اصول فلسفه و روش رئاليسم. جلد ۲

اصول فلسفه و روش رئاليسم.0%

اصول فلسفه و روش رئاليسم. نویسنده:
گروه: کتابها

اصول فلسفه و روش رئاليسم.

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شهيد مطهری (ره)
گروه: مشاهدات: 14461
دانلود: 2472


توضیحات:

اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 95 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14461 / دانلود: 2472
اندازه اندازه اندازه
اصول فلسفه و روش رئاليسم.

اصول فلسفه و روش رئاليسم. جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سخن شوپنهاور

و روى اين جهت است كه بعضى از فلاسفه مانند شوپنهاور مى ‏گويند طبيعت انسان را مى ‏فريبد و براى آنكه به مقصد خودش برسد دل او را به لذات فريبنده خوش مى ‏كند مثلا براى آنكه نسل ادامه يابد راهى بهتر از اين نيست كه انسان را با دلخوش كردن به لذات دروغى و فريبنده‏ اى كه زن و مرد از معاشرت يكديگر مى ‏برند گول بزند و هزاران مصيبت و رنج و بدبختى را به دوششان بگذارد ولى حقيقت اينست كه وجود اين تمايلات و لذات را نمى ‏توان حمل بر تصادف يا تحميل و فريب نمود بلكه لازمه ذاتى قواى فعاله طبيعى حيوان وجود اين تمايلات و لذات است و جز اين نتواند بود و ما در پاورقى‏ هاى آينده مبناى علمى آنرا بيان خواهيم كرد و چيزى كه مبناى علمى و على و معلولى دارد قابل حمل بر تصادف يا فريب نيست

خلاصه اينكه در عين اينكه بين احتياجات طبيعى حيوان و بين تمايلات و غرائز و انديشه‏ هاى حاصل از آن تمايلات كه منجر به فعل ارادى حيوان مى ‏شود هم آهنگى برقرار است و فعاليت هاى نفسانى حيوان كه مقدمه فعل ارادى است‏براى رسيدن طبيعت است‏به مقصد و هدف خويش از بقاء و كمال فرد يا نوع در دستگاه شعور و انديشه و اراده حيوان توجهى بطبيعت و غايتى كه طبيعت‏بسوى آن غايت مى ‏شتابد نيست

تنها غايت و هدفى كه در شعور حيوان منعكس مى ‏شود و او را وادار به تكاپو و فعاليت مى ‏كند ارضاء تمايلات و نيل به لذات است و حيوان بلكه انسان بدون آنكه از احتياجات طبيعى خود آگاه باشد و غايت فعاليت هاى طبيعى وجود خويش را كه اين امور نفسانى براى آنها كار مى ‏كنند بداند و يا اگر بداند آنها را در نظر بگيرد مانند انسان عالم كار هاى ارادى و قصدى خويش را انجام مى ‏دهد و او در اين كارها صرفا از تمايلات درونى خويش اطاعت مى ‏كند و نيل به لذات حاصل از افعال را منظور مى ‏دارد و گاهى چنان سر گرم اطاعت از تمايلات و پيروى از احساسات و پروراندن آرزوها و تمنيات و انديشه‏ هاى ناشى از آن تمايلات است كه بكلى از طبيعت و وجود واقعى خويش بى‏خبر است و همانطورى كه در متن اشاره شده ممكن است‏يك نفر انسان يك عمر تمام سر گرم انديشه‏ هاى گوناگون بوده و حتى يك دم نظر نخستين فعاليت هاى طبيعى وجود وى از فكر وى عبور و به متخيله‏اش خطور نكند

