اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول0%

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول نویسنده:
گروه: کتابها

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

نویسنده: شهيد مطهری (ره)
گروه:

مشاهدات: 17213
دانلود: 3901


توضیحات:

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 40 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17213 / دانلود: 3901
اندازه اندازه اندازه
اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

نویسنده:
فارسی

پاسخ

البته روشن است كه توجه اين اشكال به متافيزيسم قويتر است تا به ماترياليسم ديالكتيك زيرا ما در سخنان گذشته خود به يافتن واقعيت‏خارج فى الجمله ملتزم شديم ولى آنان ملتزم نبودند و از اين روى مى‏توانند با تلاش نسبتا كمترى از بن ‏بست اين اشكال بيرون آيند اگر چه بالاخره در بن ‏بست‏هاى ديگرى گير خواهند كرد .

دانشمندان مادى مى‏توانند بگويند هر چند در متن مقاله ٢ صفحات ٨٣ - ٨٤ نظريه حقيقت نسبى فى الجمله بيان و انتقاد شد رجوع شود و ما نيز در مقدمه همين مقاله نظريه حقيقت نسبى را مطابق تقرير نسبيون بيان و انتقاد كرديم ولى طرفداران ماترياليسم ديالكتيك حقيقت نسبى را طبق اصول مادى و منطق ديالكتيك خود بطرز ديگرى بيان كرده‏اند و بين خودشان و ساير نسبيون فرقى قائلند و روى همان فرق است كه آنها را شكاك و خود را جزمى معرفى مى‏كنند بعلاوه قبلا به خوانندگان محترم وعده داده‏ايم كه نظريات خاص ماترياليسم ديالكتيك را در باره ارزش معلومات متعرض شويم لهذا در اينجا در ضمن اينكه نظريه آنها را در مقام توجيه خطاى حواس و بيان حقايق نسبى كه در متن بطور خلاصه بيان شده است توضيح مى‏دهيم ساير نظرياتشان را در باب ارزش معلومات نيز متعرض مى‏شويم تا درست روشن شود كه اين نظريات طبق اصول رئاليسم قابل قبول ست‏يا نه و آيا واقعا همانطورى كه ادعا مى‏كنند بين آنها و ساير نسبيون كه باعتراف خودشان آنها شكاك هستند فرقى هست‏يا نه .

مجموع اين مطالب را در طى اين چند قسمت‏بيان مى‏كنيم :

١- حقيقت نسبى بتقرير ماديين

٢- آيا ماترياليسم ديالكتيك شكاك است‏ يا جزمى .

٣- آيا بين نظريه كانت و نظريه ماترياليسم ديالكتيك از لحاظ ارزش معلومات فرق است‏ يا نه

٤- آيا بين رولاتيويسم و ماترياليسم ديالكتيك از لحاظ ارزش معلومات فرق است‏ يا نه

٥- طرق اثبات تكامل حقيقت در نظر طرفداران ماترياليسم ديالكتيك و پاسخ آنها .

٦- اجتماع صحيح و غلط و حقيقت و خطا .

٧- بن ‏بست عجيب يا يك نكته مفيد و مهم .

٨- فلاكت ماترياليسم بدست ديالكتيك .

حقيقت نسبى بتقرير طرفداران ماترياليسم ديالكتيك

احساس اثرى است كه بدنبال تاثيرى كه از شى‏ء خارجى بر سلسله عصبى وارد مى‏شود توليد مى‏گردد يعنى سلسله عصبى انسان و حيوان در اثر يك سلسله تكامل تدريجى داراى اين خاصيت‏شده است كه بدنبال تاثيرى كه از خارج بر آن وارد مى‏شود عكس العمل مادى خاصى ايجاد كند اين توليد عكس العمل همان احساس است .

طبق اصول ديالكتيك هيچ چيز در طبيعت داراى تاثير جامد يك نواخت نيست هر چيزى بنا بوضعيت و موقعيت‏خاص تاثير مخصوص دارد و چون اشياء دائما تغيير وضع و موقعيت ميدهند قهرا داراى تاثيرات مختلف خواهند بود .

اين تغيير وضع و موقعيت هم در اشياء خارجى و هم در سلسله عصبى و مغز حكمفرما ست‏يعنى هم شى‏ء خارجى محسوس كه تاثير اولى را بر اعصاب وارد مى‏كند و هم سلسله عصبى و مغز حاسه كه بر روى تاثير اولى تاثير ديگرى وارد كرده احساس توليد مى‏كند وضع و موقعيتشان تغيير مى‏كند و در نتيجه تاثيرشان نيز تغيير خواهد كرد پس هم حس كننده و هم محسوس همواره بنا باختلاف وضع و موقعيت داراى تاثير مختلف خواهند بود .

و چون حقيقت عبارت است از تاثيرى كه حاسه سلسله عصبى بدنبال تاثيرى كه از محسوس مى‏گيرد توليد كند پس هيچيك از احساسهاى ما در مواردى كه گفته مى‏شود حس خطا كرده است‏خطا نيست زيرا در همه آن موارد در تحت‏شرايط مادى معين خاصيت مخصوص شى‏ء خارجى كه بر اعصاب تاثير وارد كرده و خاصيت مخصوص سلسله عصبى غير از آنكه بوده نمى‏توانست‏بوده باشد .

