خداشناسى

خداشناسى0%

خداشناسى نویسنده:
گروه: اصول دین

خداشناسى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله ابراهيم امينى
گروه: مشاهدات: 6970
دانلود: 2339

توضیحات:

خداشناسى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6970 / دانلود: 2339
اندازه اندازه اندازه
خداشناسى

خداشناسى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

توضيحى در دليل هاى خداشناسى

انسان عاقل و انديشمند است. مى تواند با تفكر و اقامه برهان حقايق جهان را بفهمد و باور كند. تاكنون با دو برهان درباره خداشناسى آشنا شده ايم: برهان نظم و برهان عليت و اينك به بررسى و مقايسه اين دو برهان مى پردازيم:

درباره برهان نظم گفتيم كه:

جهان آفرينش بر اساس نظم و ترتيب و هم آهنگى و ارتباط كامل استوار است، هر نظم و ترتيبى و هر هماهنگى و تقديرى ساخته و پرداخته سازنده اى دانا و تواناست، پس اين جهان هم مخلوق آفريدگارى دانا و تواناست.

در اين برهان، (برهان نظم) ، ابتدا به نظم و هماهنگى و حساب و تقديرى كه در اجزاى جهان است توجه مى كنيم و آن گاه با توجه به اين باور كه «هر نظم و تقديرى تقدير كننده آگاه و توانايى دارد»، نتيجه مى گيريم كه اين نظم و هماهنگى عظيمى هم كه در جهان برقرار است خالقى دانا و توانا دارد.

اما در برهان علت، ديگر به نظم و هم آهنگى ميان پديده هاى اين جهان نمى نگريم بلكه به ذات و هستى پديده ها نظر مى كنيم و به نياز ويژه اى كه هر پديده به علت دارد نظر مى دوزيم و بنا بر قانون عليت كه هر انسانى به آن عميقاً باور دارد مسئله را اين چنين طرح مى كنيم:

هر پديده اى كه به وجود مى آيد وجودش از خودش نيست، بلكه وابسته و نيازمند به چيز ديگرى است كه آن چيز ديگر «علت» نام دارد.

اين جهان نيز مجموعه اى از پديده هاى گوناگون است، پس ناچار علتى دارد.

در برهان عليت سخن از اين است كه هر پديده اى كه به وجود مى آيد وجودش وابسته و نيازمند است. وجودش از خودش نيست بلكه به علتى متكى است و جهان و هر چه در آن است كه يك سره پديده هستند و همه در آفرينش اند ناچار از منبع عظيم قدرت و هستى بيكرانى سرچشمه مى گيرند كه آن قدرت بى منتها را خدا مى ناميم.

هر دو برهانِ نظم و عليت، براى اين است كه گرد و غبار غفلت و بى توجهى را از چشم انديشه و فطرت انسان پاك كند تا با فطرت صاف و عقل بيدار خويش واقعيات را بنگرد و روشن ترين روشن ها را ببيند و ايمان خود را به خداى قادر متعال تحكيم و تقويت نمايد.

اما فطرت هاى پاك انسان هاى آگاه به آفريننده بزرگ و تواناى خويش آن چنان يقين و باور دارند و آن قدر اين موضوع برايشان روشن و قطعى است كه كمتر به اقامه برهان و دليل نياز دارند. اين فطرت هاى پاك و اين انسان هاى آگاه همه چيز را به قدرت و اراده شكست ناپذير خداى بزرگ متكى مى بينند و در همه سختى ها و دشوارى ها به او پناه مى برند و هرگز دچار يأس و نااميدى نمى گردند، چون مى دانند كه هر پديده اى هر چند هم نيرومند باشد باز نيازمندِ خداى بزرگ است و زير فرمان و اراده اوست. اين فطرت هاى پاك و اين انسان هاى آگاه چون همه چيز را نيازمند خدا مى بينند جز در مقابل خداى بزرگ، در مقابل چيز ديگرى تسليم نمى شوند و هيچ فرمان و هيچ ولايتى جز ولايت و فرمان وى را پذيرا نمى گردند و زندگى دنيا را با عزت و پيروزى به سعادت جاودان آخرت مى رسانند.

در خاتمه، تذكر اين نكته را لازم مى دانم كه: براى اثبات آفريدگار جهان در كتاب هاى فلسفه و كلام از دليل هاى فراوان و عميق ديگرى نيز استفاده شده ولى براى رعايت اختصار به همين مقدار اكتفا مى شود.

در قرآن مى‌فرمايد:

پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمين است كه آنها را پديد آورده است.(٣٠)

صفات خـدا

از آن چه گذشت دانستيم كه اين جهان علتى دارد كه آن را آفريده و اداره مى كند. در اين قسمت با صفات خدا آشنا مى شويم و او را بهتر مى شناسيم. صفات خدا به دو قسم تقسيم مى شوند: صفات كمال و صفات جلال.

هر صفتى كه از كمالات و شئون اصل وجود باشد و ارزش وجودى او را زياده گرداند، بدون اين كه مستلزم نقص و محدوديت باشد، صفت كمال و جمال ناميده مى شود. مانند: علم، قدرت، حيات، سمع، بصر، اراده، تكلم، رحمان، رحيم و ديگر صفات.

