زندگی نامه امام جعفر صادق (علیه السلام)

زندگی نامه امام جعفر صادق (علیه السلام)0%

زندگی نامه امام جعفر صادق (علیه السلام) نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
گروه: امام صادق علیه السلام

زندگی نامه امام جعفر صادق (علیه السلام)

نویسنده: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى
ناشرین: 14 نور پاک
گروه:

مشاهدات: 8338
دانلود: 3252

توضیحات:

زندگی نامه امام جعفر صادق (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 94 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8338 / دانلود: 3252
اندازه اندازه اندازه
زندگی نامه امام جعفر صادق (علیه السلام)

زندگی نامه امام جعفر صادق (علیه السلام)

نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
فارسی

تأليفات او

۱. غريب القرآن، آن كتاب نخستين تأليف در زمينه مسائل قرآنی می باشد كه خود پايه و اساس علم لغت و ادب قرار گرفته است از دی از آن كتاب و كتاب محمد بن السائب كلبی نوشته عطية بن حارث، مجموعه ای ترتيب داده است.(۸۳)

۲. الفضائل،

۳. معانی القرآن،

۴. قراءات،

۵. الأصول در باب روايت وحديث ابن نديم درالفهرست از آن ياد كرده است او در سال ۱۴۱ هجری در كوفه به رحمت ايزدی پيوسته است.

۷. ابان پسر عثمان او از آن شش نفر افراد مورد وثوق و اعتماد است كه محدثين بر روايات و منقولات آنان صحه گذاشته اند و اجمعت العصابة علی تصحيح ما يصح عنهم گفته اند كه پنج نفر ديگر هم:

۱. جميل بن دراج،

۲. عبد الله بن مسكان

۳. عبد الله بن بشير،

۴. حماد بن عيسی،

۵. حماد بن عثمان می باشد. از ابان افراد متعددی روايت، نقل كرده اند كه از باب نمونه می توان: حسن بن علی الوشاء، علی بن الحكم، فضالة بن ايوب، حسين بن سعيد، صفوان بن يحيی، عيسی الفراء و جعفر بن سماعة و ديگران را نام برد او در سال ۲۰۰ هجری در كوفه در گذشته است.(۸۴)

۸. بريد العجلی بريد كه از اصحاب و ياران امام باقر و امام صادقعليه‌السلام شمرده می شود، يكی از رجال فقه وحديث می باشد كه از منزلت خاصی در پيش اهل بيتعليه‌السلام برخوردار بوده است و روايات بسياری در مدح و تحسين و علاقه او به اهل بيت عصمتعليه‌السلام وارد گشته است همچنان كه از طرف بدخواهان و دشمنان احاديث و مطالب و شايعات ديگری نيز در حق او صادر گشته است اين امر هم، دليل عظميت وشموخ مقام او می باشد او در سال ۱۵۰ هجری در گذشته است.(۸۵)

۹. جميل بن دراج جميل از مردم كوفه از اصحاب و ياران امام صادقعليه‌السلام و فرزند گرامش امام موسیعليه‌السلام می باشد و از آن شش نفر مورد اعتماد ووثوق محدثين است. او دارای تأليفات و اصولی است كه شيخ طوسی توسط حسين بن عبيدالله از او نقل می كند. او در روزگار امام رضاعليه‌السلام از دنيا رخت بر بسته است.

۱۰. جميل بن صالح او هم از مردم كوفه و از ياران و اصحاب امام صادق و فرزندش امام موسیعليه‌السلام می باشد فرد مورد وثوق است و در حديث و روايت دارای اصلی است افراد متعددی از او نقل روايت كرده اند مانند، حسين بن محبوب، سعد بن عبد الله، عمار ساباطی، محمد بن عمير.

۱۱. حماد بن عثمان او نيز از مردم كوفه و از ياران امام صادق و امام موسیعليه‌السلام است و از آن شش نفری است كه علما و دانشمندان حديث، بر وثوق و مورد اعتماد بودن آنان، اعتراف كرده اند و شخصيت هائی مانند: علی بن مهرياز اهوازی، صفوان بن يحيی، محمد بن وليد از او حديث نقل كرده اند. او در سال ۱۹۰ هجری در گذاشته است.

۱۲. حبيب بن ثابت كاهلی او نيز از محدثين و علاقه مندان امام سجاد و امام باقر و امام صادقعليه‌السلام می باشد و قريب ۲۰۰ حديث توسط او روايت شده است او در سال ۱۲۲ هجری در كوفه در گذشته است.

