مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
هيچ فنى به اندازه فلسفه به تجزيه و تحليل هاى عقلانى نيازمند نيست و فلسفه نيز با هيچ چيز ديگر به اندازه اين تجزيه و تحليلها سر و كار ندارد و همين امر موجب شده كه مسايل فلسفه بالطبع داراى يك نوع غموض و اعضال بوده باشد نيازمندى شديد فلسفه به منطق نيز از همين جا سرچشمه مى گيرد
سر و كار داشتن زياد فلسفه با تجزيه و تحليل هاى عقلانى حكما و بالاخص حكماى جديد اروپا را متوجه اين نكته ساخت كه قبل از ورود در حل و فصل و تجزيه و تحليل معضلات فلسفى بايد انسان و افكار و ادراكات و طرز اعمال ذهنى و عقلانى انسان را مورد بررسى و مطالعه قرار داد تا آنجا كه بعضى يكباره معتقد شدند كه فلسفه خود انسان است
اين توجه توجه بسيار بجا و بموقعى است و ضمنا اهميت شگرف و عظيم منطق را كه بخشى از اين قسمت است روشن مى سازد
در اين كتاب نيز اين اصل كاملا مورد توجه و عنايت واقع شده و قبل از هر چيز ادراكات و طرز اعمال ذهنى و عقلانى انسان با يك روش مخصوص بخود اين كتاب مورد بررسى قرار گرفته و چنانكه در جلد اول ملاحظه فرموديد سه مقاله از مجموع چهار مقاله آن جلد مباحث مربوط بادراكات بود و جلد دوم نيز كه اكنون از نظر خواننده محترم مى گذرد مربوط به همين قسمت است
اين جلد مشتمل بر دو مقاله است كه يكى مقاله ٥ تحت عنوان پيدايش كثرت در ادراكات و ديگرى مقاله ٦تحت عنوان ادراكات اعتبارى طرح شده است
هر چند مقاله ٥تحت عنوان حس و عقل طرح نشده ولى نتايجى كه از مباحث حس و عقل و تجربه و تعقل انتظار مى رود از اين مقاله گرفته مى شود و همانطورى كه خواننده محترم آگاه است مشاجره حسى و عقلى قسمت مهم مباحثات فلسفى و منطقى و علم النفسى جديد را تشكيل مى دهد
در مقاله ٥ به مطالبى برمى خوريم كه همانطورى كه مورد توجه كامل قدما نبوده فلسفه يا منطق و علم النفس جديد نيز راهى براى آن باز نكرده يعنى تحقيقاتى كه در آن مقاله شده يك گام تازه اى است كه در عالم فلسفه برداشته شده
مقاله ٦ متكفل يك مبحث فلسفى نو و بى سابقه ديگرى است كه تا آنجا كه ما اطلاع داريم براى اولين بار اين مبحث در اين سلسله مقالات طرح شده و آن مبحث مربوط به تميز و تفكيك ادراكات حقيقى از ادراكات اعتبارى است و اين مطلب از مطالعه خود مقاله روشن خواهد شد
متاسفانه با آنكه يكسال است كه از نشر جلد اول اين كتاب مى گذرد و اينجانب در اين مدت تا سر حد امكان و تا آنجا كه فرصت و فراغت اجازه مى داد كوشش كرد كه براى اين دو مقاله پاورقى بنويسد و به توضيح قسمت هايى و اضافه كردن عند اللزوم قسمت هاى ديگرى بپردازد بالاخره توفيق حاصل نشد كه مقاله ٦ را به اتمام برساند
مطابق آنچه خودم پيشبينى كردم تتميم آن مقاله در حدود سه ماه ديگر انتشار اين جلد را تاخير مى انداخت و من ميل نداشتم كه بيش از اين نشر اين جلد را به تعويق بياندازم خصوصا با بى صبرى و انتظار زيادى كه خوانندگان محترم جلد اول اين كتاب ابراز مى داشتند و از طرف ديگر تمام دوره اين مقالات از طرف حضرت مؤلف دام بقائه تهيه شده و بايد هر چه زودتر براى بقيه مقالات فكرى كرد و در دسترس خوانندگان علاقهمند اين كتاب گذاشت از اين روى با وجود آنكه قسمت هاى باقى مانده آن مقاله مشتمل بر مسايل دقيق و حساسى بود و فى الجمله يادداشت هايى هم براى آنها تهيه كرده بودم از تتميم آن صرف نظر كردم و اميدوارم كه خواننده محترم كه تا كنون به لحن اين مقالات كم و بيش آشنا شده است از خود متن مقاله بهره وافى و كافى ببرد و البته اگر بنا بشود به همين ترتيب براى ساير مقالات پاورقى نوشته شود با در نظر گرفتن عوايق و موانعى كه تا كنون براى اينجانب بوده و هست مدت زيادى وقت لازم خواهد بود كه اين مقالات به اتمام برسد روى اين جهتشايد براى مقالات بعدى تصميم ديگرى اتخاذ و ترتيب ديگرى در نظر گرفته شود
