مقام آدمی و عبادت عزازیل
شیطان نیز در هر آسمان به اسمی و در هر مکانی هزار سال خدا را عبادت نمود. طوری عبادت پروردگار می کرد که ملائک مقرّب او را از خود می دانستند و در بهشت وی را «عزازیل» می خواندند.
چون در هر آسمانی بهتر از او نبود؛ گاهی در عرش الهی و گاهی در بهشت، مختار بود هر کجا عبادت معبود را به جا آورد. و گاهی برای وعظ ملائکه در بهشت برای آنها منبر می رفت. و ملائکه را موعظه می نمود. و آداب عبادت پروردگار را تعلیم آنها می داد. تا این که بر دری از بهشت نوشته شده بود، به همین زودی ها یکی از فرشتگان مقرّبم به جهت تکبّر و نافرمانی از مقام قرب عزل و طوق لعنت به گردن او اندازم.
همه ی ملائک، شب و روز نگران بودند، اشک می ریختند. تا این که اندیشیدند و گفتند: برویم نزد عزازیل که دعا کند. تا خداوند نسبت به ما نظری داشته باشد و عنایتی کند. عزازیل برای همه دعا کرد، غرور و تکبّرش، پیمانه ی نخوتش را لبریز کرد. به واسطه ی کثرت عبادت به خود دعا نکرد و هزار سال خود را لعنت کرد. تا این که خداوند بزرگ، آدم را خلق کرد و هزار سال بدن اش بی روح در بهشت افتاده بود و شیطان به استهزا بر شکم او می زد و می گفت: «لاَِیُّ شیء خلقت»؛ اگر از من بالاتر باشی اطاعت تو را نکنم و اگر زیر دست من قرار گیری تو را اعانت.
تا این که مدت به سر آمد، به ملائک خطاب رسید: «پس چون آن را آراسته کردم و دمانیدم در آن روح ام را، پس بیفتید و سجده کنید. »
همه سجده کردند، مگر شیطان که تکبّر و خودپسندی اش مانع گشت.
خطاب رسید: ای شیطان! تو را چیست، که با سجده کنندگان نمی باشی؟!
گفت: من از سجده کنندگان نیستم، زیرا آفریدی او [آدم] را از گل خشک.
و من از او بهترم، آفریدی مرا از آتش نورانی (سوزانده) و آفریدی او را از گِل ظلمانی.
علت ابلیس انا خیرٌ بد است
|
|
این مرض در نفس هر مخلوق است
|
نردبان خلق این ما و من است
|
|
عاقبت زین نردبان افتادنست
|
هر که بالاتر رود ابله تر است
|
|
استخوانش خوردتر خواهد شکست
|
حکما گویند:
آدم دروغ گو، بی نهایت از حق و حقیقت دور است. و آدم ریاکار از آدم دروغ گو بدتر است، زیرا دروغ گو تنها به گفتارش دروغ می گوید؛ ولی ریاکار هم به گفتارش دروغ می گوید و هم به کردارش. و از این دو بدتر، خودپسند است. زیرا خودپسند نفعی از عملش نخواهد برود. ولی باز احتمال است که ریاکار و دروغ گو از عمل شان سودی ببرند، علاوه بر آن گاهی ممکن است نصیحت و موعظه در دروغ گو و ریاکار به خاطر این که به کار خود آگاه اند مؤثر افتد. امّا آدم خودپسند چون خود را نشناخته و می پندارد که پند دهنده و اندرزش نسبت به او کار عبث و بیهوده ای انجام می دهند؛ لذا به هیچ وجه قبول نمی کند. و خداوند در اوصاف شان می فرماید:
(
وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لایَهْتَدُونَ
)
؛
و کردار ناپسندشان را شیطان چنان در نظرشان جلوه داده بود که به کلی از راه حق دورْ و هرگز هدایت نیابند.
آورده اند عابدی بر سر کوهی منزل کرده و لحظه ای از یاد خدا غافل نبود. و خداوند یک درخت انار و یک چشمه آبی سرد به او عطا فرموده بود؛ که از آن انار می خورد و از آب می آشامید و رفع خباثت و نجاست می کرد. تا مدّت شش صد سال به این نحو می زیست روزی از خداوند خواست که او را در حال سجده قبض روح کند، تا فردای قیامت سر از سجده بر دارد. و خداوند حاجت عابد را برآورده کرد.
آن وقت خداوند عالم می فرماید: به رحمت من داخل بهشت شو.
عابد عرض می کند: خدایا! پس اجر و مزد عبادت شش صد سال من چه شد، که مرا به رحمت خود داخل بهشت می گردانی.
خطاب رسید: ای ملائک! این بنده عدل ما را می خواهد. معادله و مقابله کنید عبادت های او را با نعمت هایی که در دنیا به او عطا کردم. وقتی که مقابله می کنند، می بیند که تمام عبادت های او مقابله نمی کند با یک دانه انارها که هر روز می خورده است. آن وقت خطاب می رسد: شکر نعمت های دیگرم کجاست. عابد وقتی این سخن را می شنود، سر خجالت پیش می افکند. خطاب می رسد: او را ببرید به جهنّم. آن بنده فریاد می کند، خدایا! بد کردم؛... با من به فضل خود رفتار کن و مرا به رحمت خود داخل بهشت گردان. آن وقت حق تعالی او را داخل بهشت می کند.
بنده همان به که زتقصیر خویش
|
|
عذر به درگاه خدای آورد
|
ورنه سزاوار خداوندیش
|
|
کس نتواند که بجای آورد
|
انسان برزخی است از حیوان و فرشته
انسان بدان جهت که می خورد و تولیدمثل می کند، مانند گیاهی می باشد؛ و بدان جهت که حسّ و حرکت دارد، مانند حیوانی. و از جهت شکل و صورت نقش بر دیواری. و امّا برتری او بر دیگر موجودات به آثار سخن گفتن، تفکّر و تدبر در عوالم هستی، اعمال و کارهایی که از روی غرایز (فطرت) و از روی نظم انجام می دهد می باشد.