مثلا: علم كه عبارت است از حضور و ظهور و وجود چيزى براى عالم، يك كمال وجودى است. و در مفهوم آن نقص نيست و اثبات آن، مستلزمِ نقص و محدوديت موصوف نمى شود.

گرچه ممكن است در برخى مصاديق محدود نيز تحقق پيدا كند، ولى اين مفهوم از جنبه نقص و محدوديت گرفته نمى شود بلكه شأنى است از شئون وجود و از اصل وجود گرفته مى شود. و به همين ترتيب صفت قدرت و حيات نيز از صفات كمال محسوب مى شوند. خداى متعال واجد همه آنها است و به آنها متصف مى باشد. صفات كمال را صفات ثبوتى نيز مى نامند، چون براى خدا ثابت مى شوند.

دانشمندان براى اثبات صفات كمال براى خداى سبحان براهينى ذكر كرده اند كه به دو برهان آنها كه نسبتاً ساده تر است اشاره مى شود:

دليل اول اين كمالات در خارج وجود دارند، علم در خارج هست و بعض موجودات، علم دارند، قدرت نيز در خارج هست و بعض موجودات قدرت دارند كه برخى كارها را انجام دهند. حيات نيز در خارج است و بعض موجودات زنده هستند، و كارشان را با علم و اراده انجام مى دهند. پس صفات كمال در خارج وجود دارند، و خود يك پديده هستند. و چنانكه قبلا گفتيم، هر پديده اى نياز به علت و فاعلى دارد كه آن را ايجاد كند، و او خداوند جهان آفرين است. بنابراين چنانكه موجودات و پديده هاى جهان در اصل وجود به خداوند متعال وابسته اند، در خصوصيات وجود و صفات كمال نيز وابسته به خدا هستند و اوست كه اين كمالات را به آنها عطا كرده است. از طرف ديگر بخشنده كمال، خود بايد واجد آن كمال بلكه بالاترين مراتب آن باشد. خدايى كه به مخلوقات علم و قدرت و حيات داده امكان ندارد خودش فاقد آنها باشد. اگر خود نداشت نمى توانست به ديگران عطا كند.

دليل دوم از راه برهان نظم شما در درسهاى پيش به نظام دقيق و شگفت انگيز گوشه هايى از جهان آفرينش پى برديد و دانستيد كه در آفرينش آنها چه ظرافت كاريها و زيباييهايى بكار رفته است، و با چه ارتباط و هماهنگى دقيقى آفريده شده و اداره مى شوند، البته همه پديده هاى جهان زيبا و هم آهنگ هستند. از مطالعه چنين نظام شگفت آور و هماهنگى به خوبى استفاده مى شود كه آفريدگار آنها نيز عالم و توانا و زنده بوده، و اين نظام دقيق را با علم و قدرت و تدبير به وجود آورده و در آفرينش آن آگاه و هدفدار بوده است.

وجود چنين نظام دقيق و زيبايى بهترين گواه است كه آفريدگار آن، علم و قدرت و حيات داشته است. مگر ماده و طبيعت بى شعور مى تواند يك چنين نظام و زيبايى را بيافريند و اداره كند. مگر يك كتاب علمى يا يك تابلوى زيباى هنرى مى تواند از يك موجود بى شعور و ناتوان صادر شود؟ پس چگونه مى توان احتمال داد كه اين جهان عظيم، با اين همه اسرار و شگفتيها و با چنين نظم و هماهنگى دقيق از طبيعت بى شعور و بى اراده به وجود آمده باشد؟

صفات كمال خداى جهان

در درس هاى گذشته آنجا كه چگونگى ارتباط علت به معلول و راز نياز معلول به علت بيان و اثبات شد، روشن شد كه: «معلول هر چه از كمالات و زيباييهايى را كه داراست، همه را از علت خويش گرفته است» و «علت، همه اين كمالات و زيباييها را به نحو برتر و بالاترى داراست» بنابراين خداى بزرگ كه خالق متعال و علت حقيقى آسمانها و زمين و هرچه در آنهاست مى باشد; همه كمالات و زيباييها را كه در آسمان و زمين و مخلوقاتى كه در آنها و بين آنها وجود دارد دارا مى باشد.

علم و قدرت و حيات، صفات كمالى هستند كه در برخى مخلوقات وجود دارد بينايى و شنوايى و گويايى صفات كمالى هستند كه انسانها واجد آنها مى باشند.

انسان عالم و آگاه را به خاطر علم و آگاهيش برتر و كامل تر از فردى مى دانيم كه اين آگاهى را ندارد، فرد قادر و توانا را به خاطر قدرت و تواناييش برتر از كسى مى دانيم كه اين قدرت و توانايى را ندارد. انسان بينا و شنوا با برخوردار بودن از اين دو صفت، كمالى را داراست كه انسان نابينا و ناشنوا از اين كمال برخوردار نيست.

