نوع فعاليت، ملاك طبقهبندى موجودات
مطالعاتى كه دانشمندان از دوره هاى قديم تا كنون روى اسلوب هاى فنى و علمى در اين موجودات كرده اند و تاثيرات و فعاليت هاى اين موجودات را مورد نظر قرار داده اند موجب شده كه براى اين موجودات يك تقسيم و طبقهبندى كلى قائل شوند به اين ترتيب جماد نبات حيوان انسان و در اين تقسيم و طبقه بندى آنچه در درجه اول مقياس و ملاك واقع شده نوع فعاليت و آثار اين موجودات استيعنى چون اختلاف كلى بين نوع فعاليت جماد و نبات و هر يك از اين دو با حيوان و هر يك از اين سه با انسان ديده شده اين تقسيم و طبقه بندى بوجود آمده
دانشمندان جمادات را مورد مطالعه قرار داده اند و يك سلسله خواص و آثار در بسائط و مركبات آنها يافته اند ولى در نباتات بر خورده اند كه علاوه بر آنچه در جمادات ديده مى شود يك نوع فعاليت مخصوص ديگر كه عبارت است از تغذى و جزء خود كردن مواد خارجى و رشد و توليد مثل كردن نيز ديده مى شود و مثل اينكه يكدستگاه خودكار كه خودش خودش را ترميم و اصلاح مى كند و نقص خود را رفع مى كند در درون اين دسته از موجودات گذاشته شده و پس از مدتى بعلت مجهول و نامعلومى كه هنوز هم نامعلوم است اين دسته از موجودات راه نزول و انحطاط را مى پيمايند و از بين مى روند در دسته ديگر از موجودات كه آنها را حيوان نام نهاده اند علاوه بر آنچه در نباتات ديده اند آنها را داراى شعور و ادراك و ميل و لذت يافته اند كه كارهائى را بتحريك ميل و راهنمائى شعور و انديشه انجام ميدهند و در ميان آنها انسان را از لحاظ شعور و انديشه داراى امتياز فوق العاده اى يافته اند
بديهى است كه مطالعات دانشمندان اوليه در مورد هر يك از اين چهار قسمت موجودات به آنچه امروز در دستبشر است از زمين تا آسمان متفاوت است معلومات بشر اوليه در مورد شناخت طبيعت بىجان و طبيعت جاندار از نبات و حيوان و انسان در مقابل معلومات بشر امروز صفر است ولى در عين حال اين تقسيم و طبقهبندى كه در بالا گفته شد كه با مقياس اختلاف موجودات در نوع فعاليت در نظر گرفته شده به قوت و استحكام خود باقى است و از طرف همه دانشمندان به رسميت شناخته شده و هنوز هم دانشمندانى كه در مقام طبقهبندى و درجه بندى علوم بر آمده اند در درجه اول همين طبقه بندى مزبور را كه در موجودات است ملاك درجهبندى و تقسيم علوم قرار داده اند و البته اين طبقه بندى موجودات ناظر به اين جهت نيست كه اين اختلافات از چه نقطه آغاز شده و آيا از اول چنين بوده يا بعد پيدا شده و اگر بعد پيدا شده به چه ترتيب بوده و همچنين ناظر به اين جهت نيست كه مبناى اين اختلافات چيست آيا ماده بىجان يگانه عامل اصلى اين اختلافات است يا چيز ديگرى هم در كار است اين طبقهبندى فقط وضع فعلى موجودات را در طرز فعاليت نمايان ميسازد فرق بين فعاليت فيزيكى جمادات و فعاليت حياتى نباتات از يكديگر و همچنين فرق اين دو با فعاليتحيوانى چندان دشوار نيست آنچه نيازمند به تامل است طرز فعاليت ارادى حيوان است كه مستلزم يك سلسله انديشه و ادراكات است كه بايد در مقدمه آن افعال واقع شود و اينك به شرح آن مى پردازيم حيوان چون با اراده و انديشه كارهائى مى كند ناچار همانطور كه به اراده و انديشه خود آگاهى دارد به حركتى كه ناشى از اراده و انديشه است آگاهى دارد ولى در اينجا يك سؤال مهم فلسفى پيش مى آيد و آن اينكه آيا آگاهى حيوان به فعل خود مانند آگاهى وى استباشياء خارجى يا بنحو ديگرى است و اگر مانند آگاهى وى استبه ساير اشياء لازم است كه اول حركت ارادى بدون اطلاع حيوان صادر شود سپس حيوان از راه يكى از حواس خود بان آگاه شود و حال آنكه اين خلاف ضرورت است و مخصوصا از آن جهت كه انسان هم در اين جهتشريك است و هر كسى خود را ميتواند مورد مطالعه قرار دهد ما از حال خودمان ميدانيم كه قبل از فعل ارادى و لا اقل در حين وقوع آن از وجودش آگاهيم پس ناچار علم حيوان بحركات ارادى خود از قبيل علم وى باشياء خارجى نيست و باصطلاح فلسفى علم حصولى انفعالى نيستبلكه طورى ديگر استيعنى بطور علم حضورى است و اين مسئله از فروع يكى از مهمترين مسائل فلسفى در باب علم و معلوم است و همين اشاره مطلب ما را كافى است