اگر زبان انسان نبود او جز حیوان مهمل و شکل ترسیم شده ای بیش نبود. پس انسان به واسطه ی ایمان به مبدأ، نیروی سخن گفتن و علم و معرفت شبیه به فرشته. و از جهت نیروی خوردن، میل به عمل جنسی و خوابیدن مانند حیوان است. هرگاه مسیر و شاخص عمل انسان به سویی میل کند که کشش بیشتری به آن طرف داشته باشد، به همان صنف شباهت پیدا خواهد کرد. و خداوند می فرماید:(
وَهَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ
)
؛
ما انسان را به دو را بالا و پست هدایت نمودیم. » چون انسان جهت نوع و ترکیب بافت برزخی است میان حیوان و فرشته.
با این حال می توان گفت: بدترین چیز برای انسان که مستجمع جمیع خلایق و جمیع کمالات است این که مستغرق نعمت الهی باشد ولی عارف به حق اش نباشد. در صورتی که خداوند آسمان ها و زمین را مسخّر و رام او قرار داد. و نعمت های ظاهری و باطنی خود را بر تمامی انسان ها ارزانی داد
، ولی متأسفانه بعضی از مردم بدون هیچ اطلاعی از روی جهل و نادانی در دین و کتاب خداوند مجادله می کنند.
و مولانا اشاره به یک حدیث نبوی درباره تفاوت انسان و حیوان و فرشته می سراید:
در حدیث آمد که یزدان مجید
|
|
خلق عالم را سه گونه آفرید
|
یک گروه را جمله عقل و علم وجود
|
|
آن فرشته است او نداند جز سجود
|
نیست اندر عنصرش حرص و هوا
|
|
نور مطلق زنده از عشق خدا
|
یک گروه دیگر از دانش تهی
|
|
همچو حیوان از علف در فربهی
|
او نبیند جز که اصطبل و علف
|
|
از شقاوت غافل است او از شرف
|
این سوّم هست آدمیزاد و بشر
|
|
از فرشته نیمش و نیمی ز خر
|
نیم خر خود مایل سفلی بود
|
|
نیم دیگر مایل عُقلی بود
|
آن دو قوم آسوده از جنگ و حرب
|
|
وین بشر با دو مخالف در عذاب
|
تا کدامین غالب آید در نبرد
|
|
این دو گانه تا کدامین برد نبرد
|
عقل اگر غالب شود پس تند فزون
|
|
از ملائک این بشر در آزمون
|
شهوت ار غالب شود پس کمتر
|
|
از بهائم این بشر زان بدتر
|
مطابق این بیان در وجود حیوان و فرشته و برای هر کدام یک بُعد بیشتر نیست. و فرقی و تنزّلی در برخورداری از یک مقام شامخ برای شان وجود ندارد. لذا انسان خاکی است که بر نردبان تکامل علم و ایمان قرار گرفته و از مرحله نبات و حیوان گذشته و به زیور عقل و خرد آراسته شده است؛ تا بتواند در میدان پر طمطراق اَمیال و آمال دنیوی آنچه شایسته انسانیّت اوست به شایستگی بیرون آید، تا اصلاح نفس نماید. و به مقام شامخ و به حق آدمیّت برسد و این مسیر کمال مستلزم به شناخت خود و عوالم به وجود آورنده خود است.
عالم ذرّ کجاست
یکی از آیات مهمّ خداوند که نشان از خالقیّت تمام و کمال اوست، انسان است. اگر انسان از نظر ظاهری در واقع کوچک و کم جثّه می باشد، ولی تمام اسرار و رازهای آفرینش در نهادش نهفته شده است. بنابراین انسان با تمام این همه کمالات موجودی است ناشناخته. دانشمندان، علما و صاحب نظران علوم انسان شناسی در این زمینه کتاب ها نوشتند و در پردازش این مقوله از هیچ کوششی دریغ نکردند. ولی هیچ کدام به قاطعیت و صراحت قرآن، پیامبران و ائمّه معصومینعليهمالسلام
با الهام گرفتن از علوم الهی این موجود ناشناخته را به ما نشناساندن؛ و از چگونگی عوالم او آگاه نکردند. به طوری که راه کمال و تعالی را در آسان ترین مسیر در اختیار جویندگان معرفت قرار دادند. تا کمالات معنوی و انسانی را به نحو مطلوب که: «ایصال الی المطلوب» باشد کسب کنند.
طبق آیات و روایات می توان ادعا کرد، که عالم ذرّ یک زمان محدودی بود که خداوند از ذرّ انسان ها، که از پشت آدم یا از خاک اضافی او بر وحدانیّت خود و پیامبران و اوصیای آنها پیمان گرفت. و همه انسان ها از آدم تا قیام قیامت در مقابل و حضور ملائک که شاهد و ناظر بودند، اقرار به وحدانیّت خداوند کردند. که دیگر در روز قیامت نگویند که ما از این پیمان غافل بودیم. و خداوند می فرماید:
(
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک َ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ
)
؛
ای رسول ما! به یاد آر - و خلق را متذکر ساز - هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذرّیّه آن را برگرفت و آنها را بر خود گواه ساخت که من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند، بلی. ما به خدایی تو گواهیم، که دیگر در روز قیامت نگویند ما از این - واقعه قیامت یا یکتایی خداوند - غافل بودیم.
عارف وارسته حضرت علامه حسن زاده می گوید:
همه ما در عالم ذرّ بودیم و معرفت به خدا پیدا کردیم و تصدیق نمودیم که تویی پروردگار، ما چرا امروز یادمان نیست؟
برای این که آن وقت خودی خود را فراموش کرده بودیم، با این که اقرار نمودیم که تویی خدای ما و از روی شعور بود، مع ذلک شعورمان هم مستهلک و اقرارمان مستهلک و معرفت مستهلک، به طوری که در مرتبه حق الیقین گفته اند: «العبودیه جوهرة کُنهها الربوبیة».