و از اينجا علت اختلاف ادراكات اشخاص نسبت‏بيكديگر نيز روشن مى‏شود زيرا اولا ممكنست تشكيلات ساختمانى اعصاب يكنفر با يكنفر ديگر فرق كند و در نتيجه هميشه مختلف درك كنند و همچنين ممكنست اعصاب يكنفر در يك لحظه عارضه مخصوص و وضع خاصى داشته باشد كه اين عارضه براى ديگرى موجود نباشد و بنا بتعريف فوق كه گفتيم حقيقت عبارت است از آنچه در اثر مقابله و مواجهه با خارج حاصل شود پس هر كسى در هر حالت هر چه احساس مى‏كند براى شخص او در آن حالت‏خاص حقيقت است پس حقيقت هميشه نسبى است و خطاى حواس معنى ندارد .

دكتر ارانى در جزوه ماترياليسم مى‏گويد : ماخ مى‏گويد يك مداد در هوا مستقيم بنظر مى‏آيد و در آب شكسته ديده مى‏شود اين تقصير علم نيست‏بلكه نقص در تجربه است البته واضح است كه صحبت قصور و تقصير در اينجا بى مورد است‏يك مداد در شرايط مخصوص تاثير معين دارد و در تحت‏شرايط ديگر بايد هم تاثير ديگر داشته باشد تجربه باعث نمى‏شود كه چنانكه ماخ مى‏گويد ما يكى از حالات را حقيقت و ديگرى را اشتباه بدانيم بلكه بكمك تجربه است كه علت اين اختلاف و حقيقى بودن هر دو حال را مى‏توان نشان داد .

اين بود تقرر ماديين جديد در باب حقيقت نسبى و توجيه خطاى حواس واضح است كه با اين بيان نمى‏توان خطاى حواس را توجيه نمود و گفت اصلا خطائى نيست و همواره هر چه انسان احساس مى‏كند بهر نحو كه باشد حقيقت است زيرا دانشمندان مادى اگر فقط مى‏خواهند اصطلاح را عوض كنند و حقيقت را طور ديگرى هر چيزى كه در اثر مقابله و مواجهه حس با خارج پيدا شود غير از معناى معروف بين دانشمندان ادراك مطابق با واقع تعريف كنند البته بحثى نيست ولى اصل اشكال عدم مطابقت صورت حسى با خارج بجاى خود باقى است .

و اما اگر منظور اين دانشمندان اين باشد كه بخواهند بگويند همه احساسهائى كه در اثر مقابله و مواجهه با خارج پيدا مى‏شود يكنوع مطابقت‏با واقع و نفس الامر دارد واضح است كه دروغ است زيرا در مثال بالا كه دكتر ارانى از ماخ در مورد مداد نقل مى‏كند هر چند خاصيت مداد از لحاظ تاثيرى كه بر چشم وارد مى‏كند و كيفيت امواج نورى كه به چشم مى‏فرستد در هوا و آب فرق مى‏كند و هر چند اين مطلب نيز صحيح است كه ما علت اين اختلاف را بوسيله تجربه و قرائن علمى مى‏فهميم و اينكه ماخ مى‏گويد نقص در تجربه است غلط است ولى نتيجه فلسفى هم كه دكتر ارانى و رفقايش از اين دو مطلب صحيح علمى مى‏گيرند و مى‏گويند هر دو تصوير مختلف مداد كه در حاسه ما پديدار آمده است‏حقيقت است نيز غلط است زيرا يقينا خود مداد در واقع و نفس الامر يا مستقيم است‏ يا منكسر يا داراى قامت راست است‏ يا شكسته و در هر دو حالت محيط هوا و محيط آب قامت مداد تغيير نكرده پس يكى از دو احساس ما از لحاظ واقع نمائى و نشان دادن قامت واقعى مداد خطا است ما اگر بخواهيم بطور صحيح از جنبه فلسفى نتيجه گيرى كنيم بايد اينطور بگوئيم بكمك تجربه و از روى قرائن علمى است كه علت اين اختلاف و علت‏خطاى باصره را در يكى از دو حال مى‏فهميم .