ايضا حيوان بغايت فعل ارادى خويش آگاه است هر فعلى كه بمقتضاى انديشه و اراده واقع مى شود خواه ناخواه از يكى از تمايلات يا ميل هاى نفسانى حيوان سر چشمه مى گيرد
تمايلات يا ميلها عبارت است از منشا هاى اصلى نفسانى هيجانها و اشتياقاتى كه در وجود حيوان پيدا مى شود و منجر بحركات ارادى مى شود در وجود حيوان تمايلات مختلفى هست و هر تمايلى هيجانى به طرف شىء خاصى ايجاد مى كند تمايل به غذا غير از تمايل جنسى و هر يك از اين دو غير از تمايل به جاه و مقام است در اينكه تمايلات حيوان و بالاخص انسان چند تا است و كداميك اصل است و كداميك فرع بحث هاى دقيق علم النفسى شده و نظريه هاى دقيقى پديد آمده و شايد ما در آينده وارد اين مبحثبشويم
به هر حال هر فعلى كه به مقتضاى اراده و انديشه از حيوان سرمى زند خواه ناخواه از يك ميلى سر چشمه مى گيرد و غايتى كه در درجه اول منظور حيوان است ارضاء آن ميل است مثلا كودك احتياج به غذا پيدا مى كند و يك احساس آميخته به هيجان و لذتى در وجود خود احساس مى كند كه ما آن را گرسنگى مى خوانيم اين هيجان از ميل به غذا سر چشمه مى گيرد و كودك تلاشى كه براى غذا مى كند براى ارضاء همين ميل است و ما نام اين ارضاء را در اينجا سيرى گذاشتهايم
هر فعلى كه ابتداء بنظر مى رسد كه على رغم ميل انسان واقع مى شود از يك ميل مخفى سر چشمه مى گيرد مثلا شخص بر خلاف تمايلات خود پرستى خويش به يك عمل اخلاقى نوع خواهانه اقدام مى كند و چون بر خلاف تمايلات خود پرستى است مى پندارد كه اين فعل مطلقا بر خلاف ميلش صورت گرفته و حال آنكه واقعا يك تمايل ديگرى تمايل نوع خواهى مثلا در وجودش مكتوم بوده كه در آن حال بر ساير تمايلات شخص فائق آمده و عمل وى را تحت كنترل خود قرار داده و اگر چنين تمايلى در وجودش نمى بود محال بود كه ارادهاش بر انگيخته شود و فعلى صورت بگيرد
على هذا در هر فعلى از افعال ارادى ارضاء تمايلى منظور است و غايتى كه هيچ فعل ارادى خالى از آن نيست چه در حيوان و چه در انسان و حيوان مستشعر بانست و او را مى جويد همانا ارضاء تمايلى از تمايلات است
پس همانطورى كه حيوان به فعل خود آگاه استبغايت نفسانى فعل خود نيز آگاه است و علم حيوان بغايت فعل خود نيز از قبيل علم وى باشياء خارجى نيستيعنى حصولى انفعالى نيستبلكه حضورى است مثل ساير امور نفسانى كه در مقاله ٥ گذشت
اين دو علم و ادراك كه تا كنون گفته شد ادراك فعل و ادراك غايت نفسانى فعل خواه ناخواه در هر فعل ارادى موجود است و اين دو ادراك حيوان چون مربوط به چيزهائى است كه خارج از وجود خودش نيست از نظر توجيه علمى و فلسفى چندان اشكالى ندارد حالا ببينيم آگاهيها و اطلاعات حيوان از امورى كه خارج از وجود وى است چگونه و به چه وسيله است
اين قسمت نيز تا آنجا كه از راه حس و تجربه و فكر قابل توجيه است چندان اشكالى ندارد مانند آگاهي هاى انسان از طبيعت و قوانين طبيعت انسان در آغاز امر نه طبيعت را مى شناسد و نه به قوانين آن آگاهى دارد به تدريج در اثر برخورد با طبيعت عينى آنرا مى شناسد و قوانينش را بدست مى آورد و در عمل از آنها استفاده مى كند
