امام علی (علیه السلام) آفتاب متمدن اسلام

امام علی (علیه السلام) آفتاب متمدن اسلام0%

امام علی (علیه السلام) آفتاب متمدن اسلام نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) آفتاب متمدن اسلام

نویسنده: محمد حسين طهماسبى
گروه:

مشاهدات: 11275
دانلود: 3037

توضیحات:

امام علی (علیه السلام) آفتاب متمدن اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 43 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11275 / دانلود: 3037
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) آفتاب متمدن اسلام

امام علی (علیه السلام) آفتاب متمدن اسلام

نویسنده:
فارسی

عدالت امام على

۷۴- «كسى كه ثروتمندى را براى خاطر ثروتش تعظيم كند، ثلث ايمانش را از دست داده است. هرگاه مردى كه قرآن تلاوت مى كند و پس از مرگ به جهنم رود از آن كسانى است كه آيات قرآن را به مسخره مى گيرند و هرگاه قلب مردى به دنيا علاقمند گردد، او مبتلاى به سه چيز مى گردد: غم پى درپى كه هرگز او را ترك نخواهد كرد، حرص بى پايان و ميل و آرزوى غيرقابل حصول.»

۷۵- «همان طور كه ثروت مفيد است قناعت هم ارزنده است و همان طور كه نعمت خدا داده، پسنديده است، خوش خلقى هم پسنديده است.»

۷۶- از او معنى گفتار خدا را پرسيدند، بعد از اينكه خدا از مرد يا زن نيكوكار تمجيد مى كند مى گويد: «ما مسلماً به او يك زندگى خوش و راحتى عطا مى كنيم.» امام فرمود: «كسى كه قانع و سازگار باشد.»

۷۷- «با كسى كه وسايل زندگى و معاش به حد وفور دارد شريك شو زيرا او در بدست آوردن معاش و ثروت خوشبخت تر است و اميد مى رود از اين حيث سهم تو را هم زياد كند.»

۷۸- از او معنى گفتار خدا را پرسيدند كه مى گويد: «خدا به عدالت و احسان سفارش مى كند.» امام على فرمود: «به ديگران فشار وارد نكنيد تا بر آنها مسلط گرديد (نسبت به مردم مهربان باشيد)».

۷۹- امام على به فرزندش امام حسن فرمود: «ابتدا تو دعوت به جنگ مكن اما اگر به جنگ دعوت شدى پاسخ مثبت بده چون كسى كه به جنگ دعوت مى كند ياغى است و ياغى بايستى هلاك گردد.»

۸۰- از او معنى خردمند پرسيده شد. امام علىعليه‌السلام فرمود: «خردمند كسى است كه هر چيز را در جاى صحيح خود قرار دهد.» سپس پرسيدند كه نادان را تعريف كند. او فرمود: «هم اكنون آن را تعريف كردم» (كسى كه چيزها را در جاى مناسب خود قرار ندهد).

۸۱- امام فرمود: «به خدا سوگند اين دنيايى كه شما براى به دست آوردن آن با هم مثل سگان و لاشخورها سر و دست مى شكنيد، در نظر من از يك تكه استخوان خوك كه در دست يك نفر جذامى باشد پست تر است.»

۸۲- «به طور كلّى تمام زنان شرور و فتنه جو هستند و تأسّف آورتر كه مرد نمى تواند راه فرار از او را پيدا كند مرد به وجود او احتياج دارد.»

۸۳- امام على فرمود: «مردى كه كارهايش از روى بى دقتى باشد، حقوق حقه ى خود را از دست مى دهد و كسى كه سخنِ سخن چين را باور كند دوستانش را گم مى كند.»

۸۴- «يك تكه سنگ كه از راه نامشروع به دست آمده و در ساختمان خانه اى قرار گيرد، گروگان خرابى آن (خانه) است.»

۸۵- «روزى كه ظالم از دست مظلوم عذاب مى كشد، به مراتب سخت تر از روزى است كه مظلوم از ظالم مى كشد زيرا عذاب كشيدن در اين دنيا آسانتر از آخرت است.»

۸۶- «وقتى كه پاسخها متعدد باشند، حقيقت ناشناخته مى ماند (معلوم نيست كدام پاسخ حقيقت را روشن مى سازد).»

۸۷- «زمانى كه امكانات زياد مى شوند، آرزوها كم مى شوند.»

۸۸- «كسى كه نسبت به تو عقيده خوب دارد، عقيده ى او را محقّق دار (سعى كن كه عقيده ى او ثابت بماند).»

۸۹- «بهترين كار آن است كه تو مجبور به انجام آن هستى (واجبات خدا را انجام دادن است).»

۹۰- «محنت و تلخ كامى اين دنيا مايه ى خوشى دنياى بعد است و خوشى اين دنيا باعث مرارت آخرت است.»

