توضيحى در دليل هاى خداشناسى
انسان عاقل و انديشمند است. مى تواند با تفكر و اقامه برهان حقايق جهان را بفهمد و باور كند. تاكنون با دو برهان درباره خداشناسى آشنا شده ايم: برهان نظم و برهان عليت و اينك به بررسى و مقايسه اين دو برهان مى پردازيم:
درباره برهان نظم گفتيم كه:
جهان آفرينش بر اساس نظم و ترتيب و هم آهنگى و ارتباط كامل استوار است، هر نظم و ترتيبى و هر هماهنگى و تقديرى ساخته و پرداخته سازنده اى دانا و تواناست، پس اين جهان هم مخلوق آفريدگارى دانا و تواناست.
در اين برهان، (برهان نظم) ، ابتدا به نظم و هماهنگى و حساب و تقديرى كه در اجزاى جهان است توجه مى كنيم و آن گاه با توجه به اين باور كه «هر نظم و تقديرى تقدير كننده آگاه و توانايى دارد»، نتيجه مى گيريم كه اين نظم و هماهنگى عظيمى هم كه در جهان برقرار است خالقى دانا و توانا دارد.
اما در برهان علت، ديگر به نظم و هم آهنگى ميان پديده هاى اين جهان نمى نگريم بلكه به ذات و هستى پديده ها نظر مى كنيم و به نياز ويژه اى كه هر پديده به علت دارد نظر مى دوزيم و بنا بر قانون عليت كه هر انسانى به آن عميقاً باور دارد مسئله را اين چنين طرح مى كنيم:
هر پديده اى كه به وجود مى آيد وجودش از خودش نيست، بلكه وابسته و نيازمند به چيز ديگرى است كه آن چيز ديگر «علت» نام دارد.
اين جهان نيز مجموعه اى از پديده هاى گوناگون است، پس ناچار علتى دارد.
در برهان عليت سخن از اين است كه هر پديده اى كه به وجود مى آيد وجودش وابسته و نيازمند است. وجودش از خودش نيست بلكه به علتى متكى است و جهان و هر چه در آن است كه يك سره پديده هستند و همه در آفرينش اند ناچار از منبع عظيم قدرت و هستى بيكرانى سرچشمه مى گيرند كه آن قدرت بى منتها را خدا مى ناميم.
هر دو برهانِ نظم و عليت، براى اين است كه گرد و غبار غفلت و بى توجهى را از چشم انديشه و فطرت انسان پاك كند تا با فطرت صاف و عقل بيدار خويش واقعيات را بنگرد و روشن ترين روشن ها را ببيند و ايمان خود را به خداى قادر متعال تحكيم و تقويت نمايد.
اما فطرت هاى پاك انسان هاى آگاه به آفريننده بزرگ و تواناى خويش آن چنان يقين و باور دارند و آن قدر اين موضوع برايشان روشن و قطعى است كه كمتر به اقامه برهان و دليل نياز دارند. اين فطرت هاى پاك و اين انسان هاى آگاه همه چيز را به قدرت و اراده شكست ناپذير خداى بزرگ متكى مى بينند و در همه سختى ها و دشوارى ها به او پناه مى برند و هرگز دچار يأس و نااميدى نمى گردند، چون مى دانند كه هر پديده اى هر چند هم نيرومند باشد باز نيازمندِ خداى بزرگ است و زير فرمان و اراده اوست. اين فطرت هاى پاك و اين انسان هاى آگاه چون همه چيز را نيازمند خدا مى بينند جز در مقابل خداى بزرگ، در مقابل چيز ديگرى تسليم نمى شوند و هيچ فرمان و هيچ ولايتى جز ولايت و فرمان وى را پذيرا نمى گردند و زندگى دنيا را با عزت و پيروزى به سعادت جاودان آخرت مى رسانند.
در خاتمه، تذكر اين نكته را لازم مى دانم كه: براى اثبات آفريدگار جهان در كتاب هاى فلسفه و كلام از دليل هاى فراوان و عميق ديگرى نيز استفاده شده ولى براى رعايت اختصار به همين مقدار اكتفا مى شود.
در قرآن مىفرمايد:
پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمين است كه آنها را پديد آورده است.
صفات خـدا
از آن چه گذشت دانستيم كه اين جهان علتى دارد كه آن را آفريده و اداره مى كند. در اين قسمت با صفات خدا آشنا مى شويم و او را بهتر مى شناسيم. صفات خدا به دو قسم تقسيم مى شوند: صفات كمال و صفات جلال.
هر صفتى كه از كمالات و شئون اصل وجود باشد و ارزش وجودى او را زياده گرداند، بدون اين كه مستلزم نقص و محدوديت باشد، صفت كمال و جمال ناميده مى شود. مانند: علم، قدرت، حيات، سمع، بصر، اراده، تكلم، رحمان، رحيم و ديگر صفات.
مثلا: علم كه عبارت است از حضور و ظهور و وجود چيزى براى عالم، يك كمال وجودى است. و در مفهوم آن نقص نيست و اثبات آن، مستلزمِ نقص و محدوديت موصوف نمى شود.
