اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول0%

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول نویسنده:
گروه: کتابها

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

نویسنده: شهيد مطهری (ره)
گروه:

مشاهدات: 17163
دانلود: 3892


توضیحات:

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 40 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17163 / دانلود: 3892
اندازه اندازه اندازه
اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

نویسنده:
فارسی

آنچه در اين مقاله بثبوت رسيد :

١- علم و ادراك مطلقا مادى نيست .

٢- علم بر دو قسم است‏حصولى و حضورى

مقاله چهارم : ارزش معلومات

مقدمه

بيان ارزش و اعتبار معلومات كه بهتر است آنرا ارزش علوم و ادراكات بناميم براى اينست كه روشن شود آيا ادراكات ما تا چه اندازه حقيقت است و با واقع مطابقت دارد آيا آنچه ما بوسيله حس يا عقل خود مى‏فهميم مى‏توانيم مطمئن باشيم كه واقع و نفس الامر هم همينطور است كه ما مى‏فهميم يا آنكه ممكن است اصلا واقع و نفس الامرى نباشد و جهان معلومات هيچ در هيچ باشد يا آنكه واقع و نفس الامر طورى باشد و ما طور ديگرى كه مقتضاى ذهن ما در تحت‏شرايط زمانى و مكانى است‏بفهميم .

چنانكه در مقاله يك گذشت فلسفه پاره‏اى از ادراكات را بعنوان حقايق مطابق با واقع مى‏شناسد و سعى مى‏كند حقايق را از اعتباريات و وهميات تميز دهد بديهى است اين سعى هنگامى مفيد است كه ذهن انسان خاصيت ادراك كردن واقعيات را همانطور كه هستند داشته باشد و اگر ذهن هميشه اشياء را با شكل و كيفيتى كه ساخته و پرداخته خود او است درك كند فلسفه بلا موضوع و سعيش بيهوده است .

مسئله تعيين ارزش و اعتبار معلومات را از جهتى مى‏توان اساسى‏ترين مسائل شمرد زيرا راه رئاليسم از ايده آليسم با سوفيسم و راه فلسفه جزمى دگماتيسم كه افلاطون و ارسطو و پيروانشان در يونان قديم و جميع حكماء دوره اسلامى و دكارت و لايب نيتس و عده ديگر از فلاسفه جديد اروپا پيرو آن بودند از راه فلسفه شكاكان سپتى‏سيسم كه بوسيله پيرهون در حدود قرن چهارم قبل از ميلاد در يونان تاسيس شد و در يونان و سپس در حوزه اسكندريه و اخيرا در اروپا پيروانى داشته و دارد از همين جا جدا مى‏شود .

هر چند در متن اين مقاله فقط موضوع كيفيت وقوع خطا كه دست آويز ايده‏آليستها شده بررسى شده ولى در مقاله ٢ در ضمن پاسخ بشبهات ايده آليسم ارزش معلومات فى الجمله اثبات شد و در نكته ٢ آن مقاله صفحات ٧٣ - ٨٤ عقائد ماترياليسم ديالكتيك در اين مسئله انتقاد شد و اميد است كه از مطالعه اين مقاله كه تحت عنوان ارزش معلومات نگارش يافته و آنچه در مقاله ٢ گذشت و مطالعه مقاله پنجم كه تحت عنوان پيدايش كثرت در علم خواهد آمد با توضيحاتى كه ذيلا داده مى‏شود براى خواننده حل سه مسئله مهم فلسفى :

١- ارزش معلومات ٢- راه حصول علم ٣- تعيين حدود علم حاصل شود .

با توجه به اينكه محققين و فلاسفه اروپا در چهار قرن اخير بيشتر همت‏خويش را مصروف تحقيق در اطراف علم و مسائل مربوط بان نموده‏اند و سه مسئله بالا تقريبا محور مسائل فلسفى اروپا بشمار ميرود و توجه به اينكه مسائل مربوط به علم در فلسفه اسلامى نيز از بغرنج‏ترين و پيچيده‏ترين مسائل است لزوم امعان نظر در اين مسائل روشن مى‏شود .

