اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول0%

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول نویسنده:
گروه: کتابها

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

نویسنده: شهيد مطهری (ره)
گروه:

مشاهدات: 17169
دانلود: 3892


توضیحات:

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 40 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17169 / دانلود: 3892
اندازه اندازه اندازه
اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

نویسنده:
فارسی

نام کتاب:اصول فلسفه و روش رئاليسم ، جلد اول

نويسنده : استاد شهيد مرتضي مطهري (ره)

بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه

در ميان همه مقدسات بشر دانش يگانه چيزى است كه همه افراد از هر نژادى و تابع هر طريقه و مسلكى آنرا مقدس مى‏شمارند و برفعت و عظمت و تقدس آن اعتراف دارند و حتى نادانترين نادانها نيز دانش را از آن جهت كه دانش است كوچك نمى شمارد و شايسته تحقير نمى‏داند .

محبوبيت و احترام دانش نه تنها از آن جهت است كه بهترين ابزار زندگى است و در مبارزه حياتى بانسان نيرو مى‏دهد و توانائى مى‏بخشد و تسلط او را بر طبيعت مستقر ميسازد زيرا اگر چنين بود مى‏بايست انسان با آن چشم به دانش نگاه كند كه هر ابزار و وسيله كار ديگرى را مى‏بيند .

تاريخ علم مقرون برنجها و محروميتها و مصائب و متاعبى است كه دانشمندان در راه كسب علم تحمل كرده‏اند و زندگى مادى را بر خويش تلخ ساخته‏اند و اگر علاقه‏مندى انسان به دانش تنها بمنظور رفع حوائج مادى زندگى بود پس اين همه از خودگذشتگيها و صرفنظر كردن از عيش و لذتها و خوشيها زندگى در راه علم چرا پيوند علم با روح بشر بالاتر از اين پيوندهاى پست و حقيرى است كه ابتدا تصور ميرود .

دانش بهر اندازه كه يقينى‏تر و شكننده‏تر شك و ريب و جهالت‏باشد و بهر اندازه كه كلى‏تر و عمومى‏تر و پرده بزرگترى را بالا بزند اهميت و مطلوبيت‏بيشترى دارد .

در ميان همه مجهولاتى كه انسان آرزوى دست‏يافتن بانها را دارد يك رشته از مسائل است كه از اين لحاظ در درجه اول اهميت قرار دارد و آنها همان مسائل مربوط به نظام كلى عالم و جريان عمومى امور جهان و رمز هستى و راز دهر مى‏باشد .

انسان خواه از عهده برآيد و خواه برنيايد نمى‏تواند از كاوش و فعاليت فكرى در باره آغاز و انجام جهان مبدا و غايت هستى حدوث و قدم وحدت و كثرت متناهى و نامتناهى علت و معلول واجب و ممكن و آنچه از اين قبيل است‏خوددارى كند و همين خواهش فطرى است كه فلسفه را براى بشر بوجود آورده است .

فلسفه سراپاى هستى را جولانگاه فكر بشر قرار مى‏دهد و عقل و فكر انسان را بر روى بال و پر خود مى‏نشاند و بسوى عوالمى كه منتهاى آرزو و غايت اشتياق انسان سير در آن عوالم است پرواز مى‏دهد .

تاريخ فلسفه

تاريخ فلسفه با تاريخ فكر بشر توام است لهذا نمى‏توان يك قرن و زمان معين و يا يك منطقه و مكان معين را بعنوان مبدا و منشا اصلى پيدايش فلسفه در روى زمين معرفى كرد بشر بحكم خواهش فطرى خويش هر وقت و در هر جا كه مجال و فرصتى براى تفكر پيدا كرده است از اظهار نظر در باره نظام كلى عالم خوددارى نكرده است و تا آنجا كه تاريخ ميتواند نشان بدهد در بسيارى از نقاط جهان مانند مصر و ايران و هند و چين و يونان فلاسفه و متفكرين بزرگ ظهور كرده‏اند و مكاتب فلسفى مهمى بوجود آورده‏اند و از دوره‏هايى كه فاصله تاريخى زيادى با ما ندارد و دست تطاول ايام نتوانسته است تمام آثار آن دوره‏ها را محو كند كم و بيش آثار فلسفى باقى مانده است .

