از ازل تا قيامت

از ازل تا قيامت0%

از ازل تا قيامت نویسنده:
گروه: مفاهیم عقایدی

  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21197 / دانلود: 3664
اندازه اندازه اندازه
از ازل تا قيامت

از ازل تا قيامت

نویسنده:
فارسی

خداوند انسان را با چه هدفی خلق کرد؟

چرا خداوند در حالی که می‌دانست بسیاری از انسان‌ها به جهنم می‌روند، در عین حال آنها را خلق کرد؟

آیا انسان اشرف موجودات زمین یا کل هستی است و آیا امکان خلقت موجودی شریف‌تر از انسان وجود دارد؟

و ... این قبیل سئوالات ذهن بسیاری از افراد را به خود متوجه می سازد.

نگارنده کتاب «از ازل تا قیامت» را در دو فصل سامان داده است: یکی معرفت دینی و گرایش به ایمان و دیگری عوالم شش گانه، که در طی این دو فصل درباره سعادت واقعی اشخاص و چگونگی عوالم خلقت انسان پژوهش کرده است. در این مباحث با تحقیق انسان شناختی و با در نظر گرفتن مسائل اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی که گسترده ترین بحث ها را در بر دارد. به شناخت عوالم شش گانه انسان پرداخته، که از گذشته مورد علاقه همگان بوده است؛ تا سوال های بنیادین و همیشگی انسان یعنی: از کجا آمده ام؟ آمدن بهر چه بود؟ و به کجا می روم؟ پاسخ منطقی دهد.

عدم شناخت عوالم خلقت، ضعف ایمان و کسالت روح را همراه دارد و همان گونه که جسم در همه حال به غذای مقوی نیازمند است تا در برابر هجوم میکروب ها ایستادگی نماید؛ روح نیز به غذای مقوی و روح بخش احتیاج دارد تا در مقابل امراض کسل کننده بایستد.

از این رو، چگونگی نشاط روح و جسم در کتاب از ازل تا قیامت، آمده تا همگان خصوصا نسل جوان از آن بهره مند شوند.

به دوستان و عزیزانی که علاقمند به مطالعه در زمینه ی مباحث اعتقادی هستند این کتاب پیشنهاد می شود.

امیدواریم تلاش این مجموعه مورد توجه مخاطبین عزیز قرار گیرد. ما را با نظرات و پیشنهادات خویش، در راستای بهبود سطح کیفی مطالب وب سایت کمک نمائید.

عبادت در کلام خدا

مقدمه

قبل از آن که به مفاهیم حمد یا عبادت در کلام خدا و معصومینعليهم‌السلام بپردازیم، بهتر است مختصری از اقسام حمد را بشناسیم، که حمد در معارف اسلامی به چند قسم آمده، که در این راستا می توان گفت حمد به طور اجمال به سه قسم؛ قولی، فعلی و حالی تعریف شده که عبارتند از:

الف) حمد قولی

به حمد زبانی گویند؛ که آسان ترین نوع حمد می باشد که از زبان جاری می شود، و این نوع حمد دارای درجاتی است که ترتیب فضیلت آن از مراتب شخصیت و مراقبات ویژه افراد حاصل می شود. و ناطقیّت که یک ودیعه الهی است خداوند ویژه انسان قرار داده تا حمدش را به زبان انبیایش ظاهر کند تا امّتان شان حقّ را با این کمال بستایند، و بنده معرفت قلبی خویش را به وسیله زبان بازگو کند. و در این خصوص اطبای روحی گویند: وقتی که زبان به حمد و ستایش خداوند عادت کرد و تزیین به ذکر الله شد، گناهان زبانی مانند؛ دروغ، غیبت، تهمت و... در آن جایگاهی ندارند.

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که تواَم راه نمایی

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی

بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی

نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجی

نتوان شَبه تو گفتن که تو در وَهمْ نیایی

لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید

مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی

ب) حمد فعلی

به حمدی گویند؛ که منشأ آن افعال انسان است. و این نوع حمد دارای جایگاهی بهتر و مراتبی عالی تر از حمد قولی است. چون این نوع حمد ضمن معرفت و عارف بودن به پروردگار و شناخت و کیفیت عوالم از انسان صادر می شود؛ در غیر این صورت حمدی تحقق نمی یابد. زیرا اعمال دینی - شرعی از عبادات و خیرات که به بندگان تکلیف شده است می باشد و بنده نیز صرفاً برای رضای خدا اظهارش می کند. چون آنچه از روزی مادی و معنوی به انسان ها اطعام می شود کمال و صفت رحمانیّت خداوند است؛ و صفت خالقیّت خداوند برای این است که آفرینش تمام مخلوقات عالم در توفیق به صعود و تعالی معنوی انسان رویکرد دارند. و این کشش صرفاً یک حمد فعلی نیست بلکه وجود انسان در تمام دوران زندگی باید ستایشگر خداوند باشد؛ زیرا افعالی که بُعد معنوی داشته باشد عروج روحی انسان از کالبد جسم متجلّی می شود.