شاگردان و ياران امام فزونتر از آنست كه در اين مختصر بگنجد يا حق آنان با اين فشرده گويی اداء گردد تنها ۱۲ نفر را به عنوان تبرك وتيمن به عدد ۱۲ امام معصوم توضيح و بازگو نموديم. طالبين تفصيل می توانند به كتابهای مبسوط رجال، ودرايت و طبقات مفسران تأليف نگارنده ج ۱ مراجعه فرمايند.

بخش پنجم: امامعليه‌السلام و زمامداران خودسر

قبلا گفتيم كه دوران زندگی امامعليه‌السلام همزمان با حكومت ۱۰ تن از حكمرانان و زمامداران خودسر اموی و ۲ نفر از حكمرانان عباسی بوده است كه برخی را در ايام طفوليت و برخی ديگر را در ايام امامت درك كرده اند.

اينك صرفا به عنوان اطلاع و آشنايی بيشتر با نوع كارها و افكار آنان و به عنوان آشنائی با تاريخ و سرگذشت مسلمانان كه چه روزگاری را پشت سر گذاشته اند به صورت فشرده بر تاريخ زندگی آنان نظری می افكنيم و در موارد برخورد با تاريخ و زندگی امام لحظاتی مكث می نمائيم، تا اينكه در حدودی به بررسی جوانب زندگی امامعليه‌السلام رسيده باشيم.

زمامداران اموی امام صادقعليه‌السلام از آغاز دوران طفوليت ده تن از زمامداران اموی را درك نموده اند كه اسامی آنان به اين ترتيب می باشد.

۱. عبد الملك پسر مروان،

۲. وليد پسر عبد الملك،

۳. سليمان پسر عبد الملك،

۴. عمر پس عبد العزيز،

۵. يزيد پسر عبد الملك،

۶. هشام پسر عبد الملك،

۷. وليد پسر يزيد پسر عبد الملك،

۸. يزيد ناقص پسر وليد پسر عبد الملك،

۹. ابراهيم پسر عبد الملك،

۱۰. مروان بن حكم معروف به مروان حمار آخرين سلسله از آل اميه.

۲. از حكمرانان عباسی با دوران عبد الله سفاح و برادرش منصور دوانيقی معاصر بوده است. اينكه شرح اجمال روزگار آنان:

۱. عبد الملك بن مروان

او كه پس از پدرش مروان به تخت حكومت جلوس نمود تبار به مغيره می رساند كه حمزه سيد الشهدا را در جنگ احد دريده بود در سال ۶۵ به حكومت رسيد و تا سال ۸۶ ادامه داشت ولادت امام در سال ۸۲ ه‍ بوده است.

قبل از آغاز زمامداری با علماء و دانشمندان رفت و آمد داشت و با مساجد ومنابر سر و كاری او تحريكات يزيد بن معاويه را بر ضد ابن زبير محكوم نموده بود و گفته بود او نخستين نوزاد نامشروع در اسلام می باشد. ولی وقتی زمامداری به او رسيد خودش حجاج را مأمور ساخت تا زبير را دستگر و به قتل رساند.(۸۶)

آن هم با وضع خاصی كه تاريخ اسلام تا آن روز چنين جنايتی را به خودش مشاهده نكرده بود شش ماه و ۱۷ روز مكه را به محاصره در آورد و كعبه را از كوه ابوقيس به منجنيق سنگ بست.(۸۷)

او پس از تسلط بر مكه در سال ۷۵ در جمع مردم به خطابه پرداخت و اظهار ندامت نمود: مردم! خلفای پيش از من كارشان خوردن و خوراندن و بزم بود ولی من علاج درد اين امت را جز با شمشير نخواهم نمود و من نه خليفه مستضعف هستم (منظورش عثمان است) نه خليفه سازشكار (معاويه). مردم ما از شما نمی توانيم هيچ فعاليت ضد حكومتی را تحمل نمائيم.(۸۸)

دليل آفتاب

در مورد معرفی طرز فكر عبد الملك، كافی است كه نشان داده شود يكی از فرمانداران مقرب و نزديك او، حجاج بن يوسف ثقفی است در مورد شخصيت او كافی است كه يكی از اعضای خاندان اموی شهادت بدهد چون اهل خانه بهتر از ديگران واقف به اسرار خانه هستند.

