اصول فلسفه و روش رئاليسم. جلد ۲

اصول فلسفه و روش رئاليسم.0%

اصول فلسفه و روش رئاليسم. نویسنده:
گروه: کتابها

اصول فلسفه و روش رئاليسم.

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شهيد مطهری (ره)
گروه: مشاهدات: 14465
دانلود: 2472


توضیحات:

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 95 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14465 / دانلود: 2472
اندازه اندازه اندازه
اصول فلسفه و روش رئاليسم.

اصول فلسفه و روش رئاليسم. جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

.اصول فلسفه و روش رئاليسم ،

جلد دوم

نويسنده : استاد شهيد مرتضي مطهريرحمهم‌الله

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

هيچ فنى به اندازه فلسفه به تجزيه و تحليل هاى عقلانى نيازمند نيست و فلسفه نيز با هيچ چيز ديگر به اندازه اين تجزيه و تحليلها سر و كار ندارد و همين امر موجب شده كه مسايل فلسفه بالطبع داراى يك نوع غموض و اعضال بوده باشد نيازمندى شديد فلسفه به منطق نيز از همين جا سرچشمه مى ‏گيرد

سر و كار داشتن زياد فلسفه با تجزيه و تحليل هاى عقلانى حكما و بالاخص حكماى جديد اروپا را متوجه اين نكته ساخت كه قبل از ورود در حل و فصل و تجزيه و تحليل معضلات فلسفى بايد انسان و افكار و ادراكات و طرز اعمال ذهنى و عقلانى انسان را مورد بررسى و مطالعه قرار داد تا آنجا كه بعضى يكباره معتقد شدند كه فلسفه خود انسان است

اين توجه توجه بسيار بجا و بموقعى است و ضمنا اهميت ‏شگرف و عظيم منطق را كه بخشى از اين قسمت است روشن مى ‏سازد

در اين كتاب نيز اين اصل كاملا مورد توجه و عنايت واقع شده و قبل از هر چيز ادراكات و طرز اعمال ذهنى و عقلانى انسان با يك روش مخصوص بخود اين كتاب مورد بررسى قرار گرفته و چنانكه در جلد اول ملاحظه فرموديد سه مقاله از مجموع چهار مقاله آن جلد مباحث مربوط بادراكات بود و جلد دوم نيز كه اكنون از نظر خواننده محترم مى ‏گذرد مربوط به همين قسمت است

اين جلد مشتمل بر دو مقاله است كه يكى مقاله ٥ تحت عنوان پيدايش كثرت در ادراكات و ديگرى مقاله ٦تحت عنوان ادراكات اعتبارى طرح شده است

هر چند مقاله ٥تحت عنوان حس و عقل طرح نشده ولى نتايجى كه از مباحث‏ حس و عقل و تجربه و تعقل انتظار مى ‏رود از اين مقاله گرفته مى ‏شود و همانطورى كه خواننده محترم آگاه است مشاجره حسى و عقلى قسمت مهم مباحثات فلسفى و منطقى و علم النفسى جديد را تشكيل مى ‏دهد

در مقاله ٥ به مطالبى برمى ‏خوريم كه همانطورى كه مورد توجه كامل قدما نبوده فلسفه يا منطق و علم النفس جديد نيز راهى براى آن باز نكرده يعنى تحقيقاتى كه در آن مقاله شده يك گام تازه‏ اى است كه در عالم فلسفه برداشته شده

مقاله ٦ متكفل يك مبحث فلسفى نو و بى سابقه ديگرى است كه تا آنجا كه ما اطلاع داريم براى اولين بار اين مبحث در اين سلسله مقالات طرح شده و آن مبحث مربوط به تميز و تفكيك ادراكات حقيقى از ادراكات اعتبارى است و اين مطلب از مطالعه خود مقاله روشن خواهد شد

متاسفانه با آنكه يكسال است كه از نشر جلد اول اين كتاب مى ‏گذرد و اينجانب در اين مدت تا سر حد امكان و تا آنجا كه فرصت و فراغت اجازه مى ‏داد كوشش كرد كه براى اين دو مقاله پاورقى بنويسد و به توضيح قسمت هايى و اضافه كردن عند اللزوم قسمت هاى ديگرى بپردازد بالاخره توفيق حاصل نشد كه مقاله ٦ را به اتمام برساند