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

که فرشته ره ندارد به مقام آدمیّت

ج) حمد حالی

بیشتر اقسام حمد، در حمد حالی تفسیر می شود؛ و می توان گفت مهم ترین حمد برای بنده حمد حالی است. زیرا در حمد حالی توفیقات و عنایات الهی فقط در روح و قلب بنده است، و معامله یک معامله روحی و قلبی می باشد. چون این دو مقام اگر متصف به کمالات علمی و عملی حقّ شوند و متخلّق به اخلاق الله و صفات الله گردند؛ و وقتی که این کمالات ملکه سرّشان شد، حمد حالی محقق می گردد. زیرا روح از آن خداست و قلب نیز جایگاه بحقّ اش؛ «لم یسعنی سمائی و لا أرضی و وسعنی قلب عبدی المؤمن؛(1) آسمان ها و زمین گنجایش مرا ندارند، ولی من در قلب بنده مؤمنم جای می گیرم. »

که جهان صورت است و معنی یار

لیس فی الدار غیرهُ دیّار

خداوند در قرآن می فرماید:

( وَ ما خَلَقْتُ الجِنّ وَ الاِْنسَ اِلاّ لِیَعْبُدُونِ ) ؛ (2)

و جنّ و انس را نیافریدم جز برای آن که مرا بپرستند.

( فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُنْ مِنَ السّاجِدِینَ * وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الیَقِینُ ) ؛ (3)

پروردگارت را تسبیح و حمدگو، و از سجده کنندگان باش. و پروردگارت را عبادت کن تا یقین (مرگ) فرا رسد.

( أَ لاّ تَعْبُدُوا إِلاّ اللّهَ إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ ) ؛ (4)

دعوت من این است: که جز اللّه را نپرستید، من از سوی او برای شما بیم دهنده و بشارت دهنده ام.

( وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالأَرضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَظِلالُهُمْ بِالغُدُوِّ وَالآصالِ ) ؛ (5)

همه آنها که در آسمان ها و زمین هستند، از روی اطاعت یا اکراه و هم چنین سایه های آنها هر صبح و عصر برای خدا سجده می کنند.

( هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ المُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیْماناً مَعَ إِیمانِهِمْ ) ؛ (6)

او کسی است که، سکینه و آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمان شان افزوده شود.

( أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ ) ؛ (7)

آگاه باشید، با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.

در قرآن مجید بیش از 397 آیه در خصوص فرایض و عبادات از طرف خداوند بزرگ بر رسول اش نازل شده که علمای تفسیر و فقهای تفکیک آیات، با استفاده از احادیث و روایات معصومینعليهم‌السلام به شرح تفصیل و جزییات آنها پرداخته اند. که مجالش در این بضاعت سطور نمی گنجد.

--------------------

پاورقی ها :

1. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج58، ص39، روایت 61.

2. ذاریات (51) آیه 56.

3. حجر (15) آیات 98، 99.

4. هود (11) آیه 2.

5. رعد (13) آیه 15.

6. فتح (48) آیه 4.

7. رعد (13) آیه 28.

--------------------

عبادت در کلام معصومعليهم‌السلام

اشرف مخلوقات پیامبر بزرگوار اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: که مالک عالمین (جلَّ جلاله) می فرماید:

هرگاه دل بنده من در بیشتر احوال به ذکر عزّت و جلال و شکر نعمتم با کمال حسن نیّت مشغول باشد، وعده او این است که «تَولَّیتُ اُمُورَهُ؛ کار او را به هیچ غیری حواله نکنم. » و در هیچ مقامی او را به حال خود نگذارم، همه خواسته ها و حاجات او را به کرم خود برآرم، تا آثار فضل خود را همنشین او گردانم، انوار لطف خود را رفیق و قرین او سازم و اگر در خلوت خانه محبّت (دل) سخن گوید چنان سازم که جواب آن هاتف غیبی بدو رساند و چشم و دل او را ناظر نور جلال احدیّت خود گردانم....(1)

گر مراد خویش خواهی ترک وصل ما بگوی

ور مرا خواهی رها کن اختیار خویش را

و هم چنین می فرماید:

( اَلاِحْسانُ اَنْ تَعْبُدَاللّه کانَّکَ تَراهُ ) ؛ (2)

احسان آن است که خدا را بپرستی مثل این که او را می بینی.

امام سجّادعليه‌السلام در مناجات مطیعین می فرماید:

ای خدای من! طاعت و بندگی ات را به قلبم الهام کن و عصیانت را از من دور ساز. و آنچه از شوق مقام رضای تو آرزومندم، راه وصول اش را بر من آسان گردان.

خدایا! ما را در کشتی های نجاتت - که ملکه شدن نفس در عبودیّت و طاعت تو و ولایت أولیایت است - بنشان، و ما را به لذّت مناجات خود کامیاب گردان و بر جویبارهای محبّتت وارد ساز و به ما شیرینی مقام قرب و دوستیت را بچشان.

عیسی بن عبداللّه از امام صادقعليه‌السلام سؤال نمود: قربانت گردم عبادت چیست؟

امامعليه‌السلام فرمود:

خوش نیّتی در طاعت از راه هایی که خدا از آنها اطاعت شود.

و هم چنین می فرماید:

همه چشم ها در روز قیامت گریانند، مگر سه چشم: چشمی، که از نامحرم پوشیده باشد؛ چشمی که در اطاعت خدا شب بیدار بماند. و چشمی که در دل شب از خوف خداوند اشک ریزد.(3)

در روایت است که خداوند سبحان به داودعليه‌السلام وحی فرمود:

ای داود! من دوست کسی هستم که او نیز مرا دوست داشته باشد. و همدم کسی باشم که او نیز همدم من باشد. و مونس کسی هستم که او نیز به ذکر من مأنوس باشد. و رفیق و مصاحب کسی می باشم که او نیز رفیق من باشد. و کسی را بر می گزینم که او نیز مرا بر گزیند. و مطیع کسی هستم که او مرا اطاعت کند. و هر کس قلباً مرا دوست بدارد حیات و زندگانی ای به او می دهم که به هیچ کس قبل از او ندادم. و کسی که حقیقتاً در جست و جوی من باشد مرا خواهد یافت. و هر کس در پی غیر من باشد هرگز مرا نخواهد یافت.(4)

بندگی کن تا که سلطانت کنند

تن رها کن تا همه جانت کنند

خوی حیوانی سزاوار تو نیست

ترک این خو کن که انسانت کنند

--------------------

پاورقی ها :

1. رُوِیَ عن النّبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اِنَّهُ قال: قال اللّهُ عَزّوجلّ: «اِذا کانَ الغالِبُ عَلی قَلْبِ عَبْدیِ ذِکْریِ، تولَّیْتُ اُمُورَهُ وَ کُنْتُ جَلیسَهُ وانْسیهُ وَمَحدُّثَهُ.... » شیعی سبزواری، حسین، مصباح القلوب.

2. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 4، ص 44 روایت 23؛ کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج3.

3. کلینی، محمدبن یعقوب. اصول کافی، کلمه عبادت.

4. شهید ثانی، زین الدین علی بن محمّد، مسکن الفؤاد ص 64.

--------------------

عبادت در لغت

عبادت در لغت یعنی: هیر، بندگی، نماز، پرستش، نیایش، هر کاری که مطابق دین تقرّب و جلب رحمت خدا شود گویند.(1)

و راغب اصفهانیرحمه‌الله تعریف عبادت را در کلمه عبودیّه چنین آورده است:

عبودّیّه؛ یعنی اظهار فروتنی و طاعت و فرمان برداری از حق، واژه عبادة از عبودَّیّه بلیغ تر است، زیرا عبادت نهایت فروتنی و طاعت است. لذا استحقاق و شایستگی پرستش را ندارد مگر کسی که نهایت کمال و فضیلت از اوست و او خدای تعالی است و فرمود:( أَ لاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ ) ؛ (2) - به شما بندگان - امر فرموده است که جز آن ذات یکتا کسی را نپرستید. »

عبادت و پرستش خدای متعال را سه مرحله است: بعضی خدا را عبادت می کنند به امید ثواب آخرت و خوف از عقاب که عامه مؤمنانند. و بعضی خدا را عبادت کنند که شرف عبودیت یابند و خدا آنها را بنده خود خواند. و بعضی دیگر خدا را عبادت کنند از جهت هیبت و جلال او، و محبّت به او که مرتبت اعلای عبودیّت است.(3)

عبادت، همان طاعات و اظهار ذلّت و مسکنت است. و عادت دادن و ملکه شدن این ها از برای نفس انسانی، تا معنای بندگی و حقیقت آن حاصل شود.( إِیَّاکَ نَعبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِین ) ؛ تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم. »

عبادت و پرستش که در «نماز» می گنجد، عالی ترین نوع خشوع و خضوع در برابر خالق یکتاست، که نهایت ذلت و خواری در مقابل قادر مطلق می باشد. و راز دل است با معبود بی نیاز، که این شایستگی فقط در وصف ذات اقدس خداوند نهفته است، چون خداوند به هر راز دانا و بر درون ها بیناست. و بر هر چیز احاطه مطلق دارد و با یکتایی خود بر همه چیز چیره و قادر و تواناست.

بنابراین عبادت؛ «نماز» فطرت ستایشگری و آخرین حد خضوع و خشوع جسم و جان است که به عنوان تعلّق و وابستگی مطلق و تسلیم بی قید و شرط «عابد» در برابر «معبود» انجام می گیرد.

عبادت؛ که اوّل آن «نماز» و آخر آن...، حس شکرگزاری را شکوفا می کند و از مهم ترین اوصاف انسانی است، که همانا انسان ذاتاً مستجمع ویژگی های جمیع مخلوقات عالم هستی را داراست. خلقتی که، هم نشانه قدرت الهی است و هم علم و حکمت و رحمت عام و خاص اش چنین اقتضا می کند، که در خلقت این گل سرسبد عالم هستی نشانه های علم و قدرت بی پایان خدا باشد تا نعمت های گسترده اش در ذرّه ذرّه اعضا و جوارح او کاملا مشهود بماند.

--------------------

پاورقی ها :

1. انصاف پور غلامرضا، فرهنگ فارسی.

2. یوسف (12) آیه 40.

3. مشیری، مهشید. فرهنگ زبان فارسی.

--------------------

تفسیر حروف عبد

خداوند می فرماید:

( إِنَّنِی أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی ) ؛ (1)

به درستی من اللّه هستم، معبودی جز من نیست، مرا پرستش کن و نماز را برای یاد من بپایدار.

سپاس برای خدای است که هرگاه بخوانم اش پاسخم گوید و اگر او را فرمان نبرم، بدی هایم را بپوشاند. حمد برای خدایی است که او را در پادشاهی شریکی، و در فرمان او ستیزنده ای نباشد. حمد و ستایش مخصوص آن معبودی است که هر عبدی به حمد او به مولای و سروری رسید. زیرا عشقورزی عبد به معبود یک امر فطری است، و فطرت خداجویی در وجود تمامی بندگان نهفته است. امّا بنا به شرایط تربیت پذیری و رشد اجتماعی از مسیر اصلی که همان «صِراطَ المُستَقِ-یمَ» است گاهی منحرف گشته و حب نفس - که تمایلات جسمی و خودبینی ظاهری می باشد - جایگزین حب الارباب می گردد. که این جایگزینی فاصله ی مرز شرک و کفر است از دریای بیکران عشقورزی عبد به معبودش. در این طریقت است که عبد به مصداق حروف اش تعبیر می شود.

