خداشناسى

خداشناسى0%

خداشناسى نویسنده:
گروه: اصول دین

خداشناسى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله ابراهيم امينى
گروه: مشاهدات: 6964
دانلود: 2339

توضیحات:

خداشناسى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6964 / دانلود: 2339
اندازه اندازه اندازه
خداشناسى

خداشناسى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عدل خدا و اشكال هاى آن

عدل يكى از مسائل مهم اسلامى است كه همواره در كتاب هاى كلام و فلسفه مورد بحث بوده است. فيلسوفان و علماى اسلام بدان معتقد بوده و شديداً از آن دفاع كرده اند. بر عكس گروهى از مخالفان، عدل خدا را مورد انكار و ترديد قرار داده و در اين خصوص، شبهه افكنى كرده و مى كنند. اينان وقوع زلزله هاى ويران گر، سيلاب هاى خسارت بار، كودكان ناقص الخلقه و معلول، تفاوت ها و تبعيض هايى كه در افراد انسان ها مشاهده مى شود، وجود حيوانات درنده و موذى و ديگر امور از اين قبيل را از نشانه هاى عدم وجود عدل در آفرينش دانسته اند و از اين راه اصل وجود آفريدگار جهان و معاد نيز مورد تشكيك واقع شده است.

بنابراين طرح مسئله عدل و پاسخ گويى به شبهات در شرايط كنونى يك ضرورت به شمار مى رود. بحث عدل و پاسخ به شبهات آن، يكى از مسائل مهم فلسفى و كلامى است كه در كتاب هاى فلسفه و كلام به تفصيل مورد دقت و بررسى قرار گرفته و به اثبات رسيده است. متأسفانه طرح آن مسائل دشوار در اين نوشتار كوتاه امكان پذير نيست، ولى براى اين كه شبهات بى پاسخ نماند سعى مى كنم پاسخ هاى كوتاه و ساده اى را بيان كنم. مهم ترين اشكال و پاسخ آنها در چهار عنوان بررسى مى شود:

اول: آفت ها و بليه هاى طبيعى مانند زلزله هاى خسارت بار، سيلاب هاى ويران گر، طوفان هاى هولناك و ديگر بليه هاى طبيعى از اين قبيل. مى گويند: وقوع اين حوادث تلخ كه غالباً خسارت هاى جانى و مالى فراوانى به همراه دارد چگونه با عدل خدا سازگار است؟ چرا از وقوع اين حوادث جلوگيرى نمى كند؟ و چرا جهان را اين گونه آفريده است؟

به طور كوتاه مى توان گفت: اين قبيل حوادث از جمله رويدادهاى طبيعى و معلول علل و عوامل خاص خود مى باشند، از سوى ديگر قبلا دانستيد كه خداى متعال جهان طبيعت و پديده هاى مادى را به وسيله علل و اسباب آفريده و اداره مى كند و با قانون عليت و معلوليت جهان را نظم داده است نه بدين صورت كه اول پديده ها را آفريده و بعداً عليت و معلوليت را به آنها داده باشد بلكه عليت و معلوليت عين وجود آنها و با يكديگر رابطه تكوينى دارند. هر يك از علل و معلولات در جايگاه ويژه خود قرار دارند و نفى هر يك از آنها به معناى نفى مجموع نظام خواهد بود; به عنوان مثال به مراتب اعداد بنگريد، هر يك از اعداد (١ـ ٢ـ ٣ـ تا آخر) در جايگاه ويژه خود قرار دارد، عدد پنج نمى تواند در جايگاه عدد ده قرار گيرد و بالعكس. از مجموع سلسله اعداد نمى توان مثلا عدد پنج را به كلى حذف كرد. حذف آن يعنى حذف كليه اعداد.

نظام آفرينش نيز همين گونه است، هر پديده اى در جايگاه ويژه خود قرار دارد و با علل و اسباب خود رابطه تكوينى دارد. و به علت العلل يعنى خداى متعال منتهى مى شوند كه وجود عين ذات او و بى نياز از غير مى باشد. مجموع پديده هاى جهان هستى با اراده او به وجود آمده و اداره مى شوند، ولى نه با اراده هاى جدا جدا بلكه با يك اراده بسيط. قرآن مى فرمايد: امر تكوينى (ايجاد)

جز يكى نيست، همانند يك چشم به هم زدن.(٧٦)

بنابراين زلزله، پديده اى طبيعى است و به گفتار كارشناسان منافع فراوانى به همراه دارد و در نظام طبيعت يك امر ضرورى به شمار مى رود. گفته اند: اگر زلزله نبود كوه نبود و اگر كوه نبود باران و برف نبود و اگر باران نبود حيات نباتى و حيوانى و انسانى امكان پذير نبود.

البته گاهى بعضى زلزله ها خسارت هاى جانى و مالى به همراه دارد كه از لوازم تزاحم بين پديده هاى طبيعت مى باشد. نمى توان از خداى متعال توقع داشت كه در موارد زلزله هاى خسارت بار شخصاً دخالت كند و از وقوع آنها جلوگيرى نمايد چون جلوگيرى از آن بايد از راه نفى علت آن انجام بگيرد، و لازمه اش به هم خوردن نظام آفرينش خواهد بود.

