شايسته محورى
شايسته محورى
در سياست امام "ع" مناصب در گرو شايستگى ها بود و هيچ نوع رابطه بر ضابطه حكومت نمى كرد. او پيوسته مى كوشيد افراد نالايق را از كارهاى كليدى بردارد، و افراد ايمن و مخلص را روى كار بياورد.
يكى از كارهاى نخستين امام آن گاه كه به زمامدارى رسيد، عزل تمام استانداران و كارگزاران بزرگ عثمان بود. او همه را با نامه عزل كرد و جاى آنان افراد صالح گمارد و فقط ابوموسى اشعرى را در مقام خود تثبيت نمود.
يك چنين شيوه اى بر سياستمداران آن روز، هر چند هم به على "ع" اخلاص مى ورزيدند، سنگين بود. آنان گفتند همه ى اين افراد را بر مقام هاى خود تثبيت كن و آن گاه كه بر امور كشور مسلط شدى، و سرزمين پهناور اسلامى در قبضه قدرتت قرار گرفت، همگان را بركنار كن.
مسلما آنان در اين پيشنهاد مخلص بودند ولى پيشنهاد آنان با شيوه و سياست هاى الهى سازگار نبود، لذا امام فرمود : اين پيشنهاد شما نوعى مكر و حيله و خدعه است من از اين راه وارد نمى شوم.
پس از زمامدارى على "ع" معاويه را بيعت با ايشان خوددارى كرد و به امام پيام فرستاد كه اگر وى موقعيت او را نسبت به شام و اطراف آن تثبيت كند، آن گاه با حضرت "ع" بيعت خودهد كرد.
مغيره بن شعبه از اين پيام آگاه شد و از طريق صدق و صفا، تثبيت معاويه را پيشنهاد كرد، و گفت : اى اميرمومنان "ع" تو معاويه را مى شناسى. خلفاى پيشين، حكومت شام را از آن وى قرار دادند، تو هم چنين كن. از همين راه وارد شو آن گاه كه به قدرت رسيدى او را عزل كن.
امام "ع" به اصول سياسى مردان الهى اشاره كرد و گفت : مغيره! آيا تو ضمانت مى كنى كه من از لحظه ى تثبيت تا روزى كه او را خلع كنم زنده بمانم گفت : نه، امام اين آيه را تلاوت كرد :
و ما كنت متخذ المظلين عضدا. [ سوره ى كهف : ٥١. ] "من هرگز گمراهان را همكار خود نمى گيرم."
امام "ع" در عزل ولاه، از فرمان الهى الهام مى گيرد و قرآن اجازه نمى دهد كه ظالمان و ستمگران، يك لحظه بر مردم حكومت كنند.
كسانى كه حكومت براى آنان هدف است نه وسيله، همان راه را برمى گزينند كه مغيره پيشنهاد كرد. ولى امام "ع" و امثال ايشان كه حكومت براى آنان وسيله ى اجراى حق است راه دوم را برمى گزينند. هر چند عزل معاويه دشوارى هايى مانند جنگ صفين پديد آورد، اما اين دشوارى ها، در مقابل رضايت خدا چندان مهم نيست.
ابن عباس مى گويد : در شرايط خاصى ديدم اميرمومنان "ع" كفش خود را پينه مى زند،به او گفتم اين كار را رها كنيد كه ما با شما كارهاى لازم ترى داريم. اميرمومنان "ع" به كار خود ادامه داد، آن گاه هر دو لنگه كفش را در برابر من نهاد گفت : ارزش اين كفش چيست؟ در پاسخ گفت : كمتر از يك درهم. امام "ع" فرمود : اين يك جفت كفش در نظر من محبوب تر از حكومت است، مگر اينكه من در سايه ى آن، حق را زنده و باطل ار بميرانم.
آن كس كه از اين ديده به حكومت بنگرد، طبعا نمى تواند با عاملان عثمان كه ساليان درازى خون مردم را به شيشه گرفته بودند مصالحه كند،
مردم سالارى
حكومت اسلامى حكومت مكتبى است، يعنى تركيبى از حكومت قانون الهى و خواسته هاى مردمى. در حكومت اسلامى خطوط كلى از جانب وحى معين مى شود كه مردم بايد پيروان اين خطوط كلى باشند و هرگز با تاسيس مجالسى نمى توان خراشى در اين خطوط پديد آورد.
