فروغى از كوثر

فروغى از كوثر 0%

فروغى از كوثر نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

فروغى از كوثر

نویسنده: الياس محمد بيگى
گروه:

مشاهدات: 5983
دانلود: 3166

توضیحات:

فروغى از كوثر
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5983 / دانلود: 3166
اندازه اندازه اندازه
فروغى از كوثر

فروغى از كوثر

نویسنده:
فارسی

كريمه اهل بيت (عليه السلام) :

انسان در اثر عبادت و بندگي خداوند متعال مي تواند به جايي برسد كه مظهر اراده حق و واسطه فيض الهي گردد ؛ اين ثمره عبوديّت و اطاعت كامل از ذات اقدس الهي است چنانچه خود درحديث قدسي مي فرمايد: " يَابْنَ آدَمَ اَنَا اَقُولُ‌ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ ، اَطِعْني فيما اَمَرْتُكَ اَجْعَلُكَ تَقُولُ لِلشَّيْءِكُنْ فَيَكُونُ" :(٤٦) " فرزند آدم مرا اطاعت كن تا تو را چنان نمايم كه ( به عنايت من ) هر آنچه را اراده كني همان شود". امام صادق (عليه السلام) هم مي فرمايد :" اَلْعُبُودِيَّةَ جَوْهَرَةُ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّةُ ":(٤٧)" "بندگي خداوند گوهري است كه نهايت و باطن آن فرمانروايي بر موجودات است". اولياء خداوند متعال كه در راه بندگي و اطاعت گوي سبقت را از ديگران ربوده و اين راه را خالصانه پيموده اند هم در زندگي پر بركت خويش و هم بعد از آن ، منشأ كرامات و عناياتي بوده اند كه آثار يك عمر اخلاص و وارستگي آنهاست. و از دير زمان آستان قدس فاطمي منشأ هزاران كرامت و عنايت ربّاني بوده است و چه قلب هاي نااميدي كه سرشار از اميد به فضل و كرم الهي و چه دست هاي تهي كه سرشار از رحمت ربوبي و چه انسانهاي بريده از همه جا و نا اميد از همه كس كه با دلي شاد و روحي پيوسته به ابديت از درگاه پر فيض و كرم اين كريمه اهل بيت (عليه السلام) برگشته و براي خود زندگيي بر اساس ايماني مستحكم به ولاي اولياء حق، بنا نهادند اين ها همه ، نشانه بزرگي و عظمت روح آن بنده شايسته و پيوسته به منبع فيض و كرم بي پايان خداي فيّاض و كريم است " نمونه هايي از كرامات آن بزرگوار به زودي ذكر خواهد شد " .

مقام شفاعت آن حضرت :

شكّي نيست كه داشتن حقّ شفاعت و رسيدن به اين مقام عظيم ، شايستگي لازم را مي طلبد چرا كه خداوند شفاعت كساني را مي پذيرد كه مأذون و مجاز از طرف او باشند" يَوْمَئِذٍ لاتَنْفَعُ الشِّفاعَهُ الّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ ":(٤٨) " روز قيامت شفاعت كسي فايده نبخشد جز آن كه خدا اجازه شفاعتش داده باشد " و اين اذن به كساني داده مي شود كه به مرتبه عالي از قرب الهي و بندگي خالصانه پروردگار رسيده باشند كه در رأس آنها انبياء و ائمّه معصومين (عليه السلام) هستند و بعد از آنها اين بندگان خالص حق و اولياء مقرّب درگاه خدايند كه هر كدام در حدّ مقام و درجه معنوي خويش حق شفاعت دارند " از علماء و شهداء و فرزندان شايسته امامان معصوم (عليه السلام) ". از جمله كساني كه به شفيعه بودنش در روايات و آثار ديني تصريح شده است ، فاطمه معصومه (سلام الله عليها) است : امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد :" تَدْخُلُ بِشَفاعَتِها شيعَتِيَ الْجَنَّهَ بِاَجْمَعِهِم " :(٤٩) " به شفاعت او ( فاطمه معصومه ) همه شيعيانم وارد بهشت خواهند شد " و در زيارت آن حضرت به" دستور امام معصوم (عليه السلام) " گفته مي شود كه : " يا فاطِمَهُ اشفَعي لي في الْجَنَّهِِ ": " اي فاطمه معصومه! براي من نزد خدا درباره بهشت شفاعت كن". و اين خود نشان دهنده شأن و مقام بسيار عظيم آن شفيعه روز جزا است چنانچه در فراز ديگري از زيارت مخصوص آمده است كه : " فَاِنَّ لَكِ عِنْدَ اللهِ‌ شَأْنا ً مِنَ الشَّأْنِ".(٥٠) يعني : اين كه ما از تو طلب شفاعت مي نماييم به خاطر اين است كه تو در محضر الهي شأن و منزلت وصف ناپذير داري ، كه بر خاك نشينان اين عالم قابل تصوّر نيست و تنها خدا و پيامبر و اوصياء طاهرينش بر آن واقفند.