مطابق آنچه خودم پيش‏بينى كردم تتميم آن مقاله در حدود سه ماه ديگر انتشار اين جلد را تاخير مى ‏انداخت و من ميل نداشتم كه بيش از اين نشر اين جلد را به تعويق بياندازم خصوصا با بى صبرى و انتظار زيادى كه خوانندگان محترم جلد اول اين كتاب ابراز مى ‏داشتند و از طرف ديگر تمام دوره اين مقالات از طرف حضرت مؤلف دام بقائه تهيه شده و بايد هر چه زودتر براى بقيه مقالات فكرى كرد و در دسترس خوانندگان علاقه‏مند اين كتاب گذاشت از اين روى با وجود آنكه قسمت هاى باقى مانده آن مقاله مشتمل بر مسايل دقيق و حساسى بود و فى الجمله يادداشت هايى هم براى آنها تهيه كرده بودم از تتميم آن صرف نظر كردم و اميدوارم كه خواننده محترم كه تا كنون به لحن اين مقالات كم و بيش آشنا شده است از خود متن مقاله بهره وافى و كافى ببرد و البته اگر بنا بشود به همين ترتيب براى ساير مقالات پاورقى نوشته شود با در نظر گرفتن عوايق و موانعى كه تا كنون براى اينجانب بوده و هست مدت زيادى وقت لازم خواهد بود كه اين مقالات به اتمام برسد روى اين جهت‏شايد براى مقالات بعدى تصميم ديگرى اتخاذ و ترتيب ديگرى در نظر گرفته شود

با آنكه دست ‏يافتن به معما هاى فلسفى منت هاى آرزو و غايت اشتياق غريزى انسان است و موفقيت در اين راه اعماق وجدان و بطون ضمير انسان را خرسند مى ‏سازد غموض و پيچيدگى طبيعى مسايل فلسفى از يك طرف و جمود و خشكى آنها يعنى بر كنار بودن آنها از مداخله عواطف و احساسات و سر و كار داشتن با منطق و تعقل محض از طرف ديگر موجب شده كه فلسفه در نظر غالب اشخاص با يك قيافه عبوس و گرفته‏ اى جلوه كند

ولى ترديدى نيست كه سبك نگارش و طرز تفهيم مطالب عامل مهمى براى آسان كردن يا دشوار ساختن مطالب محسوب مى ‏شود و همانطورى كه در مقدمه جلد اول يادآور شديم در اين كتاب حتى الامكان سعى شده كه مطالب ساده و دور از اصطلاحات نامفهوم بوده و در خور فهم عموم اشخاصى باشد كه آشنايى مختصرى با فلسفه دارند

حسن است قبال و مزيد عنايتى كه از طرف عموم علاقه‏مندان به معرفت نسبت‏به جلد اول شد مى ‏رساند كه سعى ما به نتيجه رسيده است

تذكر اين نكته لازم است كه مى ‏بينيم بسيارى گمان كرده ‏اند كه منظور اصلى اين كتاب فقط انتقاد و رد فلسفه مادى است لهذا ناچاريم كه مجددا در مقدمه اين جلد يادآور شويم كه هدف و مقصد اين كتاب عاليتر از اين است و اگر مقصود فقط رد فلسفه مادى و بيان انحرافات ماترياليسم ديالكتيك بود اينقدر بخود زحمت نمى ‏داديم و مباحث عميق و دقيق فلسفه را طرح نمى ‏كرديم

ما در همين دو مقاله به مباحث و مسايلى برمى ‏خوريم كه پيشروان فلسفه مادى بويى از آنها نبرده ‏اند و كمترين فايده‏ اى كه خواننده عزيز از اين دو مقاله مى ‏برد اين است كه بخوبى درك مى ‏كند كه ماديين فرسنگها از مرحله دورند و در اعماقى كه بزرگان فلاسفه شرق و غرب در باب افكار و ادراكات و عقل و معقول غور كرده ‏اند نتوانسته ‏اند وارد شوند و صدها نكته باريكتر از مو در اين مباحث هست كه ماديين بكلى از آنها بى اطلاعند

همانطورى كه در مقدمه جلد اول گفته شد هدف اصلى اين كتاب بوجود آوردن يك سيستم فلسفى عالى بر اساس استفادهاز زحمات گرانمايه هزار ساله فلاسفه اسلامى و از ثمره تحقيقات وسيع و عظيم دانشمندان مغرب زمين و از بكار بردن قوه ابداع و ابتكار است و لهذا در اين سلسله مقالات هم مسايلى كه در فلسفه قديم نقش عمده را دارد و هم مسايلى كه در فلسفه جديد حايز اهميت است طرح مى ‏شود و در ضمن قسمت هايى مى ‏رسد كه نه در فلسفه اسلامى و !٧ نه در فلسفه اروپايى سابقه ندارد

علم و معرفت را هيچگاه به يك زمان معين يا بر يك قوم و ملت معين وقف نكرده ‏اند و اگر امتياز علم در انحصار اشخاص معين بود اين پيشرفت‏حيرت‏آورى كه امروز مى ‏بينيم حاصل نمى ‏شد

