خداشناسى

خداشناسى0%

خداشناسى نویسنده:
گروه: اصول دین

خداشناسى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله ابراهيم امينى
گروه: مشاهدات: 6967
دانلود: 2339

توضیحات:

خداشناسى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6967 / دانلود: 2339
اندازه اندازه اندازه
خداشناسى

خداشناسى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

درس خداشناسى

اكنون چنين سؤال هايى را در پيش گاه خود مطرح مى كنيم: آيا چشم از اهميّت و ظرافت وجود خود، خبر داشته كه اين حدقه محكم استخوانى را به عنوان جايگاه امن برگزيده است؟ يا بر حسب اتفاق در چنين جايگاه امنى قرار گرفته؟ يا ديگرى چنين جايگاه امنى را برايش پيش بينى كرده است؟

آيا خود چشم براى جلوگيرى از ورود عرق، ابروها را بر بالاى خود به وجود آورده است؟ يا اين كه ابروها از نياز او خبر داشته و به ياريش شتافته اند؟ يا فرد ديگرى ابروها را بر بالاى چشم آفريده است؟

آيا پلك ها بر حسب اتفاق براى حفاظت و نرم نگهداشتن و شست و شوى چشم ها اين چنين شده اند؟ آيا پلك ها از چگونگى بهداشت چشم خبر داشته اند كه چربى را به روى چشم مى مالند و با اشك و حركات سريع و پيوسته خود چشم را مى شويند؟ يا اين كه خالق آگاه و توانايى آنها را اين چنين تقدير كرده است؟

آيا غده اشك بر حسب اتفاق در گوشه چشم نهاده شده است؟ تركيب اين مايع ضد عفونى بر عهده كيست؟ آيا غده اشك مى دانسته كه براى ضد عفونى كردن سطح چشم، آب شور لازم است؟ آيا سوراخ گوشه چشم كه اشك هاى مازاد، از آن طريق خارج مى شوند بر حسب اتفاق به وجود آمده اند؟ يا خود چشم اين سوراخ را فراهم ساخته؟ آيا چشم از نياز بينى و دستگاه تنفسى به رطوبت اطلاع داشته كه مجراى اشك اضافى را به طرف بينى قرار داده است؟ يا اين كه آفريدگارى دانا و توانا همه اينها را پيش بينى كرده است؟

آيا سوراخ هاى ترشح چربى در پلك ها خود به خود و بر حسب اتفاق پديد آمده است؟ آيا چشم چون به آنها نياز داشته آنها را پديد آورده است؟ آيا پلك ها خبر دارند كه با ترشح اين چربى چه كمكى به بهداشت چشم انجام مى‌دهند؟

آيا ماهيچه هاى چشم و پلك ها با آن تنوع، خود به خود و بر حسب اتفاق به وجود آمده اند؟ يا اين كه چشم آنها را به وجود آورده است؟ يا اين كه ديگرى همه اينها را پيش بينى و تقدير كرده است؟

آيا عصب بينايى با آن همه ظرافت و ريزه كارى خود به خود چشم را به مركز بينايى در مغز ارتباط داده است؟ يا آن كه وجودى آگاه اين ارتباط را برقرار كرده است؟

و در يك سخن؟ آيا چنين مجموعه هم آهنگ و منظمى كه همه اجزاى آن با هم پيوسته و مرتبط مى باشند و يك هدف را ـ ديدن ـ تعقيب و ممكن مى سازند، مى تواند اتفاقى و تصادفى پديد آمده باشد؟

آرى، هر انسان خردمندى جواب خواهد داد كه در چنين مجموعه هم آهنگ و منظم و مرتبطى كه در ساختمانش صدها قانون و هزاران ريزه كارى و شگفتى به كار رفته است نمى توان احتمال داد كه بر حسب اتفاق و تصادف تحقق يافته باشد، يقيناً آن را آفريدگار دانا و توانايى به وجود آورده است.

