نحوه نگارش كتاب
مؤلف كتاب حاضر حضرت استاد علامه دام بقائه كه سالها از عمر خويش را صرف تحصيل و مطالعه و تدريس فلسفه كردهاند و از روى بصيرت به آراء و نظريات فلاسفه بزرگ اسلامى از قبيل فارابى و بو على و شيخ اشراق و صدر المتالهين و غيرهم احاطه دارند و بعلاوه روى عشق فطرى و ذوق طبيعى افكار محققين فلاسفه اروپا را نيز بخوبى از نظر گذرانيدهاند و در سنوات اخير علاوه بر تدريسات فقهى و اصولى و تفسيرى يگانه مدرس حكمت الهى در حوزه علميه قم مىباشند و خود اينجانب قسمتى از تحصيلات فلسفى خود الهيات شفاى بو على را از محضر ايشان استفاده كرده استسالها است در اين فكر هستند كه بتاليف يك دوره فلسفه بپردازند كه هم مشتمل بر تحقيقات گرانمايه هزار ساله فلسفه اسلامى باشد و هم آراء و نظريات فلسفى جديد مورد توجه قرار گيرد و اين فاصله زياد كه بين نظريات فلسفى قديم و جديد ابتداء بنظر مىرسد و اين دو را بصورت دو فن مختلف و غير مرتبط بهم جلوهگر ميسازد مرتفع شود و بالاخره بصورتى درآيد كه با احتياجات فكرى عصرى بهتر تطبيق شود و مخصوصا ارزش فلسفه الهى كه جلودار آن دانشمندان اسلامى هستند و فلسفه مادى در تبليغات خود دوره آنرا خاتمه يافته معرفى مىكند بخوبى روشن شود .
نشريات روزافزون فلسفى اخير و توجه جوانان روشنفكر ما به آثار فلسفى دانشمندان اروپا كه هر روز بصورت ترجمه يا مقاله و رساله در عالم مطبوعات ظاهر مىشود و اين خود نماينده روح كنجكاو و حقيقتجوى اين مردم است كه از هزارها سال پيش سابقه دارد و از طرف ديگر انتشارات مجهز به تبليغات سياسى و حزبى فلسفه مادى جديد ماترياليسم ديالكتيك بيش از پيش حضرت معظم له را مصمم نمود كه در راه مقصود خود گام بردارند لهذا از چند سال پيش ابتداء به تشكيل يك انجمن بحث و انتقاد فلسفى مركب از عدهاى از فضلا مبادرت كردند و از دو سال و نيم پيش در آن انجمن بنابر اين بود كه حضرت معظمله در خلال هفته قسمتهائى تهيه مىكردند و در جلسات انجمن كه در هفته دو شب بان اختصاص داده شده بود قرائت مىشد و هر كسى هر نظرى داشت اظهار مىكرد و اينجانب نيز تا يكسال و نيم پيش كه در قم بود افتخار شركت در آن انجمن را داشت و هنوز هم آن انجمن ادامه دارد و تا كنون چهارده مقاله فلسفى كه چهارتاى آنها از نظر خوانندگان محترم مىگذرد نگارش يافته .
اين روشى كه حضرت معظمله آغاز كردهاند يك اقدام اساسى است و فلسفه را در ايران وارد مرحله جديدى مىكند محصلين فلسفه سابقا اطلاعاتشان منحصر بود به آنچه در كتابهاى معمولى تدريسى خوانده بودند ولى با آنكه چند سالى بيش از اقدامات حضرت معظم له نمىگذرد بسيارى از محصلين حوزه علميه قم هستند كه اطلاعات فلسفى نسبتا جامعى دارند و مخصوصا بمطالب و تئوريهاى فلسفه مادى زياد آشنا هستند و راههاى مغلطه آنرا بخوبى دريافتهاند .