عمر بن عبد العزيز اموی در يكی از سخنان خود در مورد حجاج می گويد: اگر در روز محشر هر قوم و نژادی، خبيث ترين فرد خود را به محشر عرضه كند و ما هم حجاج را معرفی می نمائيم يقينا غلبه و پيروزی با ما خواهد بود.(۸۹)

نمونه ای از خونريزی های حجاج

او در دوران فرمانداری خود به چند شهر مهم اسلامی: مدينه، كوفه، بصره، هزاران نفر از دوستداران اهل بيت و سادات علوی را به خاك و خون كشيد. و شخصيت های اسلامی را كشت و امام سجاد را دست بسته از مدينه تا شام كشانيد با اين همه جنايت در نظر عبد الملك آنچنان مورد پذيرش قرار گرفته بود كه به ولی عهد خود وليد، احترام و رعايت حقوق و احترامات حجاج را مورد سفارش اكيد قرار داده بود.(۹۰)

۲. وليد فرزند عبد الملك

پس از مرگ عبد الملك كه در سال ۸۶ ماه ۸ شوال اتفاق افتاد و همان روز پسرش منصب حكومت را اشغال نمود و به مدت نه سال و ۷ ماه تخت حكومت را در اشغال خود داشت. او به كارهای عمران و آبادی علاقه داشت، مسجد جامع دمشق و توسعه مسجد مدينه از كارهای اوست آنچنان كه به ازدواج وبوالهوسی نيز فريفته بود و آمار ازدواج های مكرر او را با جوجه كنيزكان لعبت باز به ۶۳ تن رسانيده اند.(۹۱)

او فرمانداری و حكومت حجاج را تأئيد كرد و شدت عمل در مورد سادات علوی را تأكيد نمود داستان يا واقعه زير، بيانگر عمليات قهرآميز اوست. گويند يكی از فراريان از ظلم حجاج به آبادی دور دست پناه برده بود سگی را مشاهده نمود كه در سايه درختی دراز كشيده و مشغول استراحت و تمدد اعصاب است با خود می گويد:

ای كاش من هم مانند اين حيوان بودم و از شر حجاج با آسودگی به استراحت می پرداختنم او از آنجا عبور می كند پس از مدتی عبورش از آنجا می افتد و ناگاه چشمش به همان سگ می افتد كه مردم از راز مردن او می پرسند می گويند: از طرف حجاج دستور آمد سگها را بكشند.(۹۲) از اين داستان معلوم می گردد كه حيوانات بی زبان هم از شر او در امان نبودند!

۳. سليمان فرزند عبد الملك

او پس از مرگ برادرش وليد روز شنبه ۱۴ جمادی الاخر به سال ۹۶ هجری به حكومت رسيد و دو سال و ۹ ماه استقرار داشت. بر اساس رقابتی كه از نظر سياسی بين او و حجاج بوجود آمد دستور داد زندانی را كه حجاج بازداشت كرده بود آزاد سازد بنا به نقل مسعودی در مروج الذهب (ج ۳، ص ۱۸۷) سی هزار مرد و سی هزار زن بی گناه را آزاد ساختند و اين رقم می تواند بيانگر اختناق و فساد رژيم حاكم آن روز را روشن سازد.

او علاقه فراوانی به جمع آوری اموال و غنائم و ثروت داشت او در يكی از نامه های خود به استاندار مصر در مورد وصول ماليات و گرفتن خراج می نويسد: شير را كاملا بدوش اگر شير تمام شد خون را بچكان!

۴. عمر بن عبد العزيز

او از طرف پدر و مادر هر دو تبار به عمر بن خطاب می رساند پس از درگذشت عموزاده اش سليمان روز جمعه ۱۱ صفر به سال ۹۹ هجری به حكومت رسيد و مدت ۲ سال و پنج ماه و پنج روز حكومت داشت. او در ميان حكمرانان بنی اميه معروف به رعايت حقوق اجتماعی و عدل بوده است، او پاره ای از از بدعتها و قانون های جور و ظلم را كه توسط عمال رژيم های گذشته عملی گرديده بود از ميان برد و فحش و ناسزا به مقام ولايت عظمی را لغو نمود.

و به جای آن در خطبه ها آيه: ان الله يأمر بالعدل والأحسان وايتاء ذی القربی را قرار داد. آن چنان كه مراسم و هدايای نوروزی و مهرگان را لغو نمود... و با علويان رفتار مناسبی را پيش گرفت! او، نخستن خليفه اموی بود كه سب و بدگويی بر اهل بيت را قدغن نمود وفدك مغصوب را به فرزندان حضرت زهراعليه‌السلام باز گردانيد و توسعه ی مسجد الحرام را شروع نمود.(۹۳)

و به همين مناسبت بود كه كارهای او خوشايند عناصر فرصت طلب اموی نگشت و گويند او را با سم گشتند چون به زعم آنان او روشی را در پيش گرفته بود كه سرانجام حكومت را از دست بنی اميه بيرون می كرد.