زرارة بن اعین روایت کرد، که:
من از حضرت امام محمد باقرعليهالسلام
تفسیر قول خدای تعالی که فرموده:(
وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنیِ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبَّکُمْ قالُوا بَلی
)
پرسیدم، حضرت فرمود: «اخرج من ظهر آدم ذَرّیته الی یوم القیامة فخرجوا کالذرّ فعرفهم و اراهم صنعه و لولا ذلک لم یعرف احد ربه؛ حق تعالی از این قول اراده کرد که؛ اخذ کرده پروردگار تو از اصلاب بنی آدم ذرّیّه ایشان را به این معنی که بیرون آورد از صلب آدم ذرّیّه آدم را که قدم به صحرای وجود می گذارند تا روز قیامت، پس ایشان بیرون آمدند؛ مانند مورچگان. پس به ایشان صنایع و بدایع وحدانیّت و ربوبیّت خود را شناسانید تا آن که ایشان اقرار به ربوبیت او کردند. همانا اگر این اخذ و میثاق نمی بود هیچ فردی از افراد بنی آدم پروردگار خود را نمی شناخت.
و همچنین در تفسیر اثنی عشری آورده است:
(
وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنیِ آدَمَ
)
؛
ای پیغمبر یاد بیاور، زمانی را که اخذ و میثاق گرفت پروردگار تو از فرزندان آدم:(
مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرِّیَّتَهُمْ
)
؛
از پشت های ایشان نسل ایشان را»، یعنی بیرون آورد از اصلاب آنها نسل ایشان را قرنی بعد از قرنی و نسلی بعد نسلی،(
وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ
)
؛
و شاهد گردانید ایشان را بر نفوسشان»، یعنی برای ایشان نصب دلایل ربوبیّت خود فرمود و در عقول آنها مرکوز ساخت، چیزی را که داعی ایشان بود به اقرار ربوبیّت، تا آن که به منزله کسانی گشته که ایشان را فرموده:
(
أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ
)
؛
آیا من پروردگار شما نیستم».(
قالُوا بَلی
)
؛
در جواب گفتند: آری! تو پروردگار مایی». پس حق تعالی تنزیل تمکین ایشان فرموده از علم به ربوبّیت به منزله اشهاد و اعتراف بر طریقه تمثیل و دال بر قوله «شَهِدْنا؛ ما شاهدیم بر اقرار خود و اخذ میثاق کردیم».(
أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیامَةِ
)
؛
و این اخذ به جهت کراهت که گویند: روز قیامت»،(
إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ
)
؛
به درستی که ما از این اقرار بی خبران بودیم. »
سؤال: اگر خداوند از همه مسلمانان و کافران بر وحدانیّت خود بیعت گرفته، چرا کافر وجود دارد؟ جواب این سؤال دو مسأله بسیار حایز اهمیت را می طلبد.
دو مسأله حایز اهمیّت
اوّل، خانواده
همان طور که بشریّت به سوی مسائل اقتصادی و رفاه طلبی هجوم آورده و تمام جسم و جان شان در چارچوب کسب امکانات بیشتر مشغول است. و علی رغم میل باطنی شان مسائل و نهاد خانواده که اساس ترقّی و هویّت هر فرد در جامعه می باشد، از یاد برده اند، یا کمتر به آن اهمیّت می نهند. و عدم تربیت صحیح و بدون در نظر گرفتن معیارهای اساسی چه بسا بنیاد خانواده را از هم پاشیده می بینند. در حالی که فقط کانون خانواده به عهده والدین می باشد و خداوند نیز تأکید به این مطلب می فرماید:
(
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنثی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً
)
؛
زن و مردی که کرداری شایسته به جا می آورند در حالی که مؤمن اند، مسلماً آنها را در دنیا زندگانی خوش و مرفّه عنایت کنیم.
باید توجه داشت که بار مسؤولیت کودک بر دوش پدر و مادر گذاشته شده است. زیرا آن دو، آموزگار اوّل کودک می باشند. و پیامبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
می فرماید:
کل مُولود یُولَدُ عَلَی الفطرة حتی یکون ابواهُ یهوّدانه و ینصرانه؛
هر فرزندی که از مادر متولّد می شود، ذاتاً و فطرتاً پاک می باشد. حتی پدر و مادر آن کودک یهود و یا نصرانی باشد - بعد تحت تأثیر افکار پدر و مادر قرار می گیرد و کافر می گردد.
تربیت گفتاری که والدین برای کودک در نظر می گیرند، اگر همراه با رفتار و عمل نباشد غالباً بچه ها نتیجه معکوس می گیرند. وقتی می بیند پدر و مادر او را به کاری وادار می کنند که خود خلاف آن را انجام می دهند آن را به عنوان آموزه حفظ می کنند، چون کودک قدرت تشخیص خوب و بد را ندارد یا در او کم است، خیال می کند کار خوب همان است که والدین اش انجام می دهد.
بچه ای آوردند خدمت حضرت رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
که خرما زیاد می خورد و تقاضا کردند، به او بفرماید خرما نخورد. آن حضرت - بعد از شنیدن - موکول به فردا کردند. و فردا که بچه را آوردند، او را از خوردن خرمای زیاد بر حذر داشتند.
اصحاب عرض کردند: یا رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
چرا دیروز منع نفرمودی؟
جواب فرمود: دیروز خودم خرما خورده بودم. نخواستم کاری را که خود کرده ام از دیگری منع نمایم. «رطب خورده منع رطب چون کند. »
کودک افکار و اعمال والدین را بهترین و محفوظ ترین پناهگاه برای رسیدن به مقصود خویش قرار می دهد، با این که شاید به نابودی و ضلالت او تمام شود. همان طور که خداوند می فرماید:
(
أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَک َ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَکُنّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ
)
؛
نگویید پدران ما قبل از ما بت پرستی را اختیار کردند. و ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم و چاره ای جز پیروی از آنان نداشتیم.