از آثار دوره‏هاى بالنسبه قديم از همه بيشتر و بهتر آثار نهضت عظيم علمى و فلسفى يونان كه تقريبا از دو هزار و ششصد سال قبل آغاز مى‏شود باقى مانده است زيرا از آن وقت تا كنون فترتى كه موجب محو و نابودى كلى آن آثار بشود حاصل نشده است .

آن نهضت فكرى كه در كرانه‏هاى آسياى صغير و يونان پديد آمده در اسكندريه تعقيب شد و هنگامى كه حوزه اسكندريه و آتن رو به نابودى و اضمحلال كلى مى‏رفت و ژوستى نين امپراطور روم شرقى در سال ٥٢٩ ميلادى دستور تعطيل دانشگاهها و بستن درهاى مدارس آتن و اسكندريه را داد و دانشمندان از بيم متوارى شدند و حوزه‏هاى تدريس و تعليم بهم خورد در يك قطعه ديگر جهان نهضت ديگرى با طلوع نير اسلام آغاز شد و مقدمات مدنيت جديد و عميق ديگرى فراهم آمد .

در اثر تشويق و تجليلى كه از طرف پيشواى عظيم الشان اسلام و اولياء بزرگواران دين از مقام دانش و دانشجوئى شد شعله طلب علم دو مرتبه در دلها روشن گشت تا آنكه تمدن وسيع و عظيم اسلامى بوجود آمد رشته‏هاى مختلف علوم تدوين و تنظيم شد كتابها از زبانهاى مختلف و بيش از همه كتب يونانى ترجمه شد مدارس و دانشگاهها از نو تاسيس گشت كتابخانه‏ها پديد آمد شهرهاى بزرگ كشور پهناور اسلامى مهد علوم و محل آمد و شد محصلين گشت از اروپاى فعلى و ساير نقاط جهان محصلين به كشورهاى اسلامى اعزام شد تا آنكه بالاخره پس از گذشتن چند قرن تحول جديد اروپا پديد آمد و در عالم علم و دانش رخ‏داد آنچه رخ داد .

ولى چيزى كه از نظر تاريخ مسلم است اينست كه يونان قديم نيز سرمايه‏هاى اصلى معلومات خويش را مديون مشرق زمين است و دانشمندان بزرگ آنجا مسافرتها به مشرق كرده‏اند و از اندوخته‏هاى دانشمندان شرقى بهره‏مند گشته و پس از عودت در وطن خود منتشر ساخته‏اند ما نمى‏خواهيم در اينمقدمه به معرفى فلسفه باستانى مشرق و مقدار بهره‏اى كه يونان باستان از آن برده است و يا معرفى فلسفه ده قرن پيش اسلامى و ميزان استفاده‏اى كه اروپاى جديد از آن كرده است و يا به بحث در مقدار ميراثى كه از يونانيان به مسلمين رسيد و تحولاتى كه در دوره اسلامى پيدا كرد و اينكه مسلمين فلسفه يونان را به چه صورتى در آوردند و چه اندازه از خود بر آن افزودند بپردازيم زيرا علاوه بر اينكه اگر بنا شود از روى سند و تحقيق در اين موضوعات قضاوت شود احتياج به صرف وقتهاى زياد و نوشتن كتاب‏هاى مستقل دارد با موضوع كتاب حاضر ارتباط زيادى ندارد .

آنچه با كتاب حاضر نسبتا ارتباط بيشترى دارد و بعلاوه كمتر در باره آن گفتگو شده است‏يك معرفى اجمالى از فلسفه اسلامى از سه قرن و نيم پيش تا كنون است كه متاسفانه كما هو حقه هنوز در جهان معرفى نشده است و قهرا از طرف طبقه جوان و تحصيل‏كرده‏هاى جديد خودمان نيز كه معمولا اطلاعاتشان در اين زمينه‏ها از طرق اروپائى است توجهى كه مى‏بايست‏بان نشده است .

صدر المتالهين، بانى حكمت متعاليه

اين فلسفه كه موسوم است‏به حكمت متعاليه بوسيله صدر المتالهين شيرازى مشهور به ملا صدرا در قرن يازدهم هجرى تاسيس شد و از آن به بعد محور تمام تعليمات فلسفى در ايران تحقيقاتى بود كه اين دانشمند در مسائل مهم فلسفى بعمل آورده است .