پيش گيرى از خسارت هاى زلزله بر عهده خود انسان نهاده شده است، خدا به انسان عقل و هوش داده تا با كسب دانش و تجربه علل و عوامل زلزله ها را شناسايى كند و با مهار طبيعت جلو خسارت هايش را بگيرد يا به حداقل برساند در زمين هاى زلزله خيز خانه نسازد و ساختمان ها را در برابر وقوع زلزله مقاوم گرداند; چنان كه بعضى كشورها در حل اين مشكل به موفّقيت هاى بزرگى دست يافته اند.

درخصوصِ سيلاب هاى خسارت بار نيز مى توان همين گونه سخن گفت: سيلاب معلول بارش باران هاى شديد بر نقاط مرتفع زمين، شيب دار بودن زمين و سيال بودن آب است. بنابراين، جريان سيل در شرايط خاص، حادثه اى طبيعى است كه معلول علل و اسباب خاص خود مى باشد. بارش باران بر ارتفاعات و شيب دار بودن زمين و روان بودن آب از نعمت هاى بزرگ الهى هستند كه حيات گياهان و حيوانات و انسان ها را ميسر ساخته اند. و همه در جاى خويش نيكو هستند، آيا تاكنون فكر كرده ايد كه اگر باران بر زمين هاى مرتفع نمى باريد يا زمين شيب دار نبود يا طبيعت آب روان نبود زندگى ما چگونه مى شد؟ البته لازمه اينها چنين است كه در برخى موارد سيلاب جارى شود و خسارت هاى جانى و مالى به همراه داشته باشد مسئوليت پيش گيرى از اين خسارت ها بر عهده انسان عاقل نهاده شده است. بايد در مسير احتمالى سيل ها خانه نسازند، و ساختمان هاى خود را در برابر احتمال سيلاب مقاوم بنا كنند. اگر انسان ها در اين مورد كوتاهى كنند و خسارتى ببينند تقصير از جانب خودشان مى باشد.

دوم كودكان ناقص الخلقه: يكى از موارد نقض عدل الهى ايجاد كودكان ناقص الخلقه است. مانند كودكانى كه از آغاز ولادت كر يا كور يا لال يا فلج يا معلول يا ديوانه و عقب مانده از مادر متولد مى شوند. مى گويند: وجود اين قبيل كودكان ناقص الخلقه كه ناچارند عمرى را با سختى بگذرانند و پدر و مادرانشان نيز در پرستارى از آنها زجر بكشند چگونه با عدل خدا سازگار است؟ چرا همانند ساير كودكان از سلامت كامل برخوردار نيستند؟ و چرا اصلا آفريده مى شوند؟ آيا اين ظلم نيست؟

در پاسخ اين اشكال مى توان گفت: نقص اين قبيل كودكان يا در اثر نقصانى است كه در نطفه پدر و مادرشان (ژن هاى معيوب) وجود داشته و از اجداد خود به ارث برده اند يا در اثر تغذيه نامناسب پدر و مادر، مخصوصاً مادر در ايام باردارى و شير دادن است، يا در اثر رشد جنين در محيط هاى آلوده به سموم و مواد زيان بار مى باشد يا در اثر ضربه اى است كه در ايام باردارى يا در حال زايمان بر شكم مادر وارد شده است. به هر تقدير، نقصان نوزاد مربوط به نقصى است كه در ماده پذيرنده صورت انسان وجود داشته است. خداى متعال به اين قبيل كودكان وجود ناقص نداده بلكه وجود داده ولى ظرفيت ماده پذيرنده آنها بيش از اين نبوده است. ظرفيت و استعداد ويژه ماده هر يك از اينها نيز معلول علل و اسباب خاص خود مى باشد.

در اين جا دو سؤال پيش مى آيد: سؤال اول اين كه خدايى كه از نقصان اين ماده آگاه است چرا وجود انسان به او مى دهد تا انسان ناقص آفريده شود؟ سؤال دوم اين كه مگر خدا قادر نيست به چنين ماده اى صورت انسان سالم عطا كند؟

در پاسخ سؤال اول مى توان گفت: چنان كه قبلا گفته شد وجود پديده هاى مادى مربوط است به استعداد خاصى كه در ماده آنها پيدا شده است. هر استعدادى كه در ماده پيدا شد بر طبق آن صورتى به او داده خواهد شد، ماده اى كه استعداد پذيرش صورت انسان را پيدا كرد صورت انسانى به او عطا خواهد شد. نفس انسان خير و كمال است بايد افاضه شود، نهايت اين كه اگر اين ماده استعداد رشد جسمانى كامل داشت به طور صحيح رشد مى كند و اگر نقصى در آن بود از رشد كامل محروم خواهد شد.