دوّم، اجتماع
کودک در اجتماع ای که ضعف معنوی دارد و از جهت معنویّت و اعتلای روح هیچ گونه الگوه و اسوه ای نداشته باشد و یا به آنها معرفی نگردد، به ناچار تمسّک و متوسّل به حربه های مادی می شود. و تمام نیازهای روحی و جسمی خود را از طریق مادی و مادیّت گرایی و وسایل رفاهی که والدین برای شان فراهم می کنند، خود را بی نیاز می سازد. دلبستگی کودکان نسبت به مادّیت یک امر طبیعی است؛ چون کودک هنوز آن قدر رشد فکری - عقلی نکرده که بتواند به مسائل دین و مذهب یا معنویّت پی ببرد. ولی همین که کودک از لحاظ جسمی و روحی به رشد و تکامل رسید، تأثیر ایمان در افکار و اعمال او زیاد می شود. اگر این تأثیرات ایمانی - معنوی را در اجتماع پیدا نکند و خود را سیرآب نسازد، مسلماً به طرف مادیّت کشانده می شوند. و در این صورت حالات نوجوانی و جوانی او در عشق به مادیّت ذوب می شود. و ذهن او فقط در کسب خوشی و رفای بیشتر محدود می شود و فرصت دیگری پیش نمی آید تا به فکر ایمان، مذهب و معنویّت داشته باشد.
موقعی که رسول گرامی اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
در مکه قیام کرد و دعوت خود را بین مردم آشکار نمود، شور و هیجان عظیمی در نسل جوان به وجود آمد. آنان روی تمایل فطری دین طلبی و مذهب جویی، در اطراف رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
اجتماع کردند و به شدّت تحت تأثیر گفتارش قرار گرفتند. و این امر سبب بروز اختلاف شدیدی در خانواده ها، بین جوانان و بزرگسالان گردید، و مشرکین آن را در صدر اعتراضات خود به رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
قرار دادند.
قریش گرد حضرت ابوطالب جمع می شدند و می گفتند: برادرزاده ات خدایان ما را به بدی یاد می کند و جوانان ما را فاسد نموده و مایه اختلافات و تفرقه ما شده است.
و یا در انقلاب شکوهمند ملت غیور ایران اسلامی نیز، این جوانان بودند که بیش از هر قشری احساس مسؤولیت و خطر کرده و در کوچه و خیابان ها به راه افتادند. و با ریختن خون خویش ریشه انقلاب را آبیاری نمودند، تا آن را به ثمر رساندند. و حضرت امام خمینیقدسسره
در این خصوص می فرماید:
این ملت به خواست خدای تبارک و تعالی و با عنایت خاصّه او اوّل منقلب شد در معنویات، جوان ها از آن حال سابق برگشتند به یک حال اسلامی و فهمیدند که اسلام چه باید باشد و چه باید بکند، دنبال او این انقلاب حاصل شد، اگر این مسأله حاصل شده بود انقلاب این جا هم مثل یکی از انقلاب های دیگری بود که حال شان را می بینید و دیدند. آن چیزی که در این حاصل شد و باید او را جزء معجزات ما حساب بکنیم، همان انقلاب درونی این ملت بود. انقلاب درونی این ملت موجب شد که این انقلاب پیدا شد.
و هم چنین می فرماید:
رمز پیروزی اتکای به خداوند بود که تحوّلی را در ملت ما ایجاد کرد. تحوّل بی سابقه ای که شهادت را برای خود سعادتی دانستند.
رفتار و کنش های - منفی و مثبت - افراد یک جامعه که بر روی کودک و جوان اثر می گذارد، شاید اثرش بیشتر از خانواده نباشد، ولی به مراتب کمتر از آن نیست. چون کودک زمانی که از کانون خانواده خارج می گردد و پا به عرصه پر طمطراق اجتماع می گذارد، بیشترین سنین جوانی که رشد و تعالی اوست بدون در نظر گرفتن هدف صحیحی سپری می شود. اگر اجتماع تغذیه صحیح معنوی او را فراهم نکند، چه بسا گمراه خواهد شد. و در زندگی جوانی اش چاره ای جز تقلید کورکورانه و اکتساب ارزش های منفی از هم نوعان ندارد، که این امر یک تاخت و تازی است بر پیکر فرهنگ و اجتماع.
در میان جوامع غربی - اروپایی، جوانان و نوجوانان با حمایت خانواده در چارچوب غرایز جنسی - مادی گم شده اند. و هویّت اصلی خودشان را به فراموشی سپرده اند، لذا کمبود معنوی شان را خانواده ها و برنامه ریزان مسائل جوانان و سردمداران حکومتی با برنامه ای التقاطی و شب بیداری در مجالس رقص، قمار و میتینگ های کذایی پر کردند. تا نوجوانان و جوانان لحظه ای آرامش خاطر و طمأنینه فکری نداشته باشند، تا بتوانند در رابطه با مسائل مذهب تفحص و تحقیق کنند. در حالی که انسان فطرت خدایی و خداجویی دارد؛ و هیچ چیزی نمی تواند این کمبود معنوی - روحانی را جبران کند، مگر فطرت خداجویی که ذاتاً خداوند در سرشت همه انسان ها به وجود آورده است؛(
فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها
)
؛
این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفرید. »
راوی از امام صادقعليهالسلام
در تفسیر آیه:(
فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها
)
سؤال نمود، که فطرت چیست؟ امام فرمود:
فطرت، عبارت از اسلام و اقرار به وحدانیّت پروردگار است. که از هر یک افراد بشر عهد و پیمان گرفت، که به توحید و یگانگی آفریدگار اقرار نمایید، در آن عالم به آنان خطاب فرمود:(
أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ
)
هنگامی بود که همه افراد بشر از اوّلین و آخرین حضور داشتند.
فطرت خداجویی
پایداری دین که در زمان ها و در اشخاص مختلف یکسان است؛ و به هیچ وجه با اختلاف زمان ها و مکان های اشخاص دگرگون نمی شود؛ یعنی با تمام اختلاف هایی که انسان ها از لحاظ شخصی در اعصار و قرون و در مناطق جغرافیایی با یک دیگر دارند از لحاظ انسانیّت و دارا بودن اصول دین پایدار و با یک دیگر مشترک اند. و انسانیّت آنها را طراح آفرینش نوعی خلق کرده که در مسیر خداجویی پویا و تلاش گرند. و آیه(
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً
)
اثبات فطرت خداجویی را در میان مردم به طور اعم اثبات می کند، و توهّمات بی شک و تردید پیمان در عهد ازلی بین خالق و مخلوق پیش نمی آید.
