خداشناسى

خداشناسى0%

خداشناسى نویسنده:
گروه: اصول دین

خداشناسى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله ابراهيم امينى
گروه: مشاهدات: 6971
دانلود: 2339

توضیحات:

خداشناسى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6971 / دانلود: 2339
اندازه اندازه اندازه
خداشناسى

خداشناسى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خداشناسى

نويسنده : آيت الله ابراهيم امينى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

سخن ناشر

جوان با طبع كنج كاو و جستوجوگرش به جهان و خويشتن مى نگرد و به تدريج سؤال هايى درباره «از كجايى»، «در كجايى» و «به كجايى»؟ در ذهن و ضميرش، پديدار مى شود; پرسش هايى كه در واقع، نشان از جوششِ دائمى وجدان و خروشِ هميشگىِ ضمير باطنىِ او دارد.

هر نوع پاسخ به اين سؤال ها «باور»هايى را در او شكل مى دهد و همه كردارهاى فردى و اجتماعى اش بر اساس آنها جهت مى گيرد. اگر پرسش هاى فكرى او با منطق مادى گرى پاسخ داده شود، رفتارهايش شكل هاى متفاوت مادى گرايانه و يا پوچ انگارانه خواهد داشت، اما اگر بر اساس منطق الهى باشد، همه هستى ازجمله انسان و جهان هدف دار و با معناست و گستره تكامل آدمى تا بى نهايت كشيده مى شود.

از همين جاست كه بايد مراقب بود تا پرسش هاى طبيعى و گريزناپذير جوان از هستى و سرمنشأ آن و سپس وظايف او در اين جهان به كژ راهه نيفتد و به نيازهاى فطرى و فكرى او به درستى پاسخ داده شود.

قرآن و روايات با پاسخ هاى منطقى و قابل فهم، انديشه انسان را به سوى شكل گيرى منطقىِ «باور»ها سوق داده است، دانشوران مسلمان هم با مدد جستن از اين آموزه ها استدلال هاى متين و جذابى ارائه كرده اند و بدين سان در منظومه انديشه اسلامى، پرسش هاى اساسى انسان، جواب هاى بسى محكم و منطقى دارد، اما اين ميراثِ بزرگ كلامى فلسفى، در قلم و بيان انديشوران، گاه زبان پيچيده به خود گرفته و زمانى هم با اصطلاحات خاص هر علم، تبيين شده و بدين سان از دست رس همگان به ويژه جوانان دور مانده است.

حضرت آية الله امينى(١) كه سال ها با انديشه ورزى در منابع و متون دينى و ارتباط دائمى با جوانان و تفكر در باره مسائل عقيدتى و تربيتى آنان آثار متعددى را تأليف كرده است; مجموعه «جوان و باورها» را در شش جلد به قلم روان و با نظمى منطقى سامان داده است: «خداشناسى»، «معاد»، «پيامبرى و پيامبر اسلام»، «آشنايى با اسلام»، «آشنايى با وظايف و حقوق زن» و «امامت و امامان». بى ترديد جوانان با مطالعه منظم، مى توانند پاسخ هاى گوناگون فكرى خود را از اين مجموعه بگيرند.

مؤسسه بوستان كتاب

(مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم)

پيشگفتار

عمر انسان را به چهار دوره مى توان تقسيم كرد: كودكى، جوانى، ميان سالى و سال خوردگى. در اين ميان، جوانى حساس ترين و ارزشمندترين دوره هاست، چون كودك از جهت رشد جسمانى و روانى به حدى نرسيده كه توان مسئوليت پذيرى را داشته باشد، و از همين روى مسئوليت اداره و پرورش او بر عهده پدر و مادر نهاده شده است. دوران سال خوردگى نيز دوران ضعف و ناتوانى و نياز است. يا بايد از اندوخته هاى دوران جوانى استفاده كند، يا در تأمين نيازها وابسته به فرزندان يا كمك هاى مؤسسات خيريه است. انسان در ميان سالى گرچه قدرت كار و تلاش و تأمين هزينه هاى زندگى روزمره و پيش بينى نيازهاى دوره سال خوردگى را دارد ولى موفقيت در اين امر بستگى به استفاده درست از دوران جوانى دارد، بنابراين حساس ترين و ارزشمندترين دوران عمر انسان، جوانى است. رشد جسمانى، نيروى بدنى و استعداد عقلانى جوان به حدى رسيده كه مى تواند با آينده نگرى و سعى و تلاش مسئوليت كنونى و آينده خويش را بپذيرد و خود را براى زندگى آينده و شهروندى وظيفه شناس و تأثيرگذار آماده سازد. ويژگى هاى جوان را در امور زير مى توان خلاصه كرد:

سلامت بدن، توان جسمى، نشاط و حركت، هوش و حافظه قوى، فراغت و آرامش روانى، همت بلند، آرزوهاى دراز، توان خلاقيت و ابتكار، صداقت و خيرخواهى، پاكى و صفاى باطن. البته همه جوانان دربرخوردارى از ارزش هاى مذكور يكسان نيستند، بلكه در بين آنها تفاوت هايى وجود دارد، ولى هر كس در دوران جوانى خود بيش از ساير ايام از اين نعمت ها برخوردار است. خداى مهربان، نعمت جوانى و اين همه نعمت را به جوان داده تا به همت بلند و آينده نگرى و سعى و كوشش وسيله سعادت و خوشبختى خويش را فراهم سازد، اگر در انجام اين مهم كوتاهى كرد و عمر گران مايه خويش را در غفلت و بيهودگى تضييع نمود بعداً پشيمان خواهد شد، آن گاه كه پشيمانى سودى ندارد.

امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود: دو چيز است كه آدمى قدرشان را نمى داند جز كسى كه آنها را از دست داده است: جوانى و تندرستى.(٢)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در قيامت، بنده خدا قدم از قدم برنمى دارد جز اين كه از او سئوال مى شود: عمرت را در چه راهى صرف كردى و جوانى ات را چگونه به پايان رسانيدى؟(٣)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابوذر فرمود: پنج چيز را قبل از پنج چيز قدر بشناس: جوانى را قبل از پيرى، تندرستى را قبل از بيمارى، غنا را قبل از فقر، فراغت را قبل از اشتغال و حيات را قبل از مرگ.(٤)

جوانان بايد قدر جوانى را بدانند و حداكثر استفاده را از آن ببرند، وگرنه با خسارت هاى سنگين و غير قابل جبرانى مواجه خواهند شد، آن گاه كه پشيمانى سودى نخواهد داشت. جوانان در اين خصوص سه مسئوليت مهم و سرنوشت ساز برعهده دارند كه به طور كوتاه بدان ها اشاره مى شود:

وظيفه اول: رعايت كامل بهداشت و حفظ سلامت بدن و قواى جسمانى و روانى است. تندرستى از نعمت هاى بزرگ الهى و سرمايه گران قدر زندگى است. از دست دادن سلامت بزرگ ترين خسارت را به بار مى آورد، آرامش و لذت را از انسان سلب مى كند و او را از تلاش و فعاليت در رسيدن به اهداف بزرگ بازمى دارد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: پنج چيز است كه هر كسى يكى از آنها را از دست بدهد همواره زندگى او ناقص و عقل او زائل و هميشه قلب او مشغول مى باشد; اول آنها سلامتى بدن است.(٥)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دو نعمت است كه مردم قدر آنها را نمى دانند: امنيت و عافيت.(٦)

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: ندارى يكى از بلاهاست و سخت تر از ندارى بيمارى بدن است، و سخت تر از بيمارى تن، بيمارى قلب است.(٧)

به جوانان جداً توصيه مى شود: در رعايت بهداشت بكوشيد، در تغذيه بيشتر به فكر تأمين نيازهاى بدن باشيد، از پرخورى اجتناب كنيد، از مصرف مواد مخدر جداً بپرهيزيد، به مقدار كافى و لازم بخوابيد، ورزش و پياده روى را فراموش نكنيد، از چشم چرانى و انحرافات جنسى جداً دورى كنيد كه بر جسم و اعصاب و روان شما لطمه هاى سختى وارد خواهد ساخت.

وظيفه دوم: تصميم گيرى و برنامه ريزى براى زندگى آينده است. هر انسانى بايد شغلى داشته باشد، تا به وسيله آن نيازهاى زندگى خود را تأمين نمايد و آبرومندانه و سرافراز زندگى كند و به ديگر انسان ها نيز خدمت نمايد. اسباب و مقدمات شغل آينده اش را در جوانى فراهم سازد. جوان براى ورود در اجتماع يكى از اين دو راه را مى تواند انتخاب كند: يا انتخاب شغل آزاد كه انواع گوناگون دارد، گرچه برخى از آنها، كم يا بيش، نياز به كارآموزى و كسب مهارت دارند، ولى نيازى به ادامه تحصيلات دانشگاهى و صرف مدتى از بهترين ايام زندگى و هزينه هاى فراوان ندارند. راه دوم ورود به دانشگاه و ادامه تحصيلات تا اخذ مدرك دلخواه، سپس اشتغال به يك شغل ادارى يا فنى و علمى; البته درصورتى كه شغل مناسبى پيدا كند. چه خوب است جوان در آغاز زندگى در انتخاب يكى از اين دو راه فوق، بينديشد، استعدادهاى جسمانى، هوش و حافظه، امكانات خانوادگى و آينده خود بعد از اخذ مدرك را مد نظر قرار دهد و با مشورت و عاقبت انديشى يكى از آن دو راه را برگزيند.