از ابتداء تنظيم اين مقالات علاقهمندان زيادى از روى آنها نسخه برمىداشتند و حتى بعضى از اهل علم خارج حوزه قم نيز كه از موضوع آگاه شده بودند نسخههائى تهيه مىكردند و اين مقالات دستبدست مىگشت تا آنكه در حدود يكسال و نيم پيش عدهاى از علاقهمندان تقاضا كردند كه اين مقالات از همين حالا چاپ شود تا مورد استفاده عموم قرار گيرد و ضمنا متذكر شدند كه با آنكه بزبان فارسى نوشته شده و سعى شده استحتى الامكان ساده باشد براى فهم عمومى ثقيل است و احتياج به توضيحاتى دارد لهذا خوب است از اين لحاظ تجديد نظرى بشود مقارن اين احوال مقدرات اينجانب را پس از پانزده سال اقامت و اشتغال علمى در حوزه قم به تهران كشانيد حضرت معظم له بواسطه كثرت مشاغل تدريسى و تاليفى فقهى و اصولى و تفسيرى و فلسفى اين كار را به عهده اينجانب گذاشتند و اينجانب نيز چند ماه وقتخود را تا حدى كه ساير مشاغل اجازه مىداد صرف اين كار كردم و به توضيح بعضى قسمتها و اضافه كردن بعضى قسمتها در مواردى كه بنظر خودم لزوم آنها را استنباط كردم بضمانتشخص خودم پرداختم و بالاخره بهمين صورتى درآمد كه ملاحظه مىفرمائيد .
اينجانب تا كنون به نوشتن پاورقى براى چهار مقاله از اين سلسله مقالات توفيق يافتهام كه با خود آن چهار مقاله بعنوان جلد اول كتاب از نظر خوانندگان محترم مىگذرد و همانطورى كه ملاحظه مىفرمائيد مقاله اول در معرفى فلسفه است فلسفه چيست و سه مقاله ديگر در مسائل مربوط به علم ادراك است كه يكى بعنوان رئاليسم و ايدهآليسم و ديگرى بعنوان علم و ادراك و سومى تحت عنوان ارزش معلومات نگارش يافته ساير مقالاتى كه تا كنون از طرف مؤلف تنظيم شده از اين قرار است: مقاله پنجم پيدايش كثرت در علم مقاله ششم ادراكات اعتباريه مقاله هفتم مباحث وجود مقاله هشتم امكان و وجوب جبر و اختيار مقاله نهم علت و معلول مقاله دهم امكان و فعليتحركت زمان مقاله يازدهم حدوث و قدم تقدم تاخر معيت مقاله دوازدهم وحدت و كثرت مقاله سيزدهم ماهيت جوهر و عرض مقاله چهاردهم خداى جهان و جهان الهيات
سابقه تاريخى فلسفه مادى
سابقه تاريخى فلسفه مادى
در ضمن اين فصول و مقالات آراء بسيارى از دانشمندان قديم و جديد چه الهى و چه مادى مورد بحث و انتقاد قرار گرفته و بعلتخاصى كه بعدا گفته خواهد شد به ماديت جديد ماترياليسم ديالكتيك بيشتر توجه شده و سعى شده است كه تمام انحرافات اين مكتب بطور وضوح نمايانده شود .
از زمانهاى قديم آراء و عقايد مادى مربوط بنفى علت اولى يا نفى غايتيا نفى تجرد روح در كتب فلسفه مطرح مىشود ولى چيزى كه بحسب تاريخ مسلم است اينست كه در ميان پيشينيان هيچگاه يك مكتب مشخص مادى كه بكلى منكر ما وراء الطبيعه باشد و وجود را مساوى ماده بداند پديد نيامده است و از زمانهاى بسيار قديم كه بحثهاى فلسفى وجود داشته گفتگو از عالمى ماوراء عالم طبيعت در ميان بوده و البته ترديدى نيست كه اين بحثها ابتداء بسيار بسيط و ساده بوده بعدها بتدريج منطقىتر و برهانىتر شده و توسعه بيشترى پيدا كرده .به طورى كه از كلماتى كه قدما نقل كردهاند برمىآيد نخستين بحثهاى فلسفى را كه صورت مكتب فلسفى بخود گرفته هرمس حكيم تنظيم نموده و عدهاى از فلاسفه كه هرامسه خوانده مىشوند در مكتب او تعليم و تربيتيافتهاند و چنانكه از كتاب علل منسوب به بليناس برمىآيد در آن عهد فلسفه بنام علل اشياء ناميده مىشده پيروان اين مكتب بوجود عالمى ما وراء عالم طبيعت قائل بودهاند .