جواب درست همين است. هنگامى كه به ساختمان ظريف كره چشم مى نگريم و هنگامى كه ارتباط چشم را با اعضاى فرعى آن و ارتباط همه را با مغز و ارتباط اين مجموعه را با ساير اجزاى بدن و ارتباط مجموع بدن را با جهان خارج مورد بررسى و دقت قرار مى دهيم همه جهان را يك واحد مرتبط و بزرگ مى يابيم كه سراسر نظم و هم آهنگى است و به وضوح مشاهده مى كنيم كه اين جهان بزرگ را آفريدگارى عظيم، واحد و دانا و تواناست كه آن را آفريده و اداره مى‌كند.

اگر با ديده دقت و بصيرت بنگريم; آيات قدرت و نشانه هاى علم و حكمتِ آفريدگار عظيم جهان را در همه جا مشاهده مى كنيم، او را مى شناسيم و به او دل مى بنديم و در برابر قدرت و عظمت او سر تعظيم و تكريم فرود مى آوريم و با عمق جان و از صميم قلب الطاف و نعمت هاى بى پايانش را سپاس مى گوييم. محبت پاك او سراسر جانمان را فرا مى گيرد. فقط او را شايسته پرستش و نيايش مى يابيم و فقط فرمان هاى او را مى پذيريم و تسليم او مى شويم.

گردش خون

دستگاهِ گردش خون بسيار جالب و شگفت انگيز است. هم اكنون كه اين كتاب را مى خوانيد، قلب شما در حدود هفتاد مرتبه در دقيقه مى طپد و با ضربان مداوم و دقيق خود به تمام سلول هاى بدن شما غذا و اكسيژن مى رساند، مى دانيد اگر قلب چند دقيقه از حركت باز ايستد؟ چه مى شود؟

مطالعه دستگاه گردش خون (قلب و سرخرگ ها، سياهرگ ها، مويرگ ها ...) ما را به وجود آفريدگار دانا و توانا رهنمون مى شود.

خون همانند جوى آبى از كنار و اطراف همه سلول هاى بدن مى گذرد و به آنها غذا و اكسيژن مى رساند. در داخل مايع خون، گلبول هاى قرمز شناورند. در هر ميلى متر مكعب خون تقريباً پنج ميليون گلبول قرمز وجود دارد و در بدن هر انسانى در حدود ٢٥٠٠٠ ميليارد گلبول قرمز وجود دارد، كار گلبول هاى قرمز بسيار دقيق و جالب مى باشد. گلبول هاى قرمز مسئوليت رساندن اكسيژن را به سلول ها و گرفتن دى اكسيد كربن را از سلول ها بر عهده دارند و براى انجام اين مسئوليت حيات بخش مرتباً در رگ هاى بدن در حركت و گردش هستند. طول اين مسير بسيار زياد است. عمر متوسط يك گلبول قرمز ١٢٠ روز است و به وسيله مراكز خون ساز بدن گلبول هاى جديد دائماً ساخته مى‌شوند.

خوب است همراه يك دسته از گلبول ها يك مسافرت علمى ترتيب دهيم و تا آن جا كه مى توانيم به قسمت هاى مختلفى كه آنها سفر مى كنند، برويم و از نزديك نظم و هم آهنگى دقيقى را كه در دستگاه عظيم و دقيق گردش خون وجود دارد، مشاهده كنيم. يقيناً با مشاهده اين نظم و هم آهنگى شگفت خواهيم گفت: بزرگ و دانا و تواناست آفريدگارى كه اين چنين دستگاهى را آفريده است.

١ - نخستين ايستگاه حركت

اگر عكس و تصويرى از عكس در منزل داريد به آن نگاه كنيد، به بطن چپ قلب بنگريد. مسافرت فرضى ما در ساعت ٩ صبح روز شنبه همراه با يك دسته از گلبول هاى قرمز كه با خود اكسيژن برداشته اند آغاز مى شود، انقباض بطن چپ حركت شديدى ايجاد مى كند كه ما را از ايستگاه بيرون مى راند. خيلى عجيب و ديدنى است به يك كانال وسيع و پر انشعاب رسيده ايم، سرخرگ آئورت با انشعاب هاى مختلفى كه دارد خون را تقسيم مى كند و براى هر عضوى مقدار معينى خون مى فرستد.