بنابراين مى گوييم: حيات و زندگى، علم و آگاهى، قدرت و توانايى، بصيرت و شنوايى صفات كمال و ارزشهايى هستند كه برخى مخلوقات به طور محدود و مقيد از آنها برخوردارند. مثلاً بدن انسان واجد حيات است، اما اين حيات از هر جهت محدود و مقيد است، اگر غذا نخورد مى ميرد، اگر تنفس نكند مى ميرد. حياتش آغاز و انجامى دارد حدود و قيودى دارد.

انسان بيناست اما بينايى او محدود و مقيد است، فاصله هاى دور را نمى تواند ببيند در يك لحظه همه جهات را نمى تواند مشاهده كند، در تاريكى توانايى ديدن را ندارد و همين طور هر صفت كمالى كه در مخلوقات وجود دارد همه محدود و مقيدند.

با مشاهده كمالات و زيبايى هايى كه در مخلوقات موجود است، در مى يابيم كه خداى جهان، خالق و علت اصلى و حقيقى همه مخلوقات، واجد همه اين كمالات است، چون اگر واجد نبود نمى توانست اين كمالات را به مخلوقات عنايت كند، اما كمالاتى كه خداى متعال واجد آن هاست هيچ قيد و حدى ندارد و كم وكاست نمى پذيرد، و بسى برتر و بالاترست.

چون در مى يابيم كه خدا واجد همه كمالاتى است كه در جهان وجود دارد، لذا خداى متعال را با صفات كمال توصيف مى كنيم و مى گوييم: خدا حى و زنده است، خدا عالم و آگاه است، خدا قادر و تواناست، خدا بصير و بيناست، خدا سميع و شنواست، خدا متكلم و گوياست، خدا رحيم و مهربان است، خدا رحمان و بخشنده است، خدا غنى و بى نياز است اما چون ما همه با معناى محدود و مقيد اين صفات سر و كار داشته ايم، توصيف خود را با تسبيح در مى آميزيم و مى گوييم: خدا حى است اما نه مانند حيات ما كه محدود، ناقص و از بين رفتنى است بلكه بسى برتر و بالاتر; خدا عالم است اما نه مانند علم ما كه محدود و ناقص باشد و از ذات ما جدايى پذيرد كه گاه عالم باشيم و گاه نادان، لذا هميشه توصيف خود را با دو جمله الله اكبر و سبحان الله همراه مى كنيم كه هر دو جمله تنزيه پروردگار متعال از هرگونه حد و قيد و كمى و كاستى مى باشد.

آيا خدا و صفات او را مى‌توان تصور كرد؟

منظور از تصور اين است كه آيا مى توانيم صفات خدا و خدا را در ظرف انديشه خود بنگريم؟ روشن است كه ما مى توانيم منظره آسمان را تصور كنيم مى توانيم منظره غروب آفتاب را تصور كنيم چهره پدر و مادر، مهر پدر يا مادر خود را مى توانيم تصور كنيم، آيا خدا و صفات خدا را همين طور مى توانيم تصور كنيم؟ اگر به آنچه در انديشه مى آوريم و تصور مى كنيم، بنگريم، مى بينيم كه چيزهايى كه به تصور ما در مى آيند همه محدود هستند و در ظرف ذهن ما مى گنجند، اما آن چه از هر جهت نامحدود و بى پايان است هرگز در ظرف محدود ذهن ما نمى گنجد. لذا هنگامى كه به صفات كمال خدا مى انديشيم و مثلا به قدرت او فكر مى كنيم بايد بگوييم «الله اكبر و سبحان الله» يعنى خدا بسى برتر و بالاتر است و پاك و منزه از هر نقص و عيب و كاستى است.

تمثيل: براى كسى كه دريا را نديده، دريا را چگونه توصيف مى كنيد؟

فرض كنيد يكى از دوستان شما دريا را نديده است، چگونه دريا را براى او توصيف مى كنيد؟ ناچار از ديده ها و دانايى هاى او كمك مى گيريد; مثلا اگر او استخر كوچكى را ديده باشد گودال كوچكى را كه از آب باران پر شده، ديده باشد، مى گوييد دريا هم آبگيرى است، اما نه مانند اين آبگيرها، بلكه خيلى بزرگتر و عميق تر; مى گوييد دريا هم گودالى از آب است اما نه مانند اين گودال ها بلكه خيلى عميق تر، گسترده تر، البته با اين توضيح باز هم كسى كه دريا را نديده نمى تواند گستردگى و پهناورى دريا را به خوبى تصور كند بايد به او گفت دريا از آنچه تصور مى كنيد بسى بزرگ تر و گسترده تر است.