فضيلت زيارت حضرت :

روايات درباره فضيلت زيارت آن بانوي برگزيده اسلام بهترين سند در رابطه با فضايل آن بزرگوار است ، كه امامان معصوم پيروان خود را تشويق و توصيه به زيارت مرقد نوراني ايشان فرمودند و پاداش عظيمي براي آن بيان كردند كه چنين پاداشي در باب زيارت اولاد موسي بن جعفر (عليه السلام) بعد از حضرت رضا (عليه السلام) بي سابقه است ؛ ما در اينجا چند روايت را ذكر مي كنيم : ١- امام رضا (عليه السلام) فرمود : " مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّهُ":(٥١) " كسي كه ( فاطمه معصومه) را زيارت كند سزاوار بهشت خواهد بود " ٢- امام جواد (عليه السلام) فرمود : " مَنْ زارَ قَبْرَعَمَّتي بِقُمْ فَلَهُ الْجَنَّةُ":(٥٢) " كسي كه قبر عمّه ام را در قم زيارت كند سزاوار بهشت است " ٣- امام رضا (عليه السلام) فرمود : " مَنْ زارَها عارِفاً‌ بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّةُ":(٥٣) " كسي كه ( فاطمه معصومه) را زيارت كند (درحالي كه معرفت به حق او داشته باشد) پاداش او بهشت است". ٤- امام صادق (عليه السلام) فرمود :" اِنَّ للهِ حَرَما ً وَ هُوَ مَكَّةُ وَ لِلرَّسُولِ حَرَما ً‌وَ هُوَ الْمَدينَةُ ، وَ لِأميرِالْمُؤمِنينَ حَرَما ً‌وَ هُوَ الْكُوفَةَ‌ وَ لَنا حَرَما ً وَ‌ هُوَ‌ قُمْ وَ‌ سَتُدْفَنُ فيها اِمْرَإَةُ مِنْ وَلَدي تُسَمي فاطِمَةَ ، مَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ ":(٥٤) " براي خدا حرمي است و آن مكّه است و براي رسولخدا(صلّى الله عليه وآله)حرمي است و آن مدينه مي باشد و براي اميرالمؤمنين (عليه السلام) حرمي است و آن كوفه است و براي ما حرمي است و آن شهر قم مي باشد و بزودي زني از فرزندان من در آنجا دفن خواهد شد كه نامش ( فاطمه) است ؛ هر كس او را زيارت كند بهشت بر او واجب خواهد شد ". اين روايت با توجه به اينكه قبل از ولادت موسي بن جعفر (عليه السلام) از امام صادق (عليه السلام) صادر شده است دليل بسيار روشني است بر اينكه آمدن حضرت فاطمه معصومه به قم و دفن آن بزرگوار در حرم اهل بيت جزء اسرار غيبي بوده و تحقّق آن خود دليل روشني بر حقّانيّت مكتب امامان معصوم (عليه السلام) مي باشد.

قال رسول الله (صلّى الله عليه وآله): " اِنّي تا رِكُ فِيْكُمُ الثَّقْلَيْنِ أَما إنْ تَمَسَّكْتْمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتي " (٥٥) پيامبر اسلام در واپسين روزهاي عمر خويش درحالي كه امواج سهمگين فتنه و نفاق را فرا روي امّت اسلامي نظاره مي كرد و نگران آينده جامعه اسلامي بود با ابلاغ پيامي هدايتگر پرده هاي فريب و نفاق را كنار زد و كشتي نجات را به گاه هجوم امواج فتنه ها معرّفي فرمود و ساحل نجات را بر همگان ارائه نمود. آخرين پيام حضرت چيزي جز همان حديث ثقلين نبود ؛ كه در آن هدايت رهروان خويش را در گرو تمسّك به قرآن و عترت قرار داد وآن دو را تنها محور اساسي شريعت و يگانه عامل بقاي ديانت دانست.

اين همه نبود جز براي اين كه راه دست يابي به احكام و معارف نوراني قرآن كريم روشن شود و راه ورود بدعت ها و انديشه هاي شيطاني دنيا پرستان در متن دين مسدود گردد.چراكه اين معارف قرآني برگرفته از عارفان راستين حقايق ديني است كه جامعه ديني را از سرچشمه حياتبخش آن كتاب انسان ساز سيراب و منافقان و دين سازان طول تاريخ را از رسيدن به اهداف شوم خود محروم مي سازد. با اين همه ، شب پرستان روزگار نبوي بعد از رحلت رسول خدا (صلّى الله عليه وآله)به همراهي و همآوايي مردماني سست باور ، نداي شوم " حسبنا كتاب الله " سر دادند و از همراهي قرآن و عترت جلوگيري كردند و در راه نيل به اهداف شيطاني ايشان چه سخنان نوراني نبوي كه سوخته شد و چه دُرهاي گرانبهايي كه ناگفته در سينه ها ماند و چه فريادگران حديث نور كه از جور زمانه لب فرو بسته و از ديار وحي رانده شده و در صحراي غربت جان سپردند. زبان بريده ميثم بر دار رفته و پيكر بي دست و پاي رشيد هجري و تن تفتيده ابوذر در غربت آباد ربذّه خود گواه بي نهايت ستمي است كه در حقّ اهل بيت و پيروان راستينش روا داشتند. امّا در اين دوران غمبارِ غربت عترت هم ، مناديان حقّ و راويان آگاه شيعه از پاي نشسته و چوبه دار بر دوش سخنان نوراني و فضايل اهل بيت را ترويج مي نمودند تا آن كه دوران جدايي قرآن و عترت به سرآمد و هركدام جايگاه حقيقي خويش را يافت و براي حاملان راستين وحي الهي فرصتي فراهم آمد و در عصر صادقين (عليه السلام) سرچشمه فياض علوم اهل بيت جوشيدن گرفت و تشنگان معارف الهي ازآب زلال كوثر قرآن و عترت سيراب گرديدند. ازآن دوران، تربيت يافتگان مكتب امامت بر ثبت و نشر سخنان دربار خاندان رسالت همّت گماشتند و با ترويج آثار ارزشمند امامان معصوم (عليه السلام) مباني اعتقادي جامعه و پايگاه ارزشهاي ديني را تحكيم بخشيدند ، و در طول قرون و اعصار هويت ديني امّت مسلمان را حفظ و از شريعت نبوي و مكتب علوي پاسداري نمودند. كه از جمله اين پاسداران امين گنجينه هاي گرانقدر ولايت و امامت محدِّثه آل طه حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) است كه چندين روايت را درباره ولايت نقل فرموده است كه به بيان آنها مي پردازيم :

