اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول0%

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول نویسنده:
گروه: کتابها

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

نویسنده: شهيد مطهری (ره)
گروه:

مشاهدات: 17214
دانلود: 3901


توضیحات:

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 40 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17214 / دانلود: 3901
اندازه اندازه اندازه
اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول

نویسنده:
فارسی

مقاله دوم : فلسفه و سفسطه يا ره آليسم و ايده آليسم

در ميان دانشمندان يونانى قبل از سقراط گروهى هستند كه سوفسطائى يا وفيست‏خوانده مى‏شوند و نام اشخاصى باين عنوان برده مى‏شود مطابق آنچه از تواريخى كه در دست هست استفاده مى‏شود پيدايش سفسطه در يونان در قرن پنجم قبل از ميلاد در اثر دو چيز صورت گرفت‏يكى ظهور آراء و عقايد فلسفى گوناگون و ضد و نقيض و حيرت‏آور و يكى ديگر رواج فوق العاده فن خطابه و مخصوصا خطابه قضائى يعنى از يك طرف مكاتب فلسفى مختلف كه هر يك نظريه خاصى در باره جهان اظهار مى‏نمود و عقايد ديگران را ابطال مى‏نمود پديد آمد و از طرف ديگر در اثر يك حادثه تاريخى كه براى مردم آن سرزمين پيش آمده بود منازعات مالى زيادى واقع مى‏شد كه كار را به محكمه مى‏كشانيد و گروهى از دانشمندان بسمت وكالت در محاكم عمومى با حضور جمعى كثير از تماشاچيان به دفاع از حقوق موكلين خود مى‏پرداختند و خطابه‏هاى مؤثر ايراد مى‏نمودند .

تاريخچه پيدايش سفسطه

كار خطابه بتدريج‏بالا گرفت و اساتيد فن كلاسها براى تعليم فن خطابه افتتاح كردند و بتدريس اصول آن پرداختند و از شاگردان اجرت گرفتند و از اين راه ثروت زيادى بچنگ آوردند .

اين گروه سعى مى‏كردند براى هر مدعائى اعم از حق و باطل دليل بياورند و برهان اقامه نمايند و گاهى براى دو طرف دعوى دليل مى‏آوردند و كم‏كم كار بجائى كشيد كه معتقد شدند حق و باطل و راست و دروغى در واقع نيست كه گاهى با راى و نظر انسان مطابقت كند و گاه نكند بلكه حق آن چيزى است كه انسان او را حق بداند و باطل آن چيزى است كه انسان او را باطل پندارد و بتدريج اين عقيده در ساير امور عالم نيز سرايت كرد و گفتند حقيقت‏بطور كلى تابع شعور و ادراك انسان است و هر كسى از امور عالم هر چه ادراك مى‏كند درست است و اگر دو نفر بر خلاف يكديگر ادراك مى‏كنند هر دو درست است اين گروه را بواسطه آنكه در همه علوم و فنون عصر خود ماهر بودند سوفيست مى‏گفتند يعنى دانشمند و كلمه سوفسطائى كه شايد صحيحش سوفسطى باشد از كلمه سوفيست تعريف شده ولى بعدها اين كلمه را بكليه كسانى گفتند كه روش فوق را داشته باشند يعنى به هيچ اصل ثابت علمى پابند نباشند و اين مسلك را سوفيسم نامند .

يكى از سوفيستهاى معروف پروتاگوراس است وى مى‏گويد مقياس همه چيز انسان است هر كسى هر حكمى كه مى‏كند مطابق آن چيزى است كه فهميده پس حق است زيرا حقيقت غير از آنچه انسان مى‏فهمد چيزى نيست و چونكه اشخاص بطور مختلف ادراك مى‏كنند و چيزى را كه يكنفر راست مى‏پندارد ديگرى دروغ مى‏داند و سومى در راست و دروغ بودنش شك مى‏كند پس يك چيز هم راست است و هم دروغ و هم صواب و هم خطا .

يكى ديگر از سوفيست‏هاى معروف گورگياس است از وى براهينى نقل شده بر اينكه محال است چيزى موجود بشود و اگر هم بفرض محال موجود بشود قابل شناختن نيست و اگر بفرض محال شناخته شود قابل تعريف و توصيف براى غير نيست وى براى هر يك از ادعاهاى سه‏گانه خود ادله آورده كه در ضمن شرح حالش در كتب تاريخ مسطور است .

سقراط و افلاطون و ارسطو بشدت به مبارزه با سوفسطائيان پرداختند و مغلطه‏هاى آنان را آشكار ساختند و ثابت كردند كه اشياء قطع نظر از ادراك ما واقعيت دارند و داراى كيفيت مخصوصى مى‏باشند و حكمت عبارت است از علم به احوال اعيان موجودات آن طور كه هستند و اگر انسان بطرز صحيحى فكر خود را راه ببرد ميتواند حقايق را دريابد ارسطو بهمين منظور قواعد منطق را كه براى درست فكر كردن و تميز دادن خطا از صواب است جمع و تدوين نمود .