ولی در خصوص چگونگی پیمان در روز ازل، مفسّران و محققان اشکالاتی ذکر کرده اند. که از حوصله این مقوله خارج است. فقط جهت آشنایی بیشتر اشاره به دو نمونه از آن، که اتّفاق نظر بیشتر مفسّران است پرداخته می شود.
الف) در بعضی از تفاسیر، فهمیده می شود که گرفتن این اقرار (پیمان) هنگامی بود که خداوند حضرت آدم را خلق کرد و در عالم ذرّ از ذرّ آنها که در پشت (صلب) آدم بود با ذرّات گلی که آدم از آن آفریده شده بود، همه فرزندان آدم را تا قیام قیامت به صورت ذرّاتی از پشت آدم بیرون آورد، و پیمان عهد ازلی به وقوع پیوست.
عالم ذرّ: آن گاه [بود] که ابنای بشر چون ذرّات از پشت آدم ابوالبشر بیرون شد و خدای تعالی آنان را به اقرار و اعتراف وجود خویش داشت.
ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه(
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ
)
گوید: جماعتی مفسران سلف و اصحاب حدیث گفتند: معنی آیه آن است که خدای پشت آدم بمالید و جمله فرزندان او را بیرون آورد به صورت ذره یا مورچه.
ب) و در برخی دیگر از احادیث آمده، از گل اضافی آدم که با قدرت پروردگار این ذرّات دارای شعور و ادراک شدند، و صلاحیّت مورد خطاب واقع گردید، و نیز فهم آن را داشتند که فرمان خداوند متوجّه آنان شود؛(
أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی
)
؛
آیا پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: آری! »
مرحوم کلینی در اصول کافی از ابوبصیر روایت نمود که:
قلت لابی عبداللهعليهالسلام
کیف اجابواوهم ذر؟ قال: فعل فیهم ما اذا سألهم اجابوه؛
به حضرت صادقعليهالسلام
عرضه داشتم که: ذریات بنی آدم چه نوع جواب گفتند و حال آن که ایشان مورچگان بودند. امامعليهالسلام
در جواب فرمودند که: در آنها عقل و [شعور] به قدر آن که سؤال کند و آنها جواب دهند قرار داد.
صاحب تفسیر المیزان در خصوص چگونگی پیمان می نویسد:
گویا تشبیه «ذریه» به «ذر» که در بعضی از روایات آمده به منظور فهماندن کثرت ذریه است، نه خردی آنها و این که از کوچکی حجم به اندازه ذر بودند. و از آن جا که این تعبیر در روایات بسیار و مکرر وارد شده از این رو این نشأت را «عالم ذر» نامیده اند... و سؤال و جواب مزبور گفتوگوی حقیقی بوده نه صرف زبان حال. و نیز دلالت دارد بر این که عهد مزبور تنها بر ربوبیت پروردگار گرفته نشده بلکه اقرار به نبوت، انبیا و سایر عقاید حقه نیز جز آن پیمان بوده است.
قدر مسلّم این است که پیمان وحدانیّت خداوند در روز ازل از کل انسان ها - چه مؤمن و چه کافر - گرفته شد. ولی بحث و تفسیر علما و اشکالاتی که در این زمینه به طور عمده وارد شده فقط در چگونگی پیمان می باشد؛ که از چند مورد هم تجاوز نمی کند.
حضرت علیعليهالسلام
و عالم ذرّ
اصبغ بن نباته، از حضرت علیعليهالسلام
روایت می کند؛ و گفت: وقتی که ابن کوا نزد آن حضرت آمد و عرض کرد یا امیرالمؤمنین! مرا خبر ده از خدای تعالی و این که آیا قبل از موسیعليهالسلام
کسی از اولاد آدم با او تکلّم کرد؟ حضرت فرمود: بلی! خداوند با جمیع مخلوقات خود حرف زد و تکلّم کرد؛ چه خوب آنان و چه بدشان، و همه جواب او را دادند. این معنا برای ابن کوا گران آمد. مقصود امامعليهالسلام
را نفهمید و پرسید، چطور یا امیرالمؤمنین؟ حضرت فرمود:
مگر کتاب خداوند را نخواندی، که به پیغمبرش می فرماید:(
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک َ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی
)
اگر این آیه را خواندی، باید بدانی که خداوند کلام خود را به جمیع افراد بنی آدم مخاطب قرار داده و همه آنها نیز جواب او را دادند.
ای ابن کوا! جمله «قالُوا بَلی» جواب بنی آدم است. و خداوند فرمود: به درستی منم معبود یکتا و معبودی نیست جز من؛ و منم رحمان و رحیم، پس اقرار آوردند به اطاعت و ربوبیّت و رسول و انبیا و اوصیای انبیا را از بقیّه جدا و بشر را مأمور به اطاعت شان کرد؛ بشر نیز در عهد ازل به همه این ها اقرار نمود. موقعی که اقرار می کردند، ملائکه ناظر بودند و گفتند:
ای بنی آدم! ما بر علیه شما گواه شدیم، تا در قیامت نگویید ما از این امر غافل بودیم.
اصحاب یمین و اصحاب شمال در عالم ذرّ
تمام موجودات عالم به ویژه انسان به مقتضای فطرت اولیّه خودشان به وجود آفریدگار جهان به عنوان یک معبود، یکتا و خالق خلاق گواهی می دهند؛ و همگان به یک نیروی مقتدر برتر ذاتی از جهان محسوسات متوجّه اند. و پس از برگرفتن الهام و فطرت ذاتی خود در برابر عظمت لایزال او، سر به تعظیم فرود می آورد و کرنش می کنند. به ناچار باید گفت و اقرار نمود که دعوت کننده ای درونی و برانگیزانده ای قوی و نیرومند در درون هر انسان وجود دارد که انسان را به کشف حقیقت وامی دارد. این حقیقت شناسی مستلزم داشتن یک دین الهی است، که تمام ادیان در حیطه اکمال آن باشند. و آن دین عالم گیر، دین مقدس اسلام است. همان طور که خداوند اشاره به این مطلب می فرماید:(
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الاِْسْلامُ
)
. زیرا دین اسلام باید در طول قرون و اعصار باقی بماند، تا ضامن سعادت و خوشبختی بشر و حافظ وجود انسانیّت در تمامی کره خاکی باشد. چون همه به فطرت توحید زاده شده اند.