------------------------------------------

پاورقى ها:

(٣٢) دلائل الامامه , ص ٣٠٩ .

(٣٣) وسيله المعصوميّه , ص ٦٥ به نقل از نزههالابرار.

(٣٤) مستدرك سفينه البحار , ج ٨ , ص ٢٥٧.

(٣٥) زندگاني حضرت معصومه , مهدي منصوري , ص ١٤ ( به نقل از رياض الانساب , تأليف ملك الكتّاب شيرازي).

(٣٦)درياي سخن , سقازاده تبريزي , نقل از وديعه آل محمّد , محمد صادق انصاري , ص ١٢.

(٣٧) تاريخ قديم قم , ص ٢١٤.

(٣٨) آيه الله فاضل لنكراني " دام ظله".

(٣٩) سفينه البحار , ج ٢ , ص ٣٧٦ .

(٤٠) سوره مباركه ذاريات, آيه ٥٧ .

(٤١) سوره مباركه فجر , آيه ٢٨- ٢٧ .

( A ٤١) بيت النور, همان حجره اي است كه آن حضرت در مدّت اقامت هفده روزه اش در منزل موسي بن خزرج , در آنجا مشغول عبادت بود كه هم اكنون هم اين حجره در ميدان مير , خيابان چهار مردان و در كنار مدرسه ستّيه برقراراست و مورد توجّه دوستداران اهل بيت (عليه السلام) مي باشد .

(٤٢) فاطمه بنت موسي بن جعفر (عليه السلام) , محمّد هادي الاميني , ص١٤١ .

(٤٣) آيه الله حسن زاده آملي, درهمايش بررسي شخصيت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) , دانشگاه قم.

(٤٤) ناسخ التواريخ , ج ٧ ص ٣٣٧ .

(٤٥) انوارالمشعشعين , شيخ محمّد علي قمي , ص ٢١١.

(٤٦) مستدرك الوسائل , ج ٢ , ص ٢٩٨ .

(٤٧) مصباح الشريعه , باب ١٠٠.

(٤٨) طه , آيه ١٠٩ .

(٤٩) سفينه البحار , ج ٢, ص٣٧٦ .

(٥٠) بحار , ج ١٠٢, ص ٢٦٦ .

(٥١) بحار , ج ١٠٢, ص ٢٦٥ .

(٥٢) همان .

(٥٣) همان , ص ٢٦٦.

(٥٤) همان , ص ٢٦٧.

(٥٥) بحار, ج ٢٣, ص ١٤١ .

حديث غدير و منزلت بخش چهارم : رواياتي از حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها)

حديث غدير و منزلت:

١- عَنْ فاطِمَةُ بِنْتِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضا ، حَدَّثَتْني فاطِمَةُ وَ زَيْنَبُ وَ اُمُّ كُلْثُومٍ بَناتُ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ (عليه السلام) قُلْنَ حَدَّثَتْنا فاطِمَةُ بِنْتُ جَعْفَرِبْنِ‌ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ ، حَدَّثَتْني فاطِمَةَ‌ بِنْتُ مُحَمَّدِبْن عَلِيٍّ،حَدَّثَتْني فاطِمَةُ بِنْتُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ، حَدَّثَتْني فاطِمَةُ وَ سَكينَةُ اِبْنَتا الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ اُمِّ كُلْثُومٍ بِنْتِ فاطِمَةَ‌ بِنْتِ النَّبِِيِّ (صلّى الله عليه وآله)عَنْ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ (صلّى الله عليه وآله)...قالَتْ: " اَنسيتُمْ قَولَ رَسُولِ اللهِ (صلّى الله عليه وآله)يَوْمَ غَديرِ خُمْ : " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيُّ مَوْلاهُ". وَ قَوْلَهُ (صلّى الله عليه وآله): " اَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِهارُونَ مِنْ مُوسي " :(٥٦) " فاطمه دختر حضرت رضا نقل مي كند از فاطمه ( معصومه (سلام الله عليها)) و زينب و امّ كلثوم (دختران موسي بن جعفر (عليه السلام)) و آنها از فاطمه (دختر امام صادق (عليه السلام)) و او از فاطمه ( دختر امام باقر (عليه السلام)) و ايشان از فاطمه (دختر امام سجّاد(عليه السلام)) و او از فاطمه و سكينه ( دختران امام حسين (عليه السلام)) و آنها از امّ كلثوم ( دختر فاطمه زهرا (عليه السلام)) و او از فاطمه زهراء (عليه السلام) نقل مي كند كه آن حضرت ( به مردم ) فرمود: " آيا فراموش كرديد فرمايش رسول خدا (صلّى الله عليه وآله)را " در روز غدير" ؟ كه ( به شما ) فرمود: هركس من مولي ( و رهبر) اويم پس علي ( بعد از من ) مولي ( ورهبر) اوست. و آيا فراموش كرديد اين فرمايش حضرت را ؟ كه فرمود: ( ياعلي ) نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسي (عليه السلام) است". ( يعني : تويي وصيّ و جانشين من ).

