اصول فلسفه و روش رئاليسم. جلد ۲

اصول فلسفه و روش رئاليسم.0%

اصول فلسفه و روش رئاليسم. نویسنده:
گروه: کتابها

اصول فلسفه و روش رئاليسم.

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شهيد مطهری (ره)
گروه: مشاهدات: 14462
دانلود: 2472


توضیحات:

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 95 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14462 / دانلود: 2472
اندازه اندازه اندازه
اصول فلسفه و روش رئاليسم.

اصول فلسفه و روش رئاليسم. جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ادراكات حقيقى چگونه ارتباط توليدى پيدا مى ‏كنند؟

دانستن اينكه ادراكات حقيقى چگونه ارتباط توليدى پيدا مى ‏كنند موقوف بر اينست كه بدانيم ذهن هنگامى كه در تكاپو و جنبش است و مى ‏خواهد مجهولى را بر خويش معلوم سازد واقعا چه مى ‏خواهد و آن چيزى كه بدست آوردن آن چيز موجب تبديل مجهول به معلوم مى ‏شود چيست ذهن تحت تاثير غريزه حقيقت‏جوئى يا عامل ديگر دو مفهوم را با يكديگر مقايسه مى ‏كند و مى ‏خواهد رابطه واقعى آنها را از تلازم يا تعاند يا اندراج يا تساوى دريابد در اين مقايسه گاهى به اشكال بر نمى ‏خورد و بدون آنكه احتياج به تكاپو و جنبش داشته باشد رابطه را مى ‏يابد از قبيل بديهيات اوليه و محسوسات و وجدانيات و گاهى به اشكال بر مى ‏خورد يعنى احتياج به تكاپو و جنبش دارد اين تكاپو و جنبش براى پيدا كردن واسطه است كه در اصطلاح منطق حد اوسط خوانده مى ‏شود ذهن براى پيدا كردن حد اوسط تلاش مى ‏كند و معلومات و اطلاعات قبلى خويش را مورد تفتيش و مطالعه قرار مى ‏دهد اگر در ميان آنها چيزى را كه صلاحيت واسطه شدن داشته باشد پيدا كرد نتيجه مطلوب را مى ‏گيرد نقشى كه حد اوسط دارد اينست كه با هر دو مفهوم مورد نظر رابطه روشن و واضح دارد و بواسطه ميانجى واقع شدن خود آن دو را بيكديگر مربوط ميسازد در مقام تشبيه گفته ‏اند عينا مثل اينست كه انسان مى ‏خواهد از روى جوى آبى بپرد و نمى ‏تواند آنگاه سنگى را پيدا مى ‏كند و بوسط جوى آب مى ‏گذارد و با گذاشتن يك پا روى سنگ از جوى عبور مى ‏كند

شما مثلا گرفتارى سختى پيدا كرده‏ايد و مى ‏دانيد كه فلان شخص اگر قدم جلو بگذارد ميتواند آن گرفتارى را رفع كند اما نمى ‏دانيد كه آيا او حاضر به چنين اقدامى خواهد شد يا نه مدتى متحير مى ‏شويد و به انديشه فرو مى ‏رويد يك وقت ‏به يادتان مى ‏آيد كه آن شخص با پدر شما سابقه دوستى و رفاقت داشته فورا مطمئن مى ‏شويد كه اگر تقاضا بكنيد مساعدت خواهد كرد در اين جا دانستن سابقه دوستى حد اوسط واقع شده يعنى رابطه آن شخص را با مساعدت نمى ‏دانستيد و لهذا مردد بوديد كه آيا مساعدت مى ‏كند يا نمى ‏كند ولى پس از آنكه يادتان افتاد كه با پدرتان سابقه دوستى داشته و رابطه دوستى را با مساعدت كردن به اولاد مى ‏دانيد فورا حكم مى ‏كنيد كه پس با من مساعدت خواهد كرد در مسائل علوم بهترين مثال B يا مساوى نيست A مساوى است ‏با زاويه رياضيات است ‏شما ابتداء نمى ‏دانيد كه زاويه B فورا با اتكاء به C مساوى با زاويه C و زاويه مساوى است ‏با زاويه قانون كلى دو چيز مساوى با يك چيز مساوى يكديگرند مطلب را كشف مى ‏كنيد همانطورى كه در مقاله ٥ گذشت اينگونه قياسات منحل به دو قياس است و دو بار احتياج به حد اوسط پيدا مى ‏شود

