فشرده پرسش ها
آن پرسشها از اين قرار است:
۱ - «شيعه اماميه
»
ادعا ميکند که خداوند به «حسن بن على بن محمد بن على بن موسى الرضاعليهمالسلام
(يازدهمين پيشواى شيعيان) در حالى که زنده بود، پسرى عنايت کرده در حالى که خاندانش از وجود او بيخبر بودند و هيچ فرقه و دستهاى در اين ادعا با «اماميه
» موافقت نکردهاند. آيا چنين چيزى بعيد به نظر نميرسد؟
۲ - «جعفر بن على بن محمد
» که برادر «حسن بن على بن محمد
» و از نزديکترين افراد به وى بوده، اين امر را که «حسن بن علي
» چه قبل از مرگ و چه پس از مرگ، داراى پسرى بوده، شديداً انکار کرده است، حتى اينکه پس از مرگ وى اموال «حسن بن علي
» را تصاحب کرده و به خليفه و سلطان وقت خبر داد که عدهاى از پيروان برادرش چنين ادعايى ميکنند و خليفه نيز افرادى را فرستاد تا از آبستن بودن و يا وضع حمل زنان و کنيزان «حسن بن علي
» تحقيق کنند ولى هيچگونه آثار آبستنى و يا وضع حملى به دست نياوردند و اين مطلب خود ناصواب بودن اين ادعا را که «حسن بن علي» داراى پسرى بوده تأييد ميکند.
۳ - تمام تاريخ نويسان شيعه نوشتهاند که «حسن بن علي
» مادرش را که نامش «حديث» و کنيه اش «ام الحسن
» بوده در تمام اموال و وقف هايش، وصى خود قرار داده و در آن وصيتنامه، نامى از پسرى که به دنيا آمده و يا به دنيا خواهد آمد، به ميان نياورده و اين مطلب شاهد ديگرى بر بطلان ادعاى اماميّه است.
۴ - آنچه بيش از هرچيز موجب شک و ترديد ميشود اين است که چه چيز موجب شده که «پسر حسن بن علي
» بايد مخفى متولد شده و مخفى زندگى کند؟
و حال آنکه پدرانش در زمانى سخت تر و هراس انگيزتر از زمان او زندگى ميکردهاند، هرگز مخفى نشده و ولادت هيچکدام از آنان در پنهانى انجام نگرديده است.
۵ - اساساً ادعاى «اماميه
» بر خلاف عادت است، به علت اينکه، ظاهراً امکان ندارد که شخصى در اين مدت طولانى زنده باشد ولى هيچگونه خبرى از مکان و نحوه زندگى وى به دست نيايد.
۶ - ادعاى «اماميه
» از جهت ديگرى نيز بر خلاف عادت است و آن اينکه آنان مى گويند «مهدى پسر حسن بن علي» چندين سال قبل از مرگ پدرش که در سال ۲۶۰ اتفاق افتاده، به دنيا آمده و تا اين زمان که سال «چهارصد و ده» است، در حال حيات به سر ميبرد و اين امر نيز چيزى است که عادتاً ممکن نيست و نمى تواند فردى اين مقدار عمر کند.
۷ - بنا بر اينکه ادعاى «اماميه
» صحيح و مطابق واقع باشد، چه فايده و اثرى بر وجود امامى که همواره در پنهانى به سر ميبرد، بار خواهد بود و اساساً بشر چه احتياجى به وجود رهبرى دارد که نه تبليغى براى اسلام انجام دهد و نه بتواند حدى از حدود اسلام را جارى کرده و نه حکمى از احکام آن را بيان نمايد و نه گمراهى را راهنمايى کند و نه امر به معروف و نهى از منکرى انجام دهد و نه امکان داشته باشد که در راه اسلام جهاد کند؟
۸ - در ميان شيعه مذاهبى وجود دارد که مانند «اماميه
» ادعاى زنده و پنهان بودن پيشوايان خود را ميکنند و اماميه شديداً ادعاى آنان را انکار کرده و عقيده آنان را مردود مى دانند و در عين حال آن مذاهب در ادعاى خود به همان چيزهايى استدلال مى کنند که اماميه استدلال مى کنند؛ مثلاً «ممطوره
» ادعا ميکنند که «موسى بن جعفر
» امام هفتم شيعيان، زنده و در پنهان به سر مى برد تا در وقت لازم و مناسب ظهور کند.
«کيسانيه
» ادعا ميکنند که «محمد بن حنفيه
» زنده و پنهان زندگى ميکند و سر انجام قيام ميکند.
«ناووسيه
» ادعا ميکنند که «جعفر بن محمد
» امام ششم شيعيان زنده و پنهان است.
«اسماعيليه
» ادعا ميکنند که «اسماعيل بن جعفر بن محمد
» زنده و پنهان است. و اگر «اماميه
» ادعاى پيروان اين مذاهب را مردود ميدانند بايد حتماً ادعاى خودشان را نيز مردود بدانند.
۹ - گفتار اماميه درباره غيبت و ظهور «مهدى عجل الله تعالى فرجه» خالى از تناقض نيست؛ به خاطر اينکه از يک طرف ادعا ميکنند، خداوند از روى لطف و مرحمت، به امام اجازه داده که هروقت بخواهد از انظار پنهان شده و از دسترس افراد خارج گردد وخداوند هيچ اجازه و حقى به پيشوايان جامعه نميدهد، مگر از روى مصلحت و به خاطر حفظ تدبير جامعه و وجود احتياج بندگان به آن حق.
و از طرف ديگر، در فلسفه لزوم نصب امام ميگويند که مصلحت نصب امام اين است که مردم به فردى که بتواند از مسايل و قوانين دين آگاهشان کند، دسترسى داشته باشند و اگر چنين فردى از طرف خداوند منصوب نگردد و مردم، امکان آموختن احکام دين را نداشته باشند، خداوند مصلحت نظام بشرى را مراعات نکرده و تدبير امور بندگان را به نحو کامل و احسن انجام نداده است. و پرواضح است که اين دو ادعا کاملاً با يکديگر تناقض دارند.
۱۰ - تمام مذاهب و ملت هاى اسلامى بر اين امر اتفاق دارند که معجزه، مخصوص پيغمبران و از علايم خاص فرستادگان خداست. و بنا بر ادعاى «اماميه» هنگامى که امام غايب آنان ظهور کند، مجبور خواهد بود که خود را به وسيله معجزه به مردم بشناساند و تا از اين راه صحت و امامت خود را بر آنان ثابت نکند، راه ديگرى وجود نخواهد داشت؛ چراکه هيچکدام از مردم آن زمان، بدون معجزه نخواهند توانست او را مشخصاً بشناسند.