حديث دوستي آل محمّد (عليه السلام) :

٢- حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) از فاطمه دختر امام صادق (عليه السلام) و او از فاطمه دختر امام با قر (عليه السلام) و او از فاطمه دختر امام سجّاد (عليه السلام) و او از فاطمه دختر امام حسين (عليه السلام) و او از زينب دختر اميرالمؤمنين (عليه السلام) و او از فاطمه زهرا (عليه السلام) نقل مي كند كه رسول خدا (صلّى الله عليه وآله)فرمود : " اَلامَنْْ ماتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهيداً": (٥٧)" بدانيد كه هر كس با محبّت آل محمّد بميرد ، شهيد مرده است".

مقام و منزلت امام علي (عليه السلام) و شيعيان آن حضرت :

٣- فاطمه معصومه (سلام الله عليها) ( به همان سند روايت اوّل) نقل مي كند از فاطمه زهراء (عليه السلام) كه پيامبر خدا (صلّى الله عليه وآله)فرمود : " در شب معراج ، داخل بهشت شدم ، آنجا قصري ديدم از دُرّ ميان خالي ، كه داراي دري بود آراسته به دُرّ و ياقوت و بر آن در پرده اي آويخته بود ؛ من سرم را بلند كردم ، ديدم بر آن نوشته شده است : " لااِلهَ اِلّا الله ، مُحَمَّد رَسُولُ الله ، عَلِيٌّ وَلِيُّ الْقَوْمِ": " خدايي جز خداي يكتا نيست ؛ محمّد فرستاده خدا است ؛ عليّ وليّ ( و رهبر) مردم است ". و بر پرده نوشته بود : " بَخٍّ ، بَخٍّ ، مَنْ مِثْلُ شيعَهِ عَلِيٍّ ؟": " بَه بَه ، كيست مانند شيعه علي (عليه السلام) ؟" ؛ داخل آن قصر شدم ، درآنجا قصري از عقيق سرخ ميان خالي ديدم كه دري داشت از نقره كه به " زبر جد" سبز مزيّن بود و بر آن در نيز پرده اي آويخته بود ، به بالا نگاه كردم ، ديدم بر آن در نوشته شده : " مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ، عَلِيٌّ وَصِيُّ الْمُصْطَفي " : " محمّد رسول خداست ، علي جانشين " محمّد" مصطفي است". و بر پرده نوشته شده بود : " بَشِّرْشيعَةَ عَلِيٍّ بِطيبِ الْمَو ْلِدِ..."." بشارت بده شيعيان علي را به (حلال زادگي)" ؛ داخل آن قصر شدم ، قصري از زبر جد سبز ميان خالي ديدم كه بهتر از آن نديده بودم ؛ اين قصر دري داشت از ياقوت سرخ كه آراسته به لؤلؤ بود و بر آن در پرده اي آويخته بود ؛ سرم را بلند كردم ، ديدم بر پرده نوشته شده : " شيعَةُ عَلِيٍَ هُمُ الْفائِزونَ". " تنها شيعيان علي رستگارند". گفتم : اي جبرئيل اين قصر براي كيست ؟ گفت : براي پسر عمو و جانشين تو علي بن ابي طالب است و همه مردم در روز قيامت عريان و پابرهنه محشور مي شوند مگر شيعيان عليّ"(٥٨).

قم ديار ابرار:

٤- حضرت معصومه (سلام الله عليها) وقتي در ساوه مريض شد به همراهانش فرمود : مرا به قم ببريد زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود :" قم مركز شيعيان ما مي باشد ".(٥٩)

بخش پنجم : كرامات كريمه اهل بيت (عليه السلام)

از آنجا كه فاطمه معصومه (سلام الله عليها) از خانداني است كه در زيارت جامعه خطاب به ايشان آمده است : " عادَتْكُمْ الْاِحْسانُ‌ وَ‌ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ "(٦٠) كرامات و عنايات آستان مقدّسش فراوان و شامل حال خاص و عام بوده است : از بزرگاني همچون ملّاصدرا و آية الله بروجردي گرفته تا آن مسلمان عاشقي كه از دور افتاده ترين كشور اسلامي به عشق زيارت و به اميد عنايت به حريم قدس او راه يافته ، همگي را مورد عنايت كريمانه خود قرار داده است ؛ ولي با كمال تأسف اين كرامات تا كنون ثبت و ضبط نشده است ، ما هم نمونه هايي برگزيده از كرامات آن حضرت را در اينجا مي آوريم ؛‌ به اميد آن كه مجموع كرامات آن حضرت در اثري مستقل گردآوري شود.