وظيفه سوم: بررسى و پژوهش در باورهاى دينى و عقايد مذهبى است. جوانى كه دوران كودكى خود را در خانواده مذهبى گذرانده طبعاً در آن محيط، عقايدى را فراگرفته، هم چنين از مدرسه و نيز محيط زندگى، نكته هايى آموخته است، اكنون كه به دوران بلوغ و جوانى پا نهاده است، غالباً ميل دارد در عقايد و افكار دوران كودكى خويش تجديد نظر كند و درستى يا نادرستى آنها را بازيابى نمايد. جوان در اين دوره با سؤالاتى از اين قبيل مواجه مى شود: از كجا آمده ام و چه كسى مرا آفريده است؟ هدف از آفرينش من چه بوده و به چه منظورى آفريده شده ام؟ آيا در برابر آفريدگارم تكليف و وظيفه اى دارم يا آزاد و بلاتكليفم؟ و اگر وظيفه دارم وظيفه ام چيست؟ وظايف خود را از چه كسى بايد فراگيرم؟ شرايط و صفات او چيست؟ به كجا مى روم و سرنوشت پس از مرگم چگونه خواهد بود؟ آيا دربرابر كردار و گفتار و اخلاقى كه در دنيا دارم بايد در جهان پس از مرگ پاسخ گو باشم؟ اگر در جهان پس از مرگ سعادت و شقاوت و پاداش و كيفرى وجود دارد، راه رسيدن به سعادت و اجتناب از شقاوت چيست؟ اين قبيل پرسش ها و ده ها مانند اينها بر ذهن صاف و نورانى جوان وارد مى شود و مصرّانه پاسخ مى طلبد.

دادن پاسخ صحيح و قانع كننده بدين سئوال ها براى جوان بسيار مهم و سرنوشت ساز است، زيرا با همان پاسخ هاست كه برنامه زندگى جوانى و بعد از آن را تنظيم و با قطع و يقين از آنها پيروى مى كند و راه سعادت دنيوى و اخروى خود را مى يابد و با آرامش خاطر ادامه مى دهد. ولى اگر دريافتن پاسخ هاى صحيح به اين پرسش ها كوتاهى كرد با خطرات بسيار جدى و غيرقابل جبرانى مواجه مى شود و در آخرين لحظه هاى زندگى يا پس از مرگ پشيمان خواهد شد; در آن هنگام كه پشيمانى سودى ندارد.

بنابراين، تحقيق و پژوهش در باورهاى دينى براى جوانان و يافتن پاسخ هاى صحيح و قانع كننده، از هر كار ديگرى ضرورى تر است; مخصوصاً در اين زمان كه عقايد دينى و حتى احكام آن، به وسيله دشمنان اسلام و با ابزارهاى پيشرفته اطلاع رسانى مورد هجمه جدى قرار گرفته از هر طرف اشكال تراشى و شبهه افكنى مى كنند.

جوان براى اين بررسى و پژوهش ها به راهنمايى هاى سنجيده و منابع قابل اعتمادى نياز دارد كه مهم ترين آنها از ديرباز، «كتاب» بوده است، خوشبختانه دانشوران مسلمان در بخش هاى مختلف خداشناسى، نبوت عامه و خاصه، معاد، احكام و فلسفه احكام و امامت، كتاب هاى بسيار خوب و دقيقى نوشته اند، ولى غالب آنها براى جوانان دشوار و گاه غير قابل فهم است، چون برخى عربى اند و بعضى، زبان فلسفى و كلامى دارند و دسته اى مفصل و طولانى هستند كه جوانان فرصت خواندن آنها را ندارند، و پاره اى هم مطالب ضعيف و قابل خدشه دارند و ذهن جوانان را مشوش خواهد كرد. براى حل اين مشكل بر آن شدم در باره عقايد و باورهاى دينى، سلسله كتاب هايى را در سطح متوسط و در خور فهم و فرصت جوانان به نگارش درآورم. كتاب ها در چند جلد با موضوع هاى گوناگون تدوين شده است: جلد اول خداشناسى، جلد دوم معاد، جلد سوم پيامبرى و پيامبر اسلام (نبوت عامه و خاصه) جلد چهارم آشنايى با اسلام، جلد پنجم آشنايى با وظايف و حقوق زن، جلد ششم امامت و امامان.

در تأليف كتاب هاى فوق، اين نكته ها رعايت شده است:

ساده نويسى، كوتاه نويسى، با دليل بودن، اجتناب از استدلال هاى دشوار فلسفى و كلامى، خوددارى از ذكر مطالب ضعيف و بى پايه، پرهيز از طرح مسائل شبهه انگيز، استفاده از آيات و احاديث و خوددارى از ذكر مسايل غير ضرورى.

بدين اميد كه كتاب هاى مذكور در تحكيم عقايد و باورهاى دينى جوانان عزيز مفيد و مؤثر واقع شود.

١٣٨٤/٧/١٠

ابراهيم امينى

جهان بينىِ الهى و مادى; آثار و نتايج

من كيستم؟ از كجا آمده ام؟ آيا خود به خود آمده ام و خود به خود مى روم؟ يا ديگرى مرا آورده است و او نيز مرا مى برد؟ آينده ام چيست و به كجا مى روم؟ ؟ آيا با مرگ زندگى من پايان مى يابد؟ يا بعد از مردن هم زندگى من هم چنان ادامه خواهد داشت؟ ؟ آيا اين جهان عظيم خود به خود و اتفاقى به وجود آمده يا آفريدگارى دارد؟ و آيا ؟

اين قبيل سؤال ها براى هر انسان خردمندى ـ به ويژه هنگام نوجوانى و بلوغ ـ مطرح مى شود و مى كوشد كه پاسخ درستى براى آنها بيابد و نفس كنج كاو خويش را قانع كند.

