امانت داری حجرالأسود
حلبی از امام باقر و امام صادقعليهماالسلام
روایت می کند: اولین سالی که عمر در عهد خلافت اش حج می کرد، مهاجرین، انصار، علیعليهالسلام
به همراه حسنینعليهماالسلام
و عبداللّه بن جعفر حج می نمودند. موقع احرام، عبداللّه لباس احرامی را که با گِلی قرمز رنگ شده بود پوشید و در حالی که لبّیک می گفت در کنار حضرت علیعليهالسلام
حرکت می کرد. عمر از پشت سر گفت: این چه بدعتی است که در حرم روا داشته اند؟!
حضرت علیعليهالسلام
رو به او کرده فرمود:
کسی نمی تواند سنّت پیامبر را به ما بیاموزد. عمر گفت: راست گفتی یا اباالحسن! به خدا نمی دانستم شمایید. - راوی گوید: این یک واقعه نادری بود که در آن سفر رخ داد - سپس داخل مکه شدند و طواف خانه نمودند؛ عمر حجرالأسود را دست زد و گفت: به خدا قسم، می دانم تو سنگی بیش نیستی که نه سودی می رسانی و نه زیانی؛ اگر این نبود که پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
تو را دست زد به تو دست نمی زدم.
علیعليهالسلام
فرمود:
سکوت را اختیار کن! چون رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
بی جهت به این سنگ دست نزد. اگر قرآن خوانده بودی و از تأویلش می دانستی، و هر آینه می فهمیدی که هم زیان می زند و هم سود می رساند. و او چشم و دو لب و زبانی گویا دارد. و گواهی می دهد وفاداری کسی را که وفا کرده. عمر گفت: یا علی! آیه مربوطه را به من نشان بده و بخوان؟!
امام علیعليهالسلام
فرمود:
خداوند فرمود:(
وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنیِ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبَّکُمْ قالُوا بَلی
)
؛
هنگامی که خدای تو از پشت آدم، فرزندان وذریّه آنهارا برگرفت وآن ها رابر خود گواه ساخت، که من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: آری! ما به خداوندی تو گواهی می دهیم. »
موقعی که اقرار کردند؛ بنی آدم به اطاعت و به این که او پروردگار و آن ها بندگانند، از آنها برای حج بیت اللّه الحرام پیمان گرفت، پس صفحه نازکی لطیف تر از آب آفرید و به قلم فرمان داد بنویس وفاداری خلقم را به خانه ام؛ قلم هم وفاداری بنی آدم را در آن صفحه نوشت. پس به حجرالأسود گفته شد دهانت را باز کن. آن صفحه را در دهان اش فرو کرد و به حجر فرمود: نگهدار و گواهی بده برای بندگانم وفاداری را، حجر هم مطیعانه فرود آمد.
ای عمر! مگر نه موقعی که حجرالأسود را دست می زنی، می گویی: امانتم را ادا کردم و به پیمانم وفا نمودم، تا گواهی به وفاداری من بدهی. عمر گفت: به خدا آری! پس علیعليهالسلام
فرمود: ایمان بیاور به آنچه گفتم.
سوگواری آدم در عرفات و کربلا
پیش از آن که به سوگواری آدم در عرفات و کربلا بپردازیم؛ خداوند متعال دو مجلس به پاس عظمت ومظلومیّت امام حسینعليهالسلام
از آفرینش عالم و آدم برپاداشت؛ که یکی آنگاه بود که خداوندبه فرشتگان فرمود:(
اِنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفةً
)
؛
من بر روی زمین جانشین قرارمی دهم». ملائک گفتند:(
قالُوا أتَجْعَلُ فیها مَن یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِک الدِّما
)
؛
آیا کسی را در زمین قرار می دهی که در آن تباهی می کند و خون می ریزد» از دیدگاه برخی مفسّرین، فرشتگان پیش از آفرینش آدم به شهادت و مظلومیّت حسینعليهالسلام
و رخ دادهای غمبار عاشورا نگریستند، که خداوند در پاسخ آنان به صورت ویژه ای فرمود:(
اِنّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ
)
؛
من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید».
در عرفات، هنگامی که آدم به عرش نگریست و نام های مقدّس پنج گانه را دید. جبرئیل آنها را به او تلقین کرد که: ای آدم! بگو:
یا حمید بحق محمّد! و یا عالی بحقّ علی! و یا فاطر بحقّ فاطمه! و یا محسن بحقّ الحسن! و یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین.