پس هنگامى كه ذهن در تكاپو و جنبش است و مى ‏خواهد مجهولى را تبديل به معلوم سازد در حقيقت مى ‏خواهد رابطه واقعى بين دو مفهوم را بدست آورد و عاقبت از راه ميانجى شدن يك مفهوم سوم به نتيجه مطلوب مى ‏رسد پس ارتباط توليدى ادراكات باين ترتيب است كه از ادراك رابطه حد اوسط با يك مفهوم و ادراك رابطه‏اش با مفهوم ديگر ادراك رابطه خود آن دو مفهوم توليد مى ‏شود از اينجا معلوم مى ‏شود كه پيشروى فكرى ذهن بر اساس درك روابط است و آن روابط واقعى و نفس الامرى است ‏يعنى هر چند فكر يكنوع فعاليت است ولى اين فعاليت دلبخواه و آزاد نيست‏بلكه تابع واقع و نفس الامر است و اگر ذهن بلا واسطه يا مع الواسطه حكم به تلازم يا تعاند يا تساوى يا اندراج مى ‏كند از آن جهت است كه در واقع و نفس الامر چنين است

محققين منطقيين در فن برهان منطق در مقام تحقيق آنكه در مقدماتى كه در برهان بكار برده مى ‏شود بين موضوع و محمول چگونه رابطه‏ اى بايد برقرار باشد تا بتواند در نتيجه ذهن را بكشف يك رابطه واقعى و نفس الامرى برساند يعنى واقعا بتواند حقيقتى را معلوم سازد شرايطى ذكر كرده ‏اند و از همه مهمتر سه شرط است ذاتيت ضرورت كليت و البته از هر يك از اين شروط معناى خاصى را در نظر گرفته ‏اند كه در كتاب برهان مسطور است و آن كس كه بطور مشروح و مبسوط و محققانه اين مطلب را بيان كرده ابن سينا در منطق الشفا ست‏خواجه نصير الدين طوسى نيز در اساس الاقتباس و در منطق التجريد كم و بيش مطابق آنچه شيخ بيان كرده اشاره‏ اى كرده است ولى جمهور منطقيين و فلاسفه اسلامى اين نكات مهم را مورد غفلت قرار داده ‏اند و همين تغافل منشا لغزش هاى زيادى شده است دانشمندان جديد نيز كه به مسائل منطقى اهميت‏شايانى داده ‏اند باين طرز و روش وارد و خارج نشده ‏اند

آنچه براى مطلب فعلى ما لازم است همين قدر است كه فكر منطقى و سير و سلوك برهانى متكى بر روابط واقعى محتويات ذهن است و زمينه فعاليت عقلانى و فكرى كه ارزش منطقى داشته باشد در جائى فراهم است كه بين مفاهيم در واقع و نفس الامر رابطه برقرار باشد و اما تفصيل چگونگى اين روابط را از فن برهان منطق بايد جستجو كرد

چرا ادراكات اعتبارى نمى ‏توانند با ادراكات حقيقى ارتباط توليدى پيدا كنند؟

با توجه به آنچه تا كنون گفته شد پاسخ اين پرسش واضح است زيرا چنانكه دانستيم اساس تكاپو و جنبش فكرى و عقلانى ذهن روابط واقعى و نفس الامرى محتويات ذهنى است و چون مفاهيم حقيقى در ذات خود با يكديگر مرتبطند زمينه اين فعاليت ذهنى در ميان آنها فراهم است و از اين رو ذهن ميتواند به تشكيل قياسات و براهين منطقى موفق شود و از پاره‏ اى حقايق حقايق ديگرى را بر خويش معلوم سازد ولى در اعتباريات همواره روابط موضوعات و محمولات وضعى و قراردادى و فرضى و اعتبارى است و هيچ مفهوم اعتبارى با يك مفهوم حقيقى و يا يك مفهوم اعتبارى ديگر رابطه واقعى و نفس الامرى ندارد و لهذا زمينه تكاپو و جنبش عقلانى ذهن در مورد اعتباريات فراهم نيست و بعبارت ديگر كه با اصطلاحات منطقى نزديكتر است ما نمى ‏توانيم با دليلى كه اجزاء آنرا حقايق تشكيل داده ‏اند برهان يك مدعاى اعتبارى را اثبات كنيم و نيز نمى ‏توانيم با دليلى كه از مقدمات اعتبارى تشكيل شده حقيقتى از حقايق را اثبات كنيم و هم نمى ‏توانيم از مقدمات اعتبارى تشكيل برهان داده يك امر اعتبارى نتيجه بگيريم

