فصل دوم : عوالم ششگانه
1. عالم ذرّ
2. عالم پشت پدران
3. عالم رحم مادران
4. عالم دنیا
5. عالم برزخ
6. عالم قیامت
بررسی اجمالی عالم انوار و عالم ارواح
عالم انوار
بشر از مبدأ خلقت و چگونگی به وجود آمدن عالم بی اطلاع است؛ اگر چند علما و دانشمندان در این خصوص به طور ظن و گمان مطالبی گفته اند، ولی هیچ کدام قطعاً که مفید علم و دانش و یا تحقیق قابل ملاحظه باشد مطالبی ندارند.
آنچه در خصوص ابتدای خلقت بشر و یا قبل از او ابراز عقیده کرده اند و در حال حاضر موجود است، دوران تغییرهای جسمی و مادی (جغرافیای) جهان است. و به جرأت می توان گفت در ارتباط با عالم قبل از خلقت بشر تحقیقی گسترده صورت نگرفته یا اگر هم موجود می باشد، مطالبی بسیار محدود است. و آن چیزی هم که وجود دارد و می توان به آن استناد کرد احادیث و روایاتی است که از طریق معصومینعليهمالسلام
به ما رسیده است.
به طور کلی خلقت و آفرینش بشر در سه مرحله کاملا متمایز و جدا از هم با فواصل زمانی ممتد شکل گرفته که عبارتنداز: «عالم انوار؛ عالم ارواح و عالم ابدان». که در مضامین اثبات و ابرام و احیاناً انتقاد هر کدام روایاتی بسیار آمده که سعی کردیم به طور اجمال و شناساندن عوالم - که با خلقت انسان و عوالم ششگانه ی او ارتباط مستقیم دارد - به بعضی از آنها اشاره ای داشته باشیم.
شناخت عالم انوار به طور اجمال از چند طریق میسر است که دورنمایی از آن عبارت است از؛ شناخت نور، اثرگذاری آن بر موجودات عالم هستی، که لازمه اش دانستن تعریف نور است.
تعریف نور
قبل از آن که به عالم نوری بپردازیم، بهتر است نور را تعریف کنیم، که در این صورت تقریباً مضامین تعاریف به هم نزدیک است. لذا به کامل ترین و جامع ترین آنها اکتفا شد؛ و راغب اصفهانی نور را چنین تعریف می کند:
نور عبارت از روشنایی است که کمک می کند بر چشم ها؛ یعنی به وسیله نور انسان می تواند دیدنی ها را ببیند. نور هم بر دو قسم است: نور دنیایی و نور آخرتی.
نور دنیای نیز بر دو قسم است:
1. معقول؛ که نوری است با دیده بصیرت و باطن دیده می شود، مانند: نور عقل و نور قرآن.
2. نور محسوس؛ چیزی است که با چشم دیده می شود، مانند: نور ماه، خورشید و ستارگان.
ویژگی های خاصی که نور دارد، می توان نور را از دیگر موجودات عالم متمایز کرد. چون بدون نور حیات موجودات زنده خصوصاً انسان مختل است. و حیات به معنای واقعی خود تحقق پیدا نمی کند.
چون بدون نور انسان هرگز نمی تواند چیزی را در اطراف خود ببیند. با توجه به اهمیّت فوق العاده نور در زندگی ما انسان ها، ولی هنوز متأسفانه منشأ اثر گذاری و جزئیات آن به خوبی کشف نشده و به طور دقیق نمی دانیم که نور چیست؟!
آرکدی لئوکوم مؤلف دایرالمعارف به من بگو چرا در وصف نور چنین می گوید:
نور نوعی انرژی است. سرعت اش قابل اندازه گیری است، طرز کارش را هم شناخته ایم. «نیوتن» برای نخستین بار کوشید تا حقیقت نور را بیان کند. او معتقد بود که نور از ذرات بسیار ریزی درست می شود که به صورت گلوله های بسیار ریزی از منبع نور پرتاپ می گردند. ولی تئوری این دانشمند از بیان برخی مسایل مربوط به نور عاجز بود.
دانشمند دیگری به نام «هایْ گِنْز» برای نور نظریه ای دیگر ابراز داشت. وی فرضیه «موج بودن» نور را عرضه کرد، و می گفت: نور به صورت ارتعاشی ها و یا امواجی پدید می آید، مانند سنگ ریزه ای که چون در برکه ای می افتد امواج پی درپی به وجود می آید.