كراماتي به نقل از آية الله العظمي اراكي رحمة الله :

ايشان درباره خودشان فرمودند : " دستم ورم مي كرد و پوست آن ترك بر مي داشت به طوري كه نمي توانستم وضو بگيرم و ناچار بودم براي نماز تيمم كنم و معالجات هم بي اثر بود تا اينكه به حضرت معصومه (سلام الله عليها) متوسل شدم و به من الهام شد كه دستكش بدست كنم ، همين كار را كردم ؛ دستم خوب شد ".

ايشان فرمودند : " آقا حسن احتشام ( فرزند مرحوم سيد جعفر احتشام كه هر دو از منبري هاي قم بودند ) نقل مي كرد از آ شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي ( كه مرد با اخلاصي بود ) كه من شبي در خواب ديدم بحرم مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است براي اينكه فاطمه زهرا (عليه السلام) و حضرت معصومه (سلام الله عليها) در سر ضريح خلوت كرده اند و كسي را راه نمي دهند. من گفتم : مادرم سيّده است و من محرم هستم ، به من اجازه دادند ، رفتم ديدم كه بله اين دو نشسته اند و در بالاي ضريح با هم صحبت مي كنند از جمله صحبت ها اين بود كه حضرت معصومه (سلام الله عليها) به حضرت زهرا (عليه السلام) عرض كرد : حاج سيد جعفر احتشام براي من مدحي گفته است و ظاهراً‌ آن مدح را براي حضرت مي خواند. آشيخ ابراهيم اين خواب را در جلسه دوره اي اهل منبر كه حاج سيد جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مي كند ؛‌ حاج احتشام مي گويد : از آن شعرها چيزي يادت هست ؟‌ گفت : بله در آخر شعر داشت ( دخت موسي بن جعفر ) تا اين را گفت ، حاج احتشام شروع كرد بگريه كردن و گفت : بله توي اشعار من اين كلمه است". " حاج سيد جعفر احتشام منبري با حالي بود و موقع روضه خواندن خودش هم گريه مي كرد و بكّاء بود و بسيار گريه مي كرد ". آقا حسن احتشام فرزند ايشان مي گويد :" به ايشان گفتيم شما در آخر شعرتان يك تخلّصي داشته باشيد مانند ساير شعرا " ، قبول نكرد تا با اصرار اين شعر را گفت : اي فاطمه بجان عزيز برادرت براحتشام لطف نما قصر اخضري ايشان گفت : " قصر اخضر را لطف كردند". گفتم "چطور ؟" گفت : " همانجا كه آقاي مرعشي رحمه الله سجاده مي انداختند ، آنجا را گچ كاري كردند و سنگ مرمر سبز رنگ قرار دادند ، و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است اين بود قصر اخضري كه به ايشان عطا شد".

* آقاي حاج شيخ حسن علي تهراني رحمه الله ( جدّ مادري آقاي مرواريد ) كه از علماء بزرگ و شاگردان فاضل ميرزاي شيرازي محسوب مي شدند و حدود ٥٠ سال در نجف به تحصيل علوم اشتغال داشتند ، ايشان برادري داشت بنام حاج حسين علي شال فروش كه ا زتجار بازار بوده درتمام مدّتي كه حاج شيخ مشغول تحصيل بودند ايشان ماهي ٥٠ تومان به او شهريه مي داد تا اينكه برادر تاجر فوت مي كند و جنازه او را به قم حمل مي كنند و در آنجا دفن مي نمايند حاج شيخ حسن علي ( كه در اواخر عمر در مشهد ساكن بودند) تلگرافي از فوت برادر مطلع مي شود ، به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض مي كنند : " من خدمت برادرم را يكبار هم نتوانستم جبران نمايم جز همين كه بيايم اينجا و از شما خواهش كنم كه به خواهرتان حضرت معصومه (سلام الله عليها) سفارش ايشان را بفرماييد : تا كمك كاري ، بكند از برادرم ". همان شب يكي از تجاركه از قضيه اطلاع نداشت خواب مي بيند كه به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرف شده و آنجا مي گويند : كه حضرت رضا (عليه السلام) هم به قم تشريف آوردند : يكي جهت زيارت خواهرشان ، و يكي جهت سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي به حضرت معصومه (سلام الله عليها) او معناي خواب را نمي فهمد و آن را با حاج شيخ حسنعلي در ميان مي گذارد و ايشان مي فرمايند : " همان شب كه شما خواب ديدي من ( در رابطه با برادرم ) به حضرت رضا متوسل شدم و اين خواب شما درست است ". " مرحوم آقا سيد محمد تقي خوانساري پس از شنيدن اين خواب فرمود :

از اين خواب استفاده مي شود كه قم در حريم حضرت معصومه (سلام الله عليها) است ؛ بايد حضرت امام رضا (عليه السلام) به قم تشريف فرما شوند و سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي را به حضرت بفرمايند و الّا خود حضرت امام رضا (عليه السلام) مستقيما ًً در كار مداخله نمي كند چون اين در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در اين محيط نمي شود".(٦١)

جلال و جبروت فاطمه زهرا (عليه السلام) :