مثلا در حقايق تقدم شى‏ء بر نفس و ترجح بلا مرجح و تقدم معلول بر علت و تسلسل علل و دور علل و توارد علل متعدده بر معلول واحد و صدور معلولات متعدده از علت واحده و عرض بلا موضوع و اجتماع دو عرض متماثل يا متضاد در موضوع واحد و تقدم زمانى مشروط بر شرط محال است و انتفاء كل با انتفاء جزء و انتفاء مشروط با انتفاء شرط و انتفاء ممنوع با وجود مانع ضرورى است و جعل ماهيت و جعل مفاهيم انتزاعى از قبيل سببيت و مسببيت نامعقول است در مورد حقايق مى ‏توان باين اصول كلى توسل جست و براى نفى يا اثبات چيزى نتيجه گرفت‏يعنى در مورد يك امر حقيقى مى ‏توان به تقدم شى‏ء بر نفس يا ترجح بلا مرجح و در مورد علت و معلول حقيقى به قانون امتناع تقدم معلول بر علت و امتناع تسلسل علل و دور علل و توارد علل متعدده بر معلول واحد و صدور معلولات متعدده از علت واحده و در مورد عرض و موضوع حقيقى به امتناع عرض بلا موضوع و امتناع اجتماع مثلين و اجتماع ضدين و در مورد شرط و مشروط حقيقى بامتناع تقدم مشروط بر شرط و در مورد كل و جزء حقيقى به ضرورت انتفاء كل با انتفاء جزء است ناد جست و نتيجه گرفت ولى در مورد علت و معلول اعتبارى و شرط و مشروط اعتبارى و عرض و موضوع اعتبارى و كل و جزء اعتبارى بهيچيك از اين اصول و قواعد نمى ‏توان توسل جست و نتيجه گرفت زيرا در اعتباريات تقدم شى‏ء بر نفس و ترجح بلا مرجح و تقدم معلول بر علت و محال نيست و انتفاء كل با انتفاء جزء و انتفاء مشروط با انتفاء شرط و ضرورى نيست و جعل ماهيت و جعل سببيت و نامعقول نيست

از اينجا روشن مى ‏شود كه عدم تميز و تفكيك اعتباريات از حقايق از لحاظ منطقى فوق العاده خطرناك و زيان آور است و استدلال هايى كه در آنها رعايت نكات بالا نشود فاقد ارزش منطقى است ‏خواه آنكه براى اثبات حقايق به مقدماتى كه از امور اعتبارى تشكيل شده است است ناد شود مثل غالب استدلالات متكلمين كه غالبا حسن و قبح يا ساير مفاهيم اعتبارى را دست آويز قرار داده و خواست ه ‏اند از اين راه در باب مبدا و معاد نتيجه بگيرند و مثل بسيارى از استدلالات ماديين كه احكام و خواص اعتباريات را در حقائق جارى دانسته ‏اند و ما تدريج‏به همه يا بعضى از آنها اشاره خواهيم كرد و خواه آنكه در اعتباريات به اصول و قواعدى كه از مختصات حقايق است كه براى نمونه چند مثال در بالا ذكر شد است ناد شود مانند معظم استدلالاتى كه معمولا در فن اصول بكار برده مى ‏شود

طريق سير و سلوك فكرى در اعتباريات چيست؟

در امور اعتبارى رابطه بين دو طرف قضيه همواره فرضى و قراردادى است و اعتبار كننده اين فرض و اعتبار را براى وصول به هدف و مصلحت و غايتى نموده و هر گونه كه بهتر او را به هدف و مصلحت منظور وى برساند اعتبار مى ‏كند يگانه مقياس عقلانى كه در اعتباريات بكار برده مى ‏شود لغويت و عدم لغويت اعتبار است و البته در اين جهت‏خصوصيت اعتبار كننده را بايد در نظر گرفت مثلا اگر اعتبار اعتبار خيالى و وهمى است مصالح و اهداف آن قوه را بايد در نظر گرفت و اگر اعتبار اعتبار عقلى است مصالح و اهداف آن قوه را بايد در نظر داشت و همچنين فرق است ‏بين اعتبارات قانونى يك نفر بشر و اعتبارات قانونى كه بوسيله وحى الهى تعيين مى ‏شود