بدین ترتیب است که خداوند وجود روحانی انسان ها را در عالم ملکوت از یک دیگر جدا کرد، و از آنها خواسته که بر خداوندی خود گواهی دهند؛ و همه گواه دادند. و هدف از این پیمان در عهد ازل دو چیز مهم و عمده را بیان می کند. یکی غفلت، و دیگر تقلید کورکورانه از آیین پدران و ابا و اجداد.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود خداوند خلق را آفرید و کار خلقت تمام شد، و در آن موقع که عرش اش بر روی آب بود میثاق انبیا را گرفته و اصحاب یمین را به دست راست خود و اصحاب شمال را به دست چپ خود گرفت - گرچه هر دو دست خدا راست است - آن گاه اصحاب یمین را صدا زد، ایشان جواب دادند و گفتند: پروردگارا! لبیک و سعدیک، فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری. اصحاب شمال را صدا زد، ایشان نیز جواب دادند و گفتند: پروردگارا! لبیک و سعدیک، فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری. آن گاه همه را به یک دیگر آمیخت یکی از ایشان گفت: پروردگارا! چرا ما را بهم مخلوط کردی؟ فرمود: ایشان غیر این اعمال دیگری دارند که مرتکب خواهند شد، به همین جهت این کار را کردم تا روز قیامت نگویند: پروردگارا ما از این امر غافل بودیم، آن گاه همه ذریه را دوباره به صلب آدم برگردانید، پس اهل بهشت بهشتیان آن روز و اهل آتش دوزخیان آن روزند. وقتی سخنان رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
به این جا رسید؛ شخصی پرسید یا رسول اللّه! پس خاصیت اعمال چیست؟ حضرت فرمود: هر قومی برای سر منزل مقصودش عمل می کند. عمربن خطاب وقتی این را شنید گفت: حال که مطلب چنین است برای آن منزل تلاش می کنیم.
خواجه شیراز و عالم ذرّ
حال که پرده از مظاهر برداشته شده از مراقبه مجال محبوب و محبّت وی هراسی ندارم. و بلکه باقیّت و مراقبه و مشاهده پرشور او؛ لباس زهد و ریا را نیز از تن بیرون کردم و به عبادات خالصانه مشغول خواهم شد. تو آن کسی هستی که غیر خودت را از دل های دوست دارانت محو کردی، تا جز تو را دوست نداشته باشند. و این عمل چیزی که در ازل به من عنایت شده و در این عالم نیز بر آن آگاه ساخته اند. زیرا - نصیبه را از خود نتوان انداخت - لذا در بیت به اخذ میثاق ازلی اشاره دارد. که قبل از خلقت دو عالم واقع نشده است، و شاید کم تر کسی به این نکته در کلام خواجه توجّه کرده است. که می گوید:
سابقه انس و الفت بین من و دوست، قبل از خلقت دو عالم بوده است. زیرا دوست خود فرمود:(
وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَم...
)
.
خداوند نسبت به نعمت هایی فراوانی که به بندگان ارزانی کرده و عهد و میثاق که اوج عشق و اطاعت او را در بر می گیرد، می فرماید: «و یاد کنید نعمت خدا را که به شما ارزانی داشت، و عهد او را که با شما استوار کرد؛ آن گاه که گفتید: امر تو را شنیدیم و طاعت تو پیش گرفتیم [وفا به عهد می کنیم] پس از خدا بترسید، خدا به نیّات قلبی و اندیشه های درونی شما آگاهست. »
دست وفا در کمر عهد کن
|
|
تا نشوی عهدشکن جهد کن
|
نیست بر مردم صاحب نظر
|
|
خصلتی از عهد پسندیده تر
|
تخم ادب چیست؟ وفا کاشتن
|
|
حق وفا چیست؟ نگهداشتن
|
میل کسی کن که وفایت کند
|
|
جان هدف تیر بلایت کند
|
مکالمات آدم با خداوند
امام باقرعليهالسلام
می فرماید: هنگامی که خداوند عزّوجلّ اولاد آدم را از صلب اش بیرون کرد تا از آنها برای ربوبیّت خود و نبوّت همه پیامبران عهد و میثاق بگیرد، نخستین پیامبری که برای او از آنها میثاق گرفت؛ نبوّت محمّدبن عبداللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
بود. و بعد هم خداوند خطاب به آدم چنین فرمود:
ای آدم! نگاه کن ببین، چه می بینی؟ آدم در جهان ملکوتی همه اولادش را از اوّل تا آخرش مشاهده نمود؛ و دید آنها مانند ذرّات ریز آسمان را پر کرده اند.
آدم گفت: ای خداوند بزرگ! اولاد من چقدر زیادند برای چه آنها را آفریده ای و منظورت از گرفتن این پیمان چیست؟
خداوند پاسخ داد: برای این که به من عبادت کنند، و برایم شریکی در خداوند قایل نشوند، و به پیامبران من ایمان آورند و از آنها تبعیّت کنند. آدم گفت: خداوندا! علت آن امر چیست که من از این نقطه بعضی را بزرگ و بعضی را کوچک می بینم، در حالی که بعضی از آنها نورشان زیاد است و برخی دیگر کم و بعضی هم نور ندارند؟
خداوند فرمود: ما آنها را بر حسب لیاقت و استعدادشان آفریدیم که در همه حال آنها را مورد آزمایش قرار دهیم.
آدم عرض کرد: خداوندا! اگر آنها را یک جور خلق می کردی و به همه آنها یک طبیعت و ذات، روزی و عمر یکسان می دادی بهتر نبود، چون در آن صورت آنها نسبت به هم تعدّی نمی کردند و میان آنها حسد و کینه و بغض پدید نمی آمد، خلاصه هیچ گونه اختلاف با هم نداشتند؟
خداوند - عزّوجلّ - فرمود: ای آدم! تو به وسیله روحی که از من داری حرف می زنی [یا لازمه روح ات نطق و بیان است] و درک می کنی ولی به واسطه نقصی که جسم ات دارد، مطالبی را می گویی که عالم به حقیقت آنها نیستی؛ در حالی که می دانی من خداوند عالم و حکیم هستم، و من به واسطه همان علم و حکمتی که دارم میان مخلوقات اختلاف به وجود آوردم. و با مشیّت خودم امور آنها را اداره می کنم، و آنها در مسیر تقدیر و تدبیر من به حرکت وجودی خویش ادامه می دهند. و در خلقت من تغییر نیست. من جن و انس را خلق کردم تا به من عبادت کنند؛ و بهشت را برای کسانی خلق کردم که به من عبادت کنند و از اوامرم اطاعت نمایند، و از پیامبرانم تبعیّت کنند.
