اخلاق و عرفان

اخلاق و عرفان0%

اخلاق و عرفان نویسنده:
گروه: کتابها

اخلاق و عرفان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: رضا رمضانى
گروه: مشاهدات: 8227
دانلود: 2439

توضیحات:

اخلاق و عرفان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 77 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8227 / دانلود: 2439
اندازه اندازه اندازه
اخلاق و عرفان

اخلاق و عرفان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ضرورت پرداختن به مباحث اخلاقى

سوال : با توجه به پيشرفت هاى علمى و تكنولوژيكى، آيا پرداختن به مباحث اخلاقى در جامعه ى كنونى ضرورت دارد؟

جواب : در ابتدا مناسب است به اين سؤال پاسخ دهيم كه آيا توجّه به امور اخلاقى و ضرورت نظام اخلاقى براى انسان، به زمان و مكان خاص و شرايط ويژه اى بستگى دارد و اگر آن شرايط براى جامعه اى فراهم نگرديد پرداختن به مسائل اخلاقى، ضرورتى نخواهد داشت؟ يا اين كه چنين نظامى براى هر فرد و جامعه اى و در هر شرايطى، يك امر ضرورى است، حتى اگر جامعه اى در برترين و كامل ترين مراحل علمى و تكنولوژى باشد; و حتى جوامعى كه از پيشرفت هاى علمى برتر برخوردار باشند نياز بيش ترى به امر تهذيب و بازسازى روحى و آراسته شدن به فضايل انسانى و اخلاقى و دورى گزيدن از رذايل و زشتى هاى اخلاقى دارند؟

براى پاسخ به اين نوع سؤالات لازم است رويكرد خود را در حوزه ى معرفت شناسى انسانى مشخص نماييم. آيا انسان يك تافته ى جدا بافته از همه چيز و همه كس است و از ويژگى و حرمتى برخوردار نيست؟ آيا انسان هم چون نظاره گرى در كناره و در حكم تابع است؟ يا هم چون ذهن عاقل كه همه چيز براى او قابل فهم است؟[٣٧] و يا موجودى است كه حقيقت روح او، جان عالم است و او براى پيوستن به حق مطلق (يعنى پروردگار عالم) آفريده شده و مى تواند به مقام ولاية اللهى و خلافت اللهى برسد؟ و تا به لقاى الهى نايل نشود آرام نمى گيرد; شادى و سرور و آرامش و اطمينان او، در رسيدن به حقيقت مطلق تأمين مى شود و واقعيت وجودى خود را براى همين منظور مى داند؟

بى شك رويكرد اخير نسبت به ساحت انسانى، ضرورت آراستگى به فضايل اخلاقى را در شرايطى كه موانع بسيارى براى چنين حضور زيبا و پايدارى وجود دارد بيش تر خواهد كرد; خصوصاً در شرايطى كه فرد و جامعه با بحران معنويت درگير است و انسان در هاله اى از ابهام و چندگانگى درباره ى خود به سر مى برد. بى ترديد در شرايطى كه سلاح هاى مدرن، نه براى انسان، كه براى تخريب و بهره كشى از او ساخته مى شود، ضرورت طرح مسائل انسانى و اخلاقى و احترام به كرامت او، چند برابر خواهد بود; مانند آنچه بر ناكازاكى و هيروشيما وارد آمد كه اين جنايت بزرگ، لكه ى ننگى است مولود بى اخلاقى در حوزه ى سياست در عرصه ى جهانى; لذا با كم ترين درنگ، اهميت و ضرورت نظام مبتنى بر اخلاق در جوامع امروزى ملموس و مشهود است; به ويژه زمانى كه جوامع بشرى در برقرارى روابط انسانى با آفت ها و آسيب هاى جدّى مواجه اند.

در مجموع، با توجّه به پيشرفت هاى بسيار بالاى علوم تجربى و فن آورى و علوم كاربردى، دلايلى وجود دارد كه ضرورت فراگيرى علم اخلاق را، در هر زمانى، خصوصاً در عصر پيشرفت علم و تكنولوژى، چند برابر مى نمايد كه به طور نمونه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) وصول به هدف نهايى : هدف علم اخلاق، رساندن جان آدمى به آخرين افق هاى انسانى است كه هدف نهايى از آفرينش انسان و جهان است. در واقع همه ى شاخه هاى علوم و معارف اسلامى از اعتقادات تا احكام عملى، از دستورهاى فردى تا اجتماعى، براى تحقق اين هدف جهت گيرى شده اند و به همين دليل، نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هدف نهايى رسالت بزرگ خويش را تنظيم مكارم و بزرگوارى اخلاقى معرفى مى نمايد. اين جايگاه مهم و بى مانند، ما را وامى دارد تا اخلاق را بر علوم ديگر مقدم بداريم.

