ثمرات ايمان در زندگى
ايمان به آفريدگار عظيم جهان، خداى خوب و مهربان و ايمان به معاد و زندگى جاودانه در جهان آخرت، بعد از مرگ و ايمان به نبوت و صدق پيامبران الهى، به زندگى مؤمنان طراوت و زيبايى و صفا و نورانيت و آرامشى مخصوصى مى بخشد. در اين جا به برخى از ثمرات ايمان اشاره مى كنيم:
١ - اميد
انسان مؤمن، بر اساس ايمانى كه به خداى بزرگ و صدق وعده هاى او دارد، دلش همواره لبريز از اميد و نشاط است، به الطاف و مهربانى ها و رحمت هاى بى دريغ او پيوسته اميدوار مى باشد. انسان مؤمن، خدا را قادر و توانا و مهربان مى داند و به همين جهت به هنگام مشكلات و گرفتارى ها به او پناه مى برد و دست نياز به سويش مى گشايد و به امدادهاى غيبى پروردگارش چشم اميد مى دوزد. انسان مؤمن براى حلّ مشكلات تلاش مى كند و اطمينان دارد كه خدا يار و مددكار مؤمنين است. انسان مؤمن خودش را در جهان تنها و بى مددكار نمى داند، بلكه همواره به امدادهاى الهى دل گرم و اميدوار مى باشد. يأس و نااميدى كه از دردناك ترين حالت هاى زندگى است در قلب مؤمن جايگاهى ندارد، چرا مأيوس باشد؟ او به خداى قادر و دانا و مهربانى ايمان دارد كه مالك تمام جهان هستى است. چرا نااميد باشد؟ او به خدايى ايمان دارد و با خدايى در ارتباط است كه منبع همه قدرت ها و تمام كمالات و همه خوبى ها است. او چنين خدايى را حامى مردمى مى داند كه در راه حق و درستى و عدالت و خيرخواهى تلاش مى كنند و به پيروزى نهايى آنان يقين كامل دارد و همواره در انتظار شوق آميزى به سر مى برد. انسان مؤمن چون به مهربانى و رحمت بى پايان الهى ايمان دارد، يأس و نااميدى از رحمت و مغفرت او را هيچ گاه به دل راه نمى دهد و نور زيباى اميد هميشه دلش را گرم و روشن نگاه مى دارد.
اما كافر چگونه است؟ به خدا ايمان ندارد كه در سختى ها و مشكلات به او پناه برد، بعد از اين كه از توسل به علل و عوامل ظاهرى نتيجه اى نگرفت در مقابل مشكلات و سختى هاى زندگى خود را تنها و بى پناه مى بيند، مضطرب و پريشان مى شود و در وادى هولناك يأس و نااميدى سقوط مى كند. همه را از خود بيگانه مى يابد و خويشتن را زبون و بيچاره و مغلوب مى بيند و يأس و نااميدى همانند خوره (بيمارى جذام) روح و روانش را در شكنجه و عذاب دائم قرار مى دهد.
٢ - خوشبينى به سرانجام زندگى
مؤمن چون به معاد و جهان آخرت ايمان دارد، از مردن نمىهراسد و به سرانجام زندگى خوشبين است، انسان مؤمن ايمان دارد كه با مردن نابود نمى شود، بلكه از اين جهان به جهان زيبا و جاويدان آخرت منتقل مى گردد، مؤمن دنيا را مزرعه آخرت مى داند و اين جهان رامحل تلاش و كوشش و جايگاه پرورش فضائل و كمالات انسانى مى شمرد تا لياقت نيل به سعادت جاويدان اخروى را پيدا كند. انسان مؤمن دنيا رامحل انجام اعمال صالح و اعمال صالح را در سايه ايمان به خدا، وسيله رشد و تكامل معنوى مى داند، خودش را مسئول مى شمارد و مطمئن است كه كوچك ترين اعمالش بى نتيجه نخواهد ماند و در جهان آخرت به پاداش و ثواب كامل آنها خواهد رسيد. مؤمن نه تنها از مرگ نمى ترسد بلكه مرگ در راه خدا و جهاد فى سبيل الله و شهادت را موهبتى بزرگ مى داند و با اشتياق فراوان و آغوش باز آن را مى پذيرد تا بتواند در جوار رحمت و قرب پروردگار مهربان و در جمع ابرار و نيكان به زندگى زيبا و جاويدان اخروى ادامه دهد.