ولى در اين جهت فرقى نيست كه هر كس و هر چيز و هر فرد و هر دسته كه چيزى را اعتبار مى ‏كند غايت و هدفى در اعتبار خود دارد و وصول بان هدف را مقصد قرار مى ‏دهد و اگر چيزى را براى مقصد خاصى اعتبار كرد ممكن نيست كه عين همان قوه اعتبار كننده چيز ديگرى را اعتبار كند كه او را از وصول بان مقصد دور كند پس يگانه مقياس سير و سلوك فكرى در اعتباريات همانا مقياس لغويت و عدم لغويت است ) و باصطلاح منطق يك تصديق شعرى را با برهان نمى ‏شود اثبات كرد و در اين صورت برخى از تقسيمات معانى حقيقيه در مورد اين معانى وهميه مثل بديهى و نظرى و مانند ضرورى و محال و ممكن جارى نخواهد بود

٧ - ممكن است اين معانى وهميه را اصل قرار داده و معانى وهميه ديگرى از آنها بسازيم و بواسطه تركيب و تحليل كثرتى در آنها پيدا شود سبك مجاز از مجاز

با تامل در اطراف بيان گذشته بايد اذعان نمود به اينكه ممكن است انسان يا هر موجود زنده ديگر به اندازه شعور غريزى خود در اثر احساسات درونى خويش كه مولود يك سلسله احتياجات وجودى مربوط به ساختمان ويژه‏اش مى ‏باشد يك رشته ادراكات و افكارى بسازد كه بستگى خاص به احساسات مزبور داشته و بعنوان نتيجه و غايت احتياجات نامبرده را رفع نمايد و با بقاء و زوال و تبدل عوامل احساسى و يا نتايج مطلوبه زائل و متبدل شود و اينها همان علوم و ادراكات اعتباريه بالمعنى الاخص مى ‏باشند كه در آخر مقاله ٥ تذكر داده شد

دستگاه طبيعت و دستگاه نفسانيات در ساختمان وجودى انسان

ما در نگاه نخستين پديده‏ هاى جهان را بدو قسم مختلف موجودات زنده داراى شعور و موجودات غير زنده تقسيم مى ‏نماييم (معمولا موجود زنده يا ذى حيات به مطلق موجوداتى گفته مى ‏شود كه داراى خاصيت هاى تغذيه رشد توليد مثل مى ‏باشند و اين تعريف همانطورى كه شامل حيوانات از قبيل اسب و شتر و مرغ و مار و ماهى هست‏شامل نباتات از قبيل درخت آلبالو و گل سرخ و تره نيز هست و لهذا در اصطلاحات معمولى و متداول علم الحيات عبارت است از مطلق علم شناخت موجودات زنده كه به دو بخش گياه شناسى و حيوان شناسى منقسم مى ‏شود در مقابل موجودات زنده و ذى حيات جماداتند مانند سنگ و سرب و آهن فرق گذاشتن موجودات زنده و جمادات روى سه خاصيت فوق آسان است و اشكالى ندارد ولى فرق گذاشتن حيوان و نباتات خالى از اشكال نيست قدما فرق حيوان و گياه را در حس و حركت مى ‏دانستند ولى دانشمندان جديد كه مطالعات زيادى در انواع مختلف نباتات و حيوانات كرده ‏اند اين فرق را قابل مناقشه دانسته ‏اند و بعضى امتياز اصلى حيوان و نبات را در مواد غذائى آنها دانسته ‏اند زيرا نباتات از مواد جامد تغذى مى ‏كنند بخلاف حيوانات كه از گياه و گوشت تغذى مى ‏كنند و بعضى ديگر هيچيك از اين فرقها را صحيح ندانسته و اختلاف نسبتا اساسى كه در حيوان و نبات يافته ‏اند همانا اختلاف در وضع ساختمان داخلى سلول هاى تشكيل دهنده آنها مى ‏باشد

ولى چنين بنظر مى ‏رسد كه اگر فرق حيوان و نبات را مطابق همان چيزى كه قدما گفته ‏اند در شعور و حركت ارادى بگذاريم اشكال مهمى پيش نمى ‏آيد و اشكالاتى كه در اين زمينه شده قابل دفع است و ما خود را نيازمند به بحث در اطراف اين مطلب نميدانيم

على هذا كلمه حيوان به موجوداتى گفته مى ‏شود كه در طبيعت داراى شعور و تشخيص و حركت مسبوق به تشخيص و اراده هستند

