راه تحصيل محبت الهى
براى رسيدن به محبت الهى، معرفت و شناخت نسبت به حضرت حق لازم است; هر چه اين معرفت و شناخت بيش تر باشد محبت به او نيز بيش تر و شديدتر خواهد بود.
براى تحصيل محبت الهى دو راه وجود دارد: راه عملى و راه نظرى.
١ - راه عملى: و آن انديشيدن درباره ى نعمت هاى الهى است. بر اساس اصل فطرت و عقل، هر كس كه به انسان احسان و نيكى كند او را دوست مى دارد و بى شك هر چه احسان بيش تر باشد دوستى به او نيز شديدتر خواهد بود.
در اين روش، انسان بايد محبّت به خداى متعال را در دل خود تثبيت كند و از دوستى و علاقه به دنياى زوال پذير و زودگذر دست بشويد و قلب خود را بستر و فضاى مناسب براى محبّت الهى قرار دهد; زيرا در دلى كه دوستى و حبّ به امور دنيوى باشد، براى محبّت به خدا جايى باقى نمى ماند. دوستى خدا و دوستى دنيا، مانند بهشت و دوزخ و يا سياهى و سفيدى است كه در يك جا جمع نمى شوند. پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرمايد:
حبّ الدنيا و حبّ الله لا يجتمعان فى قلب ابداً
; دوستى دنيا و حب خدا هيچ گاه در يك قلب جمع نمى شود.
امام صادقعليهالسلام
نيز مى فرمايد:
والله ما احبّ الله مَنْ احبَّ الدنيا و غيرنا
; به خدا قسم، كسى كه دنيا و غيرما (اهل بيت) را دوست دارد، خدا را دوست نمى دارد.
نگارينا دل و جانم تو دارى
|
|
همه پيدا و پنهانم تو دارى
|
نمى دونم كه اين درد از كه دارم
|
|
همى دونم كه درمانم تو دارى وجودى
|
٢ - راه نظرى:
در بحث هاى گذشته اشاره شد كه محبّت، فرع شناخت و معرفت است; لذا تا به چيزى شناخت نباشد دوستى در آن راه ندارد. پس اولين قدم در دست يابى به محبّت، دست يابى به علم و معرفت و شناخت است و بالاترين معرفت براى ايجاد محبّت واقعى، معرفت به خداوند متعال است; هم چنان كه علىعليهالسلام
مى فرمايد:
مَعْرِفَةُ الله سبحانه اعلى المعارف;
معرفت به حق تعالى براى ايجاد محبت، ممكن است از راه هاى گوناگون تحقق يابد:
الف) راه دل يا فطرت (عرفان): خداشناسى از فطريات انسان شمرده مى شود; زيرا او به مقتضاى آفرينش و ساختمان اصلى روحش خداى متعال را مى شناسد. منظور از فطرت، فطرت دل است نه فطرت عقل. اين نيروى مرموز و معنوى جزء گرايش هاى اصلى و قدسى انسان است و همواره ـ بدون آگاهى ـ تحت تأثير اين نيرو قرار مى گيرد. گويى به جز اين «من» يك «من» ديگر نيز در وجود او پنهان است كه نداى خداخواهى سر مى دهد. به قول نظام نيشابورى:
غير من در پس اين پرده سخن سازى هست
|
|
راز در دل نتوان داشت كه غمّازى هست
|
بلبلان گل ز گلستان به شبستان آريد
|
|
كه در اين كنج قفس زمزمه پردازى هست
|
توحيد ندا كه در اين غصه به خود مى گويم
|
|
گوش نزديك لبم آر كه آوازى هست
|
براى شناخت چنين احساسى دو راه وجود دارد: يكى اين كه خود شخصاً و عملا دست به آزمايش در وجود خود و ديگران بزنيم و ديگر آن كه، نظر دانشمندانى را كه ساليان طولانى با همت به چنين نتيجه اى رسيده اند جستوجو كنيم.
در حسن رخ خوبان، پيدا همه او ديدم
|
|
در چشم نكورويان، زيبا همه او ديدم
|
در ديده ى هر عاشق، او بود همه لايق
|
|
ور نه ز نظر وامق، عذرا همه او ديدم
|
دلدارِ دل افگاران، غمخوار جگرخواران
|
|
يارى ده بى ياران، هر جا همه او ديدم
|
مطلوب دل درهم، او يافتم از عالم
|
|
مقصود من پر غم، ز اشياء همه او ديدم
|
ديدم همه پيش و پس، جز دوست نديدم كس
|
|
او بود همه او بس، تنها همه او ديدم
|
آرام دل غمگين، جز دوست كسى مگزين
|
|
فى الجمله همه او بين، زيرا همه او ديدم
|
ديدم گل بستان ها، صحرا و بيابان ها
|
|
او بود گلستان ها، صحرا همه او ديدم
|
در ميكده و گلشن مى نوشى مى روش
|
|
مى بوى گلى و سوسن كاين ها همه او ديدم
|
ب) راه حس و علم، يا راه طبيعت (علوم طبيعى); يكى از دعوت هاى قرآن كريم، درك محسوسات جهان از طريق حواس ظاهر است، تا با اين روش به شناخت خداى تعالى دست يابيم. اين روش به سه راه منشعب مى گردد: ١ - از راه تشكيلات و نظاماتى كه در ساختمان جهان به كار رفته است و توجّه به دقايق خلقت; ٢ - از راه هدايت و راهنمايى مرموزى كه موجودات در مسير خويش مى شوند; ٣ - از راه حدوث و پيدايش عالم.
ج) راه عقل و استدلال (فلسفه); اين راه كمى پر پيچ و خم است و در توان هر كسى نيست; اما از نظر اتقان و استوارى از بهترين راه هاست; گر چه راه دل و فطرت ـ از جهت شخصى و تجربى ـ جزء كامل ترين راه هاست، ولى نمى توان آن را به شكل يك علم و قاعده، به عموم تعليم داد و منتقل نمود، بر خلاف راه فلسفه كه از طريق تعليم و تعلّم قابل انتقال است. راه مطالعه ى حسى و علمى آفرينش نيز از جهت سادگى و روشنى بهترين راه است; ولى اين راه فقط ما را به يك مرحله و منزل مى رساند و آن اين كه عالم را وجودى است كه از علم و قدرت و تدبّر برخوردار است. اما از راه فلسفه، انسان به جامعيّت صفات الهى از جهت جلال و جمال دست خواهد يافت. به هر حال، هر سه براى ايجاد محبّت و انس با خداى متعال نقش آفرين اند.