جهنّم را برای کسانی آفریدم که به من کافر شوند و عصیان کنند؛ و به پیامبرانم تبعیّت نکنند. من تو و فرزندانت را آفریدم، در حالی که به شما نیازی نداشتم.
بلکه همه شما را برای این آفریدم که آزمایش خود را نشان دهید تا معلوم شود کدام یک از شما در دنیا کارتان خوب و کدام یک از شما اعمالتان بد است. به همین خاطر بود که دنیا و آخرت [حیات و مرگ] اطاعت و معصیت، [بهشت و جهنّم] را آفریدم. باز هم من با تدبیر و تقدیر و علم نافذم میان صورت ها و اجسام و رنگ ها و عمرهای شان اختلاف به وجود آوردم؛ و هم چنین در میان روزی ها و طاعت و معصیت شان تفاوت گذارم.
بعضی از آنها را شقی کردم و بعضی را سعید؛ بعضی را کور و بعضی را بینا؛ بعضی را کوتاه قد و برخی را بلند قد؛ بعضی را زیبا و بعضی را زشت؛ بعضی را عالِم و برخی را جاهل؛ بعضی را فقیر و بعضی را غنی؛ بعضی را مطیع و برخی را عاصی؛ برخی را بیمار و عده ای را سالم؛ بعضی را زمین گیر و برخی بدون عیب هستند.
همه این کارها لازمه خلقت بوده برای این که آن شخص سالم و بی عیب به آن شخص معیوب نگاه کند، به خاطر سلامتی اش به من شکر و حمد گوید و آن که عیب دارد به شخص سالم نگاه کند به من متوسّل شود تا به او هم سلامتی بدهم، و هم چنین به بلای من صبر کنند تا به او پاداشی خوب بدهم. الی آخر حدیث شریف.
شالوده خلقت و حاجت ذاتی او
(
وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَم...
)
«اذ» ظرف زمان و عامل آن جمله اذکر در تقدیر گرفته شده و خطاب به رسول گرامیصلىاللهعليهوآلهوسلم
است. آیه بیان گر آن است که همه افراد از سلسله بشر که در عالم ازلی از صلب آدم و از اصلاب فرزندان او تا آخرین افراد بشر که مقرر است به وجود آیند، همه آنها به وجود نوری در پیشگاه ساحت پروردگار که مسطوره صفات فعل اوست حاضر بودند. به همه آنها نیروی شهود موهبت فرمود به این که حاجت ذاتی و مخلوقیّت خود را مشاهده نمایند، که هر یک شعاع و پرتوی از ساحت پروردگارند و به فیض پی در پی او نیازمند هستند. و کلمه اذ، از ظرف سابق بر زمان خطاب حکایت می نماید و مفاد جمله آن است که ظرف واقعه در آن عالم نوری که مسطوره صفات فعل پروردگار است، همه افراد از سلسله بشر حضور داشتند با نیروی شهود که به آنان موهبت فرموده و آیه آن عالم را به نام صحنه شهود و اشهاد و یا عالم عهد و پیمان نامیده است.(
وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ
)
این صحنه اختصاص به سلسله بشر دارد و یگانه موهبتی است که پروردگار به آنان موهبت فرموده که با این نیرو خودشناس و خداشناس شوند. و حاجت ذاتی خود را بیابند که پرتوی از حریم کبریایی هستند و لطیفه کمالات نوع بشر و یگانه امتیاز افراد بی شمار آنان از یک دیگر بر محور این نیرو دور می زند. و یگانه ودیعه ای است که پرودرگار به سلسله بشر به امانت سپرده است.(
أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ
)
نخستین خطابی است که از حریم کبریایی شرف صدور یافت و در آن صحنه اشهاد بر سلسله بشر منت نهاد و تا ابد او را مسؤول این موهبت معرفی فرمود، که پیوسته به سپاس این نعمت قیام نمایند و بدین خطاب نیز اعلام نمود که برای سلسله بشر زندگی با نظام دیگری و حساب جداگانه ای مقرر نموده و آنان را به معرض آزمایش درخواهد آورد و حیات و زندگی جاودان به آنان موهبت خواهد فرمود. و رابطه ساحت پروردگار با موجودات فقط ایجاد و افاضه است و خطاب و سخنان او نیز تعلیم وجودی و افاضه نیروی شهود خواهد بود.
بر حسب نظام اشرف پروردگار آغاز به قدسیان (پیامبران) نیروی شهود زیاده بر تصوری موهبت فرموده و رسول گرامیصلىاللهعليهوآلهوسلم
و اوصیای او را بر پیامبران فضیلت داده بر این اساس سبقت نموده و در مقام انقیاد و اظهار عبودیّت برآمده اند. و گوی فضیلت و سبقت را در همه عوالم و نشأت بر پیامبران و بر سلسله بشر ربوده اند. و موهبت شهود به آنان در این نظام اختیار به صورت روح قدسی ظهور می نماید و وسائط فیوضات تکوینی هستند و سمت تعلیم و رهبری سلسله بشر را نیز به عهده گرفته اند و مراتب نازل از نیروی شهود نیز در نظام اختیار به صورت روح ایمان و تقوا ظهور می نماید و حکم فطرت خداشناسی که در نهاد بیگانگان است عبارت از نیروی شهودی است که مشوب به تیرگی بوده و در این جهان در اثر سیر و سلوک اختیاری آمیخته به عناد و کفران شده است.