برخى از عاملان اخلاق معتقدند كه حكيمان پيشين عنوان «علم» را فقط برازنده ى «اخلاق» مى دانستند و آن را «اكسيد اعظم» مى ناميدند و اولين علمى را كه مى آموختند و در تدوين و تعليم آن سعى فراوان داشتند، علم اخلاق بود. آنان عقيده داشتند كه شيفتگان علم تا زمانى كه خود را به زيور فضايل اخلاقى آراسته نسازند آموختن علوم ديگر براى آنها سودى نخواهد داشت.[٣٨] اين شيوه بيش تردر حوزه هاى دينى متداول بود. به كسانى كه شوق فراگيرى علوم دينى را داشتند، در ابتدا، مدّتى آموزش اخلاق مى دادند و بعد از آن كه شايستگى و لياقت خود را براى آراستگى به فضايل نشان مى دادند و به آداب و اخلاق دينى آراسته مى شدند، علوم ديگر، مانند ادبيات، منطق، اصول، فقه و... را به آنان مى آموختند; زيرا بدون آراستگى و پاكى نفس، نمى توانستند از اين علوم استفاده ى بهينه نمايند و يا سودى به ديگران برسانند.

حال با علومى كه امروزه در عصر بى هويتى و بحران معنويّت وجود دارد و هر لحظه ممكن است با سوء استفاده از آن، فكر و جان ميلياردها انسان به خطر افتد، اگر اخلاق و نظام انسانى و ارزشى وجود نداشته باشد، خطر جامعه را تهديد مى كند; از اين رو به نظر مى رسد كه در عصر علم و تكنولوژى، شرايط پردازش به تحقق نظام اخلاقى، ويژه تر خواهد بود.

ب) سامان دهى زندگى: نقش و كاركرد بى مانند اخلاق در اصلاح و سامان دهى زندگى دنيوى انسان و حلّ مشكلات شخصى، خانوادگى و اجتماعى او، دليل كافى براى ضرورت فراگيرى اين علم است. امروز نقش حاكميت معيارهاى اخلاقى در پيش گيرى از جرايم و اصلاح اجتماعى و حتّى حل مشكلات قضايى، جلوگيرى از مفاسد ادارى، حل مسائل خانوادگى، ايجاد آرامش روانى و پر كردن خلأهاى روحى و درونى بر كسى پوشيده نيست و هر روز معلمان و خردمندان جوامع بشرى تأكيد بيش ترى بر آن دارند.

كاركرد مثبت حاكميت محاسن و فضايل اخلاقى را، حتى در توسعه ى اقتصادى و وجدان كارى، توسعه ى سياسى و اجتماعى و استقرار عدالت اجتماعى و تثبيت نظم اجتماعى و احترام به حقوق ديگران و مسئوليت پذيرى، به وضوح مى توان ديد; زيرا اخلاق، تنها در يك حوزه از ساحت انسانى جريان ندارد، بلكه عنصرى است كه در تمام حوزه هاى وجودى انسان جارى است و اگر به حاكميت فضيلت ها منجر شود، همه ى سرزمين هاى وجودى انسان را به سوى صلاح و كمال فرد و جامعه هدايت مى كند.

____________________

پى نوشت ها :

[١] «جاودانگى و اخلاق»، يادنامه ى شهيد مطهرى، ص ٤٠٦.

[٢] براى اطلاع بيش تر ر.ك: الهيات شفا، مقاله ى اول، فصل اول; ملاهادى سبزوارى، منظومه ى حكمت، ص ٣٠٠ و ٣١٠; ياد نامه ى شهيد مطهرى، مقاله ى نهم «جاودانگى و اخلاق»; و علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ٧١، ص ٣٩٣.

[٣] علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ٧١، ص ٣٩٣.

[٤] سوره ى آل عمران، آيه ى ١٦٤ و سوره ى جمعه، آيه ى ٢.

[٥] حسن عميد، فرهنگ عميد، ص ٩٨.

[٦] راغب كه از بزرگ ترين واژه شناسان قرآنى است، مى گويد: خَلْق يا خُلق در اصل و ريشه يكى هستند; هم چون شَرْب و شُرْب و صَرْم و صُرْم; لكن تفاوت آن دو در اين است كه خَلْق اختصاص يافته به شكل ها و صورت هايى كه با چشم ديده مى شود و درك مى گردد، و خُلْق ويژه ى سيرت و باطن و سرشت است كه با بصيرت فهميده مى شود. ر. ك: مفردات راغب، ماده ى خلق.

[٧] ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، فلسفه ى اخلاق، ص١; ملا محسن فيض كاشانى،ا ئ الحقائق، ص٥٩; محمد محمدى گيلانى، درس هاى اخلاق اسلامى، به كوشش جعفر سعيد، ص ٢٣.

[٨] ر.ك: ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق و طهارة الاعراق، ص ٢٧; خواجه نصيرالدين طوسى، اخلاق ناصرى، ص ٤٨; و محمد مهدى نراقى، جامع السعادات، ج ١، ص ٢٦.

[٩] - Foulquie

[١٠] الاخلاق النظريه، ص ١٠.

[١١] محمد رضا مدرس، فلسفه ى اخلاق، ص ٩.

[١٢] Ethics

[١٣] مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، فلسفه ى اخلاق، ص ٢١.

[١٤] احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، اخلاق اسلامى، ص ٢٤.

[١٥] مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، فلسفه ى اخلاق، ص ٢١.

[١٦] ر.ك: پاپكين و استرول: كليات فلسفه، ترجمه ى سيد جلال الدين مجتبوى، ص ٦٤ و ٦٩.