در پاسخ سؤال دوم نيز مى توان گفت: چنان كه قبلا گفته شد خداى متعال پديده هاى هستى را به وسيله علل و اسباب آفريده و اداره مى كند و از همين راه جهان نظام يافته است. نبايد توقع داشت خداى متعال در بعضى موارد شخصاً دخالت كند و بدون وجود علل طبيعى به ماده غير مستعد رشد صحيح جسمانى عطا كند. اين بدان معناست كه در برخى موارد، قانون عليت و معلوليت و نظم جهان آفرينش را بر هم بزند و چنين كارى امكان پذير نيست. در يك كلام، در قدرت خدا شك نيست ولى قدرت او به امر محال تعلق نمى گيرد، و بر هم خوردن نظام عليت و معلوليت از محالات است.

بنابراين، نواقصى كه در كودكان معلول مشاهده مى شود معلول نقصان و عدم استعداد نطفه اى است كه نفس انسان بر آن افاضه شده است. و خود آن نقصان نيز معلول علل خاص خود مى باشد و از لوازم جهان ماده و محصول تزاحمات موجودات مادى است و جلوگيرى از آنها جز از راه جلوگيرى از وقوع علل طبيعى امكان پذير نيست. خدا به انسان عقل و هوش داده تا با پژوهش هاى علمى و تجربه علل و عوامل حدوث اين نواقص را كشف كند و در توليد فرزند و حتى در موقع انتخاب همسر مورد استفاده قرار دهد با رعايت كامل قوانين بهداشت، در محيط زيست و در تغذيه در ايام باردارى و زايمان مى توان از توليد كودكان ناقص تا حد زيادى جلوگيرى كرد.

ممكن است كسى بگويد: در صورتى كه پدر و مادر و مسئولانِ سالم سازى محيط زيست و بهداشت عمومى به وظيفه خود عمل نكردند و كودكى ناقص و معلول به دنيا آمد او چه تقصيرى دارد كه ناچار است عمرى را با تحمل دشوارى هاى فراوان بگذراند؟ در پاسخ مى گوييم: البته او تقصير ندارد خداى متعال هم بيش از حد قدرتش تكاليفى را بر او مقرر نداشته است. او انسان است و تكامل نفسانى براى هر انسانى به مقدار استعداد و تلاشش ميسور مى باشد. صبر و تحمل مشكلات او نيز قطعاً بى پاداش نخواهد بود. و در جهان پس از مرگ نتيجه آنها را خواهد ديد. پدر و مادر و ديگر پرستاران او نيز پاداش نيك خواهند داشت.

سوم تفاوت ها و تبعيض ها: يكى از موارد نقض عادلانه بودن آفرينش وجود تفاوت در ميان افراد انسان است. مانند تفاوت در رنگ پوست، زيبايى و زشتى، هوش و حافظه، قواى جسمانى و ديگر امور از اين قبيل، گفته مى شود همه انسان ها حق حيات و برخوردارى از نعمت هاى زندگى دارند، چرا متفاوت آفريده شده اند؟ چرا به انسان ها هوش و حافظه يك سان داده نشده است؟ مگر افراد زشت چه جرمى داشتند كه زشت آفريده شدند؟ آيا اين قبيل تفاوت ها تبعيض ناروا و ظلم نيست؟

در پاسخ مى توان گفت: تفاوت هاى مذكور يا معلول استعدادهاى متفاوتى است كه در نطفه پدر و مادرشان بوده و از اجداد خود به ارث برده اند يا معلول اوضاع و شرايط محيط زندگى آنها است يا معلول نوع تغذيه پدر و مادر و به ويژه مادر در زمان باردارى است. به هر تقدير، تفاوت انسان ها معلول استعدادهاى متفاوت طبايع آنها مى باشد. و در يك كلام تفاوت ها قابل انكار نيست، ولى نبايد آنها را تبعيض ناروا به شمار آورد، تبعيض در جايى صادق است كه به دو نطفه اى كه از جهت استعداد يكسان هستند دو نوع كمال وجودى داده شده باشد در صورتى كه در موارد مذكور چنين نيست.

چهارم وجود حيوانات موذى: گفته مى شود وجود حيوانات موذى مانند درندگان، گزندگان، انواع ويروس ها و ميكرب هاى زيان بار كه جان و سلامت انسان ها و برخى حيوانات را به خطر انداخته اند چگونه با عدل خدا سازگار است؟ وجود اين حيوانات موذى چه فايده اى دارد؟ و چرا اصلا آفريده شده اند؟

در پاسخ مى توان گفت: مقتضاى جود و فيض خدا اين است كه در هر ماده اى كه استعداد وجود خاصى را پيدا كرد بر طبق استعدادش افاضه وجود بكند، اگر استعداد وجود حيوانات درنده و گزنده پيدا شد نفس حيوانى را به آن افاضه مى كند و اگر استعداد وجود ميكرب را پيدا كرد همان وجود را به آن عطا مى كند. وجود اين قبيل حيوانات موذى گرچه ممكن است براى انسان ها و ديگر حيوانات زيان بار باشد ولى براى خود آنها خير و كمال است. وجود عقرب گرچه براى انسان ضرر دارد ولى براى خود آن خير و كمال است. به علاوه وجود اين حيوانات قطعاً منافعى در بر دارد گرچه انسان هنوز به منافع آن ها پى نبرده است. بى اطلاعى ما دليل بى فايده بودن آنها نيست.