پس از اين دوره نظرهاى فلسفى گوناگونى از ملطيين داريم دوره ملطيين را مىتوان دوره دوم تكامل فلسفه ناميد در اين دوره نيز مطابق نقلهاى تاريخى قديم و جديد و آنچه در كتب فلسفه از عقايد و آراء آنها نقل شده گفتگو از عالمى ما وراء عالم طبيعت در ميان بوده همچنين يونانيين معاصر ملطيين يا متاخر از آنها تا زمان سقراط .
آنچه هم از فلاسفه هند و چين كه معاصر ملطيين قرن ششم قبل از ميلاد يا قبل از آنها بودهاند نقل شده است تقريبا همينطور استبالاخره در ميان پيشينيان يك مكتب مشخص فلسفى كه داراى پيروانى بوده باشد و بكلى منكر ما وراء الطبيعه بوده باشد نمىتوان پيدا كرد افراد مادى و دهرى كه در غالب ازمنه بودهاند غالبا كسانى هستند كه در حال حيرت و ترديد بودهاند و مدعى بودهاند كه ادله الهيون آنها را قانع نكرده است .
على هذا براى فلسفه مادى نمىتوان يك سابقه تاريخى پيدا كرد و تنها در قرن هيجدهم و نوزدهم بود كه در اروپا فلسفه مادى به عللى كه عن قريب خواهيم گفتسر و صدائى راه انداخت و قيافه يك مكتب فلسفى بخود گرفت و در مقابل ساير مكاتب عرض اندام و اظهار قدرت نمود هر چند طولى نكشيد كه در قرن بيستم با شكستشديد مواجه شد و جلال و جبروت خود را از دست داد پس در حقيقت تاريخچه حقيقى فلسفه مادى از قرن هيجدهم شروع مىشود .
ولى ماديين خودشان سعى دارند كه مكتب مادى را داراى يك سابقه ممتد تاريخى و جميع دانشمندان بزرگ دنيا را مادى جلوه دهند جلوداران پيشروى علوم را مادى و ماديين را جلوداران پيشروى علوم معرفى كنند تا جايى كه گاهى در باره ارسطو مىگويند بين ماترياليسم و ايدهآليسم در نوسان بود و گاهى در نوشتجات خود ابن سينا را نيز ماترياليست مىخوانند .
ماديين در نشريات خود تمام فلاسفه يونان از زمان ثاليس ملطى تا زمان سقراط را مادى مىخوانند بخنر آلمانى مادى معروف قرن نوزدهم در مقاله پنجم از شرحى كه بر نظريه داروين نوشته است و دكتر شبلى شميل آن را به عربى ترجمه كرده استبسيارى از فلاسفه از قبيل انكسيماندر [انكسيمندروس] و اناكسيمن [انكسيمانوس] و اكزينوفان [اكسينوفانوس] و هراكليت [هرقليطوس] و برمانيد [برمانيدس] و امبيدوكل [انباذقلس] و ديمو كريت [ذيمقراطيس] را باين عنوان نام مىبرد .
ولى حقيقت اينست كه هيچيك از اين دانشمندان را نمىتوان مادى بمعناى منكر ما وراء الطبيعه خواند هر چند اين جماعت را در اصطلاح تاريخ فلسفه طبيعيون يا ماديون مىخوانند در مقابل رياضيون فيثاغورسيان كه اصل عالم را عدد مىدانستند و در مقابل سوفسطائيان كه منكر وجود عالم خارج بودند باعتبار اينكه بيك ماده و اصل اولى در طبيعت قائل بودهاند مثلا ثاليس ماده المواد را آب و انكسيمندروس هيولاى مبهمه و انكسيمن هوا و هرقليطوس آتش و انباذقلس عناصر چهارگانه و ذيمقراطيس ذرات كوچك را غير قابل تقسيم مىداند و همه اين دانشمندان حوادث طبيعت را با علل طبيعى توجيه مىكردند ولى هيچگونه دليلى در دست نيست كه اين دانشمندان منكر ما وراء الطبيعه بودهاند .