تحقيقات صدر المتالهين بيشتر در فلسفه اولى و حكمت الهى است ملا صدرا آنچه در اين زمينه از قدماء يونان و بالاخص افلاطون و ارسطو رسيده بود و آنچه حكماء بزرگ اسلامى از قبيل فارابى و بوعلى و شيخ اشراق و غيرهم توضيح داده بودند يا از خود افزوده بودند و آنچه عرفاء بزرگ با هدايت ذوق و قوت عرفان يافته بودند بخوبى هضم كرد و از نو اساس جديدى را پى‏ريزى كرد و آنرا بر اصول و قواعدى محكم و خلل ناپذير استوار كرد و از جنبه استدلال و برهان مسائل فلسفه را بصورت قواعد رياضى درآورد كه هر يك از ديگرى استخراج و استنباط مى‏شود و به اين وسيله فلسفه را از پراكندگى طرق استدلال بيرون آورد .

از زمان ارسطو كه بر خلاف نظريات استادش افلاطون قيام كرد پيوسته دو مكتب و دو مشرب فلسفى بموازات يكديگر سير مى‏كرد كه افلاطون و ارسطو هر يك نماينده يكى از اين دو مشرب فلسفى بودند و در هر يك از دوره‏ها هر يك از اين دو مشرب فلسفى پيروانى داشتند و در ميان مسلمين نيز اين دو مشرب بنام مشرب اشراق و مشرب مشاء معروف بود و دو هزار سال مشاجرات فلسفى بين اين دو دسته چه در يونان و چه در اسكندريه و چه در ميان مسلمين و چه در اروپاى قرون وسطى ادامه داشت ولى صدر المتالهين با اساس جديدى كه از نو پى‏ريزى كرد باين مشاجرات دو هزار ساله خاتمه داد به طورى كه بعد از او ديگر مكتب اشراق و مكتب مشاء در مقابل يكديگر معنا ندارد و هر كس كه بعد از وى آمده و با فلسفه وى آشنائى پيدا كرده مشاجرات دو هزار ساله اشراقى و مشائى را خاتمه يافته ديده است .

فلسفه صدر المتالهين علاوه بر آنكه از جنبه‏هائى بديع و بى‏سابقه است نتيجه زحمات هشتصد ساله محققين بزرگى است كه هر يك از آنها در جلو بردن فلسفه سهيم هستند با همه اين احوال مطابق گواهى خاور شناسان متاسفانه تا الان كه تقريبا چهار قرن از بدو پيدايش اين فلسفه مى‏گذرد هنوز در اروپا يك معرفى صحيحى و لو اجمالا از آن نشده است .

پروفسور ادوارد براون مستشرق معروف انگليسى متوفى در سال ١٣٠٤ هجرى شمسى كه عمر خويش را صرف مطالعه در باره ايران و تاريخ ايران كرده است در جلد چهارم تاريخ ادبيات ايران مى‏گويد: با وجود شهرت و رواج فلسفه ملا صدرا در ايران فقط دو خلاصه سطحى و ناقص از طريقه فلسفى او در السنه اروپائى ديده‏ام كنت گوبينو چند صفحه راجع به عقائد ملا صدرا نگاشته اما معلومات او ظاهرا بالتمام از درس شفاهى معلمينش در ايران ماخوذ بوده و معلمين هم على الظاهر اطلاع كاملى نسبت‏بان عقايد نداشته‏اند گوبينو در پايان شرحى كه راجع به ملا صدرا نوشته گويد ٨ طريقه حقيقى ملا صدرا عينا متخذ از ابو على سينا است در صورتى كه ٨ صاحب روضات الجنات راجع به ملا صدرا مى‏نويسد كان . منقحا اساس الاشراق بما لا مزيد عليه و مفتحا ابواب الفضيحه على طريقه المشاء و الرواق تعريف مختصرتر ولى جدى‏تر و صحيحتر كه از مذهب ملا صدرا نموده‏اند آن است كه شيخ محمد اقبال دكتر اقبال پاكستانى كرده است .