خداى متعال به انسان عقل و هوش داده تا از منافع ديگر موجودات و از جمله حيوانات موذى بهره بگيرد و از زيان هاى احتمالى آنها جلوگيرى كند. انسان مى تواند حتى از ويروس ها و ميكرب هاى زيان بار، با رعايت بهداشت و بهره گيرى از مواد ضد ميكرب با ميكرب ها مبارزه كند و تأثيرات آنها را خنثى سازد. بنابراين وجود حيوانات موذى را نمى توان به عنوان شر و ناقض عدل در آفرينش به شمار آورد.

نقش عدل در نبوت

عدل يكى از صفات افعال خداى متعال است. بدين معنا كه همه كارهاى خدا عادلانه است و بر هيچ كس ستم نمى كند اين اصل نه تنها در آفرينش موجودات جارى است چنان كه قبلا بدان اشاره شد بلكه پايه و اساس ساير اصول عقايد مانند نبوت، امامت و معاد نيز است. اگر كسى در ضرورت عدل الهى تشكيك كند نبوت و امامت و معاد را نيز نمى تواند اثبات كند. در بحث نبوت در چهار مورد به عدل استناد مى شود.

مورد اول ضرورت تشريع احكام و تكاليف و ارسال آن به وسيله پيامبران كه نبوت عامه ناميده مى شود. در اين بحث چنين گفته مى شود:

١ - در فلسفه و كلام به اثبات رسيده كه گرچه انسان يك حقيقت بيش نيست ولى داراى چند مرتبه وجودى است، از يك طرف جسم طبيعى و مادى است و آثار آن را دارد. از سوى ديگر جسم نامى است و از اين جهت تغذيه و نمو دارد، از طرف ديگر داراى نفس حيوانى است و حس و حركت دارد. اما عالى ترين مرحله وجودى او روح مجرد ملكوتى است كه انسانيت او به آن بستگى دارد.

٢ - به اثبات رسيده كه گرچه بدن مادى انسان در معرض انحلال و مرگ است ولى روح انسانى او مرگ و نابودى ندارد بلكه به هنگام مرگ از جهان دنيا به جهان آخرت منتقل مى شود تا در جهان جاويدان آخرت به پاداش اعمال نيك و كيفر كارهاى بد خود برسد.

٣ - انسان در اين جهان دو نوع زندگى دارد: يكى زندگى نباتى و حيوانى كه مربوط به تن اوست، ديگرى زندگى باطنى كه مربوط به نفس و روح انسانى اوست.

٤ - زندگى نفسانى انسان بستگى دارد به نوع عقائد، اخلاق، و اعمال نيك و يا بد او. اگر در جهان با عقائد صحيح و اخلاق نيك و اعمال شايسته در صراط مستقيم انسانيت حركت كند، روح ملكوتى او تكامل يافته و در جهان پس از مرگ زندگى خوش و سعادتمندانه اى خواهد داشت. و اگر با عقايد باطل و اخلاق زشت و اعمال ناشايسته از صراط مستقيم انسانيت انحراف يافت در وادى هاى تاريك حيوانيت و درنده خويى سقوط خواهد كرد و در جهان آخرت زندگى سخت و دردناكى خواهد داشت.

قرآن كريم در آيات فراوان دين و شريعت را به عنوان صراط مستقيم و خداى متعال را به عنوان هادى و پيامبر را به عنوان بشير و نذير معرفى كرده است. از باب نمونه:

بگو: پروردگارم مرا به صراط مستقيم كه دين استوارى است هدايت كرده است.(٧٧)

ما آنان را به راه راست هدايت كرديم.(٧٨)

خدا هر كس را كه بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى كند.(٧٩)

بگو: شرق و غرب جهان مال خداست هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مى كند.(٨٠)

همانا كه خدا پروردگار من و شماست، پس او را پرستش كنيد و اين است صراط مستقيم.(٨١)

تو را نفرستاديم مگر براى اين كه مژده دهى و بترسانى.(٨٢)

چنان كه ملاحظه مى كنيد در اين آيات و ده ها مانند اينها دين و شريعت به عنوان صراط مستقيم و خداى متعال به عنوان هدايت كننده بدان معرفى شده است. هدايت به معناى راهنمايى است و راهنمايى بدون وجود راه تصور ندارد. دين عبارت است از مجموعه اصول عقايد صحيح اخلاق و احكام و قوانين شريعت و اين همان صراط مستقيم است. كه در نمازها مرتب از خدا مى خواهيم كه ما را به سوى آن هدايت كند:( اِهْدِنَا الصِّراطَ المُستَقِـيمَ )

با توجه به آن چه گفته شد نتيجه مى گيريم: خدايى كه انسان را آفريده و كمالاتى را برايش مقرر داشته و به نيروى استكمال مجهزش ساخته و براى رسيدن به كمالات نفسانى راه خاصى را برايش پيش بينى كرده و مى داند كه در پيمودن اين راه دشوار نياز به هدايت و كمك دارد قطعاً او را در جهل و بلاتكليفى رها نمى سازد. مهمل گذاشتن انسان هاى نيازمند ظلم و كارى قبيح به شمار مى رود كه ساحت مقدس خداى عليم و حكيم و قادر و غنى از آن منزه خواهد بود. گرچه در بحث نبوت عامه به قاعده لطف تمسك شده است ولى چنان كه ملاحظه فرموديد عقيده به عدل الهى نيز بسيار مهم است. اگر عدل پذيرفته نشود در اثبات ضرورت نبوت تمسك به قاعده لطف تنها كفايت نمى كند و نمى تواند پاسخ گوى شبهات باشد.