۵. يزيد فرزند عبد الملك يزيد بن عبد الملك

نوه دختری يزيد بن معاويه پس از درگذشت ابن عبد العزيز به سال ۱۰۱ به حكومت رسيد و ۴ سال و اندی حكومت كرد. او می خواست همانند سلف خويش، عمر بن العزيز حكومت نمايد ولی اطرافيان و سردمداران ظلم و ستم كه اغلب پيرامون زمامداران را فرا می گيرند! اجتماع نمودند و دست به دست هم دادند كه او را از اين فكر و خيال راحت سازند واساسا وجود تكليف و عذاب و عقاب در كارهای خلاف خلفاء را از دوش او برداشتند و نزديك به ۴۰ تن از شيوخ و رجال! و به شهادت قيام ورزيدند كه هرگز بر خلفاء و حكمرانان حساب و كتابی وجود ندارد.(۹۴)

همانند شايعاتی كه در سرزمين ايران پيرامون پادشاهان وجود داشت كه نماز و روزی بر آنان واجب نيست فقط رعايت عدالت كافی است ولی مرحوم ميرزای قمی بر خلاف حاشيه نشينان درباری خود در پاسخ فتحعلی شاه فرمود بودند: هم اقامه نماز و هم اقامه عدل بر شاه واجب است.

اوضاع دوباره به شرائط قبل از دوران حكومت عمر بن عبد العزيز باز گشت مشكلات اداری، ماليات و مسائل اجتماعی و اخلاقی به همان حالت اوليه عودت نمود، افزون بر آنها او دارای علاقه شديد به لهو و لعب و و هوسرانی بود. معشوقه هائی بنام حبابه و سلامه داشت كه علاقه فراوانی به هر دو تن آنان داشت.

از سوء اتفاق نخستين معشوقه ی او حبابه در جوانی درگذشت او بسيار متأسف گرديد به طوری كه تاريخ می گويد: مدتی بدن او را دفن نكرد چون نمی توانست از او جدا گردد، از اين نظر مورد شماتت و ملامت قرار گرفت و برخی می گويند علاقه ی او به محبوبه اش در حدی بود كه دستور نبش قبر او را صادر كرد تا او را مجددا مشاهده نمايد.(۹۵) با اين وضع مملكت داری را خود بهتر دانی كه چه خواهد بود؟

۶. هشام پسر عبد الملك

او پس از يزيد به سال ۱۰۵ هجری زمام امور كشور را بدست گرفت ولايت عهدی او از ناحيه برادرش يزيد بود و نزديك به ۲۰ سال حكومت و زمامداری نمود.

او يكی از سياست باز ترين حكمرانان اموی بود به حدی كه او را با معاويه مقايسه كرده اند او دارای رفتار خشن و بخل آميز و امساك مالی بود و با علويان خصومت و دشمنی باطنی داشت و در ابراز آن از هر فرصتی استفاده می نمود. احضار امام به شام يكی از فرازهای مهم زندگی پر افتخار امام صادقعليه‌السلام مسافرت آن حضرت، به شام در حضور پدر عاليقدرش امام باقرعليه‌السلام می باشد و آن مسافرت به اين ترتيب پيش آمد كه در جلد مربوط به امام باقرعليه‌السلام گذشت.

امامعليه‌السلام و هشام بن عبد الملك حكومت هشام بن عبد الملك از طولانی ترين و خشونت بارترين دوران های حكومت بنی اميه بود. او بيست سال تمام بر اريكه قدرت سوار بود و در دوران او، قيام يزيد بن علی در كوفه سركوب گرديد. پس از آن واقعه با شدت هر چه بيشتر با دوستداران علیعليه‌السلام رفتار می نمود، جمعی را به زندان افكند وعده ای را محبوس ساخت شاعران و نويسندگانی كه نسبت به اهل بيت ارادت می ورزيدند با شديدترين انواع رفتار می نمود او دستور داد كه زبان حق گوی كميت شاعر فرزانه را قطع نمايند جون او در رثاء زيد بن علی بن الحسين اشعاری سروده بود و هم او بود كه دستور قطع عطايای مردم مدينه را به جرم علاقه به زيد صادر نمود تا همگی آنان را وادار به ترك اهل بيتعليه‌السلام نمايد.

هشام مردی بخيل و خشن و ستمگر و بی رحم بود.(۹۶) او در جمع آوری ثروت وعمران و آبادی می كوشيد در زمان او بعضی از صنايع دستی رونق يافت. لكن از آنجا كه شخص بی عاطفه و سخت گير بود، در دوران حكومت او زندگی بر مردم تنگ تر شد و احساسات و عواطف انسانی در جامعه رو به زوال رفت و رسم نيكوكاری و تعاون برچيده شد به حدی كه هيچكس نسبت به ديگری كمك و دلسوزی نداشت.(۹۷)

هشام و خاندان پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

مهمترين انگيزه سخت گيری خلفا نسبت به پيشوايان بزرگ و رجال خاندان پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محبوبيت فوق العاده آنان در افكار عمومی و نفوذ معنوی آنان در قشرهای مختلف جامعه بود.