٤ - گفتيم در عين اينكه هدفى را كه حيوان بحسب شعور و ادراك خود در نظر مى ‏گيرد و براى آن فعاليت مى ‏كند مغاير است‏با هدفى كه طبيعت‏حيوان بسوى آن مى ‏شتابد بين اين دو دستگاه طبيعت و نفسانيات همكارى و هم آهنگى كامل برقرار است و معمولا همان چيزى تمايل حيوان را ارضاء مى ‏كند كه طبيعت را بسوى مقصد خويش كمك مى ‏كند و بر عكس چيزى طبيعت را بسوى مقصد كمك مى ‏كند كه تمايل حيوان را نيز ارضاء مى ‏كند حالا بايد بدانيم آيا كداميك از اين دو قسمت تابع است و كداميك متبوع يعنى آيا وجود اين تمايلات و غرائز و انديشه‏ ها براى رسيدن طبيعت است‏به مقصد و هدف خويش يا آنكه دستگاه طبيعت‏براى اين بوجود آمده كه تمايلات مخصوصى را در حيوان ارضاء كند و اين انديشه‏ ها و آرزوها و تمنيات را در او پديد آورد همانطورى كه در متن بيان شده آيا اصالت و هستى حقيقى از آن كداميك از اين دو مرحله بوده و كداميك از آنها مستقل و متبوع و كداميك مستمند و طفيلى ديگرى خواهد بود

مطالعه زندگى حيوانات خصوصا با توجه به اصل انطباق با احتياجات كه در مقدمه اين مقاله گفته شد روشن مى ‏كند كه نفسانيات حيوان يعنى تمايلات و احساسات و انديشه‏ هاى ناشى از آنها كه اين مقاله آنها را انديشه‏ هاى اعتبارى نام نهاده تابع و طفيلى هستند و به منزله ابزارى هستند كه طبيعت آنها را براى رسيدن به هدف و مقصد خويش ساخته است

هنگامى كه با نظرى دقيقتر مطالعه كنيم خواهيم ديد كه در حيوان نيروئى هست كه موجبات بقاء او را فراهم ميسازد و او را بجانب كمال فرد يا نوع سوق مى ‏دهد و هر يك از جهازات بدنى كه ما از آنها به اعضاء و جوارح تعبير مى ‏كنيم و هر يك از جهازات روحى از تمايلات و غرائز و انديشه‏ هاى ناشى از آنها ابزارهائى هستند كه بحسب اقتضاء محيطها و شرائط ظروف و احوال حيوان آنها را بكار مى ‏برد و از آنها استفاده مى ‏كند و همواره تغيير محيط و تغيير احتياجات حيوان خواه ناخواه به حكم قانون انطباق با محيط از طرفى در وضع تجهيزات بدنى و از طرفى در وضع تجهيزات روحى وى موجب تغييرات متناسبى مى ‏شود و البته همانطورى كه در مقدمه اين مقاله گذشت از نظر حيوان شناسى تجربى نمى ‏توان عامل اصلى اين تطبيق را تعيين نمود و هر دسته‏ اى مطابق مشرب فلسفى خود نظريه‏ اى داده ‏اند رجوع شود به و هم نمى ‏توان حدود اين تطبيقات را دقيقا تعيين نمود يعنى نمى ‏توان گفت كه حيوان تحت تاثير همان عامل مرموز تا چه اندازه ميتواند خود را از لحاظ تجهيزات بدنى و تجهيزات روحى با احتياجات سازگار كند ولى فى الجمله مسلم است كه تغيير محيط و تغيير احتياجات هم در وضع تجهيزات بدنى و اعضاء و جوارح موجود زنده مؤثر است و هم در وضع روحى و نفسانى وى مثلا مطالعات احوال و عقائد و روحيه ملل مختلف ثابت كرده كه همواره طرز افكار و تمايلات و احساسات هر مردمى متناسب است‏با منطقه جغرافيائى زندگانى آنان مثلا مردمى كه در مناطق حاره زندگى مى ‏كنند با مردمى كه در ساير نقاط زندگى مى ‏كنند همانطورى كه از لحاظ شكل و اندام و قيافه متفاوتند از لحاظ احساسات و تمايلات و انديشه نيز متفاوتند لهذا بسيار چيزها است كه آن مردم بحسب احتياج محيط و تحت تاثير عامل تطبيق دهنده خوب و زيبا مى ‏پندارند در صورتى كه در نظر مردم ساير مناطق آن چيزها زشت و ناپسند است و روى همين جهت است كه طرز فكر ملل و جماعات مختلف متفاوت است و هر ملتى يك نوع قضاوت مى ‏كنند ولى خواننده محترم از ياد نبرد كه اختلاف طرز فكر ملل و امم در افكار اعتبارى است نه در حقايق و همانطورى كه در مقدمه مقاله گفتيم عقل و معقولات نظرى در همه كس و همه جا و جميع ظروف و احوال يكسان است و لهذا ما نمى ‏خواهيم مدعى شويم كه مردم مناطق حاره طرز فكرشان در رياضيات و منطق مثلا با مردم مناطق منجمده متفاوت است‏بلكه همانطورى كه بعدا خواهد آمد در ميان افكار اعتبارى نيز يك سلسله افكار هست كه قابل تغيير و تبديل نيست تفكيك اين دو قسم از يكديگر در متن مقاله خواهد آمد) حالا از جنبه ديگر مورد بررسى قرار مى ‏دهيم :