پس درباره نور دو نظریه شد [که از هم متفاوت اند] : یکی آن که نور ذرات بی شماری است و دیگری آن که نور، امواج است.
آن گاه حدود 150 سال درباره این دو نظریه بحث شد. بیشتر دانشمندان نظر به موج بودن نور را پذیرفتند، امّا چندی نگذشت که مطلبی درباره فعالیت نور کشف گردید که بر اعتبار این نظریه لطمه وارد آورد.
حال ببینیم امروزه دانش نور چه می پندارد؟
امروزه می گویند: نور به دو راه، هم به صورت امواج و هم به صورت ذرات عمل می کند. آزمایش هایی که انجام می شود، گاهی این و گاهی آن را اثبات می کند.
بنابراین، هنوز جواب قانع کننده ای برای کشف حقیقت نور پیدا نشده و نمی دانیم که نور واقعاً چیست.
نور در قرآن
مفسرین آیات الهی با الهام گرفته از احادیث و روایات معصومینعليهمالسلام
در تفسیر کلمه ی «نور» در آیات مختلف قرآن کریم، بهترین تعاریف و تفسیر را گزینش کرده اند. قبل از آن که به تفاسیر اشاره کنیم در فراز چهل و هفتم از دعای «جوشن کبیر» که مجموعه ای از صفات خداوند است می خوانیم:
یا نورالنور، یا منورالنور، یا خالق النور، یا مدبرالنور، یا مقدارالنور، یا نور کل نور، یا نوراً قبل کل نور، یا نوراً بعد کل نور، یا نوراً فوق کل نور، یا نوراً لیس کمثله نور... ؛
ای نور نورها، و ای روشنی بخش روشنایی ها، ای آفریننده نور، ای تدبیر کننده نور، ای تقدیرکننده نور، ای نوری که از هر نوری، و ای نوری که همانند تو نوری نیست.
با این تعریف مجمل و بسیار گسترده، همه انوار هستی از نور واحدی سرچشمه و مایه می گیرند و آن نور ذات پاک خداوند است، و به طور کلی می توان گفت که خمیر مایه همه ی انوار خداوند است.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
(
اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالأَرْضِ
)
؛
خداوند نور آسمان ها و زمین است.
آری! خدا نور آسمان ها و زمین است، روشنی و روشنی بخش همه آنها است. زیرا گروهی از مفسران کلمه «نور» را در آیه فوق به معنای متفاوتی تفسیر نموده اند، از جمله: نور به معنای «هدایت کننده»، «روشن کننده» و بعضی به معنای «زینت بخشی» تفسیر کرده اند.
همه ی این معانی صحیح است، ولی مفهوم آیه باز هم از این گسترده تر می باشد. توضیح این که در قرآن مجید و روایات اسلامی از چند چیز به عنوان «نور» یاد شده است که عبارتند از:
1. «قرآن مجید» چنان که در قرآن می خوانیم:(
قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتابٌ مُبِینٌ
)
؛
از سوی خداوند نور و کتاب آشکاری برای شما آمد. »
2. «ایمان» چنان که در قرآن می خوانیم:(
اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور
)
؛
خداوند ولی کسانی است که ایمان آورده اند آنها از ظلمت ها (شرک و کفر) به سوی نور (ایمان) رهبری می کند. »
3. «هدایت الهی» و روشن بینی چنان که فرمود:(
أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَجَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ
)
؛
آیا کسی که مرده بوده است و ما او را زنده کردیم و نور هدایتی برای او قرار دادیم که در پرتو آن بتواند در میان مردم راه برود، هم مانند کسی که در تاریکی باشد و هرگز از آن خارج نگردد».
4. «امامان و پیشوایان معصومعليهمالسلام
».
5. «شخص پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
». و 6. «آیین اسلام»
و
.
با مطالعه اجمالی روشن می شود که نور دارای چه خواص و ویژگی های است:
الف) نور زیباترین و لطیف ترین موجودات در جهان ماده است و سرچشمه همه زیبایی ها و لطافت هاست.
ب) نور بالاترین سرعت را طبق آنچه در میان دانشمندان معروف است، در جهان ماده دارد.