خلفای اموی (و همچنين زمامداران عباسی) به خوبی می فهميدند كه حكومت آنها حكومت زور و قدرت است و اگر مردم از آنها اطاعت می كنند، بواسطه ترس و بيم از شكنجه و اعدام و تبعيد است، آنها می فهميدند كه مردم بر حسب ظاهر تسليم آنها هستند ولی دل های آنان با خاندان پيامبر است و اگر فرصتی بدست آورند، جز حكومت عادلانه خاندان نبوت زير بار هيچ حكومتی نخواهند رفت به همين جهت پيشوايان بزرگ شيعه خطر بزرگی برای حكومت های ظالم و ستمگر به شمار می رفتند و حتی در زمانی كه ائمهعليه‌السلام خانه نشين بودند و هيچ قدرت نظامی در اختيار نداشتند، باز تحت نظر بودند و رعب عجيبی در دلهای حكام اموی انداخته بودند.

سياست هشام درباره علويان نيز از اين سياست محلی مستثنی نبود. هشام بيش از هر يك از خلفای معاصر نسبت به امام صادقعليه‌السلام سختگيری می كرد و برای آزار و اذيت ايشان از كوچكترين فرصت غفلت نمی نمود. شهادت زيد بن علی بن الحسينعليه‌السلام نيز جزئی از همين برنامه بود. اينها نمونه هائی از اندك عملكرد هشام بود كه تاريخ ثبت كرده است.

۷. وليد بن عبد الملك

او پس از درگذشت هشام به سال ۱۲۵ به تخت حكومت تكيه زد و مدت كوتاهی حدود يك سال و دو ماه، در اين سمت بود و ايام او به لهو و لعب و فسق و فجور سپری می گشت، از ارتكاب معاصی پرهيز نداشت و اشعار معروف تهديد قرآن از تراوشات فكر عليل ومخمور او است جائی كه می گويد:

أتهدد كل جبار عنيد؟

فها انا ذاك جبار عنيد

اذا ما جئت ربك يوم حشر

فقل يا رب! مزقنی الوليد.(۹۸)

آيا تو هستی كه هر ستمگر مستكبر را تهديد می نمائی هان اينك من همان ستمگر معاند هستم! هنگامی كه به پيشگاه پروردگار خود شتافتی می توانی از روی شكايت، ناله سر دهی كه اين وليد بود كه مرا پاره پاره كرد. خلاصه ای از بيوگرافی او اينست كه از او فرعون امت اسلام تعبير آورده اند.

۸. يزيد ناقص

يزيد فززند وليد بن عبد الملك مروان است كه مادرش شاه فريد تبار به سلسله ساسانيان می رساند و از حكمرانان اموی است كه به سال ۱۲۶ پس از كشته شدن وليد بر اريكه حكومت سوار گرديد و به مدت ۵ ماه و اندی در اين سمت باقی بود و او تغييراتی از نظر حقوق ديوانی انجام داد و وضع كشور در دوران او متشنج گرديد و اختلاف و جنگ و جدل فزونی گرفت و فرمانداران و استانداران مناطق بنای سرپيچی و تمرد گذاشتند و مايه ی خوشبختی مردم بود كه بيش از ۵ ماه حكومت ننمود و مرد.

۹. ابراهيم بن وليد نوه ء عبد الملك مروان

با ولايت عهدی جعلی وقلابی در ذی حجه ۱۲۶ هجری روی كار آمد و سه ماه بيشتر حكومت نداشت. تا حكومت را به آخرين فرد از سلسله اموی، مروان حمار سپرد كه تا ابد در آن خاندان مدفون و از ميان برود و برخی معتقدند كه او را كشتند.

۱۰. مروان حمار

مروان پسر حكم مادرش از اكراد بود از ماه صفر سال ۱۲۷ منصب حكومت و خلافت را اشغال نمود و مدت شش سال در آن پست بود تا آنكه در ماه ربيع سال ۱۲۳ در بوصير سرزمين مصر كشته شد و پرونده جنايت و خيانت امويان با كشته شدن او بسته گرديد و حكومت به فرزندان عباسی منتقل شد. و كارنامه حكومت امويان اين چنين بسته شد كه آنان هيچگونه دلبستگی به دين و احكام آن نداشتند بلكه توجه خاص آنان به ايجاد حكومتی بود كه تشكل و تمركز ديوان سالاری روز افزون از مشخصات آن به شمار می رفت.