۹۱- «خشم يك نوع جنون است، زيرا وقتى مرد به حواس خود برمى گردد (خشم فرو مى نشيند) پشيمان مى شود كه غضب كرده است و اگر پشيمان نشود گواهى بر ديوانگى اوست.»

۹۲- «سلامتى از حسادت نداشتن حاصل مى شود.»

۹۳- «اگر سخن مرد خردمند معقول و عملى است، آن شفا است و اگر خطا بود مرض است.»

۹۴- «كارهاى كوچك اگر به دقت ادامه داشته باشند، مفيدتر از كارهاى بزرگ است كه با شتاب انجام گيرند.»

۹۵- «بين تو و پند و نصيحت، پرده اى از تكبر و خودخواهى وجود دارد.»

۹۶- «چنانچه دانشمند درنگ نمايد، نادان از حد خود پا فراتر مى گذارد.»

۹۷- «دانش، راه آنها كه بهانه جويى مى كنند مى بندد.»

۹۸- از امام علىعليه‌السلام راجع به قضا و قدر پرسيده شد، او فرمود: «آن راه تاريكى است قدم در آن نگذاريد و آن اقيانوس ژرفى است در آن غوّاصى نكنيد، آن از اسرار خداست (براى گشودن آن سرّ) به خود زحمت ندهيد.»

۹۹- امام علىعليه‌السلام فرمود: «من در قديم دوست عزيزى داشتم كه خيلى مورد احترام من بود، زيرا دنيا در برابر چشم او خوار بود، او شكم پرست و سورچران نبود و آنچه را كه نمى توانست بيابد آرزو نمى كرد. او بيش از آنچه كه نمى توانست به دست بياورد درخواست نمى كرد (بيش از حق خود توقع نداشت)، تمام وقت را ساكت و آرام بود، وقتى كه صحبت مى كرد سخن گويان ديگر را ساكت مى كرد.

او تشنگى سؤال كنندگان را فرو مى نشاند، او ظاهراً فروتن و باحيا بود ولى در موقع جنگ مثل شير جنگل بود. او هيچ وقت اقامه ى دليل نمى كرد، مگر در حضور قاضى. او هيچ وقت كسى را در موضوعات جزئى ملامت نمى كرد تا وقتى كه عذر و بهانه او را گوش مى كرد. او هيچ گاه درباره ى دردسر و زحمتى سخن نمى گفت، جز بعد از رفع مزاحمت او هر كارى كه انجام مى داد مى گفت «قول مى داد» و درباره ى كارى كه انجام نمى داد چيزى نمى گفت.

اگرچه او در سخن گفتن مسلط بود اما در سكوت هم مغلوب نمى شد «اگر مطلبى را ادا نمى كرد در سكوت هم حق به جانب او بود». او دوست مى داشت بيشتر ساكت باشد تا اينكه صحبت كند. اگر او بنا بود با دو چيز رو به رو شود با آن چيز كه نزديك به هوى و هوس بود مخالفت مى كرد.

بنابراين شما بايد اين صفات پسنديده را فرا گيريد، اگر نمى توانيد آنها را تمام ياد بگيريد شما بدانيد كه فراگرفتن قسمتى از آن بهتر است از اينكه همه آنها را ترك كنيد.»

۱۰۰- از امام پرسيده شد راجع به مسافت بين مشرق و مغرب. او جواب فرمود: «آن برابر است با يك روز سفر خورشيد.»

۱۰۱- او فرمود: «با احمق رفاقت نكنيد زيرا او كارهايش را زيبا جلوه مى دهد و دوست دارد تو هم مانند او باشى.»

۱۰۲- امام فرمود: «دوستان تو سه قِسم و دشمنان تو هم سه نوع اند: دوست تو كه دوست توست و دوست دوستت و دشمن دشمنانت و دشمنان تو عبارتند از دشمنانت و دشمن دوستانت و دوست دشمنت.»

۱۰۳- مولا اميرالمؤمنين مشاهده فرمود كسى مشغول ضديّت با دشمن خويش است كه آن عمل براى خودش نيز زيان آور است، بنابراين فرمود: «تو مثل آن كس مى مانى كه نيزه را در ميان سينه اش فرو مى كند تا آنكه در عقب نشسته است بِكُشَد.»

۱۰۴- امام على فرمود: «چقدر مايه ى عبرت و پند وجود دارد و چه قدر كم از آنها سرمشق مى گيرند.»

۱۰۵- «كسى كه براى جنگ و دعوا پافشارى مى كند به گناه مى افتد و اگر كسى در گناه افتاد تحت تأثير گناه قرار مى گيرد و براى جنگ طلب سخت است كه از گناه پرهيز كند.»