لكن از دوره ارسطو به بعد گروه ديگرى پيدا شدند كه آنها را لا ادريون يا شكاكان مى‏گويند و مسلك آنها را سپتى‏سيسم مى‏نامند اين گروه به عقيده خود راه وسطى را انتخاب نمودند نه پيرو سوفسطائيان شدند كه مى‏گفتند واقعيتى خارج از ظرف ذهن انسان وجود ندارد و نه عقيده سقراطيون را پسنديدند كه مى‏گفتند مى‏توان به حقائق اشياء نائل شد اين جماعت گفتند انسان وسيله‏اى براى رسيدن به حقايق اشياء كه قابل اطمينان باشد ندارد حس و عقل هر دو خطا مى‏كنند راههاى منطقى كه ارسطو براى مصونيت از خطا باز نمود كافى نيست راه صحيح براى انسان در جميع مسائل توقف و خوددارى از راى جزمى است‏حتى مسائل رياضى از قبيل حساب و هندسه را نيز بايد بعنوان احتمال پذيرفت و با ترديد تلقى نمود .

پيروان اين مكتب در يونان و بعد در حوزه اسكندريه زياد بودند و تا چند قرن بعد از ميلاد مسيح اين مكتب ادامه داشت و اخيرا در قرن نوزدهم مسلك‏هاى فلسفى پديد آمده كه كم و بيش با اين مسلك شبيه است و بيان هر يك از اين فلسفه‏ها در آينده خواهد آمد .

در اين مقاله مسلك سوفيسم كه از جهتى مرادف با ايده آليسم است و اين دو در نقطه مقابل رئاليسم فلسفه مى‏باشند ابطال مى‏شود .

در اينجا لازم است در اطراف دو كلمه ايده آليسم و ره آليسم توضيحاتى داده شود زيرا در كتب ماديين جديد معمولا ايده آليسم در مقابل ماترياليسم اصالت ماده قرار مى‏گيرد و چنين وانمود مى‏شود كه تمام دانشمندان غير مادى ايده آليست مى‏باشند .

ما براى آنكه خواننده محترم بهتر مورد استعمال اين دو كلمه ايده آليسم و ره آليسم را دريابد و ضمنا از مغلطه‏هايى كه ممكنست‏بواسطه معانى و اصطلاحات گوناگونى كه مخصوصا كلمه ايده آليسم در طول تاريخ بخود گرفته مصون بماند معانى لغوى و اصطلاحى اين دو كلمه را مطابق آنچه از مطالعه نظريات فلاسفه و از ترجمه دايره المعارف انگليسى برمى‏آيد شرح مى‏دهيم .

ايده آليسم

ايده آليسم كلمه ايده اصلا يونانى است و معانى مختلفى از قبيل ظاهر شكل نمونه و غيره از برايش ذكر شده است و از اصل يونانى ايده‏ئيو كه بمعناى ديدن است مشتق شده .

اول كسى كه در اصطلاحات فلسفى اين كلمه را بكار برده افلاطون است كه باعتبار يكى از معانى لغوى آن نمونه آنرا در مورد يك سلسله حقايق مجرده كه خود قائل بوده و امروز در ميان ما بنام مثل افلاطونى معروف است استعمال كرده است .

افلاطون براى هر نوعى از انواع موجودات جهان ماده يك وجود مجرد عقلانى كه افراد محسوسه آن نوع پرتو او و او نمونه كامل آن افراد است قائل است و او را ايده كه مترجمين دوره اسلامى مثال ترجمه كرده‏اند مى‏خواند افلاطون منكر وجود افراد محسوسه نيست‏بلكه وجود آنها را متغير و جزئى و فانى مى‏داند بر خلاف ايده يا مثال كه به عقيده وى داراى وجود لا يتغير و كلى و باقى است .

در ميان مسلمين اشراقيون به مثل افلاطونيه معتقد بودند مير فندرسكى در قصيده معروف خود اشاره باين مطلب مى‏كند آنجا كه مى‏گويد:

چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستى صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى صورت زيرين اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همى با اصل خود يكتاستى صورت عقلى كه بى‏پايان و جاويدان بود با همه و بى همه مجموعه و يكتاستى اين سخن در رمزدانايان پيشين سفته‏اند پى برد در رمزها هر كس كه او داناستى در نيابد اين سخن را هيچ فهم ظاهرى گر ابو نصرستى و گر بو على سيناستى

از كسانى كه سخت‏با اعتقاد به مثل افلاطونى مخالف بوده و بر آن طعنه‏ها و تشنيعاتى وارد كرده شيخ الرئيس ابو على بن سينا است .

طبق عقيده افلاطون افراد متغير مادى تنها بحواس ادراك مى‏شوند ولى علم بانها تعلق نمى‏گيرد زيرا علم به چيزى تعلق مى‏گيرد كه كلى و خارج از حيطه زمان و مكان است و آن همان ايده است .

بنا بر آنچه از كتب تاريخ فلسفه استفاده مى‏شود تا اواخر قرن هفدهم ايده آليسم تنها باين مسلك اعتقاد به مثل گفته مى‏شده و مورد استعمال ديگرى نداشته ولى بعدها موارد استعمال زيادى پيدا كرده و حتى آنكه گفته شده است‏شايد هيچيك از لغات دنيا اينقدر معانى مختلف بخود نديده است .