مشكل در يك سلسله حركات و اعمالى است كه از حيوانات ديگر سر مى زند كه اصطلاحا حركات غريزى خواندن مى شود مانند اعمال شگفت انگيز مورچهگان و زنبور عسل و لانه ساختن و بچه بزرگ كردن و مهاجرت هاى تابستانى و زمستانى پرندگان و هزارها كار هاى ديگر از هزارها حيوان ديگر كه در كتب حيوان شناسى مسطور است در قرون جديده دانشمندان مطالعات ارجمندى در زمينه غرائز حيوانات كرده اند و عجائبى از عالم زندگى حيوانات كشف كرده اند
حركات غريزى اختصاص به دسته مخصوصى از حيوانات ندارد از حشرات پست بلكه از حيوانات يك سلولى گرفته تا خزندگان و حيوانات ذو فقار و پستانداران و انسان كم و بيش داراى حركات غريزى هستند و آنكه از اين لحاظ از همه ناقصتر است انسان است
كار هاى دقيق و ماهرانه اى كه حيوان بنفع شخص يا نوع يا نسل آينده انجام مى دهد اگر انسان بخواهد انجام دهد مدتها وقتبراى ياد گرفتن و تعلم مى خواهد حالا بايد ببينيم آيا واقعا حيوان از دقت هايى كه در كار هاى غريزى خود بكار مى برد و از فوائد و نتايجى كه در طبيعتبر اين كارها مترتب است آگاه است يا نه اگر آگاه است اين آگاهى را از كجا كسب كرده و اگر آگاه نيست چگونه كار هاى خود را من حيث لا يشعر چنان دقيق تنظيم مى كند كه نتائج مفيدى براى حيات فرد يا نوع در بر دارد در اينجا چند نظريه است :
١ - حيوان از نتائج فعل خود آگاه نيست و در ساختمان وجوديش هيچگونه دستگاهى كه موجب صدور حركاتى معين كه متضمن نتايجى معين باشد وجود ندارد وقوع حركات غريزى باين ترتيب بطور تصادف است
واضح است كه اين نظريه هيچ ارزش علمى ندارد و نمى توان حركات منظم حيوانات را كه پيدا است از قانونى پيروى مى كنند حمل بر تصادف كرد
٢ - حيوان از افعال و حركات خود و از نتائج افعال خود بىخبر است زيرا حيات و لوازم حيات از هوش و ادراك و ميل و لذت و اراده از مختصات انسان است ولى در وجود حيوان دستگاهى هست كه موجب مى شود حركاتى كه متضمن فوائدى براى حيوان است پديد آيد ساختمان حيوان عينا مانند يك ماشين است چيزى كه هست اين ماشين طورى ساخته شده كه در مواقع معين آثارى بروز مى دهد كه انسان مى پندارد از روى شعور و ادراك كار مى كند مثلا طورى ساخته شده كه در موقع نزديك شدن چيزى كه موجب ويرانى وى استخود را از او دور مى كند مانند فرار كردن گوسفند از گرگ و در موقعى كه احتياج به موادى دارد كه به منزله روغن و بنزين اين ماشين استخود را به آن نزديك مى كند مانند نزديك شدن گوسفند به آب و علف و انسان مى پندارد كه در صورت اول ترس و در صورت دوم اشتياق حيوان را وادار بحركت كرده است و حال آنكه حيوان نه ترس دارد و نه اشتياق و نه لذت و نه رنج اين نظريه منسوب به دكارت و پيروانش است و گويند روزى شاگردان دكارت سگى را آزار مى كردند حيوان فرياد مى كشيد آنها با تعجب مى گفتند طورى صدا مى كند كه انسان خيال مى كند احساس درد مى كند روى اين نظريه حركات غريزى غير ارادى است و علت آنكه حركات غريزى منجر به نتائج معين مى شود وضع مخصوص ساختمان مكانيكى وجود آنها است
اين نظريه نيز بقدرى ضعيف است كه احتياج به انتقاد ندارد و امروز در ميان هيچ دسته اى طرفدارانى ندارد
٣ - حركات غريزى اعمالى خود بخودى هستند ولى در نسل هاى پيش اعمالى بوده اند كه از روى شعور و انديشه و اراده صادر مى شده اند اين اعمال بعدها در اثر تكرار زياد عادت اين حيوانات شده و اين عادت طبق قانون وراثتباعقاب منتقل شده و حالت غريزه پيدا كرده است اين نظريه منسوب به لامارك است
