سخن ناشر
آيينه جمال
نگرشى بر مكارم اخلاق حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام
نويسنده : آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى سخن ناشر
جمال حسين عليه السلام، آينة تمام نماى مكرمتهاى اخلاقى است و ياد سيد الشهدا، مرور درسهاى اخلاق و معنويت است.
اكنون قرنهاست خورشيد حيات طيبة حسين عليهالسلام، كه تجلى جمال الهى است در افق حركت جامعة بشرى نورافشانى مي كند و كاروان كمال و تعالى، قافلهسالارى هم چون حسين دارد.
معرفت حسين و فضائل و مكارم اخلاق آن امام خوبيها، درس جاودانة چگونه زيستن و چگونه بودن است.
معرفت حسين، معرفت به انسانيت و اخلاق و بزرگى و كرامت نفس است.
كتاب « آينة جمال»، مرورى است اجمالى بر جلوههايى از مكارم اخلاق مولاى خوبان و امام شهيدان حضرت حسين بن على عليهالسلام؛ جلوههايى كه بايسته است در نگرش به حيات آن امام همام، مورد توجه ويژه قرار گيرد.
« آينة جمال» نشان مي دهد كه شخصيت رفيع حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام، چگونه مجموعهاى از صفات ممتاز انسان كامل و برگزيدة پروردگار بوده است و حيات طيبة آن عصارة خوبيها، تصويرى از كرامت، شجاعت، صبر، عدالت، سخاوت و در يك كلام عظمت را به نمايش مي گذارد.
و اينك پرتوى از « آينة جمال» خورشيد هدايت حسين عليهالسلام، در مقابل ماست.
كافى است تا پنجرة دل را بگشاييم...
مركز تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى مدظله العالى
فصل اول : جمال آدمى
برترى انسان
مسلّم است كه ارزش واقعى انسانها به علم, كمالات, فضايل و صفات اخلاقى است. افراد بشر هر چند از جهت جسم, ظاهر, لباس, مكان, مال, مقام و اين گونه موارد با هم تفاوتهايى دارند اما اين تفاوتها سبب امتياز آنها بر يكديگر نيست؛ آنچه سبب امتياز حقيقى است، علم، فضيلت، اخلاق و رفتار نيك است.
فضيلت آدمي ان در بهرهگيرى از لذائذ حيوانى و برخوردارى از آنچه بين انسان و ساير حيوانات مشترك است نمي باشد؛ بلكه كمال آدمى وابسته به امتيازات او از حيوانات است. هرچه بهرة او از اين امتيازات بيشتر باشد، فاصلهاش از عالم حيوانى زيادتر، و جلوه و نمايش انسانى او بيشتر مي شود.
انسان فطرتاً شيفتة اخلاق پسنديده است؛ او صاحبان مكارم اخلاق را دوست مي دارد و تحت تأثير مناظر حساس اخلاقى قرار مي گيرد.
در تمام قرون و اعصار، عدالت، طهارت نفس، امانت، صداقت، استقامت، ثبات قدم، شجاعت، صراحت لهجه، صبر و حلم، وفاى به عهد، تواضع، رحم، احسان، اغماض و گذشت، فداكارى و ايثار، آزاديخواهى و خدمت به همنوع، و ساير صفات حمي ده، محبوب بشر بوده است. هرچه شكل دنيا عوض شود و ظواهر زندگى تغيير كند در اين احساس بشرى و احترام او به نيكوكاران و نيكوخويان، تغييرى حاصل نخواهد شد. چنانچه صفاتى مانند، حسد، تكبر، نفاق، ظلم و بيرحمى، خيانت، دروغ، كينه توزى و خودبينى، همي شه مورد تنفر بوده و نامطبوع مي باشد. علم اخلاق بر اساس همي ن توجه فطرى انسان و درك باطنى او به وجود آمده است.
برنامة پيامبر صلى الله عليه وآله
قرآن مجيد برنامة كار و دعوت پيغمبر صلّياللهعليهوآله را در سه قسمت خلاصه مي كند: (١)
ـ تلاوت آيات خدا.
ـ تزكيه و تربيت نفوس.
ـ تعليم كتاب و حكمت.
در حديث معروف، پيامبر صلى الله عليه و آله مي فرمايد:
اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأخْلاقِ (٢)
همانا برانگيخته گرديدم تا مكارم اخلاق را به سر حد كمال برسانم.
شخص پيامبر صلّى الله عليه و آله به تمام اخلاق فاضله و صفات ممتاز آراسته و در حسن اخلاق، يگانه نمونة كمال بشرى و به تصديق دوست و دشمن مثل اعلى، و سرآمد تمام مردم بود. (٣)
استقامت، شجاعت، پايدارى و مناعت از هيچكس قابل تحقق نيست مگر آنكه در نواحى ديگر اخلاق نيز عظيم، برجسته و ممتاز باشد. ايمان و معرفت، يقين و بصيرت، توكل و اعتماد بر خدا، زهد و صبر بايد به حد اعلا و وفور در شخص، وجود داشته باشد تا بتواند مظهر آن آيات عظيم و عجيب، خويشتن دارى، صبر و استقامت گردد.
رمز بقاء حسين عليهالسلام
علائلى مي نويسد: «در آنچه از اخبار و تاريخ حسين عليهالسلام نزد ماست مي بينيم كه وى كمال مواظبت را در تأسّى به خويش داشت به طورى كه از همة جهات و نواحى، نمونة كامل پيغمبر صلى الله عليه وآله بود.