٢ - مسير حركت

با ضربات پياپى و مكررى كه از پشت به ما مى رسد ما هم چنان در حركت هستيم، از گلبول هاى همسفر مى پرسيم: مسير حركت ما چيست و به كجا مى رويم؟ مى گويند به سوى مغز در حركت هستيم. انقباض هاى پياپى قلب هم چنان ضربه هاى جديد ايجاد مى كند و ما را به پيش مى راند، راه كم كم باريك مى شود، باريك و باريك تر، آن چنان باريك كه اگر آن را صد برابر كنيم به اندازه ضخامت يك مو مى گردد، اين جا را شبكه مويرگ ها مى گويند، راه بسيار باريك و پر پيچ و خم مى باشد.

٣ - ايستگاه كوتاه بين راه

از گلبول هاى همسفر مى پرسيم: آيا در بين راه توقفى داريم، مى گويند: نه، اما در كنار اين سلول ها مقدارى از سرعت مى كاهيم، اكسيژنى را كه با خود آورده ايم مى دهيم و دى اكسيد كربن را كه حاصل سوخت و سوز سلول است مى گيريم و باز مى گرديم. در اين جا شاهد بوديم كه گلبول ها اكسيژن هايى كه همراه آورده بودند به سلول ها دادند و سلول ها نفس تازه اى كشيدند و دى اكسيد كربن را به گلبول ها دادند.

علاوه بر اين ديديم كه سلول ها به سرعت مواد زايد خود را به مايع خون مى ريزند تا خون آنها را با خود ببرد و دور بريزد.

٤ - در راه بازگشت

رنگ و روى سرخ گلبول ها كبود شده و ديگر آن نشاط و شادابى را ندارند و از راه هاى باريك و پر پيچ و خم ديگرى كه معلوم است خوب بلد هستند، باز مى گردند، كجا بر مى گرديد؟ به سوى قلب، در مسير بازگشت، از پشت ضربه هاى پياپى كه به وسيله انقباض هاى قلب ايجاد مى شود ما را مى راند و گويى كششى ما را به جلو مى كشد، كم كم راه باز و بازتر مى شود از مويرگ ها مى گذريم به رگ هاى تيره اى مى رسيم، نامش را مى پرسيم، مى گويند سياهرگ ها، (زيرا خون تصفيه نشده و تيره از آنها عبور مى كند) و در پايان اين مسير به قلب مى رسيم.

٥ - ورود به دهليز راست

حالا به قلب رسيده ايم، آيا مسافرت ما تمام شده؟ نه بلكه توقف بسيار كوتاهى داريم و يك باره دريچه اى زير پايمان باز مى شود و همه با هم در بطن راست فرود مى آييم. توضيح مى دهند كه اين دريچه نامش دريچه سه لختى و كارش بسيار حساس است. يك طرفه كار مى كند و فقط از سوى دهليز به سوى بطن باز مى شود و از سوى بطن به سوى دهليز باز نمى شود بلكه كاملا بسته و بدون هيچ گونه منفذ و شكافى راه بازگشت خون را به دهليز مى بندد.

٦ - ضربه شديد

در كار دريچه سه لختى مى انديشيم كه با يك ضربه شديد از بطن راست بيرون رانده مى شويم، به كجا مى رويم؟ به سوى شش ها، براى چه؟ براى اكسيژن گرفتن، با چند ضربه پياپى به كنار كيسه هاى هوايى مى رسيم، گلبول ها در كنار هواى آزادى كه با تنفس از بيرون به درون شش ها آمده است، دى اكسيد كربن خفه كننده را رها مى كنند و دوباره اكسيژن حيات بخش مى گيرند و از راه هاى پر پيچ و خم و باريك ديگرى كه كم كم گشادتر مى شود به قلب باز مى گردند.

٧ - ورود به دهليز چپ

پس از آن كه گلبول ها اكسيژن گرفتند و با نشاط به دهليز وارد شدند دريچه اى (دريچه دو لختى يا ميترال) زير پايشان گشوده مى شود و به بطن چپ همان ايستگاه نخستين حركت فرود مى آيند. فوراً از آنها خداحافظى مى كنيم و قبل از اين كه با يك انقباض شديد دوباره به همان كانال ها رانده شويم از دوستان همسفر خود جدا مى شويم.