گاهى كه به صحنه ممتد زندگى خود تماشا مى ‏كنيم و از طريق ديگر و جنبه ديگر زندگى خود را مورد بررسى قرار مى ‏دهيم مى ‏بينيم دمى كه كودكى خردساليم در برابر ديدگان پر از احساسات نغز و تازه ما همان و همان مهر و عطوفت مادر بوده و فكرى بجز نازيدن و يازيدن به كنار مادر و مكيدن پستان و خوردن شير و خوابيدن و التذاذ از راه چشم و گوش و دهان مثلا نداريم و پس از چندى به روى همين مشاغل موجودى خود دستگاه بازى كردن خيال پروريدن و انس پديد آوردن را گذاشته روز و شب ما با همين فكر و انديشه سپرى مى ‏شود و پس از چندى احساسات مهر و عشق از افق هستى ما طلوع نموده و يك بخش مهمى از انبوه ذرات انديشه ما را بسوى خود جذب كرده و همه اوقات ما با انديشه‏ هاى مهرورزى و تمايلات جنسى و جريانات دامنه‏دار زناشوئى كه به شعبه‏ هاى گوناگون ديدن و پسنديدن و شيفته شدن و برد و باخت هاى مهر و بيوفائى راز و نياز وصل و جدائى مى ‏گذرد و پس از آن اگر يك مرد سياستيم رل سياست را در دست گرفته و پيوسته مراقب سياست جهان بوده و انديشه‏ اى بجز پيروزى سياسى نداريم و اگر يك فرد بازرگانيم همه روزه سرگرم انديشه داد و ستد و پرورش مكنت و توليد ثروت مى ‏باشيم و اگر يك فرد مالك و اگر يك دهگان و اگر يك دانشور و اگر . .بوده باشيم با احساسات ويژه و انديشه‏ هاى مخصوص بسر برده و زندگى خود را به سر انجام مى ‏رسانيم

راستى ممكنست‏يكنفر انسان يك عمر تمام سرگرم انديشه‏ هاى گوناگون بوده و حتى يك دم نظر نخستين كه گفته شد از فكر وى عبور و بمتخيله‏اش خطور نكند و اگر نيز گاهى بفكر سير طبيعى و تكوينى وجود خود بيفتد بسيار ناچيز و نسبت‏به توده‏ هاى جهان انديشه و پندار وى در حكم صفر مى ‏باشد

ولى آيا اقامت انسان در كوى احساسات و انديشه‏ ها و فرو رفتنش در درياى پندار سازمان طبيعت و تكوين را ساقط يا راكد نموده و بنيان طبيعت و تكوين را كنده يا او را از فعاليت جبرى خود باز مى ‏دارد البته نه.