با آنكه دست يافتن به معما هاى فلسفى منت هاى آرزو و غايت اشتياق غريزى انسان است و موفقيت در اين راه اعماق وجدان و بطون ضمير انسان را خرسند مى سازد غموض و پيچيدگى طبيعى مسايل فلسفى از يك طرف و جمود و خشكى آنها يعنى بر كنار بودن آنها از مداخله عواطف و احساسات و سر و كار داشتن با منطق و تعقل محض از طرف ديگر موجب شده كه فلسفه در نظر غالب اشخاص با يك قيافه عبوس و گرفته اى جلوه كند
ولى ترديدى نيست كه سبك نگارش و طرز تفهيم مطالب عامل مهمى براى آسان كردن يا دشوار ساختن مطالب محسوب مى شود و همانطورى كه در مقدمه جلد اول يادآور شديم در اين كتاب حتى الامكان سعى شده كه مطالب ساده و دور از اصطلاحات نامفهوم بوده و در خور فهم عموم اشخاصى باشد كه آشنايى مختصرى با فلسفه دارند
حسن است قبال و مزيد عنايتى كه از طرف عموم علاقهمندان به معرفت نسبتبه جلد اول شد مى رساند كه سعى ما به نتيجه رسيده است
تذكر اين نكته لازم است كه مى بينيم بسيارى گمان كرده اند كه منظور اصلى اين كتاب فقط انتقاد و رد فلسفه مادى است لهذا ناچاريم كه مجددا در مقدمه اين جلد يادآور شويم كه هدف و مقصد اين كتاب عاليتر از اين است و اگر مقصود فقط رد فلسفه مادى و بيان انحرافات ماترياليسم ديالكتيك بود اينقدر بخود زحمت نمى داديم و مباحث عميق و دقيق فلسفه را طرح نمى كرديم
ما در همين دو مقاله به مباحث و مسايلى برمى خوريم كه پيشروان فلسفه مادى بويى از آنها نبرده اند و كمترين فايده اى كه خواننده عزيز از اين دو مقاله مى برد اين است كه بخوبى درك مى كند كه ماديين فرسنگها از مرحله دورند و در اعماقى كه بزرگان فلاسفه شرق و غرب در باب افكار و ادراكات و عقل و معقول غور كرده اند نتوانسته اند وارد شوند و صدها نكته باريكتر از مو در اين مباحث هست كه ماديين بكلى از آنها بى اطلاعند
همانطورى كه در مقدمه جلد اول گفته شد هدف اصلى اين كتاب بوجود آوردن يك سيستم فلسفى عالى بر اساس استفادهاز زحمات گرانمايه هزار ساله فلاسفه اسلامى و از ثمره تحقيقات وسيع و عظيم دانشمندان مغرب زمين و از بكار بردن قوه ابداع و ابتكار است و لهذا در اين سلسله مقالات هم مسايلى كه در فلسفه قديم نقش عمده را دارد و هم مسايلى كه در فلسفه جديد حايز اهميت است طرح مى شود و در ضمن قسمت هايى مى رسد كه نه در فلسفه اسلامى و !٧ نه در فلسفه اروپايى سابقه ندارد
علم و معرفت را هيچگاه به يك زمان معين يا بر يك قوم و ملت معين وقف نكرده اند و اگر امتياز علم در انحصار اشخاص معين بود اين پيشرفتحيرتآورى كه امروز مى بينيم حاصل نمى شد
وضع مخصوص تمدن امروز بشرى و از بين رفتن فاصله ها و باز شدن معارف شرق و غرب به روى يكديگر بهترين فرصتها را براى شخص محقق پيش مى آورد كه نتايج قرنها رنج و مطالعه و تحقيق را كه از راه هاى مختلف بدست آمده مورد استفادهقرار داده و با بكار بردن نيروى ابداع و ابتكار راه هاى تازه اى باز كند و باب هاى ديگرى بگشايد و همواره در چنين فرصت هايى بوده كه علم و فلسفه توانسته اند مراحل جديدى را طى كنند
تهران - اسفندماه ١٣٣٣ شمسى - مرتضى مطهرى