انتقاد ششم و پاسخ آن
انتقاد کنندگان ميگويند: از نظر «عرف و عادت
»، محال است فرزند «حسن بن علي
» که در بين سالهاى دهه ۲۶۰ متولد شده تا به حال که سال ۴۱۱ هجرى است، زنده بماند و ضعف و سستى يا پيرى و ناتوانى در او راه نيابد، خصوصاً آنکه طبق ادعاى «اماميه
» هنگامى که ظهور کند، در کمال جوانى، هوش، عقل و نهايت نيرومندى خواهد بود. و اين مطلب چيزى است که بر خلاف عادت و متعارف انسانهاست.
اين انتقاد نيز مانند انتقادهاى گذشته سست و بياساس است، به خاطر اينکه اين ادعا گرچه بر خلاف عادت و عرف انسانها، در عصرهاى کنونى بشر است، لکن به هيچ وجه بر خلاف عرف انسانهاى عصرهاى گذشته نيست و اينک شواهدى از اين قسم عمرهاى طولانى براى خوانندگان نقل ميکنم تا حقيقت امر، واضح و آشکار گردد:
۱- همه دانشمندان و تاريخ نويسان پيرو اديان آسمانى، نوشتهاند که «آدم ابوالبشر
» قريب «هزار سال
» عمر کرد، در حالى که از ابتداى خلقت وى تا واپسين روزى که از دنيا رفت، ابداً در او تغييرى حاصل نشد و حالات متعارفى که در انسانهاى ديگر پيدا ميشود؛ مانند: طفوليت، جوانى، پيرى، ضعف، قدرت، علم و جهل، بکلى در او راه نيافت و همواره بر يک خلق و خوى و صورت بود تا از دنيا رفت.
نکته بسيار عجيب ديگرى که در مورد او انجام گرفت، اين بود که مانند انسانهاى ديگر، منشأ وجودى او، پدر و مادرى از نوع بشر نبودند، بلکه خداوند او را از «گل سخت و چسبنده» به شکل و صورت و فطرت و طبيعت انسان آفريد، در حالى که هرگز وسيله و اسبابى براى آفرينش او به کار نبرد.
۲- قرآن صريحاً اعلام ميکند که حضرت نوحعليهالسلام
۹۵۰ سال قومش را به درستى و خداپرستى دعوت نمود و قبل از اين زمان، مدتهاى طولانى زندگى کرد، در حالى که ابداً ضعف، سستى، پيرى، ناتوانى، عجز و جهل به وجودش راه نيافت. دانشمندان مسلمان مينويسند که «پيري» تا قبل از «ابراهيم خليل
» در ميان بشر وجود نداشت.
البته اين مطلب را «طبيعيين، ماديين و ملحدين
» انکار ميکنند، لکن پيروان اديان آسمانى، همه بر صحت اين امر اتفاق کامل دارند.
۳- سراسر تاريخ مملو است از ذکر «معمّرين
» عرب و عجم و ساير اصناف بشر و شرح زندگى و بيان قصههاى جنگ و ستيز و سخنرانيها و اشعارشان که هيچ فرد هوشمندى در صحت آنها شک نميکند. و من اسامى عدهاى از آنان را در کتاب معروفم به نام «الايضاح فى الامامة
» ذکر کردهام و اسامى تمام آنان در کتابهاى تراجم و تاريخ ذکر شده است، کسانى که علاقه دارند ميتوانند اين کتابها را از کتابخانههاى پادشاهان، امرا و دانشمندان و صحافى ها به دست آورند.