همان طور که برای سالکان اهل حقیقت روشن است، کلمه «عبد» از سه حرف «ع، ب و د» تشکیل شده که: حرف «عین» کنایه از علم و عمل است، و حقّ این دو کلمه این است که همیشه در کنار هم باشند. زیرا که علم به منزله ی پایه و عمل به مثابه ساختمان آن است. و این دو در حفظ آثارشان مکمل یک دیگرند. و علم بدون عمل و عمل بودن علم سزاوار نیست، چون این دو به ماننده دوبال پرواز به سوی تکامل روحی - عقلی است که آدمی را به سر منزل مقصود می رسانند. پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

عَمَل قلیل مَعَ الْعِلْمِ خَیر مِنْ عَمل کثیر مَعَ الْجَهْل؛(2)

عمل کم با علم بهتر است، از عمل زیاد که از روی نادانی انجام گیرد.

و یا:

عَلَیْکَ بِالْعِلْمِ فَإنَّ الْعِلْمَ خَلیلُ الْمؤُمِنِ وَ الْحِلْمَ وَزیرُهُ وَ الْعَقْلَ دَلیُلُه وَ الْعَمَلَ قَیُّمُهُ...؛(3)

بر شما باد آموختن علم؛ زیرا علم یار مؤمن؛ و بردباری وزیر او؛ و عقل دلیل اش و عمل سرپرست اوست.

و جمع علم و عمل باعث افزایش یقین بنده، به خلاقیّت خداوند است. که خداوند در قرآن می فرماید:

( أَمنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ الَّیْلِ ساجِداً وَقائِماً یَحْذَرُ الآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلْبابِ ) ؛ (4)

آیا چنین کسی با ارزش است؛ یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است. و در حال سجده و قیام از عذاب آخرت می ترسد. و به رحمت پروردگارش امیدوار است. بگو آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟ تنها صاحبان خرد (عقل) متذکّر می شوند.

و در خصوص عالمانی که دارای گفتار شیرین و دلنشینی هستند و دیگران بهره های فراوان از قال و قیل آنها برده و خود هیچ گونه سودی نمی برد. و چه بسا باعث تأسف نیز می گردد که حامل سرمایه بس عظیم بوده ولی گره از بیچارگی و بدبختی او نگشوده و خداوند در اوصاف شان چنین می فرماید:

( تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ * کَبرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ ) ؛ (5)

چرا سخنی می گویید که عمل به آن نمی کنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید و عمل نمی کنید.(6)

حرف «با» اشاره به بینونیّت و جدایی از غیر حقّ تعالی است. چون مطاع هوای نفس بودن یکی از بزرگ ترین بلاهاست که آدمی در محدوده ی حیات دنیا، خود را در آن محبوس می کند. و هر روز با بهره گیری از عقل و ترفندهای واهی به یکایک امیال نفس اش جواب مثبت می دهد. و آن چنان غور در کسب رفاه طلبی و دنیاپرستی می شود که مواصلت مرز شرکِ به خدا را تا لحظات آخر زندگی و چه بسا در حال احتضار به همراه دارد و جزء لاینفک نفس اش می شمرد. دل بستن به غیر خدا و بنده ی مال و منال شدن آدمی را چنان از اصالت اش به دور می کند، که گویی فقط غالب انسانی را به یدک می کشد و سیرت همان اوصاف حیوانی است. و خودبینی را هم چون کرم ابریشم که تار به دور خود می تند و خود را در آن حبس می کند جز احاطه ای از تار نمی بیند و آن چنان در خود محو می گردد که دیدگان اش فقط در خود خلاصه می گردد.

مادر بتها، بت نفس شماست

زان یکی بت مار و این بت اژدهاست

حرف «دال» دلالتی بر دنّو و نزدیکی است که تقرّب بنده بی حجاب و بیواسطه به پروردگار عالمین و قطع علایق از ماسوای اللّه می باشد. جز نام و یاد حضرت حقّ که عالم به کل شیء و علیم به ذات صدور است و تمام اشیای عالم را جز وسیله ای برای رسیدن به مقام بندگی و نگریستن به جمال و جلال او می باشد، می داند زیرا: «اَلاِخْلاصُ مِلاکُ العِبادةَ؛ قوام و ارزش عبادت به خلوص نیت است. »

در این مقام شایسته است که عبد با نیّت خالص قلب خود را آیینه تجلّی عشق به معبود قرار دهد. و وجود خویش را جز جسم شفاف انعکاس کننده صفات تمام و کمال خالق بپندارد، که در این مرحله و مرتبت، اخلاص عبد معنا پیدا می کند.

( وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ) ؛ (7)

خداوند آنچه در سینه ی شما پنهان است می آزماید. و آن چه در دل های شما از ایمان می باشد خالص گرداند و خداوند از آن چه در درون سینه هاست باخبر است.

در ضمیر ما نمی گنجد به غیر دوست کس

هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس

و در حدیث شریف از معصومعليه‌السلام اشاره به همین مطلب است که می فرماید:

وَالنّیّةُ اَفْضَلُ مِنَ العَمَلِ ألا وَاِنَّ النّیّةَ هِیَ العَمَلُ؛(8)

نیّت، از عمل افضل است، بلکه نیّت تمام حقیقت عمل است.