انسان مؤمن زندگى اين جهان را پوچ و بى هدف نمى داند و احساس پوچى و بى هدفى نمى كند بلكه به عنوان دوران خودسازى و تكميل و پرورش نفس و كسب استعداد براى نيل به سعادت اخروى به آن مى نگرد. به همين جهت با كمال خوش بينى و نشاط در پرورش نفس خود مى كوشد و با انجام كارهاى نيك و تلاش در خدمت به مردم خود را تكميل مى كند. انسان مؤمن نيكوكارى و صداقت و امانتدارى و احسان به خلق خدا و عدالت خواهى و فداكارى و ايثار و ساير كارهاى نيك را بيهوده نمى داند بلكه اطمينان دارد كه هيچ يك از اين كارها ضايع و بى پاداش نخواهد بود و نتيجه همه را در جهان آخرت خواهد ديد.
اما كافر چگونه است؟ آيا به سرانجام زندگى، خوش بين است؟ كافر چون به معاد معتقد نيست سرانجام زندگى را نابودى و هلاكت مى داند، زندگى را پوچ و بى هدف مى پندارد. به پندار و نظر كافر زندگى انسان از دره نيستى آغاز مى شود، رشد مى كند و بالا و بالاتر مى آيد كودكى را پشت سر مى گذارد و به هنگام جوانى به قله نشاط و اوج توانايى مى رسد، اما افسوس كه پس از مدت كوتاهى دوران فرود فرا مى رسد، ضعف و ناتوانى و بيمارى و پيرى از پى يك ديگر مى آيند و انسان از قله نشاط و توانايى فرود مى آيد و به سراشيبى سقوط مى افتد و بعد از تحمل رنج ها و شكنجه ها و فرسودگى ها، سرانجام با قدم هايى لرزان به دره نيستى مى رسد و سقوط مى كند و پيكر بيهوده اش به زير خاك و سنگ مدفون مى گردد. چه پايان وحشتناك و دردآورى؟! چه زندگى بيهوده اى؟! مگر وحشتناك تر از نيستى و نابودى چيزى هست؟!
شخص كافر به هنگام پيرى مشاهده مى كند كه تمام كارهاى سراسر عمرش بيهوده و بى ثمر بوده است و هر چه تلاش كرده و اندوخته بايد بگذارد و بميرد و نابود شود. آيا به اين زيستن مى توان خوش بين بود؟ چنين شخصى چگونه مى تواند كارهاى خير انجام دهد؟ براى كه؟ و به چه منظورى؟ او كه به ثواب و عقاب اخروى ايمان ندارد، به چه اميدى خوبى كند؟ فداكارى و ايثار و شهادت براى چنين افرادى چگونه مى تواند توجيه صحيحى داشته باشد؟
به همين جهت، كافر همواره از مرگ در بيم و اضطراب است و حاضر نيست درباره آن به درستى بينديشد، زيرا هر لحظه، انديشه درباره مرگ كه به پندار او نيستى است براى او از صدها ضربه شلاق دردناكتر است.
٣ - شناخت وظيفه
انسان، پيوسته با مسائل مختلفى (فردى، اجتماعى، اخلاقى، سياسى و ...) مواجه مى شود كه ناچار است در قبال آنها موضعى انتخاب كند و عكس العمل مناسبى از خود نشان دهد، اگر به دين و عقيده اى ايمان راسخ داشته باشد، وظيفه اش را از آن مكتب مى گيرد، تكليفش روشن است و ترديد و سرگردانى ندارد، اما اگر به مكتبى ايمان نداشته باشد در انجام وظيفه مردّد و سرگردان خواهد بود و همواره به اين طرف و آن طرف كشيده خواهد شد.
انسان مؤمن: از تعبّد (بندگىِ محض) و تسليم خاصى برخوردار است، راه و هدف و موضع گيرى هاى خود را از خدا و پيامبران او گرفته و برنامه مخصوصى را تعقيب مى كند و در برابر هر حادثه جديد، وظيفه اش را از دين خدا (برنامه الهى) مى گيرد و با خوش بينى و دل گرمى و از روى ميل و رغبت ايفاى وظيفه مى كند و چون به راه و هدف برگزيده اش كاملا ايمان دارد، در راه ايفاى وظيفه اش فداكارى مى كند و با ميل و رغبت به استقبال شهادت مى شتابد. انسان مؤمن خودش و همه جهان را مملوك خدا مى داند و عقيده دارد كه خداى متعال چون به سعادت و كمال انسان عنايت داشته، برنامه سعادت (دين) او را به وسيله پيامبران ارسال داشته و در اختيارش قرار داده است. انسان مؤمن ايمان دارد كه پيروى از احكام و قوانين دين او را به سعادت واقعى نائل مى گرداند. خودش را مختار و مسئول آينده خويش مى شناسد و با كمال اطمينان و بدون ترديد و تحيّر و از روى بصيرت به وظيفه اش كه از دين و مكتبش گرفته عمل مى كند.