در اين مسافرت فرضى با دو گردش خون آشنا شديم: نخست، گردش عمومى خون و دوم گردش ششى خون. گردش عمومى خون از بطن چپ آغاز مى شود و قلب همانند يك تلمبه پرقدرت خون را به تمام بافت هاى بدن مى رساند و به دهليز راست پايان مى پذيرد. گردش ششى خون از بطن راست آغاز مى شود و با گذر از رگ ها خون به شش ها مى رسد و پس از تبادل دى اكسيد كربن و اكسيژن به دهليز چپ باز مى گردد.

مراحل يك ضربان كامل قلب

پس از انقباض هم آهنگ و همزمان بطن ها، دهليزها باز مى شوند و خون را از سياهرگ ها به سوى خود مى كشند و رفته رفته پر مى شوند، اين جا مرحله انبساط عمومى قلب آغاز مى شود. كه در اين مرحله همه حفره هاى قلب در حال استراحت هستند:

١ - انقباض دهليزها پس از مرحله استراحت عمومى انجام مى گيرد و خون را از دهليزها به سوى بطن ها مى راند.

٢ - انقباض بطن ها كه از يك سو خون را به بافت هاى بدن و از سوى ديگر خون را به شش ها مى رانند.

٣ - استراحت عمومى.اين سه مرحله جمعاً در حدود ٨/٠ ثانيه طول مى كشد و به اين ترتيب قلب انسان در يك دقيقه تقريباً ٧٠ بار مى زند.

درس خداشناسى

اگر به همين اندازه كه به كار دقيق و هم آهنگ قلب و گردش خون آشنا شديم بنگريم و بينديشم، در مى يابيم كه اين دستگاه جالب و شگفت انگيز آفريدگارى دانا و توانا دارد كه آن را به اين زيبايى و ظرافت و دقت آفريده است.

براى تحرّك بيشتر انديشه مى توان چنين سؤال هايى را در پيش گاه عقل مطرح كرد و پاسخ خواست:

١ - آيا قلب با اين همه ظرافت و شگفتى مى تواند، خود به خود و بدون هدف به وجود آمده باشد؟

٢ - آيا دهليزها و بطن هاى قلب، خود طراح شكل و كار خود بوده اند؟

٣ - آيا دريچه هاى قلب، خود چنين مسئوليت ويژه اى را براى خود طراحى كرده و سپس خود را آفريده اند؟

٤ - آيا شبكه ظريف سرخرگ ها و سياهرگ ها و مويرگ ها خود به خود و يا بر حسب تصادف به وجود آمده اند؟

٥ - آيا نظم و هم آهنگى و همكارى بين قلب و شبكه رگ ها و دستگاه تنفس بر حسب اتفاق بوده است؟ و آيا ؟

جواب خردمندانه شما روشن است. بزرگ و دانا و تواناست آفريدگارى كه اين چنين دستگاه شگفتى را آفريده است. الله اكبر.

نگرشى به جهان آفرينش

بامدادان بنگريد كه خورشيد چگونه از پشت كوه ها آرام آرام طلوع مى كند و چه زيبا و ديدنى بر دشت و مزرعه نور مى پاشد. راستى طلوع اين كره نورانى چه زيبايى و چه صفايى به كوه و دشت مى بخشد، بينديشيد كه: اگر خورشيد طلوع نمى كرد و هميشه شب و تاريك بود، ما چه مى كرديم؟ هيچ انديشيده ايد كه: خورشيد اين همه نور و حرارت را چگونه پديد مى آورد؟ آيا مى دانيد حجم خورشيد چه اندازه است؟

حجم خورشيد تقريباً يك ميليون برابر زمين است; يعنى اگر خورشيد يك كره تو خالى بود، مى توانست نزديك به يك ميليون كره مانند زمين را در خود جاى دهد، سطح اين كره بزرگ و آتشين ٦٠٠٠ درجه سانتى گراد حرارت دارد. مى دانيد با اين همه حرارت و گرمى چرا كره زمين و هر چه بر آن است را نمى سوزاند؟ چون در فاصله مناسب و معينى قرار گرفته (فاصله تقريبى ١٥٠ ميليون كيلومترى) كه فقط به اندازه لازم به كره زمين نور و انرژى مى رساند.