اگر با خلوص نیّت به عالم با صفای معرفت قدم بگذاریم، و با چشم دل به دیدار جمال یار نایل شویم، قطعاً به چشیدن شربت حیات بخش عشق موفّق خواهیم شد. که این اوّلین سلک از سلوک بندگی است. در حالی که عشقورزی انسان نسبت به پروردگار یک امر فطری است. و محور وجودی انسان در این بحر پر تلاطم امیال نفس و تجمّلات دنیا، فقط اتکای به حمد و ستایش معبود است و یادآور عهد ازلی که می تواند اصالت انسانی اش را حفظ کند. و چنین اقتضا می کند که انسان به پروردگار جهانیان عشق بورزد و در هجران نام و یاد او اندوه ناک و در وصال او فرح ناک گردد، و ذکر او را دارویی سریع الشفای دل خود بداند، به یاد او بودن را مایه ی درمان خویشتن یابد، شکر او را سبب مزید لطف و رحمت ببیند. و این جاست که برای خستگی کار روزانه خود خواب، و برای رفع خستگی و درگیری در اجتماع خانه، برای مقابله با فشارهای جنسی زن، و نهایتاً برای آرامش قلب و روح مشوّش، یاد خدا لازم است. تا کسب معرفت نماید و از تمام هیجان ها در امان باشد.

( أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ ) ؛ (9)

آگاه باشید با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست

یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن

در عشق بندگی معبود و در عالم بیوصف عبادت و پرستش، حد و حصری نیست. زیرا عبادت و پرستش یک جوشش و انقلاب درونی است، که مرزی بر آن قایل نشده اند. دنیای شیرین عبادت زمان و مکان نمی شناسد، شب و روز در عبادت وجود ندارد. چون همیشه و در همه حال روشنایی عالم وجود فقط نورانیّت دل است با یاد معبود؛ چون لذّت چشیدن شربت شیرین عبادت جان بخش و استشمام نسیم اش حیات پرور است.

شیخ اجل مصلح الدّین سعدی شیرازی در گلستان حکایت بسیار جالبی نقل می کند که می گوید: یاد دارم شبی در کاروانی همه شب رفته بود؛ و سحر در کنار بیشه ای خفته؛ شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود، نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت؛ و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد گفتم اش آن چه حالت بود؟

گفت: بلبلان را دیدم که به نالش درآمده بودند از درخت، و کبکان از کوه، و غوکان در آب، و بهایم از بیشه، اندیشیدم که مروّت نب-اشد هم-ه در تسبیح باشند و من به غفلت خفته.

دوش مرغی به صبح می نالید

عقل و صبرم ببرد طاقت هوش

یکی از دوستان مخلص را

مگر آواز من رسید به گوش

گفت: باور نداشتم که تو را

بانگ مرغی چنین کند مدهوش

گفتم: این شرط آدمیّت نیست

مرغ تسبیح گوی و من خاموش

قاضی نورالله شهید درمجلس چهارم مجالس المؤمنین، در شرح حال اویس قرنی گوید: از آن سُهیل یمن بایُمن منقول است

که در بعضی شب ها می گفت: «هذه لیلةُ الرکوع؛ این شب شب رکوع است» و به یک رکوع شب را به سر می برد. و درشب دیگر می فرمود: «هذه لیلةُ السجود؛ این شب شب سجود است» و به یک سجود به صبح می رسانید. یکی به او گفت: ای اویس چون طاقت طاعت داری که شب های بدین درازی بر یک حال می گذرانی؟ گفت: کجاست دراز؟ کاشکی از ازل تا ابد یک شب بودی تا به یک سجود به آخر بردمی و درآن ناله های زار و گریه های بیشمار کردی.(10)

--------------------

پاورقی ها :

1. طه (20) آیه 14.

2. نهج الفصاحه، ص 415.

3. همان.

4. زمر (39) آیه 9.

5. صف (61) آیات 2 - 3.

6. شیخ جلیل، حسن بن علی بن شعبه، صاحب کتاب «تحف العقول» روایت کرده که مفضّل بن عمر به اصحاب خود وصیّت می کرد و می گفت:

نخورد مال مردم را به وسیله آل محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، زیرا که من شنیدم از حضرت ابی عبداللّه عليه‌السلام که می فرمود: «مردم درباره ما به سه فرقه متفرق شدند:

اوّل، فرقه ای دوست داشتند ما را به انتظار قائم ما، که برسند به دنیای ما (یعنی غرض شان در سلطنت ما و از محبّت ما تعیّش و خوش گذرانی است) پس فرمودند: یعنی اظهار تشیّع و محبّت کردند و سخنان ما را حفظ کردند و لکن کوتاهی کردند در افعال ما یعنی متابعت نکردند ما را در کردار، پس به زودی خداوند به سوی دوزخ آنها را بر انگیزاند.

دوّم، فرقه ای ما را دوست داشتند و سخنان ما را شنیدند، و در کردارهای ما کوتاهی نکردند به جهت این که به سبب ما اموال مردم را بخورند، پس خدای تعالی شکم های ایشان را از آتش جهنّم پر خواهد کرد، و تشنگی و گرسنگی را بر ایشان مسلط کند.

سوّم، فرقه ای ما را دوست داشتند، و کلمات ما را حفظ نمودند، و فرمان ما را اطاعت کردند و با افعال ما مخالفت نکردند یعنی رفتار و کردارشان مانند رفتار و کردار ماست. پس این گروه از مایند و ما از ایشان. » تحف العقول عن آل الرسول، ص 340، چ پنجم.

7. آل عمران (3) آیه 154.

8. امام خمینی، روح اللّه، چهل حدیث ص 284، چ دوم.

9. رعد (13) آیه 28.

10. حسن زاده آملی، علامه حسن، هزار و یک کلمه، ج 5، کلمه 48.