وضع مخصوص تمدن امروز بشرى و از بين رفتن فاصله‏ ها و باز شدن معارف شرق و غرب به روى يكديگر بهترين فرصتها را براى شخص محقق پيش مى ‏آورد كه نتايج قرنها رنج و مطالعه و تحقيق را كه از راه هاى مختلف بدست آمده مورد استفادهقرار داده و با بكار بردن نيروى ابداع و ابتكار راه هاى تازه‏ اى باز كند و باب هاى ديگرى بگشايد و همواره در چنين فرصت هايى بوده كه علم و فلسفه توانسته ‏اند مراحل جديدى را طى كنند

تهران - اسفندماه ١٣٣٣ شمسى - مرتضى مطهرى

پيدايش كثرت در ادراكات

مقدمه

مبحثى كه در اين مقاله مى ‏خواهيم وارد آن بشويم مانند مباحث مقالات ٢ و ٣ و ٤ از مباحث مربوط به علوم و ادراكات بشرى است در اين مقاله از جنبه خاصى ادراكات ذهنى مورد مطالعه و تحقيق واقع شده است و آن جنبه عبارت است از بررسى در باره كيفيت‏حصول كثرت در ادراكات

ممكن است ابتدا خواننده محترم پيش خود تصور كند كه جنبه حصول كثرت در ادراكات احتياج به بحث و تحقيق ندارد زيرا كثرت ادراكات تابع كثرت مدركات است و اينكه ما ادراكات و تصورات زيادى در ذهن خود داريم معلول آن است كه اشياء زيادى در ما وراء ذهن ما وجود دارد و چون آن اشياء واقعى خارجى كثير و متعددند و هم آنها هستند كه در اثر بر خورد ويژه با قواى ادراك كننده ادراكات را توليد مى ‏كنند قهرا و جبرا منشا پيدايش ادراكات كثيره مى ‏شوند ولى ما نظر خواننده محترم را جلب مى ‏كنيم كه در اين مقاله نظر به اين قسم كثرت در ادراكات نيست زيرا اين قسم كثرت در ادراكات بالذات مربوط بكثرت مدركات خارجيه است و بالتبع مربوط بادراكات است

آنچه در اين مقاله در باره آن بحث و تحقيق مى ‏شود كثرت هايى است كه بالذات مربوط بخود ادراكات است و ربطى بكثرت واقعى مدركات ندارد و به عبارت ديگر آن كثرتى كه مورد توجه خواننده محترم است ‏يعنى كثرتى كه ادراكات بواسطه كثرت مدركات دارند از جنبه انفعالى ذهن سرچشمه مى ‏گيرد و اما آنچه مورد بحث و تحقيق اين مقاله است كثرت هايى است كه از جنبه فعاليت ذهن ناشى مى ‏شود و عامل اصلى آن تكثير خود ذهن است

در ضمن تشريح كيفيت‏حصول كثرت در ادراكات راه حصول ادراكات يعنى اينكه ادراكات و تصورات از چه مجرايى وارد ذهن مى ‏شود و همچنين حدود توانايى ذهن در كسب مجهولات و اينكه در چه حدودى ذهن بشر قدرت مداخله و قضاوت دارد نيز تشريح مى ‏شود

هر چند در اين مقاله تحت عنوان حس و عقل بحثى نشده ولى نتيجه‏ اى كه از بحث‏حس و عقل انتظار مى ‏رود از مباحث مختلف اين مقاله مى ‏توان گرفت زيرا در ضمن مطالب اين مقاله تشريح مى ‏شود كه چه سنخ ادراكات است كه ذهن مستقيما از راه يكى از حواس خارجى يا داخلى از يك پديده‏ اى صورت گيرى و عكس بردارى مى ‏نمايد و چه سنخ ادراكات است كه از اين قبيل نيست و ذهن از غير راه احساس مستقيم به آن ادراكات نايل مى ‏شود

از آنجايى كه نه در فلسفه قديم و نه در فلسفه و روانشناسى جديد سابقه ندارد كه تحت عنوان كيفيت پيدايش كثرت در ادراكات ذهن و ادراكات ذهنى مورد نقادى و تجزيه و تحليل قرار بگيرد ممكن است ابتدا تا اندازه‏ اى مطالب اين مقاله با ذوق خواننده محترم غير مانوس جلوه كند ولى ما در پاورقى‏ها سعى مى ‏كنيم مطالب را با اصطلاحات و مطالبى كه اذهان خوانندگان محترم با آنها مانوس است تقريب و تفهيم كنيم و مخصوصا هر جا كه با نظريات فلاسفه جديد تماس پيدا مى ‏شود تا آنجا كه مقدور ما است و با وضع اين مقاله متناسب است در تقريب و مقايسه و قضاوت و انتقاد سعى بيشترى مى ‏كنيم