هنگامی که نام پنجمین آنان را به زبان آورد، سیلاب اشک اش جاری شد و قلب اش خاشع گردید و گفت: چرا یاد و نام پنجمین آنان، قلبم را می شکند و سیلاب اشک را جاری می سازد؟ جبرئیل در بیان علّت آن به مرثیه سرایی حسینعليهالسلام
پرداخت و آدم و فرشتگان نیز شنیدند و گریستند. جبرئیل گفت:
بر فرزندت حسین در راه حقّ و عدالت، مصیبتی فرود می آید که همه مصائب، در برابر آن کوچک است. پرسید: آن مصیبت چیست؟
جبرئیل گفت: او تنهای تنها و غریبانه، با تشنگی وصف ناپذیری به شهادت می رسد، نه یاوری خواهد داشت و نه مددکاری.
ای آدم! کاش او را در آن دشت غمبار می نگریستی که از شدّت تشنگی و اندکی یار و یاور، فریاد دادخواهانه اش به آسمان بلند است، اما جز با شمشیرها و شراره های مرگ، پاسخ اش را نمی دهند. سرش را از قفا می برند و خیمه ها و حرم او را غارت می کنند و سرهای مقدّس او و یارانش را همراه بانوان و خاندان وحی، در شهرها می گردانند.
هم چنین هنگام سیر آدم در زمین به نقطه ای که محل شهادت حسینعليهالسلام
است رسید. در آن جا پایش لغزید و در غلتید و خون از پایش جاری شد؛ سر به آسمان بلند کرد که: بار خدایا! چه گناهی از من سر زده است که این گونه کیفر می شوم؟ به او وحی می رسید: نه! [گناهی متوجه تو نیست] بلکه در این سرزمین، فرزندت حسین، به دست ارتجاع طلبان سیاه کار به شهادت می رسد. خون تو به نشان هم دردی و هم رنگی با او به زمین ریخت. آدم پرسید: قاتل او کیست؟ پیام رسید: عنصر پلیدی به نام یزید، او را لعن و نفرین کن.
آدم او را نفرین کرد و به سوی کوه عرفات گام برداشت.
عالم پشت پدران
(
وَلَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ سُلالَة مِنْ طِین * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرار مَکِین * ثُمَّ خَلَقْنا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنا العَلَقَةَ مُضْغَةٌ فَخَلَقْنا المُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنا العِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الخالِقِینَ
)
؛
همانا آدمیان را از خلاصه ای گل آفریدم. پس آن گاه او را نطفه ای کردم؛ و در قرارگاهی محفوظ (رحم) قرارش دادیم. آن گاه نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را مضغه (چیزی شبیه به گوشت جویده) کردیم، و سپس آن مضغه را استخوان کردیم پس بر آن استخوان ها گوشتی پوشاندیم، پس از آن خلقی دیگرش کردیم، پس آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است.
هدف شناساندن انسان است، به عوالم به وجود آورنده خود، چون انسان هر چه بیشتر به چگونگی عوالم به وجود آورنده خود تفکّر و تحقیق کند، به قدرت لایزال و بی انتهای آفریدگار و ضعف و ناتوانی خود بیشتر پی می برد. خشیّت الهی و سپاس گزاری خود را از روی معرفت و شناخت واقعی خالق اش انجام می دهد.
به هر حال شکر بنده نسبت به خداوند، شناسایی و اقرار به نعمات اوست و محافظت اعضا و جوارح خود از هجوم معاصی و التفات به هوای نفس، و از آن جهت شکر و سپاس گزاری خالق توانا حایز اهمیت است، که انسان را از لغزش ها و اعمالی که باعث عذاب روح و جسم می شود بر حذر می دارد. و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود:
خورنده شکرگزار، اجرش مانند اجر روزه داری است که به ثواب خدا چشم دارد؛ و تندرست سپاسگزار اجرش مثل اجر بیمار صبور است؛ و غنیّ شکرگزار اجرش مانند اجر محروم قانع است.
مسأله شکر، یک بحث فقهی نیز دارد که فقها به آن پرداختند؛ و نوشته اند که: شکر هر نعمت دهنده ای بر وجه اجمل به حکم عقل و شرع واجب است. و واجب تر از همه شکر حضرت باری تعالی است. و شکر کسی که خداوند او را در ردیف مقام خود قرار داده است و آنها والدین انسان هستند؛ «(
أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوالِدَیْکَ
)
؛
به انسان امر نمودم که مرا و والدین اش را سپاس گزاری نماید. » نتیجه این که مسؤولیت والدین در ازدیاد نسل یا بهتر بگوییم خلقت انسان دیگر در - مقام آفرینش - بس مهم است؛ که بحث های زیادی را در این باب می طلبد.
