عالم مجردات و عالم ماديات.
الف) جهان مجردات:
مجردات موجوداتى هستند كه حركت و تكامل ندارند آن چه بايد بشوند از آغاز شده اند، و به اصطلاح فعليت محض هستند مادى و جسمانى نيستند با چشم ديده نمى شوند، فساد و مرگ ندارند. واسطه فيض الهى هستند و عصيان و تخلف در آنها راه ندارد.
اين موجودات ناديدنى در لسان شرع به نام هاى: ملائكه، جنود الهى، مدبّرات، مقسّمات، عرش، كرسى، لوح و قلم معرفى شده اند. از اين قبيل تعريفات چنين استفاده مى شود كه بين خداى جهان آفرين و پديده هاى جهان هستى واسطه هايى وجود دارد كه با چشم ديده نمى شوند; به عبارت روشن تر، نظام آفرينش با ترتيب و نظم خاصى به وجود مى آيد و اداره مى شود. ملائكه مجريان فرمان تكوينى الهى هستند و تخلف و عصيان ندارند.
هر يك از فرشته ها جايگاهى ويژه و مسئوليت خاصى بر عهده دارد.
گفتنى است كه مقام هاى فرشتگان تكوينى است نه قراردادى. بدين معنا كه هر يك از آنها وجود خاصى دارند كه مسئوليت هايشان از آن وجود نشأت مى گيرد. ناگفته نماند كه فرشتگان در وجود و افعالشان استقلال ندارند بلكه واسطه اى بيش نبوده و نيازمند و وابسته به خداى بى نياز و قادر و عالم و حكيم هستند.
ب) جهان ماده و ماديات:
ماديات بر خلاف مجردات، داراى ماده و صورت هستند. از جهت ماده تغيير پذيرند حركت و تكامل دارند، صورت هاى ماده عوض مى شود ولى ماده باقى مى ماند. هرگاه ماده در اثر حركت استعداد و قابليت صورت جديدى را پيدا كرد صورت جديدى به آن عطا مى شود; مثلا يك درخت سيب را در نظر بگيريد اين درخت داراى ماده اى است و صورتى. صورت آن عبارت است از: درخت سيب بودن كه رشد و نمو مى كند و ميوه مى دهد. و ماده آن عبارت است از چيزى كه صورت درخت سيب را پذيرفته است، ماده درخت سيب قبلا صورت ديگرى داشت; مثلا دانه سيب بود. دانه سيب در اثر رشد و حركت استعداد درخت شدن را پيدا كرد، پيرو آن صورت درخت به آن داده شد همين درخت بعد از خشكيدن صورتش عوض مى شود و به صورت خاك تبديل مى شود ولى ماده اش همان ماده سابق است، اما آثار درخت سيب را ندارد. وضع ماده و صورت و تغيير و تبديل به همين طريق ادامه خواهد يافت.
جهان ماده و ماديات بسيار گسترده است و بشر اطلاعات كامل و درستى از آنها ندارد، اطلاعات ما محدود است به زمين و تعداد محدودى از موجودات زمينى مانند انواع و اصناف گياهان، انواع حيوانات، انواع معادن، آب، هوا، نور، حرارت، اطلاعات كمى از خورشيد و بعضى ستارگان، اما از عالم عظيم و بهت آور كهكشان ها، ستارگان ثابت و سيّار، اطلاعات درست و كاملى نداريم. از جهان عظيم و پنهان اتم ها نيز اطلاعات درستى نداريم. گرچه پژوهش گران براى كشف اسرار جهان اتم تلاش كرده و مى كنند و در اين خصوص به كشفيات بزرگى رسيده اند ولى رازهاى كشف نشده ميلياردها بيش از كشف شده ها است.
اما آن چه مى توان به طور اجمال گفت اين كه همه اين ها از پديده هاى موجودات مادى هستند كه در طول ساليان بسيار دراز و در اثر فعل و انفعال هاى طبيعى تكامل يافته و تغيير صورت داده و مى دهند و هر جا استعداد تازه اى به وجود آمده صورت جديدى را دريافت كرده اند. از آينده اين حركت و تكاپوى همگانى نيز اطلاعات دقيق و كاملى نداريم. سبحان الله العظيم.
مطلب دوم قانون كلى عليت: قبلا با معناى علت و معلول آشنا شديد. معلول پديده اى است كه در مقام ذات وجود ندارد، وجود و عدم نسبت به او يك سان است و به همين جهت نياز به علت دارد. علت چيزى است كه وجود معلول بر او توقف دارد. در ميان هر علت و معلولى ارتباط و سنخيت ويژه اى وجود دارد. هر معلولى از هر علتى صادر نمى شود. و هر علتى منشأ وجود هر معلولى نخواهد شد. علت اگر پديده باشد خود نيز به علتى ديگر نياز دارد. و هم چنين علّت او و علّتِ علّتِ او، سلسله علّت و معلول ها تا جايى ادامه خواهد يافت كه به علّتى برسيم كه پديده نباشد; يعنى ذاتى كه عين وجود و هستى و بى نيازى است. او خداى متعال و واجب الوجود است و علت العلل نيز ناميده مى شود.