همانطورى كه در مقدمه مقاله چهار گفته شد مسايل مربوط به علم ادراك چه در فلسفه قديم و چه در فلسفه و علوم جديد بسيار حايز اهميت است و بالخصوص فلاسفه و محققين اروپايى در چهار قرن اخير بيشتر همت‏خويش را صرف تحقيق در اين مسايل كرده ‏اند به طورى كه مى ‏توان گفت‏سه مسئله زير : ١ - ارزش معلومات ٢ - راه حصول علم ٣ - تعيين حدود علم محور مسايل فلسفى اروپا بشمار مى ‏رود و همانا اختلاف نظر در مسئله اول است كه فلاسفه را از سوفسطائيان و جزميون را از شكاكان جدا كرده است و اختلاف نظر در مسئله دوم است كه دانشمندان اروپا را به دو دسته مهم عقليون و حسيون منقسم و مشاجره عظيمى بين دو دسته به پا كرده است و اختلاف نظر در مسئله سوم است كه عقايد و نظريات دانشمندان را در باره فلسفه تعقلى كه بارزترين مصداقش فلسفه اولى متافيزيك است و قدما آنرا علم كلى و فلسفه حقيقى مى ‏خواندند مختلف كرده است ‏به طورى كه گروهى تحقيق در اين فن و قضاوت در باره مسايل مربوط به آن را نفيا و اثباتا از حدود توانايى ذهن بشر خارج دانسته ‏اند و گروهى بر عكس اين فن را يقينى‏ترين و بى نيازترين فنون دانسته ‏اند

از سه مسئله بالا مسئله اول در مقاله ٤ تحقيق شد و دو مسئله ديگر به اضافه يك رشته مطالب اساسى ديگر در ضمن مطالب اين مقاله تحقيق مى ‏شود و براى اينكه خواننده محترم سابقه ذهنى كافى داشته باشد و مورد گفتگو را در اين دو مسئله دريابد به شرح ذيل مى ‏پردازيم

راه حصول علم

در اين مسئله گفتگو در اين است كه مبدا و منشا اولى علم بشر چيست و ادراكات ابتدائى يعنى عناصر بسيط اوليه ادراكات به چه كيفيت و از چه راه پيدا مى ‏شود و بعبارت ديگر ما مى ‏دانيم كه تفكر يعنى از بسائط مركبات ساختن و از مفردات قضايا ساختن و از قضايا قياسات تشكيل دادن و نتيجه گرفتن و از قياسات و نتايج فلسفه و علوم پديد آوردن پس مايه اصلى تفكر مفردات و بسائط است ‏حالا بايد ديد آن مفردات و بسائط كه سرمايه اصلى فكر بشر است از چه راهى و از كجا عارض ذهن بشر مى ‏شود؟

قدر مسلم اينست كه اين مطلب از دوره‏ هاى قديم تا عصر حاضر همواره مورد توجه بشر بوده و اختلاف نظرها با شكل هاى مختلف در باره آن وجود داشته است از عقايد دانشمندان يونانى قبل از سقراط اطلاع زيادى در دست نيست و چنانكه گفته مى ‏شود غالب آن دانشمندان و از آن جمله سوفسطائيان اصحاب حس بوده ‏اند يعنى مبدا و منشا تمام تصورات و ادراكات جزئى و كلى معقول و غير معقول را حواس مى ‏دانسته ‏اند و معتقد بوده ‏اند يگانه راه حصول ادراكات براى بشر حواسى است كه به او داده شده است در آن دوره‏ ها كسى كه درست نقطه مقابل اين نظريه را انتخاب كرده افلاطون است

افلاطون

وى مطابق آنچه معمولا در تاريخ فلسفه به وى نسبت مى ‏دهند معتقد بوده كه علم و عرفت ‏به محسوسات تعلق نمى ‏گيرد زيرا محسوسات متغير و جزئى و زائل شدنى هستند و متعلق علم بايد ثابت و كلى و دائم باشد معرفت‏ حقيقى درك مثل است كه واقعيتهائى كلى و ثابت و دائم هستند و آنها معقولند نه محسوس اين معرفت عقلى براى روح هر كسى قبل از اينكه باين عالم بيايد حاصل شده زيرا روح قبل از اينكه باين عالم بيايد در عالم مجردات بوده و مثل را مشاهده مى ‏نموده بعدا در اثر مجاورت و مخالطت ‏با بدن و امور اين عالم آنها را از ياد برده ولى از آنجايى كه در اين عالم است نمونه و پرتوى از آن حقايق است روح با احساس اين نمونه‏ ها گذشته‏ ها را به ياد مى ‏آورد و از اينرو هيچيك از ادراكاتى كه براى انسان در اين جهان دست مى ‏دهد ادراك جديد نيست ‏بلكه تذكر و يادآورى عهد سابق است اين عقيده منسوب به افلاطون شامل چند جهت است