ولی آنچه لازم است متذکر شویم این که: در جهان امروز، در دنیایی که بیشتر توجه مردم به شئونات مادی معطوف است و قدرت های مادی جهان با تبلیغات وسیع و ارتباطات بین المللی جهان را به دهکده ای تبدیل کرده اند که فرهنگ های شوم و مختلف را با افکاری متفاوت و با هدفی از پیش تعیین شده و با برنامه ای مدوّن در چند ثانیه وارد خانه ها کنند، و به جرأت می توان گفت که تزریق نوعی فرهنگ غیر است بر پیکر خانواده و جامعه ای که دارای فرهنگ اصیل و پویاست.
با توجه به تبلیغات زیاد غربیان و با اقرار به این که در عصر حاضر گفتار درمانی دیگر اثری ندارد و باید به رفتار درمانی خانواده و اجتماع پرداخت؛ سؤالی در ذهن متصوّر می شود که: نقش والدین خصوصاً پدر در خانواده چه جایگاهی دارد؟
جواب این پرسش را پیامبر بزرگ اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
در هزار و چهارصد سال پیش چنین پاسخ فرمودند:
حَقَّ الوَلَدِ عَلی والِدِه اِذا کانَ ذَکَراً اَنْ یَسْتفْرِةَ اُمَّهُ وَ یَسْتَحْسِنَ اسْمَهُ وَ یُعَلَّمَهُ کِتابَ اللّهِ وَ یُطَهِّرَهُ؛
حقّی که پسر (دختر) از پدر خود دارد، این است که: مادر او را احترام کند، برای کودک نام خوب انتخاب نماید، به کودک قرآن بیاموزد و او را به پاکی و پاکدلی پرورش دهد.
من حق الولد علی والده ثلاثه: یحسن اسمه و یعلمه الکتاب و یزوجه اذا بلغ؛
حق پسر (دختر) از پدر سه چیز است: اوّل، نام خوب؛ دوم، تعلیم قرآن و احکام آن؛ سوّم، وقتی که به سن بلوغ رسید به ازدواج در آورد.
الکسیس کارل، دانشمند روان شناس فرانسوی در خصوص پرورش صحیح فرزندان بر اساس تعالی روان و مسؤولیت والدین در شکوفایی ایمان و ترغیب مذهب در آنها می گوید:
والدین و مربیان، باید متوجه باشند که در راه تربیت کودک، مذهب بزرگ ترین یار و مددکار آنهاست، ایمان و اعتقاد مشعلی است که تاریک ترین راه ها را، روشن می کند وجدان ها را حساس و بیدار می سازد، هر کجا که منحرفی وجود داشته باشد او را به آسانی به سوی راستی رهبری می کند... بسیاری از افراد امروزی آن قدر به زندگی حیوانی نزدیک اند که مطلقا جویای ارزش های مادی هستند، بدان جهت زندگی آنان خیلی کم مایه تر از حیوانات است، زیرا [در این صورت] فقط ارزش های معنوی می تواند به ما روشنایی و شادی ببخشد.
اگر مقداری محققانه به دو روایت پیامبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
توجه کنیم، به دو مسأله بسیار مهم بر می خوریم که ما را به جواب سؤال مطرح شده نزدیک تر می کند.
دو مسأله بسیار مهم
اوّل؛ اثرات غذا
همان طور که خداوند خالق بی قید و شرط تمام موجودات عالم است و انسان هم شالوده خلقت او. می توان گفت: پدر و مادر نیز به عنوان خالق ثانوی انسان اند، که جهت خلقت خلق جدید (ازدیاد نسل) باید طوری عمل کنند که هیچ گونه پلیدی و ناپاکی به فرزندان سرایت نکند. همان طور که خداوند در خلقت انسان هیچ گونه نقصی قرار نداد، و اشاره به این آیه که می فرماید:(
لَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم
)
انسان را به بهترین وجهی خلق کردم» باید پدر و مادر نیز برای بقای نسل خود و پاکی خانواده و جامعه فرزندی بیافرینند که از ناقصی روح و جسم و رسوخ شیطان و هم چنین سوء تربیت که خصایص زشت را در برمی گیرد مبرّا باشند.
و طبق اظهار آن مورّخ معروف اروپایی که می گوید:
کودکانت را به من بنما تا بگویم خود چکاره هستی. اگر از فرزندت ادب می خواهی خود مؤدب باش، اگر پاکیزگی می خواهی خود پاکیزه باش.
رسول اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
می فرمایند:
اَلْوَلَدُ الصّالِح رَیْحانَةٌ مِن ریاحین الجنَّة؛
فرزند شایسته، یکی از گل های بوستان بهشت است.