آقاي شيخ عبدالله موسياني(٦٢) نقل فرمودند به اين كه حضرت آية الله مرعشي نجفي به طلّاب مي فرمود : " علّت آمدن من به قم اين بود كه پدر آسيد محمود مرعشي نجفي ( كه از زهّاد و عبّاد معروف بود ) چهل شب در حرم حضرت امير (عليه السلام) بيتوته نمود كه آن حضرت را ببيند ، شبي در ( حال مكاشفه ) حضرت را ديده بود كه به ايشان مي فرمايد : سيد محمود چه مي خواهي ؟‌عرض مي كند : مي خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء (عليه السلام) كجاست ؟ تا آن را زيارت كنم حضرت فرموده بود : من كه نمي توانم " بر خلاف وصيت آن حضرت" ، قبر او را معلوم كنم عرض كرد : پس من هنگام زيارت چكنم ؟ حضرت فرمود : خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه (عليه السلام) را به فاطمه معصومه (سلام الله عليها) عنايت فرموده است ، هر كس بخواهد ثواب زيارت حضرت زهرا (عليه السلام) را درك كند به زيارت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) برود. آية الله مرعشي مي فرمودند : پدرم مرا سفارش مي كرد كه من قادر به زيارت ايشان نيستم امّا تو به زيارت آن حضرت برو ، لذا من به خاطر همين سفارش، براي زيارت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) و ثامن الأئمّه (عليه السلام) آمدم و به اصرار مؤسس حوزه علميه قم ، حضرت آية الله حائري در قم ماندگار شدم. آية الله مرعشي در آن زمان مي فرمودند : " شصت سال است كه هر روز من اوّل زائر حضرتم " .

عنايت حضرت به زوّ ار مرقدش :

آقاي شيخ عبدالله موسياني نقل كردند از حضرت آية الله مرعشي نجفي " كه شب زمستاني بود كه من دچار بي خوابي شدم ؛ خواستم حرم بروم ، ديدم بي موقع است ، آمدم خوابيدم و دست خود را زير سرم گذاشتم كه اگر خوابم برد خواب نمانم ، در عالم خواب ديدم خانمي وارد اطاق شد " كه قيافه او را به خوبي ديدم ولي آن را توصيف نمي كنم " به من فرمود : سيّد شهاب! بلند شو و به حرم برو ؛‌ عدّه اي از زوّ ار من پشت در حرم از سرما هلاك مي شوند ، آنها را نجات بده. ايشان مي فرمايند : من به طرف حرم راه افتادم ، ديدم پشت در شمالي حرم (طرف ميدان آستانه) عدّه اي زوّار اهل پاكستان يا هندوستان ( با آن لباسهاي مخصوص خودشان ) در اثر سردي هوا پشت در حرم دارند به خود مي لرزند ، در را زدم ، حاج آقا حبيب ( كه جزء خدّام حضرت بود ) با اصرار من در را باز كرد ، من از مقابل و آنها هم پشت سر من وارد حرم شدند و در كنار ضريح آن حضرت به زيارت و عرض ادب پرداختند ؛ من هم آب خواستم و براي نماز شب و تهجّد وضو ساختم " .

عنايت حضرت به زائر برادر:

آقاي شيخ عبدالله موسياني نقل مي كند: " كه ما عازم مشهد مقدّس بوديم درحالي كه در آنجا به جهت جمعيّت زياد زو ّار منزل به سختي پيدا مي شد. من با اطّلاع از اين جهت به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرّف شدم و خيلي خودماني گفتم : بي بي جان ما عازم زيارت برادر شماييم ، خودتان عنايتي بفرمائيد ما عازم مشهد شديم ، ديديم منزل بسيار كمياب است نزديك حرم از تاكسي پياده شديم ، ناگهان ديدم جواني از داخل كوچه به طرف من آمد و به من گفت : منزل مي خواهيد ؟ گفتم : بله ، گفت دنبال من بيا ، با او رفتم مرا داخل خانه اش برد، اطاق بزرگ و خوبي را به ما داد ، ما وقتي در آنجا مشغول جابجايي و سايل بوديم ، خانم ايشان ما را براي نهار دعوت كرد ، بعد از تشرّف به حرم زيارت و نماز ، نهار را با آنها خورديم صبح روز بعد ، خانم از ما سؤال كرد : شما چند روز در اينجا هستيد ؟‌ گفتم ده روز ، گفت ما به تهران مي رويم ، اين كليد خانه ، هر وقت كه خواستيد برويد ، كليد را بدهيد به همسايه ما آقاي رضوي ( يا رضواني). گفتم : كرايه منزل چه مي شود ؟ گفت ما صحبت آن را كرده ايم ما خيال كرديم مقصود ايشان صحبت درباره كرايه است با آقايي كه بنا شد كليد را به او بدهيم. چند روزي گذشت كسي آمد در خانه و گفت : من رضوي ( يا رضواني ) هستم ، شما هر وقت كه خواستيد به قم برويد ، كليد را پشت آينه داخل اطاق بگذاريد و برويد.گفتيم : كرايه چه مي شود ؟ گفت درباره كرايه با من صحبتي نكردند. ده روز ما تمام شد ، خواستيم برگرديم ، ديديم بليط ماشين را بايد چند روز پيش تهيه مي كرديم و الآن تهيّه بليط امكان ندارد ، خيلي ناراحت بوديم كه من از صاحب ماشيني ( كه در نزديك منزل ما ، ماشين خودش را پارك مي كرد و در مسير " تهران - مشهد " مسا فر جا به جا مي كرد) خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد. او گفت : من فردا حركت نمي كنم ولي فردا شما را به قم مي فرستم ؛ فردا ما را تا گاراژ ماشين برد و به مسئول دفتر گفت : اينها از ما هستند و مي خواهند به قم بروند ، او هم موافقت كرد و در بهترين جاي ماشين به ما تعداد صندلي مورد نيازمان را داد و ناباورانه " بي بي " وسيله برگشت مان را هم مانند " منزل درمشهد" فراهم كرد"(٦٣)