١ - روح قبل از تعلق به بدن موجود است

٢ - روح از ابتداء تعلق به بدن معلومات و معقولات زيادى در باطن ذات خود همراه دارد

٣ - عقل مقدم بر حس است و ادراك معانى كليه مقدم است ‏بر ادراك جزئيات

٤ - راه حصول علم مشاهده مثل است

از همان زمان خود افلاطون بوسيله شاگردش ارسطو با اين عقيده مخالفت‏شد و وجود معلومات قبلى بلكه وجود روح قبل از بدن و همچنين تقدم عقل بر حس و تقدم ادراكات كلى بر ادراكات جزئى مورد انكار قرار گرفت

ارسطو

اساس نظريه ارسطو در باب علم و معرفت ‏بر اينست كه روح در ابتداء در حد قوه است عداد محض است و بالفعل واجد هيج معلوم و معقولى نيست تمام معقولات و معلومات بتدريج در همين جهان برايش حاصل مى ‏شود

بعد از ارسطو پيروان مكتب وى عقل را از لحاظ طى مراحل مختلف و درجاتى كه در همين جهان در راه تحصيل معرفت مى ‏پيمايد به درجاتى تقسيم كرده ‏اند از اين قبيل عقل بالقوه عقل بالملكه عقل بالفعل عقل بالمستفاد با اختلاف بيان هايى كه در تقرير اين مراتب هست گويند اول كسى كه اين طبقه‏بندى را مطابق مسلك ارسطو بيان كرده است اسكندر افريدوسى از حكماء اسكندريه است

مطابق نظريه ارسطو ادراك جزئيات مقدم است ‏بر ادراك كليات يعنى ذهن ابتداء به درك جزئيات نائل مى ‏شود سپس بوسيله قوه عاقله به تجريد و تعميم مى ‏پردازد و معانى كليه انتزاع مى ‏كند نظريه ارسطو در باب حصول معرفت‏شامل دو قسمت اصلى زير است : ١ - ذهن در ابتدا واجد هيچ معلوم و معقولى نيست تمام ادراكات و تصورات جزئى و كلى در همين جهان براى نفس حاصل مى ‏شود

ادراكات جزئى مقدم است ‏بر ادراكات كلى

ولى در عين حال سندى در دست نيست كه آيا ارسطو قسمت دوم نظريه خويش را در باره جميع معلومات و معقولات داشته يعنى حتى آن قسمت از تصورات عقلى را كه در منطق خويش آنها را بديهيات اوليه خوانده از همين قبيل مى ‏دانسته است و عقيده داشته كه بديهيات اوليه عقليه نيز مسبوق بادراكات جزئيه حسيه است و يا آنكه آن عقيده را در خصوص ماديات و كلياتى كه منطبق به افراد مادى هستند داشته و اما بديهيات اوليه را معتقد بوده كه بتدريج‏خود بخود و بدون وساطت و دخالت ادراكات جزئى حسى براى عقل حاصل مى ‏شود يعنى معتقد بوده كه عقل اين تصورات را از پيش خود ابداع مى ‏نمايد و بالاخره اين قسمت مهم در نظريه ارسطو تاريك است و روشن نيست و همين تاريكى موجب شده كه دانشمندان متحير شوند و نظريه ارسطو را در باب عقل و حس مختلف تقرير كنند بعضى او را حسى بدانند و بعضى عقلى و بعضى او را در اين مسئله متهم به تذبذب كنند ما در آخر اين مقدمه در اين باره باز سخن خواهيم گفت

نظر حكماء اسلامى

اين دانشمندان غالبا از نظريه ارسطو در باب كيفيت‏حصول علم و معرفت پيروى نموده ‏اند و هر دو قسمت نظريه ارسطو را كه در بالا شرح داديم پذيرفته ‏اند يعنى از طرفى اعتراف دارند كه نفس انسان در حال كودكى در حال قوه است عداد محض است و لوح بى نقشى است كه فقط است عداد پذيرفتن نقوش را دارد و بالفعل واجد هيچ معلوم و معقولى نيست و از طرف ديگر ادراكات جزئى حسى را مقدم بر ادراكات كلى عقلى مى ‏شمارند به اضافه اينكه آن قسمت مهم كه در نظريه ارسطو تاريك و مبهم است در نظريه دانشمندان اسلامى روشن است زيرا اين دانشمندان تصريح كرده ‏اند كه تمام تصورات بديهيه عقليه امورى انتزاعى هستند كه عقل آنها را از معانى حسيه انتزاع كرده است چيزى كه هست اين است كه فرق است ‏بين انتزاع مفاهيم كلى كه منطبق به محسوسات مى ‏شود از قبيل مفهوم انسان و مفهوم اسب و مفهوم درخت و بين انتزاع بديهيات اوليه و مفاهيم عامه از قبيل مفهوم وجود و عدم و وحدت و كثرت و ضرورت و امكان و امتناع و آن فرق اينست كه انتزاع دسته اول مستقيما از راه تجريد و تعميم جزئيات محسوسه براى عقل حاصل شده است ولى دسته دوم از دسته اول بنحو ديگرى انتزاع شده است و بعبارت ديگر دسته اول عينا همان صور محسوسه هستند كه از راه يكى از حواس وارد ذهن شده ‏اند و سپس عقل با قوه تجريدى كه دارد از آن صور محسوسه يك معناى كلى ساخته ولى دسته دوم مستقيما از راه حواس وارد ذهن نشده ‏اند بلكه ذهن پس از واجد شدن صور حسيه با يك نوع فعاليت‏خاصى و با يك ترتيب خاصى اين مفاهيم را از آن صور حسيه انتزاع مى ‏كند لهذا دسته اول در اصطلاح فلسفه معقولات اوليه و دسته دوم كه متكى به دسته اول هستند معقولات ثانيه خوانده مى ‏شوند و همين معقولات ثانيه فلسفى است كه بديهيات اوليه منطق و موضوعات غالب مسائل فلسفه اولى را تشكيل مى ‏دهند و در هر حال چه معقولات اوليه و چه معقولات ثانويه مسبوق به ادراكات جزئيه حسيه ‏اند