مورد دوم صفات ممتاز پيامبران: در بحث نبوت به اثبات رسيده كه پيامبران صفات ممتازى دارند كه مهم ترين آنها سه چيز است:

يك: علم كامل به مجموع احكام و قوانين، عقايد صحيح، اخلاق نيك كه انسان ها بدان نياز دارند;

دو: عصمت يعنى مصونيت كامل از خطا، اشتباه، فراموشى و گناه;

سه: قدرت بر انجام كار خارق العاده، در موارد لازم جهت اثبات اين كه در ادعاى پيامبرى صادق است.

وجود اين سه مزيت را براى پيامبر ضرورى مى دانند. در اثبات نظر خود معمولا به «برهان لطف» استناد كرده اند; بدين بيان كه مقتضاى لطف الهى اين است كه پيامبرانش از سه مزيت مذكور برخوردار باشند تا در ارشاد و هدايت مردم موفق تر باشند.

ولى گمان مى كنم در اين مسئله هم بهتر است از اصل عدل الهى استفاده كنيم; بدين بيان كه ارسال پيامبرى كه جاهل به همه يا بعض احكام باشد و احتمال خطا و اشتباه در تبليغاتش وجود داشته باشد يا براى اثبات نبوت خود معجزه نداشته باشد با عدل خدا سازگار نيست، زيرا در هدايت و راهنمايى انسان ها به صراط مستقيم دين كوتاهى شده و ساحت مقدس پروردگار حكيم و عالم از چنين امر زشتى منزه مى باشد.

مورد سوم مقدور بودن تكاليف: در علم كلام به اثبات رسيده كه احكام و تكاليف شرعى بايد در حد قدرت و توان بندگان باشد، در اين خصوص هم به آيات و احاديث استدلال شده، هم به دليل هاى عقلى. از باب نمونه، قرآن مى فرمايد:

خدا هيچكس را تكليف نمى‌كند مگر به مقدار توانش.(٨٣)

خدا هيچكس را تكليف نمى‌كند مگر به چيزى كه به او رسانده باشد.(٨٤)

در راه خدا، چنان كه بايد جهاد كنيد، او شما را برگزيد و در دين برايتان حرج و مشقت قرار نداد.(٨٥)

خدا نخواسته بر شما سخت بگيرد بلكه خواسته كه شما را پاك سازد.(٨٦)

در احاديث نيز بدين مطلب اشاره شده است از باب نمونه:

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

زيان و زيان رساندن در اسلام نيست. اسلام بر منافع مسلمان مى‌افزايد و بدى به او نمى‌رساند.(٨٧)

و همان حضرت مى‌فرمايد:

هر چه را كه بنده بدان مضطر شود خدا آن را حلال كرده است.(٨٨)

از اين قبيل آيات و احاديث يك حكم كلى استفاده مى شود كه خداى متعال در جعل احكام و تكاليف، قدرت بندگان را رعايت كرده، تكليف مالايطاق و حكم سخت و طاقت فرسا و حرجى ندارد. و با اين حكم مى توان احكام كلى و مطلق را در مواردى كه عمل بدان ها موجب ضرر و حرج باشد تخصيص زد. چنان كه خود ائمهعليهم‌السلام به بعضى از آن تخصيص ها تصريح كرده اند.

نمونه هاى فراوانى از آنها را مى توانيد در احاديث اهل بيتعليهم‌السلام و فتواى فقها بيابيد.

به عنوان نمونه: يكى از احكام مهم و ضرورى اسلام روزه ماه مبارك رمضان است كه درباره آن تأكيدهاى فراوان شده است، ولى به كسانى كه روزه گرفتن برايشان دشوار باشد اجازه افطار داده شده است مانند بيمارانى كه روزه برايشان ضرر دارد، و زنان باردارى كه نزديك زايمان هستند و روزه براى خودشان يا جنينى كه در رحم دارند زيان دارد، و مسافران كه سفر آنان به مقدار شرعى باشد، و پيرمردان و پيرزنانى كه روزه گرفتن برايشان دشوار است اجازه داده شده كه روزه ماه رمضان را افطار كنند. البته بعد از ماه رمضان در صورتى كه عذرشان برطرف شد بايد قضاى آن روزه ها را بگيرند; مگر پيرمردان و پيرزنان كه قضا هم بر آنان واجب نيست. در ساير احكام و تكاليف شرعى نيز وضع همين گونه است. اكثر اين احكام استثنايى در احاديث آمده است، در مواردى هم كه نصِّ خاصى وجود نداشته باشد مى توان از حكم كلى نفى تكليف مالايطاق و ضرر و ضرار و حرج استفاده كرد.