هيچ مى دانيد كه اگر فاصله خورشيد تا زمين بر اين اندازه و حساب نبود، چه پيش مى آمد؟ اگر فاصله خورشيد با زمين كمتر از اين مقدار بود، مثلا اگر نصف مقدار كنونى بود، چه مى شد؟ مسلماً هيچ موجود جاندارى نمى توانست بر روى زمين زندگى كند، حرارت خورشيد همه گياهان و حيوانات و انسان ها را مى سوزانيد. اگر فاصله خورشيد با زمين ما بيشتر از اين مقدار بود، مثلا اگر دو برابر مقدار كنونى بود، چه مى شد؟ در اين صورت نور و حرارت به مقدار كافى به زمين نمى رسيد و همه چيز سرد و خاموش مى شد. همه آب ها يخ مى بست، ديگر زندگى ميسر نبود. پيداست كه اين فاصله و اين ارتباط با آگاهى و حساب دقيق و مشخصى پيش بينى و تقدير شده است.

به واسطه نور و حرارت خورشيد است كه خوشه هاى زيباى گندم اين چنين رشد نموده است، به علت تابش پرتوهاى گرم خورشيد است كه همه گياهان و درختان رشد مى كنند و براى ما انسان ها ميوه و غذا مى سازند. انواع غذاهايى كه ما از آنها استفاده مى كنيم به وسيله انرژى خورشيد درست شده اند و در حقيقت انرژى خورشيد است كه در گياهان و ساير غذاها ذخيره شده و ما از آنها نيرو و انرژى مى گيريم. حيوانات نيز از انرژى ذخيره شده گياهان استفاده مى كنند و آن را به صورت غذاهاى حيوانى به ما تحويل مى دهند; مثلا علف مى خورند و به ما شير مى دهند و ما از گوشت و فرآورده هاى ديگرى كه از شير و گوشت به دست مى آيد، استفاده مى كنيم.

شما با مشاهده و تفكر در شكوه و زيبايى خورشيد، فاصله دقيق و حساب شده آن با زمين، بهره مندى گياهان و حيوانات و انسان ها از گرمى و انرژى آن، چه مى فهميد؟ و با مشاهده و تفكر در پيوستگى و ارتباط شگفت انگيز همه اجزاى جهان، چه دريافت مى كنيد؟ چه مى بينيد؟ آيا يك مجموعه نامنظم و ناهماهنگ مى بينيد يا يك مجموعه كاملا مرتبط و هم آهنگ؟ حتماً پاسخ مى دهيد كه يك مجموعه بزرگ و كاملا هم آهنگ را مشاهده مى كنم كه خود نيز جزئى از آن مى باشم. از ارتباط و نظم و هم آهنگى دقيق اين مجموعه بزرگ چه دريافت مى كنيد؟

نظم و حسابى كه بر تمام اجزاى اين جهان گسترده است، نشان چيست؟ آيا مى توان نابخردانه به اين سؤال پاسخ داد و گفت كه: خالق اين مجموعه عظيم موجودى ناآگاه و نادان و ناتوان است؟ چنين پاسخى را وجدان بيدار و عقل هوشيار ما هرگز نمى پسندد بلكه مى گويد: نظم دقيق و ارتباط و پيوستگى و هماهنگى اين مجموعه عظيم نشان عظمت و قدرت و آگاهى برتر خالق آن است كه توانسته موجودات جهان را اين چنين بيافريند و اداره نمايد و نيازمندى هاى هر يك از آفريده ها را با آگاهى و بصيرت كافى پيش بينى نمايد و در اختيارشان گذارد و براى هر يك راهى و هدفى معين نمايد. آن خالق قدير و عليم كيست؟

آن خالق آگاه و توانا، عليم و قدير، خداست كه اين همه نعمت را براى ما آفريده و در اختيارمان نهاده است، خورشيد و ماه و زمين را مسخّر ما فرموده است، تا با تلاش و كوشش و تعاون و همكارى، زمين را آباد سازيم و با تحصيل علم و دانش، از اسرار و شگفتى هاى جهان پرده برداريم و به آياتِ عظمتِ خالق و پروردگارمان بنگريم و به مناجات و راز و نياز با او بپردازيم كه:

«بالاترين و زيباترين حالات يك انسان، هنگامى است كه با معبود خويش به دعا و راز و نياز مى پردازد، و اگر دعا و مناجات انسان با پروردگارش نبود، زندگى چه ارزشى داشت؟ انسان چه بى مقدار بود.»