ج) نور وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات مختلف این جهان است، و بدون آن چیزی را نمی توان دید، بنابراین، هم ظاهر است و هم مظهر (ظاهر کننده غیر)
د) نور آفتاب که مهم ترین نور در دنیای ما است، پرورش دهنده گل ها و گیاهان بلکه رمز بقای همه موجودات زنده است و ممکن نیست موجودی بدون استفاده از نور - به طور مستقیم یا غیر مستقیم - زنده بماند.
ه-) امروز ثابت شده که تمام رنگ هایی را که می بینیم نتیجه تابش نور آفتاب یا نورهای متشابه آن است و گرنه موجودات در تاریکی مطلق رنگی ندارد!
و) تمام انرژی های موجود در محیط ما - به جز انرژی اتمی - همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرد. حرکت بادها، ریزش باران و حرکت نهرها و سیل ها و آبشارها و بالأخره حرکت همه موجودات زنده با کمی دقت به نور آفتاب منتهی می شود.
ز) نور آفتاب نابود کننده انواع میکروب ها و موجودات موذی است. اگر تابش اشعه این نور پر برکت نبود کره زمین، تبدیل به بیمارستان بزرگی می شد، که همه ساکنان اش با مرگ دست به گریبان بودند!
خلاصه هر چه در این پدیده عجیب عالم خلقت (نور) بیشتر می نگریم و دقیق تر می شویم، آثار گران بها و برکات عظیم آن آشکارتر می شود.
حال با در نظر گرفتن این دو مقدمه اگر بخواهیم برای ذات پاک «خدا» تشبیه و تمثیلی از موجودات حسی این جهان انتخاب کنیم - گر چه مقام با عظمت [و جلال و جمال] او از هر شبیه و نظیر برتر است - آیا جز از واژه ی «نور» می توان استفاده کرد؟ همان خدایی که پدید آورنده تمام جهان هستی است، روشنی بخش عالم آفرینش است همه موجودات زنده به برکت فرمان او زنده اند. و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظه ای چشم لطف خود را از آنها باز گیرد همگی در ظلمت فنا و نیستی فرو می روند. و جالب این که هر موجودی به هر نسبت با او ارتباط دارد و به همان اندازه نورانیّت و روشنایی کسب می کند: قرآن نور است چون کلام اوست. آیین اسلام نور است چون آیین اوست. پیامبران نورند چون فرستادگان اویند. امامان معصوم انوار الهی هستند، چون حافظان آیین او بعد از پیامبران اند. ایمان نور است، چون رمز پیوند با اوست. علم نور است، چون سبب آشنایی با اوست. بنابراین «اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالاَْرضَ» است.
نور در روایات
در خصوص عالم نوری قبل از خلقت، روایات و احادیث بی شمار است؛ که هیچ گونه احتیاج به اثبات و ابرام آن نیست. و تا به امروز کسی هم در صدد انتقاد از آن بر نیامده، ولی آنچه می توان بیان کرد این است که در عالم نوری ارتباط مستقیم خداوند با انوار اهل بیتعليهمالسلام
بوده است. چون به هر حال اهل بیتعليهمالسلام
راهنمایان راستین خدایند و آیاتی هستند که به وسیله آنان مردم باید توحید خدا، مصالح دین و شرایع اسلام، آداب سنن و با فرایض مذهبی آشنا گردند. و این رسالت مهم از ابتدای نزول قرآن در تفسیر آیات مختلف از زبان معصومینعليهمالسلام
بیان شده، برای توجه اذهان و تزیین بحث و اثبات و ابرام عالم نوری قبل از خلقت آدم به چند روایت بسنده می شود.