در اين مقاله هر جا كه موجود زنده اطلاق مى ‏شود مقصود مطلق موجوداتى كه به آنها كلمه حى يا ذى حيات گفته مى ‏شود نيست‏بلكه مقصود خصوص همان موجوداتى است كه به آنها كلمه حيوان يا جانور گفته مى ‏شود يعنى موجوداتى كه شاعر بخود و به پاره‏ اى از افعال خود هستند و حركاتى از روى شعور و اراده انجام ميدهند و مقصود از تقسيم بالا تقسيم موجودات است‏به حيوان و غير حيوان نه تقسيم موجودات به ذى حيات و غير ذى حيات جماد

براى آنكه ادراكات اعتبارى را بشناسيم بايد نظرى اجمالى و كلى بوضع احتياجات طبيعى و عمليات بدنى موجود زنده حيوان بنمائيم و با نظر ديگر دستگاه انديشه موجود زنده و بالاخص انسان را مورد بررسى قرار دهيم زيرا چنانكه قبلا اشاره شد ادراكات اعتبارى مولود رابطه احتياجات زندگى و دستگاه شعور موجود زنده است و مقدمه‏ اى كه در متن بيان شده براى تمهيد اين مطلب است) و گاهى كه در يك موجود غير زنده مانند يك فرد درخت تامل نمائيم مى ‏بينيم اجتماع چندين واحد مثلا شاخه و تنه و ريشه يك واحد را تشكيل داده و با اعضاء و قواى مختلفى نموده ‏اند

و همين واحد با فعاليت ذاتى خود فعاليت كرده و تدريجا افعال و آثار و حوادثى بوجود آورده و وجود خود را يا بقاء وجود خود را حفظ مى ‏نمايد بوسيله ريشه‏ هاى خود آب و غذا از زمين جذب مى ‏كند و از راه تنه و شاخه و برگ تهويه مى ‏نمايد و بواسطه جهازات داخلى غذاى اندوخته را به همه اطراف جسم خود پخش مى ‏كند و به همين واسطه تغذى و تنميه بعمل مى ‏آورد و زوائد و فضلات را بيرون مى ‏دهد و در هر سال چندى استراحت كرده و به گردآورى و تجهيز نيروى فرسوده خود اشتغال ورزيده و سپس سر گرم نمو گرديده و سبز شده و شكوفه باز كرده و ميوه در آورده و مى ‏رساند دو باره از فعاليت‏بيرونى افتاده و كار گذشته را از سر مى ‏گيرد

خلاصه همه اين حوادث خواص و افعال با هسته مركزى خودشان واحد درخت‏يك جهان كوچكى را تشكيل ميدهند كه همه اجزاء وى به همديگر بستگى داشته و يك سازمان واحدى را پديد آورده ‏اند كه در نقطه مركزى وى واحدى بنام جوهر درخت و در شعاع عمل وى موجودات ديگرى بعنوان طفيلى واحد جوهرى نامبرده گرداگردش را گرفته و وابسته وى مى ‏باشند چندى فعاليت واحد نامبرده پديد و پيدا و پس از چندى مى ‏ميرد و با سقوط وى همه اين جهان كوچك سقوط كرده و نابود مى ‏شود

پس واحد درخت‏يك موجود طبيعى است كه يك سلسله خواص و آثار طبيعى را با اوضاع معينه مراد از وضع هيئت تركيبى است كه شرايط زمانى و مكانى و ماده با گردآمدن و فعل و انفعال خود بوجود مى ‏آورند بطور ضرورت و جبر انجام مى ‏دهد

اكنون اگر از موجود غير زنده به موجود زنده پرداخته و مثلا انسان را مورد بررسى قرار دهيم خواهيم ديد داراى همان فورمول وجودى است و يك فرد انسان عينا وضعيت ذاتى يك موجود طبيعى را مانند درخت دارد و هر فرد انسانى هر كه و هر وقت و هر كجا باشد اعم از شاه و گدا اعم از مرد و زن اعم از عاقل و ديوانه اعم از بيابانى و شهرى اعم از دانشمند و نادان يك واحد طبيعى است كه در دايره هستى خود يك سلسله خواص و آثار طبيعى را از قبيل تغذيه و تنميه و توليد مثل بحسب طبيعت و تكوين جبرا انجام مى ‏دهد و چندى بدينسان زندگى خود را ادامه داده و سپس از ميان رفته و آثار وى نيز از ميان مى ‏روند اين يك جنبه وجود موجود زنده مثلا انسان است كه مورد مطالعه قرار مى ‏دهيم