[١٧] سيد محمد رضا مدرسى، فلسفه ى اخلاق، ص ٢١.

[١٨] ر.ك: على شيروانى، اخلاق اسلامى و مبانى نظرى آن، ص ٢٦.

[١٩] محمد تقى مصباح يزدى، فلسفه ى اخلاق، ص ١٠.

[٢٠] همان.

[٢١] سيد ابوالقاسم هاشمى، منطق نظرى منطق علمى اخلاق، ص ٣٠٩; و سيد محمد رضا مدرسى، فلسفه ى اخلاق، ص ١٠٠ به بعد.

[٢٢] همان.

[٢٣] مرتضى مطهرى، فلسفه ى اخلاق، ص ٢٥٩; و تعليم و تربيت در اسلام، ص ٩٣ ـ ١٣٥.

[٢٤] ر.ك: مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص ١٣٥ ـ ١٣٦.

[٢٥] ملا مهدى نراقى، جامع السعادات، ج ١، ص ٢٦.

[٢٦] حسين حقانى زنجانى، نظام اخلاق اسلام، ص ٢٦ ـ ٢٧.

[٢٧] محمد بيصار، العقيدة و الاخلاق، ص ٢٢٤.

[٢٨] شيخ محمد جواد مغنيه، فلسفه ى اخلاق در اسلام، ص ١٥.

[٢٩] سوره ى جمعه، آيه ى ٢.

[٣٠] علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ٧، باب ٥٩، ص ٣٧٢، ح ٨.

[٣١] سوره ى احزاب، آيه ى ٢١.

[٣٢] حسين حقانى زنجانى، نظام اخلاقى اسلام، ص ٢٧.

[٣٣] راغب اصفهانى، الذريعة الى مكارم الشريعة، ص ١.

[٣٤] همان.

[٣٥] سيد محمد عنيايى عاملى، آداب النفس، ج ١، ص ٢٦.

[٣٦] ر.ك: ملا مهدى نراقى، جامع السعادات، ج ١، ص ٢٦ ـ ٤٩; احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، اخلاق اسلامى، ص ٢٣; حسين حقانى زنجانى، نظام اخلاقى اسلام، ص ٢٧ و على اكبر بابازاده، زمينه هاى فساد و راه درمان.

[٣٧] ايان باربور، علم و دين، ترجمه ى بهاء الدين خرمشاهى، ص ٤١.

[٣٨] ملا محمد مهدى نراقى، جامع السعادات، ج ١، ص ٢٧.

امكان رسيدن به مقامات اخلاقى

سوال : آيا بدون دين و اعتقاد دينى، رسيدن به مقامات اخلاقى ممكن است؟

جواب : براى دست يابى به پاسخ صحيح، به چند نكته ى سودمند اشاره مى كنيم:

الف) انسان خلاف موجودات ديگر، داراى دو بعد مادى و معنوى است كه هر كدام نيازها و خواسته هاى مربوط به خود را دارند; با اين حال، اصالت با روح و جان انسان است و بدن ابزارى است كه بايد در خدمت روح قرار گيرد و از تدبير، درايت، هدايت و اداره ى آن برخوردار گردد.

ب) روح و جان آدميان از گرايش ها و بينش هاى فطرى و الهى برخوردار است، بدون اين كه آموزشى صورت گرفته باشد; مانند گرايش به حقيقت جويى، پرستشگرى، ابداع و نوآورى، فضيلت خواهى[١] و...

ج) فضيلت خواهى و اخلاق گرايى كه يكى از بزرگ ترين و مهم ترين گرايش هاى مقدّس آدميان است، با توجّه به ساختار وجودى انسان، داراى مكانيزم خاصّى است كه بايد با يك مهندسى بسيار دقيق، براى شكوفاسازى آن برنامه ريزى كرد.

د) در هنگام برنامه ريزى، بايد همه ى ابعاد و زواياى موضوع را شناخت و چون حوزه ى مربوط به روح و گرايش هاى روحى چيزى نيست كه انسان به تمام زواياى وجود آن آگاه باشد، و خداى متعال سازنده ى انسان، تنها كسى است كه به تمام خواسته ها، نيازها، گرايش ها و بينش هاى وجود او آگاه است، برنامه ريزى در بخش شكوفاسازى روحى و روانى انسان، بدون وحى، ممكن و ميسور نخواهد بود; چنان كه در ديگر گرايش هاى فطرى انسانى كسى قادر به برنامه ريزى براى انسان نيست; لذا هيچ گاه در هيچ يك از بخش هاى فكرى، اخلاقى و عملى، مكتب هاى ساخت بشر نمى توانند پاسخ گوى تمام معضلات فكرى و اخلاقىِ انسان باشند و همواره به بن بست منتهى مى شوند.

هـ) از آنچه گذشت به دست مى آيد كه تمام بخش هاى دين (عقيده، اخلاق و عمل) فطرى است و با نيازهاى واقعى او هماهنگ است; لذا اخلاق كه بخشى از دين است ـ نه جداى از آن و يا در كنار آن ـ قوانين و الزاماتى است كه بشر براى رسيدن به سعادت واقعى خود بايد به آن پاى بند باشد.