1. جابربن عبداللّه روایت می کند از رسول گرامی اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
که:
بر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
عرضه داشتم: اولین چیزی که خدا خلق کرد، چه بود؟
فرمود: ای جابر! نور پیغمبرت بود، که خدا اوّل آن را آفرید و سپس از او هر چیز دیگری را خلق کرد. آن گاه آن را در پیش روی خود در مقام قرب اش نگه داشت. و خدا می داند چه مدت نگاه داشت. و آن گاه بود که آن نور را به چند قسم تقسیم کرد:
اوّل، عرش را از یک قسم آن، دوم کرسی را از یک قسم دیگرش، سوم حاملان عرش و سکنه ی کرسی را از یک قسم اش بیافرید. و چهارم را در مقام حبّ آن قدر که خود می داند نگاه داشت، و سپس همان را چند قسم تقسیم کرد: قلم از قسمتی، لوح را از قسمتی دیگر، بهشت را از قسمی دیگرش بیافرید. و قسم چهارم را آنقدر که خود می داند در مقام خوف نگاه داشت، باز همان را اجزایی کرد: و ملائک را از جزیی، آفتاب را از جزیی دیگر و ماه را از جزِ آخر بیافرید. و قسم چهارم را آنقدر که خود می داند در مقام رجا نگاه داشت، و سپس همان را اجزایی کرد: عقل را از جزیی، علم و حلم را از جزیی دیگر و عصمت و توفیق را از جزیی بیافرید. و باز قسم چهارم را آنقدر که خود می داند در مقام حیات نگاه داشت و سپس با دیده هیبت به آن قسم از نور من که باقی مانده بود نظر افکند و آن نور شروع کرد به نور باریدن و در نتیجه صدوبیستوچهار هزار قطره نور از او جدا شد، که خدا از هر قطره ای روح پیغمبری و رسولی را بیافرید. و سپس آن ارواح شروع کردند به دم زدن و خدا از دم آنها ارواح اولیا و شهدا و صالحین را بیافرید.
2. انس بن مالک گفت: روزی رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نماز صبح را به جماعت برای ما خواند، بعد روی به جانب ما کرد، من گفتم: یا رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
اگر مایل باشید این آیه را برای ما تفسیر فرمایید.
(
وَمَنْ یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً
)
؛
و کسی که پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیق های خوبی هستند.
فرمود: منظور از نبیین منم و صدیقین برادرم علی بن ابی طالب است. و امّا شهدا عمویم حمزه، و صالحین دخترم فاطمه زهرا و اولاد اوست.
پس از تمام شدن این تفسیر عباس عموی پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
که حضور داشت از جای بلند شد و جلو پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نشست و گفت: مگر من و شما و علی و فاطمه و حسن و حسین از یک تیره و نژاد نیستیم؟! رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود:
این سؤال را برای چه می کنی و منظورت چیست؟
عباس گفت: شما علی، فاطمه، حسن و حسین را تعریف می کنید بدون این که از من نام ببرید. رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
تبسمی نمود و فرمود:
این که گفتی مگر ما از یک تیره و نژاد نیستیم راست می گویی، ولی خداوند من، علی، فاطمه، حسن و حسین را قبل از خلقت آفرید. آن موقعی که نه آسمان را آراسته؛ و نه زمین گسترده بود، نه تاریکی و نه نور، نه بهشت و نه جهنم، نه خورشید و نه ماه وجود داشت.
عباس گفت: یا رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
ابتدای خلقت شما چگونه بود؟!
فرمود: وقتی خداوند تصمیم گرفت ما را بیافریند، تکلّم به کلمه ای کرد و نوری آفرید، آن گاه تکلّم به کلمه ای دیگر کرد و از آن روحی آفرید. نور را با روح ممزوج کرد، من، برادرم علی، فاطمه، حسن و حسین را آفرید. ما او را تسبیح می گفتیم هنگامی که تسبیحی وجود نداشت و تقدیسی می نمودیم موقعی که تقدیسی نبود.
وقتی خدا خواست جهان را بیافریند. نور مرا شکافت و عرش را از آن آفرید. عرش از نور من است و نور من از نور خداست، نور من از عرش والاتر است. و نور برادرم علی را شکافت، از آن ملائکه را آفرید. پس ملائکه از نور علی و نور علی از نور خداست، پس علی افضل از ملائکه است.
سپس نور دخترم فاطمه را شکافت و از آسمان ها و زمین را آفرید، آسمان ها و زمین از نور دخترم فاطمه می باشد. و نور دخترم از نور خداست، پس دخترم فاطمه بهتر از آسمان ها و زمین می باشد.
آن گاه نور پسرم حسن را شکافت، از آن خورشید و ماه را آفرید. خورشید و ماه از نور فرزندم حسن و نور فرزندم حسن از نور خداست. و حسن افضل از خورشید و ماه می باشد. بعد نور فرزندم حسین را شکافت و از آن بهشت و حورالعین را آفرید. بهشت و حورالعین، از نور فرزندم حسین است، نور فرزندم حسین از نور خداست و فرزندم بهتر از بهشت و حورالعین می باشد....