ايضا ادوارد براون در همان كتاب مى‏نويسد مشهورترين كتب ملا صدرا اسفار اربعه و شواهد الربوبيه است و در پاورقى تذكر مى‏دهد كه كنت گوبينو در معناى اسفار كه جمع سفر يعنى كتاب است اشتباه كرده و آنرا جمع سفر گرفته در كتاب مذاهب و فلسفه‏هاى آسياى وسطى مى‏نويسد: ملا صدرا چند كتاب ديگر راجع به مسافرت سفرنامه نوشته است .

كتابى كه مرحوم اقبال پاكستانى بزبان انگليسى هنگام تحصيل در دانشگاه كمبريج‏بنام توسعه حكمت در اسلام منتشر كرده است‏بدست نيامده ولى قدر مسلم اينست كه بسيار مختصر و ناچيز بوده است

اين دو نفر كنت گوبينو ادوارد براون از مستشرقين بزرگ بشمار مى‏روند دانشمند متتبع مرحوم شيخ محمد خان قزوينى كه خود در حدود سى سال در كتابخانه‏هاى مختلف اروپا مشغول مطالعه بوده است و با بسيارى از خاورشناسان رابطه نزديك و صميمى داشته است در مقاله‏اى كه در مجله ايرانشهر چاپ برلين بمناسبت فوت ادوارد براون منتشر كرده و جزء بيست مقاله ايشان ضبط شده است در باره ادوارد براون مى‏گويد: ما بين مستشرقين اروپا و امريكا هيچ كس اين همه زحمت در باره ادبيات ايران نكشيده است و مخصوصا بادبيات و ذوقيات و معنويات ايران يعنى به افكار حكما و عرفا و ارباب مذاهب اين مملكت اين اندازه محبت‏خالص و صميمى از اعماق قلب نداشته است ايضا در همان مقاله راجع بكنت گوبينو مى‏نويسد: وى از نويسندگان بسيار مشهور فرانسه است و صاحب تاليفات در مواضيع فلسفى و اجتماعى و مذهبى و تاريخى و غيره و مؤسس طريقه مخصوصى است از فلسفه تاريخ معروف به گوبينيسم كه مخصوصا در آلمان پيروان زياد دارد وى در سنوات ١٢٧١ - ١٢٧٤ هجرى قمرى بسمت نيابت اول سفارت فرانسه در طهران و در سنوات ١٢٧٨ - ١٢٨٠ بسمت وزير مختارى همان دولت در همان شهر اقامت داشته است .

چنانكه ملاحظه مى‏فرمائيد يكى از اين دو مستشرق بزرگ صدر المتالهين را تابع مكتب مشاء معرفى مى‏كند و ديگرى در مقام رد قول او بمسطورات يكى از كتب تواريخ و تراجم روضات الجنات استناد مى‏كند يكى مى‏گويد اسفار سفرنامه است ديگرى مى‏گويد اسفار جمع سفر بمعناى كتاب است و اگر اين دو نفر شخصا ورق اول اسفار را مطالعه كرده بودند مى‏دانستند كه اسفار نه جمع سفر است و نه سفرنامه است .

آن معلم شفاهى كه ادوارد براون مى‏گويد كه به گوبينو در ايران فلسفه ملا صدرا را تعليم مى‏كرده است على الظاهر يكنفر يهودى بوده است‏بنام ملا لاله‏زار و با كمك به معاونت او بوده كه رساله گفتار دكارت را به فارسى ترجمه كرده است .

گوبينو در همان كتاب در ضمن شرح حال صدر المتالهين از استاد وى فيلسوف عظيم الشان مير محمد باقر داماد بعنوان يكنفر ديالكتيسين جدلى ياد مى‏كند و پس از آنكه رفتن ملا صدرا را بدرس مير داماد به اشاره شيخ بهائى نقل مى‏كند به نتيجه تحصيلات ملا صدرا نزد مير داماد اينطور اشاره مى‏كند: و پس از چند سال بفصاحت و بلاغتى كه در او سراغ داريم رسيد .