و) برخى از فيلسوفان غربى معتقدند بدون دين و دستاوردهاى آن، اخلاق مى تواند در جامعه تحقق پذيرد و بدون اعتقاد به باورهاى دينى، از جمله ايمان به مبدأ و معاد، جامعه را مى توان به ابعاد اخلاقى رهنمون ساخت.[٢] بايد به آنان گفت كه ما در قوانين و الزامات اخلاقى، آن هم در ساحت انسانى، نياز به دين و وحى داريم، تا چه رسد به ضمانت اجرايى تحقق نظام ارزشى اخلاقى، كه تنها پشتوانه ى چنين نظامى، اعتقاد و ايمان به مبدأ و معاد است و انسان زير سايه ى دين و وحى الهى و با عمل به دستورها و احكام نورانى آن مى تواند روح لطيف خود را تربيت و شكوفا نمايد.[٣]

تفاوت اخلاق دينى و اخلاق سكولار

سوال : تفاوت اخلاق دينى و اخلاق سكولار در چيست؟

جواب : اخلاق دينى:[٤] سرچشمه ى اخلاق دينى، دين و وحى الهى و شريعت آسمانى است و منشأ اخلاق غير دينى، افكار و عقايد بشرى است. اخلاقِ دينى يگانه است; زيرا دين حق يكى است:( إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ ) ; اما داراى مراتب است، گرچه گاهى در لفظ، تعدّد اديان و تعدّد پيامبران استعمال مى شود، لكن همه ى انبيا مسير واحدى را دنبال مى كردند و دين در مسير تاريخ بشرى، مراحل تكامل خود را طى كرده تا به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده كه كامل ترين مرتبه ى دين است و مجموعه ى قوانين مورد نياز بشر، براى هميشه ى تاريخ، در آن تدوين يافته است.[٥]

ويژگى هاى اخلاق دينى

١ - پايه و اساس عمل اخلاقى دينى، نيّت و انگيزه است; بدين معنا كه هر چه نيت پاك تر و خلوص معنوى آن بيش تر باشد، ارزش آن عمل زيادتر خواهد بود; از اين رو علىعليه‌السلام مى فرمايد:

النيّةُ اساس العمل[٦] ; نيّت، پايه و اصل عمل است.

لذا اگر كارى به منظور جلب توجّه و يا فريب دادن ديگران صورت گيرد، از نظر اسلام، ارزش اخلاقى ندارد; چون از انگيزه ى پاك الهى نشأت نگرفته و مبتنى بر اصول و مبانى اخلاقى نيست.

٢ - ويژگى ديگر اخلاق دينى اين است كه بر پايه ى وظيفه شناسى و تكليف مدارى استوار است. انسان دين دار، كمك به محرومين و يتيمان، امانت دارى، راست گويى و... را وظيفه و مسئوليتى در قبال خود و جامعه مى داند و با دست يابى به اين فضايل، راه رسيدن به سعادت واقعى را بر خود هموار مى سازد.

اخلاق سكولار [٧]

اخلاق سكولار، اخلاقى است كه بر پايه ى جدايى از دين مبتنى گشته است; همان طور كه در آراى گوناگون در زمينه ى اخلاق هنجارى مطرح شد، برخى بر آن بوده اند كه جدا از پديده ى وحى، خدا و دين، نظامى اخلاقى بنا نهند، كه به اين نوع اخلاق، اخلاق سكولار گفته مى شود.[٨] در مغرب زمين، پس از دوره ى رنسانس و در عصر روشنگرى، عده اى از متفكران و انديشمندان، تحت تأثير قرن ها ستيزه ى مذهبى بر آن شدند كه نظريه هاى اخلاقى را سامان دهند تا بر عقل يا انگيزه هاى عمومى استوار گردد. نزد آنان مسلّم بود كه معيارهاى حاكم بر اخلاق و تلاش براى مستدل ساختن يا توجيه آن معيارها، از دين و عقايد دينى جدايى پذير است; از همين جا تلاش براى سامان دادن اخلاق سكولار آغاز شد و مكاتب اخلاقى متعددى به وجود آمد.

اخلاق سكولار را مى توان به دو دسته ى كلى تقسيم نمود: ١ - نظريه هاى غايت گرايانه;[٩] ٢ - نظريه هاى وظيفه گرايانه.[١٠]

نظريه هاى غايت گرايانه همواره به نتيجه ى كار توجّه دارند; لذا براى بازشناسى كارهاى درست از نادرست، خوب از بد و بايدها از نبايدها، بايد به نتيجه توجّه نمود. بر پايه ى اين نظر براى اين كه روشن شود كه بايد راست گفت يا دروغ، امانت دار بود يا خيانت كار...، بايد توجّه كرد كه نتيجه ى كدام يك از اين ها داراى خير بيش ترى است; البته خير و شر و خوبى و بدى در اين زمينه ـ كه ميزان شمرده مى شود ـ از سنخ خوبى و بدى اخلاقى نيست.

غايت انگاران درباره ى اين كه چه چيز به معناى اخلاقى خوب و خير است، ديدگاه هاى گوناگونى را برگزيده اند، هر چند غالب ايشان لذت گرا هستند و خير را به خوشى و شر را به رنج تعريف مى كنند. اينان هر عملى را كه خوشى و لذت بيش ترى داشته باشد اخلاقى، و در غير اين صورت، غير اخلاقى مى دانند.