در مورد صفات كمال خداى متعال هم حال ما تقريباً چنين است، از هر كمالى آبگير كوچكى مى بينيم كه با صدها قيد و حد و نقص همراه است اما اجمالا مى فهميم كه خداى متعال همه اين كمالات و جمال ها را به نحو بى حد و بى نهايت و بى هيچ نقص و كاستى داراست لذا به تصور هر صفت كمالى كه از مخلوقات مى بينيم حد و قيد را از آن بر مى داريم و به خدا نسبت مى دهيم و هر چه صفت نيكوست برتر و بالاترش را براى خدا مى دانيم و البته خدا از توصيف كسانى كه او را نشناخته اند بسى برتر و بالاتر است.( سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين )

آيا خدا را مى‌توان ديد؟

چشم، چيزهايى را مى تواند ببيند، مثلا آن درخت را كه در باغچه مدرسه است و آن گل كه زير درخت روييده با چشم ديده مى شود. چشم ما در ميان همه موجودات فقط برخى از اجسام را مى تواند مشاهده كند، جسم هايى كه در برد ديد او قرار گرفته و نور كافى از آنها به چشم مى رسد مورد رؤيت چشم قرار مى گيرد.

اما چشم قادر نيست بسيارى از اجسام را كه دورتر و يا بيرون از برد ديد او قرار گرفته اند مشاهده كند آيا چشم مى تواند همه اجسامى را كه در عمق آسمان ها و يا در قعر درياها هستند ببيند؟ علاوه بسيارى از چيزها است كه واقعاً هستند ولى با چشم اصلا قابل رؤيت نيستند. مثلا شما علم داريد، عقل داريد، محبت داريد، آيا اينها با چشم ديده مى شوند؟ يا اينكه آثار آنهاست كه با چشم ملاحظه مى شوند؟

اگر مى توانستيم خدا را با چشم ببينيم يقيناً خدا هم جسمى بود مانند ساير اجسام و در مكانى قرار داشت و در مكان هاى ديگر نبود، در چنين صورتى مخلوقى بود مانند ساير مخلوقات و محدود و نيازمند به مكان و مانند همه اجسام كه آغاز و انجامى دارند; آغاز و انجامى داشت و تغيير مى پذيرفت اگر خدا جسم بود اينجا بود و آنجا نبود و نمى توانست چيزهايى را كه آنجا هست بيافريند و ببيند اگر خدا جسم بود مانند ساير اجسام مخلوق بود و نمى توانست خالق و برتر از آنها باشد و آنها را بيافريند بنابراين خدا چون جسم نيست با چشم ديده نمى شود، بلكه بصيرت و خرد انسان با مشاهده موجودات (كه آيات وجود او و آثار اويند) به وجودش پى مى برد چشمها او را نمى بينند ولى ناظر بر چشم ها است و او بسيار آگاه و همه جا حاضر و خبير است.

بعضى از صفات كمال

١ - قدرت:خدا قادر و توانا است، يعنى هر كار ممكنى را كه بخواهد مى تواند انجام دهد. كارهايش را از روى علم و اختيار و اراده انجام مى دهد و در انجام يا ترك كارى مجبور نيست. قدرتش بى پايان و حد و مرزى ندارد. در قرآن مى فرمايد: خدا بر هر چيز قدرت دارد.(٣١)

٢ - علم: يعنى همه چيز را مى داند و به تمام موجودات و پديده هاى جهان علم و احاطه دارد، و چيزى از او غايب نيست، حتى از افكار و نيت هاى بندگانش نيز آگاه است. در قرآن مى فرمايد: بگو آن چه را در سينه خود پنهان داريد يا ظاهر سازيد خدا بدان آگاه است و آن چه را در آسمان و زمين است مى داند و بر همه چيز تواناست.(٣٢)

٣ - حيات: خدا حيات دارد و زنده است. يعنى وجودى است كه كارهايش را از روى علم و اراده و قدرت انجام مى دهد. حيات خدا به اين معنا نيست كه مانند انسان ها نفس مى كشد و حركت مى كند و غذا مى خورد و رشد دارد، بلكه به اين معنا است كه كارهايش را از روى علم و اراده و قدرت انجام مى دهد.

٤ - اراده: خدا مريد است، يعنى كارهايش را با اراده انجام مى دهد. و مانند آتش نيست كه در سوزاندن از خود اراده اى ندارد و بى اختيار است. بلكه اگر كارى را خواست و اراده كرد انجام مى دهد و اگر اراده نكرد انجام نمى دهد. خواستن و اراده كردن براى فاعل كمال است، و خدايى كه در نهايت مرتبه كمال وجودى است، از يك چنين كمالى خالى نخواهد بود. در قرآن نيز اراده به خدا نسبت داده شده است. مى فرمايد: هرگاه وجود چيزى را اراده كرديم به او مى گوييم موجود شو، پس وجود پيدا مى كند.(٣٣)

و مى فرمايد: خدا كسانى را كه ايمان آورده و عمل هاى صالح انجام داده اند داخل بهشتى مى كند كه نهرهاى آب در آن جارى است و خدا هر كارى را اراده كرد انجام مى دهد.(٣٤)

٥ - سمع: خدا سميع است يعنى از همه اصوات و شنيدنى ها آگاه است، و چيزى بر او پوشيده نيست.