این مسؤولیت سنگین به عهده پدر است، که با کسب شغل و مال حلال بتواند ارتزاق کند؛ تا نطفه ای پاک و بدون عیب داشته باشد. چون غذا همان گونه که در تکوین و ساختار جسم انسان تأثیر دارد در روح و اخلاق او نیز اثر مستقیم دارد. و از پیامدهای غذای حرام این است که تمام خوبی ها و ساختار اصلی انسانیّت را ضعیف و یا متزلزل و از بین می برد.
پیامبر بزرگوار اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
می فرماید:
به راستی روح الأمین جبرئیل از جانب پروردگار تبارک و تعالی به من خبر داد که هیچ کس نمی میرد تا آن که روزیش تمام شود. پس از خدا بترسید و در کسب روزی به راه خوب بروید و بدانید که روزی بر دو گونه است:
اول) روزیی که تو آن را می جویی؛
دوم) روزیی که آن تو را می طلبد.
پس روزی خود را از طریق حلال بجویید، چه این که اگر شما از راه مشروع و درست آن را بجویید به شما خواهد رسید. در نتیجه شما روزی حلال خواهید خورد، ولی هرگاه از راه نامشروع بجویید روزیتان را از حرام خواهید خورد، و همان رزقتان خواهد بود.
و نیز می فرماید:
طَلَبُ الَحلالِ فریضَةٌ عَلی کُلِّ مُسْلِم وَ مُسْلِمَةِ
به دست آوردن مال و روزی حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.
امام حسینعليهالسلام
در روز عاشورا، هنگام رویارویی با لشکریان دشمن آنان را موعظه فرمود و حقایق را برای شان بیان کرد. امّا سخنان آن حضرت در دل های آلوده آنان تأثیر نداشت. بی تردید کلام آن امامعليهالسلام
شرایط تأثیرگذاری داشت؛ امّا در جان های ناپاک آنان زمینه تأثیر و جذب حقایق مهیّا نبود. آیا عاملی باعث قساوت قلب و حق ناپذیری آن نامردان شده بود؟ مسلّماً بلی! خود امامعليهالسلام
پاسخ این سؤال را به خواهر گرامی اش چنین بیان می کند: خواهرم! شکم های آنها از غذای حرام پر شده و شیطان بر آنان مسلّط گردیده و از یاد خدا غافل اند و از جان شان بیرون برده است....
از وصیّت های حضرت علیعليهالسلام
به کمیل بن زیاد نخعی که فرمود:
ای کمیل! زبان قربان دل است؛ یعنی آنچه در قلب می باشد از زبان می تراود و دل به غذا نیرو می گیرد و پا برجا می ماند. نظر کن که چه غذایی به دل و تنت می دهی. که اگر غذا، از حلال نباشد خداوند متعال تسبیح و شکر تو را قبول نخواهد فرمود.
و یا در حالات شریک بن عبدالله نخعی معروف به قاضی نوشته اند: مردی دانشمند و فقیه باتقوا و ورعی بود، تا وقتی که مهدی عبّاسی او را به حضور خواند تا از نزدیک با او آشنا شود؛ زیرا شنیده بود او مردی زاهد و پارسا است و علاوه بر این، فضایل مولی امیرمؤمنانعليهالسلام
را بازگو می کرد، و می گفت: خلافت هر کسی جز علی و اولاد او غیر شرعی است. روزی نزد وی معاویه را به حلم و بردباری یاد کردند، گفت: آن کسی که حق را نشناخت و با مولی علیعليهالسلام
جنگ نمود هرگز حلیم و بردبار نیست؛ و بدین وسیله در قلب اجتماع محبوبیّت به سزایی کسب کرده بود.
پس از حضور به نزد خلیفه، به وی پیشنهاد کرد که یکی از سه امر خلیفه را اختیار کند: نصب قضا؛ تربیت اولاد خلیفه؛ صرف یک نهار یا شام؛ شریک، به فکر عمیقی فرو رفت. فهمید بد دامی برای او پهن کرده اند با خود گفت: از همه آسان تر صرف غذاست، چرا که منصب قضا کار مشکلی است و از این بدتر، تربیت فرزندان خلیفه است، چرا که زبان مردم به رویم باز شده و می گویند: چه شد که گرگ زادگان را تربیت می کنی، مگر این نیست که گرگ زاده عاقبت گرگ شود؟
از این جهت صرف طعام را انتخاب نمود؛ خلیفه به طبّاخ مخصوص خود دستور داد غذایی مطبوح برای روز موعود تهیه نماید. در آن روز با خلیفه هم سفره شد. پس از صرف طعام طبّاخ گفت: «یا امیرالمؤمنین! لیس هذا الشیخ یفلح بعد هذا الاَکلة ابداً؛ این مرد بعد از این غذا هرگز رستگار نخواهد شد. »
دیر زمانی نشد که خود شخصاً از خلیفه تقاضای منصب قضا نمود و تربیت فرزندان او را هم به عهده گرفت. یکی از روزها، حواله مقرّری خود را در دست داشته به دکان صرّافی برای اخذ وجه حواله مراجعه نمود، اتفاقاً در آن روز جماعت زیادی برای گرفتن حواله به صف ایستاده بودند، شریک در پس جمعیت بیرون آمده بدون رعایت نوبت به صرّاف گفت:
زودتر حواله را نقدش کن. صرّاف گفت: با کمی تأمل وجه حواله شما تقدیم خواهد شد. شریک به صرّاف فرصت پرداخت وجه به دیگران را نداد، تقاضا را تکرار کرد. صرّاف ناراحت شد و گفت: مگر پارچه قیمتی به من فروخته ای که این قدر عجله می کنی، گفت: آری! از پارچه گران تر فروخته ام؛ صرّاف گفت: چطور؟ گفت: دین و ایمانم را در قبال این مال فروخته ام.