در اينجا كافى است كه گفتار صدر المتالهين را در شواهد الربوبيه و در اسفار گواه بياوريم : وى در اشراق نهم از شاهد اول از مشهد سوم كتاب شواهد الربوبيه مى ‏گويد اولين چيزى كه از آثار محسوسات كه معقول بالقوه هستند و در خزانه متخيله حافظه مجتمع هستند حادث مى ‏شود بديهيات است و آن عبارت است از اوليات و تجربيات... در مبحث عقل و معقول اسفار پس از آنكه عمل آلات حسيه را بيان مى ‏كند و مى ‏گويد حواس به منزله جاسوس هاى مختلفى هستند كه از نواهى مختلف خبر مى ‏آورند و نفس از طريق اين جاسوسها بهره‏مند مى ‏شود اينطور بگفته خود ادامه مى ‏دهد سپس اين تصورات حسيه نفس را مستعد مى ‏كند براى حاصل شدن بديهيات اوليه تصوريه و بديهيات اوليه تصديقيه

در اينجا بى مناسب نيست كه گفتار متكلم و مفسر معروف امام فخر رازى در تفسير كبير را نيز نقل كنيم : فخر رازى در جلد پنجم تفسير كبير در ذيل آيه كريمه( وَاللَّـهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ) آيه ٨٠ از سوره نحل مى ‏گويد نفس انسان در آغاز خلقت از جميع علوم و معارف خالى است و خداوند حواس را به او عنايت فرمود تا از اين راه علوم و معارف را استفادهكند وى از جمله (لا تعلمون شيئا) استفادهمى ‏كند كه نفس انسان در آغاز كودكى واجد هيچ معلومى نيست و از تعقيب اين جمله به جمله( وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ) استفادهمى ‏كند كه آغاز نقش بستن علوم و معارف بر لوح ضمير انسان از مجراى حواس است ‏سپس بطور تفصيل وارد اين مطلب مى ‏شود و ابتداء بصورت اشكال مى ‏گويد : تصورات و تصديقات يا بديهى هستند يا نظرى و البته نظريات بايد از بديهيات كسب شوند پس مى ‏بايست‏بديهيات قبل از حصول نظريات در ذهن وجود داشته باشند و در اينجا اين سؤال يا اشكال پيش مى ‏آيد كه آيا خود بديهيات از كجا پيدا شده ‏اند آيا از آغاز خلقت همراه بوده ‏اند يا آنكه بعد پيدا شده ‏اند شق اول يقينا باطل است زيرا ما مى ‏دانيم كه جنين در رحم مادر به هيچ بديهى علم ندارد مثلا نمى ‏داند كه اجتماع نقيضين محال است ‏يا اينكه كل اعظم از جزء است و بنا بر شق دوم لازم مى ‏آيد كه بديهيات نيز كسبى باشند و اگر كسبى باشند مى ‏بايست از علوم ديگر اكتساب شوند و لازمه اين مطلب اينست كه تمام بديهيات مفروضه ما نظرى باشند و بعلاوه اين رشته تا بى نهايت پيش خواهد رفت و بجائى نخواهد رسيد

فخر رازى پس از ذكر اين اشكال مى ‏گويد اين اشكالى است ‏بسيار قوى و خودش اينطور از اشكال جواب مى ‏دهد : شق دوم را اختيار مى ‏كنيم و قبول مى ‏كنيم كه بديهيات در آغاز نبوده ‏اند و بعد حاصل شده ‏اند و لازمه اين مطلب كسبى و نظرى بودن نيست زيرا حصول بديهيات با اعانت‏حواس سمعى و بصرى انجام مى ‏آيد نه از راه كسب و نظر و استدلال سپس به تفصيل بيشترى در اطراف اين جواب مى ‏پردازد و آن تفصيل خالى از نقصان هم نيست