۱۰۶- «فقير و تهيدست پيغام آور و نماينده ى خداست. كسى كه او را رد كند خدا را رد كرده است و كسى كه به او چيزى ببخشد به خدا بخشيده است.»

۱۰۷- «يك مرد غيرتمند هرگز زنا نمى كند: (چون مكافات دارد).»

۱۰۸- «يك مرد ممكن است راحت بخوابد وقتى كه بچه اش را از دست بدهد و نمى تواند بخوابد زمانى كه ضررى به اموالش برسد.»

۱۰۹- «و فرمود پادشاهان پاسبانان خدا هستند در روى زمين.»

۱۱۰- امام على فرمود: «كمترين حق خدا بر شما به كار نگرفتن نعمتهاى او در ارتكاب گناه است.»

۱۱۱- «امام فرمود: «بى نيازى در معذرت خواهى، بهتر است از پيش كشيدن بهانه ى حقيقى. (اينكه معذرت خواهى نكند بهتر است از اينكه با دليل خطا كند).»

۱۱۲- «بالاترين ثروت آن است كه كسى به آنچه در دست مردم است چشم داشتنى نداشته باشد.»

۱۱۳- «زمانى خواهد رسيد كه هيچ از قرآن باقى نخواهد ماند جز نوشته اش و از اسلام جز نامش، در اين روزگار مسجدها به فراخور ساختمانش جمعيت مى شود و درباره ى هدايت مردم بد و خراب است. كسانى كه در مساجد جمعيت كنند و در مساجد توقف نمايند بدترين همه ى آدمها هستند. زيرا فتنه ها و شرارت از آنها ظاهر خواهد شد و تمام گناهان به سوى آنها مى چرخد. هرگاه كسى از مساجد كناره گيرى كند آنها او را به آنجا برمى گردانند و اگر كسى از آنجا عقب افتاد آنها او را به سوى آن جلو مى برند.»

خداى ذوالجلال مى گويد: «به ذات خودم سوگند ياد مى كنم كه بر سر آنها بلائى مى آورم كه در آنجا خردمند و زيرك هم متحيّر و سرگردان باشد كه چگونه خودش را از مهلكه نجات دهد و خدا اين كار را خواهد كرد. ما از او طلب عفو مى كنيم كه از روى نادانى، اشتباه كنيم.»

۱۱۴- «او مى فرمايد اى مردم از خدا بترسيد (از گناه دورى كنيد) زيرا انسان بيهوده و باطل آفريده نشده است تا خودش را با سرگرميها مشغول كند و نه آنچنان آزادى دارد كه كارهاى مبتذل انجام دهد.»

۱۱۵- «سخن در اختيار توست تا از دهنت نپريده وقتى كه آن را ادا كردى تو در اختيار آن هستى، بنابراين مواظب زبانت باش همچنانكه از طلا و پولت مواظبت مى كنى زيرا بعضى اوقات ممكن است با حرف نعمتى سلب گردد و ايجاد زحمت نمايد.»

۱۱۶- «او فرمود: آنچه نمى دانى مگوى، بلكه همه ى آنها هم كه مى دانى نيز مگوى.»

۱۱۷- «هر كس كه گرفتار امور مختلف شود، او اسير چاره جويى براى خلاصى از آنهاست (زمان زيادى طول مى كشد تا گره ها را باز كند).»

۱۱۸- «هر چه از دنيا پيش آيد از آن استفاده ببر و آنچه كه از تو كناره مى گيرد تو هم خود را كنار گير. اگر نمى توانى چنين كنى در طلب و جستجو، حد اعتدال را پيش گير.»

۱۱۹- امام علىعليه‌السلام فرمود: «اغلب يك حرف (پيشنهاد) مؤثرتر از يك حمله است.» (پيش از وقوع جنگ، پيشنهادها ردّ و بدل شود.)

۱۲۰- او فرموده است: «كسى كه مخالف حق است به وسيله ى حق از پا درمى آيد.»

۱۲۱- حضرت امام علىعليه‌السلام به مأمورش زيادبن ابيه فرمود: «با مردم به عدالت رفتار كن و از بى عدالتى و تجاوز (به حقوق مردم) برحذر باش زيرا تجاوز مردم را به سرگردانى مى كشاند و بى عدالتى آنها را بر ضد تو مسلح مى سازد.»

البته آنها كه خود را با زندگى ساده عادت مى دهند و بدون چيزى به سر مى برند و با هوى و هوس مخالفت مى كنند، خداوند نور دانش را در قلب آنها مى ريزد خصوصاً اگر آن سادگى توأم با پرهيز از گناه باشد. در اثبات اين گفته به مرتاضان هندى كه نفس خود را رياضت مى دهند اشاره مى كنم.