مكتب هايى، مانند خودگرايى اخلاقى (لذت گرايى فردى) و ديگرگرايى و سودگرايى جمعى گونه هاى مختلف سكولار اخلاقى اند.

بر اساس نظريه هاى وظيفه گرا كه به عمل نگر و قاعده نگر تقسيم مى شوند، همه ى احكام اسلامى درباره ى الزام، جزئى بوده، قواعد كلى در اين باره دست نايافتنى و بى فايده اند و در نظريه ى قاعده نگر بر اين باورند كه معيار درست و نادرست، مشتمل بر قواعدى است كه ممكن است خاص يا عام باشند.[١١]

بررسى روابط مختلف در اخلاق دينى

سوال : آيا اخلاق دينى، تنها به رابطه ى انسان با نفس مى پردازد؟ يا از رابطه ى انسان با خدا و انسان با انسان و طبيعت نيز سخن مى گويد؟

جواب : انسان تافته ى جدابافته اى نيست كه با هيچ چيز و هيچ كس رابطه و پيوندى نداشته باشد. او در اين جهان پهناور با ديگر موجودات رابطه اى ارگانيزمى يا مكانيزمى دارد[١٢] و اين ارتباط و پيوند ناگسستنى، براى چرخش زندگى انسان امرى ضرورى و حاكى از تأثير و تأثر متقابل از يك توسعه مدارى در روابط بشرى است و به دنبال آن، تعهدها و مسئوليت هايى كه بر عهده ى انسان گذاشته شد از يك معنادارى و هدفمندى در خصوص انسان حكايت دارد; بر اين اساس، آدمى، افزون بر تعهدات و الزام هايى كه نسبت به خود دارد، تعهدهاى ديگر و بلكه بيش ترى نسبت به طبيعت، ديگران و خداى متعال دارد.

انسان در حيات نباتى و حيوانى خود، به خاطر نياز به آب، هوا، غذا، و...، بى شك پيوندى طبيعى با اين اشيا و موجودات دارد و از اين جهت، مسئوليت هايى، حتّى در حفظ و حراست از طبيعت نيز بر عهده ى اوست; و درباره ى رابطه ى انسان با هم نوعان خود، عواملى وجود دارد كه اجتماعى زيستن را بيش تر تقويت مى نمايد; به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم:

١ - غريزه ى جنسى. اين غريزه كه از غرايز مهم انسان است، باعث مى گردد هر فردى به جنس مخالف تمايل نشان دهد، به او نزديك شود و با وى معاشرت و ارتباط برقرار نمايد و با اين پيوند، اجتماع كوچك خانواده كه مجموعه ى آن، اجتماع بزرگ را تشكيل مى دهد به وجود مى آيد. در چنين شرايطى، آدمى بايد به تعهداتى كه نسبت به ديگر اعضا در خانواده ى كوچك و بزرگ دارد پاى بند باشد.

٢ - عواطف انسانى، جايگاه طبيعى انسان به گونه اى سازمان دهى شده كه مايل است به انسان هاى ديگر نزديك شود و با آنان انس و الفت برقرار نمايد.

٣ - عقل و خرد انسان. عقل و خرد حكم مى كند كه انسان ها براى برآوردن نيازمندى هاى مادى و معنوى به كمك همديگر بشتابند، تا بر مشكلات مسلّط گردند.[١٣]

با توجّه به اين كه برقرارى ارتباط با همديگر در ابعاد فردى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى، فكرى، اخلاقى و علمى يك ضرورت انكارناپذير است، بايد در همه ى بخش ها قوانين و ضوابطى وجود داشته باشد كه در منطقى و عقلانى كردن اين روابط لازم است و چون اين نياز و خواسته در ساختار وجودى انسان به وديعه نهاده شده، دين در توصيف و تبيين اين روابط و شيوه هاى برقرارى اين پيوندها، اصول و مبانى را فراروى انسان قرار داده است تا با پاى بندى به اصول و مبانى جامعه از فضا و محيط مساعدى براى نيل به رشد و تكامل و تعالى برخوردار باشند; از اين رو، دين مترقى اسلام در عين پذيرش اين ارتباط بين انسان ها، براى جهت دادن به آن، با توجّه به اصول حاكم بر ارزش هاى اجتماعى، قوانين و ضوابطى را در اختيار ما قرار داده تا از اين رهگذر، جامعه به آرمان هاى والاى ارزشى خود دست يابد.

اصول ارزشى در پيوندهاى اجتماعى

١ - عدل و قسط. با استفاده از آيات مى توان از اين اصول ارزشى در جهت دهى پيوندهاى اجتماعى بهره برد. مقتضاى عقل آن است كه هر فرد به اندازه اى كه در زندگى اجتماعى و تحصيل مصالح جامعه مؤثر است، به همان اندازه نيز از نتايج زندگى اجتماعى بهره مند شود; و اين همان اصل عدل است. حقيقت عدل و قسط آن است كه به اندازه اى كه افراد بار ديگران را به دوش مى كشند، ديگران نيز بار آنان را بر دوش گيرند. قرآن كريم در سفارش به اين اصل مهم مى فرمايد:

( إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ ) ;[١٤] چون ميان مردم داورى مى كنيد، به عدالت داورى كنيد.