بنابراين قانون عليت و معلوليت و اسباب و مسببات يك قانون كلى و جهان شمول است كه بر جهان هستى حاكميت دارد و بدان نظام بخشيده است. خداى متعال از طريق علل و معلولات جهان را آفريده و اداره مى كند، جهان نظم و قانون دارد و با فرمان تكوينى خداى متعال اداره مى شود
در قرآن مىفرمايد:
ما هر چيزى را به اندازه آفريديم و فرمان ما يكى بيش نيست، به اندازه چشم به هم زدن.
در اين نظام قانون مند هر پديده، جايگاه ويژه اى دارد و تخلف بردار نيست. اگر جز اين باشد مجموعه نظام بر هم خواهد خورد.
اكنون به توضيح عدل الهى در آفرينش انسان مى پردازيم: عدل در آفرينش انسان بدين معناست كه اصل ايجاد انسان و ويژگى هاى هر يك از انسان ها عادلانه و بر طبق استعداد و استحقاق آنها است و منع فيض و تبعيض ناروايى به عمل نيامده است.
بدين بيان: انسان يكى از موجودات طبيعى جهان هستى است. همانند انواع گياهان تغذيه و رشد و توليد مثل دارد، و همانند انواع حيوانات احساس و شعور و حركت با اراده دارد. بنابراين مى توان او را نوعى نبات و حيوان به شمار آورد. ولى از يك امتياز مهم برخوردار است كه در ساير نباتات و حيوانات وجود ندارد: انسان عقل و هوش و تفكر دارد كه در ساير حيوانات ديده نمى شود. منشأ اين امتياز، روح مجرد و ملكوتى اوست كه انسانيت انسان بدان بستگى دارد، به اصطلاح «صورتِ نوعى انسان» ناميده مى شود. انسان نيز مانند ساير موجودات مادى، ماده اى دارد و صورتى.
ماده انسان همان چيزى است كه قبلا صورتى ديگر داشت و اكنون نفس انسانى و روح مجرد ملكوتى را پذيرفته است. هر ماده اى لياقت و استعداد پذيرش نفس انسانى را ندارد. موادى كه صورت نباتى يا حيوانى را پذيرفته اند نمى توانند به طور مستقيم نفس انسانى را بپذيرند و انسان شوند. تنها نطفه انسان (منى) است كه مى تواند نفس انسان را بپذيرد و انسان شود. آن هم بعد از تغيير و تكامل هاى فراوان و شگفت انگيز، نطفه انسان نيز قبلا نطفه نبود بلكه به صورتى ديگر موجود بود، به تدريج و با حركت و تكامل نطفه شد. وقتى نطفه مرد در جاى مناسب يعنى رحم مادر قرار گرفت و با نطفه زن تركيب يافت استعداد انسان شدن پيدا مى كند و روح انسانى به او افاضه مى شود و بايد چنين باشد چون خداى متعال بخيل نيست.
اما انسان ها نيز از جهت هوش، حافظه، قيافه، رنگ پوست، قد، سلامت بدن يا عيب يكسان نيستند، بلكه تفاوت هاى فراوانى دارند. اين تفاوت ها نيز معلول ويژگى هاى نطفه پدر و مادر و آبا و اجداد آنها، نوع تغذيه پدر و مادر به ويژه در ايام آبستنى و شير دادن، محيط زندگى آنها، سلامت يا بيمارى پدر و مادر و اجداد مى باشد. نطفه اى كه صورت انسان خاص را مى پذيرد اين گونه استعداد داشته و بر طبق نظام عليت و معلوليت بايد اين چنين آفريده شود.
بنابراين هر انسانى در نظام قانون مند عليت و معلوليت جايگاه ويژه اى دارد و طبق استعداد خاصى كه ماده آن داشته استحقاق وجود داشته و به همان گونه و بدون ظلم و تبعيض وجود و كمالات وجودى را دريافت كرده است. اگر جز اين باشد بايد قانون جهان شمول علّيت و معلوليت به هم بخورد و اصل نظام از هم بپاشد و اصلا وجود پيدا نكند.
بنابراين عدل در آفرينش جهان و انسان بدين معناست كه پديده هاى جهان و از جمله انسان ها طبق استعدادى كه پيدا كرده اند استحقاق وجود يافته اند و به همان مقدار و همان گونه وجود و كمالات وجودى به آنها عطا شده، منع فيض و تبعيض ناروايى به عمل نيامده است.