آنها به واسطه ى اينكه زمانى خود را از خوشيها و لذتها محروم مى سازند و با آرزوها و خواهش دل مخالفت كرده و در مقابل سختيها مقاومت مى كنند، به آسانى حوادث آينده ى طبيعت را پيش بينى مى كنند، پس مسلماً مردان خدا كه با اطاعت از خدا و دورى از گناهان نفس خود را رياضت مى دهند، قلب آنها فرودگاه نور دانش خدا مى گردد و در نتيجه به اغلب اسرار خلقت و آفرينش با خبر مى شوند.

امام علىعليه‌السلام به جهت سادگى زندگى و تقوى و پرهيزكارى، ضرب المثل است و تمام اين زمينه ها او را در علم و آگاهى نابغه ساخته است.

اظهارات زياد و به قدر كافى در اين زمينه موجود است كه گفته شود اما اجازه دهيد به بعضى از گفته هاى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره ى مقام علمى امام علىعليه‌السلام اشاره بنمايم و اين موضع را در همين جا خاتمه دهم:

حضرت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است: «من شهر علم هستم و على دروازه ى آن، هر كسى كه دوست دارد وارد شهر علم گردد بايستى از دروازه (حاكم نيشابورى، امام ثعلبى، محمد جزايرى، محمد بن يوسف گنجى، خطيب خوارزمى، و بسيارى ديگر از دانشمندان بزرگ سنى اين حديث را روايت كرده اند.) آن داخل شود از طريق امام على مى توان به علم پيغمبر دسترسى پيدا كرد».

و باز فرموده است: «در اين زمان علىعليه‌السلام از تمام شما داناتر است.»

«الف- ابن ابى الحديد، در شرح نهج البلاغه، جلد سوم، صفحه ى ۴۰،

ب- مير سيد على همدانى، در مودة القربى، و بسيارى ديگر.»

آرى او اعجوبه اى در دانش بود چنان كه بارها از او شنيده شده است: «آنچه كه مى خواهيد از من سؤال كنيد، قبل از اينكه مرا از دست بدهيد.»

عدالت امام على

زندگى امام علىعليه‌السلام و كلمه ى (عدالت) با تاريخ اسلام مخصوصاً در زمان خلافتش با هم پيوسته است به طورى كه وقتى نام على برده مى شود واژه ى عدالت در نظر ما مجسم مى گردد.

در اول جوانى او بر عليه بى عدالتى و ظلم قبيله ى قريش و براى بسط اسلام مبارزه مى كرد و در زمان سالمندى نيز جهت استقرار عدالت با مشكلات زيادى مواجه گشت و سرانجام به علت اينكه با مردم به عدالت رفتار مى كرد، شربت شهادت نوشيد.

او حرمت مردم چه مسلمان و غيرمسلمان حفظ مى كرد و كوشش مى كرد تا ثروت و غنائم جنگى بين آنها عادلانه و به درستى توزيع گردد. تعدادى از بزرگان عرب به جهت اينكه سهم آنها از بيت المال برابر با فقرا بود آشكارا گله مند بودند.

در اوايل خلافتش اظهار داشت: «من آنها را كه به حقوق مردم تجاوز كرده اند به دادگاه كشيده، مورد مؤاخذه قرار مى دهم، حتى اگر موجب رنجش آنها گردد.»

آنها كه در زمان عثمان از بيت المال به ناحق بهره مند شده بودند، انتظار داشتند كه امام علىعليه‌السلام از به كار گرفتن آنها در امور دولتى كوتاهى نخواهد كرد اما در روز اول خلافت فرمود: «من تمام اموال بخشيده شده به اين و آن را پس خواهم گرفت، حتى اگر مهر زنان خود كرده باشند.» او درباره ى بيت المال تا آن اندازه دقيق بود كه برادر بزرگترش عقيل كه ضمناً كور و دچار كثرت عائله بود، هنگامى كه تقاضاى حقوق بيشترى از بيت المال كرد، مكدر ساخت.

يك دفعه دخترش گردن بندى را براى مدت كوتاهى از بيت المال به عاريه گرفت. وقتى امام علىعليه‌السلام موضوع را فهميد به خشم آمده خزانه دار را تهديد به مؤاخذه نمود و سپس به دخترش فرمود: «من تو را تنبيه مى كردم اگر گردن بند را در مقابل خطر تضمين نكرده بودى.»

در توزيع ثروت و خواربار بسيار دقيق بود تا اينكه همه مردم، نزديك يا دور، به طور يكسان استفاده نمايند.

امروزه مردم دنيا به دو طبقه تقسيم مى شوند: يك دسته در فقر و پريشانى به طورى كه سد رمقى براى آنها ممكن نيست و دسته ى ديگر در نعمت و ثروت غوطه مى خورند و با وجود ثروت زياد در اضطراب و ناراحتى به سر مى برند.