٢ - احسان. اصل احسان براى جبران كمبودهاى موجود در جوامع است و داشتن روحيه ى احسان گرايى براى زدودن محروميت ها بسيار كارآمد است; لذا خداى متعال به همراه فرمان به عدل، به احسان نيز امر فرموده است:

( إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ) ;[١٥] همانا خداوند فرمان به عدل و احسان مى دهد.

٣ - تقدم مصالح معنوى بر منافع مادى. در بينش دينى و اسلامى، دنيا مقدمه اى براى آخرت است و آخرت گرايى از مشخصه هاى دين داران واقعى است; لذا منافع مادى در نزد آنان وسيله اى براى مقامات معنوى و تعالى انسان شمرده مى شود و در تزاحم بين منافع مادى و مصالح معنوى بايد دوّمى را مقدم بدارند. اين اصل براى ريشه كن نمودن بسيارى از اختلافات و كشمكش ها مفيد است.[١٦] در اخلاق دينى، به غير از قوانين ارتباط با طبيعت، خود و انسان، به مهم ترين رابطه كه مبناى ارزش گذارى همه ى رابطه هاست، يعنى برقرارى رابطه با خدا، تأكيدهاى فراوانى شده است; زيرا آرامش و اطمينان قلبى و درونى انسان با چنين رابطه اى تأمين مى گردد:

( أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ) ;[١٧] آگاه شويد كه ياد خداوند، آرام بخش دل هاست.

زيبايى حيات بشرى در تثبيت و تقويت استمرار اين رابطه است و آنچه به زندگى انسان طراوت و نشاط و زيبايى مى دهد و ذوق و شوق به زندگى را در انسان زنده نگه مى دارد، باور او نسبت به حق تعالى است; اين باور با معرفت و شناخت خداوند تقويت مى شود و محبّت، ثمره ى ماندگار آن معرفت و شناخت است، و شكرگزارى و سپاس و عبوديت و بندگى از آثار ارزشمند آن محبّت جاودانه است.

خلاصه اين كه، در اخلاق دينى، نسبت به همه ى رابطه ها (با خود، طبيعت، ديگران و خدا) هم از جهت كمّى و هم از نظر كيفى، ملاك ها و معيارهاى ويژه اى ذكر گرديده است.[١٨]

ملاك فضايل و رذايل اخلاقى

سوال : ملاك و معيار تشخيص فضايل و رذايل اخلاقى چيست؟

جواب : يكى از مسائل اساسى و پايه اى در مباحث اخلاقى، چگونگى تمييز فعل اخلاقى از ساير افعال و، به تعبير ديگر، ملاك و معيار بازشناسى فعل اخلاقى است. پاسخ هاى گوناگون و گاه متضادى به اين پرسش داده شده كه ناهمگونى در برخى پاسخ ها به اختلاف در مبانى معرفت شناسى و جهان بينى برگشت مى نمايد; در ذيل به برخى از اين ديدگاه ها اشاره مى كنيم و سپس ديدگاه اسلام را مورد بررسى قرار مى دهيم:

سود رسانى: عده اى ملاك فضيلت اخلاقى را ديگرخواهى و رساندن سود به ديگران دانسته، معتقدند هر فعلى كه هدف و غرض از آن منفعت و نگاه به خود باشد، غيراخلاقى و در صورتى كه از روى خودخواهى انجام نپذيرد اخلاقى است.

قصد انجام وظيفه: برخى، مانند كانت، معتقدند كه ملاك در فعل اخلاقى، آن است كه از وجدان سرچشمه گيرد; لذا آن تكاليف و مسئوليت هايى كه وجدان بر عهده ى انسان گذاشته و غرض در انجام و اداى تكليف، خود آن تكليف است، نه چيز ديگر، فعل اخلاقى شمرده مى شود و هر فعلى كه چيز ديگرى در آن دخالت داشته باشد، هيچ گاه نمى تواند فعل اخلاقى به شمار آيد.

نوع دوستى: بعضى ديگر، فعل اخلاقى را فعلى مى دانند كه ناشى از «احساسات نوع دوستانه» باشد و با توجّه به اين كه در انسان، غريزه ى نوع دوستى و عاطفه گرايى بسيار نمود و ظهور دارد، ضامن اجراى فعل اخلاقى در خود انسان است.

نفع طلبى عقلانيت، عدالت و زيبايى روحى: بعضى، مانند برتراند راسل نفع طلبى هوشمندانه و دورانديشانه، برخى از حكما و فلاسفه، عقلى بودن، بعضى «عدالت» و عده اى نيز زيبايى روحى را ملاك فعل اخلاقى دانسته اند; البته رويكردهاى ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد.[١٩]