بر اين نظريه چند ايراد مهم وارد كرده اند يكى اينكه اين فرضيه مستلزم اينست كه حركات نسل هاى پيش را از روى شعور و انديشه فرض كنيم و مشكل دو باره عود مى كند كه آنها اين شعور را از كجا كسب كرده بودند البته نمى توانيم بگوئيم بتدريج در اثر تجربه ياد گرفته اند زيرا بسيارى اعمال غريزى است كه نوزاد حيوان در آغاز تولد محتاج به آنها است و اين با آن فرض سازگار نيست و ديگر آنكه حركاتى را مى توان با عادت توجيه كرد كه مستلزم تكرار و توالى زياد باشد و حال آنكه بعضى از حركات غريزى در طول عمر حيوان بيش از چند دفعه معدود واقع نمى شود و بعلاوه اگر عادت مبدا غريزه بود لازم بود كه حيوانات هر چه طويل العمرتر باشند از لحاظ غريزه كاملتر باشند و حال آنكه قضيه عكس است و حيوانات كامل الغريزه غالبا عمر هاى بسيار كوتاه دارند
و ديگر آنكه اين نظريه مبتنى بر يك نظريه كلى است كه لامارك و داروين در مورد انتقال صفات اكتسابى از اسلاف به اعقاب دارند و تحقيقات جديد علم وراثت اين نظريه را مردود شناخته است ديگر اينكه ما در مورد انسان مشاهده مى كنيم كه حركات عقلانى و ادراكى هيچگاه بصورت غريزه به اعقاب منتقل نمى شود و اگر اين نظريه درستبود لازم بود كه اعمال عقلانى انسان بصورت غريزه به اعقاب منتقل شود و نوزادان انسان كاملترين حيوانات باشند از لحاظ غرائز و حال آنكه قضيه كاملا بر عكس است و آنكه از لحاظ هدايت غريزه از همه ناقصتر است انسان است
٤ - حركات غريزى اعمالى خود بخودى هستند و بدون دخالت اراده و انديشه صورت مى گيرند مانند اعمال انعكاسى كه از موجود زنده سرمى زند از قبيل حركات جهاز هاضمه هنگامى كه غذا وارد آن مى شود و يا ترشح غدد زير زبان هنگامى كه مثلا ترشى روى زبان قرار مى گيرد و غير اينها فرقى كه هست اينست كه اين سلسله اعمال انعكاسى بسيط و ساده هستند ولى حركات غريزى مركب و پيچيده اند تمام حركات غريزى حيوان در نسل هاى پيش حركاتى انعكاسى و ساده بوده اند بعدها بتدريج كه حيوانات تكامل يافته اند و انواع از يكديگر اشتقاق يافته اند اين حركات نيز كه بصورت عادت در آمده اند به موازات ساير قسمت هاى وجودى حيوان تكامل پيدا كرده و طبق قانون وراثتباعقاب منتقل شده اند اين نظريه منسوب به داروين است
اين نظريه نيز به چند دليل مردود شناخته شده يكى همانكه در بالا گفته شد كه علم وراثت نظريه انتقال صفات اكتسابى را قبول نمى كند و ديگر آنكه حركات انعكاسى عكس العمل بدن حيوان در مقابل يكى از مؤثرات خارجى است و حال آنكه حركات غريزى از عوامل درونى حيوان سر چشمه مى گيرد آيا چه محرك خارجى در بدن حيوان تاثير مى كند كه او را به طرف غذا يا لانه ساختن يا نزديكى جنسى روانه ميسازد بعلاوه چگونه مى توان قبول كرد كه حركات غريزى شگفت انگيز حيوانات يا حركات نوزاد انسان در آغاز تولد حركاتى انعكاسى و خالى از شعور و قصد و اراده است
خود داروين در اثر ايراداتى كه بر نظريهاش در باب غرائز حيوانات وارد كردند از عقيده خود صرف نظر كرد و به نظريه لامارك كه در بالا گفتيم گرائيد
سخن دكتر ارانى
.دكتر ارانى در مقام توجيه حركات غريزى همان نظريه لامارك را بالاخره انتخاب مى كند وى در پسيكولوژى مى گويد رفتار موجود زنده با حركات بلا اراده يعنى حركات انعكاسى شروع مى شود و بعد از حركات انعكاسى حركات ارادى بوجود مى آيد ولى ما بين اين دو نوع حركتيك نوع رفتار هست كه كاملتر از حركت انعكاسى است و مدت بيشترى دوام پيدا مى كند ولى چون جامد است و موجود زنده بر حسب اراده در آن تغييراتى نمى دهد ناقصتر از حركات ارادى است اين نوع رفتار را حركت غريزى يا بطور ساده غريزه مى نامند مانند پرواز پروانه در اطراف شمع لانه ساختن يك پرنده و غيره مجذوب شدن پروانه بشمع غريزى اوست غريزه بذكاء ارتباط ندارد و جبلى موجود است مثلا اگر كاغذ هاى مثلثى شكل مقابل سوراخ كرم خاكى ريخته شود حيوان با نهايت كم هوشى كه دارد جديت مى كند كاغذها را از طرف راس مثلثبه لانه خود ببرد اگر بوسيله ماشين از تخم مرغ جوجه تهيه كنيم حيوان به مجرد خارج شدن از تخم راه ميرود دانه مى چيند و حركات ديگر انجام مى دهد شناختن خواص راس مثلث يا مغذى بودن دانه ارزن را كسى به حيوان نياموخته است ولى اين خاصيتبطور ارث در سلسله عصبى وى از نسل هاى پيش باقى مانده است