دستگاه طبيعت و دستگاه نفسانيات در ساختمان وجودى انسان

(در ساختمان وجودى انسان و هر حيوانى دو قسمت ديده مى ‏شود دستگاه طبيعت دستگاه نفسانيات

حيوان از طرفى داراى جهازات بدنى و طبيعى از قبيل جهازات تنفس و تغذيه و توليد مثل و غيره است كه هر يك از آنها اعمال ويژه‏ اى را در وجود موجود زنده با طرز شگفت‏انگيزى انجام ميدهند كه در كتب تشريح و فيزيولوژى حيوانى مسطور است و از طرف ديگر مجهز به دستگاه شعور و انديشه و ميل و لذت و اراده و خواهش است كه آن نيز با طرز مخصوصى در كار و فعاليت است و در كتب علم النفس مسطور است

در قسمت اول نباتات با حيوانات كم و بيش شريكند يعنى نباتات نيز داراى جهازات طبيعى از قبيل تنفس و تغذى و توليد مثل هستند و اين جهازات براى بقاء فرد يا بقاء نوع فعاليت مى ‏كنند و همان غايتى را كه جهازات طبيعى حيوانى بنفع حيوان تحصيل مى ‏كنند جهازات نباتى بنفع نبات تحصيل مى ‏كنند با اين فرق كه جهازات نباتى معمولا ساده‏تر و بسيط تر و جهازات حيوانى مفصل تر و وسيع تر و زيادتر است و قهرا احتياجات بيشترى را براى حيوان توليد مى ‏كند و از طرف ديگر تغذى نبات از موادى است كه معمولا در دسترس وى هست از قبيل هوا و مواد خاكى و رطوبت‏بخلاف حيوان كه معمولا از مواد نباتى يا حيوانى بايد تغذى كند و اين خود بر احتياجات وجودى حيوان مى ‏افزايد و او را مجبور مى ‏كند كه نقل مكان داده از نقطه‏ هاى دور دست تحصيل غذا نمايد

حيوان در اثر اينكه از طرفى ساختمان وجودى وى وسيعتر و نيازمندي هاى بيشترى دارد و از طرف ديگر ما يحتاج زندگانى‏اش در دسترس وى نيست ناچار است‏براى آنكه قسمت مهم ما يحتاج خود را تحصيل كند به تكاپو و جنبش بپردازد و موادى را كه مورد نيازمندى وى ست‏براى استفاده خود آماده سازد

تكاپو و جنبش حيوان براى تحصيل ما يحتاج حيات و آماده ساختن مواد مورد نياز با هدايت و راهنمائى و فعاليت آن قسمت ديگر از ساختمان وجودى حيوان يعنى دستگاه شعور و انديشه و ميل و لذت و اراده انجام مى ‏يابد از اينرو طبيعت‏حيوانى براى وصول به اهداف و غايات كمالى خود نيازمند بميانجى شدن شعور و ادراك و ميل و لذت و خواهش است‏بخلاف طبيعت نباتى كه بواسطه وضع مخصوص خود راه تكامل خود را بدون واسطه شدن اين امور طى مى ‏كند

ما در اين مقاله نمى ‏خواهيم وارد كيفيت‏ساختمان طبيعى وجود حيوانات و طرز فعاليت اعضاء و اجزاء بدن حيوانات بشويم و قسمتى از تشريح يا علم وظائف الاعضاء را براى خواننده محترم بيان كنيم و يا اينكه وارد موضوعات علم النفسى بشويم و از غرائز و تمايلات و شعور و ادراك حيوانات و بالاخص انسان صحبت‏بداريم و البته اين هر دو قسمت‏بسيار شيرين و دلكش و سودمند است و علماء حيوان شناسى از يك طرف و علماء علم النفس از طرف ديگر تحقيقات بسيار مفيد و سودمندى در هر دو قسمت نموده ‏اند و مخصوصا در قرون اخير پيشرفت هاى فوق العاده و قابل ملاحظه‏ اى در هر دو قسمت‏حاصل شده و دانشمندان نتيجه زحمات خود را در اختيار عموم علاقه‏مندان به علم و دانش گذاشته ‏اند و همچنين نمى ‏خواهيم در اينجا وارد اين مبحث فلسفى بشويم كه آيا نفسانيات حيوان جنبه مادى دارد و از خواص معينه تشكيلات مادى بدن حيوان است و يا وجود مستقل دارد و باصطلاح معمول فلسفى جديد آيا اصالت‏با روح است ‏يا با ماده يا با هر دو يا با هيچكدام هيچيك از اين قسمتها مربوط به مدعاى اين مقاله نيست