ما بمناسبت اهميت مسئله ارزش معلومات كه موضوع اين مقاله است و بمناسبت آنكه دانشمندان مادى يك رشته عقائد مخصوص مربوط به اين مسئله دارند و در تحت عنوان ارزش معلومات متعرض مى‏شوند مقدمه نسبتا مفصلترى براى اين مقاله مى‏نويسيم و براى روشن شدن ذهن خوانندگان مطالب مربوط را جمع‏آورى مى‏كنيم و در ضمن اين مقدمه سعى خواهيم كرد خلاصه سير عقايد و افكار را از دوره‏هاى باستان تا عصر حاضر در باره اين مسئله شرح دهيم و بيان دو مسئله ديگر را به مقاله پنجم موكول مى‏كنيم .

خوانندگان محترم كه علاقه‏مندند به روش رئاليسم كه اين مقالات عهده‏دار بيان آن شده است آشنا شوند از مطالعه روش رئاليسم در باره حقيقت كه در همين مقدمه بيان شده ست‏بخوبى واقف خواهند شد كه بسيارى از مكاتب فلسفى كه روش خود را روش رئاليستى مى‏خوانند در مسئله ارزش معلومات راهى پيش گرفته‏اند كه آنها را فرسنگها از رئاليسم دور كرده و تا پرتگاه مخوف ايده آليسم لغزيده‏اند مخصوصا ماترياليسم ديالكتيك كه روش خود را صد در صد رئاليسم مى‏خواند در مسئله ارزش معلومات و بيان حقيقت‏بقدرى انحراف پيدا كرده است كه در گرداب سوفيسم و سپتى سيسم دست و پا مى‏زند و خود نمى‏فهمد

ارزش معلومات

چنانكه اشاره شد بحث در اين مسئله در اطراف اين جهت است كه آيا آنچه ما با حس يا عقل خود مى‏فهميم واقع و نفس الامر هم همينطور است كه ما مى‏فهميم يا نه و بعبارت اخرى اين بحث در اطراف حقيقى بودن ادراكات و مطابقت آنها با واقع است‏حالا ببينيم تعريف حقيقت‏باصطلاح فلسفى چيست

حقيقت ‏يعنى چه؟

حقيقت‏باصطلاح عرف معانى مخصوصى مى‏دهد كه در اينجا منظور نيست اينجا منظور بيان مفهوم فلسفى آن است فهميدن تعريف حقيقت‏باصطلاح فلسفه آسان است زيرا در اصطلاحات فلسفى معمولا حقيقت همرديف صدق يا صحيح است و بان قضيه ذهنى گفته مى‏شود كه با واقع مطابقت كند اما خطا يا كذب يا غلط بان قضيه ذهنى گفته مى‏شود كه با واقع مطابقت نكند مثلا اعتقاد به اينكه چهار مساوى است‏با دو ضرب در دو يا اعتقاد به اين كه زمين گرد خورشيد مى‏چرخد حقيقت و صدق و صحيح است و اما اعتقاد به اين كه دو ضرب در دو مساوى است‏با سه يا اعتقاد به اينكه خورشيد گرد زمين مى‏چرخد خطا و كذب و غلط است پس حقيقت وصف ادراكات است از لحاظ مطابقت‏با واقع و نفس الامر .

در اصطلاحات جديد معمولا بخود واقع و نفس الامر واقعيت اطلاق مى‏شود نه حقيقت و ما نيز از همين اصطلاح پيروى مى‏كنيم و لهذا هر وقت واقعيت‏بگوئيم منظور ما خود واقع و نفس الامر است و هر وقت‏حقيقت‏بگوئيم منظور آن ادراكى است كه با واقع مطابقت دارد .

فلاسفه از دوره‏هاى قديم حقيقت‏يا صدق يا صحيح را بهمين معنا كه گفته شد تعريف و تفسير كرده‏اند يعنى هر وقت مى‏گفتند فلان مطلب حقيقت است‏ يا صحيح است‏ يا صدق است‏يعنى با واقع مطابق است و اگر مى‏گفتند خطا يا كذب يا غلط است‏يعنى با واقع مطابقت ندارد .