على هذا توجيه ماترياليسم ديالكتيك در مورد خطاى حواس قابل قبول نيست

آيا ماترياليسم ديالكتيك شكاك است‏ يا جزمى

طرفداران ماترياليسم ديالكتيك مسلك خود را مسلك جزم و يقين معرفى مى‏كنند و از اينكه شكاك يا سوفسطائى خوانده شوند بشدت احتراز دارند حتى آنكه آن رشته از قوانين علمى علوم طبيعى كه متكى بفرضيه‏ها است و گواهى جز انطباق با تجربيات محدود و موجود ندارد و قاطبه دانشمندان حتى خود صاحبان فرضيه‏ها آنها را با احتمال و يقين اضافى تلقى مى‏كنند نه با جزم و يقين حقيقى دانشمندان مادى جديد در باره آنها نيز ادعاى جزم و يقين حقيقى مى‏كنند و تغيير و تبديل آن فرضيه‏ها را كه گواه قطعى بر حقيقى نبودن آنها است از راه تغير و تكامل حقيقت توجيه مى‏كنند ولى اين نكته را نبايد از نظر دور داشت ميزان سوفسطائى يا شكاك بودن و نبودن هر شخص يا هر دسته ادعاء خود آنها نيست‏بلكه ميزان نظرياتى است كه در باب ارزش معلومات اتخاذ مى‏كنند و الا اغلب سوفسطائيان و شكاكان از اينكه شكاك يا سوفسطائى خوانده شوند احتراز دارند مثلا ژرژ بركلى با آنكه نظرياتش تماما مبتنى بر عدم وجود دنياى خارج از ذهن و انكار بديهيات است از سوفسطائى بودن استيحاش دارد كانت و بعضى ديگر با آنكه واقعا شكاك هستند و دانشمندان مادى نيز آنها را شكاك قلمداد مى‏كنند ميل ندارند كه بانها شكاك اطلاق شود .

از طرف ديگر مسلك شك يك شكل و صورت معين ندارد همواره در طول تاريخ فلسفه با اشكال متنوع ظاهر شده و هر كسى از يك راه مخصوص در گرداب شك افتاده است چنانكه ميدانيم راهى كه مثلا كانت پيش گرفت‏با راهى كه رولاتيوستها يا راهى كه شكاكان قديم پيروهونى پيش گرفتند جدا بود و در عين حال همه يك صف واحد را از لحاظ شكاك بودن تشكيل ميدهند .

ماترياليسم ديالكتيك نيز از راه مادى بودن فكر و ادراك و نسبى بودن حقايق و از راههاى ديگرى كه ذيلا توضيح داده مى‏شود در همان گرداب افتاده و دست و پا مى‏زند .

ماديون روى نظريه مادى بودن فكر و آنكه شناختن و هر ادراكى ما وراء عمل اعصاب نيست طرز شناختن هر چيز را با نوع ساختمان اعصاب و مغز شخص شناسنده مربوط مى‏دانند و مى‏گويند چون نوع ساختمان اعصاب اشخاص با هم متفاوت است پس اقسام شناختن‏هاى حقيقى نيز نسبت‏به اشخاص متفاوت خواهد بود .

دكتر ارانى در جزوه ماترياليسم ديالكتيك مى‏گويد نوع ساختمان سلسله عصبى بطرز مخصوصى در عمل شناختن مؤثر خواهد بود خود همين تاثير شناختن است ما ميدانيم اعصاب انسان و حيوانات ديگر بطرز مختلف عمل مى‏كند بوى معين انسان را متنفر ولى حيوان را جلب مى‏كند رنگ معين بنظر حيوان ديگر حال ديگر را دارد يا اينكه آهنگ معينى به گوش يكنفر خوش و به گوش ديگرى نامطبوع است درجه حرارت معين گاه بنظر گرم و گاه سرد جلوه مى‏كند خلاصه تاثير ساختمان عصبى را در شناختن ميدانيم ولى از اينجا نبايد نتيجه بگيريم چون نوع عصب در شناختن مؤثر است پس عين حقيقت را نمى‏توان شناخت زيرا چنانچه ذكر كرديم مفهوم كلمه شناختن شامل همين تاثير مخصوص هم هست .

دكتر ارانى شناختن عين حقيقت و حقيقت مطلق حقيقتى كه از ناحيه اعصاب شكل مخصوصى پيدا نكند پوچ و بى‏معنى مى‏شمارد در همان صفحه مى‏گويد: چقدر بى مغز است اگر مكتبهاى مخالف ما توقع دارند كه فكر و اشياء در هم تاثير نمايند يعنى عمل شناختن صورت خارجى پيدا كند بدون اينكه يك طرف تاثير نداشته باشد يعنى فكر در تاثيرى كه از اشياء گرفته است تصرف نكند بالاخره همين تصرف همان شناختن است و اگر يكى نباشد ديگرى هم نخواهد بود اينهايى كه عقب عين حقيقت و حقيقت مطلق و مفهومهاى پوچ ديگر مى‏باشند مثل اينست كه مى‏خواهند عمل شناختن مانند عمل هضمى صورت گيرد كه نه ماده غذائى وارد معده شود و نه معده بر روى مواد غذائى اثر كند .

ايضا در همان جزوه مى‏گويد: مغز از همان زمان تولد داراى يك خاصيت اصلى است و آن خاصيت فكر كردن است ولى اين خاصيت اصلى وقتى ميتواند كار كند كه ماده لازم را دريافت كند مثل اينكه يك معده خاصيت هضم دارد ولى وقتى هضم مى‏كند كه ماده غذائى در آن داخل شود اگر بواسطه عناصر تاثر ديدن و شنيدن و غيره موضوعى پيدا كند فكر هم كار مى‏كند