پديده علتى دارد
شما دستتان را حركت مى دهيد و قلم را بر مى داريد، ولى دوست شما دستش حركتى نمى كند و قلم را بر نمى دارد. چرا؟ چون شما اراده كرده ايد ( = خواستيد) كه قلم را برداريد، اما دوست شما چنين اراده و خواستى را نداشت، اراده برداشتن قلم پديده تازه اى است كه در نفس شما تحقق يافته است، اين پديده تازه را شما به وجود آوريد، اراده مربوط به شما و فعل نفسانى شماست و حركت دست نيز مربوط به شما و اراده شماست. شما قبلا دستتان را حركت نمى داديد چون اراده نداشتيد، بعداً اراده كرديد و در پى اراده دستتان را حركت داديد و قلم را برداشتيد. پديده اراده «معلولِ» شماست، اگر شما نباشيد اراده هم نخواهد بود، وجود اراده از خودش نيست بلكه از شماست بين شما و اراده ارتباط خاصى برقرار است كه «ارتباط علت و معلول» ناميده مى شود، شما اين رابطه مخصوص را در وجود خودتان به وضوح و روشنى كامل مشاهده مى كنيد و از آن كاملا آگاهيد.
مثال ديگر
يك شاخه گل را كه قبلا ديده ايد، در ذهن خودتان مجسم سازيد اكنون در آن صورت گل (كه آن را صورت ذهنى يا صورت علمى گل مى گويند) بينديشيد: اين صورت گل پديده تازه اى است كه در ذهن شما به وجود آمده است آيا خود به خود به وجود آمده يا شما آن را به وجود آورده ايد؟ معلوم است كه شما آن را به وجود آورده ايد، اگر شما نباشيد، صورت شاخه گل هم نخواهد بود، اين صورت ذهنى به شما وابسته است; يعنى وجودش از خودش نيست، بلكه وجودش را از شما گرفته است، شما علت هستيد و صورت ذهنى معلول و اين ارتباط مخصوص را «علاقه علت و معلول» مى نامند. اين ارتباط و وابستگى را شما در نفس خودتان مشاهده مى كنيد و كاملا به آن واقف مى باشيد.
بنابراين، نتيجه مى گيريم كه شما ـ و هر انسانى ـ در داخل نفس خود عليت را يافته اند و آن را حضوراً و به وضوح مشاهده مى كنند.
به علاوه، اين ارتباط ويژه را «ارتباط بين علت و معلول را» در بين خودتان و كارها و افعال بدنى و فكرى هم مى يابيد و آنها را به خود كه علت آنها هستيد نسبت مى دهيد و مى گوييد: ديدم، شنيدم، لمس كردم، بوييدم، چشيدم، حركت كردم، فكر كردم و خودتان را علت و افعالتان را ديدن، شنيدن، لمس كردن، بوييدن، چشيدن، حركت كردن، فكر كردن را معلول و وابسته به خودتان مى دانيد. اين افعال از وجود شما سرچشمه گرفته اند و اگر شما نباشيد، افعال و حركات شما هم نخواهند بود.
انسان «عليت» را يعنى وابستگى معلول به علت را «كه قانون عليت يا قانون علت و معلول مى ناميم» ابتدائاً در بين وجود خودش و پديده هاى نفسانى و ذهنى و حركات و افعال خودش حضوراً مى يابد سپس اين قانون را به خارج از وجود خويش سرايت مى دهند.
قانون عليت يك قانون اصيل و قطعى و جهان شمول انسان بر اساس آن دريافت حضورى، پديده هاى خارج را نيز مورد مشاهده و بررسى قرار مى دهد، هرگاه پديده اى را يافت كه وجودش بر پديده ديگرى توقف داشت (= وابسته بود) ، مى فهمد كه بين اين دو پديده نيز ارتباط عليت و معلوليت برقرار است و در اين صورت حكم مى كند پديده اى كه در پيدايش خود به ديگرى نيازمند است «معلول» و آن ديگرى كه موجب پيدايش آن گشته «علت» مى باشد.
انسان با بررسى و مطالعه و تجربه هاى فراوان اين مطلب را درك مى كند كه در بين بعضى پديده هاى جهان با برخى ديگر، نوعى ارتباط و وابستگى وجود دارد، از قبيل ارتباطى كه در بين خودش و پديده هاى نفسانى خودش وجود دارد، و بر اساس اين درك عميق «قانون عليت» را به عنوان يك قانون كلى و جهان شمول مى پذيرد.
اين كه انسان با انجام دادن كارى انتظار نتيجه مطلوب را دارد، بهترين شاهد است كه قانون عليت را به عنوان يك قانون كلى پذيرفته است، از نوشيدن آب، انتظار سيراب شدن و از خوردن غذا انتظار سير شدن دارد، از سرما به آتش و از گرما به سايه خنك پناه مى برد. به هر حال، همه ما در زندگى روزمره و در تمام حركات و فعاليت هاى خودمان، عليت را به عنوان يك اصل قطعى و جهان شمول پذيرفته ايم و بدان ترتيب اثر مى دهيم.