در منطق و فلسفه قديم تحت عنوان مناط صدق و كذب قضايا مبحثى را طرح مى‏كردند كه روى همين اساس بحث مى‏نمود .

ولى بعضى از دانشمندان جديد در اثر اشكالاتى كه بيان اشكالات در ضمن نقل كلمات خود آنها خواهد آمد بنا بر اين تعريف وارد مى‏آمده و آن اشكالات به عقيده آنها لا ينحل بوده مناط صدق و حقيقى بودن قضايا را چيزهاى ديگرى غير از مطابقت‏با واقع بيان نموده و حقيقت را به نحوهاى ديگرى تعريف كرده‏اند و به گمان خود به اين وسيله خود را از آن محذورات رهانيده‏اند .

اينك بيان بعضى از تعريف و تفسيرهائى كه اخيرا بعضى از دانشمندان كرده‏اند .

اگوست كنت دانشمند معروف فرانسوى و مؤسس فلسفه پوزيتيويسم مى‏گويد حقيقت عبارت است از فكرى كه تمام اذهان در يك زمان در آن وفاق داشته باشند وى توافق تمام اذهان را در يك زمان علامت‏حقيقت نمى‏داند بلكه مى‏گويد معناى حقيقت غير از اين نيست .

فيليسين شاله كه در باره حقيقت عقيده اگوست كنت را اختيار كرده در فلسفه علمى فصل ارزش و حدود علم مى‏گويد معمولا در تعريف حقيقت‏يا صدق مى‏گويند كه آن مطابقت فكر با موضوع خود و يا مطابقت فكر با واقع است اما اين تعريف نه به حقايق رياضى كه موضوع آنها واقع خارجى ندارد درست منطبق مى‏شود و نه به حقائق نفسانى كه وجود آنها كاملا ذهنى است و نه به حقائق تاريخى كه موضوع آنها بر حسب تعريف از بين رفته است صادق بودن اين تعريف در باره حقايق تجربى هم خالى از اشكال نيست زيرا براى ذهن موضوع خارجى جز يك دسته احساس و صور چيز ديگرى نيست تا آنجا كه مى‏گويد بر حسب گفته پر مغز اگوست كنت وصف بارز حقيقت اينست كه وفاق تمام افكار را در ذهن فرد و توافق تمام اذهان افراد جامعه انسانى را در يك زمان به حصول مى‏آورد و وحدت معنوى ايجاد مى‏كند.

ويليام جمس روانشناس و فيلسوف معروف آمريكائى و يكى از مؤسسين فلسفه پراگماتيسم حقيقت را طور ديگرى تعريف مى‏كند وى مى‏گويد حقيقت عبارت است از فكرى كه در عمل تاثير نيكو دارد اين دانشمند جمله مفيد است و جمله حقيقت است را مرادف يكديگر قرار مى‏دهد مفيد بودن در عمل را علامت‏حقيقت نمى‏داند بلكه مى‏گويد معناى حقيقت غير از اين نيست .

ويليام جمس به نقل مرحوم فروغى مى‏گويد مى‏گويند حق رونوشت امر واقع است‏يعنى قولى كه مطابق با واقع باشد حق است‏بسيار خوب اما واقع چيست كه مطابقت‏با او قول حق باشد آيا امرى ثابت و لا يتغير است نه زيرا عالم متغير است و هيچ امرى در او ثابت نيست پس بهتر اينست كه بگوئيم قول حق آن است كه بر آنچه فعلا هست تاثير نيكو دارد پس قول چون نتيجه صحيح دارد حق است نه آنكه چون حق است نتيجه‏اش صحيح است .

گروهى مى‏گويند حقيقت‏يعنى فكرى كه تجربه آنرا تاييد كرده است اين گروه نيز انطباق فكر با تجربه و نتيجه عملى دادن را علامت‏حقيقت نمى‏دانند بلكه مى‏گويند معناى حقيقت غير از اين نيست .