آری! این اثرات لقمه حرام است؛ تا چه رسد به آن کسی که در مدّت عمر جز لقمه حرام برای خود و خانواده اش کسب نکرده؛ «عِبْرَةٌ لاُِولِی الأَلبابِ» به هر حال شغل حلال، رزق و روزی حلال مکمل یک دیگرند؛ و والدین باید در کسب آنها کوشا و کمال دقّت را داشته باشند، تا اثرات لقمه حرام باعث منفعل شدن روح و جسم فرزند نشود. چنان چه اگر اتفاق افتد و غذای حرام اثر گذاشت و شیطان در فرزند رسوخ کرد، نفرین نکند مگر خود را؛ زیرا کسب روزی حلال خود عبادت بزرگی است: «اَلْعِبادَةُ سَبْعَةُ اجزاء اَفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ
عبادت هفت جز است و برتر از همه کسب حلال است. »
و یا خداوند در قرآن کریم می فرماید:
(
فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلالاً طَیِّباً وَاشْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیّاهُ تَعْبُدُونَ
)
؛
حال که چنین است از آنچه خدا روزی تان کرده است حلال و پاکیزه بخورید. و شکر نعمت خدا را به جای آرید، اگر او را می پرستید.
پیامبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: «حقوق فرزند بر پدر آن است که او را نوشتن و تیراندازی تعلیم دهید و به غیر از غذای حلال و پاک به او نخوراند. »
ابوذر غفاری گفت: از پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
سؤال شد: صحف حضرت ابراهیم دارای چه مطالبی است؟ پیامبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
پاسخ فرمود:
صحف ابراهیم حاوی مطالبی در باب امثال و حکمت ها بود و یکی از آن مَثَل ها این است: انسان عاقل تا عقل وی مغلوب واقع نشده اوقات خود را در شبانه روز به چهار بخش تقسیم کند: ساعتی را در مناجات؛ ساعتی را در تفکّر صنع خدا؛ ساعتی را درمحاسبه نفس و ساعتی هم برای فراهم آوردن غذای حلال اختصاص دهد.
دوم؛ تربیت صحیح
یکی از مهم ترین خصایص انسان که نسبت به سایر موجودات عالم متمایز کرده و برتری خاصی بخشیده تربیت پذیری اوست؛ تعلیم و تربیت با اصول صحیح چه بسا آنان را در دنیا و آخرت سعادتمند و عاقبت به خیر خواهد کرد. امام سجادعليهالسلام
در رساله حقوق به این وظیفه خطیر چنین اشاره می فرماید:
فَأعْمَل فی اَمْرِهِ عَمَلَ مَنْ یَعْلَمْ انّهَهُ مُثابٌ عَلی الإحسانِ اِلَیْهِ، مُعاقَبٌ عَلَیَ الإسائةِ اِلَیْه؛
عمل کن درباره فرزند خود، چون عمل کسی که می داند اگر به فرزند خود احسان کند پاداش داده می شود و اگر بد رفتاری کرد مؤاخذه و عقاب می گردد.
لازم است پدران و مادران محترم آن مسؤولیت شرعی ای که به عهده شان می باشد، به نحو احسن فراگیرند؛ و توجّه داشته باشند در پرورش ایمان و اخلاق فرزندان خود که همان شکوفا کردن فطرت ذاتی شان است، کمال جدیّت و کوشش را اعمال نمایند. و خباثت و پلیدی را از روح و جسم آنها دور کنند: «اِذا طابَ قَلْبُ المَرْءَ طابَ جَسَدُهُ وَ اِذا خَبُثَ القَلْبُ خَبُثَ الجَسَدُ؛
هرگاه دل انسان پاک شود بدن اش نیز پاک گردد. و اگر دل پلید و آلوده باشد، تن نیز آلوده و پلید خواهد بود - چون دل فرمانده کل قوای بدن و مبدأ اعمال تن است -. »
گواه این مدعا، فرموده خداوند در قرآن مجید است:
(
یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُها النّاسُ وَالحِجارَةُ عَلَیْها
)
؛
ای کسانی که ایمان آورده اید خود و کسان خود را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ ها هستند، نگه دارید.