اين بود نظريه دانشمندان اسلامى در اين خصوص ولى در عين حال در نظريه اين دانشمندان يك قسمت مهم ديگر تاريك است و آن قسمت مربوط به كيفيت انتزاع بديهيات اوليه عقليه از محسوسات است اين دانشمندان با اينكه تصريح كرده ‏اند كه عقل قادر نيست تصورى را از پيش خود ابداع نمايد و حتى بديهيات اوليه تصوريه منطق كه موضوعات غالب مسائل فلسفه اولى را تشكيل مى ‏دهند امورى انتزاعى هستند كيفيت انتزاع اين مفاهيم و اينكه ذهن چگونه عمل مى ‏كند و از چه راه و به چه ترتيب باين مفاهيم نائل مى ‏شود با كمال اهميتى كه دارد بيان نكرده ‏اند اين دانشمندان همواره در منطق و در فلسفه از يك سلسله معانى و مفاهيم از قبيل مفهوم وجود و عدم و وحدت و كثرت و ضرورت و امكان و امتناع و غيره بعنوان هاى مفاهيم انتزاعيه يا معقولات ثانيه يا خارج محمول ياد مى ‏كنند و اشعار مى ‏دارند كه اين معانى و مفاهيم بطور انتزاع از معانى ديگرى مهيات از قبيل اسب و درخت و انسان و سفيدى و سياهى و شكل و غيره بدست آمده ولى هيچگونه توضيحى نمى ‏دهند كه اين انتزاع يعنى چه و چگونه اين معانى از آن معانى با اينكه مفهوم هايى مغاير آن مفهوم‏ها هستند زائيده شده ‏اند و آيا واقعا ممكن است كه يك مفهومى مفهوم ديگر را بزايد و يك معنايى كه قبلا از راه حس مثلا وارد ذهن شده يك معناى ديگرى را كه ذهن نسبت‏به او بى سابقه است و از او بكلى خالى و عارى است ‏به دنبال خود بكشاند؟!!

در اين مقاله براى اولين بار در تاريخ فلسفه به اين مطلب مهم توجه شده و كيفيت و ترتيب انتزاع اين مفاهيم به اضافه يك رشته مطالب اساسى ديگر بيان شده است

نظريه‏ هاى جديد

در اروپا از قرن شانزدهم به بعد مسئله بالا بصورت و شكل ديگرى مورد گفتگو واقع شده و مشاجره عظيمى بر پا كرده است ‏سير اين مسئله در ميان اروپائيان با آنچه در بالا گذشت از لحاظ شكل و كيفيت مختلف است

دانشمندان اروپائى در مسئله بالا راه حصول علم دو دسته هستند عقليون و حسيون

عقليون

اين دسته معتقدند كه ادراكات ذهنى بر دو قسم است ‏يك قسم همانها است كه مستقيما از راه يكى از حواس وارد ذهن شده است و قسم دوم آنها است كه عقل از پيش خود آنها را ابداع كرده است و آنها فطرى و خاصيت ذاتى عقل هستند به عقيده عقليون اينگونه تصورات هيچ مبدا و منشاى جز خود عقل ندارد و اين تصورات قبل از هر حس و احساسى براى عقل حاصل هستند و اگر فرض كنيم كه هيچ صورت محسوسه‏ اى وارد ذهن نشود باز ذهن از خود و پيش خود واجد اين تصورات است

دكارت كه سر دسته عقيلون است پاره‏ اى از مفاهيم و تصورات را از قبيل وجود و وحدت و حتى بعد و شكل و حركت و مدت را نام مى ‏برد و مى ‏گويد اين تصورات هيچگونه است نادى بحس ندارند و فطرى و ذاتى عقل است ‏بعد از دكارت جماعتى از فلاسفه پيدا شدند كه اصول عقايد دكارت را با فى الجمله اختلاف پذيرفتند به عقيده دكارت و ساير عقليون علم حقيقى كه قابل اعتماد و اطمينان است همان است كه از راه معقولات فطرى بدست آمده باشد ما در مقدمه مقاله ٤ بمناسبتى گفتار دكارت و پيروانش را نقل كرديم رجوع شود به جلد اول مقاله چهارم كانت نيز به وجه ديگرى قائل به معانى فطرى شد و يك رشته از تصورات ديگرى را ما قبل حس و احساس خواند به عقيده كانت مفهوم زمان و مكان و آنچه منشعب از اين دو مفهوم است از اين قبيل است وى جميع مفاهيم رياضى را فطرى و ما قبل حس و احساس مى ‏داند