عالم شهود و پیمان ملکوت، عالم انسانی و نخستین سیر و سلوک سلسله بشر و توجه به سوی آفریدگار است. و سایر عوالم و نشأتی که بشر می پیماید. شرح و بسط و تفصیل عالم ملکوت و همه ظهور صفت فعل پروردگار است، بدین جهت عالم شهود ثابت و مستقر و ابدی خواهد بود و همه مراحل کمال و فضیلت افراد بشر ظهور نیروی شهود و خداشناسی است که در آن عالم به بشر موهبت شده است و اختلاف سلسله بشر در این جهان از لحاظ ایمان به یگانگی پروردگارو شرک ظهور همان پاسخ است که هر فردی در عالم ذرّ به طور شهود به ربوبیّت پروردگار اقرار نموده و خود را پرتو و ربط محض به حریم کبریایی مشاهده نموده است.
ولی شهادت بعض آنان آمیخته به تیرگی بوده و در این جهان در مسیر ارادی و عقیده و سیر و سلوک خود که بر اساس اختیار است شرک آنان به ظهور رسیده است. هم چنان که هر خردمندی به حکم فطرت به یگانگی پروردگار و وحدت تدبیر او حکم می نماید. ولی بت پرستان به حکم فطرت توجه ننموده، درباره تدبیر نظام جهان برای پروردگار شریک قرار داده و از نظر تیرگی فکر و اندیشه بر روان خود پرده عناد آویخته اند [و اقرار]؛(
قالُوا بَلی شَهِدْنا
)
[ را به فراموشی سپرده اند.]
بر این اساس خطاب(
أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ
)
از آغاز به قدسیان توجه داشته و به طور شهود انقیاد و عبودیّت ذاتی خود را به حریم کبریایی تقدیم نموده، سپس سلسله بشر نظر به وساطتی که ارواح قدسی دارند، از آنان طریقه انقیاد را آموخته و از پاسخ آنان پیروی نموده و بی دریغ حاجت ذاتی و مخلوقیّت خود اقرار نموده و به زبان وجودی گفتند: پیوسته نیازمندیم و از پرتو فیض پی در پی آفریدگار بهره مند هستیم. و نیز گفته شده که آیه از عالم شهود و پیمان که سابق بر زمان خلقت بشر است حکایت نمی کند، بلکه مفاد آیه آن است که پروردگار در این جهان تکلیف و آزمایش به نیروی خرد و خداشناسی که در فطرت هر فردی نهاده او را در مقام تفحص و معرفت خالق خود و پدید آورنده جهان درمی آورد که او را بشناسد.
در آن هنگام به لسان حال و به زبان وجودی و نیز به حکم فطرت پروردگار او خطاب می نماید و او را به ساحت کبریایی رهبری نموده که جز جهان آفرین صانع و مدبری نیست، که این جهان پهناور را با نظام مرتب و پیوسته آن را تدبیر می نماید. هر لحظه به لسان حال این خطاب از حریم کبریایی نسبت به هر یک از افراد بشر صادر می شود و با نیروی خرد نیز بشر این خطاب را از هر موجود و آفریده ای می شنود و می یابد.
و درباره مفاد جمله(
قالُوا بَلی شَهِدْنا
)
گفته شده که بشر به حکم خرد در مقام تفحص و معرفت آفریدگار خود برمی آید و به خود پاسخ می گوید: بلی! به طور شهود و بداهت می بینم و می یابم که این جهان پهناور را پروردگار از کتم عدم به عرصه هستی درآورده و پیوسته آن را به سوی مقصد سوق می دهد و با نیروی خرد همه موجودات را نیز هماهنگ خود می یابم. این نظر برخلاف صریح آیه است. زیرا جمله(
وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ
)
از ظرف سابق بر زمان خطاب حکایت می نماید و در صورتی که خبر از زمان خطاب بود. و نیز جمله «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» خطاب از حریم کبریایی در صحنه شهود و اشهاد شرف صدور یافته نه به لسان حال و حکم و خرد که بشر با نیروی فکر آن را بشنود و بفهمد.
و مفاد جمله(
قالُوا بَلی شَهِدْنا
)
پاسخ حقیقی است و گرنه در این جهان بیگانگان هرگز به این چنین اندیشه ای پاسخ نمی دهند، در صورتی که بر حسب آیه همه افراد بشر از اولین و آخرین، در آن صحنه شهود به جواب مثبت پاسخ داده اند. و به قراین لفظی که گفته شد، آیه از ظرفی که بر حسب رتبه سابق بر زمان خطاب و نزول قرآن است، حکایت می نماید. و نخستین عالم از عوالم و نشأتی را که بشر پیموده، معرفی می نماید. و(
أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ القِیامَةِ
)
بیان نتیجه نیروی شهودی است، که پروردگار در نخستین عالم سیر و سلوک بشر به سوی پروردگار به او موهبت فرموده است. و از هر یک نیز پیمان گرفته و عذری برای آنان در پیشگاه عدل پروردگار باقی نگذارده و نگویند: پروردگار نیروی خرد و تفکّر به ما موهبت ننموده و خداشناسی و غرض از خلقت را به ما معرفی ننموده واز نظر قصور و جهالت نه مسیر خود را شناخته ایم و نه آفریدگار جهان را.
عظمت عالم ذرّ و حاجت ذاتی بشر - طبق روایات و احادیث - در مقابل خالق توانا به خوبی می توان شناخت؛ چون اولین عالم انسان به اقرار یگانگی خداوند یکتاست، که جز لاینفک عهد و میثاق ازلی او می باشد. و در صورت شناخت واقعی عوالم، توهّمات و شبهاتی پیش نخواهد آمد. و به اوامر و نواهی پروردگار جز تسلیم معض مقدور نیست، زیرا شایستگی بنده بودن را آن طوری که سزاوار اوست به جا می آورد. و این بندگی را در تمام دوران زندگی محدود - شصت، هفتاد سال - که در اختیار دارد نسبت به معبودش بشناسد، تا شالوده بهترین خلقت اش را با طوق بندگی و عارف بودن به حقّ حضرت باری تعالی را به اثبات برساند. و انگیزه خلقت را با بندگی و بنده بودن ثابت کند. همان طوری که خداوند در قرآن می فرماید:(
وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ
)
؛
جن و انس را نیافریدم مگر این که مرا بپرستند. »