این آیه قرآن صراحتاً وظیفه مؤمنان را گوشزد می کند، که خود و خانواده و فرزندان را از آتش جهنم حفظ کنید و وظیفه شرعی و اخلاقی خود را عمل کنید.
کلینی به سند خود از امام صادقعليهالسلام
نقل می کند:
وقتی این آیه نازل گردید، مردی از مؤمنان نشست و گریست و گفت: من در نگه داشتن نفس خود عاجز مانده ام، متکفل مسؤولیت خانواده ام نیز شده ام.
پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: تو را همین بس که آنان را امر کنی به آنچه که نفس خود را امر می کنی و نهی کنی از آنچه که نفس خود را از آن باز می داری.
و یا در روایت دیگری آمده است که شخصی از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
پرسید: چگونه خانواده ام را از (گناه) بازدارم؟ فرمود: آنان را به آنچه که خداوند امر کرده امر کن و به آنچه که از آن نهی کرده بازدار. پس اگر اطاعتت کردند، تو آنها را باز داشته ای و اگر معصیت کردند تو به وظیفه ات عمل کرده ای.
و علامه طباطبایی در ذیل آیه(
قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ ناراً
)
این روایت را از تفسیر در المنثور نقل می کند، که علیعليهالسلام
فرمود: «عَلِّمُوا اَنْفُسَکُمْ و أهلیکُمْ الْخَیْرَ وَ اَدِّبُوهُمْ» ؛ خود و خانواده خود را به انجام کارهای خیر عادت دهید و آنان را تربیت نیک و رفتاری خوش بیاموزید. »
اسلام اصل تعلیم و تربیت را یک حقّ بسیار مهم برای فرزند و یک تکلیف و وظیفه ای برای پدر و مادر شمرده است.
حضرت علیعليهالسلام
می فرماید:
فرزند را بر پدر و پدر را بر فرزند حقّی است. حق پدر بر فرزند این است که جز در معصیت خدا، در همه چیز او را اطاعت کند. و حق فرزند بر پدر این است که نام اش را نیکو انتخاب کند و او را به خوبی تربیت نماید و قرآن را به او تعلیم دهد.
علمای اخلاق یا اطبای روحی سه دوره ای را که والدین با آن ارتباط مستقیم دارند، تقسیم کرده اند به: حیات جنینی، حیات دنیوی و حیات اخروی. که سعادت و تیره روزی هر کدام از این ادوار تا حدود زیادی به اندیشه و نوع عملکردهای دوران قبلی بستگی دارد. به گونه ای که علت خوشبختی و بدبختی زندگی اخروی را در حیات دنیوی می توان پیدا کرد؛ زیرا آخرت نتیجه اعمالی است که در دنیا صورت گرفته است؛ همان گونه که بخشی از سعادت و یا عقب ماندگی در زندگی دنیا؛ طرز تکوین نطفه و حیات جنینی است. بسیاری از روحیات و صفات مثبت یا منفی نیز در صُلْب پدر و رَحِم مادر پایه ریزی می شود، و این بحث مفهوم «الشَّقِیُّ فی بَطُْنِ اُمِّهِ وَ السَّعیدُ فی بَطْنِ اُمِّهِ»
است. در هر صورت جهان بازپسین، زاییده دنیای کنونی است. و برای هر آغازی، انجامی می باشد.
حضرت زین العابدینعليهالسلام
در رساله حقوق فرمود: «حق فرزندت به تو این است که: بدانی وجود او از تو و نیک و بد او در دنیا وابسته به تو است؛ بدانی که در حکومت پدری و سرپرستی او مؤاخذ و مسؤولی، موظفی فرزندت را با آداب و اخلاق پسندیده پرورش دهی، او را به خداوندی بزرگ راهنمایی کنی، و در اطاعت و بندگی پروردگار یاری اش نمایی، بر رفتار خود در تربیت فرزندت توجه کنی. پدری باشی که به مسؤولیت خویش آگاه است؛ می داند اگر نسبت به فرزند خود نیکی نماید، در پیشگاه خداوند اجر و پاداش دارد و اگر درباره او بدی کند مستحق مجازات و کیفر خواهد بود. »
وظیفه اصلی پدر و مادر در قبال تعلیم و تربیت صحیح فرزندان فقط در مقام گفتار نباید باشد، چون همان اندازه گفتار در تربیت مؤثر است دو چندان رفتار والدین اثر مستقیم دارد. و این اثرگذاری در شکوفا کردن نبوغ رشد و تکامل آن ها را در آینده تضمین می کند.