مؤمنان و كافران، براى سؤال هاى فوق، جواب هايى دارند كه در اين جا مى آوريم:

جهان از ديدگاه مؤمنان

انسان مؤمن، جهان را مجموعه اى پيوسته و منظم و هم آهنگ مى داند كه خود به خود به وجود نيامده است، بلكه آفريدگارى دانا و توانا و حكيم آن را آفريده و اداره مى كند. جهان با يك سلسله قوانين دقيق و نظامى استوار، كه از مشيت و اراده خداى بزرگ سرچشمه مى گيرند، نگهدارى و اداره مى شود و اگر افاضات و الطاف الهى نباشد، لحظه اى باقى نمى ماند، مؤمن عقيده دارد كه جهان يك واحد منظم و هدفدارى است كه با خواست حكيمانه الهى به وجود آمده است و هر چيزى به جاى خويش نيكوست و اين نظام دقيق و هم آهنگ به سوى يك هدف عالى در حركت است.

در بينش انسان مؤمن، موجودات جهان در وجود و بقاى خويش نيازمند آفريدگار جهان اند: اگر لطف خدا نبود، موجودى آفريده نمى شد و اگر احسان او نباشد موجودى باقى نمى ماند. بر اين اساس، مؤمن هر يك از موجودات را آيه و نشانه اى از لطف و قدرت و عظمت پروردگار جهان مى داند.

سرانجام زندگى

مؤمن، مرگ را نيستى و بطلان و پايان زندگى نمى داند، بلكه مرگ را انتقال به سراى جاويدان آخرت و سرآغاز زندگى جديد مى داند. انسان مؤمن بر اين عقيده است كه زندگى در اين جهان پوچ و بى هدف نيست بلكه دوران آمادگى و پرورش نفس و زمان تحصيلِ زاد و توشه براى آخرت است، انسان مؤمن بر اين عقيده است كه افراد نيكوكار با افراد بدكار يكسان نيستند و هر دو دسته جزاى اعمالشان را حتماً خواهند ديد: خدا به افراد نيكوكار در جهان آخرت، پاداش اعمال نيكشان را خواهد داد و نيكوكاران در آن سراى زيبا و جاويدان در كمال خوشى و آسايش زندگى خواهند كرد. افراد بدكردار نيز به كيفر اعمال بدشان خواهند رسيد و در آن جهان، زندگىِ سخت و دشوارى خواهند داشت.

مؤمن، سعادت آينده خويش را در گرو اعمال و كردار و گفتار و اخلاق نيك مى‌داند و همواره در تلاش است كه اسباب سعادت اخروى خود را فراهم سازد و از زشتى ها و بدى ها دورى جويد.

آفريدگار جهان

انسان مؤمن به وجود خدا ايمان دارد و او را آفريدگار و مالك و اداره كننده همه جهان و جهانيان مى داند. مؤمن بر اين عقيده است كه ذاتى برتر و بزرگ تر و عظيم تر به نام «الله» اين جهان را آفريده و اداره مى كند، او را دانا و توانا و مهربان و هميشه زنده و پاينده مى داند. انسان مؤمن، الله را سرچشمه همه خيرات و خوبى ها و كمالات مى داند. خدا را يگانه و غنى و بى نياز مى داند كه همه جهان و جهانيان به او نياز و احتياج دارند، اوست كه جهان و جهانيان را نگه مى دارد و اداره مى كند، اوست كه زمين و آسمان را حفظ مى كند و اگر لحظه اى قطع فيض كند همه نابود مى گردند. او با هر چيز و هر كسى هست و همه جا حاضر و ناظر مى باشد و هيچ چيز و هيچ كس، همانند و همتاى او نيست.

پيامبران

به عقيده انسان مؤمن، پيامبران انسان هاى پاك و كاملى هستند كه براى نشان دادن راه كمال به انسان ها برگزيده شده اند، زيرا كه خداى حكيم انسان ها را در حال تحيّر و جهالت رها نكرده است، بلكه پيامبران معصومى را برايشان فرستاده و برنامه هاى لازم را براى زندگى فردى، اجتماعى، سياسى، مادى و معنوى و دنيوى و اخروى در اختيارشان قرار داده تا انسان ها را ارشاد و هدايت كنند و برنامه هاى حيات بخش و سعادت آفرين را در اختيار آنها بگذارند.

از كجايى، در كجايى، به كجايى

(از كجايى)

خداى عليم و قدير، با لطف و رحمت خويش، مرا با زيباترين خلقت آفريده است.