در اثبات اين اصل علاوه بر آيات و احاديث به «قاعده لطف» نيز استناد شده است; بدين توضيح كه:

مقتضاى لطف الهى بر بندگان اين است كه در تكاليف مجعول او تكليف مالايطاق و حَرَجى و طاقت فرسا وجود نداشته باشد.

علاوه بر اينها در اين خصوص به اصل «عدل الهى» نيز مى توان استدلال كرد; بدين بيان كه تكليف مالايطاق و جعل احكام زيان بار و حَرَجى كار زشتى است كه ساحت مقدس پروردگار عالم و حكيم از ارتكابِ آن منزه مى باشد.

گفتنى است در شريعت اسلام احكامى هم وجود دارد كه در ابتداى امر چنين تصور مى شود كه تكليف مالايطاق و حَرَجى هستند مانند وجوب جهاد و دفاع كه علاوه بر دشوارى گاهى به زخمى شدن و حتى به شهادت بعضى مجاهدين منتهى مى شود، ولى بايد بدين نكته مهم توجه داشته باشيم كه جهاد و دفاع، امرى عقلايى است و از ضروريات زندگى اجتماعى بشر به شمار مى رود. اين حكم به اسلام اختصاص ندارد بلكه همه اديان آسمانى و اقوام و ملل در مواقعى كه عقايد و آرمانها و كشور و ملت خود را در معرض تهاجم دشمن ببينند وظيفه خود مى دانند كه براى دفاع از آن قيام كنند. چنين كار دشوارى را نه تنها تكليف مالايطاق و حَرَجى نمى دانند بلكه با افتخار و سرافرازى در ايثارگرى پيش قدم مى شوند، كشته شدگان خود را شهيد مى دانند و ياد آنها را گرامى مى دارند. در اسلام نيز همين گونه است در آيات و احاديث از جهاد و ايثارگرى در راه خدا تعريف و تمجيد شده و براى شهيدان، مقام بسيار والايى ذكر شده است.

مورد چهارم عدل خدا در جهان پس از مرگ: پيامبران در طول تاريخ همواره از معاد و روز جزا خبر داده اند. از قول خداى متعال به مؤمنان و نيكوكاران وعده بهشت و نعمت هاى بهشتى مى دادند و بدين وسيله به ايمان و عمل صالح تشويقشان مى كردند. و به كافران و بدكاران وعده دوزخ و عذاب هاى اخروى مى دادند. اساس دعوت پيامبران اين گونه بود و به همين وسيله، مؤمنين و نيكوكاران را اميدوار و كافران و ستمكاران را بيم مى دادند. اكنون اين سخن به ميان مى آيد كه آيا خداى متعال در جهان آخرت حتماً به وعده هايش عمل خواهد كرد؟ يا اين كه مى تواند به وعده هايش عمل نكند بلكه برعكس مى تواند مؤمنان و صالحان را به دوزخ بفرستد و كافران و ستم كاران را به بهشت ببرد؟ عدليه مى گويند: خداى حكيم و عادل حتماً به وعده هايش عمل خواهد كرد، چون وعده داده و خلف وعده كار زشتى است و كار زشت از خدا صادر نخواهد شد.

در آيات فراوان قرآن نيز بدين مطلب تصريح شده است:

ما در قيامت ميزان عدل را بر پا مى سازيم و به هيچكس ستم نمى شود.(٨٩)

پس در آن روز به هيچكس ستم نمى شود، و به آن چه عمل كرده ايد پاداش داده خواهيد شد.(٩٠)

خدا هيچ كس را جز به اندازه طاقتش مكلف نمى‌كند، كارهاى خوبى را كه انجام داده از خود اوست و كارهاى ناشايسته نيز از خود اوست.(٩١)

از روزى بترسيد كه به سوى خدا باز مى گرديد و به هر كس پاداش عملش به تمامى داده خواهد شد و بر كسى ستم نخواهد شد.(٩٢)

در اينجا لازم مى‌دانم به نكته بسيار مهم و دقيقى اشاره كنم:

از آيات و احاديث استفاده مى شود كه ثواب ها و عقاب هاى اخروى امورى اعتبارى و قراردادى نيستند، بلكه امورى واقعى و محصول و صورت اخروى اعمال و اخلاق نيك يا زشت انسان در دنيا هستند. بهشت و نعمت هاى بهشتى باطن اخلاق نيك و كردار شايسته انسان در دنيا هستند كه در اين جهان پايه گذارى و در جهان آخرت آشكار مى گردند. دوزخ و عذاب هاى اخروى نيز همين گونه است.