تمدن اسلامى (اسلام پيشرو) چنين اختلاف طبقاتى را جايز نمى شمارد. از اين رو امام علىعليه‌السلام در نامه معروفش به مالك اشتر فرماندار مصر مى نويسد: «بى نوايانى ميان مردم هستند كه تقاضاى سهم بيشترى از بيت المال نمى كنند، اگرچه سخت محتاج باشند. براى خاطر خدا، حقوق آنها را محافظت كن كه مسؤوليت آن در برابر خدا با توست. سهمى از بيت المال براى زندگى روزمره و تعليم و تربيت آنها هر كجا هستند چه در دسترس تو يا دوردست تخصيص بده و حقوق تمام آنها بايستى به وسيله ى تو حمايت شود.»

او هميشه مى گفت: «هر كجا كاخهاى سر به فلك كشيده و وفور نعمت است، مسلماً در كنارش حقوق پايمال شده اى موجود است.»

اين در حقيقت همان اسلام متمدّن است كه ساير تمدّنها را براى گفتگو دعوت مى كند.

واضح است كه عدالت اجتماعى بر روى داورى عادلانه قضات «داوران» بنا شده است.از اين رو امام علىعليه‌السلام براى بسط عدالت مشورتهاى حقوقى بسيارى به قضات داده است.

طبق دستور او قاضى بايستى به طرفين دعوا در نظر كردن و صحبت كردن و جاى و مكان آنها يكنواخت رفتار كند تا اقوام و خويشان قاضى به او نظر اميد نداشته باشند و دشمنان هم نااميد نشوند.

زمانى او به خليفه دوم عمر فرمود: 'هر آينه سه چيز را به عمل درآورى بى نياز خواهى شد:

«۱- اجراى قانون دين براى بيگانه و آشنا به طور يكنواخت

۲- قضاوت مطابق كتاب خدا در حالت غضب و رضايت

۳- تقسيم عادلانه بين طبقات پايين مردم و اشراف و همچنين بين سياه و سفيدپوست.»

امروزه در بعضى از كشورهاى متمدن دنيا به يك پسر يا دختر سياه پوست اجازه ى دخول به مدرسه ى سفيدپوستان داده نمى شود و متأسفانه در بيمارستانهاى آمريكا حتى در قسمتهاى شمالى كه مردم بر عليه برده دارى مبارزه مى كردند.

لوازم جراحى و تجهيزاتى كه سفيدپوستان و سياهان استفاده مى كنند، با هم فرق كلى دارند. دكترهاى جوان و كم تجربه حق معاينه سفيدپوستان را ندارند در صورتى كه آزمايشهاى اوليه طبى در بخش سياهان انجام مى گيرد.

اكنون ما به عربستان خشك و ريگزار چهارده قرن پيش برمى گرديم. جايى كه نادانى و تعصب قبيله اى و خانوادگى آنچنان تنفرآميز بود كه مردم معمولى نمى توانستند به مقام و منصبى كه مخصوص اعيان و اشراف بود اميد داشته باشند. امام علىعليه‌السلام اعلام آزادگى و تساوى در داد و كسانى كه داراى تقوى بودند، در ظرف مدت حكومتش مأمورين عالى رتبه ى دولتى شدند، اگرچه از طبقه ى پايين جامعه بودند و مردم را دعوت كرد تا به عدالت رفتار كنند و ميان همديگر فرق نگذارند.

اگرچه اين امتيازات توسط منشور سازمان حقوق بشر تحت نام آزادى و تساوى حقوق انسان اعلام گرديد ولكن زمان زيادى طول كشيد تا اروپا از تاريكى و نادانى قرون وسطايى خلاص شود.

با وجود اين اعلاميه ما متأسفانه حس نژادپرستى و برترى جوئى بر ملتهاى ديگر را مشاهده مى كنيم، كه علت اصلى تمام آنها فتنه و فساد و جنگهاى خونين سراسر دنيا كه مبتنى بر بى دينى و عدم اخلاق انسانى است مى باشد.

كشتار دسته جمعى مسلمانان فلسطين در كمپ شتيلا و قتل عام مسلمانان كوزوو و هرزوگوبين توسط صربها داستان ساختگى نيست و اين حوادث زشت و تنفرآميز چون لكه ى ننگى بر آبرو و اعتبار بشر در تاريخ ثبت شد.

امام علىعليه‌السلام مردم را از تظاهر به تعصب گروهى و فاميلى و عمل از روى غرور و خودبينى دور نگه مى داشت. او در يكى از خطبه هايش به نام خطبه ى قاصعه چنين مى فرمايد: 'حمد و سپاس خدا را كه لباس جلال و وقار پوشيده و فقط آنها را براى خودش جايز شمرده و آن را براى ديگران حرام و غيرقابل دسترسى قرار داده است.'