و در اين صورت آيا اصالت و هستى حقيقى از آن كداميك از اين دو مرحله بوده و كداميك از آنها مستقل و متبوع و كدام يك تابع و طفيلى ديگرى خواهد بود و آيا طبيعت‏بواسطه پيش آمد مرگ از فعاليت‏خود باز مى ‏ايستد و در نتيجه طومار انديشه و آرزو هاى انسانى پيچيده مى ‏شود يا اينكه انسان بواسطه خاتمه دادن انديشه و پندار به سير طبيعت‏خاتمه داده و در آرامگاه جاويدانى خود نشيمن مى ‏گزيند

پاسخى كه كاوش علمى بلكه معلومات بسيط ابتدائى انسان باين پرسش مى ‏دهد اينست كه سازمان طبيعت و تكوين متبوع و سازمان انديشه و پندار تابع و طفيلى او مى ‏باشد

ولى با اين همه سازمان فكرى را بكلى بى رابطه به سازمان طبيعت و تكوين نمى ‏توان انگاشت زيرا افعال ارادى همراه فكر خاصى است كه با تغيير و بطلان وى فعل نيز متغير و باطل مى ‏شود چنانكه روشنترين آزمايشها در زندگى انسان گواه اين سخن مى ‏باشد بيعت‏با بطلان فعاليت‏خود باطل و نابود مى ‏شود پس همان طبيعت انسانى است مثلا كه اين انديشه‏ ها را براى دريافت‏خواص و آثار خود بوجود آورده و از راه آنها بهدف و مقصد طبيعى و تكوينى خود مى ‏رسد

از اين بيان نتيجه گرفته مى ‏شود :

ميان طبيعت انسانى مثلا از يكطرف و خواص و آثار طبيعى و تكوينى وى از طرف ديگر يك سلسله ادراكات و افكار موجود و ميانجى است كه طبيعت نخست آنها را ساخته و بدستيارى آنها خواص و آثار خود را در خارج بروز و ظهور مى ‏دهد

اكنون بايد ديد كه اولا اين ادراكات و افكارى كه ميان طبيعت و آثار طبيعت واسطه هستند چگونه افكارى مى ‏باشند و فرق آنها با افكارى كه داراى اين خاصيت نيستند چيست ثانيا ارتباط آن افكار با طبيعت چه ارتباطى است ثالثا ارتباط آن افكار با آثار طبيعت چگونه مى ‏باشد

جاى ترديد نيست كه هر پديده‏ اى از پديده‏ هاى جهان در دايره پيدايش خود با افعالى سر و كار دارد و نقاطى را هدف فعاليت‏خود قرار مى ‏دهد كه با قوا و ابزار و وسايل آنها بحسب طبيعت و تكوين مجهز مى ‏باشد چنانكه مثلا جانوران تخم كننده هيچگاه انديشه زائيدن و شير دادن نمى ‏كنند و اگر زائيدن و شير دادن يك جانور زائيده را ببينند التذاذى از تصور آن ندارند و جز آنچه تجهيزات آنها اقتضا مى ‏كند چيز ديگرى تصور نمى ‏كنند و همچنين آنچه را كه بحسب طبيعت ‏با ابزار مناسب وى مجهز هستند نمى ‏توانند تصور نكنند يا منافى وى تصور نمايند مثلا پيش انسان براى جواز خوردن و نزديكى جنسى حجتى بالاتر از جهاز طبيعى تغذى و توليد مثل نيست

و از همين جا مى ‏شود حدس زد كه اگر يكى ازين موجودات فعاله را و البته هر موجودى فعال است علمى فرض كنيم

فعاليت هاى ارادى در حيوان

(سابقا گفتيم كه حيوان و از آن جمله انسان قسمتى از نيازمندي هاى وجود خويش را كه در نبات بطور عادى و طبيعى انجام مى ‏گيرد به اضافه قسمتهائى علاوه بايد با وساطت و هدايت ميل و لذت و اراده و انديشه انجام دهد و در حقيقت اين امور بمنزله ابزارهائى هستند كه طبيعت‏حيوان براى طى مراحلى كه بايد بپيمايد آنها را بكار مى ‏برد و از اينرو حيوان نيازمند به يك سلسله فعاليت هاى ارادى است تا بتواند حيات و بقاء خويش را حفظ كند