روز جمعه ای خلیفه دوم روی منبر بود. حسینعليهالسلام
که کودک خردسالی بود وارد مسجد شد و گفت: از منبر پدرم به زیر آی! عمر گریه کرد و گفت: راست گفتی، این منبر پدر تو است، نه منبر پدر من، ممکن بود کسانی تصور کنند، حضرت حسینعليهالسلام
در مجلس عمومی به دستور پدرش علیعليهالسلام
و چنین سخنی به خلیفه دوم گفته است و برای آن حضرت مشکلاتی پیش آید، لذا از وسط مجلس به پاخاست و به صدای بلند فرمود: به خدا قسم، گفته حسین از ناحیه من نیست. عمر نیز قسم یاد کرد و گفت: یا اباالحسین! راست می گویی. من هرگز شما را در گفته فرزندت متهم نمی کنم،
یعنی حسین و مربیان پرورشی او را می شناسم، او با این که کودک است ولی شخصیت ممتاز و اراده مستقلی دارد و این گفتار از فکر خود او سرچشمه گرفته است.
بدون تردید عمده ترین بزهکاری های اجتماعی و آلودگی های اخلاقی جوانان ما از محیط خانواده سرچشمه می گیرد و معلول تربیت های نادرست دوران کودکی آنهاست و این سوء تربیت در خانواده ها ریشه های مختلفی دارد که مهم ترین آنها عبارتند از:
الف) بعضی از پدران و مادران خود مردمی فاسد و بد اخلاق اند و فرزندان خود را با خوی مذموم و خلق ناپسند خویش تربیت می کنند.
ب) بعضی از پدران و مادران تنها توجه خود را به تأمین غذا و لباس و مسکن کودک معطوف داشته و به علت نادانی و نارسایی فکر، کمترین توجهی به جهات تربیتی و اخلاقی طفل ندارند.
ج) بعضی از پدران و مادران تا اندازه ای معنی پرورش های اخلاقی و تربیت های روانی را می فهمند و راه اعمال آن را نیز می دانند؛ ولی عملاً از انجام وظیفه شانه خالی می کنند و برای خود در این باره احساس مسؤولیتی نمی نمایند.
با توجه به این مطالب باید اقرار کرد که دوران جنینی و کودکی از نظر پی ریزی اساس شخصیت و زندگی کودک، اهمیت فوق العاده دارد. تربیت های صحیح یا فاسد اطفال، سرچشمه مهم نیک و بدهای دوران عمر است. آدمی در طول ایام حیات خود بر طبق خلقیات خویش عمل می کند و اساس خلق و خوی آدمی در ایام کودکی ساخته می شود. «اَکْرِمُوا اَوْلادکُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَکُمْ»؛
فرزندان خود را احترام کنید و آداب و روش پسندیده به آنها بیاموزید». مبیّن مطالب فوق است. زیرا همان طور که در اول بحث گفته ایم آینده زندگی انسان به نوع تربیت گذاری و تربیت پذیری او در دو دوران مهم جنینی و کودکی دارد.
فرزندان آخرالزّمان
حضرت رسول اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
روزی به بعضی از کودکان نظر افکند و فرمود:
«وای بر فرزندان آخرالزّمان از پدران ایشان! عرض شد: یا رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
از پدران مشرکشان؟
فرمود: نه! از پدر مسلمان ایشان که به فرزندان خود چیزی از واجبات دینی نمی آموزند و اگر فرزندان از فرایض چیزی فراگیرند بازشان دارند. و به چیز کمی از متاع دنیا از فرزندان خود خشنود شوند. من از این مردم بیزارم و آنان هم از من بیزارند. »
اولاد امانتی است به دست پدران و مادران، آن هم امانتی بس گران بها و سنگین، استاد اخلاقی می گفت: «... اگر بگویم بعد از قرآن و عترت، امانتی بالاتر از اولاد نیست اشتباه نکردم... ».
مسلّماً چنین است، چون انسان بر خلاف سایر موجودات عالم که اساس حرکات آنها یک منشاء غریزی دارد، اصالت شخصیّت او را تربیت خانواده تشکیل می دهد. روان شناسان سه عامل وراثت، خانواده، محیط خارج (اجتماع) را از عوامل مهمّ تربیت انسان شمرده اند. و نظر بعضی از روان شناسان عامل خانواده نسبت به دو عامل دیگر یعنی وراثت و محیط زندگی اهمیّت بیشتری دارد.