افلاطون و ارسطو در نوشتههاى خود از اين اشخاص خيلى نام بردهاند ولى هرگز آنها را منكر ما وراء الطبيعه نخواندهاند .
آنچه ماديين و بعضى از نويسندگان ديگر بان استناد مىكنند كه در بالا نقل كرديم ارتباطى بنفى ما وراء الطبيعه ندارد و اگر بنا شود تمام كسانى كه به ماده اولى قائل بودهاند و حوادث طبيعت را با علل طبيعى توجيه مىكردهاند مادى بدانيم بايد تمام الهيون از قبيل سقراط و افلاطون و ارسطو و فارابى و ابن سينا و صدر المتالهين و دكارت بلكه تمام پيغمبران و پيشوايان مذاهب را مادى بدانيم .
و بعلاوه در كتب فلسفه آرائى از قدماء يونان در موضوعات ما وراء الطبيعه نقل مىشود كه كشف مىكند آنان رسما الهى بودهاند مثل عقيده ثاليس و عقيده انكسيمانوس در باب علم بارى .
و عجب اينست كه خود بخنر چيزهائى نقل مىكند كه بر خلاف مدعاى خودش است مثلا در باره هرقليطوس مىگويد: نفس انسان به عقيده هرقليطوس شعله آتشى است كه از ازليت الهى برخاسته است.
انباذقلس را با آنكه پدر اول داروينيسم مىخواند و اعتراف مىكند كه نظريه تطور و تنازع بقاء را اولين بار او بخوبى بيان كرده در بارهاش مىگويد: وى معتقد بمفارقت نفس نيز هست و منتسب مىكند اين جهت را بيك غايت معنوى كه نفس رجوع مىكند در آن غايتبسوى حالت اولى از راحت و شوق و حب .
فقط چيزى كه ممكن است گفته شود اينست كه دانشمندان قبل از سقراط غالبا در تحت تاثير محيط يكنوع معتقدات شركآميزى در مورد آلهه و ارباب انواع داشتهاند .
بخنر از هرقليطوس نقل مىكند كه: اصل عالم آتش است كه گاهى در حال اشتعال است و گاهى فرو مىنشيند و اين يك بازى است كه ژوپيتر يكى از خدايان همواره با خود مىكند.
البته ترديدى نيست كه كلمات اين دانشمندان خالى از رمز نيست و نمىتوان به مقصود حقيقى حمل نمود .
صدر المتالهين در اواخر جلد دوم اسفار كلماتى از ثاليس و انكسمايس و انكساغورس و انباذقلس و افلاطون و ارسطو و ذيمقراطيس و ابيقورس[اپيكور]و عده ديگر نقل مىكند و مدعى است كه كلمات پيشينيان مشتمل بر رموز و لغزها بوده و ناقلين مقصود حقيقى را درك نكردهاند و خود مشار اليه كلمات آنها را به مدعاى خود در مسئله حركت جوهريه و حدوث عالم تاويل مىكند .
ادلهاى كه معمولا بر مادى بودن عدهاى از قدماء يا متاخرين اقامه مىشود مطالبى است كه ارتباطى با اين مسئله ندارد از قبيل اعتقاد به ماده المواد و ماده اصلى يا تعليل حوادث طبيعتبه علل طبيعى يا اعتقاد به اينكه نظام هستى يك نظام وجوبى و ضرورى است يا اعتقاد به اينكه هيچ شىء از لاشىء بوجود نمىآيد و يا اهميت دادن به منطق تجربى در تحقيق مسائل طبيعت و امثال اينها .
ماديين در اثر عدم تعمق در مسائل الهى پيش خود گمان مىكنند كه مسائل بالا منافى با اعتقاد به عالمى ما وراء عالم طبيعت است و از اينرو هر كسى كه تفوه به يكى از مسائل فوق كرده است او را در جرگه ماديين بشمار آوردهاند و با اينكه خود آن اشخاص تصريح مىكنند بخلاف باز ماديين دستبردار نيستند .
بعضى از غير ماديين از نويسندگان تواريخ فلسفه و نويسندگان انسيكلوپدىها نيز همين اشتباه را كردهاند .