٦ - بصر: خدا بصير و بينا است. يعنى همه حوادث و پديده هاى ديدنى را مى بيند و بر تمام آنها ناظر و شاهد است. در قرآن نيز به طور فراوان سمع و بصر به خدا نسبت داده شده است. از باب نمونه خدا مى فرمايد:

خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش ادا كنيد، و هرگاه كه در ميان مردم داورى مى كنيد بر طبق عدل حكم كنيد. خدا بهترين پند را به شما مى دهد و شنوا و بيناست.(٣٥)

٧ - تكلم: خدا متكلم است يعنى مى تواند حقائق و مقاصد خود را براى ديگران اظهار كند و بفهماند. اين ها برخى از صفات كمال و ثبوتى هستند، كه خداوند متعال متصف به آنها مى شود.

صفات و اسماى ديگرى نيز دارد كه فعلا از ذكر آنها خوددارى مى‌شود.

يك تذكر لازم

صفات خدا مانند صفات ما ناقص و محدود نيستند. ما چون در ذات و صفات ناقص هستيم نمى توانيم بدون حواس و آلات جسمانى كارى را انجام دهيم. قدرت داريم ولى بدون استمداد از اعضا و جوارح نمى توانيم كارى را انجام دهيم. قوه شنوايى داريم ولى بدون گوش و اعصاب نمى توانيم بشنويم. قوه بينايى داريم ولى بدون كمك چشم و اعصاب نمى توانيم ببينيم. اما ذات خداوند چون در نهايت درجه كمال است و صفاتش نيز در حد اعلاى كمال قرار دارند. بدون چشم مى بيند و بدون گوش مى شنود و بدون اعضا و جوارح كار مى كند و بدون حواس و اعصاب و مغز مى فهمد. چون تنها راه ديدن و شنيدن اين نيست كه به وسيله چشم و گوش و اعصاب انجام بگيرد، بلكه حقيقت ديدن و شنيدن جز اين نيست كه ديدينيها و شنيدنيها براى شخص ظاهر و آشكار باشند، گرچه بدون دخالت حواس باشد. ما هم اگر ناقص نبوديم و مى توانستيم بدون دخالت چشم و گوش ببينيم و بشنويم يقيناً ديدن و شنيدن بر آنها صادق بود. اما خداى جهان آفرين چون از جهت ذات و صفات در نهايت مرتبه كمال قرار دارد، صفات و افعالش نيز كامل و غير محدود هستند و احتياجات ما را ندارند.

و هم چنين چون ما ناقص هستيم در تفهيم مقاصد خودمان ناچاريم از زبان و دهان و مخارج حروف استفاده كنيم اما خداوند متعال در تكلم و اظهار مقاصد خود نيازى به زبان و دهان ندارد، و به طريق ديگر مقاصد خود را اظهار مى دارد، و همان تكلم است. چون تنها راه تكلم اين نيست كه مقاصدش را به وسيله زبان و دهان اظهار كند بلكه اگر همين عمل بدون دخالت زبان و دهان انجام گرفت، باز هم تكلم بر آن صادق است.

بنابراين صفات خدا با صفات ما فرق هاى زيادى دارند.

صفات جلال

هر صفتى كه نقص و حدى را از خدا نفى كند صفت جلال ناميده مى شود. صفات جلال صفات سلبيه نيز ناميده مى شوند، زيرا مفهوم آنها سلبى و نفى است. ذات خدا وجودى است كامل و بى نهايت كه هيچگونه نقص و محدوديتى در آن راه ندارد. و به همين جهت واجب الوجود است و عدم برايش تصور ندارد. واجد همه كمالات وجودى است و هيچ كمالى را نمى توان از او سلب كرد. برعكس، از هر گونه نقص و عيبى پاك و منزه مى باشد. صفاتى كه نواقص را از او سلب مى نمايند صفات جلال و سلبيه نام دارند، و آنها بسيارند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

١ - خدا جسم نيست: جسم چيزى است داراى طول و عرض و عمق و شكل كه به مقدار ابعادش مكانى را اشغال مى كند و بدون وجود مكانى خاص نمى تواند موجود شود. به همين دليل خدا جسم نيست، زيرا اگر جسم باشد نياز به مكان دارد تا در آن جاى بگيرد، و چنين وجود محتاجى نمى تواند واجب الوجود باشد، زيرا وجوب وجود با احتياج و محدوديت سازش ندارد. خدا خالق مكان هاست چگونه مى تواند به مكان محتاج باشد؟

٢ - خدا مرئى نيست: يعنى با چشم ديده نمى شود، زيرا تنها اجسام و آثار و خواص آنها قابليت دارند كه با چشم ديده شوند. در صورتى كه قبلا به اثبات رسيد كه خدا جسم نيست. بنابراين مرئى نخواهد بود. خداوند بزرگ نه در اين جهان با چشم ديده مى شود نه در جهان آخرت. او ذاتى است غير محدود و مجرد از آثار و صفات ماده و جسم چگونه مى تواند براى يك چشم مادى قابل رؤيت باشد؟ چشم چيزى را مى تواند مشاهده كند كه در فاصله معينى با او قرار گيرد، در صورتى كه وجود خدا نه محدود است نه واقع در مكانى. در اينجا ممكن است كسى بگويد: اگر خدايى وجود داشت بايد با چشم ديده شود يا با يكى از حواس احساس گردد. چگونه مى توان وجودى را پذيرفت كه با هيچ يك از حواس، احساس نمى شود؟ در جواب مى گوييم: دائره هستى منحصر به محسوسات نيست، ما در همين جهان مادى صدها و هزارها اشيا داريم كه در قلمرو حواس نيستند. مگر شما قوه جاذبه زمين و نيروى برق را در سيم ها مى بينيد؟ مگر الكترونها و پروتونهاى موجود در يك اتم و حركت آن ها را مشاهده مى كنيد؟ مگر حيات را در يك موجود زنده مى بينيد؟ مگر روح حيوانى و انسانى را مشاهده مى كنيد؟ مگر عاطفه و محبت مادر را نسبت به فرزندش مى بينيد؟ مگر همه اصوات موجود در هوا را مى شنويد؟ و صدها هزار مگر ديگر.