شفاي طلبه جوان نخجواني :

حضرت آية الله مكارم شيرازي " دام ظلّه" مي فرمايد : " بعد از فروپاشي شوروي سابق و آزاد شدن جمهوريهاي مسلمان نشين ( و از آن جمله جمهوري نخجوان ) مردم شيعه نخجوان تقاضا كردند ، كه عدّه اي از جوانان خود را به حوزه علميه قم بفرستند تا براي تبليغ در آن منطقه تربيت شوند مقدّمات كار فراهم شد و استقبال عجيبي از اين امر به عمل آمد. از بين ( سيصد نفر داوطلب ) پنجاه نفري كه معدّل بالايي داشتند و جامعترين آنها بودند براي اعزام به حوزه علميه قم انتخاب شدند .

در اين ميان جواني - كه با داشتن معدّل بالا ، به سبب اشكالي كه در يكي از چشمانش وجود داشت انتخاب نشده بود - با اصرار فراوان پدر ايشان ، مسئول مربوطه ناچار از قبول ايشان شد ، ولي هنگام فيلمبرداري از مراسم بدرقه از اين كاروان علمي ، مسئول فيلمبرداري دوربين را روي چشم معيوب اين جوان متمركز كرده و تصوير برجسته اي از آن را به نمايش گذاشت. جوان با ديدن اين منظره بسيار ناراحت و دل شكسته شد. وقتي كاروان به قم رسيد و در مدرسه مربوطه ساكن شدند اين جوان به حرم مشرّف شده و با اخلاص تمام متوسّل به حضرتش مي شود ، و درهمان حال خوابش مي برد در خواب عوالمي را مشاهده كرده و بعد از بيداري مي بيند چشمش سالم و بي عيب است او بعد از شفا يافتن به مدرسه بر مي گردد ، دوستان او با مشاهده اين كرامت و امر معجزه آسا ، دسته جمعي به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرّف شده و ساعتها مشغول دعا و توسّل مي شوند وقتي اين خبر به نخجوان مي رسد آنها مصرّانه خواهان اين مي شوند كه اين جوان بعد از شفايا فتن و سلامتي چشمش به آنجا برگردد كه باعث بيداري و هدايت ديگران و استحكام عقيده مسلمين گردد".(٦٤)

منبع فيض الهي :

مرحوم محدّث قمي مي فرمايد از بعضي اساتيد خود شنيدم كه : " مرحوم ملاصدراي شيرازي به خاطر بعضي مشكلات از شيراز به قم مهاجرت فرمود و در قريه كهك اقامت نمود ؛ آن حكيم فرزانه هرگاه مطالب علمي بر او مشكل مي شد به زيارت حضرت فاطمه معصومه مي آمد و با توسل به آن بزرگوار مشكلات علمي براي ايشان حلّ مي شد و از آن منبع فيض الهي مورد عنايت قرار مي گرفت"(٦٥)

شفاي مرد نصراني :

مرحوم محدّث نوري نقل فرمودند كه : " در بغداد مردي نصراني به نام"يعقوب" مبتلا به مرض استسقاء بود كه از معالجه آن نااميد شده بودند و به طوري بدنش ضعيف شده بود كه توان راه رفتن نداشت. او مي گويد : مكرّر ازخدا مرگم را خواسته بودم تا آنكه در سال ١٢٨٠ هـ .ق درعالم خواب سيّد جليل القدر نوراني را ديدم كه كنار تختم ايستاده ، و به من گفت : اگر شفا مي خواهي بايد به زيارت كاظمين بيايي از خواب بيدار شدم و خوابم را به مادرم گفتم مادرم كه مسيحي بود گفت :

اين خواب شيطاني است دو مرتبه خوابم برد اين مرتبه زني را در خواب ديدم با چادر و روپوش كه به من گفت : برخيز كه صبح شد آيا پدرم با شما شرط نكرد كه او را زيارت كني و ترا شفا بخشد ؟ گفتم پدر شما كيست ؟ گفت : " موسي بن جعفر ". گفتم شما كيستي ؟ فرمود : من معصومه خواهر رضا هستم از خواب بيدار شدم و متحيّر بودم كه به كجا بروم ؛ به ذهنم آمد كه بخدمت " سيّد راضي بغدادي بروم به بغداد رفتم تا به در خانه او رسيدم ، درزدم ، صدا آمد كيستي ؟ گفتم در را باز كن همين كه سيّد صدايم را شنيد به دخترش گفت : در را باز كن كه يك نفر نصراني است كه آمده مسلمان شود. وقتي بر او وارد شدم گفتم : از كجا دانستيد كه من چنين قصدي دارم ؟ فرمود : جدّم در خواب مرا از قضيّه خبر داد او مرا به كاظمين نزد شيخ عبدالحسين تهراني برد ؛ داستان خود را برايش گفتم ، دستور داد مرا به حرم مطهر حضرت كاظم (عليه السلام) بردند و مرا دور ضريح طواف دادند عنايتي نشد ؛ از حرم بيرون آمدم احساس تشنگي كردم ؛ آب آشاميدم ، حالم منقلب شد و روي زمين افتادم ، گويا كوهي بر پشتم بود و از سنگيني آن راحت شدم ورم بدنم از بين رفت و زردي صورتم به سرخي مبدّل شد و ديگر اثري از آن مرض نديدم خدمت شيخ بزرگوار رفتم و به دست ايشان مسلمان شدم ".(٦٦)