در قرآن مى‌گويد:

روزى كه هر كس كارهاى نيك و بد خود را حاضر ببيند، آن گاه آرزو مى كند كه اى كاش ميان او و كردار ناشايسته اش فاصله زيادى بود. خدا شما را از خودش مى ترساند و نسبت به بندگانش مهربان است.(٩٣)

بنابراين اخلاق نيك يا زشت، و كردار شايسته يا ناشايسته انسان در اين جهان ملازم و جوهره ذات انسان مى شوند و همواره تا قيامت با او خواهند بود. و با همان ها محشور خواهد شد. بهشت و نعمت هاى بهشتى از اخلاق خوب و اعمال صالح درست مى شود و جهنم و انواع عذاب هاى اخروى اين اخلاقى رذيله و كردار ناصالح به وجود خواهد آمد.

بازتاب ايمان در اخلاق و رفتار

خداشناسى نبوت و معاد، امور ذهنى و بى اثر نيستند، بلكه ايمان مسئوليت آفرين و با عمل، لازم و ملزوم يكديگرند. ايمان به منزله ريشه درخت و عمل صالح به منزله ساقه و برگ و ميوه آن درخت است. ايمان و اعتقاد قلبى نمى تواند فاقد آثار عملى باشد، بلكه به طور حتم آثار و لوازمى را در پى خواهد داشت. به وسيله عمل افراد مى توان به مرتبه ايمانشان پى برد. هر چه ايمان قوى تر باشد آثار بيشترى از آن بروز خواهد كرد. هر چه عمل كمتر باشد ايمان نيز ضعيف تر خواهد بود. كسانى كه اظهار ايمان و دين دارى مى كنند ولى آثار ايمان در اعمالشان ظاهر نيست يا در باطن ذات فاقد ايمان هستند و براى فريب دادن مردم تظاهر به ايمان مى كنند يا اين كه از ايمان بسيار ضعيفى برخوردار هستند كه نتوانسته آنها را به عمل وادار كند.

ايمان سرچشمه عمل و تعهدآور و مسئوليت آفرين است. ايمان انسان را وادار مى كند تا در برابر دستورات الهى تسليم باشد و در تمام ابعاد زندگى از برنامه ها و رهنمودهاى پيامبران پيروى كند. در احاديث فراوان ايمان را به همين معنا تفسير كرده اند. از باب نمونه، علىعليه‌السلام مى فرمايد:

از پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيدم: ايمان چيست؟ فرمود: تصديق به قلب، اقرار به زبان و عمل به اعضا و جوارح.(٩٤)

اگر ايمان واقعاً در دل انسان نفوذ كرده باشد آثارش به طور حتم در گفتار و رفتار او آشكار خواهد شد.

انسان مؤمن با تمام وجود خدا را پذيرفته و به وجودش ايمان دارد و خودش را در برابر او مسئول مى شناسد و در برابر او و دستورهاى پيامبرانش تسليم خواهد شد. او اين حقيقت را پذيرفته كه انسان و جهان، پوچ و بى هدف نيست و انسان براى نابود شدن به وجود نيامده بلكه براى تكامل نفسانى و انتقال به جهان آخرت و زندگى در آن جهان به وجود آمده است. او مى داند كه هر انسانى مسئول اعمال خودش مى باشد و حساب و كتابى دارد و نتيجه اعمالش را خواهد ديد. مؤمن اين حقيقت را باور كرده كه مرگ پايان زندگى نيست بلكه وسيله اى است براى انتقال از اين جهان فانى و گذرا به جهان نور و سرور و جاويدان آخرت.

انسان مؤمن با چنين باور و برداشتى از جهان، چگونه مى تواند نسبت به اخلاق و گفتار و كردارش بى تفاوت باشد؟ با چنين برداشتى زندگى انسان دگرگون مى شود و در تمام ابعاد و به سوى يك هدف يعنى جلب رضاى خدا و پيروى از دستورهاى پيامبران متوجه مى گردد. ايمان زير بناى عمل و در سه بعد بر روى انسان اثر مى گذارد:

١ - اخلاق: انسان مؤمن به زندگى نفسانى و حيات معنوى ايمان دارد و مى داند كه در اين جهان به وسيله اخلاق و ملكاتى كه كسب مى كند شخصيت آينده اش را مى سازد و پرورش مى دهد و با همان ها در قيامت محشور خواهد شد.

اگر نيك باشند آينده اى خوب و خوش و سعادتمند خواهد داشت و اگر زشت و قبيح باشند آينده اى تاريك و دردناك نصيبش خواهد شد، به همين جهت همواره سعى مى كند نفس خويش را از رذايل اخلاق، تصفيه و پاك سازد و با مكارم و فضايل اخلاق پرورش دهد. سعى مى كند شخصيت انسانى و ملكوتى خويش را تقويت و اميال و خواسته هاى حيوانى را كنترل كند.

٢ - عبادت و پرستش: انسان مؤمن چون به خدا ايمان دارد و او را تنها آفريدگار و مدبّر جهان مى داند در برابر عظمت و قدرت بى پايان او سر تعظيم و عبوديت فرو مى آورد و تنها او را ستايش و پرستش مى كند. با خدا دل گرم و مأنوس است و با او راز و نياز مى كند و همواره به او پناه مى برد و از نيروى لايزالش استعانت مى جويد. به وسيله عبادت و ذكر و انس با خدا به تكميل و پرورش نفس خويش مى پردازد و به او تقرب مى جويد.