--------------------

سوره «فاتحه» رابطه عبد با معبود

شیخ صدوقرحمه‌الله در امالی از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تفسیر «فاتحة الکتاب» روایت می کند، که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:(1)

خدای تبارک و تعالی می فرماید: «فاتحة الکتاب» را میان خودم و بندگانم دو نیمه کردم، نیمه ای از آن من است. و نیمه ای از آن بنده من و آنچه تقاضا کند می باشد. گاهی بنده گوید:

( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) ، خدای - جلّ جلاله - فرماید: بنده ام با نامم آغاز کرد و بر من لازم است امورش را تمام کنم و احوال اش را مبارک سازم. چون گوید:

( الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِین ) ، فرماید: بنده ام ستایشم کرد و دانست هر نعمتی که دارد از من است و هر بلا از او بر گردد به فضل من است، شما گواه باشید نعمت آخرت را به نعمت دنیایش افزودم و بلاهای آخرت را همانند بلاهای دنیا از او برگدانیدم. چون گوید:

( الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) ، فرماید: گواهی داد من رحمن و رحیم هستم، گواه باشید که من بهره ی وافر رحمتم و عطای شایانم را به او دهم. چون گوید:

«مالِکِ یَومِ الدِّینِ»، فرماید: گواه باشید که چون اعتراف کرد من مالک روز جزایم حساب اش را آسان کنم و حسنات اش را بپذیرم و از بدکرداریش درگذرم. چون گوید:

( إِیَّاکَ نَعْبُدُ ) ، فرماید: بنده ام راست گفت تنها مرا می پرستد گواه باشید که به او ثواب عبادت اش را بدهم ثوابی که هر مخالف عبادت او رفته بر او رشک برد. چون گوید:

( وَإِیَّاکَ نَسْتَعِین ) ، فرماید: از من کمک خواست و به من پناه آورده گواه باشید که او را در کارش کمک کنم و در سختی ها به فریادش رَسَم و روز گرفتاری دست اش را بگیرم. چون گوید:

( اِهْدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیمَ ) ، تا آخر سوره، فرماید: این از بنده ی من است. و بنده ی من هر چه خواهد از آن اوست و برای بنده ام اجابت کردم و آنچه آرزو داشت به او دادم از آنچه ترسید او را آسوده ساختم.

یا ابن آدم خَلَقتُ الأشیاءَ لاِجلِک و خَلَقْتَ لاِجلی؛(2)

ای پسر آدم؛ همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خودم.

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

خلقی بتو مشغول و تو غایب زمیانه

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که ترا می طلبم خانه بخانه

هر کس به زبانی صفت مدح تو گوید

مطرب به سرود نی و بلبل بترانه

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

مقصود من از کعبه و بت خانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه

چون در همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه نیم من، که روم خانه بخانه

عالمی به حضور حضرت امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیده ای؟

امام علیعليه‌السلام فرمود: وای بر تو! من آن نیستم، خدایی را که ندیده باشم پرستش کنم.

مرد عالم گفت: چگونه خدایت را دیده ای؟

امامعليه‌السلام وای بر تو!

لاتُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فی مشاهِدَةُ الاَْبصارِ وَلکِن رَأیْتُ الْقُلُوبٌ بِحقایق الإیمانِ؛(3)

دیدگان او را با بینایی چشم نبیند، ولی قلب ها او را با حقیقت های ایمان دیده اند.

--------------------

پاورقی ها :

1. شیخ صدوق، ابوجعفر، امالی؛ حر عاملی، شیخ محمدحسین، حدیث قدسی، ص 235؛ مکارم شیرازی، آیة الله ناصر، تفسیر نمونه، ج1، ص7.

2. امام خمینی، روح الله، چهل حدیث، ص 38.

3. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 4، ص 44، روایت 23؛ کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج2.

--------------------

ویژگی های عبادت و پرستش

اوّل: حضور قلب

الف) بیماری جسمی قلب

قلب مجموع گوشتی صنوبری شکل و منظم در طرف چپ سینه قرار دارد، که با ضربان حیات بخش خود حیات هر موجودی را امکان پذیر می سازد.

قلب عضوِ حیاتی از بدن موجودات زنده است که در طول زندگی بنا به ضروریات حیاتی پی به عظمت این عضو بسیار ظریف و مهم برده اند. و زیست شناسان قلب را مانند تلمبه ای که خون را با فشار در درون رگ ها و در مسیرهای بسیار باریک مویرگ ها به جریان در می آورد تعریف نموده اند.

چون قلب عضو بسیار مهمی از مجموعه اعضای موجودات زنده است، اهمیّت سلامتی این عضو همان بس که بدون قلب هیچ موجود زنده ای زنده نخواهد ماند.

همان طور که می توان لفظ قلب (دل) را به دو معنای جسمی و معنوی تعبیر کرد، امراض مختلف قلبی را نیز می توان به دو معنای جسمی و روحی متفاوت بررسی کرد. مثلا، زیست شناسان و اطبّای متخصص قلبی برای بیماری جسمی قلب امراضی از قبیل:

- صدمه به قلب بر اثر نرسیدن خون به آن؛

- بزرگ شدن قلب بر اثر افزایش فشار خون و کار زیاد قلب؛

- تورّم پرده قلب و اختلال کار دریچه های آن، طبقه بندی نموده اند. که به طور کلی امراض جسمی قلب را به عارضه سکته قلبی (انفارکتوس) بیماری فشار خون، رماتیسم قلبی، تصلب شرایین و کم خونی نام برد. که با داروهای شیمیایی - گیاهی همراه با مراقبت های ویژه بهبود می یابد.