گرچه ممكن است در برخى مصاديق محدود نيز تحقق پيدا كند، ولى اين مفهوم از جنبه نقص و محدوديت گرفته نمى شود بلكه شأنى است از شئون وجود و از اصل وجود گرفته مى شود. و به همين ترتيب صفت قدرت و حيات نيز از صفات كمال محسوب مى شوند. خداى متعال واجد همه آنها است و به آنها متصف مى باشد. صفات كمال را صفات ثبوتى نيز مى نامند، چون براى خدا ثابت مى شوند.
دانشمندان براى اثبات صفات كمال براى خداى سبحان براهينى ذكر كرده اند كه به دو برهان آنها كه نسبتاً ساده تر است اشاره مى شود:
دليل اول اين كمالات در خارج وجود دارند، علم در خارج هست و بعض موجودات، علم دارند، قدرت نيز در خارج هست و بعض موجودات قدرت دارند كه برخى كارها را انجام دهند. حيات نيز در خارج است و بعض موجودات زنده هستند، و كارشان را با علم و اراده انجام مى دهند. پس صفات كمال در خارج وجود دارند، و خود يك پديده هستند. و چنانكه قبلا گفتيم، هر پديده اى نياز به علت و فاعلى دارد كه آن را ايجاد كند، و او خداوند جهان آفرين است. بنابراين چنانكه موجودات و پديده هاى جهان در اصل وجود به خداوند متعال وابسته اند، در خصوصيات وجود و صفات كمال نيز وابسته به خدا هستند و اوست كه اين كمالات را به آنها عطا كرده است. از طرف ديگر بخشنده كمال، خود بايد واجد آن كمال بلكه بالاترين مراتب آن باشد. خدايى كه به مخلوقات علم و قدرت و حيات داده امكان ندارد خودش فاقد آنها باشد. اگر خود نداشت نمى توانست به ديگران عطا كند.
دليل دوم از راه برهان نظم شما در درسهاى پيش به نظام دقيق و شگفت انگيز گوشه هايى از جهان آفرينش پى برديد و دانستيد كه در آفرينش آنها چه ظرافت كاريها و زيباييهايى بكار رفته است، و با چه ارتباط و هماهنگى دقيقى آفريده شده و اداره مى شوند، البته همه پديده هاى جهان زيبا و هم آهنگ هستند. از مطالعه چنين نظام شگفت آور و هماهنگى به خوبى استفاده مى شود كه آفريدگار آنها نيز عالم و توانا و زنده بوده، و اين نظام دقيق را با علم و قدرت و تدبير به وجود آورده و در آفرينش آن آگاه و هدفدار بوده است.
وجود چنين نظام دقيق و زيبايى بهترين گواه است كه آفريدگار آن، علم و قدرت و حيات داشته است. مگر ماده و طبيعت بى شعور مى تواند يك چنين نظام و زيبايى را بيافريند و اداره كند. مگر يك كتاب علمى يا يك تابلوى زيباى هنرى مى تواند از يك موجود بى شعور و ناتوان صادر شود؟ پس چگونه مى توان احتمال داد كه اين جهان عظيم، با اين همه اسرار و شگفتيها و با چنين نظم و هماهنگى دقيق از طبيعت بى شعور و بى اراده به وجود آمده باشد؟
صفات كمال خداى جهان
در درس هاى گذشته آنجا كه چگونگى ارتباط علت به معلول و راز نياز معلول به علت بيان و اثبات شد، روشن شد كه: «معلول هر چه از كمالات و زيباييهايى را كه داراست، همه را از علت خويش گرفته است» و «علت، همه اين كمالات و زيباييها را به نحو برتر و بالاترى داراست» بنابراين خداى بزرگ كه خالق متعال و علت حقيقى آسمانها و زمين و هرچه در آنهاست مى باشد; همه كمالات و زيباييها را كه در آسمان و زمين و مخلوقاتى كه در آنها و بين آنها وجود دارد دارا مى باشد.
علم و قدرت و حيات، صفات كمالى هستند كه در برخى مخلوقات وجود دارد بينايى و شنوايى و گويايى صفات كمالى هستند كه انسانها واجد آنها مى باشند.
انسان عالم و آگاه را به خاطر علم و آگاهيش برتر و كامل تر از فردى مى دانيم كه اين آگاهى را ندارد، فرد قادر و توانا را به خاطر قدرت و تواناييش برتر از كسى مى دانيم كه اين قدرت و توانايى را ندارد. انسان بينا و شنوا با برخوردار بودن از اين دو صفت، كمالى را داراست كه انسان نابينا و ناشنوا از اين كمال برخوردار نيست.
بنابراين مى گوييم: حيات و زندگى، علم و آگاهى، قدرت و توانايى، بصيرت و شنوايى صفات كمال و ارزشهايى هستند كه برخى مخلوقات به طور محدود و مقيد از آنها برخوردارند. مثلاً بدن انسان واجد حيات است، اما اين حيات از هر جهت محدود و مقيد است، اگر غذا نخورد مى ميرد، اگر تنفس نكند مى ميرد. حياتش آغاز و انجامى دارد حدود و قيودى دارد.