من در اينجا از اين جهت که ذکر اسامى همه آنها مقدور نيست، به ذکر نام بعضى از آنان اکتفا ميکنم:
الف) يکى از آنان «لقمان بن عاد
» است که طبق نقل تاريخ دانان معتبر، ۳۵۰۰ سال عمر کرده و بعضى گفتهاند که به اندازه هفت «کرکس
» عمر کرده، به اينگونه که کرکسى را ميگرفت و او را در کوهستان نگهدارى و تربيت ميکرد و هنگامى که عمر آن کرکس به آخر ميرسيد، کرکس ديگرى را گرفته و او را نيز تربيت و نگهدارى ميکرد تا بميرد تا اينکه عمر هفت کرکس را به آخر رساند که آخرين آنها «لبد» بود و آن پر عمرترين کرکس-هاست و درباره «لبد
» گفته شده که چه دير به آخر رسيد عمر لبد.
«اعشي
»
شاعر معروف، اين اشعار را درباره «لقمان
» سروده است:
«براى خود هفت نسر را پس از يکديگر پرورش دادي. هرگاه که نسرى ميرفت، نسر ديگرى را انتخاب ميکردي».
«پس آنقدر عمر کرد که گفت: نسرهاى من نميميرند و آيا زندگى زندگان تا ابد ادامه خواهد يافت؟».
«و گفت به آخرين نسر هنگامى که پرهايش ميريخت: مُردى و ميراندى پسر عاد را و نميداني».
ب) يکى ديگر از معمرين «ربيع بن ضبع بن وهب بن بغيض بن مالک بن سعد بن عدى بن فزارة
» است که ۳۴۰ سال عمر نموده و پيغمبر اسلام را درک کرده و اين اشعار از اوست:
«هرگاه زمستان رسيد، مرا شديداً حفظ کنيد؛ چرا که زمستان پيرمرد را ناتوان ميکند».
«و اما هنگامى که زمستان رفت و آسمان آرام شد، يک زير جامه يا عباى نازکى او را کفايت ميکند».
«هرگاه شخص دويست سال عمر کرد، پس تمام خوشى هاى او به نابودى رسيده است».
ج) يکى ديگر از معمرين، «مستوغربن ربيعة بن کعب» است که ۳۳۳ سال عمر کرده و اين اشعار را درباره طولانى بودن عمر خود سروده است:
«بدون شک از طولانى بودن زندگى بيزار شدم و به اندازه سيصد سال عمر کردم».
«صد سال عمر کردم که به دنبال آن صد سال، دويست سال ديگر آمد و اضافه بر آن به اندازه عده ايام ماهها، سالهايى نيز عمر کردم».
د) يکى ديگر از معمرين، «اکثم بن صيفى اسدي
» است
که ۳۸۰ سال عمر نمود و زمان پيغمبر اسلام را نيز درک کرده و به او ايمان آورد. و قبل از اينکه او را ملاقات نمايد، وفات کرد و از «اکثم
» روايتهاى تاريخى و کلمات قصار و خطبه هاى بسيار اديبانهاى نقل شده و اين اشعار از اوست:
«اگر کسى نود سال عمر کند تا صد سال و از زندگى بيزار نشد، پس او حتماً فرد نادانى است».
«تا به حال من ۲۱۰ سال عمر کردم و اين در نزد من شبهاى چندى بيش نيست».
ه) يکى ديگر از معمرين، «صيفى بن رياح بن اکثم» پدر «اکثم» معروف به «بردبار» است که ۲۷۶ سال عمر کرد و عقل و فکر او هيچ تغييرى نکرد و «متلمس يشکري» اين شعر را درباره وى سروده است:
«براى بردبار تا به امروز عصا به زمين زده نشد.
و انسان به اين جهت چيزى را ياد ميگيرد تا بداند».
و) يکى ديگر از معمرين، «ضبيرة بن سعيد بن سعد بن سهم بن عمرو» است که ۲۲۰ سال عمر کرد و ابداً علامت پيرى در او ظاهر نشد و اسلام را درک کرد، ولى اسلام نياورد. «ابو حاتم رباسي
» از «عتبي
» از پدرش نقل ميکند که گفت: «ضبيره سهمي
» در سن ۲۲۰ سالگى مرد در حاليکه موهايش همگى سياه و دندان هايش سالم بود وپسر عمويش «قيس بن عدي
» در سوگ او اين شعر را سروده است:
«چه کسى از مرگ در امان خواهد ماند بعد از اينکه ضبيره سهمى مرد. مرد در حالى که هنوز پير نبود و مردنش بر خلاف انتظار بود».