پاسخ همانها است كه در مقام رد نظريه لامارك گفتيم و نيازى به تكرار نداريم معلوم نيست كه اجداد كرم خاكى كه از خودش كمهوشتر بوده اند زيرا روى نظريه نشوء و ارتقاء حيوانات يك سير تكاملى را طى مى كنند چگونه خواص راس مثلث را دريافته اند و بان عادت كرده اند و بعد براى اعقاب خود بارث گذاشته اند
٥ - حركات غريزى حيوانات حركاتى است ارادى و مقرون به شعور و تدبير حيوان هر يك از اين كار هاى غريزى خويش را با علم و عمد و آگاهى از نتيجه و خاصيت طبيعى فعل خود انجام مى دهد مثلا آنكه لانه ميسازد مى داند فائده لانه ساختن چيست و چگونه بايد ساخت تا براى استفاده مهيا شود و آنكه با غريزه اجتماعى فعاليت هاى اجتماعى مى كند از روى آگاهى به وظيفه و آگاهى از فوائد زندگانى اجتماعى فعاليت هاى اجتماعى مى كند از قبيل زنبور عسل و مورچه و پاره اى پرندگان بلكه پاره اى پستانداران اين علم و آگاهى براى هر نسلى از طريق حس و تجربه حاصل مى شود و بوسيله يك نوع تفاهمى كه بين حيوانات است از فردى به فردى از نسلى به نسلى منتقل مى شود
اين نظريه را هر چند نمى توان صد در صد باطل دانست زيرا اين نظريه متكى به دو جهت است يكى علم اكتسابى تجربى حيوان و يكى تفاهم حيوانات و ترديد نيست كه حيوان كم و بيش در طول عمر اطلاعاتى كسب مى كند و موضوع تفاهم حيوانات نيز هنوز از نظر علمى روشن نيست كه آيا واقعا هست يا نيست و اگر هست تا چه اندازه است و به چه وسيله است ولى صد در صد نيز قابل قبول نيست زيرا اولا يك سلسله حركات غريزى از بعضى حيوانات در همان آغاز تولد يعنى قبل از آنكه حيوان فرصت تعليم و تعلم يا تجربه پيدا كند بطرز شگفتانگيزى صادر مى شود كه با اين نظريه قابل توجيه نيست و ثانيا حيوانشناسان بعضى حيوانات پيدا كرده اند كه هيچ گاه نسل بعدى نسل قبلى را مشاهده نمى كند و هميشه قبل از آمدن نسل بعد نسل قبل از بين ميرود و در عين حال حيوان حركات غريزى شگفتانگيزى دارد اين نيز با اين فرض قابل توجيه نيست و ثالثا اگر حركات غريزى از راه تجربه و تعليم و تعلم صورت مى گيرد پس چرا غرائز حيوانات جنبه اختصاصى دارد و هر حيوانى فقط در يك اعمال بالخصوص تخصص دارد و چرا افراد نوع همه با هم از لحاظ حركات غريزى مساوى و در يك درجه اند و چرا از لحاظ غريزه تكاملى در آنها پيدا نمى شود مثلا چرا زنبور هاى عسل در طول قرنها زندگانى اجتماعى تجديد نظر و تكميلى در تمدن خود بوجود نمى آورند و حال آنكه اگر حركات غريزى صد در صد از روى فكر و نظر و كشف قوانين كلى بود مى بايست همه حيوانات صاحب غريزه در همه كارها تخصص و مهارت اعمال كنند و بين افراد نوعشان اختلاف باشد همانطورى كه از لحاظ جسمانى كم و بيش اختلاف هست و مى بايست در وضع حركات غريزى آنها تكامل و ترقى بوجود آيد همانطورى كه در انسان كه كار هاى خويش را از روى فكر و نظر و تعليم و تعلم انجام مى دهد همه اين خصوصيات هست ٦ هدايت غريزه بوسيله يك نوع الهام غيبى صورت مى گيرد حكماء اشراق مدعى بودند كه تدبير حيات هر نوع از انواع حيوانات بوسيله يك نور مدبر صورت مى گيرد كه آن هم بالاخره منتهى مى شود به نور الانوار و ذات واجب الوجود اين نظريه را با دلائل علمى نمى توان رد كرد و اگر از هيچ راه از راه هاى عادى و طبيعى حركات غريزى قابل توجيه نباشد ناچار بايد حكم كرد كه حيوان در حركات غريزى خود بوسيله يك نيروى ديگرى كه محيط بر وجودش است هدايت مى شود چيزى كه هست كيفيت الهام و كيفيت ياد گرفتن و هدايتشدن حيوان مطابق اين نظريه بر ما روشن نيست