با اينكه همه اين اشيا مادى و جسمانى هستند، ولى با هيچ يك از حواس احساس نمى شوند، ولى شما وجود آنها را مى پذيريد چون آثارشان را مشاهده مى نماييد.

پس چگونه توقع داريد آفريدگار جهان را مشاهده كنيد با اينكه وجودى است مجرد از ماده و ماديات و برتر از زمان و مكان؟ چنين وجود غير محدودى، در ظرف محدود حواس ما نمى گنجد ولى آثار و علائم او را در زيباييها و شگفتى هاى جهان آفرينش مشاهده مى نماييم و به وجودش ايمان و يقين داريم.

در قرآن مجيد نيز تصريح شده كه خداوند متعال با چشم ديده نمى شود:

در قرآن مى‌فرمايد:

چشم ها خدا را نمى بينند ولى او چشم ها را مى بيند و لطيف و آگاه است.(٣٦)

٣ - خدا جاهل نيست: در بحث صفات ثبوتيه به اثبات رسيد كه علم يك كمال وجودى است كه ذات مقدس خداوندى به آن متصف مى باشد. و چنانكه ذات خداوندى وجودى است بى نهايت و غيرمحدود، علمش نيز بى نهايت خواهد بود. به همه چيز و در همه حال، عالم است و نقص و جهل در وجودش راه ندارد. بنابراين خداوند متعال جاهل نيست.

در قرآن مى‌فرمايد:

همانا كه آنچه در زمين و آسمان است از خدا پنهان نيست.(٣٧)

٤ - خدا عاجز نيست: قبلا در بحث صفات كمال به اثبات رسيد كه قدرت يك كمال است و ذات خداوند واجد آن مى باشد. و چنان كه خدا وجودى است بى نهايت، قدرت او نيز حد و مرزى ندارد، و نسبت به هر كار ممكنى قدرت دارد. بنابراين خدا از انجام هيچ كار ممكنى عاجز نيست.

٥ - محل حوادث واقع نمى شود: تغيير و دگرگونى در وجود خدا راه ندارد، پير و مريض نمى شود، نسيان و فراموشى ندارد، خواب و خستگى ندارد، از انجام كارى پشيمان نمى شود، زيرا اينگونه صفات ازآثار جسم و ماده هستند، و چون قبلا به اثبات رسيد كه خدا جسم و مادى نيست پس اين حوادث بر او عارض نمى شوند. بنابراين علم و سمع و بصر و اراده و ساير صفات كمال او بايد بگونه اى باشند كه موجب عروض عوارض نگردند.

در قرآن مى‌فرمايد:

پروردگارى كه جز او خدايى نيست و او زنده و پايدار است، چرت زدن بر او عارض نمى شود.(٣٨)

٦ - خدا مكان ندارد: در جايى قرار نگرفته، نه در زمين و نه در آسمان. زيرا جسم نيست تا نيازى به مكان داشته باشد. او خالق مكان ها و قبل از آنها وجود داشته است. خدا وجودى است مجرد از ماده و ماديات و بر همه موجودات احاطه دارد، و در ظرف خاصى نمى گنجد، وجودى است بى نهايت و غير محدود كه بر همه جا احاطه دارد. در همه جا حاضر و ناظر است و اينجا و آنجا درباره اش گفته نمى شود.

و اگر به هنگام دعا دست به سوى آسمان بر مى داريم نه بدين جهت است كه خدا را در آسمان ها بدانيم بلكه بدين وسيله اظهار ذلت و خضوع مى كنيم و خودمان را به صورت يك سائل پريشان و شرمنده مجسم مى سازيم.

و اگر مسجد و كعبه را خانه خدا مى ناميم بدين جهت است كه خدا در آنجا عبادت مى شود، و خودش آنها را خانه خدا دانسته و به آنها شرافت داده است.

٧ - خدا محتاج نيست: خدا وجودى بى نهايت و از هر جهت كامل است، و نقص و حد و فقدانى در وجودش راه ندارد به همين جهت واجب الوجود است و عدم و فقدان درباره اش تصور ندارد. و چون چنين است به چيزى احتياج ندارد، همه كمالات از او صادر شده و خودش در مقام ذات واجد همه كمالات است، او فاقد چيزى نيست تا به آن محتاج باشد. بنابراين خدا به هيچ كس و هيچ چيز محتاج نيست.