«پس آماده شويد تا اينکه مرگ بدون خبر کردن شما را درنيابد».
ز) يکى ديگر از معمرين، «دريد بن صمه جشمي
» است که ۲۰۰ سال عمر کرد و اسلام را دريافت ولى مسلمان نگرديد و در جنگ «حنين
» يکى از فرماندهان بزرگ ارتش مشرکين بود و در آن روز با پيغمبر اسلام نبرد کرد و کشته شد.
ح) يکى ديگر از معمرين، «محصن بن عتبان بن ظالم زبيدي
» است که ۲۵۵ سال عمر کرد.
ط) يکى ديگر از معمرين، «عمرو بن حممه دوسي
» است که ۴۰۰ سال عمر کرد و اين اشعار از اوست:
«پير شدم و آن قدر عمرم زياد شد که گويا من مار گزيدهاى هستم که شبش به پايان نميرسد».
«پس هنوز مرگ، مرا از پاى در نياورده ولکن گذشته است بر من سالهاى خوش و بهاري».
«سه قرن کامل بر من گذشته است و الآن نزديک است که قرن چهارم عمرم نيز به پايان برسد».
ي) يکى ديگر از معمرين، «حرث بن مضاض جرهمي
» است که ۴۰۰ سال عمر کرد و اين اشعار را او سروده است:
«گويا که هرگز ساکن نبوده بين عقبه حجون تا صفا دوستى از قبيله ما و گويا که شبخوابى از آنان در آنجا توقف نکرده».
«ولى نه، ما اهل مکه بوديم، لکن آواره کرد ما را گذشت روزگار و پدران بى انديشه و خطاکار».
ک) يکى ديگر از معمرين مورد اتفاق همه مسلمين و غير آنان «سلمان فارسي
» است که اکثر دانشمندان اسلامى و غير اسلامى ميگويند که او «عيسى مسيح
عليهالسلام
» را ديده و پيامبر اسلام را نيز درک کرده است و پس از آن حضرت تا اواسط خلافت «عمر بن خطاب
» زنده بوده و در آن زمان در «مدائن
» قاضى مسلمين بوده و بعضى گفتهاند که استاندار مدائن و مسؤول ماليات آنجا از طرف «عمر
» نيز بوده و اين گفته صحيح تر است.
تاريخ دانان ايرانى ميگويند: پادشاهان قديم آنان، افرادى بودهاند که عمر آنان طولانى تر از عمر افراد نامبرده بوده است و مينويسند که يکى از پادشاهان فارس که عمر درازى کرده، همان کسى است که «جشن مهرگان» را پايه گذارى کرده است
و او ۲۵۰۰ سال عمر نموده است. و من بدين جهت نامى از آنان نبردم که:
اولاً
: افرادى که در بين عرب داراى عمرهاى طولانى بودهاند بيشتر از افرادى هستند که در بين فارسيان عمرطولانى داشتهاند.
ثانياً
: اين افراد به زمان ما نزديکترند تا زمان معمرين فارس.
ثالثاً
: طول عمر اين افراد در نزد دانشمندان عرب، مورد اتفاق است بر خلاف طول عمر معمرين فارس که عدهاى آن را بعيد دانسته و مردود ميدانند.
اينان تعدادى از معمرينى هستند که نامشان در کتابهاى تاريخ ذکر شده و جاى ترديد نيست که وجود افراد طويل العمر در ميان افراد بشر، امکان پذير بوده و وقوع آن نيز حتمى است. و منکرين طول عمر، تنها عدهاى از منکرين خدا ودانشمندان ستاره شناس اند، اما پيروان اديان آسمانى، تماماً در اين مطلب کاملاً اتفاق نظر دارند.