آنچه مربوط به مدعاى اين مقاله است كيفيت ميانجى شدن و واسطه واقع شدن ادراكات حيوان است ميان طبيعت‏حيوانى و غايات و اهداف آن و البته آن هم نه تمام ادراكات بلكه قسمتى از ادراكات كه ما آنها را ادراكات اعتبارى مى ‏خوانيم و اگر احيانا وارد قسمت هاى ديگر بشويم بر سبيل مقدمه خواهد بود در اينجا تذكر چند نكته لازم است :

١ - همانطورى كه در مقدمه مقاله تذكر داديم اصل كوشش براى حيات قانون عمومى موجودات زنده است و گفتيم كه موجود زنده در يك كوشش دائمى است و آن كوشش به طرف جلب نفع و فرار از زيان متوجه است البته فعاليت و كوشش دائم اختصاص به حيوان ندارد نباتات بلكه جمادات نيز در يك فعاليت دائم هستند چه يك قطره و ذره بيكار نيست و مى ‏توانگفت وجود مساوى با فعاليت است و موجود غير فعال نداريم ولى آنچه بالاختصاص در باره حيوان گفته مى ‏شود يك نوع فعاليت مخصوص است كه از آن به كوشش براى حيات يا كوشش براى بقاء تعبير مى ‏شود يعنى كوشش حيوان در يك جهت و مسير معين است و آن حيات و بقاء خود حيوان است و بتعبير ديگر حيوان در يك فعاليت و كوشش دائمى براى خود است و همه كوشش هاى حيوان گرد يك نقطه مركزى مى ‏چرخند و آن حيات و بقاء خود حيوان است و همين قانون حياتى است كه تنازع بقاء را در حيوانات بوجود آورده است و عن قريب آنجا كه از اصل استخدام سخن به ميان مى ‏آيد بحث مفصلترى در اطراف اين مطلب خواهد شد

٢ - قبلا اشاره كرديم كه حيوان بواسطه وضع خاص ساختمان بدنى و جهازات طبيعى كه دارد نيازمند است كه پاره‏ اى از احتياجات طبيعى خود را با ميانجى شدن انديشه و اراده و ميل و لذت رفع كند بر خلاف نبات كه وضع ساختمان وجوديش طورى است كه نيازمند به ميانجى شدن اين امور نيست اكنون اضافه مى ‏كنيم كه دقت و مطالعه در حال حيوانات اين معنى را مى ‏رساند كه به موازات هر يك از آن احتياجات طبيعى كه نيازمند به وساطت امور نفسانى مزبور است در دستگاه نفسانى وى ميلها و غرائزى تعبيه شده كه حيوان را به طرف رفع نيازمندى طبيعت رهبرى مى ‏كند مثلا حيوان براى رشد و نمو به مواد غذائى احتياج دارد كه از خارج بايد تهيه شود بموازات اين احتياج طبيعى ميل به غذا و لذت از خوردن آن در دستگاه نفسانى وى هست و آن تمايل است كه هيجان آميخته به لذتى در حيوان ايجاد مى ‏كند و حيوان براى ارضاء آن تمايل بجانب غذا حركت مى ‏كند و آنرا در اختيار دستگاه هضم قرار مى ‏دهد و يا آنكه در دستگاه طبيعت وى جهاز ديگرى است‏بنام جهاز تناسل و اين جهاز بقاء نوع حيوان را تامين مى ‏كند به موازات اين جهاز طبيعى در دستگاه نفسانيات حيوان غريزه و تمايل مخصوصى هست‏بنام غريزه جنسى و ميل جنسى اين تمايل در موقعى كه جهازات طبيعى آماده انجام دادن وظيفه خود براى بقاء نوع است هيجانى در حيوان پديد مى ‏آورد و حيوان براى آنكه آن تمايل را ارضاء و آن هيجان را تسكين دهد بدنبال عملى كه اين نتيجه را مى ‏دهد ميرود