٣ - مسئوليت هاى اجتماعى: انسان مؤمن نظام سياسى و اجتماعى اسلام را بهترين وسيله سعادت دنيوى و اخروى خويش مى شناسد و خود را در اجراى كامل آنها متعهد و مسئول مى داند. در مبارزه با ظلم و ستم و برقرار ساختن عدل اجتماعى تلاش و جهاد مى كند. انسان مؤمن خود را وابسته به امت واحد و بزرگ اسلام مى داند. عظمت و خوش بختى امت را سعادت خويشتن مى شمارد و ضعف و ذلت آن را ضعف و ذلت خود محسوب مى دارد. افراد امت را همانند اعضاى پيكر خويش مى شناسد. از آسايش و خوشى آنها لذت مى برد و از ناراحتى و تألّم آنها احساس رنج و ناراحتى مى كند.

آن چه را براى خود مى خواهد براى ساير مسلمين نيز همان را مى خواهد. و آن چه را براى خود نمى پسندد براى ديگران نيز نمى پسندد. به همان مقدار كه براى رفاه و آسايش خود مى انديشد به همان مقدار براى آسايش و رفاه ديگران تلاش و جهاد مى كند. به همان اندازه كه براى سعادت و خوش بختى خود و خانواده اش احساس مسئوليت مى كند به همان اندازه نسبت به سعادت و خوش بختى امت واحد اسلام و ساير مسلمين احساس مسئوليت مى كند. كه مسئوليت هاى اجتماعى نيز از ايمان سرچشمه مى گيرند و بخش مهمى از اسلام را تشكيل مى دهند ايمانى كه آدمى را به كنج خلوت براند و به سرنوشت جامعه بى تفاوت گرداند، ايمان واقعى نيست. پيامبر گرامى اسلام فرمود:

هر كس به امور مسلمين اهتمام نورزد مسلمان نيست، و هر كس كه استغاثه مسلمانى را بشنود كه مسلمانان را به يارى مى طلبد و او را اجابت نكند مسلمان نيست.(٩٥)

زندگى پيامبران و سيره بزرگان دين نيز بهترين گواه است. آنان در حالى كه زاهدانى شب زنده دار بودند در صحنه پيكار نيز همانند شير ژيان جهاد مى كردند. چنان نبود كه در كنج خلوت بنشينند و به عبادت و دعا اكتفا كنند بلكه علاوه بر آن در صحنه اجتماع و ميدان كارزار نيز حضور داشتند و در راه مبارزه با ظلم و استكبار و محروميت و استضعاف و براى برقرار ساختن عدل اجتماعى نيز تلاش و جهاد مى كردند، و در انجام اين مسئوليت بزرگ از هيچ گونه فداكارى دريغ نداشتند. با ستم كاران و طاغوت ها مى جنگيدند و از هيچ گونه دشوارى و سختى نمى هراسيدند.

آرى، مكتب توحيد، مكتب اخلاق، تقوا، مكتب عبادت و انس با خدا، مكتب جهاد و پايدارى و ايثار و مبارزه با ظلم و بيدادگرى و دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر مى باشد. همه اينها از ايمان راستين سرچشمه مى گيرند.

گفتنى است چنان كه ايمان سرچشمه عمل صالح است هم چنين عمل صالح نيز در تقويت و تثبيت ايمان نقش بزرگى را بر عهده دارد. هر اندازه كه در پرهيز از گناهان و اخلاق زشت و در انجام عمل صالح تلاش كنيم به همان اندازه نور ايمان در دل ما شديدتر مى گردد. بنابراين بعد از اعتقاد به خدا و معاد و نبوت بايد در عمل به دستورهاى الهى بكوشيم تا به مراتبى عالى تر از ايمان نائل گرديم. كسانى كه از ايمان تنها به يك باور ذهنى اكتفا مى كنند و در عمل التزام و تعهدى ندارند و از تمايلات و خواسته هاى نفسانى خويش پيروى مى كنند، نه تنها از رسيدن به هدف نهايى حيات باز مى مانند بلكه به تدريج ايمان خود را از دست مى دهند. علم و عمل براى روح انسان به منزله دو بالند كه با نبودن هر يك از آن ها انسان نمى تواند به مقام هاى عالى خداپرستى پرواز و سير و صعود كند.

مجموعه «جوان و باورها» در شش جلد: «خداشناسى»، «معاد»، «پيامبرى و پيامبر اسلام»، «آشنايى با اسلام»، «آشنايى با وظايف و حقوق زن» و «امامت و امامان» به قلم روان حضرت آية الله امينى كه سال ها با انديشه ورزى در منابع و متون دينى و ارتباط دائمى با جوانان و تفكر درباره مسائل عقيدتى و تربيتى آنان آثار متعددى را تأليف كرده اند، با نظمى منطقى سامان يافته است.

بى ترديد جوانان با مطالعه منظم، مى توانند پاسخ هاى گوناگون فكرى خود را از اين مجموعه بگيرند.