گروهى ديگر مى‏گويند حقيقت‏يعنى فكرى كه در اثر مقابله و مواجهه حواس با ماده خارجى پيدا مى‏شود پس اگر فرض كنيم دو نفر در اثر مواجهه و مقابله با يك واقعيت دو نوع ادراك كنند يعنى اعصابشان دو گونه متاثر شود هر دو حقيقت است مثلا اگر يكنفر يك رنگ را سبز و شخص ديگر همان رنگ را سرخ ديد هر دو حقيقت است زيرا هر دو كيفيت در اثر تماس حواس با خارج پيدا شده است .

برخى مى‏گويند حقيقت‏يعنى آن چيزى كه پذيرفتن او براى ذهن سهلتر و آسانتر باشد مثلا اينكه مى‏گوييم وجود داشتن جهان خارج حقيقت است‏يعنى پذيرفتن آن براى ذهن سهلتر و آسانتر است و غير از اين معنائى ندارد .

حقيقت را طورهاى ديگرى هم تفسير كرده‏اند مثل آنكه حقيقت‏يعنى آن فكرى كه ذهن با اسلوب علمى بسوى او هدايت‏شده باشد .

پر واضح است كه همه اين تعريفها و تفسيرها بمنزله سپر انداختن در برابر اشكالات ايده آليستها و سوفسطائيان و يك سلسله اشكالات ديگر است كه بعضى از آنها را در ضمن گفتار فيليسين شاله و ويليام جمس نقل كرديم نزاع فلسفه و سفسطه يا رئاليسم و ايده آليسم نزاع لفظى و اصطلاحى نيست كه ما بتوانيم با تغيير دادن اصطلاح از محذور ايده آليسم رهائى پيدا كنيم آيا سوفسطائيان غير از اينكه خاصيت مطابقت‏با واقع را از ادراكات نفى مى‏كنند حرف ديگرى دارند آيا مى‏توان مقياس افكار علمى و فلسفى را از اوهام سفسطى توافق همه اذهان در يك زمان و عدم توافق آنها يا مفيد بودن و مفيد نبودن يا مواجهه حس با خارج و عدم مواجهه آن قرار داد آيا اين نحو اظهار نظرها در تفسير حقيقت مستلزم نفى ارزش معلومات و غوطه‏ور شدن در ايده آليسم يا سپتى‏سيسم نيست آشنايان به منطق و فلسفه اسلامى مى‏دانند كه اشكالاتى كه فيليسين شاله و ويليام جمس در ضمن گفتار خود بمطابقت افكار با واقع وارد كردند حل شده است و چندان قابل توجه نيست .

على هذا براى يك فيلسوف رئاليست كه از اصول ايده‏آليستى احتراز دارد و مى‏خواهد با يك روش واقع بينى سلوك نمايد چاره‏اى نيست جز آنكه حقيقت را همانطور كه قدما تفسير كرده‏اند تفسير كند و مناط صدق را همان چيزى بداند كه قدما مى‏دانستند .

اين سلسله مقالات كه عهده‏دار بيان روش رئاليسم است‏بهيچيك از معانى و تفسيراتى كه اخيرا براى حقيقت‏يا صدق نموده‏اند و دانسته يا ندانسته بسوى سوفيسم و ايده آليسم گام برداشته‏اند نظرى ندارد بلكه همان معنائى را كه قاطبه دانشمندان قديم و بيشتر دانشمندان جديد منظور داشته‏اند در نظر گرفته است .

در فلسفه قديم و جديد مباحث زيادى مربوط بحقيقت‏باين معنى كه تعريف كرديم مطرح مى‏شود و البته ما در اين مقاله نمى‏توانيم وارد تمام مباحث مربوط باين مطلب بشويم فقط قسمتى از آن مباحث را بطور اختصار بيان مى‏كنيم در اينجا در اين چند مبحث گفتگو خواهيم كرد :

١- آيا حقيقت فى الجمله وجود دارد يا آنكه تمام ادراكات بشر موهوم و باطل و هيچ در هيچ است

