معناى تقوا، اخلاص و خوف از خدا
.سوال : واژه هاى تقوا، اخلاص و خوف از خدا را توضيح دهيد؟
تقوا
جواب : تقوا در اصل از ماده ى «وقايه» به معناى نگه دارى يا خويشتن دارى است; به تعبير ديگر يك نيروى كنترل درونى و ملكه ى نفسانى است كه انسان را در برابر طغيان شهوات حفظ مى كند و داراى سه ركن است:
١ - ترس از خدا; ٢ - كناره گيرى از كار زشت; ٣ - قصد قربت در آن دو.
مرتبه ى اول تقوى انجام واجبات الهى و ترك محرمات است.
حضرت علىعليهالسلام
تقوا را يك دژ مستحكم در برابر گناه معرفى كرده، مى فرمايد:
اِعمَلوا عِبادَ الله اِنّ التّقوى حصن عزيز; بدانيد اى بندگان خدا، تقوا دژى محكم و نفوذناپذير است.
برخى تقوا را به حالت كسى تشبيه كرده اند كه با عبور از يك سرزمين پر از خار، سعى دارد با برچيدن دامن خود، با احتياط گام بردارد، تا خارى در پايش ننشيند، و يا دامنش را نگيرد.
در هر صورت، اين حالت تقوا و كنترل نيرومند معنوى، روشن ترين آثار ايمان به «مبدأ» و «معاد»، يعنى خدا و رستاخيز است; و معيار فضيلت و افتخار انسان و مقياس سنجش شخصيت او در اسلام محسوب مى شود، تا آن جا كه آيه ى «اِنّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَالله اَتْقيكُم»
يك شعار جاودانى اسلام است.
خداوند خطاب به مؤمنين مى فرمايد:
(
وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
)
; تقوا پيشه كنيد و بر خداوند توكل نماييد.
قرآن كريم علاوه بر مدح و ستايش متّقين، آثار و نتايج تقوا را نيز در آيات متعدّدى بيان نموده كه گزيده اى از آن ها بدين شرح است:
(
وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً
)
; هر كه تقوا پيشه كند، خداوند برايش راه نجاتى از گرفتارى ها قرار مى دهد.
(
وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً
)
; هر كه تقوا پيشه كند، خدا امور دنيا و آخرتش را آسان مى سازد.
(
وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً
)
; هر كه تقوا پيشه كند خدا گناهانش را تكفير و اجرش را عظيم مى سازد.
اخلاص
اخلاص عبارت است از خالص ساختن قصد و اعراض نيّت از غير خدا. انسانى مخلص است كه قلبش را مخصوص حق گرداند و فقط «مقلب القلوب» را در حريم دل خود جاى دهد و صحنه را براى حضور بيگانگان ببندد. پس كار مورد قبول كارى است كه كماً و كيفاً براى خداى متعال انجام پذيرد. از آيات الهى استفاده مى شود كه دين داران واقعى كسانى هستند كه از اخلاص واقعى برخوردار باشند.
(
وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِيَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ
)
; مردم هيچ مأموريتى ندارند، جز اين كه دستورهاى دين را مخلصانه براى خدا انجام دهند.
بى شك محصول چنين اخلاصى بهشت خواهد بود; همان گونه كه امام صادقعليهالسلام
فرموده اند:
من قال لا اله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة و اخلاصه ان تحجزه لا اله الاّ الله عمّا حرّم الله عزّوجلّ
; كسى كه با اخلاص، لا اله الاّالله بگويد وارد بهشت مى شود و اثر اخلاصش آن است كه اين كلمه او را از آنچه كه خداوند بر او حرام نموده است باز مى دارد.
برترين مقام آن است كه به لقاءالله نايل شود; چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
(
فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً
)
; كسى كه اميد به لقاى حق دارد و مشتاق جمال و جلال الهى است، بايد مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد و در كار خود، نه در بخش اعتقاد و نه در بخش عمل، شرك نورزد.
معناى لقاءالله فقط اين نيست كه انسان تنها پس از مرگ، جمال الهى را مشاهده مى كند، بلكه پيش از مرگ نيز قابليت مشاهده ى جمال و دريافت فيض هاى خاص الهى را دارد; و كلام رسول گرامى اسلام نيز ناظر به همين بخش است:
من اخلص لله اربعين صباحاً فجرى الله ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه
; هر كسى كه چهل شبانه روز با اخلاص عمل كند، خداوند چشمه هاى حكمت را در قلب او مى جوشاند و بر قلم و زبانش جارى مى كند.
در حقيقت اين شخص، علم الهى را ملاقات و اسمى از اسماى حسناى حق را مشاهده مى كند، البته ممكن است مراحل برتر اين مشاهده، بعد از مرگ نصيب انسان مخلص گردد.
پس اخلاص آن است كه عمل انسان از جميع ناخالصى ها پيراسته و فقط در جهت تقرّب به خدا باشد.