شفاي مفلوج :

حجة السلام و المسلمين آقاي شيخ محمود علمي اراكي نقل كرد كه : " من خودم مكرّر ديدم شخصي را كه " از پا عاجز و ناتوان بود كه پاهايش جمع نمي شد و قسمت پايين بدن را روي زمين مي كشيد و با تكيه به دو دست حركت مي كرد " از حالش پرسيدم اهل يكي از شهرهاي قفقاز شوروي بود ، گفت : رگهاي پايم خشكيده است و قادر به راه رفتن نيستم ؛ رفتم مشهد از حضرت رضا شفا بگيرم نتيجه اي نگرفتم ؛ آمده ام اينجا (قم) انشاء الله شفا بگيرم دريكي از شبهاي ماه رمضان بود ، شنيديم نقارخانه حرم (طبق معلوم) به صدا در آمد و گفتند : بي بي شخص فلجي را شفا داده است ؛ ما كه بعداً با درشكه با چندنفراز همراهان به اراك مي رفتيم در شش فرسخي اراك ، همان شخص ناتوان را ديدم با پاهاي صحيح و سالم عازم كربلا است و معلوم شد كه آن روز او بوده كه شفا گرفته ، او را به درشكه سوار كرديم و تا اراك همراه ما بود ".(٦٧)

شفاي پادرد و تقدير از عزاداران اهل بيت (عليه السلام) :

حضرت آية الله حاج شيخ مرتضي حائري نقل فرمودند كه : " شخصي بود به نام آقا جمال ، معروف به " هژبر" ، دچار پا درد سختي شده بود به طوري كه براي شركت در مجالس ، بايستي كسي او را به دوش مي گرفت و كمك مي كرد ، عصر تا سوعا آقاي هژبر به روضه اي كه در مدرسه فيضيه از طرف آية الله حائري تشكيل شده بود ، آمد. آقا سيد علي سيف (خدمتگزار مرحوم آية الله حائري ) كه نگاهش به او افتاد به او پرخاش كرد كه : سيّد اين چه بساطي است كه در آورده اي ، مزاحم مردم مي شوي ، اگر واقعاً سيّدي برو از بي بي شفا بگير آقا هژبر تحت تأثير قرار گرفت و در پايان مجلس به همراه خود گفت : مرا به حرم مطهّر ببر ، پس از زيارت و عرض ادب با دل شكسته حال توجّه و توسّلي پيدا كرد و سيّد را خواب ربود. در خواب ديد كسي به او مي گويد : بلند شو گفت : نمي توانم .

گفته شد : مي تواني بلند شو و عمارتي را به او نشان داده و گفت : اين بنا از حاج سيّد حسين آقا ست كه براي ما روضه خواني مي كند ، اين نامه را هم به او بده آقاي هژبر ناگهان خود را ايستاده ديد كه نامه اي در دست دارد و نامه را به صاحبش رساند و مي گفت : ترسيدم اگر نامه را نرسانم درد پا برگردد و كسي از مضمون نامه مطّلع نشد حتّي آية الله حائري ، ايشان فرمودند : كه از آن به بعد آقاي هژبر عوض شد گوئي از جهان ديگريست و غالباً درحال سكوت و يا ذكر خدا بود ".(٦٨)

نجات گمشده و عنايت به زائرين :

خادم و كليددار حرم و مكبر مرحوم آقاي روحاني ( كه از علماي قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسكري (عليه السلام) بوده اند ) مي گويد : " شبي از شبهاي سرد زمستان در خواب حضرت معصومه (سلام الله عليها) را ديدم كه فرمود : بلند شو و بر سر مناره ها چراغ را رو شن كن من از خواب بيدار شدم ولي توجّهي نكردم مرتبه دوّم همان خواب تكرار شد و من بي توجهي كردم در مرتبه سوّم حضرت فرمود : مگر نمي گويم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن كن ! من هم از خواب بلند شده بدون آنكه علّت آنرا بدانم در نيمه شب بالاي مناره رفته و چراغ را روشن كردم و برگشته خوابيدم صبح بلند شدم و درب هاي حرم را باز كردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بيرون آمدم با رفقايم كنار ديوار و زير آفتاب زمستاني نشسته ، صحبت مي كرديم كه متوجّه صحبت چند نفر زائر شدم كه به يكديگر مي گفتند : معجزه و كرامت اين خانم را ديديد ؟! اگر ديشب در اين هواي سرد و با اين برف زياد ، چراغ مناره حرم اين خانم روشن نمي شد ما هرگز راه را نمي يافتيم و در بيابان هلاك مي شديم خادم مي گويد : من نزد خود متوجّه كرامت و معجزه حضرت و نهايت محبّت و لطف او به زائرينش شدم "(٦٩)