۱۱ و ۱۲. سفاح عباسی و منصور دوانيقی

ربيع دوم سال ۱۳۲ هجری سال سقوط حكومت اموی و آغاز حكومت فرزندان عباسی عموزادگان نزديك امام صادقعليه‌السلام می باشد كه نخست با كمك و پشتيبانی علويان بر سر كار آمدند ولی پس از اشغال حكومت از دشمنان خونی آنان شدند. نخستين حاكم آنان عبد الله پسر محمد نوه ء ابن عباس صحابی و مفسر معروف می باشد.

و مدت حكومت او در حدود ۴ سال طول كشيد تا در ماه ذيحجه سال ۱۳۶ از دنيا رفت او در نخستين خطابه افتتاحيه در مسجد كوفه خود را سفاح و خونريز ناميد و عزت الهی را مخصوص خود و خاندانش دانست و به غلط همه ی عباسيان را اهل البيت ناميد و گفت كه خداوند در قرآن آنان را از هر پليدی پاك و منزه گردانيده است و اين حقيقت را كه علويان برای خلافت شايسته ترند منكر شد.(۹۹)

در دوران او حزب بزرگ هاشمی كه در دوران بنی اميه خاصيت سياسی داشتند اكنون به علويان و عباسيان تقسيم شده بود كشمكش گروهی شكل جديدی به خود گرفته بود ديگر منازعه بين سلسله غاصب و مخالف مشروع آن نبود بلكه دو دسته از بنی هاشم كه هر دو خود را مشروع و قانونی می دانست و ديگری را نفی می كرد با هم كشمكش داشتند.(۱۰۰)

دو نامه گويا و بيانگر مشی عملی روز در اينجا بی مناسبت نيست دو نامه ای كه از طرف دو نماينده علويان و عباسيان ميان همديگر رد و بدل شده است آورده باشيم تا اساس منازعات و خط فكر و مشی عملی آن دو روشن تر گردد:

محمد النفس الزكيه جدی ترين رقيب علوی در نامه ای به منصور می نويسد: پدر و مادرم علیعليه‌السلام وصی و امام بود، چگونه است كه تو ميراث او را به خود نسبت می دهی، در حالی كه ما هنوز زنده ايم؟ تو خود بهتر می دانی كه در ميان هاشميان هيچكس وجود ندارد كه خصائص و افتخاراتش با ما، اعقاب و اهداف ما در گذشته و حال قابل مقايسه باشد.

ما اولاد فاطمه دختر پيامبر خدا هستيم در حالی كه شما چنين نيستيد ما فرزندان دختر پيامبر اسلام هستيم، در حالی كه شما چنين امتيازی را نداريد من هم اتفاقا واسطه طلائی در نسل بنی هاشم و بهترين آنها از نظر والدين (نسبی) هستم مادرم نارسی نبوده و از ناحيه مادری برده زاده نيز نيستم.(۱۰۱)

من تبار به پيامبر می رسانم در بين اجداد پدريم اكثريت اهل بهشت و اقليت دوزخی اند بنابراين من پسر بهترين مردم با فضيلت اسلام هستم.

و اما در باره عفو عمومی كه به من اعطا كرده ای آيا می توانم بپرسم چه نوع عفو عمومی است؟ آيا مانند همان است كه ابن هبيره به عمويت عبد الله بن علی و يا به ابومسلم داده است؟ از اين نامه روشن می شود كه محمد النفس الزكيه بر اساس اينكه جدش علیعليه‌السلام وصی و امام است احقاق حق می كند سپس اين حقيقت را با تكيه بر محيط ولادت، نسب تأييد می بخشد.

پاسخ منصور مطالعه پاسخ منصور و نوع استدلال او در توجيه رهبری خويش بسيار روشنگر است: نامه شما را دريافت داشتم، تو بزرگترين افتخار ما را در دوران جاهليت يعنی توزيع آب در ميان حجاج و پاسداری چاه زمزم می دانی و متوجه هستی كه در ميان همه برادران، اين امتيازها تنها نصيب عباس بود و پدرت علی در رابطه با اين امتياز با ما دادخواهی كرد ولی عمر به نفع ما قضاوت كرد به حدی كه اين امتياز در زمان جاهليت و در دوران اسلام همواره در اختيار ما بوده است.

بزرگترين غرور و مايه افتخار شما بر پايه نسل مادريتان قرار دارد كه آن هم تنها افراد ناآگاه و معمولی را می فريبد نه همه را خداوند زنان را همچون عموها، پدرها و پدرشوهرها و خويشان معتبر و آبرومند ديگر خلق نكرده است و اما در مورد دعوی شما بر اينكه پسر فرستاده ء خدائيد.

خداوند متعال چنين ادعائی را مردود دانسته است جائی كه می گويد: محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست بلكه او فرستاده ی خدا و خاتم پيامبران است.(۱۰۲)

درست است شما فرزند دختر او هستيد همانا اين خويشاوندی نزديكی است ولی او زن بود و می تواند وارث باشد و نمی تواند امام گردد بنابر اين چگونه از طريق او می توان امامت را به ارث برد؟

تو می دانی كه پس از مرگ پيامبر خدا، هيچ پسری از اولاد عبد المطلب به جز عباس زنده نماند و عباس به عنوان عموی پيامبر، وارث امامت شد، از آن پس شماری از بنی هاشم مدعی خلافت شدند ولی هيچكس جز اعقاب عباس بدان دست نيافت، بنابراين، سقايه (آب دادن) وميراث پيامبر، علاوه بر خلافت متعلق به او و خاندان او می باشد و در دست، آنان باقی خواهد ماند. زيرا عباس وارث و وصی هر افتخار و تقوائی است كه در زمان جاهليت و اسلام وجود داشته است.(۱۰۳)

نويسنده كتاب تشيع در مسير تاريخ استناج می كند: اين نامه مهمترين سند درك خط فكری عباسيان را نشان می دهد و در بررسی محتوای آن به نكات برجسته ای برمی خوريم:

۱. او به قانون مرسوم عرب كه پس از مرگ پدر عمو جای او را می گيرد متوسل می شود.

۲. او تكيه ی خاصی بر قضاوت عمر به نفع عباس می كند و از اين رو به قدرت خليفه دوم به همان ترتيب اتكای اصحاب الحديث تأكيد دارد.

۳. عباس به عنوان عموی پيامبر شايستگی بيشتری، به وراثت پيامبر داشت تا علی، عموزاده ء او.

۴. او هر گونه احقاق حق را از طريق فاطمه به عنوان زن رد می كند.

۵. جای تعمق است هر دو (محمد النفس الزكيه ومنصور) در دعاوی خود به استدلالات دوران جاهليت، بر می گردند و سابقه آن زمان را برای دوران اسلامی افتخارآميز می دانند.

تحليل سياسی بنی عباس پس از آنكه با دستياری و كمك علويان حكومت بنی اميه را ساقط كردند و خود بر اريكه ی حكومت تكيه زدند به سوی بنی فاطمه برگشتند و با تمام نيرو برای از بين بردن خاندان رسالت كوشيدند.

عده ای را گردن زدند و جمعی را زنده به گور ساختند و دسته ای را در ميان ديوارها گذاشتند، خانه امام ششم را آتش زدند و چند بار خودش را به عراق جلب نمودند. بدين سبب در اواخر زندگی امام ششمعليه‌السلام تقيه شديدتر گرديد و آن حضرت چون تحت مراقبت شديدی بود جز خواص شيعه را نمی پذيرفت و بالاخره بوسيله منصور خليفه دوم عباسی مسموم و شهيد گرديد.

خصيصه كلی كه از مطالعه تاريخ خلفای عباسی به دست می آيد اينست كه آنان هر چه در آزار و اذيت پيشوايان معصومعليه‌السلام بيشتر می كوشيدند و به شيعيان سخت تر می گرفتند روز به روز شماره ء پيروان آنان بيشتر و ايمانشان محكم تر می شد و سازمان خلافت در انظار آنان يك دستگاه پليد و منفور جلوه گر می گشت و اين مطلب عقده ء درونی شده بود كه پيوسته خلفای معاصر را رنج می داد و در حقيقت آنان را زبون و بيچاره می ساخت.

دوران انتقال

خصوصيات ديگری كه در دوران پيشوای ششم وجود داشت ترجمه ی علوم و دانش ملل و نقل آن به محيط اسلامی و ظهور فرقه ها و احزاب جديد سياسی و مذهبی بود كه طبعا برخوردهايی با افكار و آراء اسلامی پيدا می كرد و هدف امام و ياران او نشان دادن حقايق اسلام و خنثی نمودن انحرافات و ارشاد و رهبری گمراهان و ارائه ی مكتب فكری و اقتصادی و سياسی اسلام بود كه در سخنان و بيانات امامعليه‌السلام كاملا نمودار می باشد و هدف امام پاكسازی محيط اسلامی از كفر، الحاد، زندقه، شعوبی گری و غيره بود.

يكی از دلايل مهم و عوامل اساسی اين فرقه گرايی ها و ظهور مكتب های انحرافی (ويا لااقل نا اصيل) وجود خفقان و ظلم و جور حكومت مداران عباسی و تلاش در تفتيش عقايد! آنها برای دور نگهداشتن مردم از مكتب غنی، پربار و ( اسلام اصيل) اهل بيتعليه‌السلام بود. و ما امروز نيك می دانيم كه تعاليم حقيقی، بیواسطه و حياتبخش اسلام خدا و رسولش فقط و فقط در ذهن شكوفای اين والاتباران بلند انديش وجود داشت.

