلا شده اید؟
در پاسخ شنید: ما طاغوت را می پرستیدیم و علاقه شدیدی به دنیا داشتیم با خوفی اندک از خدا، و با آرزوی طویل و دراز و غوطه در لهو و لعب.
عیسیعليهالسلام
فرمود: علاقه و محبّت شما نسبت به دنیا چگونه بود؟ صاحب صدا گفت هماننده محبّت و علاقه طفل شیرخواره به مادر - و شیرش - هنگامی که دنیا به ما رومی آورد خوشحال و شادمان بودیم و هنگامی که از ما روی بر می تافت گریان و محزون می شدیم. عیسیعليهالسلام
پرسید؟ عبادتان از طاغوت چگونه بود؟
پاسخ داد: ما از اهل معاصی و فسق و فجور اطاعت می نمودیم. فرمود: عاقبت کار شما به کجا منتهی شد؟
پاسخ داد: شب با سلامت و عافیت به خواب رفتیم و همان دم در قعر آتش «هاویه» قرار گرفتیم. پرسید: هاویه چیست؟
گفت: همان سجّین است. پرسید: سجّین چیست؟ گفت کوه هایی از پاره های آتش که تا روز رستاخیز روی ما شعلهور می شوند. پرسید: چه گفتید و چه شنیدید؟ گفت: درخواست کردیم که ما را به دنیا باز گرداند تا زهد و پارسایی را پیشه سازیم و تلافی گذشته ها را بنماییم.
پاسخ دادند دروغ می گویید، اگر راست می گفتید وقتی در دنیا بودید عمل می کردید. عیسیعليهالسلام
فرمود: پس چرا جز تو دیگری سخن نمی گوید؟
پاسخ داد: ای روح خدا! آنان زیر لجام های آتشین قرار دارند که سرهای آن لجام ها در دست فرشته گان عذاب و ملائکه غلاظ قرار دارد. ولی من هر چند در میان آنان بودم امّا از نظر عمل از آنان نبودم و اعمال آنان از من سر نمی زد چون عذاب الهی نازل گردید مرا نیز فراگرفت و من به رشته مویین در کنار آتش معلّق هستم، نمی دانم به آتش خواهم افتاد و یا نجات پیدا خواهم کرد.
عیسیعليهالسلام
رو به حواریّون نمود و فرمود:
ای دوستان! به خدا سوگند، گذراندن با نان خشک و نمک نیم کوفته و خوابیدن بر خاکروبه ها بسیار بهتر و نیکوتر است، در صورتی که همراه با عافیت دینی باشد... «هذهِ الدنیا فاحذروها».
جز خدا را بندگی حیف است حیف
|
|
بی غم او زندگی حیف است حیف
|
در غمش در خلد عشرت چون کنم
|
|
ماندگی از بندگی حیف است حیف
|
جز به درگاه رفیعش سر منه
|
|
بهر غیر افکندگی حیف است حیف
|
اهل دنیا را سبک کن ناتوان
|
|
با گران افکندگی حیف است حیف
|
یا ربّ از عشقت بده شوری مرا
|
|
فیض را افسردگی حیف است حیف
|