٧ - حركات غريزى حيوان همه حركاتى است از روى شعور و اراده و قصد و لكن در عين حال اين فعاليتها فعاليت تدبيرى نيستيعنى حيوان فعاليت هاى خود را بمنظور نتايج طبيعى آنها انجام نمى دهد بلكه از نتائج طبيعى افعال خود بكلى بىخبر است چيزى كه هست وضع ساختمان هر حيوانى نسبتبه كار هاى غريزى مخصوص خودش طورى است كه از آن افعال طبعا لذت مى برد و حيوان بدون آنكه از نتيجه آن فعل آگاه باشد و بدون آنكه ميل به نتيجه فعل او را تحريك كرده باشد بلكه فقط براى لذتى كه از نفس فعل عايد حيوان مى شود فعاليت مى كند
براى توضيح مطلب مى توان دو نوع فعاليتى كه در انسان ديده مى شود مورد مطالعه قرار داد انسان هر چند هر فعاليتى را براى آرزوئى و رسيدن بيك لذتى و ارضاء يك تمايلى انجام مى دهد ولى در بعضى از افعال مستقيما خود فعل را نمى خواهد يعنى خود فعل لذت بخش نيستبلكه بسا هست مقرون برنج است و لكن آن فعل انسان را بيك مقصود نهائى نزديك مى كند از قبيل شخم زدن زمين و دانه پاشيدن و درو كردن و خرمن كردن و كه يك نفر كشاورز براى يك مقصود اصلى و نهائى انجام مى دهد در اينگونه افعال چون خودشان مطلوب و مقصود نيستند و تمايلات انسان را بسوى خود جذب نمى كنند لازم است كه انسان فائده طبيعى اينها را بداند و قوانين و قواعد صحيح اين كارها را بداند تا آنها را طورى انجام دهد كه به نتيجه مطلوب يعنى به چيزى كه مستقيما آسايش و آرامش خاطر انسان را فراهم مى كند و يك تمايلى را خشنود ميسازد برسد در اينگونه كارها راهنماى انسان فقط فكر و انديشه است و لهذا بايد از طريق تجربه و تعقل و تعليم و تعلم بدست آيد اينگونه فعاليتها را مى توان فعاليت تدبيرى اصطلاح كرد
يك قسم فعاليت هاى ديگر است كه انسان خود فعل را مى خواهد يعنى خود فعل مستقيما لذت بخش و ارضاء كننده يكى از تمايلات است از قبيل تغذى و اعمال جنسى حيوانات
اينگونه افعال خودشان مطلوب و مقصود حيوانند و تمايلات حيوان را بسوى خود جذب مى كنند يعنى احساس هر يك از اين افعال بواسطه ملايمتى كه با طبع حيوانى دارد هيجانى در وى ايجاد و او را بعمل وادار مى كند نظير هيجانى كه خود بخود از ديدن يك منظره زيبا يا شنيدن يك آواز خوش و يا استشمام يك بوى مطبوع در انسان پيدا مى شود كه به صرف روبرو شدن و انعكاس ذهنى اين امور جذب و انجذاب پيدا مى شود اينگونه افعال غايات طبيعى مهمى دارد و طبيعت عينى خارجى انسان است كه براى بقاء و كمال فرد يا نوع اين تمايلات را بوجود آورده است ولى در شعور انسان اين نتايج طبيعى منعكس نمى شود و اگر فرضا منعكس بشود مانند انسان عالم باز داعى و محرك نفسانى همان ارضاء تمايل است اينگونه فعاليتها را مى توان فعاليت التذاذى اصطلاح كرد
حركات غريزى حيوان را مى توان حركات التذاذى دانست نه تدبيرى يعنى حيوانات بر خلاف انسان از لحاظ وضع تمايلات و نفسانيات طورى مجهز ساخته شده اند كه از جميع حركات غريزى خود مستقيما لذت مى برند و تمام آن كارها را صرفا براى همان لذتى كه از خود آن افعال مى برند انجام ميدهند بدون آنكه از نتيجه و فائده طبيعى عمل خود آگاه باشند و آنرا منظور بدارند