(در كجايى؟)

در جهانى گذرا و متغيّر هستم كه خداى حكيم آن را آفريده و اداره مى كند. در اين جهان زندگى مى كنم تا با رهبرى هاى انبياى الهى و اوصياى آنان خود را و اخلاق و فضايل انسانى خود را رشد و پرورش دهم و آماده برخوردارى از حيات جاودان و نعمت هاى بيكران اخروى گردم

(به كجايى)

به سوى جهان پايدار و جاويدان آخرت مى روم و در آن جا پاداش و جزاى همه اعمالم را خواهم ديد. مرگ پايان زندگى نيست بلكه انتقال از زندگى دنيا و سرآغاز زندگى جديد ديگرى است

جهان از ديدگاه كافران

من كيستم؟ چه مسئوليتى دارم؟ از كجا آمده ام و چه كسى مرا به وجود آورده است؟ در كجا هستم و هدف از آمدنم چه بوده است؟ به كجا مى روم و سرانجام زندگى ام چه خواهد شد؟ ؟

همان گونه كه گفتيم اين قبيل سؤال ها براى هر انسانى مطرح مى شود و هر انسان صاحب عقل و خردى با تلاش فكرى و كنجكاوى خود مى خواهد پاسخ درست آنها را بيابد و وجدان خود را آرام سازد. يقيناً اين سؤال ها براى كافران هم مطرح مى شود. ليكن آنها در اين باره درست فكر نمى كنند، عقل و انديشه خود را درباره اين مسائل اساسى به خوبى به كار نمى گيرند. علاقه به امور دنيا و هواپرستى پرده بر بصيرت و عقلشان افكنده است لذت جويى هاى بى حساب سرگرم و غافلشان ساخته است. از تفكر و انديشه در اين باره مى گريزند و گاهى هم كه فراغتى پيدا مى كنند و نداى وجدان خود را مى شنوند، فوراً خود را منصرف مى سازند و حتى خود را فريب مى دهند و با ظن و گمان، خويشتن را دل گرم مى سازند. كافر، پاسخى از روى يقين و اطمينان ندارد، بلكه بر پندار خويش چنين مى گويد:

من كيستم؟

... حيوانى هستم به نام انسان و همانند ساير حيوانات مى خورم و مى آشامم و براى ارضاى تمايلات و خواسته ها و نيازهايم به اين طرف و آن طرف مى روم. در تأمين خواسته هايم از هر قيد و حدى رها هستم. در مقابل وجودى برتر مسئوليت و تعهدى ندارم.

از كجا آمده ام؟

كافر در پاسخ اين سؤال به پندار خويش چنين مى گويد: يك موجود مادى هستم، كسى مرا نيافريده است، از سوى خالقى آگاه، آفريده نشده ام، بر حسب تصادف به وجود آمده ام. چنان نيست كه آفريدگارى دانا و توانا و برتر، با حكمت و هدف مرا آفريده باشد، در آفرينش من هدف و آينده نگرى در كار نيست.

در كجا هستم؟

در جهانى صرفاً مادى و بى هدف و ناآگاه و در كنار موجودات و حيوانات و انسان هايى كه آنها هم ناآگاهانه پديد آمده اند و همه چون من بى هدف و سرگردانند نه در آفرينش من و نه در آفرينش جهان، آگاهى و هدف در كار نبوده است.

به كجا مى‌روم؟

به سوى بيمارى و پيرى و رنجورى و ناتوانى و در نهايت به سوى نابودى و نيستى.

زندگى در ديدگاه فرد كافر چنين سيرى دارد:

از نيستى آغاز مى شود، ناآگاهانه رشد مى كند و بالا و بالاتر مى رود تا دوران كودكى را پشت سر مى گذارد، به هنگام جوانى نشاط و توانايى به اوج مى رسد و جوان بر بلندترين قله زندگى مى نشيند. اما افسوس كه اين نشاط و توانايى زود سپرى مى شود و انسان پس از مدتى كوتاه به سوى پايين حركت مى كند و در مسير فرود و سقوط ضربه ها مى خورد و رنج ها مى كشد، بيمارى ها، گرفتارى ها به او هجوم مى آورند، نيروى جوانى به تدريج كاسته مى شود و قواى جسمى و بدنى رو به افول مى رود. چشم و گوش و دست و پا ضعيف مى شوند و اندك اندك از كار مى افتند، دوران نشاط و هوس رانى تمام مى شود و دوران ضعف و فرسودگى فرا مى رسد، فرزندان و دوستان بى مهر و بى وفايى مى كنند و او را با مشكلات تنها مى گذارند و سرانجام به دره نيستى سقوط مى كند و زير سنگ و خاك مدفون مى گردد .

سرانجامِ زندگى در پندار كافر، چنين بيهوده، وحشتناك و دردآور است. وه كه چه سرانجام تاريكى است. كافر گمان مى كند كه پايان كارش سقوط در دره هولناك نيستى است. به همين جهت در ايام زندگى از ياد مرگ مى گريزد و به هنگام هجوم پرسش ها و مخصوصاً درباره آينده زندگى و مرگ، با هر وسيله اى مى خواهد خود را منصرف كند.