روى نظريه عقليون عناصر ساده اوليه عقليه بر دو قسم است قسم اول معقولاتى كه از راه يكى از حواس خارجى يا داخلى وارد ذهن شده است و قوه عاقله با نيروى تجريد از آنها صورت كلى و معقول ساخته است قسم دوم معقولاتى كه فطرى و خاصيت ذاتى عقل است و هيچگونه است نادى بحس و احساس ندارد

حسيون

به عقيده اين دسته تصورات فطرى ذاتى معنا ندارد ذهن در ابتدا به منزله لوح سفيد و بى نقشى است و بتدريج از راه حواس خارجى و حواس داخلى نقشهائى را مى ‏پذيرد كار عقل جز تجريد و تعميم يا تجزيه و تركيب آنچه از راه يكى از حواس وارد ذهن مى ‏شود چيزى نيست تمام تصورات ذهنى بدون است ثناء صورتهائى هستند كه ذهن بوسيله آلات حسيه از يك پديده خارجى از قبيل سفيدى و سياهى و گرمى و سردى و نرمى و درشتى و غيره يا از يك پديده نفسانى از قبيل لذت و رنج و شوق و اراده و شك و جزم و غيره عكس بردارى نموده و سپس با قوه تجريد و تعميم از آنها معانى كليه ساخته و با قوه تجزيه و تركيب صور گوناگونى از آنها پديد آورده است

سر دسته اين جماعت ژان لاك انگليسى است و اين جمله كه گفته شده است ضرب المثل لاتينى است از وى در اين باب معروف است در عقل چيزى نيست كه قبل از آن در حس وجود نداشته باشد

روى اين نظريه عناصر اوليه عقل بشر منحصر است ‏به آنچه از راه يكى از حواس خارجى يا داخلى وارد ذهن شده است

در اين مقاله هر دو نظريه معروف اروپا ابطال مى ‏شود و اثبات مى ‏شود كه نه نظريه عقلى صحيح است و نه نظريه حسى يعنى نه آن طورى كه عقليون فرض كرده ‏اند عقل پاره‏ اى از مفاهيم و تصورات را بالفطره و بالذات واجد است و نه آن طورى كه حسيون پنداشته ‏اند محتويات ذهنى منحصر است ‏به آنچه ذهن بوسيله يكى از حواس خارجى يا داخلى از يك پديده خارجى يا از يك پديده نفسانى صورت گيرى نموده است و بعبارت ديگر تحقيق مى ‏شود كه نه آن طورى كه عقليون فرض كرده ‏اند عقل داراى آن خاصيت ذاتى است كه پاره‏ اى از مفاهيم را از پيش خود و بدون وساطت و مداخله هيچ قوه ديگرى ابداع نمايد و نه آن طورى كه حسيون پنداشته ‏اند كار عقل منحصر است ‏به تجريد و تعميم و تجزيه و تركيب صورت هاى محسوسه بلكه قوه مدركه انسان يك فعاليت ديگر نيز انجام مى ‏دهد كه ما او را نوعى خاص از انتزاع مى ‏ناميم و در اين مقاله تحت عنوان اعتبار نام برده مى ‏شود و همين اعتبار يا انتزاع است كه بديهيات اوليه تصوريه منطق و غالب مفاهيم عامه فلسفه را براى ذهن بشر بوجود آورده است و اين رشته مفاهيم انتزاعى از آن جهت مفاهيم عامه خوانده مى ‏شوند كه كلى‏ترين و عمومى ‏ترين تصوراتى است كه عارض ذهن بشر شده و كلى‏تر از اين تصورات ممكن نيست از قبيل تصور وجود و عدم و وحدت و كثرت و وجوب و امكان و امثال اينها اين مفاهيم عامه بترتيبى كه گفته خواهد شد از لحاظ پيدا شدن براى ذهن مؤخرند از مفاهيم خاصه و بالاخص از محسوسات خارجيه و از اين لحاظ در درجه دوم واقعند معقولات ثانيه ولى از لحاظ منطقى بديهى اولى مى ‏باشند يعنى از لحاظ فلسفى و روانشناسى در درجه دوم ‏اند و از لحاظ منطقى در درجه اول

علاوه بر اين جهت در اين مقاله راه پيدايش يك سلسله تصورات ديگر كه بعضى از آنها نيز بديهى اولى ‏اند و بعضى نه مانند مفهوم عليت و معلوليت و جوهر و عرض و حكم كه عموما فلاسفه در بيان راه پيدايش اين تصورات يا ساكتند و يا متحير بيان شده و در بيان اين راه از شهود نفسانى خاصى استفادهشده است كه معما را حل و اشكال را برطرف مى ‏كند توضيح اين مطالب بتدريج در ضمن خود مقاله خواهد آمد