٢- ميزان تشخيص حقيقت از خطا چيست

٣- آيا ممكنست‏يك چيز هم حقيقت‏بوده باشد و هم خطا

٤- آيا حقيقت موقت است‏ يا دائمى

٥- آيا حقيقت قابل تحول و تكامل است

٦- چرا حقيقت‏حاصل از تجربه غير يقينى است

٧- آيا حقيقت مطلق است‏ يا نسبى

آيا حقيقت فى الجمله وجود دارد

آيا حقيقت فى الجمله وجود دارد

حقيقى بودن و مطابق با واقع بودن ادراكات انسان فى الجمله بديهى است‏يعنى اينكه همه معلومات بشر على رغم ادعاى ايده‏آليستها صد در صد خطا و موهوم نيست‏بر همه كس در نهايت وضوح هويدا است و احتياج به استدلال ندارد بلكه استدلال بر اين مطلب محال و غير ممكن است .

يك سلسله حقايق مسلمه يا بديهيات كه در مقاله ٢ آنها را فطريات ناميديم در ذهن هر كسى حتى خود سوفسطائيان موجود است و خود آنها نيز در حاق ذهن بانها اعتراف دارند سوفسطائى واقع يعنى كسى كه نسبت‏به همه چيز مردد يا منكر باشد يافت نمى‏شود .

سوفسطائيان و ايده‏آليستها وقوع خطا را از حس و عقل دليل بر مدعاى خود قرار داده‏اند و ما در جواب شبهه ٢ از مقاله ٢ گفتيم كه خود همين پى بردن بخطا دليل بر اينست كه يك سلسله حقايق مسلمه در نزد ما هست كه آنها را معيار و مقياس قرار داده‏ايم و از روى آنها به خطاهائى پى برده‏ايم و الا پى بردن بخطا معنى نداشت زيرا با يك غلط نمى‏توان غلط ديگرى را تصحيح كرد .

غرض از اين بيان تنبيه و توجه دادن هر كس است‏بفطريات خود نه استدلال و اقامه برهان بر مدعا زيرا همچنانكه دانشمندان گفته‏اند اگر كسى منكر جميع اصول و حقايق مسلمه بشود البته بزبان استدلال و اقامه برهان براى محكوم كردن او بيفايده است زيرا هر استدلالى متكى به مقدماتى خواهد بود و آن مقدمات يا خود بى نياز از استدلالند يا آنكه بالاخره متكى به اصول و مقدماتى خواهند بود كه بى نياز از برهان و استدلالند و اگر طرف به هيچ اصلى اذعان نداشته باشد و براى هر مقدمه دليل بخواهد تا بى نهايت پيش خواهد رفت و قهرا حصول نتيجه غير ميسر خواهد بود .

يكى از ماديين در مقام رد سفسطه ايده آليستها براى اثبات وجود عالم خارج به فرضيه لاپلاس و اينكه زمين از خورشيد جدا شده و سالها در حال التهاب بوده و پس از ميليونها سال موجودات زنده و از آن جمله انسانها و از آن جمله شخص ايده آليست كه همه چيز را ذهنى مى‏داند متمسك شده و اين را استدلال قاطعى در رد سفسطه ايده‏آليستها پنداشته است .

واضح است كه اينگونه استدلالات در رد كسى كه خورشيد و زمين و انسانهاى روى زمين و بالاخره همه جهان را صور ذهنى و بى واقعيت مى‏داند و اساسا علم و فلسفه را بى معنا مى‏شمارد چقدر بيهوده است .

در متن اين مقاله كه كيفيت وقوع خطا بررسى شده منظور اقامه دليل بر رد مدعاى سوفسطائيان نيست‏بلكه منظور جواب شبهه ايست كه شبهه ٢ از شبهات مقاله ٢ در باب كاشفيت علم و خطاى قواى ادراكى ايراد نموده‏اند .

در متن اين مقاله بررسى شده كه هيچ علمى بى مكشوف نيست و هيچگاه قواى ادراك كننده در كار خود اشتباه نمى‏كنند منشا وقوع خطاها و اشتباهات چيز ديگرى است كه شرح داده شده است