با لهو و لعب و هوسرانى هاى زشت و بى حساب مى كوشد تا عقل و هوشيارى وجدان خويش را خاموش سازد و حتى اگر مدت كوتاهى هم شده اعصابش را آرامش بخشد. اما مگر وجدان پرسش گر انسان و عقل كنج كاو او از پاسخ خواهى دست بر مى‌دارند؟

تصور بيهودگى و نابودى و نيستى براى كافر، بسيار تلخ و دردناك و رنج آور است. اين فكر و تصور همانند مار زهرآگين به باطن جانش مرتباً نيش مى زند و زهر مى ريزد و در رنج و عذابش قرار مى دهد. چه بهتر كه عقل خويش را به كار گيرد و پاسخ هاى درست و قانع كننده اى بيابد.

ثمرات ايمان در زندگى

ايمان به آفريدگار عظيم جهان، خداى خوب و مهربان و ايمان به معاد و زندگى جاودانه در جهان آخرت، بعد از مرگ و ايمان به نبوت و صدق پيامبران الهى، به زندگى مؤمنان طراوت و زيبايى و صفا و نورانيت و آرامشى مخصوصى مى بخشد. در اين جا به برخى از ثمرات ايمان اشاره مى كنيم:

١ - اميد

انسان مؤمن، بر اساس ايمانى كه به خداى بزرگ و صدق وعده هاى او دارد، دلش همواره لبريز از اميد و نشاط است، به الطاف و مهربانى ها و رحمت هاى بى دريغ او پيوسته اميدوار مى باشد. انسان مؤمن، خدا را قادر و توانا و مهربان مى داند و به همين جهت به هنگام مشكلات و گرفتارى ها به او پناه مى برد و دست نياز به سويش مى گشايد و به امدادهاى غيبى پروردگارش چشم اميد مى دوزد. انسان مؤمن براى حلّ مشكلات تلاش مى كند و اطمينان دارد كه خدا يار و مددكار مؤمنين است. انسان مؤمن خودش را در جهان تنها و بى مددكار نمى داند، بلكه همواره به امدادهاى الهى دل گرم و اميدوار مى باشد. يأس و نااميدى كه از دردناك ترين حالت هاى زندگى است در قلب مؤمن جايگاهى ندارد، چرا مأيوس باشد؟ او به خداى قادر و دانا و مهربانى ايمان دارد كه مالك تمام جهان هستى است. چرا نااميد باشد؟ او به خدايى ايمان دارد و با خدايى در ارتباط است كه منبع همه قدرت ها و تمام كمالات و همه خوبى ها است. او چنين خدايى را حامى مردمى مى داند كه در راه حق و درستى و عدالت و خيرخواهى تلاش مى كنند و به پيروزى نهايى آنان يقين كامل دارد و همواره در انتظار شوق آميزى به سر مى برد. انسان مؤمن چون به مهربانى و رحمت بى پايان الهى ايمان دارد، يأس و نااميدى از رحمت و مغفرت او را هيچ گاه به دل راه نمى دهد و نور زيباى اميد هميشه دلش را گرم و روشن نگاه مى دارد.

اما كافر چگونه است؟ به خدا ايمان ندارد كه در سختى ها و مشكلات به او پناه برد، بعد از اين كه از توسل به علل و عوامل ظاهرى نتيجه اى نگرفت در مقابل مشكلات و سختى هاى زندگى خود را تنها و بى پناه مى بيند، مضطرب و پريشان مى شود و در وادى هولناك يأس و نااميدى سقوط مى كند. همه را از خود بيگانه مى يابد و خويشتن را زبون و بيچاره و مغلوب مى بيند و يأس و نااميدى همانند خوره (بيمارى جذام) روح و روانش را در شكنجه و عذاب دائم قرار مى دهد.

٢ - خوشبينى به سرانجام زندگى

مؤمن چون به معاد و جهان آخرت ايمان دارد، از مردن نمى‌هراسد و به سرانجام زندگى خوشبين است، انسان مؤمن ايمان دارد كه با مردن نابود نمى شود، بلكه از اين جهان به جهان زيبا و جاويدان آخرت منتقل مى گردد، مؤمن دنيا را مزرعه آخرت مى داند و اين جهان رامحل تلاش و كوشش و جايگاه پرورش فضائل و كمالات انسانى مى شمرد تا لياقت نيل به سعادت جاويدان اخروى را پيدا كند. انسان مؤمن دنيا رامحل انجام اعمال صالح و اعمال صالح را در سايه ايمان به خدا، وسيله رشد و تكامل معنوى مى داند، خودش را مسئول مى شمارد و مطمئن است كه كوچك ترين اعمالش بى نتيجه نخواهد ماند و در جهان آخرت به پاداش و ثواب كامل آنها خواهد رسيد. مؤمن نه تنها از مرگ نمى ترسد بلكه مرگ در راه خدا و جهاد فى سبيل الله و شهادت را موهبتى بزرگ مى داند و با اشتياق فراوان و آغوش باز آن را مى پذيرد تا بتواند در جوار رحمت و قرب پروردگار مهربان و در جمع ابرار و نيكان به زندگى زيبا و جاويدان اخروى ادامه دهد.

انسان مؤمن زندگى اين جهان را پوچ و بى هدف نمى داند و احساس پوچى و بى هدفى نمى كند بلكه به عنوان دوران خودسازى و تكميل و پرورش نفس و كسب استعداد براى نيل به سعادت اخروى به آن مى نگرد. به همين جهت با كمال خوش بينى و نشاط در پرورش نفس خود مى كوشد و با انجام كارهاى نيك و تلاش در خدمت به مردم خود را تكميل مى كند. انسان مؤمن نيكوكارى و صداقت و امانتدارى و احسان به خلق خدا و عدالت خواهى و فداكارى و ايثار و ساير كارهاى نيك را بيهوده نمى داند بلكه اطمينان دارد كه هيچ يك از اين كارها ضايع و بى پاداش نخواهد بود و نتيجه همه را در جهان آخرت خواهد ديد.

اما كافر چگونه است؟ آيا به سرانجام زندگى، خوش بين است؟ كافر چون به معاد معتقد نيست سرانجام زندگى را نابودى و هلاكت مى داند، زندگى را پوچ و بى هدف مى پندارد. به پندار و نظر كافر زندگى انسان از دره نيستى آغاز مى شود، رشد مى كند و بالا و بالاتر مى آيد كودكى را پشت سر مى گذارد و به هنگام جوانى به قله نشاط و اوج توانايى مى رسد، اما افسوس كه پس از مدت كوتاهى دوران فرود فرا مى رسد، ضعف و ناتوانى و بيمارى و پيرى از پى يك ديگر مى آيند و انسان از قله نشاط و توانايى فرود مى آيد و به سراشيبى سقوط مى افتد و بعد از تحمل رنج ها و شكنجه ها و فرسودگى ها، سرانجام با قدم هايى لرزان به دره نيستى مى رسد و سقوط مى كند و پيكر بيهوده اش به زير خاك و سنگ مدفون مى گردد. چه پايان وحشتناك و دردآورى؟! چه زندگى بيهوده اى؟! مگر وحشتناك تر از نيستى و نابودى چيزى هست؟!

شخص كافر به هنگام پيرى مشاهده مى كند كه تمام كارهاى سراسر عمرش بيهوده و بى ثمر بوده است و هر چه تلاش كرده و اندوخته بايد بگذارد و بميرد و نابود شود. آيا به اين زيستن مى توان خوش بين بود؟ چنين شخصى چگونه مى تواند كارهاى خير انجام دهد؟ براى كه؟ و به چه منظورى؟ او كه به ثواب و عقاب اخروى ايمان ندارد، به چه اميدى خوبى كند؟ فداكارى و ايثار و شهادت براى چنين افرادى چگونه مى تواند توجيه صحيحى داشته باشد؟

به همين جهت، كافر همواره از مرگ در بيم و اضطراب است و حاضر نيست درباره آن به درستى بينديشد، زيرا هر لحظه، انديشه درباره مرگ كه به پندار او نيستى است براى او از صدها ضربه شلاق دردناكتر است.

٣ - شناخت وظيفه

انسان، پيوسته با مسائل مختلفى (فردى، اجتماعى، اخلاقى، سياسى و ...) مواجه مى شود كه ناچار است در قبال آنها موضعى انتخاب كند و عكس العمل مناسبى از خود نشان دهد، اگر به دين و عقيده اى ايمان راسخ داشته باشد، وظيفه اش را از آن مكتب مى گيرد، تكليفش روشن است و ترديد و سرگردانى ندارد، اما اگر به مكتبى ايمان نداشته باشد در انجام وظيفه مردّد و سرگردان خواهد بود و همواره به اين طرف و آن طرف كشيده خواهد شد.

انسان مؤمن: از تعبّد (بندگىِ محض) و تسليم خاصى برخوردار است، راه و هدف و موضع گيرى هاى خود را از خدا و پيامبران او گرفته و برنامه مخصوصى را تعقيب مى كند و در برابر هر حادثه جديد، وظيفه اش را از دين خدا (برنامه الهى) مى گيرد و با خوش بينى و دل گرمى و از روى ميل و رغبت ايفاى وظيفه مى كند و چون به راه و هدف برگزيده اش كاملا ايمان دارد، در راه ايفاى وظيفه اش فداكارى مى كند و با ميل و رغبت به استقبال شهادت مى شتابد. انسان مؤمن خودش و همه جهان را مملوك خدا مى داند و عقيده دارد كه خداى متعال چون به سعادت و كمال انسان عنايت داشته، برنامه سعادت (دين) او را به وسيله پيامبران ارسال داشته و در اختيارش قرار داده است. انسان مؤمن ايمان دارد كه پيروى از احكام و قوانين دين او را به سعادت واقعى نائل مى گرداند. خودش را مختار و مسئول آينده خويش مى شناسد و با كمال اطمينان و بدون ترديد و تحيّر و از روى بصيرت به وظيفه اش كه از دين و مكتبش گرفته عمل مى كند.

اما شخص كافر چگونه است؟ چون حق را نپذيرفته و به دينى ايمان ندارد، هميشه سرگردان و مردد است، نمى داند چه راهى راانتخاب كند و به چه طريقى برود، اسير تمايلات و خواسته هاى نفسانى خويش است. گاهى به اين سو و گاهى به آن سو كشيده مى شود هر طريق را انتخاب كند و هر كارى را شروع نمايد به يقين نمى داند كه به صلاح او است يا به زيانش؟

براى تأمين سعادت واقعى خود نمى تواند هدف روشنى برگزيند و دنبال كند به راه و هدف مورد اعتمادى پاى بند نيست تا اضطراب خاطر نداشته باشد و به همين جهت هر روز به سويى جذب مى شود و در دامى گرفتار مى گردد، چون وظيفه اش را از پيامبران نمى گيرد هر كسى برايش تعيين وظيفه مى نمايد. چون تسليم خدا و دين خدا نشده مكاتيب ديگر او را فريب مى دهند و چون رهبرى راستين پيامبران و اولياى الهى را نپذيرفته به دام شيادان فريب كار و دروغ زن گرفتار مى شود.

٤ - آرامش

انسان مؤمن، خداى خويش را شناخته و به علم و قدرت و لطف و مهربانى او كاملا ايمان دارد. خداى خوب و مهربان را مالك تمام جهان هستى مى داند و قدرت و اراده اش را در همه جا نافذ مى بيند. خدا را در همه جا حاضر و ناظر و به همه چيز آگاه مى داند، انسان مؤمن باور دارد كه خداخير و صلاح بندگانش را مى خواهد و رحمان و رحيم است و فيضش را هيچ گاه از آنها دريغ نخواهد كرد. به همين جهت از آرامش قلب برخوردار است، اضطراب و نگرانى ندارد، دلش به ياد خدا و همواره با او انس و الفت دارد. انسان مؤمن، كشتى وجودش را به خدا سپرده و يقين دارد كه با هدايت و رهبرى او از ميان همه گرداب ها و امواج هول انگيز و طوفان ها مى گذرد و نجات مى يابد و به سر منزل مقصود و ساحل سعادت خواهد رسيد.

انسان مؤمن، هدف از زندگى و راه نيل به هدف را شناخته و اطمينان دارد كه با پيمودن آن طريق به مقصد نهايى و سعادت ابدى خواهد رسيد. لذا آرام است و از آرامشى عميق برخوردار است. چرا آرامش نداشته باشد؟ با اين كه او خدا را دارد، خدايى كه منبع تمام خيرات و خوبى ها است چرا اضطراب و نگرانى داشته باشد؟! با اين كه او يقين دارد كه از كمك هاى غيبى پروردگارش برخوردار است و تنها و بى ياور نخواهد ماند.

اما كافر چگونه است؟ در بينش شخص كافر، جهان و حوادث آن به منزله دريايى است متلاطم و طوفانى كه امواج بلا و رنج و مصيبت از هر سو حمله مى كنند، نه كشتى نجاتى هست و نه نجات دهنده آگاه و خبير و دل سوزى، حوادث جهان در نگاه او از يك ديگر بيگانه و بى هدف و سرگردانند. كافر خودش را در اين درياى طوفانى ناتوان و بى پناه مشاهده مى كند كه از هر سو مورد هجوم امواج مى باشد، شناگر خسته اى است كه نجات دهنده دلسوز و توانايى نمى شناسد، از خيزش هر موجى به خود مى لرزد و هر صدايى را صداى دشمن مى پندارد به چيزى نمى تواند دل گرم و آرام باشد، چگونه؟! در صورتى كه همه را در معرض تلف و هلاكت مى داند.

چگونه مى تواند آرامش داشته باشد؟ در صورتى كه اعماق قلبش از غم ها و غصه ها، شكست ها و ناكامى ها، دشمنى ها و كينه توزى ها، ترس از بيمارى ها و تنگدستى ها، بى تفاوتى ها و بى مهرى ها، ترس از پيرى و مرگ انباشته است. كافر چگونه مى تواند آرامش داشته باشد؟ او كه براى خودش در اين جهان پناهگاه نيرومند و دل سوزى را نيافته تا به وى دل ببندد و بدين وسيله قلب پريشانش را آرام سازد.

كافر، چون از عقيده حق و استوارى برخوردار نيست، براى زندگى خويش هدف درست و ثابتى هم ندارد تا در راه آن در تلاشى پى گير و مستمر باشد. او كه وجود خود و حوادث جهان را بيهوده و بى هدف مى پندارد چگونه مى تواند هدف ثابت ارزش مندى را برگزيند؟ او كه سرانجامى همراه با هلاكت و نابودى محض در پيش دارد، چگونه مى تواند دل گرم و آرام باشد. كافر چون به جهان آخرت ايمان ندارد، آينده خويش را تاريك مى بيند، از تصور مرگ به خود مى لرزد و پيوسته در اضطراب به سر مى برد.