روش مستشرقين

غرض ما انتقاد از روش مستشرقين نيست زيرا اين انتظار بى‏جائى است از ما كه از افراد ملل بيگانه توقع داشته باشيم كه آنها بيايند و مثلا فلسفه و علوم يا مذهب يا ادبيات يا تاريخ ما را توضيح دهند و به جهان معرفى كنند در زبان عربى اين مثل معروف است ما حك ظهرى مثل ظفرى يعنى هيچ چيزى مانند سر انگشت‏خودم پشتم را خارش نمى‏دهد اگر مردمى راستى علاقه‏مند باشند كه خود را بشناسانند و تاريخ يا ادبيات يا مذهب يا فلسفه خود را به جهانيان معرفى كنند تنها راهش اينست كه اين كار بوسيله خودشان انجام بگيرد افراد ملل بيگانه اگر فرضا با كمال بى‏غرضى و علاقه‏مندى دست‏به اين كار بزنند بالاخره در اثر عدم آشنائى كامل گرفتار اغلاط و اشتباهات بزرگى مى‏شوند چنانكه صدها از اين اشتباهات در مورد بيان تاريخ يا معرفى آداب و عادات ساده رسمى رخ داده است تا چه رسد به فلسفه كه تخصص فنى لازم دارد و تنها دانستن زبان و مراجعه بكتب كافى نيست .

براى كسانى كه بعمليات خاورشناسان اعتقاد راسخ دارند بعنوان نمونه اين قسمت را نقل مى‏كنيم همين كنت گوبينو سابق الذكر كه در زمان ناصرالدين شاه در ايران اقامت داشته و زبان فارسى را خوب تكلم مى‏كرده در كتابى كه بنام سه سال در ايران بزبان فرانسه منتشر كرده و به فارسى ترجمه شده است آنجا كه كيفيت احوال پرسى ايرانيان را شرح مى‏دهد مى‏گويد: پس از آنكه شما و صاحبخانه و جميع حضار نشستيد شما به طرف صاحبخانه رو مى‏كنيد و مى‏گوئيد آيا بينى شما فربه است صاحبخانه مى‏گويد در سايه توجهات بارى تعالى بينى من فربه است‏بينى شما چطور من در بعضى مجالس ديده‏ام كه حتى پنج مرتبه اين را از يكنفر سؤال كرده‏اند و او پاسخ داده است و حتى شنيدم در توصيف يكى از علماء تهران مى‏گفتند كه از بزرگترين خصائلش اين بود كه وقتى بملاقات يكى از بزرگان مى‏رفت نه تنها در خصوص بينى وى و متعلقان وى پرسش مى‏نمود بكله راجع به بينى تمام نوكرها و حتى دربان استفسار مى‏كرد ملاحظه كنيد كه اين مرد در اثر عدم آشنائى كامل به تعبيرات زبان فارسى و گمان اينكه در جمله دماغ شما چاق است منظور از كلمه دماغ بينى و منظور از چاقى فربهى است دچار چه اشتباهى شده و به چه صورت مسخره‏آميزى آنرا نقل كرده است .

قطعا كنت گوبينو در بيان اين جمله غرض سوئى نداشته و تنها عدم آشنائى كامل به تعبيرات فارسى او را باين اشتباه انداخته است .

وقتى كه در مقام معرفى آداب و عادات رسمى اينگونه اشتباهات رخ مى‏دهد در مورد افكار فلسفى چه انتظارى مى‏توان داشت ما ميدانيم در خود ايران كه مهد پرورش افكار كسانى مانند بو على و صدر المتالهين است در تمام دوره‏ها فضلايى كه مايل بودند بان افكار آشنائى كامل پيدا كنند سالها از عمر خويش را صرف اين كار مى‏كردند آخر كار در ميان هزاران محصل فقط افراد معدودى بودند كه واقعا از عهده اين كار برمى‏آمدند و غالبا عده آنها از عدد انگشتان يكدست تجاوز نمى‏كرد .

بنابر اين چگونه ما مى‏توانيم اطمينان پيدا كنيم كه فلسفه ده قرن پيش اسلامى و افكار ابن سينا مثلا همانطور كه مفهوم شاگردان خودشان بوده در ترجمه‏هايى كه از آنها شده است منعكس گرديده است .