سپس پس از تلاوت چند آيه: «و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من انسان را از گل خشك خواهم ساخت و چون آن را بپرداختم و از روح خويش در آن دميدم، بر او سجده كنيد. فرشتگان همگى سجده كردند جز ابليس كه بزرگى نمود «تكبّر نمود» و از كافران شد. «خدا» گفت: اى ابليس چه مانعت شد كه مخلوقى را كه به دست خود آفريدم سجده نكنى؟ بزرگى كردى يا از برترى جويان بودى؟ گفت من از او بهترم «اينجا بود كه حس نژادپرستى و تكبّر را به نمايش گذاشت». مرا از آتش آفريده اى و او را از گل آفريده اى (خدا) گفت از آسمان بيرون شو كه تو مطرودى «رانده شده اى» و تا روز رستاخيز لعنت من بر تو باد (سوره ى ص، شماره ى ۳۸، آيه ى ۷۴).»

سپس امام علىعليه‌السلام سخنان را ادامه مى دهد و مى فرمايد: «غرور و خودبينى ابليس (شيطان) مانع راهش شد، زيرا به علت (برترى) خلقتش بر آدم تكبّر ورزيد و بنا به اصل و ريشه اش به خود باليد.»

بعد او نتيجه ى خوبى مى گيرد كه اين دشمن خدا (شيطان) پيشواى آنهايى است كه فخر نموده و به واسطه ى حسب و نسب و نژادشان به ديگران تكبّر مى كنند و در نتيجه آنها مورد نفرين و غضب خدا هستند.

در محدوده ى حكمفرمايى امام، مسيحيان بسيارى مى زيستند كه در آداب مذهبى آزادگى داشته و حقوق قانونى آنها توسط حكومت تأمين بود.

يك روز موقعى كه مردم را براى جهاد تشويق مى كرد او فرمود: «خبر رسيده است كه دشمن زيورآلات پا و گوش دو بانوى مسيحى را آشكارا ربوده است كه آن بانوان تحت حمايت اسلام بودند و سپس فرمود: 'هر كس كه اين خبر تكان دهنده را بشنود و بميرد، ملامتى بر او نيست.»

اما متأسفانه امروز در آخر قرن بيستم در بسيارى از كشورهاى دنيا با مسلمانان غيرانسانى رفتار مى شود و خيلى بدتر در جاهايى كه قبلاً به نام «اصلاح سازمانهاى داخلى» و بعضى اوقات به بهانه ى «عدالت كردن و برقرارى نظم و آرامش» تحت حمايت سياستهاى استعمارى بوده اند، مثل هندوستان و سومالى و گينه و غيره، هر كجا به منافع غيرقانونى دولتهاى استعمارى ضرر مى رسيد، به قول خود وفا نمى كردند و بر مردم سخت مى گرفتند.

براى مثال اتيوپى (حبشه) قبلاً به وسيله ى كليساى مصر اداره مى شد و آن هم تحت حمايت بريتانيا بود. ۳۵% ساكنين آنجا مسلمان و مسيحى و ديگران ۶۵% بودند.

براى مسلمانان هيچ مدرسه ى دولتى وجود نداشت و هرگاه آنها به هزينه ى خود مدرسه اى برپا مى كردند، به علت وضع مالياتهاى سنگين توسط مقامات دولتى بسته مى شد و اين رفتار ظالمانه به شدت ادامه داشت، به طورى كه هيچ كس ديگر نمى توانست مدرسه بنا كند.

هرگاه يك مسلمانى بدهكار يك نفر مسيحى بود و نمى توانست بدهى خود را ادا كند او، خود به خود غلام و برده طلبكار مى شد و در جلو چشم مردم در معرض خريد و فروش قرار مى گرفت و هيچ كس نمى گفت «آخر او هم بشر است».

هيچ مسلمانى در سازمانهاى دولتى استخدام نمى شد تا بر احتياجات ثلث ساكنين مملكت نظارت نمايد. از طرف ديگر اگر صاحب منصبى مى خواست براى مسلمانان بذل مساعى نمايد، اختيار آن را نداشت زيرا كليسا بر تمام امور مملكت نظارت داشت و اتيوپى مجبور بود دستورهاى صادره كليسا را اطاعت نمايد.

آيا مسيحيان تا به حال فشارى از طرف مسلمانان در سرتاسر تاريخ ديده اند؟ آيا حاضرند همان گونه كه رفتار كرده اند با آنها رفتار شود؟ مسلماً جواب منفى است.بنابراين، آن حاكى از يك تعصب حزبى نابودكننده اى است كه مسيحيان «دوستان دولتهاى استعمارى» با چشم رضا و قبول به آن مى نگرند.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد: «براى تأديب تو همين بس از كارهايى كه از طرف ديگران بد مى دانى، خودت از آنها اجتناب نمايى خودت انجام ندهى.»