هر فعل ارادى چون با انديشه انجام مى ‏يابد قهرا از شعور حيوان مخفى نيست‏يعنى حيوان به افعالى كه در ظاهر بدن وى با مداخله اراده و انديشه انجام مى ‏يابد آگاه است و نيز چون هر فعل ارادى براى غايت و منظورى انجام مى ‏يابد حيوان بايد بغايت فعل خود آگاه باشد پس حيوان در كارهائى كه با مداخله اراده و انديشه انجام مى ‏دهد بايد بخود آن افعال و بغايت و نتيجه‏ايكه از آن افعال عايد حيوان مى ‏شود آگاه باشد بلكه چون افعالى كه حيوان به تحريك طبيعت انجام مى ‏دهد سر و كار با ماده‏ اى از مواد خارجى دارد يعنى آن افعال يكنوع تصرفاتى است در ماده‏ اى از مواد خارجى بايد ماده متعلق فعل خود را نيز بشناسد و بالاتر اينكه بعضى از افعال حيوان تصرفاتى دقيق و پيچيده و صنعتى است كه از طرفى اطلاع حيوان را به كيفيت مخصوص اين عمل ايجاب مى ‏كند و از طرف ديگر مستلزم مهارت عملى حيوان است از قبيل همه اعمال فنى و صنعتى انسان و مانند اعمال غريزى شگفت انگيز حيوانات و بالاخص حشرات كه در كتب حيوان شناسى مسطور است و تعجب هر بيننده يا خواننده‏ اى را بر مى ‏انگيزد پس هر فعل ارادى كه از حيوان سرمى ‏زند مستلزم انديشه‏ ها و شناسائى‏هائى است و لا اقل شناسائى خود فعل و غايتى كه از آن فعل بايد منظور حيوان بوده باشد

علاوه بر اين افكار و انديشه‏ ها كه گفته شد هيچ فعل ارادى بدون آنها تحقق نمى ‏پذيرد به عقيده اين مقاله يك رشته انديشه‏ هاى اعتبارى نيز در كار است كه در مقدمه هر فعل ارادى لازم است على هذا هر فعل ارادى كه از حيوان سرمى ‏زند مسبوق به يك سلسله انديشه‏ هاى حقيقى و يك سلسله انديشه‏ هاى اعتبارى است‏حالا بايد يك نظرى كلى و اجمالى به اين دو قسمت انديشه‏ هاى حيوان كه مقدمه افعال وى است ‏بياندازيم و آنها را بدست آوريم و ضمنا ببينيم هر يك از اين دو قسمت تحت تاثير چه عواملى و به چه ترتيبى براى حيوان پيدا مى ‏شود

فعلا نظر خود را به انديشه‏ هاى حقيقى حيوان معطوف مى ‏داريم از قبيل معرفت‏حيوان به افعال خود و بغايت افعال خود و احيانا به ماده متعلق افعال خود و به كيفيت‏ هاى دقيق افعال خود و اما انديشه‏ هاى اعتبارى بتدريج و ترتيبى كه در خود مقاله خواهد آمد مورد بحث قرار خواهد گرفت و قبلا مقدمه ذيل را ياد آور مى ‏شويم

بشر قبل از آنكه روى اسلوب فنى وارد تحقيق موجودات اين جهان گردد در برخورد هاى اولى كه با طبيعت مى ‏كند تمام اجزاء بى‏جان و جاندار طبيعت را داراى تاثير و خاصيت مى ‏بيند از آتشى كه با بدنش تماس مى ‏گيرد و از آبى كه مى ‏نوشد و از سنگى كه از زمين بر مى ‏دارد و از درختى كه ميوه و سايه‏اش را مورد استفاده قرار مى ‏دهد و از حيوانى كه از سوارى يا شير يا گوشتش بهره مى ‏گيرد