در پيدايش شب و روز بينديشيد و هر صبح و شام با پديد آورنده شب و روز مناجات كنيد. مى دانيد كه شب و روز در اثر حركت وضعى زمين پديد مى آيند، زمين در هر شبانه روز، يك دور به دور خود مى چرخد، نيمى از زمين كه در برابر خورشيد قرار مى گيرد، روشن و روز است و نيمى ديگر تاريك و شب. با چرخش زمين، گويى شب در روز و روز در شب فرو مى رود و شب و روز به طور منظم در پى يكديگر فرا مى رسند. در روز گياهان و درختان در پرتو گرمى و حرارت خورشيد رشد مى كنند، انسان ها به تكاپو و كار و كوشش و خدمت مشغول مى شوند و در آرامش شب استراحت نموده، تجديد نيرو مى كنند و به مناجات مى پردازند و براى كار و خدمت و عبادت فردا آماده تر مى شوند.

هيچ انديشيده ايد كه اگر حركت وضعى زمين با اين نظم و حساب، مقدّر نشده بود، چه مى شد؟ در بعضى از نقاط زمين هميشه شب بود و هميشه تاريك و سرد و يخ بندان، و در بعضى نقاط زمين هميشه روز بود و هميشه روشن و داغ و سوزان. پيدايش شب و روز نيز از آيات روشن و نشانه هاى قدرت و عظمت و آگاهى جهان آفرين دانا و تواناست.

سه نكته مهم

١ - بايد در جهان آفرينش نگريست، و انديشيد و نظم و ارتباط و هم آهنگىِ اجزاى بى شمار آن را دريافت و پرسيد: «چه كسى اين جهان را آفريده و اداره مى‌كند؟»

٢ - مجموعه بزرگ و منظم جهان آفرينش، گواه روشنى است بر اينكه: «خالقى عليم و قدير آن را آفريده و اداره مى‌كند و آن خداست.»

٣ - خداى آگاه و توانا كه جهان را آفريده، وظايفى نيز براى رشد و سعادت ما تعيين فرموده است، كه قسمت هاى مهمّ آنها را مى توان اين گونه برشمرد:

الف) به آيات عظمت و قدرت پروردگارمان بنگريم و بينديشيم.

ب) با تحصيل علم و دانش از اسرار و شگفتى هاى جهان پرده برداريم.

ج) به پرستش و راز و نياز و مناجات با او بپردازيم.

د) با تلاش و تعاون زمين را آباد سازيم و عدل و داد را گسترش دهيم.

پديده علتى دارد

شما دستتان را حركت مى دهيد و قلم را بر مى داريد، ولى دوست شما دستش حركتى نمى كند و قلم را بر نمى دارد. چرا؟ چون شما اراده كرده ايد ( = خواستيد) كه قلم را برداريد، اما دوست شما چنين اراده و خواستى را نداشت، اراده برداشتن قلم پديده تازه اى است كه در نفس شما تحقق يافته است، اين پديده تازه را شما به وجود آوريد، اراده مربوط به شما و فعل نفسانى شماست و حركت دست نيز مربوط به شما و اراده شماست. شما قبلا دستتان را حركت نمى داديد چون اراده نداشتيد، بعداً اراده كرديد و در پى اراده دستتان را حركت داديد و قلم را برداشتيد. پديده اراده «معلولِ» شماست، اگر شما نباشيد اراده هم نخواهد بود، وجود اراده از خودش نيست بلكه از شماست بين شما و اراده ارتباط خاصى برقرار است كه «ارتباط علت و معلول» ناميده مى شود، شما اين رابطه مخصوص را در وجود خودتان به وضوح و روشنى كامل مشاهده مى كنيد و از آن كاملا آگاهيد.