عباس از شنیدن سخنان رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
از جا حرکت کرد و پیشانی علی را بوسید، گفت: واللّه! یا علی تو حجت بالغه و بر حق خدا هستی برای کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد.
عالم ارواح
اشاره
بشر از ابتدای خلقت نسبت به «عالم ارواح» بیگانه بود و آن را یک عالم مرموز و وحشت ناک می پنداشت. و انسان همیشه نسبت به «عالم ارواح» و حقیقت وجودی آن گریزان بود. و پنداری غلط و نادرست داشت. در صورتی که «عالم ارواح» ارتباط تنگاتنگ با روح و روان انسان دارد. اگر چه عالم دیگری هم مانند عالم انوار در ورای عوالم انسان بوده که انکار آن غیر قابل قبول است.
از آن جمله رسول گرامی اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
می فرماید:
خَلْقَ اللّهُ الاَْرواحَ قَبْلَ الاَْجسادِ بِالْفَیْ عام؛
خداوند دوهزار سال پیش از آن که اجساد را بیافریند ارواح را آفریده بود.
گروهی روح را موجودی آفریده شده و مخلوقی حادث می دانند که درباره پیدایش آن، دو نظریه دارند:
1. گروهی می گویند: روح قبل از بدن آفریده شده و بعد از متلاشی شدن بدن هم چنان پایدار و باقی است.
2. گروهی دیگر می گویند: روح هر انسان با جسم اش آفریده می شود و پیدایش آن بر اثر تطوّرات نطفه، تحولات متوالی جسم و تکامل نهایی ماده است.
تعریف روح و استعمال آن در قرآن
«روح» از نظر لغت به معنای «نفس» و «دویدن» است. و بعضی ها تصریح کرده اند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنی مشتق شده است. و اگر روح انسان که گوهر مستقل مجردی است به این نام نامیده شده به خاطر آن است که از نظر تحرک و حیات آفرینی و ناپیدا بودن هم چون نفس و باد است.
ولی موارد استعمال «روح» در قرآن کریم بسیار آمده که عبارتند از:
1. «روح» گاهی به معنای روح مقدسی است، که پیامبران را در انجام رسالت شان تقویت می کرد مانند:(
وَآتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ البَیِّناتِ وَأَیَّدْناهُ بِرُوحِ القُدُسِ
)
؛
ما دلایل روشن در اختیار عیسی بن مریم قرار دادیم و او را با روح القدس تقویت نمودیم. »
2. گاه به نیروی معنوی الهی که مؤمنان را تقویت می کند اطلاق شده:(
أُولئِک َ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ
)
؛
آنها کسانی هستند که خدا ایمان را در قلب شان نوشته و به روح الهی تأییدشان کرده است.
3. زمانی «روح» به معنای فرشته مخصوص وحی آمده و با عنوان «امین» توصیف شده مانند:(
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ * عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنْذِرِینَ
)
؛
این قرآن را روح الأمین بر قلب تو نازل کرد تا از انذارکنندگان باشی». و گاه به معنای فرشته بزرگی از فرشتگان خاص خدا یا مخلوقی برتر از فرشتگان آمده.