اما شخص كافر چگونه است؟ چون حق را نپذيرفته و به دينى ايمان ندارد، هميشه سرگردان و مردد است، نمى داند چه راهى راانتخاب كند و به چه طريقى برود، اسير تمايلات و خواسته هاى نفسانى خويش است. گاهى به اين سو و گاهى به آن سو كشيده مى شود هر طريق را انتخاب كند و هر كارى را شروع نمايد به يقين نمى داند كه به صلاح او است يا به زيانش؟
براى تأمين سعادت واقعى خود نمى تواند هدف روشنى برگزيند و دنبال كند به راه و هدف مورد اعتمادى پاى بند نيست تا اضطراب خاطر نداشته باشد و به همين جهت هر روز به سويى جذب مى شود و در دامى گرفتار مى گردد، چون وظيفه اش را از پيامبران نمى گيرد هر كسى برايش تعيين وظيفه مى نمايد. چون تسليم خدا و دين خدا نشده مكاتيب ديگر او را فريب مى دهند و چون رهبرى راستين پيامبران و اولياى الهى را نپذيرفته به دام شيادان فريب كار و دروغ زن گرفتار مى شود.
٤ - آرامش
انسان مؤمن، خداى خويش را شناخته و به علم و قدرت و لطف و مهربانى او كاملا ايمان دارد. خداى خوب و مهربان را مالك تمام جهان هستى مى داند و قدرت و اراده اش را در همه جا نافذ مى بيند. خدا را در همه جا حاضر و ناظر و به همه چيز آگاه مى داند، انسان مؤمن باور دارد كه خداخير و صلاح بندگانش را مى خواهد و رحمان و رحيم است و فيضش را هيچ گاه از آنها دريغ نخواهد كرد. به همين جهت از آرامش قلب برخوردار است، اضطراب و نگرانى ندارد، دلش به ياد خدا و همواره با او انس و الفت دارد. انسان مؤمن، كشتى وجودش را به خدا سپرده و يقين دارد كه با هدايت و رهبرى او از ميان همه گرداب ها و امواج هول انگيز و طوفان ها مى گذرد و نجات مى يابد و به سر منزل مقصود و ساحل سعادت خواهد رسيد.
انسان مؤمن، هدف از زندگى و راه نيل به هدف را شناخته و اطمينان دارد كه با پيمودن آن طريق به مقصد نهايى و سعادت ابدى خواهد رسيد. لذا آرام است و از آرامشى عميق برخوردار است. چرا آرامش نداشته باشد؟ با اين كه او خدا را دارد، خدايى كه منبع تمام خيرات و خوبى ها است چرا اضطراب و نگرانى داشته باشد؟! با اين كه او يقين دارد كه از كمك هاى غيبى پروردگارش برخوردار است و تنها و بى ياور نخواهد ماند.
اما كافر چگونه است؟ در بينش شخص كافر، جهان و حوادث آن به منزله دريايى است متلاطم و طوفانى كه امواج بلا و رنج و مصيبت از هر سو حمله مى كنند، نه كشتى نجاتى هست و نه نجات دهنده آگاه و خبير و دل سوزى، حوادث جهان در نگاه او از يك ديگر بيگانه و بى هدف و سرگردانند. كافر خودش را در اين درياى طوفانى ناتوان و بى پناه مشاهده مى كند كه از هر سو مورد هجوم امواج مى باشد، شناگر خسته اى است كه نجات دهنده دلسوز و توانايى نمى شناسد، از خيزش هر موجى به خود مى لرزد و هر صدايى را صداى دشمن مى پندارد به چيزى نمى تواند دل گرم و آرام باشد، چگونه؟! در صورتى كه همه را در معرض تلف و هلاكت مى داند.
چگونه مى تواند آرامش داشته باشد؟ در صورتى كه اعماق قلبش از غم ها و غصه ها، شكست ها و ناكامى ها، دشمنى ها و كينه توزى ها، ترس از بيمارى ها و تنگدستى ها، بى تفاوتى ها و بى مهرى ها، ترس از پيرى و مرگ انباشته است. كافر چگونه مى تواند آرامش داشته باشد؟ او كه براى خودش در اين جهان پناهگاه نيرومند و دل سوزى را نيافته تا به وى دل ببندد و بدين وسيله قلب پريشانش را آرام سازد.
كافر، چون از عقيده حق و استوارى برخوردار نيست، براى زندگى خويش هدف درست و ثابتى هم ندارد تا در راه آن در تلاشى پى گير و مستمر باشد. او كه وجود خود و حوادث جهان را بيهوده و بى هدف مى پندارد چگونه مى تواند هدف ثابت ارزش مندى را برگزيند؟ او كه سرانجامى همراه با هلاكت و نابودى محض در پيش دارد، چگونه مى تواند دل گرم و آرام باشد. كافر چون به جهان آخرت ايمان ندارد، آينده خويش را تاريك مى بيند، از تصور مرگ به خود مى لرزد و پيوسته در اضطراب به سر مى برد.