از نظر شهيد مطهرى، بيش تر اين نظريه ها، در صورتى درست اند كه يك اعتقاد مذهبى پشت سر آنها باشد; زيرا خدا سرسلسله ى معنويات و پاداش دهنده ى كارهاى خوب است. احساسات نوع دوستانه، كه خود امرى معنوى است، وقتى در انسان ظهور و بروز مى كند كه انسان در جهان، قايل به معنويّتى باشد; يعنى انسان، با اعتقاد به خداست كه مى تواند انسان ها را دوست داشته باشد و اين احساسات نوع دوستانه در او ظهور و بروز مى يابد. اعتقاد مذهبى، پشتوانه ى مبانى اخلاقى است. آن كس كه اخلاق را از مقوله ى زيبايى و نيز زيبايى را، زيبايى معقول و معنوى مى داند، درست مى انديشد. اگر ما به يك حقيقت و زيبايى مطلق معقول و معنوى به نام خدا قايل نباشيم، نمى توانيم به زيبايى معنوى ديگرى معتقد باشيم; يعنى زيبايى معنوى روح، يا زيبايى معنوى فعل، وقتى معنا پيدا مى كند كه ما به خدا اعتقاد داشته باشيم. وجدان اخلاقى كانت نيز، تا انسان به خداوند اعتقاد نداشته باشد، برايش معنا پيدانمى كند; هم چنين با اعتقاد به معاد، نظريه ى هوشيارى خوب كار مى كند; زيرا انسان ـ به قول او ـ منفعت جو آفريده شده و جز منفعت خود را نمى خواهد. او كار را با بررسى انجام مى دهد تا در آخر سود بيابد. اگر اعتقاد به عدلِ الهى باشد، اين حس، ضامن اجراى خوبى است، ولى وقتى اين اعتقاد نباشد و هر چه هست در همين دنيا باشد، انسان تحت شرايطى معتقد مى شود كه نفعش در اين است كه نفع ديگران را ضميمه ى خود كند; پس اين نظريه هم، وقتى آن نتيجه ى نهايى را مى دهد كه اعتقاد به خدا و عدل الهى در كار باشد.[٢٠]

تبيين ديدگاه اسلام

از نظر اسلام، فضيلت فعل اخلاقى، به تأثيرگذارى آن فعل در رسيدن به كمال انسانى بستگى دارد; از اين رو هر فعلى كه در بازسازى روح آدمى و وصول به كمال نهايى تأثير بگذارد، فضيلت، و در غير اين صورت، رذيلت اخلاقى شمرده مى شود; البته بايد توجّه داشت كه مراد و مقصود، آن فعلى است كه با اراده و اختيار آدمى انجام بپذيرد.

نياز به يادآورى است كه اين اثربخشى، يا به طور مستقيم صورت مى پذيرد و يا زمينه را براى كمال يابى فراهم مى سازد; لذا اسلام چنين فعلى را اخلاقى مى شمرد و چون كمال نهايى انسان، رسيدن به قرب الهى و بهره ورى از صفات پروردگار عالم است، هر آنچه در رسيدن به اين مقصد والا، كارآمد و نقش آفرين باشد از نظر اسلام فضيلت اخلاقى شمرده مى شود; مانند حبّ به خدا، ذكر، صداقت، امانت و وفادارى به عهد، صبر و مقاومت، حكمت، عدالت، عفت، شجاعت، زهد و ورع، صفاى ذهنى، توكل، توسل، دعا، خوف از خداوند متعال، خوش خلقى، يارى به محرومين، كمك به يتيمان، روحيه ى خدمت گزارى، ايثار و از خودگذشتگى، صله ى رحم، عفو و بخشش و...

هر آنچه انسان را از مقصد و مسير كمال، منحرف نمايد و از توجّه به خداى متعال باز دارد، رذيلت اخلاقى به حساب مى آيد; مانند خودخواهى، پيروى از هواى نفس، عجب و خودبينى، كبر و نخوت، دروغ، حسد و بخل، حب دنيا، غيبت، تهمت، ريا و هر گناه و نافرمانى اى كه خداى متعال نسبت به آن غضب مى نمايد. از اين جهت ترك واجبات و ارتكاب معاصى، از بزرگ ترين رذايل شمرده مى شود.[٢١]

شايان ذكر است كه فضايل، در اثربخشى، مراتب و درجاتى دارند و اين به اندازه ى معرفت و شناخت و انگيزه اى بستگى دارد كه آن فعل از آن برخوردار است; هم چنان كه رذايل و گناهان را به خاطر ميزان آثار سوء، به كبيره و صغيره تقسيم مى نمايند. پس هر فعلى كه آدمى را به خدا نزديك تر و مقرّب تر و از آثار معنوى بيش ترى برخوردار سازد و در بازسازى و تهذيب روح انسان، نقش آفرين تر باشد، از فضيلت بيش ترى برخوردار است.[٢٢]

نقش اراده در رسيدن به اخلاق نيكو

سوال : نقش اراده در رسيدن به اخلاق نيكو چيست، و چگونه مى توان آن را تقويت كرد؟

جواب : اراده نقش اساسى براى رسيدن به فضايل اخلاقى ايفا مى كند; زيرا انسان، با اراده و اختيار خود است كه مى تواند در جهت سعادت يا شقاوت گام بردارد.