تاريخ شهادت مى دهد وقتى كه مسلمانان بر اسپانيا مسلّط شدند، اصول استقلال كليساى محلى را مورد احترام قرار دادند و آنها با ايشان دوستانه معاشرت مى كردند، اما بعد از يك مدتى كه اسپانياييها به كشور برگشتند، دادگاههاى سيار تفتيش عقيده بسيارى تأسيس كردند تا عقايد مردم را جويا شوند.

منظور اصلى اين دادگاهها اين بود كه مطالبى راجع به مسلمانان بازجويى كنند تا براى محكوميت آنها سابقه ى بدى باشد.

آنجا ننگ آورترين شكنجه ها را براى سركوبى مسلمانان به كار مى بردند كه تاريخ نظيرش را كمتر به ياد دارد.

خلاصه آنكه اعمال شاقه بسيارى به مسلمانها تحميل مى شد تا مسيحى شوند.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد: آنگاه كه بر دشمنت دست يافتى، جهت شكر خدا از تسلط بر او از او درگذر «او را عفو كن».

قرآن مى گويد: «خدا از نيكويى كردن و انصاف ورزيدن با آن كسان كه در كار دين با شما جنگ نكرده و از ديارتان بيرون نكرده اند، منعتان نمى كند، كه خدا آنها را كه عدل مى كنند دوست دارد.» (سوره ى ممتحنه، شماره ى ۶۰، آيه ى ۸).

قرآن باز مى گويد: «اكنون چيزهاى پاكيزه بر شما حلال شده، طعام كسانى كه كتاب دارند (يهوديان و مسيحيان) بر شما حلال است و طعام شما نيز بر آنها حلال است و زنان پارساى مؤمن و زنان پارساى آنها كه پيش از شما كتاب داشته اند، اگر مهرشان را به ايشان بدهيد به پارسايى، نه زناكارى و رفيق گيرى، بر شما حلالند. (سوره ى مائده، آيه ى شماره ى ۵).»

از دو آيه ى فوق معلوم مى شود كه اسلام به مسلمانها اجازه داده است تا با پيروان اديان ديگر دوستانه معاشرت كنند.

با ملاحظه اين حقيقت، امام علىعليه‌السلام به مردم مخصوصاً مأمورين دولتى را توصيه كرده كه با آشنا و بيگانه با عدالت رفتار كنند و وقتى با بيگانگان مشغول عقد قراردادى هستند، به قول خود وفادار باشند.

بسيارى از اطرافيانش به او اصرار مى كردند تا قرارداد حكميت را لغو كند، اگرچه مجبور شده بود كه اين قرارداد را منعقد نمايد اما او به آنها توجه نكرد و فرمود: «آن دور از عدالت است كه من قولم را بشكنم.»

اسلام تنها دينى است كه بشر را دعوت به مسالمت نموده تا با يكديگر با احترام و حفظ حقوق متقابل معاشرت نمايند.

ارزش انسان در نظر امام على

امام على مى خواست تمام ارزشهاى انسانى كه در زمان پيغمبر به مردم داده شد و در روزگار عثمان رو به زوال و انحطاط رفته بود، دوباره زنده كند. يك مرتبه وقتى كه عازم سوريه بود، ساكنين شهر انبار «شهرى بين عراق و سوريه»از شهر بيرون آمده بودند تا به او خوش آمد بگويند. موقعى كه امام در چشم رس آنها قرار گرفت، خودشان را به زمين انداخته و سپس شروع به دويدن كردند. وقتى كه از آنها پرسيده شد چرا اين عمل را انجام مى دهند، جواب دادند: ما به اين طريق رؤساى خود را احترام مى گذاريم.

سپس امام فرمود: «به خدا قسم اين عمل شما براى زمامداران هيچ سودى ندارد جز اينكه آنها تكبّر و خودخواهى نشان بدهند. ما همه بنده ى خدا هستيم و من بر شما هيچ مزيتى ندارم جز اينكه مسؤوليت من از آن زمان كه متصدى خلافت گشته ام بيشتر از شما است و شما به واسطه ى اين عمل خودتان را در دنيا به زحمت انداخته و در آخرت بدبختى نصيبتان خواهد شد.»

يك مرتبه ديگر، موقعى كه امام از مسافرتى به كوفه برمى گشت، در ميان راه با يكى از پيروانش كه در آن ناحيه بانفوذ بود، ملاقات كرد.

وقتى كه امام بر پشت اسب سوار بود، او پياده همراه امام شروع به قدم زدن نمود. امام علىعليه‌السلام به او فرمود: «برگرد، پياده بودن مردى مثل تو با كسى كه زمامدار باشد بدبختى و مصيبت است و توهين براى مؤمن.»

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد: «ارزش انسان به اندازه ى جرأت و شهامت و همچنين قدر و قيمت او مربوط به مناعت و شرافت نفسش مى باشد...»

به طورى كه قبلاً گفته شد، جرأت عبارت است از اعتماد به نفس و صبر و حوصله در برابر مشكلات و از اين گونه صفات انسانى و به عقيده ى امام منزلت و شرافت يك مرد به اندازه ى انسانيت و مهربانى او با مردم است.

او اين مطلب را در نامه هايش به مأمورين اشاره مى كند كه معروف ترين آنها نامه ى اوست به فرماندار مصر. او مى نويسد: «قلبت را با مهر و محبت نسبت به مردم پر كن و مثل حيوانات درنده كه با دريدن و خوردن يكديگر سير مى شوند با آنها رفتار نكن و مبادا آنچه متعلق به مردم است براى خود اختصاص دهى، به خاطر داشته باش مردم بر دو دسته اند: برادر دينى تو يا هم نوع مى باشد. آنها در معرض اشتباه هستند. اگر تو مى خواهى مورد عفو قرار گيرى بايستى خطاهاى غيرعمد آنها را ببخشى. تو در فوق آنها قرار دارى (رئيس آنها هستى) همچنان كه من مافوق تو هستم و خدا بر هر دو ما نظارت دارد.»

او به متصديان ماليات مى نويسد: «با مردم منصفانه رفتار كنيد و درباره ى احتياجاتشان دقيق باشيد (هر آينه محتاج هستند از پرداخت ماليات معاف داريد) زيرا شما خزانه دار مردم و نماينده ى جامعه و سفيران امام هستيد. هيچ كس را از احتياجاتش مانع نشويد (خواربار و حبوباتى كه خودش لازم دارد از او نگيريد) و خواسته هايش را تأمين نماييد (به آنها مهلت دهيد). شما لباسهاى زمستانه و تابستانه و همچنين حيواناتى كه با آنها كار مى كنند، براى جمع آورى ماليات نفروشيد، مبادا كسى را براى گرفتن پول شلاق بزنيد. به اموال كسى چه مسلمان يا غيرمسلمان كه تحت حمايت اسلام است دست نزنيد.»

به هر حال امام علىعليه‌السلام به مردم احترام مى گذاشت چه آشنا يا بيگانه.

او براى فقرا قلباً محزون بود زيرا او فكر مى كرد كه فقر و مسكنت هرگز فرصت نمى دهد كه شخص به كمالات لازم برسد.

او گفته است: «خداوند بندگانش را از چيزى شديدتر از فقر ادب نكرده است.» او براى جبران اين نقيصه به دو طريق عمل مى كرد. اول از همه، بالا بردن محصولات در سطح وسيع و سپس توزيع و پخش آنها بين مردم به طور يكنواخت چه نزديك يا دور از دسترس.

از طرف ديگر او فكر مى كرد يك مرد گرسنه معمولاً عصبانى است، چون مزدش براى امرار معاش كافى نيست و براى سير كردن خانواده پرجمعيتش مجبور است مثل يك مزدور جان بكند.

مسلماً اين مرد كه با فقر دست و پنجه نرم مى كند، نمى تواند بر مشكلات غلبه نمايد و وقتى كه حقوق حقه اش پايمال مى شود عكس العملى نشان نمى دهد «به همين علت از سياستهاى استعمارى غرب است كه مردم فقير باشند».

بنابراين او به همه جا بخشنامه صادر كرد و فرمود: «تصميم بگيريد تا مزارع را آباد و اصلاح نماييد و وسايل كشاورزى رعايا را فراهم كنيد و مواظب باشيد دهكده را خراب نكنيد و كشاورز را به خرابى و فلاكت نيفكنيد زيرا آبادى و ثبات كشور مربوط به كشاورزانى است كه نيازمند نباشند. اين وظيفه مقدّم بر همه ى وظايف است.»

اگرچه در اسلام مالكيت براى همه آزاد است اما براى مالك شدن آن قدر محدوديت وجود دارد كه هرگز به سرمايه دارى منجر نخواهد شد.

اسلام با تحريم رباخوارى، احتكار، اخاذى، گرانفروشى و استعمال ظروف طلا و نقره مانع ظهور و رشد سرمايه و سرمايه دارى گشته است.

و از طرف ديگر براى جلوگيرى از فقر با گرفتن زكوْ و صدقات از ثروتمندان و پرداخت به فقرا و صرف در كارهاى عمومى (فوايد عامه) اقدام مى كند.