ما در مسئله حدوث و قدم و مسئله علت و معلول راه اين اشتباه را بيان خواهيم كرد .
تنها چيزى كه مسلم است اينست كه در ميان قدما عدهاى بودهاند كه تجرد روح و بقاء بعد از موت را انكار داشتهاند ذيمقراطيس و اپيكور و پيروانشان را صاحب اين عقيده مىدانند .
از قرن شانزدهم به بعد در اروپا نيز نظريه عدم بقاء نفس بعد از موت پيروانى پيدا كرد گويند اولين بار در سال ١٥١٦ بطرس بومبوناتيوس كتابى در رد ارسطو در باب تجرد روح وشتبتدريج اين عقيده شايع شد و پيروانى پيدا كرد بسيارى از رسالهها در اين موضوع نگارش يافت .
مطابق آنچه بخنر در مقاله ششم كتاب خود مىگويد همين بومبوناتيوس در عين حال بشدت پيرو تعليمات مسيح بود و از آن حمايت مىكرد وى مىگويد تا نيمه قرن هفدهم همه همينطور بودند و شايد علت ترس يا رسوخى بود كه ايمان در دلها داشت .
مطابق نقل بخنر فقط در قرن هيجدهم بوده كه عدهاى رسما منكر خدا شدهاند بارون هولباخ در ١٧٧٠ كتابى بنام نظام طبيعت نوشت و رسما وجود خدا و دين را انكار كرد .
در قرن هيجدهم عدهاى در فرانسه بتاليف دائرهالمعارفى پرداختند و بعضى از نويسندگان بزرگ آنها مانند هولباخ و ديدرو و دلامبرت مادى بودند ولى دلامبرت بيشتر اظهار تحير و ترديد مىكرد بخنر مىگويد: دلامبرت بارها تصريح كرده كه در مسائل ما وراء الطبيعه نمىدانم بهترين راهها است .
از ديدرو نيز گفتارى نقل شده است كه آخر الامر ترديد و تحير وى را مىرساند .
در قرن نوزدهم فلسفه مادى طرفداران بيشترى پيدا كرد و در نيمه دوم اين قرن بود [١٨٥٩] كه نظريه داروين مربوط به تبدل انواع منتشر شد و ماديين آنرا بهترين وسيله پيشرفت فلسفه مادى تلقى كردند .
داروين شخصا در عقايد خود مادى نبود فقط از جنبه بيولوژى [علم الحيات] فرضيه خويش را بيان كرد ولى ماديين عصر وى از آن نظريه بنفع فلسفه مادى استفاده نمودند .
دكتر شبلى شميل مادى معروف كه ابتداء شرح بخنر را بر نظريه داروين به عربى ترجمه كرد و بعد خود قسمتهاى مختلفى بان افزود و مجموعهاى بنام فلسفه النشوء و الارتقاء منتشر ساخت در ديباچه اين كتاب اعتراف مىكند كه داروين فقط از جنبه علمى نه فلسفى نظريه تطور را كه اختصاص بموجودات زنده دارد بيان كرد و بعد عدهاى از طرفداران فلسفه مادى از قبيل هكسلى و بخنر آنرا سند ماديت و فلسفه مادى قرار دادند .
در همان كتاب مىگويد: عجبتر اينستبا آنكه داروين واضع اساسى اين مذهب است جميع نتايجى كه مىبايستبگيرد نگرفته است .
در مقاله اول شرح بخنر ترجمه عربى اين جمله را از خود داروين نقل مىكند: مطابق آنچه تاكنون بر من كشف شده تمام موجودات زندهاى كه در روى زمين پيدا شده همه از يك اصل منشعب شدهاند و اولين موجود زندهاى كه در روى زمين پديد آمده استخالق روح حيات را در او دميده است
در نيمه دوم قرن نوزدهم علاوه بر جريان داروينيسم كه بازار فلسفه مادى را رونق داد جريان خاص ديگرى نيز پيدا شد كه شكل و قيافه ديگرى به ماديت داد و مكتب جديدى بوجود آورد بنام ماترياليسم ديالكتيك .