4. گاه به معنای قرآن یا وحی آسمانی آمده است، مانند: «وَکَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا؛
این گونه وحی به سوی تو فرستادیم، روحی که از فرمان ما است. »
5. و بالأخره زمانی هم به معنی روح انسانی آمده است، چنان که در آیات آفرینش آدم می خوانیم:(
ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ
)
؛
سپس آدم را نظام بخشید و از روح خود در آن دمید. » و هم چنین:(
فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ
)
؛
هنگامی که آفرینش آدم را نظام بخشیدم و از روح ام در او دمیدم برای او سجده کنید. »
اکنون سخن در این است منظور از روح در آیه:(
وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی
)
؛
چیست؟ این کدام روح است که جمعی کنجکاو و از آن سؤال کردند و پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در پاسخ آنها فرمود: «روح از امر پروردگار من است و شما [دراین خصوص] جز دانش کمی ندارید. »
از مجموع قراین موجود در آیه و خارج آن چنین استفاده می شود که پرسش کنندگان از حقیقت روح آدمی سؤال کردند، همین روح عظیمی که ما را از حیوانات جدا می سازد و برترین شرف ما است، و تمام قدرت و فعالیت ما از آن سرچشمه می گیرد و به کمک اش زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار می دهیم، اسرار علوم را می شکافیم و به اعماق موجودات راه می یابیم، می خواستند بدانند حقیقت این اعجوبه عالم آفرینش چیست؟
و از آنجا که روح، ساختمان مغایر با ساختمان ماده دارد و اصولی حاکم بر آن غیر از اصول حاکم بر ماده و خواص فیزیکی و شیمیایی آن است، چنان چه پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
مأمور می شود در یک جمله کوتاه و پر معنی بگوید: «روح، از عالم امر است یعنی خلقتی اسرارآمیز دارد. »
چگونگی رؤیا یا پرواز روح
خواب در تمام دوران زندگی برای انسان لازم است و می توان گفت: خواب بهترین عامل برای رفع خستگی جسم می باشد. و عامل بسیار مؤثری است در بازیافت نیروی از دست رفته جسم، که بر اثر فعالیت های روزمره ایجاد می شود. کسی نیست که به فواید خواب آگاه نباشد. و این خواب است که به ما نیروی تازه برای زندگی پدید می آورد و به ما احساس شادابی مجدد می دهد. خواب برای اعضا و بافت های خسته بدن بسیار مفید است.
ولی آیا علم دریافته که در هنگام خواب چه چیزی به وقوع پیوسته و علت چیست؟
هنوز علم قادر نیست دقیقاً بازگو کند که هنگام خواب چه چیزهایی به وقوع می پیوندد. ولی در این زمینه دانشمندان به طور ظنّ و گمان می گویند:
در عمق مغز منطقه ای بسیار پیچیده ای وجود دارد که آن را مرکز خواب نامیده اند. تنظیم این قسمت نیز توسط خون صورت می گیرد. در جریان کار روزانه، بر اثر فعالیت اعصاب و عضلات مقداری کلسیم وارد خون بدن ما می شود. این کلسیم مرکز خواب را بر می انگیزد و در نتیجه انسان به خواب می رود. و چون به خواب می رویم مرکز خواب دو کار را انجام می دهد:
الف) خواب مغز، یعنی مغز را از کار می اندازد و دیگر ما آن هوشیاری و نیروی قبلی را نداریم.
ب) خواب بدن، یعنی علاوه بر مغز، اعصاب نیز از کار افتاده و تمام اعضای بدن به خواب فرو می روند.
خواب دارای انواع گوناگونی است، خواب سطحی کمتر از خواب عمیق به ما استراحت می بخشد، گاهی یک چُرت کوتاه خستگی انسان را کاملا برطرف می کند، زیر خواب کوتاه معمولا عمیق است.
رؤیا (خواب) معمولا بیانگر اضطراب ها، ترس ها، اشتیاق ها، آرزوها و خاطرات [تلخ و شیرین و تشویش افکار] ما هستند. هم چنین ممکن است ما تحت تأثیر برخی از عوامل خارجی [از قبیل: سردی، گرمی، سر و صدا، ناراحتی و...] نیز قرار گیریم و همان چیزها برای ما رؤیایی پدید آورند.
دانشمندان معتقدند: رؤیا آرزوهایی است که به حقیقت نمی پیوندد، یعنی آرزوهای نابرآورده
و
و امام حسن عسکریعليهالسلام
در خصوص خواب بیش از حد می فرماید:
کسی که بیش از اندازه بخوابد، خواب های آشفته می بیند.
روح در روایات
روایات بسیاری درباره ی عالم ارواح وارد شده. و علما و دانشمندان در این مقوله قلم فرسایی بسیار نموده اند. ولی آنچه مزیّن هر بحث و تکمیل کننده نهایی آن است، گفتار معصومعليهمالسلام
است. که نغر کلام شان ریشه در جان آدمی دارد. در همین زمینه به چند مورد اشاره می شود:
1. محمدبن مسلم گوید: از امام صادقعليهالسلام
پرسیدم از قول خدای عزوجل:(
وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی
)
؛
چون او را درست کردم [آفرید] در او از روح خود دمیدم». این دمیدن چگونه بوده است؟ امام فرمود:
روح چون باد در جنبش است و برای این به نام روح نامیده شده که از ریح اشتقاق یافته و بدن از این جهت از کلمه ریح اشتقاق یافته که ارواح هم جنس بادند. و همانا خدا آن را به خود وابسته کرده، چون او را بر ارواح دیگر برگزیده است. چنان که به یک خانه کعبه گفته است: خانه ی من. و به یک فرستاده ای در میان رسولان گفته! خلیل من؛ و مانند آن. و همه این ها آفریده و ساخته و پدید شده و پروریده یک خدایند.