و اگر براى بندگان تكاليفى تعيين كرده و از آنها خواسته براى دفاع از دين جهاد نمايند نه بدان جهت است كه به عبادت و جهاد آنها نياز داشته است بلكه خود مردم براى تكامل نفسانى و سعادت اخروى خود نياز به دين و عبادت و جهاد در راه خدا دارند، و خداوند منان با ارسال پيامبران و تشريع قوانين و شرايع، نيازهاى آنها را تأمين كرده است. بندگان در دين دارى بر خدا منت ندارند بلكه خداوند كريم است كه بر آنها منت نهاده و با ارسال پيامبران و تشريع احكام هدايت و ارشادشان كرده است.

اگر زكات و خمس را تشريع كرده و از مردم خواسته به مستمندان كمك نمايند و در انجام امور خيريه و عام المنفعه كوشش كنند نه بدين جهت است كه به كمك هاى مادى مردم نياز داشته، بلكه بدين جهت بوده كه اين قبيل امور براى اداره اجتماع ضرورت داشته و به صلاح عموم مردم بوده است.

به علاوه خداوند بزرگ بر بندگانش لطف فرموده و همين كمك هاى مادى را كه به مصلحت خود جامعه بوده، به عنوان عبادت بلكه از بزرگ ترين عبادت ها محسوب داشته كه اگر به قصد قربت انجام بگيرد موجب استكمال نفس مى شود و در جهان آخرت صدها برابر آن را دريافت خواهد نمود.

٨ - خدا ظالم نيست: خدا به هيچ كس و هيچ گاه ستم نمى كند، چون نياز ندارد تا ستم كند. تفصيل بيشتر آن را در بحث عدل خواهيد خواند.

٩ - خدا شريك ندارد: نه در خلقت موجودات شريك دارد، نه در اداره جهان، نه در عبادت اجازه داده ديگرى را معبود قرار دهند. تفصيل بيشتر و دليل آن را در بحث توحيد خواهيد خواند.

در قرآن مى‌فرمايد:

همانا كه خدا ذره اى ظلم نمى كند، و اگر كار نيكى انجام بدهند ثواب آن را چند برابر مى كند و پاداش بزرگى از سوى خدا به آنها عطا خواهد كرد.(٣٩)

توحـيـد

توحيد زيربناى همه اديان آسمانى به ويژه دين اسلام است. پيامبران الهى مردم را به توحيد و يگانه پرستى دعوت كرده اند. و با شرك و دوگانه پرستى مبارزه كرده اند. پيامبر گرامى اسلام دعوت خويش را با توحيد آغاز كرد، در نخستين مرحله دعوت فرمود:( قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا ) . احكام و قوانين و معارف اسلام بر اصل توحيد بنا شده است قرآن مجيد عنايت ويژه اى به توحيد دارد و آيات فراوانى در اين رابطه وجود دارد به طورى كه مى توان قرآن را به عنوان يك كتاب توحيد و مبارزه با شرك معرفى كرد. قرآن كريم شرك را به صورت تنها گناهى كه قابل آمرزش نيست دانسته مى گويد:

همانا كه خدا مشرك را نمى آمرزد، و جز آن هر گناه ديگرى براى هر كس بخواهد مى آمرزد.(٤٠)

توحيد انواع گوناگونى دارد كه در چند درس به صورت كوتاه بيان خواهد شد:

توحيد ذاتى

منظور از توحيد ذاتى اين است كه همه پديده هاى جهان از يك ذات صادر شده و جز او آفريدگارى وجود ندارد. ذات برترى كه خدا «الله» ناميده مى شود يكى بيش نيست و يگانه است. يك وجود بى نياز داريم و همه پديده هاى جهان به او وابسته و نيازمندند.

بگو او خداى بى همتاست.(٤١)

و مى‌فرمايد:

بگو: او خداى يگانه است و من از شرك شما بيزار هستم.(٤٢)

در كتابهاى فلسفه و كلام براى توحيد ذاتى به دليل هاى مختلف استدلال شده است.

ولى ما نيازى به تفصيل و بيان آن ها نداريم. اگر در معناى وجود واجب و خالص و نامحدود خوب بينديشيد تصديق خواهيد كرد يك چنين وجودى بايد يگانه باشد و تعدد بردار نيست. در توضيح مطلب گفته مى شود كه موجودات از دو قسم خارج نيستند. يا محدودند يا نامحدود و مطلق.

موجود محدود موجودى است كه وجودش حد و اندازه دارد، وجود و كمالات ديگر را ندارد و مى توان آنها را از او نفى كرد. به عنوان مثال: وجود انسان، به انسان بودن مقيد و محدود شده و به همين جهت اشياى ديگر از قبيل گياه و جماد در برابر او قرار مى گيرند و مى توان آن ها را از او نفى كرد.