انسان بيناست اما بينايى او محدود و مقيد است، فاصله هاى دور را نمى تواند ببيند در يك لحظه همه جهات را نمى تواند مشاهده كند، در تاريكى توانايى ديدن را ندارد و همين طور هر صفت كمالى كه در مخلوقات وجود دارد همه محدود و مقيدند.
با مشاهده كمالات و زيبايى هايى كه در مخلوقات موجود است، در مى يابيم كه خداى جهان، خالق و علت اصلى و حقيقى همه مخلوقات، واجد همه اين كمالات است، چون اگر واجد نبود نمى توانست اين كمالات را به مخلوقات عنايت كند، اما كمالاتى كه خداى متعال واجد آن هاست هيچ قيد و حدى ندارد و كم وكاست نمى پذيرد، و بسى برتر و بالاترست.
چون در مى يابيم كه خدا واجد همه كمالاتى است كه در جهان وجود دارد، لذا خداى متعال را با صفات كمال توصيف مى كنيم و مى گوييم: خدا حى و زنده است، خدا عالم و آگاه است، خدا قادر و تواناست، خدا بصير و بيناست، خدا سميع و شنواست، خدا متكلم و گوياست، خدا رحيم و مهربان است، خدا رحمان و بخشنده است، خدا غنى و بى نياز است اما چون ما همه با معناى محدود و مقيد اين صفات سر و كار داشته ايم، توصيف خود را با تسبيح در مى آميزيم و مى گوييم: خدا حى است اما نه مانند حيات ما كه محدود، ناقص و از بين رفتنى است بلكه بسى برتر و بالاتر; خدا عالم است اما نه مانند علم ما كه محدود و ناقص باشد و از ذات ما جدايى پذيرد كه گاه عالم باشيم و گاه نادان، لذا هميشه توصيف خود را با دو جمله الله اكبر و سبحان الله همراه مى كنيم كه هر دو جمله تنزيه پروردگار متعال از هرگونه حد و قيد و كمى و كاستى مى باشد.
آيا خدا و صفات او را مىتوان تصور كرد؟
منظور از تصور اين است كه آيا مى توانيم صفات خدا و خدا را در ظرف انديشه خود بنگريم؟ روشن است كه ما مى توانيم منظره آسمان را تصور كنيم مى توانيم منظره غروب آفتاب را تصور كنيم چهره پدر و مادر، مهر پدر يا مادر خود را مى توانيم تصور كنيم، آيا خدا و صفات خدا را همين طور مى توانيم تصور كنيم؟ اگر به آنچه در انديشه مى آوريم و تصور مى كنيم، بنگريم، مى بينيم كه چيزهايى كه به تصور ما در مى آيند همه محدود هستند و در ظرف ذهن ما مى گنجند، اما آن چه از هر جهت نامحدود و بى پايان است هرگز در ظرف محدود ذهن ما نمى گنجد. لذا هنگامى كه به صفات كمال خدا مى انديشيم و مثلا به قدرت او فكر مى كنيم بايد بگوييم «الله اكبر و سبحان الله» يعنى خدا بسى برتر و بالاتر است و پاك و منزه از هر نقص و عيب و كاستى است.
تمثيل: براى كسى كه دريا را نديده، دريا را چگونه توصيف مى كنيد؟
فرض كنيد يكى از دوستان شما دريا را نديده است، چگونه دريا را براى او توصيف مى كنيد؟ ناچار از ديده ها و دانايى هاى او كمك مى گيريد; مثلا اگر او استخر كوچكى را ديده باشد گودال كوچكى را كه از آب باران پر شده، ديده باشد، مى گوييد دريا هم آبگيرى است، اما نه مانند اين آبگيرها، بلكه خيلى بزرگتر و عميق تر; مى گوييد دريا هم گودالى از آب است اما نه مانند اين گودال ها بلكه خيلى عميق تر، گسترده تر، البته با اين توضيح باز هم كسى كه دريا را نديده نمى تواند گستردگى و پهناورى دريا را به خوبى تصور كند بايد به او گفت دريا از آنچه تصور مى كنيد بسى بزرگ تر و گسترده تر است.
در مورد صفات كمال خداى متعال هم حال ما تقريباً چنين است، از هر كمالى آبگير كوچكى مى بينيم كه با صدها قيد و حد و نقص همراه است اما اجمالا مى فهميم كه خداى متعال همه اين كمالات و جمال ها را به نحو بى حد و بى نهايت و بى هيچ نقص و كاستى داراست لذا به تصور هر صفت كمالى كه از مخلوقات مى بينيم حد و قيد را از آن بر مى داريم و به خدا نسبت مى دهيم و هر چه صفت نيكوست برتر و بالاترش را براى خدا مى دانيم و البته خدا از توصيف كسانى كه او را نشناخته اند بسى برتر و بالاتر است.(
سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين
)