مقارن زمانى كه صدر المتالهين در ايران مشغول زير و رو كردن فلسفه و ريختن طرح جديدى بود قرن يازدهم هجرى و شانزدهم ميلادى در اروپا نيز جنبش علمى و فلسفى عظيمى كه مقدماتش از چند قرن پيش از آن فراهم شده بود پديد آمد و درست همان زمانى كه صدر المتالهين در حال انزوا و خلوت به تفكر و رياضت پرداخته بود و مدتى كوهستان قم را براى اين كار انتخاب كرده بود تا بهتر بتواند افكار وسيع خويش را به رشته تحرير درآورد در اروپا دكارت فرانسوى نغمه جديدى از خود ساز كرد ربقه تقليد را از گردن خويش دور افكند و راه نوى پيش گرفت و چندين سال در گوشه‏اى از هلاند انزوا و گوشه نشينى اختيار كرد و فارغ از امور زندگانى روزگار خويش را وقف امور علمى كرد .

مكاتب فلسفى در اروپا

از زمان دكارت به بعد اروپا بسرعت‏سرسام‏آورى بكشفيات علمى نائل گشت در تمام رشته‏هاى علمى طريق تحقيق عوض شد و مسائل جديدى پديد آمد علاوه بر دانشمندانى كه در رشته‏هاى علوم طبيعى و رياضى پيدا شدند فلاسفه بزرگى نيز هر يك پس از ديگرى ظهور كردند و فلسفه را وارد مراحل تازه‏اى كردند .

در فلسفه جديد اروپا به مسائلى كه سابقا در قرون وسطى مورد توجه بود كمتر توجه مى‏شود و در عوض يك عده مسائل جديد كه كمتر مورد توجه قدما بود مطرح مى‏شود .

در اروپا از زمان دكارت تا عصر حاضر مكاتب فلسفى گوناگونى پديد آمده هر دسته پيرو يك مكتب خاصى شده‏اند برخى به فلسفه تعقلى پرداخته‏اند و برخى ديگر از دريچه علوم تجربى به فلسفه نظر كرده‏اند بعضى مسائل فلسفه اولى و حكمت الهى را قابل بحث و تحقيق دانسته و در اين زمينه آراء و نظرياتى ابراز داشته‏اند و بعضى ديگر مدعى شده‏اند كه اساسا بشر از درك اين مسائل عاجز است و آنچه تا كنون نفيا يا اثباتا در اين زمينه گفته شده بلا دليل بوده است گروهى در عقايد خود الهى شده‏اند و گروهى مادى .

روى هم رفته در آن فنى كه از قديم بعنوان فلسفه حقيقى يا علم اعلى شناخته شده ست‏يعنى فن تحقيق در نظام كلى عالم و توضيح سراپاى هستى در اروپا چه در قرون وسطى و چه در دوره جديد پيشرفت قابل ملاحظه‏اى حاصل نشده است و يك سيستم قوى و قانع كننده‏اى كه فلسفه را از تشتت و تفرق و پراكندگى نجات بخشد بوجود نيامده و همين امر موجب پيدايش مشربها ضد و نقيض در اروپا شده است و آنچه هم از تحقيقات اروپائى قابل ملاحظه و شايسته تحسين و تمجيد است و بنام مسائل فلسفى معروف است در حقيقت مربوط به فلسفه نيست‏بلكه مربوط به رياضيات يا فيزيك يا روانشناسى است .

و الحق بايد انصاف داد فلاسفه اسلامى كه بيشتر همت‏خويش را صرف تحقيق در اين فن كرده‏اند خوب از عهده اين كار برآمده‏اند و فلسفه نيمه كاره يونان را تا حد زيادى جلو برده‏اند و با آنكه فلسفه يونان در ابتداء ورود در حوزه اسلامى مجموعا بيش از دويست مسئله نبود در فلسفه اسلامى بالغ بر هفتصد مسئله شده است و علاوه اصول و مبانى و طرق استدلال حتى در مسائل اوليه يونان بكلى تغيير كرده و مسائل فلسفه تقريبا خاصيت رياضى پيدا كرده اين خصوصيت در فلسفه صدر المتالهين كاملا هويدا است و بايد انصاف داد كه در اين جهت تقدم با دانشمندان اسلامى است اينها مطالبى است كه در ضمن اين سلسله مقالات با اسناد و دلائل بر خواننده محترم روشن خواهد گشت