اين نظريه را نيز با دلائل علمى نمى توان صد در صد باطل دانست چيزى كه هستخيلى بعيد بنظر مى رسد كه حركاتى از قبيل لانه ساختن پرندگان صرفا التذاذى باشد و حيوان از نتيجه كار خود و قانون كار خود بىخبر باشد زيرا قرائن چنين نمودار مى سازد كه حيوان يك مقصود ديگر از كار خود دارد و اين كار را براى آن مقصود نهائى مى كند و در اين كار خود عينا مثل انسان كه براى يك مقصود نهائى تدبير مى كند و متحمل رنج و زحمت مى شود تدبير مى كند و بخود رنج مى دهد بعلاوه روى اين نظريه معلوم نيست كه چرا انسان كه قوه عقل و شعور و استعداد تدبير در امور دارد اين اندازه از لحاظ تمايلات كه هادى غريزه اوست ضعيف است و حيوان كه اين استعداد را ندارد داراى اين همه تمايلات عجيب شده كه حتى زنبور عسل كه لانه خود را با اشكال مسدس تنظيم مى كند در وجود او تمايلى آفريده شده كه فقط از اين نوع كار لذت مى برد و او بدون آنكه در شعور و قوه ادراك خويش فائده اين كار را بداند فقط براى اطاعت از آن تمايل مخصوص اين كار را انجام مى دهد اين بود مجموعه فرضيه هائى كه در مورد غريزه گفته شده يا مى توان فرض كرد
موضوع هدايت غريزه يكى از اسرار آميزترين مسائل علم الحيات است و خوشبختانه دانشمندان قرون جديده دست به مطالعات عميقى در باره كردار و رفتار غريزى حيوانات زده اند و عجائبى در اين زمينه ها كشف كرده اند و هر چه مطالعات و مشاهدات در اين زمينه بيشتر شود زمينه تحقيق فلسفى در ماهيت غريزه فراهمتر خواهد شد) به اين معنى كه كار هاى خود را با ادراك و فكر انجام دهد بايد صور ادراكى افعال خود را به اقتضاى قواى فعاله خود داشته باشد و چون افعال وى تعلق به ماده دارد بايد صور علميه موادى را كه متعلق افعال وى مى باشد داشته باشد و بايد روابط خود را با آنها بداند و اتفاقا تجربه نيز همين حدس را تاييد مى كند ما ابتدائا متعلق مادى فعل را تميز داده و سپس فعل را كه يكنوع تصرف در ماده است انجام مى دهيم اگر چه اين سخن فعلا خام بوده و مفهوم حقيقى خود را چنانكه شايد و بايد پيدا نمى كند و در جاى ويژه خود بايد روشن شود ولى عجالتا همين اندازه و سر بسته كافى است
بهر حال قواى فعاله ما احساساتى درونى در ما ايجاد مى كنند ما انجام دادن افعال قواى خود را دوست داشته و مى خواهيم و حوادث و وارداتى كه با قواى ما ناجورند دشمن داشته و نمى خواهيم يا در مورد آنها افعال مقابل آنها را دوست داشته و مى خواهيم
پس ناچار صورت ادراكى احساسى خود را هم به فعل و هم به ماده و هم به خودمان مى دهيم چنانكه بچه در نخستين روز هاى زندگى هر چه به دستش مى آيد گرفته و به دهان مى برد آنگاه چيز هاى خوردنى را خورده و آنچه نمى تواند نمى خورد البته اشتهاى خوردن بصورت احساس در مغز وى جايگزين شده و سپس نام اراده و مراد و مريد خواستخواسته خواهان بوى داده و با آزمايش خوردنى را تميز داده و گاهى هم مى فهمد كه ماده اى كه در دست دارد خوردنى نيست البته آن وقت نام هاى خوردن و خوردنى و خورنده را به فعل و بخود و به ماده مى دهد و اين جمله را در دل دارد اين خوردنى را بايد بخورم و پيشتر مى گفت اين خواستنى را بايد بخواهم با بيانى كه شد و مفهوم بايد همان نسبتى است كه ميان قوه فعاله و ميان اثر وى موجود است
و اين نسبت اگر چه حقيقى و واقعى است ولى انسان او را ميان قوه فعاله و اثر مستقيم خارجى وى نمى گذارد بلكه پيوسته در ميان خود و ميان صورت علمى احساسى كه در حال تحقق اثر و فعاليت قوه داشت مى گذارد
مثلا وقتى كه انسان خوردن را مى خواهد نسبت مزبوره را نخستين بار مستقيما ميان خود و ميان كار هاى تنها تنها كه عضلات دست و لبها و فك و دهان و زبان و گلو و مرى و معده و كبد و عروق هنگام تغذيه انجام ميدهند نمى گذارد بلكه در حال گرسنگى به ياد سيرى افتاده و نسبت ضرورت را در ميان خود و ميان احساس درونى سيرى يا لذت و حال ملايمى كه در سيرى داشت گذاشته و صورت احساسى درونى خود را مى خواهد و در اين زمينه خود را خواهان و او را خواسته خود مى پندارد پس در مورد خوردن مثال سابق فكرى كه قبل از همه چيز پيش انسان جلوه مى كند اينست كه اين خواسته خود را سيرى بايد بوجود آورم و چنانكه روشن است در اين فكر نسبتبايد از ميان قوه فعاله و حركتى كه كار اوستبرداشته شده و در ميان انسان و سيرى خواهان و خواسته گذاشته شده كه خود يك اعتبارى است و در نتيجه سيرى صفت وجوب پيدا كرده پس از آنكه نداشت و در حقيقت صفت وجوب و لزوم از آن حركت مخصوص بود كه كار و اثر قوه فعاله مى باشد
و در اين ميان ماده نيز كه متعلق فعل است اعتبارا بصفت وجوب و لزوم متصف شده
بنابر اين همينكه انسان قواى فعاله خود را بكار انداخت عده زيادى از اين نسبتبايد را در غير مورد حقيقى خودش گذاشته و همچنين به چيز هاى بسيارى صفت وجوب و لزوم داده در حالى كه اين صفت را بحسب حقيقت ندارند
مثلا در مورد خوردن مثال گذشته اگر چه متعلق بايد را سيرى قرار داده ولى چون مى بيند سيرى بى بلعيدن غذا و بلعيدن بى جويدن و بى به دهان گذاشتن و به دهان گذاشتن بى برداشتن و برداشتن بى نزديك شدن و دست دراز كردن و گرفتن و
ممكن نيست به همه اين حركات صفت وجوب و لزوم مى دهد و چون مى بيند كه قوه فعاله در حقيقتيك چيز مى خواهد به همه اين حركات و يا بيك دسته از آنها صفت وحدت و يگانگى مى دهد و بهمين قياس
از بيان گذشته نتيجه گرفته مى شود :
الف - انسان يا هر موجود زنده بواسطه بكار انداختن قواى فعاله خود يك سلسله مفاهيم و افكار اعتباريه تهيه مى نمايد
ب - ضابط كلى در اعتبارى بودن يك مفهوم و فكرى اينست كه به وجهى متعلق قواى فعاله گرديده و نسبتبايد را در وى توان فرض كرد پس اگر بگوئيم سيب ميوه درختى است فكرى خواهد بود حقيقى و اگر بگوئيم اين سيب را بايد خورد و اين جامه از آن من است اعتبارى خواهد بود
ج - با تذكر آنچه در مقاله ٥ گذشت روشن مى شود كه اعتباريات به دو قسم منقسم مى باشند :
١ - اعتباريات مقابل مهيات كه آنها را اعتباريات بالمعنى الاعم نيز مى گوييم
٢ - اعتبارياتى كه لازمه فعاليت قواى فعاله انسان يا هر موجود زنده است و آنها را اعتباريات بالمعنى الاخص و اعتباريات عملى مى ناميم
د - چون اعتباريات عملى مولود يا طفيلى احساساتى هستند كه صاحب قواى فعاله مى باشند و از جهت ثبات و تغيير و بقاء و زوال تابع آن احساسات درونى اند و احساسات نيز دو گونه هستند احساسات عمومى لازم نوعيت نوع و تابع ساختمان طبيعى چون اراده و كراهت مطلق و مطلق حب و بغض و احساسات خصوصى قابل تبدل و تغيير از اين روى بايد گفت اعتباريات عملى نيز دو قسم هستند :
١ - اعتباريات عمومى ثابت غير متغير مانند اعتبار متابعت علم و اعتبار اجتماع و اختصاص چنانكه بيان خواهيم نمود
٢ - اعتباريات خصوصى قابل تغيير مانند زشت و زيبائى هاى خصوصى و اشكال گوناگون اجتماعات
انسان ميتواند كه هر سبك اجتماتى را كه روزى خوب شمرده روز ديگر بد بشمارد ولى نمى تواند از اصل اجتماع صرفنظر نموده و يا اصل خوبى و بدى را فراموش نمايد
پس اعتباريات عملى بر دو قسمند اعتباريات ثابته كه انسان از ساختن آنها ناگزير است و اعتباريات متغيره
آنچه بيانات گذشته تا كنون نتيجه داده اينست انسان يا هر جانور زنده ميان خود قواى فعاله و ميان حركات حقيقى و خواص و افعال اختيارى خود اجمالا يك سلسله ادراكات و علومى را ساخته و توسيط مى نمايد
ولى آيا آنها را چگونه ساخته و آنها چه انقسامات و احكامى دارند و آنها چگونه با خواص و افعال حقيقى انسان ارتباط پيدا مى كنند پرسشهائى هستند كه هنوز پاسخ تفصيلى آنها داده نشده اگر چه شالوده سخن در بيان گذشته ريخته شده