اما معناى اصطلاحى كه اخيرا شايع شده و ماديين نيز در كتب خود طبق همان معنا ايده آليسم را تعريف مى‏كنند و در اين مقاله هم رعايت همين اصطلاح شده اينست كه ايده يعنى مطلق تصورات ذهنى اعم از حسى و خيالى و عقلى و ايده آليسم يعنى مسلك كسانى كه ايده يا تصويرات ذهنى را اصيل مى‏دانند يعنى اين تصويرات را صرفا مصنوع خود ذهن مى‏دانند و بوجود خارجى اين صور در عالم خارج قائل نيستند .

اين مسلك از لحاظ اينكه منكر يك امر بديهى است و جهان خارج را هيچ در هيچ مى‏داند و اساس سوفيسم نيز بر انكار بديهيات و هيچ در هيچ بودن جهان خارج است در اين مقاله مرادف با سفسطه و نقطه مقابل رئاليسم كه بمعناى اصالت واقعيت است قرار داده شده .

اين نكته ناگفته نماند ماديين با آنكه ايده آليسم را طبق همين اصطلاح اخير كه مرادف با سفسطه است در كتب خود تعريف مى‏كنند تحولاتى كه اين لغت از عهد افلاطون تا كنون پيدا كرده و معانى گوناگونى كه بخود گرفته ناديده گرفته كليه دانشمندان غير مادى را از قبيل افلاطون و ارسطو و دكارت و كانت و غيرهم ايده آليست مى‏خوانند و از افلاطون و ارسطو بعنوان دو فيلسوف ايده آليست‏بزرگ يونان ياد مى‏كنند و چنين وانمود مى‏كنند كه انحراف از اصول ماترياليسم به ايده آليسم يعنى سفسطه مى‏كشاند مثلا دكتر تقى ارانى با آنكه در جزوه ماترياليسم ديالكتيك ايده آليسم را مطابق تعريف فوق تعريف مى‏كند پس از آنكه عقيده ايده آليست معروف بركلى و عقيده دكارت را در باب خواص اوليه و ثانويه اجسام و عقيده كانت را در ذهنى بودن زمان و مكان نقل مى‏كند اينطور بگفته خود ادامه مى‏دهد ٥٦ شرح كليه اقسام ايده آليسم از موضوع مقاله ما خارج و باعث اطاله كلام خواهد شد زيرا ايده آليسم انشعابات بسيار پيدا كرده و هر فيلسوف به خيال خود چيزى بافته و استدلال يا تحقيقى مخصوص بخود كرده و بقول خود دليل جديدى بر اثبات ذهنى بودن عالم پيدا نموده است .

منظور از تذكر اين نكته مناقشه در اصطلاح نيست زيرا هر فيلسوفى حق دارد براى خود اصطلاح خاصى داشته باشد چه مانعى دارد كه ايده آليسم را در مقابل ماترياليسم اصطلاح كنيم و البته در اين صورت ايده آليسم معناى ديگرى غير از اصالت تصور خواهد داد منظور اينست كه اصطلاحات مختلف را نبايد منشاء هو و مغلطه قرار داد .

حقيقت اينست ايده آليسم كه بمعناى اصالت تصور است در مقابل رئاليسم است كه بمعناى اصالت واقع مى‏باشد و ايده آليست كسى است كه جهان خارج از ظرف ذهن را منكر است مانند پروتوگوراس و گورگياس از قدماى يونان و بركلى و شوپنهاور از متاخرين اروپا و اما الهى يا روحى بودن ربطى به ايده آليسم ندارد ما با آنكه تمام اصول ايده‏آليستى را باطل مى‏كنيم و هيچ نوع اصالتى براى ذهن قائل نيستيم با يك نظر واقع بينى عقايد الهى و روحى خود را با دلائل محكم اثبات مى‏كنيم .

ره آليسم

ره آليسم اين كلمه نيز كه از رئل كه بمعناى واقع است مشتق شده در طول تاريخ بمعناى مختلفى استعمال شده:

الف- در فلسفه اسكولاستيك كه به فلسفه اصحاب مدرسه معروف است در ميان اصحاب مدرسه در قرون وسطى يگانه مبحثى كه شغل شاغل آنها محسوب مى‏شد و جدال عظيمى بر پا نموده بود مبحث وجود كلى بود كه آيا كلى مثل انسان موجود است‏ يا نه و بر فرض وجود آيا وجودش در ذهن است‏ يا در خارج و آيا در خارج وجود مستقل دارد يا نه .

كسانى را كه براى كلى واقعيت مستقل از افراد قائل بودند رئاليست‏يا واقعيون مى‏گفتند و كسانى كه هيچ نحو وجودى براى كلى نه در خارج و نه در ذهن قائل نبودند و كلى را فقط لفظ خالى مى‏دانستند نوميناليست‏يا اسميون مى‏گفتند دسته سومى نيز بودند كه براى كلى وجود ذهنى و وجود خارجى در ضمن افراد قائل بودند و آنها را ايده آليست‏يا تصوريون مى‏گفتند .