در عوالم دوّم و سوّم که زیربنای یک انسان خداجو، با ایمان، دارای سجایای والای اخلاقی و دوست دار اهل البیتعليهمالسلام
را پی ریزی می نمایند؛ یکی از عوالم مهم و بس حسّاس انسان است. چون عوامل خارجی و هم عوامل درونی در آن اثر مستقیم دارد، که وراثت از جمله آن است؛ یعنی خُلق و خوی و تمام صفات ذاتی یک مرد به فرزندش منتقل می شود. و اگر از لحاظ خارجی نیز بنگریم، آنچه یک مرد برای روزی خویش - حلال یا حرام - بودن لقمه، به دست می آورد باز اثر مستقیم روی فرزندان دارد.
در زیارت وارث می خوانیم:
«یا اباعبداللّه اَشْهَدُ اَنَّک کُنْتَ نوراً فی الاَصْلابِ الشّامِخَه و الاَرْحام المُطَهَّرَه لَمْ تُنَجِّسْکَ الجاهلیّة بِاَنجاسِها؛ ای مولای من! ای اباعبداللّه! گواهی می دهم که تو به راستی نوری بودی در صلب های والا مقام و رحم های پاک، آلوده ات نکرد جاهلیّت به پلیدی هایش».
لذا در عالم دوّم باید یک رزق و روزی حلال و طیّب به دست آورد. - همان طور که سفارش معصومینعليهمالسلام
در این باره زیاد است - تا به واسطه آن غذا تولید نطفه شده و در صلب پدر باقی می ماند و اگر این غذا از راه حرام و شبهه ناک به دست بیاید باز هم تولید نطفه می شود. پس در هر دو صورت پدر عواقب فرزند را تعیین می کند.
پدر مقدس اردبیلی
نوشته اند، پدر مقدس اردبیلی آمده بود در کنار نهری تا مشک را از آب جاری پر کند. دید سیبی قرمز و زیبا بر روی آب روان است، گرفت و میل کرد. بعد پشیمان شد که البته این سیب مالک داشته و بی اجازه او چرا تصرّف در مالش کردم. و طبق حدیث معروف: «الناسُ مسلطونَ علی اموالِهم» حرکت خلاف مسیر آب را در نظر گرفت و به بالا رفت. تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می آید. بعد از پرس وجو از کارگران صاحب باغ را دید و گفت: سیبی که بر روی آب بود من خوردم، از من راضی باش. گفت: هرگز راضی نمی شوم.
گفت: قیمت اش را می دهم. گفت: راضی نمی شوم.
بالأخره بسیار طلب رضایت و سماجت کرد؛ تا این که صاحب باغ گفت: من به یک شرط از شما راضی می شوم. گفت بفرمایید.
صاحب باغ گفت: دختری دارم کور، کچل، لال، مفلوج از پا، اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از شما راضی می شوم و در غیر این صورت راضی نمی شوم.
پدر مقدّس اردبیلی چون دید چاره ای ندارد، و از غایت و مرتبه ایمان اش و با وجود اخلاص که داشت گفت: قبول کردم. و تن به این وصلت داد، - تا به ایمان اش به واسطه خوردن یک دانه سیب خدشه ای وارد نشود.
عقد را جاری کردند؛ شب اوّل داماد داخل حجله شد. دید عروس مثل ماه شب چهارده در نهایت زیبایی، چشم های شهلا، موهای عنبرآسا، با زبان ملیح سلام کرد و مقابل اش بلند شد. با تعجب از حجله بیرون آمد، رفت نزد پدر عیال اش گفت: آن دختری که برای من وصف اش کردی این نیست. جواب داد: این همان دختر است. چون دیدم شما جدّیت داشتی که رضایت بگیری برای خوردن یک سیب و من هم مدّت ها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی ازدواج کنم، کفوِ دخترم را در شما یافتم.
امّا گفتم: لال است، چون با مردی بیگانه سخن نگفته؛ گفتم: مفلوج است پا بیرون از خانه نگذاشته و...
.
مسلّماً، با چنین پدری باید مقدّس اردبیلی تربیت شود. سبب مقام ارجمندی مقدّس اردبیلی را از مادرش سؤال کردند، او گفت: من هرگز لقمه ای شبهه ناک نخوردم و قبل از شیر دادن بچه وضو می گرفتم، و هرگز چشم به نامحرم نیانداختم. نظافت و طهارت او را در کودکی مراعات کردم و در تربیت او بعد از شیرگرفتن کوشیدم و با بچه های خوب او را می نشاندم. از این داستان به خوبی فهمیده می شود که سه عامل مهم؛ وراثت، خانواده و محیط (اجتماع) اثر مستقیم در تربیت کودک دارد.