مدتى است كه موج فلسفه اروپا به ايران هم رسيده و كم و بيش رسالات فلسفى از زبانهاى اروپائى به فارسى ترجمه شده است و شايد اولين نشريه فلسفى جديد بزبان فارسى ترجمه رساله گفتار دكارت است كه در يك قرن پيش بوسيله كنت گوبينو و دستيارى بعضى ترجمه شده و البته بعدها هر چه بيشتر صيت علوم غربى پيچيد نام علماء و فلاسفه غرب هم بيشتر بر سر زبانها افتاد و بتدريج كتابها و رساله‏هاى بيشترى بزبان فارسى منتشر شد و عده‏اى هم از طريق رسالات و مجلات عربى از نظريات جديد آگاه مى‏شدند و با اينكه مدتى است كه توجه علاقه‏مندان جلب شده است كه عقايد و آراء جديد در فلسفه قديم وارد شود و بين نظريات جديد و نظريات فلاسفه اسلامى مقايسه شود متاسفانه تا كنون اين منظور عملى نگرديده و از آن زمان تا كنون آنچه رسالات فلسفى نشر يافته يا صرفا بسبك قدما بوده و احيانا در مسائل مرتبط بطبيعيات و فلكيات هم كه نظريات جديد بكلى مخالف آنها است‏باز از سبك قديم پيروى شده و يا آنكه صرفا جنبه نقل و ترجمه نظريات جديد را داشته است .

و چونكه طريق تحقيق و سبك ورود و خروج فلاسفه جديد با قدما اختلاف كلى دارد و از طرف ديگر بيشتر مسائلى كه در فلسفه قديم و بالخصوص در فلسفه صدر المتالهين نقش عمده را دارد در فلسفه جديد كمتر بانها توجه شده يا اصلا مورد توجه قرار نگرفته و در عوض مسائل ديگرى در اين فلسفه مطرح شده كه قدما كمتر بان توجه داشته‏اند يا اصلا توجه نداشته‏اند از خواندن و مطالعه اين دو رشته كتب فايده و نتيجه‏اى كه منظور اهل فضل ست‏حاصل نشده است .

اجمالى از محتواى كتاب

اجمالى از محتواى كتاب

از اينرو كتاب حاضر كه جلد اول آن از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرد به هيچيك از دو سبك نگارش فلسفى كه در بالا شرح داده شد نگارش نيافته .

اين كتاب مشتمل بر يك دوره مختصر فلسفه است مهمات مسائل فلسفه را بيان مى‏كند و سعى شده است كه حتى الامكان ساده و عمومى فهم باشد تا جميع اشخاصى كه ذوق فلسفى دارند با داشتن اطلاعات مختصرى به فراخور حال خود استفاده كنند و لذا از ذكر دلايل و براهين متعدد در هر مورد خوددارى شده و براى اثبات هر مدعا ساده‏ترين راهها و بسيطترين براهين انتخاب شده است .

در اين كتاب در عين اينكه از تحقيقات گرانبهاى هزار ساله فلسفه اسلامى استفاده شده ست‏به آراء و تحقيقات دانشمندان بزرگ اروپا نيز توجه كامل شده .

در اين كتاب هم مسائلى كه در فلسفه قديم نقش عمده را دارد و هم مسائلى كه در فلسفه جديد حائز اهميت است مطرح مى‏شود و چنانكه در جاى خود توضيح مى‏دهيم در ضمن اين كتاب به قسمتهائى برخورد خواهد شد كه در هيچيك از فلسفه اسلامى و فلسفه اروپائى سابقه ندارد مانند معظم مسائلى كه در مقاله پنجم حل شده و آنچه در مقاله ششم بيان شده است .

در مقاله ششم با طرز بى‏سابقه‏اى به نقادى دستگاه ادراكى و تميز و تفكيك ادراكات حقيقى از ادراكات اعتبارى پرداخته شده است در اين مقاله هويت و موقعيت ادراكات اعتبارى نشان داده مى‏شود و فلسفه از آميزش با آنها بركنار داشته مى‏شود و همين آميزش نابجا است كه بسيارى از فلاسفه را از پا درآورده است .

در اين كتاب در عين اينكه فلسفه حريم خود را حفظ كرده با علوم مختلط نمى‏شود رابطه فلسفه و علم محفوظ مانده است ولى رابطه فلسفه با طبيعيات و فلكيات قديم بكلى قطع شده و لدى الاقتضا از نظريات علمى جديد استفاده مى‏شود .