2. امیرمؤمنان علیعليهالسلام
می فرماید:
لاینام المسلم و هو جنب، لاینام الاّ علی طهور، فإن لم یجدالماء فلیتیمم بالصعید، فإن روح المؤمن ترفع الی اللّه تعالی فیقبلها، و یبارک علیها، فإن کان اجلها قد حضر جعلها فی کنوز رحمته، و إن لم یکن اجلها قد حضر بعث بها مع امنائه من ملائکته، فیردونها فی جسده؛
مسلمان نباید با حالت جنابت بخوابد و جز با طهارت وضو به بستر نرود، هرگاه آب نیابد تیمم کند. زیرا روح مؤمن به سوی خداوند متعال بالا می رود، او را می پذیرد و به او حرکت می دهد، هرگاه پایان عمرش فرا رسیده باشد او را در گنج های رحمت اش قرار می دهد. و اگر فرا نرسیده باشد او را با امنایش از فرشتگان به جسدش باز می گرداند.
این مطلب امامعليهالسلام
اشاره به آیه قرآن دارد که خداوند می فرماید:
(
اللهُ یَتَوَفّی الاْنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الّتیِ لَمْ تَمُتْ فیِ مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتیِ قَضَی عَلَیْها الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الاُْخری إلی أَجَل مُسَمّیً
)
؛
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند، و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگ شان را صادر کرده نگه می دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز می گرداند تا سرآمدی معین.
ای عزیز! اگر روح بخوابد بدن تباه می شود؛ زیرا نگاه دارنده بدن در تمام حالات است. در تفسیر منهج الصادقین و غیره، در ضمن آیه ی کریمه «لا تأخذ سنة و لانوم» از آیة الکرسی، از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
روایت شده است که:
قوم موسی وی را گفتند: هل ینام ربّک؟ آیا خدای تو را خواب باشد؟ فرمود بار خدایا! به مقوله این جماعت عادلی، خطاب آمد که ای موسی! تو را بر این تنبیه کنم، یک شبانه روز خواب مکن. موسی امتثال امر الهی کرده یک شبانه روز خواب نکرد، پس فرشته ای فرستاد با دوشیشه تنگ؛ و گفت: خدای تعال می فرماید: «امشب این دو شیشه را در دست نگه دار تا روز شود» موسی به حکم الهی آن شیشه ها را در دست نگاه داشت و خود را ضبط می کرد تا خواب اش نبرد، عاقبة الأمر خواب بر او غلبه کرد؛ و دست هایش به هم باز آمده شیشه ها بر یک دیگر خورد و شکسته شد. موسی از خواب درآمد و شیشه ها را شکسته دید، پریشان شد. جبرئیل آمد و گفت: حق (سبحانه) می فرماید: «تو در خواب دوشیشه را نگه نمی توانی داشت، اگر من بخوابم آسمان و زمین را کی نگه دارد؟! ».
در حدیث دیگر از امام باقرعليهالسلام
چنین می خوانیم:
اذا قمت باللیل من منامک فقل الحمدللّه الذی ردّ علی روحی لأحمده و اعبده؛
هنگامی که در شب از خواب بر می خیزی بگو: حمد خدایی را است که روح مرا به من باز گرداند، تا او را حمد و سپاس گویم.
پس عالم ارواح نیز یک امر خدایی است و تحقیق و تفحص دانشمندان در این زمینه کافی نبوده و از مجهولات این عالم مرموز آگاه نشدند. با توجه به این که این عالم در ورای عالم خلقت انسان است کسی نیز به انکار برنیامد. و بعضی از دانشمندان معاصر عالم ارواح را همراه با عالم خلقت می دانند، و معتقدند که عالم ارواح با به وجود آمدن خلقت آدمی تحقق یافت. که ما هم در صدد انکار این نظریه نیستیم.