اين آنان بودند كه می توانستند به خواسته های معنوی و فكری مردم جواب دهند و روح تشنه وعدالتخواه مردم را از سرچشمه ی زلال ولايت سيراب و اشباع نمايند. بسته شدن درهای اهل بيتعليه‌السلام عامل گرايش مردم به مكتب های پوچ فلسفی آن روز، بود و عقايد و مذاهب گوناگون، در اثر تضعيف خاندان رسالت قوت می گرفت.

خلفاء عباسی در مقابل بستن درهای اهل بيت به عنوان پاسخ گويی كاذب به خواسته های دينی مردم، درهای خانه ای پر تزوير فقيهان و عالم نمايان درباری را باز می كردند و آنان همانند پادشاهان و خلفای عصر دارای تشكيلات عريض و طويل می شدند كه دربانان و نگهبانان به محافظت و كنترل او می ايستادند.

اسماعيل فرازی يكی از محدثين می گويد: به منزل مالك بن انس وارد شدم و درخواست حديثی نمودم. او دوازده حديث برای من نقل نمود و سپس سكوت اختيار كرد و چون من بار ديگر درخواست حديث نمودم او به دربانان سياه پوست كه بالای سر خود داشت، دستور داد تا مرا از منزل بيرون كنند!(۱۰۴)

ديوار نويسی بسيارند كسان و حتی محققان و پژوهندگانی كه ديوار نويسی يعنی شعار مخالف نوشتن بر ديوارهای شهر را از پديده های انقلاب بورژوازی فرانسه دانسته اند و در واقع مربوط به دوران پس از انقلاب صنعتی و قرن های اخير، در حالی كه به گواهی تاريخ سرشار از مبارزه انقلاب و شهادت اسلامی، اين شيوه ی مبارزه ء افشاگرانه، نيز چون سنت های مبارزاتی شكوهمند ديگری كه انقلاب و شهادت را در يك راستا قرار داده است، از بطن شيعيان همواره مباره و همراه جان بر كف شيعيان علیعليه‌السلام و خاندان گراميش برخاسته است.

اختناق فكری و جلوگيری از اظهار رأی و فكر در عصر خلفای عباسی به حدی رسيد كه مردم ناچار به شيوه ء جديدی متوسل شدند كه امروز هم معمول و متداول است و آن ديوار نويسی برای ادای آرمان خود به جای روزنامه و مقاله و به جای شكايت و طومار كتابت و افشاگری مكتوب است.

بارها مشاهده می شد كه دور از چشم جاسوسان عوامل حكومت اشعاری در دل شب بر ديوارها ثبت می شد كه حاوی اعتراض و انتقاد از روش سياسی عمومی خليفه است توجه به مفاد و محتوای آنان می رساند كه اغلب اين اعتراضها و شكايات از طرف شيعه و طرفداران اهل بيتعليه‌السلام می باشد.

ذوالنون مصری می گويد: وارد يك آبادی شدم ديدم بر ديوار يكی از ساختمان های آن نوشته شده است.

انا بن منی والمشعرين و زمزم

و مكة والبيت العتيق المعظم

وجدی النبی المصطفی و أبی الذی

ولايته فرض علی كل مسلم

وامی البتول المستضاء بنورها

اذا ما عدوناها عديلة مريم

وسبطا رسول الله عمی ووالدی

و اولاده الأطهار تسعة أنجم

من فرزند منی و مشعر و زمزم و فرزند مكه و بيت الله الحرام هستم، نيای بزرگم مصطفیصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پدرم كسی است كه ولايت او بر همگان واجب و لازم شمرده شده است.

- مادرم - فاطمه (س) است كه نور درخشان و جهانگير و در رديف مريم عذرا قرار دارد. حسن و حسين دو عمو و پدرانم هستند كه فرزندان نه گانه ی آنان ستارگان درخشان ولايت و عصمت می باشند.

تنگی و فشار ظلم و خفقان مرا واداشت كه از فضای وسيع جهان به اين خانه تنگ پناه آوردم و درد دلم را برای ديوارهای آن بنويسم تو ای خواننده شعر بدان! مسلمان نيست كسی كه مردم از دست او در امان نباشند.

ذوالنون در پی اين اشعار نغر می نويسد: من پس از خواندن اشعار پی بردم كه او يك فرد علوی است كه از ظلم وجور هارون، فرار كرده است و به اين آبادی پناهنده شده است و درد دل و خواسته خود را به ديوارها ثبت و نقش نموده است.(۱۰۵)