اخلاص مراتبى دارد: بالاترين مراتب آن نداشتن قصد غير خدا در عمل است و صاحب آن هميشه از پاداش دو عالم چشم پوشيده و نظرش فقط رضاى پروردگار متعال است و به جز او مقصود و مطلوبى ندارد; اين مرتبه، اخلاص صدّيقين است.
هم چنين اخلاص آفاتى دارد، مثل رياى آشكار و پنهان; اين كه در حضور مردم عبادت را نيكوتر از خلوت به جا آورد، و خضوع و خشوع بيش ترى از خود نشان دهد به قصد آن كه او را مشاهده كنند. تشخيص آن به اين است كه ببيند آيا در خلوت و تنهايى نيز عمل را به همان نحوى كه در نظر مردم انجام مى داده انجام مى دهد يا خير؟ از اين رو آن چه براى صاحب عمل مهمّ است توجّه به قبول عمل است و آن با تقوا و خلوص به دست مى آيد.
از علىعليهالسلام
روايت است كه:
چندان در قيد بسيارى عمل مباشيد، بلكه در پى آن باشيد كه عمل به درجه ى قبول برسد.
خوف از خدا
خوف (ترس) از خدا حالتى است كه از شناخت خدا ناشى مى گردد; به اين لحاظ كه او قادر است در آينده ما را از نعمت هاى دنيوى و اخروى محروم سازد. در مقابل آن، «رجا» قرار دارد و آن نيز حالتى است كه از شناخت خدا ناشى مى گردد; به اين لحاظ كه خداوند قادر است نعمت هاى دنيوى را از نظر كمّى و كيفى افزايش دهد و ما را از نعمت هاى بزرگ اخروى نيز برخوردار سازد.
ثمره ى خوف و رجا در اين است كه انسان را به تلاش، كوشش، خودسازى و اصلاح امور مادّى و معنوى خويش وامى دارد; قرآن به لحاظ اهميت نقش و اهميّت آن ها از بُعد تربيتى روى آن تأكيد فراوان دارد:
(
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ جَزاؤُهُمْ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ
)
; محققاً كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، بهترين افراد خلق اند; پاداششان در نزد پروردگارشان بهشت جاويد است كه از دامنه ى آنها نهرها جارى است، تا در آنها براى ابد جاودان بمانند. خداوند از آنان خشنود و آنان از خداوند خشنودند. اين (پاداش بزرگ و سعادت ابدى) براى كسانى است كه از پروردگارشان (بيم و) خشيت داشته اند.
از اين آيه مى توان استفاده كرد، كه بيم و خشيت، آنان را به اين مقام والا و ارجمند كشانده است.
آيات متعدد ديگرى نيز مبيّن اين موضوع اند; مانند آيه ى ٢ سوره ى توبه و آيات ٢١ ـ ٢٤ سوره ى رعد و آيه ى ١٢ سوره ى ملك.
حضرت علىعليهالسلام
در نهج البلاغه، خوف و رجا را از صفات متّقين دانسته است. هر قدر معرفت بنده به عظمت و جلال آفريدگار و ارتفاع شأن او در علوّ مكان او بيش تر، و به عيوب و گناهان خود بيناتر باشد، ترس و خوف او زيادتر مى شود.
براى خوف تقسيماتى نيز ذكر نموده اند; گاهى خوف در مقابل حزن به كار مى رود و مقصود اين است كه انسان نسبت به گذشته، حالت حزن، و نسبت به آينده، حالت ترس دارد; يعنى اگر كسى در گذشته مطلوبى را از دست داده، يا نامطلوبى دامن گير او شده باشد، هم اكنون محزون و غمگين است و اگر احتمال دهد كه در آينده، امر مطلوبى را از دست خواهد داد و يا نامطلوبى دامن گيرش خواهد شد، هم اكنون ترسان و هراسناك است.
گاهى خوف در مقابل رجا استعمال مى گردد كه شرحش گذشت.
گاهى خوف در مقابل «اَمْن» به كار برده مى شود كه بسيار خوب است، ولى امن در مقابل خوف، بسيار بد است; زيرا كسى كه خائف است در صدد جبران و تدارك گذشته برخواهد آمد; اما كسى كه اهل نظر و فكر نيست و قلبش پر قساوت و سرگرم و مشغول است خود را در امان خواهد ديد. قرآن كريم در اين مورد مى فرمايد:
(
فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ
)
; از مكر و انتقام حق غافل نشوند، مگر زيان كاران.
تنها تبهكاران خود را در امان و قلعه ى امن مى پندارند و نمى دانند كه كيفر و عفو به دست ديگرى است...:
ذلك يخوف الله به عباده;... آن آتشى است كه خداوند، بندگان را از آن مى ترساند.
بنابراين، در آينده ى نزديك يا دور، ممكن است نعمتى از دست او برود يا مشكلى دامن گيرش شود، پس نبايد خود را در امان بداند.