آرى لباس اين خطوط و كيفيت پياده كردن آن در اختيار مردم است، اينجاست كه حكومت اسلامى هر دو عنصر خود را دارا مى باشد، خطوط كلى از جانب خداست و شيوه ى پياده كردن از جانب مردم است.
يكى از اصول سياسى امام "ع" اين است كه به رضايت توده ها و نوع مردم، عنايت بيش ترى مبذول مى نمود و هرگاه حاكم، ميان جلب دو رضايت قرار بگيرد "رضايت توده ها و به اصطلاح مردم سالارى و رضايت طبقه ى معينى" حاكم بايد در صدد جلب رضايت همگان باشد نه يك طبقه ى خاص.
در عزل كارگزاران عثمان، توده ى مردم خواهان چنين عزلى بوده اند و اصولا آنان امام "ع" را بر اين كار برگزيده بودند و اگر ايشان به خواسته ى آنان جامه ى عمل نمى پوشانيد اصل حكومت امام مترلزل مى گشت، از اين جهت در نامه ى خود به مالك چنين مى نويسد :
و ليكن احب الامور اليك اوسطها فى الحق، و اعمها فى العدل، و اجمعها لرضى الرعيه، فان سخط العامه يجحف برضى الخاصه، و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضى العامه. و ليس احد من الرعيه اثقل على الوالى موونه فى الرخاء، و اقل معونه له فى البلاء، و اكره للانصاف، و اسال بالالحاف، و اقل شكرا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه. و انما عماد الدين، و جماع المسلمين، و العده للاعداء، العامه من الامه، فليكن صغوك لهم، و ميلك معهم! [ نهج البلاغه، نامه ى ٥٣. ]
"و بايد از كارها آن را بيش تر دوست بدارى كه نه از حق بگذرد و نه فروماند، و عدالت را فراگير بود و رعيت را دلپذير كه ناخشنودى همگان، خشودى نزديكان را بى اثر گرداند و خشم نزديكان، خشنودى همگان را زيانى نرساند... و همانا آنان كه دين را پشتيباند و موجب انبوهى مسلمانان، و آماده ى پيكار با دشمنان، عامه ى مردمانند. پس بايد گرايش تو به آنان بود و مليت به سوى ايشان."،
انسان محورى
انسان محورى يكى از اصول سياسى امام "ع" است. در حالى كه شرافت و فضيلت و نجات اخروى از نظر امام از آن انسانى است كه از آخرين شريعت پيروى كند، ولى در عين حال او براى جان و مال ديگر انسان ها تحت شرايطى احترام قايل شده است و هرگز انسان ها را به جرم مسلمانان نبودن فاقد احترام نمى شمرد. در اين مورد داستانى است كه شيخ حر عاملى آن را امام اميرالمومنان "ع" چنين نقل مى كند :
پيرمردى نصرانى بود كه عمرى كار كرده و زحمت كشيده بود، اما در آخر عمر از طريق گدايى زندگى مى كرد. روزى اميرمومنان در عبور گذرگاهى با اين وضع رقت بار، روبه رو شد و از احوال اين پيرمرد جستجو نمود. سرانجام روشن شد كه اين مرد فاقد هر نوع امكانات زندگى است و جز گدايى راه ديگرى براى زندگى ندارد. كسانى كه پيرمرد را مى شناختند آمدند و شهادت دادند كه اين پيرمرد نصرانى است و تا جوان بود و چشم داشت كار مى كرد. او اكنون كه هم جوانى را از دست داده است و هم چشم را، نمى تواند كار بكند و ذخيره اى هم ندارد و طبعا گدايى مى كند. على "ع" فرمود :
عجب! تا وقتى كه توانايى داشت از او كار كشيدند و اكنون او را به حال خود گذاشته ايد؟ سوابق اين مرد حكايت مى كند كه در مدتى كه توانايى داشته كار كرده و خدمت انجام داده است، بنابراين بر عهده ى حكومت و اجتماع است كه تا زنده است او را تكفل كند. برويد از بيت المال به او مستمرى بدهيد. [ وسائل الشيعه، ج ٢، ص ٤٢٥. ]
امام در نامه به مالك چنين مى نويسد :
و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم، فانهم صنفان. اما اخ لك فى الدين و اما نظير لك فى الخلق. [ نهج البلاغه، نامه ى ٥٣. ]
"همچون جانورى شكارى نسبت به رعيت نباش كه خوردن اموال آنان را غنيمت بشمارى، زيرا مردم بر دو دسته اند : دسته اى برادر دينى تو، و دسته ى ديگر در آفرينش با تو همانند."
اين نه تنها شيوه ى على "ع" بود، بلكه شيوه ى فرزندان او نيز چنين بود. امام صادق "ع" در مسير خود در راه مكه به مدينه، چشمش به مردى افتاد كه خود را روى تنه ى درختى انداخته است. امام "ع" نزديك آمد و از او پرسيد : تشنه اى. او در پاسخ گفت : بلى. غلام امام "ع" به دستور ايشان، به مرد آب داد ولى قيافه مرد حاكى بود كه او مسيحى است و مسلمان نيست. ياران امام "ع" در مورد نيكوكارى به غير مسلمان پرسيدند، و با جواب مثبت امام رو به رو شدند، [ وسائل الشيعه، ج ٢، ص ٥٠. ]
تعهد به اصول اخلاقى در اوج قدرت
يكى از اصول سياست هاى امام "ع" اين بود كه در اوج قدرت، ارزش هاى اخلاقى را فراموش نمى كرد و هر چند انتقام گيرى از دشمن، او را بر ناديده گرفتن اين اصول وادار مى نمود ولى امام فردى نبود كه تسليم احساسات دور از منطق شود، و لو مالامال از خشم و غضب به دشمن باشد.
در جنگ صفين، سپاه معاويه زودتر از سپاه امام به سرزمين صفين رسيد و با گماردن هنگى عظيم از سپاه خويش، مانع از بهره گيرى سربازان امام از آب فرات گشت.
امام يكى از خردمندترين ياران خود به نام 'صعصعه' را به عنوان سفير خويش به خيمه ى معاويه كه در قلب لشكر قرار داشت اعزام نمود تا پيام امام را درباره ى با بازندگان راه فرات به او رساند. شگفت آنجاست كه عمروعاص عقل منفصل معاويه و ديگر حاشيه نشينان وى، بستن آب را به روى سربازان امام كار قبيح و زشت شمردند ولى فرزند ابى سفيان آن را نوعى برگ برنده براى پيروزى تلقى مى كرد.
شكايت هاى فراوان از فرماندهان و سربازان به امام رسيد. فشار عطش از يك طرف و خطبه ى مهيج امام براى تسخير شريعه ى فرات از طرف ديگر سبب شد كه دو هنگ از سواره نظام با يك خيزش و حمله ى برق آسا دشمن را از سر راه بردارند و بر مسير آب تسلط يابند.
در اين موقع گروهى از فرماندهان به حضور امام رسيدند و پيشنهاد كردند او نيز مقابله ى به مثل كند، ولى وى پس از تسلط بر شريعه، دست دشمن را در بهره بردارى از آب فرات باز گذاشت و از اين طريق ثابت كرد در حال نبرد با بدترين دشمن، بايد به اصول اخلاقى ملتزم شد و برخلاف معاويه هدف را وسيله ى توجيه گرى ندانست.
امروز سياستمداران جهان از هر نوع وسيله ى ضد انسانى براى پيروزى در جنگ بهره مى گيرند و معتقدند هدف مقدس "پيروزى بر دشمن" هر نوع وسيله را توجيه مى كند.
در سال ١٩٤٥ ميلادى، مجلس امريكا بمباران اتمى دو شهر از شهرهاى ژاپن را تصويب كرد، و ترومن، رئيس جمهور وقت، مجرى اين مصوبه گرديد. در اين نبرد، ١٥٠ هزار انسان بى گناه جان باخت و آثار زيان بارى در منطقه به جاى نهاد كه هنوز هم ادامه دارد. ترومن، در يك مصاحبه ى مطبوعاتى گفت : ما اين طرح را اجرا كرديم تا جنگ زودتر پايان يابد! در غير اين صورت جنگ طولانى تر مى شد!
ولى در آن مصاحبه يك فرد شجاع نبود كه از او بپرسد شما چه الزامى به اصل جنگ داشتيد تا براى خاتمه دادن آن، دست به چنين كار ضد انسانى زديد؟
احترام به آزادى هاى معقول
سياست 'قرآن بر سر نيزه ى' معاويه و هم فكرش عمروعاص، شكاف عجيب در ميان سپاه امام "ع" پديد آورد و صميمى ترين دوستان او را به صورت انسان هاى معترض و احيانا برانداز درآورد. اين گروه كه در تاريخ از آنان به نام 'خوارج' نام مى بردند، خود از طرفداران مساله 'حكميت' بودند و اصرار مى ورزيدند كه نبرد متوقف شود تا از طرفين نفر انتخاب گردد و درباره امام و معاويه با توجه به اصول اسلام و قرآن قضاوت كنند.
امام به ناچار بر اين حكميت تن داد، در حالى كه مى دانست كه اين حاكميت نتايج زيان بارى خواهد داشت، ولى اصرار سپاه و رودرويى آنان با امام او را تسليم اين انديشه كرد و صلح نامه اى تنظيم شد و طرفين امضا نمودند.
هنوز مركب حكميت بر روى كاغذ خشك نشده بود كه همان گروه از كار خود نادم و پشيمان گشتند و اين بار اصرار ورزيدند كه امام "ع" تعهد خود را ناديده بگيرد و بار ديگر نبرد را آغاز كند.
امام به آنان فرمود : شما حكميت را به من تحميل كرديد، ما ميان خود و آنان پيمانى امضا كرديم و شروطى را پذيرفتيم و مواثيق به آنان داديم. خدا مى فرمايد : و افوا بعهدالله اذا عاهدتم و لا تنصوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا ان الله يعلم ما تفعلون. [ سوره ى نحل ٩١. ]
"و چون با خدا پيمان بستيد، به پيمان خود وفا كنيد و سوگندهاى خود را پس از استوار كردن آنها مشكنيد، با اينكه خدا را بر خود ضامن و گواه قرار داديد، زيرا خدا آنچه را انجام مى دهيد مى داند."
خوارج با حضور در مسجد و عدم شركت در نمار، مخالفت خود را اظهار مى داشتند و به هنگام اقامه ى نماز به دادن شعارهاى تند مى پرداختند.
روزى امام "ع" به نماز ايستاده بود. ابن كواء، از سران خوارج، به عنوان اعتراض اين آيه را تلاوت كرد :
و لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين. [ سوره ى زمر : آيه ى ٦٥. ]
"به تو و به پيامبران پيش از تو وحى كرديم كه اگر شرك ورزى، عمل تو تباه مى شود و از زيانكاران به شمار مى آيى."
امام با كمال متانت و به حكم اين آيه ى قرآن كه مى فرمايد : 'و اذا قراء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون'، [ سوره ى اعراف : ٢٠٤. ] سكوت كرد تا ابن كواء آيه را تمام كرد و سپس به نماز خود ادامه داد. ولى او مجددا آيه را خواند و امام نيز سكوت كرد. ابن كواء چند بار اين عمل را تكرار كرد و امام "ع" با كمال صبر و حوصله سكوت برگزيد. سرانجام امام "ع" با تلاوت آيه ى زير، به او پاسخ گفت، به گونه اى كه آسيبى به نماز او نرسيد و هم او را ساكت و منكوب كرد :
فاصبر ان وعدالله حق و لا يستخفنك الذين لا يومنون. [ سوره ى روم : ٦٠. ]
"صبر را پيشه ساز و كارهاى افراد غير مومن تو را خشمگين نسازد." [ تاريخ طبرى، ج ٥٤، شرح نهج البلاغه، ج ٢، ص ٢٦٩. ]
امام "ع" به اين نوع آزادى ها تن مى داد و تا روزى كه خوارج دست به جنايت و ناامنى نزده و به فكر براندازى نبودند و حتى حقوق آنان را از بيت المال قطع نكرد. ولى از لحظه اى كه ناامنى در كوفه و اطراف آن پديد آوردند و خون بى گناهان را ريختند، امام "ع" نبرد با آنان را فريضه دانست و زمين را از لوث وجود آنان پاك ساخت.
تا اينجا ما به همين اصول هشتگانه از سياست هاى امام "ع" در سيره ى عملى خود بسنده مى كنيم و تبيين اصول ديگر از سياست آن حضرت را، چه در قلمرو مسائل فرهنگى و چه در قلمرو مسائل اقتصادى، به وقت ديگر موكول مى كنيم و از پيشگاه ملكوتى امام "ع" كه نتوانستيم نيم رخ روشنى از برخى از اصول سياسى او را ترسيم كنيم پوزش مى طلبيم.