ب) بیماریهای روحی قلب

بیماری روحی قلب را خداوند متعال در بعضی از سوره های قرآن مجید به مضمون گناه ی قلب بیان می فرماید، از آن جمله که فرمود:( فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضا ) ؛ (1) در دل های آنها (منافقین) یک نوع بیماری است پس خداوند بر بیماری شان می افزاید. » و یا:( وَلکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ ) ؛ (2) خداوند از آنچه دل هایتان کسب کرده شما را بازخواست خواهد کرد. »

همان طور که از برای بیماری جسمی قلب داروهایی اختصاص یافته و احتیاج مبرم به مراقبت و پرهیز و هم چنین بستری در بیمارستان لازم است. برای بیماری مهلک روحی قلب نیز احتیاج به داروی سریع الأثری دارد، تا بتواند از گناه هان قلبی که همانا کفر، ریا، حسد، خودپسندی، و... می باشد نجات یابد، که خداوند می فرماید:

( وَذَرُوا ظاهِرَ الإِثْمِ وَباطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ ) ؛ (3)

گناهان آشکار و پنهان را رها کنید، زیرا کسانی که تحصیل گناه می کنند در برابر آن مجازات خواهند شد.

بعضی از مفسرین «ظاهِرَالاِثْمِ وَباطِنَهُ» تفسیر بر گناهانی که محلّ آن بدن و گناهانی که جایش دل است، تعبیر کرده اند.

بد بود چون دل تباه بود

ظلم لشکر ز ضعف شاه بود

علمای اخلاق یا به تعبیر دیگر اطبای روحی قلب، بیماری قلب را به کفر، نفاق، شرک، شک، قساوت، سؤظن، ریا، حسادت، بخل، حب دنیا و... نام برده اند، که شفای این امراض مرموز روحی از عهده ی مخلوق عادی خارج است، چون بشر هیچ گونه احاطه ای بر این گونه بیماری ندارد. زیرا روح از آن خداست و شفای چنین بیماری نیز از آن خلاّق تواناست. در این راستا، خداوند هم جمعی از افراد بشر را برگزید و آنان را از این اسرار خارق العاده آگهی داد و به عنوان طبیبان روحانی راهنمایان بشر گردانید و سالار و سرور آنها را خاتم انبیا محمدبن عبداللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار داد. و بر فرستادن اش منّت گذارد و فرمود:

هر آینه خداوند بر مؤمنان منّت گذارد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها پیامبری از جنس خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد اگر چه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.(4)

که مراد همان پاکی دل ها از انواع آلودگی های روحی - روانی است. و در این آیه شریفه به خوبی دانسته می شود که غرض از بعثت پیغمبران روشن شدن دل ها به نور دانش و پاک شدن از انواع آلودگی ها و دارا شدن ملکات فاضله انسانیّت است. چنان چه رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:

بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارم الاَخلاق؛(5)

من مبعوث شدم برای اخلاق نیکو.

«دل» که ظرافت ساختار او منبع قدرت خلاّق توانا را می فهماند، با فعالیّت منظم خود یک دوران طولانی که عمر آدمی متکّی به آن است، می تواند حیات پرور باشد. بی دلیل نیست که خداوند می فرماید: «لم یسعنی سمائی و لا ارضی و وسعنی قلب عبدی الْمُؤمن؛(6) آسمان ها و زمین گنجایش مرا ندارد، ولی من در قلب بنده ی مؤمنم جای می گیرم. »

این جایگاه خداوند نمی تواند از یک جهت محل امیال نفس و خواهش های مادی - جسمانی باشد و از طرف دیگر محل صفای خشوع، خضوع و عشقورزی به معبود، زیرا؛ «جمع ضدّین فی شیء واحد محال» است. و باید همیشه ناله های دل شب امام علیعليه‌السلام را که از خوف معبود به خود می لرزید و در فراق یار همانند مادر بچه مرده ای اشک می ریخت؛ آویزه گوش های محبّان و پیروان اش باشد. تا وجودشان را لبریز از عشق معبود سازند و دل شان را مزیّن به صفای ذکر و یاد او که در قرآن اش می فرماید:

( یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ * إِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْب سَلِیم ) ؛ (7)

روز قیامت مال و فرزندان سودی نخواهد داشت، مگر کسی که با قلب پاک به پیشگاه ی خدا آید.

دل یا قلب سلیم که جایگاه ی خدا و صفای عشقورزی به معبود را در خود جای داده، امور دنیوی نباید هیچ گونه خدشه ای بین پیوند عبد و معبود به وجود آورد. در حالی که انسان از دلی بهره مند می شود که خالی از هرگونه بیماری و آلودگی باشد، تا با بشارت خداوند معامله گردد، که فرمود:

( لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ) ؛ (8)

برای آنها خانه ی امن و امان نزد پروردگارشان خواهد بود و او ولیّ و یار و یاور آنهاست به خاطر اعمال - نیکی - که انجام می دادند.

در غیر این صورت اگر صاحب چنین دلی (مرض دار) در دنیا به مداوای او نپردازد باید در بیمارستان جهنّم آن قدر بستری گردد تا از تمام بیماری و آلودگی شفا یابند.

--------------------

پاورقی ها :

1. بقره (2) آیه 10.

2. بقره (2) آیه 225.

3. انعام (6) آیه 120.

4.( لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلی المُؤمِنِ-ینَ إِذ بَعَثَ فِ-یهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکْمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِ-ین ) آل عمران (3) آیه 164.

5. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 16، ص 210؛ طبرسی، فضل بن حسن، مکارم الاخلاق.

6. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 58، ص 39، روایت 61؛ کلیّات حدیث قدسی.

7. شعرا (26) آیات 88 - 98.

8. انعام (26) آیه 128.