خلاصه اينكه بموازات احتياجات طبيعت‏حيوانى يك سلسله تمايلات و غرائز مخصوص در وجود حيوان است كه وجود آن احتياجات را اعلام و حيوان را وادار به تكاپو و جنبش مى ‏نمايد البته نمى ‏خواهيم مدعى شويم كه تمام تمايلاتى كه در وجود حيوان و بالاخص انسان است ‏به ازاء يكى از احتياجات طبيعى است زيرا تمايلاتى در وجود انسان هست كه مبناى طبيعى نمى ‏توان براى آنها پيدا كرد و آن تمايلات نماينده يك احتياجات وجودى ديگرى در انسان است علاوه بر احتياجات طبيعى و هم در مقام بيان اين جهت نيستم كه از تمايلات زيادى كه در وجود حيوان هست كداميك از آنها اصلى و كداميك فرعى است و اساس تمايلات حيوان و بالاخص انسان چيست و شايد در اين مقاله جائى برسد كه در اطراف اين دو قسمت كه از مهمات مسائل علم النفسى و فلسفى است ‏بحث كنيم بلكه مدعاى ما در اينجا اينست كه به ازاء هر يك از احتياجات طبيعى حيوان كه از راه حركت و تكاپو و جنبش حيوان بايد تامين بشود تمايلات و غرائزى هست كه حيوان را وادار و به طرف اعمالى كه نتيجتا آن منظور را مى ‏دهد رهبرى مى ‏كند

٣ - در عين اينكه هر يك از جهازات طبيعى حيوان با تمايل و غريزه و انديشه‏ هاى مربوطه به آن واقعا مرتبط و پيوسته است و بالاخره از همه آنها منظور واحدى تامين مى ‏شود و همه به منزله يك دستگاهند كه براى يك منظور واحد بوجود آمده ‏اند نكته قابل توجه اينست كه طرز فعاليت اين دو قسمت قسمت طبيعى و قسمت نفسانى چنان نمودار ميسازد كه اين دو قسمت مجزا از يكديگرند و هر يك براى خود و براى يك غايت و هدف جداگانه و مختص بخود كار مى ‏كنند و بحسب تصادف نتيجه يكى از اين دو قسمت‏بنفع ديگرى هم تمام مى ‏شود

شما از انسان عالم صرف نظر كنيد و وضع كودك يا حيوان يا انسان بسيط را مورد مطالعه خود قرار دهيد كودك يا حيوان يا انسان بسيط در دستگاه مربوط به تغذيه وى مثلا احتياج به غذا پيدا مى ‏شود و او بدون آنكه از اين احتياج طبيعى آگاه شود و بداند كه بدن احتياج به بدل ما يتحلل دارد و فايده غذا از لحاظ طبيعى چيست‏بلكه بدون آنكه از وجود معده و دستگاه هضم و جذب و دفع آگاهى داشته باشد و بدون آنكه توجهى به حيات و بقاء خود داشته باشد فقط احساس مخصوصى در خود مى ‏يابد كه ما نام آنرا گرسنگى مى ‏خوانيم آنگاه ميل به سيرى و لذتى كه از اين راه حاصل مى ‏شود در دستگاه نفسانى وى شروع به فعاليت مى ‏كند و انديشه سير شدن بايد سير بشوم را در وى پديد مى ‏آورد تا بالاخره منجر به اراده و حركاتى در ظاهر بدن كه مظهر آن تمايل و آن انديشه است مى ‏شود و هم چنين وقتى كه بدن آماده انجام اعمالى كه منجر به توليد مثل مى ‏گردد بشود حيوان بدون آنكه از احتياج طبيعى بدن خود آگاه شود و بدون آنكه نتيجه طبيعى عمل خود را كه بقاء نوع است‏بداند فقط احساس مخصوصى در خود مى ‏يابد و انديشه كارى كه منجر به ارضاء تمايل نفسانى وى است در وى پديد مى ‏آيد تا بالاخره آن تمايل و آن انديشه منجر به انجام اعمال مخصوص مى ‏شود حيوان در افعال خود كه از روى قصد و اراده انجام مى ‏دهد منظور و مقصود دارد ولى آن منظورى كه در شعور حيوان منعكس مى ‏شود غايت طبيعى افعال نيست‏بلكه كسب لذت و ارضاء تمايلات است

حيوان بلكه انسان در افعال قصدى و ارادى خود صرفا مطيع تمايلات و عواطف و احساسات درونى خويش است و كار هايى كه در طبيعت و براى رسيدن طبيعت‏به مقصد و هدف خويش انجام مى ‏دهد از راه اطاعت تمايلات درونى خود و براى وصول بلذات نفسانى خود انجام مى ‏دهد