اراده چيست؟ اراده قوه اى است در انسان كه به عقل وابسته است; همان گونه كه ميل، به طبيعت آدمى وابسته است. ميل از نوع كشش و جاذبه است كه اشياى مورد نياز انسان را به سوى خود مى كشد; هر اندازه كه ميل شديدتر باشد، اختيار آدمى ضعيف تر مى شود; زيرا انسان در اختيار يك قدرت بيرون از خود قرار مى گيرد. اما اراده يك نيروى درونى است و انسان به وسيله ى آن، خود را از تأثير نيروهاى بيرونى خارج مى كند و هر چه آن را تقويت نمايد اختيارش فزونى مى يابد و بيش تر مالك خود و كار و نيز سرنوشت خويش مى گردد.[٢٣]

اراده، قوه و نيرويى است كه براى شكوفاسازى استعدادهاى سرشار انسان، نقش بنيادين دارد و وديعه و امانتى است كه خداى متعال براى بهره گيرى از امكانات، در اختيار بشر قرار داده تا از اين رهگذر، مسير خوب شدن و خوب ماندن را بر خود هموار سازد و به واسطه ى بهره ورى بهينه از اين نعمت بزرگ الهى، قدر و منزلت انسان افزون، و همّتش والا مى گردد; هم چنان كه علىعليه‌السلام فرموده است:

قدرُ الرّجل على قدر همّته;[٢٤] ارزش انسان به اندازه ى همت اوست.

تأثير اراده بر سلوك اخلاق

انسان بدونِ اراده، نمى تواند با رذايل اخلاقى مبارزه كند; او با اراده، شايستگى آراسته شدن به هر فضيلت اخلاقى را نصيب خود خواهد كرد.

عالمان اخلاقى، طلب و اراده را اولين قدم در سير و سلوك اخلاقى دانسته اند. تا او نخواهد و اراده نكند و در اين امر جدّى نباشد راه به جايى نخواهد برد. اين خواستن انسان است كه محيط و بستر و فضاى دل و جان را بر شدنى زيبا هموار مى سازد و آدمى را در ميدان سلوك مهيّا مى نمايد[٢٥] .

تقويت اراده

براى تقويت اراده بايد كارى را كه در صدد انجام يا ترك آن است تصوّر و در فوايد و ضررهاى آن انديشه نمايد; اگر انجام آن عمل و يا داشتن آن صفت، در رسيدن به كمال و تعالى روح انسان مؤثر و مفيد است، بايد براى برانگيختن انگيزه ى خويش، در خود شوق و ذوق و ميل به آن كار و آراسته شدن به فضيلت را به وجود آورد; آن گاه بر انجام كار همّت نمايد و با اراده ى جدّى در صدد زمينه سازى تحقق مطلوب خود بر آيد و با موانع مقابله كند. در ترك صفت رذيله و يا كار زشت نيز همين شيوه جريان دارد، بدين صورت در ابتدا آن صفت يا كار را تصّور كند، آن گاه آثار شوم و سوء آن را مورد بازنگرى و بررسى قرار دهد، تا تنفر و انزجار از آن كار زشت و صفت پليد در او پديد آيد و آن را از خود دور سازد.

از جمله سفارش هايى كه براى تقويت اراده شده، اهميت دادن به مسئله ى تقوا و تزكيه ى نفس است. حضرت علىعليه‌السلام در نهج البلاغه به طور مكرّر در اين زمينه مطالبى بيان فرموده است; از جمله:

أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ[٢٦]

مَثَل گناهان و خطاها، مانند اسب هاى چموش است كه اختيار را از كف سوار مى گيرند. گناه، آدمى را تحت تأثير شهوات و ميل هاى نفسانى قرار مى دهد و انسان بر خلاف عقل و ايمانش مرتكب گناه مى شود و مالكيت بر نفس خود را از دست مى دهد; و تقوا مانند مركب رام است كه اختيارش به دست سواركار است; يعنى انسان با داشتن اين صفت و حالت، فرمان مى دهد، همان گونه كه سواركار فرمان مى دهد و مركب اطاعت مى كند و لجامش را به هر طرف كه متمايل كند مركب به همان سمت و سو حركت مى نمايد، بدون آن كه چموشى و لگدپرانى نمايد. پس انسان بايد بر تقويت ايمان و باورها و تقوا، كه ضامن حكومت اراده است، اهتمام ورزد، تا بتواند بر تمايلات نفسانى غلبه پيدا كند و با همه ى مسائل منطقى و عقلانى برخورد نمايد و زمام خيال را با پروا پيشگى به دست گيرد.[٢٧]

بنابراين، انسان موجودى توانمند است و براى رسيدن به ترقى و تكامل از چنان اراده اى برخوردار است كه با آن به هر چه بخواهد مى تواند برسد و با تقويت اراده ى خود مى تواند زندگى را پر نشاط و پر طراوت نمايد. اراده به منزله ى آبشارى است كه راه خود را از ميان سنگلاخ ها و كوهستان هاى بسيار صعب العبور باز مى كند وبه جلو مى رود.

پرهيز از اظهار ضعف

از نكته هاى پايه اى در سير و سلوك، و دست يابى به فضايل و دورى از رذايل، آن است كه انسان همواره خود را در برابر وسوسه هاى شيطانى، داراى اراده اى قوى بداند و هيچ گاه اظهار ضعف و زبونى نكند. در اين بخش به دو نمونه از كسانى كه از اراده ى خويش بهره جستند و به مقامات والا رسيدند اشاره مى كنيم: