و اما در قسم دويم (تصديقى)
(سابقا گفته شد كه ادراكات كثرتى از لحاظ بساطت و تركب دارند
تجزيه و تركيب عملى و نظرى ذهنى
و در پاورقى هاى گذشته گفتيم كه تجزيه و تركيب آناليز و سنتز بر دو گونه است عملى و نظرى ذهنى تجزيه و تركيب عملى آنست كه انسان مواد خارجى را موضوع عمل تجزيه يا تركيب قرار دهد مثل آنكه يك مركب صنعتى از قبيل ساعت و ماشين يا يك مركب طبيعى از قبيل آب را به اجزاء اوليه آنها تجزيه كند و يا دوباره آنها را بسازد تمام عمليات شيميائى كه در لابراتوارها انجام مى گيرد از اين قبيل است و اين تجزيه و تركيب عملى مهمترين شرط لازم بدست آوردن قوانين طبيعت است علوم طبيعى از آغاز پيدايش پيشرفتخود را مديون مشاهدات دقيق و آزمايشها و تجزيه و تركيب هاى عملى است در قرون اخيره دانشمندان اروپا اهتمام شايانى باين روش سودمند بخرج دادند و در نتيجه موفقيت هاى شگرف و عظيم كه هرگز در مخيله بشر خطور نمى كرد بدست آوردند
تجزيه و تركيب نظرى يا ذهنى اينست كه انسان مدركات و معلومات ذهنى خود را مقايسه و تجزيه و تركيب كند و تفكر كه عاليترين عمل ذهن است جز تجزيه و تركيب ذهنى چيزى نيست
توضيح آنكه تجزيه و تركيب ذهنى يا حسى است يا خيالى يا عقلى تجزيه و تركيب حسى آنست كه ذهن در يك صورت محسوسه اى كه حضورا حس مى كند تصرف كند مثل آنكه انسان در حالى كه بيك قالى كه داراى نقشه ها و گل هاى مختلف است نظر مى افكند در ذهن خود از جمع كردن و مورد توجه قرار دادن چند نقش و چند گل صورت معينى مجسم مى كند و دو مرتبه از تجزيه و مورد توجه قرار دادن بعضى دون بعضى شكل ديگرى را بر خويش ظاهر ميسازد و يا هنگامى كه در شب به آسمان پر ستاره نگاه مى كند در ذهن خود از جمع و تركيب و مورد توجه قرار دادن يك عده از ستارگان صورت حيوان مخصوصى را مجسم ميسازد و در همان حال از تجزيه آنها و ضم و تركيب ديگرى صورت ديگرى را بر خود ظاهر ميسازد اينگونه تصرفات در صور محسوسه اولا آزادانه و دلبخواه صورت مى گيرد ثانيا فقط با دخالت عوامل ذهنى انجام مى يابد و احتياجى ندارد كه انسان در وضع چشم و نگاه كردن خود تغييراتى بدهد
تجزيه و تركيب خيالى آنست كه ذهن در صور جمع شده در حافظه آزادانه و دلبخواه و طبق تمايلات و احساسات درونى تصرفاتى بكند مثلا انسان در ذهن خود تصورى از كوه دارد و تصورى از پولاد آنگاه با نيروى تخيل تصويرى از كوه پولادين ميسازد و يا آنكه تصورى از انسان و تصورى از اسب و تصورى از بال پرندگان دارد آنگاه با نيروى تخيل صورت اسبى را ميسازد كه داراى سر آدمى و دو بال است تخيلات شاعرانه از اين نوع تجزيه و تركيب سرچشمه مى گيرد در تخيلات شاعرانه ذهن مبدع و مخترع و از قيد رعايت مطابقت نفس الامر آزاد است و تنها از تمايلات درونى خويش اطاعت مى كنند در تخيلات شاعرانه ذهن نمى خواهد اشياء را آن طور كه هستند بنماياند بلكه مى خواهد آن طور كه تمايلات درونى اقتضا دارد نقشهائى از آنها بسازد و روى همين جهت است كه شعر از نوع هنر و صنعتبشمار ميرود
تجزيه و تركيب عقلى آنست كه ذهن تمايلات نفسانى را كنار بزند و مطابقتبا نفس الامر را وجهه همتخويش قرار دهد و به اين منظور صور معقوله را مورد عمل تجزيه و تركيب قرار دهد و آن بر دو قسم است تصورى و تصديقى تصورى آنست كه يك مفهوم كلى را عقل منحل كند به جنبه هاى مشترك و جنبه اختصاصى وى
معمولا تعريف هايى كه براى اشياء مى شود و جنبه هاى مشترك و جنبه اختصاصى آن شىء را بيان مى كند يك نوع تحليل تصورى عقلى است كه در مفهوم و ماهيت آن شىء صورت مى گيرد مثلا در تعريف خط مى گوييم كميت متصلى است كه بيش از يك بعد ندارد در اين تعريف فهماندهايم كه اولا خط از نوع كميات است نه از نوع كيفيات يا اضافات يا جواهر و ثانيا كميت متصله است كه بين اجزائش مى توان حد مشترك فرض نمود نه از نوع كميات منفصله اعداد و ثالثا كميت متصلى است كه بيش از يك كشش ندارد و با سطح كه داراى دو كشش است و جسم تعليمى حجم كه داراى سه كشش است فرق دارد بديهى است كه اين تحليل كه در مفهوم خط بعمل آمد از نوع تجزيه و تحليل هاى عملى نيست زيرا خط در وجود خارجى خود مركب از كميت و اتصال و بعد واحد نيستيعنى قسمتى از وجودش كميت و قسمتى اتصال و قسمتى بعد واحد نيستبلكه اين سه مفهوم در خارج بوجود واحد موجودند و از اين جهت است كه اين قسم اجزاء كه اجزاء مفهوم و ماهيتشىء است نه اجزاء وجود در اصطلاح منطق و فلسفه اجزاء تحليليه خوانده مى شوند
و اما تجزيه و تركيب تصديقى عبارت است از عمل مخصوص استدلال و است نتاج با ترتيب هاى مخصوص كه مبحث قياس منطق عهده دار بيان آنها است
حكما است عداد مخصوص ذهن را براى تجزيه و تركيب ذهنى قوه متصرفه مى خوانند و قوه متصرفه را هنگامى كه آزادانه در ميان محسوسات جزئى يا صور خياليه دو قسم اول عمل مى كند بنام مخصوص قوه متخيله و هنگامى كه بمنظور تحقيق واقع و نفس الامر در ميان معانى معقوله قسم سوم عمل مى كند بنام مخصوص قوه مفكره مى خوانند
همانطورى كه گفته شد قوه متخيله در عمل خود آزاد است و هر صورتى را به هر نحو كه بخواهد و تمايلات نفسانى ايجاب كند فصل و وصل مى كند ولى قوه مفكره آن آزادى را ندارد بلكه همواره از قانون معين پيروى مى كنند يعنى مى بايست طورى در معقولات تصرف كند كه با واقع و نفس الامر مطابقت داشته باشد و از اين جهت است كه تجزيه و تركيب هاى حسى و خيالى ارزش منطقى ندارد ولى تجزيه و تركيب هاى عقلى كه با نيروى مفكره صورت مى گيرد ارزش منطقى دارد و همين تجزيه و تركيب عقلى است كه در منطق بنام مخصوص تحليل و تركيب خوانده مى شود پس تحليل و تركيب يعنى تجزيه و تركيب عقلى كه با نيروى قوه مفكره صورت مى گيرد و ارزش منطقى دارد ارسطو در منطق خويش باب قياس را بعنوان تحليل آنالوطيقا آناليتيك اول و باب حد و برهان را بعنوان تحليل دوم ناميده است
گفتيم كه تجزيه و تركيب يا عملى است يا نظرى ذهنى و تجزيه و تركيب عملى مهمترين شرط كشف رموز و بدست آوردن قوانين طبيعت است و از اقسام تجزيه و تركيب هاى ذهنى تنها تجزيه و تركيب عقلى است كه ارزش منطقى دارد و در اصطلاح منطق تعقلى بنام مخصوص تحليل و تركيب خوانده مى شود در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه ذهن چگونه قدرت دارد كه معانى را بطور منطقى تحليل و تركيب كند و آيا واقعا ممكن است كه ذهن در معانى و مفهوماتى كه پيش خود دارد طورى عمل كند كه با واقع و نفس الامر مطابقت داشته باشد لهذا در اينجا چند مطلب است كه شايسته توجه و دقت است از اين قرار :
١ - كيفيت تحليل و تركيب عقلى تصورات
٢ - كيفيت تحليل و تركيب تصديقات
٣ - ارزش منطقى تحليل و تركيب عقلى تصورات
٤ - ارزش منطقى تحليل و تركيب تصديقات
ما در اينجا نمى توانيم وارد بيان تفصيلى اين چهار قسمت بشويم راجع به قسمت اول و سوم يك بيان اجمالى در متن و در پاورقىها شد در كتب مبسوط منطق كم و بيش در اطراف آن دو قسمتبحثهائى شده و قسمت دوم را هم بايد از مبحث قياس منطق بدست آورد آنچه اهميت فوق العاده دارد و در درجه اول مسائل منطقى و فلسفى است و در عين حال نديدهايم كه تحقيق كافى در اطراف آن شده باشد بيان قسمت چهارم است راه منطق تعقلى و منطق تجربى و بالنتيجه راه فلسفه تعقلى و فلسفه تجربى در اينجا بكلى از يكديگر جدا مى شود منطق تعقلى براى تحليل و تركيب تصديقات كه از آن به روش است نتاج و استدلال عقلى تعبير مى شود ارزش منطقى قائل است ولى منطق تجربى جز براى است قراء و مشاهده و تجربه و تجزيه و تركيب عملى ارزشى قائل نيست
در مقدمه اين مقاله و در طى خود مقاله اختلاف نظر حسى و عقلى را مشروحا بيان كرديم و توضيح داديم و مجددا نيز يادآورى مى كنيم كه آن اختلاف نظر مربوط به تصورات است نه تصديقات و آن هم از اين جنبه كه راه پيدايش اولى تصورات در ذهن چيست و آن مسئله بيشتر جنبه علم النفسى دارد و راه حكما را در باب مبدا و منشا اصلى تصورات از يكديگر جدا مى كند ولى اين مسئله كه اكنون مى خواهيم وارد بيان آن بشويم مربوط به تصديقات ستيعنى مربوط به احكامى است كه ذهن در مورد تصوراتى كه برايش از راه حس يا راه ديگر پيدا مى شود صادر مى كند و اين مسئله صرفا جنبه منطقى دارد و راه حكما را در باب تعقل و ارزش استدلال عقلى از يكديگر جدا ميسازد اين دو مسئله چندان ارتباطى با يكديگر ندارد هر چند نويسندگان جديد خلط مبحث كرده اند و معمولا ديده مى شود تحت عنوان امپيريسم مسلك تجربى و راسيوناليسم مسلك عقلى مطالب را در هم آميخته اند و همين خلط مبحثبين اين دو مسئله موجب شده است كه مطلب در حد ابهام باقى بماند ما براى اولين بار اين دو را از يكديگر تفكيك مى كنيم و براى جلوگيرى از اشتباه لفظى اختلاف نظر در مسئله اول را كه در مورد تصورات است و جنبه علم النفسى دارد بنام حسى و عقلى و اختلاف نظر در مسئله دوم را كه در مورد تصديقات است و جنبه منطقى دارد بنام تعقلى و تجربى خوانده و مى خوانيم نظريه حكماء مشرق و حكماء مغرب و نظريه مخصوص اين مقاله در مورد مسئله اول قبلا بيان شد و اكنون نوبت آن رسيده است كه كه به مسئله دوم بپردازيم و اختلاف نظر منطق تجربى و منطق تعقلى را شرح دهيم در اين مسئله تا كنون تحقيق كافى و بى نياز كننده اى نشده است و مخصوصا طرفداران منطق تعقلى در هيچ جا در صدد بيان مبسوط و مشروح و بى نياز كننده اى بر نيامده اند ما با استفادهاز اشارات و بيان هاى اجمالى كه كسانى مانند ابن سينا و خواجه نصير الدين طوسى و صدر المتالهين و ساير طرفداران منطق تعقلى در اين باب كرده اند و آنچه خود در اين جهت فكر كردهايم نظريه منطق تعقلى را تشريح و از آن دفاع مى كنيم
اختلاف نظر تعقلى و تجربى در لزوم تجربه يا تعقل نيست نه منطق تعقلى تاثير عظيم و شگرف تجربه را در تحقيقات علمى منكر است و نه منطق تجربى تعقل و تفكر را كه عمل ذهن است لغو و بى ثمر مى داند اختلاف در قوانين و مقياس هاى اصلى تفكر و طرز عمل ذهن در تفكرات است اساسا منطق يعنى علم ميزان و مقياس علماء منطق مى خواهند ميزان و مقياس اصلى صحت و سقم تفكرات را بدستبدهند تجربيون مقياس اصلى را تجربه معرفى مى كنند و بوجود مقياس ديگرى قائل نيستند ولى تعقليون بيك سلسله اصول و مبادى عقلى مستقل از تجربه قائلند كه آنها را ميزان و مقياس و آلتسنجش اصلى تفكرات مى دانند به عقيده تعقليون تجربه هر چند مقياس و آلتسنجش بسيارى از مسائل است ولى تجربه مقياس اولى نيستبلكه مقياس درجه دوم است يعنى يك سلسله مقياس هاى اصلى داريم كه بسيارى از مسائل و از آن جمله مقياس بودن تجربه را بوسيله آن مقياس هاى اصلى بدست آوردهايم اينك براى توضيح نظريه دو طرف به شرح ذيل مى پردازيم