مثال ديگر

يك شاخه گل را كه قبلا ديده ايد، در ذهن خودتان مجسم سازيد اكنون در آن صورت گل (كه آن را صورت ذهنى يا صورت علمى گل مى گويند) بينديشيد: اين صورت گل پديده تازه اى است كه در ذهن شما به وجود آمده است آيا خود به خود به وجود آمده يا شما آن را به وجود آورده ايد؟ معلوم است كه شما آن را به وجود آورده ايد، اگر شما نباشيد، صورت شاخه گل هم نخواهد بود، اين صورت ذهنى به شما وابسته است; يعنى وجودش از خودش نيست، بلكه وجودش را از شما گرفته است، شما علت هستيد و صورت ذهنى معلول و اين ارتباط مخصوص را «علاقه علت و معلول» مى نامند. اين ارتباط و وابستگى را شما در نفس خودتان مشاهده مى كنيد و كاملا به آن واقف مى باشيد.

بنابراين، نتيجه مى گيريم كه شما ـ و هر انسانى ـ در داخل نفس خود عليت را يافته اند و آن را حضوراً و به وضوح مشاهده مى كنند.

به علاوه، اين ارتباط ويژه را «ارتباط بين علت و معلول را» در بين خودتان و كارها و افعال بدنى و فكرى هم مى يابيد و آنها را به خود كه علت آنها هستيد نسبت مى دهيد و مى گوييد: ديدم، شنيدم، لمس كردم، بوييدم، چشيدم، حركت كردم، فكر كردم و خودتان را علت و افعالتان را ديدن، شنيدن، لمس كردن، بوييدن، چشيدن، حركت كردن، فكر كردن را معلول و وابسته به خودتان مى دانيد. اين افعال از وجود شما سرچشمه گرفته اند و اگر شما نباشيد، افعال و حركات شما هم نخواهند بود.

انسان «عليت» را يعنى وابستگى معلول به علت را «كه قانون عليت يا قانون علت و معلول مى ناميم» ابتدائاً در بين وجود خودش و پديده هاى نفسانى و ذهنى و حركات و افعال خودش حضوراً مى يابد سپس اين قانون را به خارج از وجود خويش سرايت مى دهند.

قانون عليت يك قانون اصيل و قطعى و جهان شمول انسان بر اساس آن دريافت حضورى، پديده هاى خارج را نيز مورد مشاهده و بررسى قرار مى دهد، هرگاه پديده اى را يافت كه وجودش بر پديده ديگرى توقف داشت (= وابسته بود) ، مى فهمد كه بين اين دو پديده نيز ارتباط عليت و معلوليت برقرار است و در اين صورت حكم مى كند پديده اى كه در پيدايش خود به ديگرى نيازمند است «معلول» و آن ديگرى كه موجب پيدايش آن گشته «علت» مى باشد.

انسان با بررسى و مطالعه و تجربه هاى فراوان اين مطلب را درك مى كند كه در بين بعضى پديده هاى جهان با برخى ديگر، نوعى ارتباط و وابستگى وجود دارد، از قبيل ارتباطى كه در بين خودش و پديده هاى نفسانى خودش وجود دارد، و بر اساس اين درك عميق «قانون عليت» را به عنوان يك قانون كلى و جهان شمول مى پذيرد.

اين كه انسان با انجام دادن كارى انتظار نتيجه مطلوب را دارد، بهترين شاهد است كه قانون عليت را به عنوان يك قانون كلى پذيرفته است، از نوشيدن آب، انتظار سيراب شدن و از خوردن غذا انتظار سير شدن دارد، از سرما به آتش و از گرما به سايه خنك پناه مى برد. به هر حال، همه ما در زندگى روزمره و در تمام حركات و فعاليت هاى خودمان، عليت را به عنوان يك اصل قطعى و جهان شمول پذيرفته ايم و بدان ترتيب اثر مى دهيم.

هيچ پديده اى بى علت نيست

اگر در اتاق باز شد و شما باز كننده در را نديديد چه فكر مى‌كنيد؟ آيا احتمال مى دهيد خود به خود (= بى هيچ علتى) باز شده باشد؟ اگر صدايى را شنيديد و صدا كننده را نيافتيد چه فكر مى كنيد؟ آيا احتمال مى دهيد كه صدا بر حسب تصادف (يعنى بدون علت متناسبى) به وجود آمده باشد؟ اگر آوازى شنيديد و خواننده را نديديد چه احتمال مى دهيد؟ اگر گرمى و يا سردى احساس كرديد، آيا احتمال مى دهيد كه بدون علت تحقق يافته باشد؟ اگر سنگى به شيشه اتاق شما خورد و آن را شكست و شما پرتاب كننده سنگ را نيافتيد چه فكر مى كنيد؟ آيا احتمال مى دهيد كه سنگ خود به خود از روى زمين برخاسته باشد و بدون هيچ علتى به سوى شيشه اتاق شما آمده باشد؟