--------------------

دل عرصه نفس اماره و مطمئنّه

امراض معنوی (روحی - روانی) که برای قلب (دل) بر شمردند، می توان گفت که قلب همان معرکه ی نبرد دو نیروی بزرگ نفس اماره و مطمئنّه می باشد، که یکی آدمی را به پستی، نابودی، ذلّت و ائمة الکفری می کند که جایگاه شان را خداوند «اَسْفَلَ السّافِلین» معین فرمود. و دیگری در جهت تعالی روح و جسم که مقام شامخ انسانیّت اتکال به آن است، تا از طرف خداوند متعال به مطیعان نفس مطمئنّه ندای:( ارْجِعِی إِلی رَبِّک ) بشارتی رسد، سوق دهد.

به طور کلی اعمال انسان به طور فطری و ناخواسته الهام گرفته از دو نیروی گلاویز شده در «دل» می باشد. که هر کدام از این دو نیرو بر دیگری غالب آید، عمل آدمی به همان طرف هدایت می شود. تا مغز دستور انجام را به دیگر اعضای بدن صادر کند. با چنین دستورالعملی آدمی همیشه در دو راه سقوط و صعود قرار می گیرد. که رمز سعادت دنیا و آخرت، خوشبختی و سروری فقط و فقط در القای اوامر نفس مطمئنّه است، که عشقورزی دل به مقام احدیّت و طلب هدایت از مقام حضرت حقّ - جلّ و جلاله - است.

اِلهی هَبْ لی کَمالَ الأنْقِطاعِ اِلَیْکَ، وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بضیاء نَظَرِها اِلَیْکَ؛(1)

خدایا! بریدن از همه چیز و گرویدن به سوی تو نهایت آرزوی من است - از تو درخواست می کنم - چنین انقطاعی به من عطا فرمای. و دیدگان دل های ما را به معرفت خود روشنی فرما تا به سوی تو نظر کند.

هم چنین امام موسی کاظمعليه‌السلام می فرماید:

به راستی، خدا دل های مؤمنان را پیچیده و درهم و بر ایمان آفرید (ایمان در لابلای آن است) و چون آن چه را خواهد که در آن است بدرخشد، به حکمت اش آبیاریش کند و تخم دانش در آن بکارد و زارع و سرپرست بر آن پروردگار جهانیان است.(2)

و امام صادقعليه‌السلام می فرماید:

به درستی که دل میان سینه و گلوگاه لرزان است تا به ایمان بسته شود و چون به ایمان بسته شد قرار گیرد، و این است تفسیر قول خداوند عزّوجلّ:( وَ مَنْ یُوْمِنْ باللّه یَهْدِ قَلْبَهُ ) ؛(3) هر که به خدا ایمان آورد، دل اش به راه آید و آرام گیرد. »

قلب در تمام مدّت عمر، شب و روز مشغول کار و فعالیّت است، چون قلب مسؤول رساندن خون و پیام به بدن می باشد. این در صورتی است که، بقیّه عضلات بدن انسان یک زمانی استراحت دارند. لذا قلب خواب و استراحت ندارد، بایستی همیشه آماده گرفتن مفاهیم آسمانی باشد و می توان گفت که حیات موجود زنده با آن شروع شده و با آن ختم می شود.

آری! همه دل دارند، امّا دلی که از اعماق اش یگانگی، محبّت و مهرورزی و برای تعالی روح به تپش می افتد و در راه ایمان، حقیقت و عشق به خداجویی می تپد اندک است. همانند دیدگان که همه می بینند امّا هر دیده ای آنچه را که باید نمی بیند. «انتباه العیون لاینفع مع غفلة القلوب؛ با بی خبری دل بیداری دیدگان سودی ندارد. » نفرات زیادی با حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در گفت وگو بودند و با آن حضرت مجالست می کردند، امّا سلمان و ابوذر دو نفر بیش نبودند. گیرنده های دل افراد نسبت به یک دیگر فرق می کند و چه بسا، گاهی برعکس عمل می کنند. و عقل که الهامات را ابلاغ می کند در رأی دل مطاع است. چون چاره ای ندارد مگر تسلیم خواهش های دل، زیرا عقل می داند که امورات دل با خداست و ارتباط نزدیکی با یزدان دارد. دل پاک و صیقل داده از زنگارهای گناه اشکال و اعمال همه دریافت ها را تا ابد به صورت اصلی خود حفظ و در وقت مقرّر به امر خداوند آشکار می کند. و در زندگی دنیا خاطرات تلخ و شیرین روزگار کودکی و جوانی را در عرصه تفکّر به نمایش در می آورد، تا قابلیّت سرزنش و برگشت را مهیّا سازد. و لذا آدمی در محکمه وجدان هزاران بار محکوم می شود و راه توبه را پیش می گیرد، ولی ابقای در برگشت را وساوس شیطانی در اعمال اش قرار می دهد تا وجودش عرصه امتحان الهی قرار گیرد.

ولی افسوس، این مرکب چموش گسیخته افسار اصالت انسانی را محو می کند، دل را به ظلمت کده تباهی تبدیل و مُهر سیاهی بر ضمیر روشن گری دل می نهد تا عهد و پیمان آن خجسته روز ازلی و مقام احدی از یادها ربوده شود و آدمی را هماننده درنده خوهان سرمست در خوردن و خوابیدن و غرق در امیال جنسی هدایت نماید.

گردل برود، من نروم از نظرت

ور جان بدهم، خاک شوم در گذرت

چون گرد شوم، بر آستانت آیم

بینشینم و بر نخیزم از خاک درت

--------------------

پاورقی ها :

1. مناجات شعبانیه.

2. کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ج 1.

3. طلاق (65) آیه 10.

--------------------