هيچ پديده اى بى علت نيست
اگر در اتاق باز شد و شما باز كننده در را نديديد چه فكر مىكنيد؟ آيا احتمال مى دهيد خود به خود (= بى هيچ علتى) باز شده باشد؟ اگر صدايى را شنيديد و صدا كننده را نيافتيد چه فكر مى كنيد؟ آيا احتمال مى دهيد كه صدا بر حسب تصادف (يعنى بدون علت متناسبى) به وجود آمده باشد؟ اگر آوازى شنيديد و خواننده را نديديد چه احتمال مى دهيد؟ اگر گرمى و يا سردى احساس كرديد، آيا احتمال مى دهيد كه بدون علت تحقق يافته باشد؟ اگر سنگى به شيشه اتاق شما خورد و آن را شكست و شما پرتاب كننده سنگ را نيافتيد چه فكر مى كنيد؟ آيا احتمال مى دهيد كه سنگ خود به خود از روى زمين برخاسته باشد و بدون هيچ علتى به سوى شيشه اتاق شما آمده باشد؟
جواب شما در پاسخ به اين سؤال ها روشن است، خواهيد گفت: من عقل و شعور دارم و مى دانم كه هيچ يك از پديده هاى جهان بدون علت و فاعل نيست گرچه من علت را نيافته باشم; زيرا نيافتن دليل بر نبودن نيست، و به همين جهت، آن قدر به تحقيق و كنج كاوى ادامه مى دهيد تا علت واقعى پديده را بيابيد و اگر فرضاً در يك مورد علت را نيافتيد، نمى گوييد علتى ندارد، بلكه مى گوييد علت اين پديده برايم ناشناخته است.
دانشمندان و مخترعان، قانون كلى عليت را پذيرفته اند كه در آزمايشگاه ها براى يافتن علل اشيا اين قدر تلاش و كوشش مى نمايند. هرگاه در ضمن آزمايش به پديده جديدى برخورد كردند، به يقين مى دانند كه اين پديده جديد علتى دارد و به همين جهت براى يافتن علت آن به آزمايش هاى جديد دست مى زنند و آن قدر تعقيب مى كنند تا علت پديده جديد را بيابند.
جهان هم علتى دارد
دانستيم كه قانون علت و معلول، يك اصل قطعى و قانونى ضرورى و جهان شمول است و هيچ پديده اى بدون علت نيست و هر يك از پديده هاى جهان علتى دارد. اين قانون كلى عملا مورد پذيرش همگان مى باشد.
هر پديده علتى دارد، علت آن نيز اگر خود پديده است، علتى دارد، بنابراين همه جهان آفرينش چون كه پديده و نيازمند است و از خود هستى ندارد نياز به علتى مافوق دارد; اصولا نياز به غير، نخستين ويژگى پديده است، هر پديده اى بزرگ و كوچك نيازمند و وابسته به غير خويش است، وجودش از خودش نيست، اگر وجودش از خودش بود، هميشه بود و نيازمند هم نبود. جهان پديده ها، محتاج و نيازمند به هستى و وجود است، به همين جهت به ذاتى برتر و بى نياز كه سرچشمه وجود هستى بخش تمام پديده ها و موجودات نيازمند و محدود باشد نياز دارد.
آن ذات برتر و وجود بى همتا و نامحدود كه سرچشمه هستى مى باشد و هيچ حد و نقص و نيازى ندارد، خداست. اوست كه جهان را آفريده و همواره با افاضه ها و بخشش هايش آن را اداره مى كند و مى پرورد و اگر لحظه اى فيض و رحمتش قطع شود، همه، هيچ و پوچ خواهند شد.
اشكال
گفتيد كه هر پديده اى به علت نياز دارد، بنابراين خدا هم به علت نياز دارد، علت خدا كيست؟ و به سخن ديگر: همه موجودات را خدا آفريده است، پس خدا را چه كسى آفريده است؟
جواب
آرى، گفتيم كه: «هر پديده اى به علت نياز دارد» اما نگفتيم كه: «هر موجودى به علت نياز دارد» بنابراين هر پديده اى و هر موجود نيازمند و محدودى به علت نياز دارد، نه خداى متعال كه وجودى بى نياز و كامل است، او نيازى به علت ندارد، هستى عين ذات اوست، نيازى ندارد تا ديگرى نيازش را برآورد.
به عبارت ديگر معيار نيازمندى به علت، احتياج و محدوديت وجودى و فقر ذاتى است و نقص و محدوديت در خداى متعال نيست كه نياز به علت داشته باشد، بلكه او غنى مطلق است و ما فوق او وجودى نيست تا علت او باشد; اگر او معلول ديگرى بود، نيازمند به آن ديگرى بود و در اين صورت خدا نبود. او به ذات خويش و به هستى خويش قائم و ديگران به او قائمند; خدا برتر و بالاتر است.
در قرآن مىفرمايد:
اى مردم! شما به خدا نياز داريد، و او بى نياز و ستوده است.