جواب شما در پاسخ به اين سؤال ها روشن است، خواهيد گفت: من عقل و شعور دارم و مى دانم كه هيچ يك از پديده هاى جهان بدون علت و فاعل نيست گرچه من علت را نيافته باشم; زيرا نيافتن دليل بر نبودن نيست، و به همين جهت، آن قدر به تحقيق و كنج كاوى ادامه مى دهيد تا علت واقعى پديده را بيابيد و اگر فرضاً در يك مورد علت را نيافتيد، نمى گوييد علتى ندارد، بلكه مى گوييد علت اين پديده برايم ناشناخته است.

دانشمندان و مخترعان، قانون كلى عليت را پذيرفته اند كه در آزمايشگاه ها براى يافتن علل اشيا اين قدر تلاش و كوشش مى نمايند. هرگاه در ضمن آزمايش به پديده جديدى برخورد كردند، به يقين مى دانند كه اين پديده جديد علتى دارد و به همين جهت براى يافتن علت آن به آزمايش هاى جديد دست مى زنند و آن قدر تعقيب مى كنند تا علت پديده جديد را بيابند.

جهان هم علتى دارد

دانستيم كه قانون علت و معلول، يك اصل قطعى و قانونى ضرورى و جهان شمول است و هيچ پديده اى بدون علت نيست و هر يك از پديده هاى جهان علتى دارد. اين قانون كلى عملا مورد پذيرش همگان مى باشد.

هر پديده علتى دارد، علت آن نيز اگر خود پديده است، علتى دارد، بنابراين همه جهان آفرينش چون كه پديده و نيازمند است و از خود هستى ندارد نياز به علتى مافوق دارد; اصولا نياز به غير، نخستين ويژگى پديده است، هر پديده اى بزرگ و كوچك نيازمند و وابسته به غير خويش است، وجودش از خودش نيست، اگر وجودش از خودش بود، هميشه بود و نيازمند هم نبود. جهان پديده ها، محتاج و نيازمند به هستى و وجود است، به همين جهت به ذاتى برتر و بى نياز كه سرچشمه وجود هستى بخش تمام پديده ها و موجودات نيازمند و محدود باشد نياز دارد.

آن ذات برتر و وجود بى همتا و نامحدود كه سرچشمه هستى مى باشد و هيچ حد و نقص و نيازى ندارد، خداست. اوست كه جهان را آفريده و همواره با افاضه ها و بخشش هايش آن را اداره مى كند و مى پرورد و اگر لحظه اى فيض و رحمتش قطع شود، همه، هيچ و پوچ خواهند شد.

اشكال

گفتيد كه هر پديده اى به علت نياز دارد، بنابراين خدا هم به علت نياز دارد، علت خدا كيست؟ و به سخن ديگر: همه موجودات را خدا آفريده است، پس خدا را چه كسى آفريده است؟

جواب

آرى، گفتيم كه: «هر پديده اى به علت نياز دارد» اما نگفتيم كه: «هر موجودى به علت نياز دارد» بنابراين هر پديده اى و هر موجود نيازمند و محدودى به علت نياز دارد، نه خداى متعال كه وجودى بى نياز و كامل است، او نيازى به علت ندارد، هستى عين ذات اوست، نيازى ندارد تا ديگرى نيازش را برآورد.

به عبارت ديگر معيار نيازمندى به علت، احتياج و محدوديت وجودى و فقر ذاتى است و نقص و محدوديت در خداى متعال نيست كه نياز به علت داشته باشد، بلكه او غنى مطلق است و ما فوق او وجودى نيست تا علت او باشد; اگر او معلول ديگرى بود، نيازمند به آن ديگرى بود و در اين صورت خدا نبود. او به ذات خويش و به هستى خويش قائم و ديگران به او قائمند; خدا برتر و بالاتر است.

در قرآن مى‌فرمايد:

اى مردم! شما به خدا نياز داريد، و او بى نياز و ستوده است.(٢٩)