مى توان گفت انسان، گياه و جماد نيست، آن ها نيز انسان نيستند. چنين موجوداتى كه در مقام ذات خود وجود ندارند، نيازمند هستند و بايد وجود خود را از ديگرى بگيرند. در اين قبيل موجوداتِ محدود تعدد و تكثر تصور و امكان وقوع دارد. چنان كه گفته مى شود: انسان ها و حيوان ها و گياهان و جمادات.

قسم دوم موجود نامحدود: چنين موجودى وجودش حد و اندازه ندارد، بلكه مطلق، خالص و نامحدود است. چون نامحدود است و نقصى ندارد واجد همه كمالات است و به همين جهت بى نياز على الاطلاق و غنى بالذات است. در چنين فرضى وجود برتر و غنى ترى نيست تا به او نياز داشته باشد. در چنين وجودى اصلا تعدد و تكثر تصور ندارد. در برابر ذاتى نامحدود و بى نهايت چگونه مى توان ذات بى نهايت ديگرى را تصور كرد تا در ايجاد و اداره جهان شريك او باشد. زيرا ذات مفروض دوم اگر واجد همه كمالات ذات اول باشد عين او خواهد بود، و اگر فاقد بعض كمالات باشد محدود و نيازمند خواهد بود و چنين وجودى را نمى توان شريك خدا به شمار آورد. از آن چه گفته شد چنين نتيجه مى گيريم كه همه پديده هاى جهان محدود و نيازمند و وابسته به خدا هستند و فقط يك وجود نامحدود، خالص، و مطلق داريم، و او يگانه است و شريك ندارد.

توحيد در صفات

منظور از توحيدِ صفاتى اين است كه صفات خداى متعال عين ذات او هستند، نه زايد بر ذات او. در توضيح مطلب به چند نكته اشاره مى شود:

١ - موجودات، ذاتى دارند و صفاتى; به عنوان مثال يك صفحه كاغذ سفيد را در نظر بگيريد، شما مى گوييد: اين كاغذ سفيد است. در اين مثال كاغذ، ذات است و سفيد صفت. كاغذ مى تواند سفيد باشد و مى تواند نباشد. سفيدى بر كاغذ عارض شده و وجود مستقلى ندارد. سفيدى غير از كاغذ است و در مقام ذات او نيست. به همين جهت مى تواند سفيد نباشد.

مثالى ديگر: انسان عالمى را در نظر بگيريد. در اين جا يك انسان داريم و يك علم. انسان ذات است و علم صفت او. علم در مقام ذات انسان نيست بلكه امرى عرضى است. اگر علم ذاتى انسان بود احتياج به تحصيل نداشت. پس علم نه عين ذات انسان است نه جزء ذات او.

٢ - قبلا خوانديد كه خداى متعال داراى همه صفات كمال است. چون وجودى است نامحدود بايد داراى همه كمالات باشد. و گرنه ناقص و محدود و نيازمند و معلول خواهد بود. با صفات كمال از قبيل علم، قدرت، حيات و سمع و بصر نيز آشنا شديد.

اكنون اين سؤال به ميان مى آيد كه صفات خدا چگونه اند؟ آيا مانند صفات انسان زايد و عارض بر ذات او هستند. آيا ذات مقدس خداى متعال در مقام ذات خالى از علم، قدرت، سمع و بصر است و اين صفات، عارض بر ذات او هستند، چنان كه در انسان همين گونه است؟ يا اين كه صفات خدا به گونه اى ديگرند؟ اگر به مطالب گذشته دقت كنيد پاسخ اين سؤال را به خوبى در مى يابيد.

در توضيح مطلب بايد بگوييم: خداى متعال، موجودى است كه وجودش نامحدود، مطلق خالص و بى نهايت مى باشد. از چنين وجودى نمى توان صفات كمال را نفى كرد. و گرنه محدود و ناقص و محتاج خواهد شد. بنابراين علم و قدرت و حيات و ديگر صفات كمال عين ذات خداى متعال خواهند شد، نه زايد و عارض بر ذات. به همين جهت همواره واجد صفات بوده و نياز به كسب و تحصيل ندارد. خداى متعال، وجود نامحدود و عين علم و قدرت و حيات است. چنان كه ذات او واجب الوجود است علم و حيات و قدرت او نيز واجب و بى نياز از علت و نامحدود خواهد بود. گرچه يك وجود بيش نيست ولى وجود نامحدودى است كه مفاهيم مختلف از آن انتزاع مى شود، در مورد خداى متعال چنان نيست كه ذاتِ موصوفى داشته باشيم و صفاتى در كنار او، بلكه ذات مقدس او و صفات كماليه اش عين يك ديگرند و موجود با يك وجود نامحدود و مطلق.

على بن ابى طالب علىعليه‌السلام در نهج البلاغه به اين معناى دقيق و بلند اشاره كرده و مى فرمايد: كمال اخلاص در اين است كه صفات (زايد بر ذات) را از او نفى كنيم، زيرا هر صفتى (كه زايد بر ذات باشد) شهادت مى دهد كه غير موصوف است، و هر موصوفى شهادت مى دهد كه با صفت خود دوگانه است. پس هر كس خداى متعال را با صفت (زايد) توصيف كند او را با صفاتش مقارن قرار داده است.(٤٣)