كسى كه همه حالات و سكون، حركت، فكر و تأملاتش الهى بود، مي بينيم كه در جهاد، فداكارانه شمشير مي زد و از خود گذشته بود؛ هيچ كار و تكليفى او را از وظيفه و تكليف ديگر باز نمي داشت.» (٤)
ما اگر حسين عليهالسلام را در بين بزرگان و صاحبان شخصيت و عظمت، مقدّم مي داريم فقط به اين دليل نيست كه مرد عظيمى را مقدم داشتهايم؛ بلكه عظيمى را مقدّم مي داريم كه هر با عظمتى در برابر عظمت او در حال كُرنش است و شخصى را برترى مي دهيم كه از هر شخصيتى بالاتر است و مردى را مقدّم مي داريم كه فوق تمام رجال تاريخ در اجتماع آنهاست و اين تقديم، هيچ كار تازه و بديعى نيست؛ زيرا مردان تاريخ، عُمر خود را در تحصيل مجد و بزرگوارى زمي ن به پايان رساندند، اما حسين عليهالسلام جان خود را در راه تحصيل مجد آسمان فدا كرد و چنين كسى بالاتر و برتر از همه است.
چرا او را ياد كنيم؟!
مردى كه از عظمتِ نبوتِ محمد صلى الله عليه و آله، عظمت مردانگى على عليهالسلام وعظمت فضيلت فاطمه سلام الله عليها به وجود آمده، نمونة عظمت انسانى و نشانة آشكار بزرگى اخلاق است، پس ياد او و ذكر حالات او تنها ياد و ذكر يك مرد بزرگ نيست؛ بلكه ياد و تذكار انسانيت جاويدان است. اخبار و تاريخ او تاريخ يك قهرمان فضيلت بشرى نيست، بلكه تاريخ قهرمانى بيمانند است.
عقاد مي نويسد: «بنى امي ه بعد از شهادت سيد الشهدا عليهالسلام به مدت شصت سال، حسين و پدرش را برفراز منابر سب مي كردند اما يك نفر از آنها نتوانست نسبت به مقام ورع، پارسايى، پرهيزكارى و مراعات او از احكام دين جسارتى بنمايد و او را به كوچكترين گناهى كه ممكن است درآشكار يا پنهان از آدمى صادر شود متهم سازد.
آنها مي خواستند كه در مورد حسين عليهالسلام غير از خروج بر حكومتشان چيزيگفته شود يا عيبى در او بجويند اما زبان خودشان وزبان مزدورانشان را از اينكه عيبى را به حسين عليهالسلام نسبت بدهند، كوتاه ديدند.» (٥)
و باز عقاد آورده است: « كربلا امروز حرمى است كه مسلمانان، آن را براى عبرت و يادبود و غيرمسلمي ن براى مشاهده و تماشا، زيارت مي كنند اما حق اين است كه كربلا بايد زيارتگاه كسى باشد كه براى نوع بشر نصيبى از قدس و فضيلت مي شناسد؛ زيرا ما هيچ بقعهاى از بقاع زمي ن را نمي شناسيم كه نام آن با فضائل و مناقبى توأم باشد كه آن فضايل و مناقب لازمتر از فضايلى است كه با اسم كربلا بعد از شهادت حسين عليهالسلام مقرون گرديد.»
فصل دوم : خورشيد انديشه
شاگردان مكتب پيامبر صلى الله عليه وآله
احاديث معتبر بر اين مطلب دلالت دارند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله، على عليهالسلام و فرزندانش را به دانشهايى مخصوص گردانيد. كتابى به خط على عليهالسلام و املاى پيغمبر صلى الله عليه و آله همواره در اين خاندان مورد استناد و مراجعه بوده است، در حقيقت، تبليغات و تعليمات امامان عليهمالسّلام و سيره و روش آنها مكمل و متمم هدف پيغمبر صلى الله عليه وآله در تربيت جامعه و هدايت بشر مي باشد.
بر اساس حديثِ متواتر و مشهور ثقلين، پيغمبر صلى الله عليه و آله جمي ع امت را به اين بزرگواران ارجاع داده است. با وجود اين حديث شريف، صلاحيت علمى اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله ظاهر و آشكار مي گردد.
علاوه بر اينها روايات بسيار ديگرى از طرق اهل سنت دلالت دارند برآنكه در بين تربيت شدگان مكتب نبوت، على عليهالسلام بيشتر از همة صحابه، از تابش انوار نبوت استفاده كرد؛ او بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله مرجع عموم در مسائل مشكل علمى مي باشد و علوم شرعيه همه به آن سرور منتهى مي شود.
بعد از على عليهالسلام منصب الهى امامت و رهبرى علمى و دينى با فرزندانش حضرت امام حسن مجتبى و حضرت امام حسين، سيدالشهداء عليهما السّلام بود. آنها ملجأ و پناه مردم در مسائل اسلامى، علوم تفسير و احكام شرعى بودند؛ سخنشان قاطع و مقبول، و روششان سرمشق و مي زان بود.
حسين عليهالسلام چراغ اسلام
هر چه بيشتر در حالات سيدالشهداء عليهالسلام دقيق شويم اين رمز بر ما آشكارتر مي شود كه در امر دين بصيرتى خارق العاده و بينشى غيبى راهنماى آن حضرت بوده است.
علم و دانش آن بزرگوار از احتجاجات او با دشمنان اهل بيت، بخصوص معاويه و مروان، از نامههايى كه به معاويه مرقوم فرموده، از خطبههايى كه به مناسبتهاى مختلف انشاء نمودهاند و از دعاى عرفه، و دعاهاى ديگرى كه از آن حضرت در كتابهاى شيعه و سنى نقل است، ظاهر و آشكار مي گردد.
نافع بن ازرق، رهبر فرقة ازارقه خوارج به حسين عليهالسلام عرض كرد: «خدايى را كه مي پرستى براى من توصيف كن!»
حسين عليهالسلام فرمود:
يا نافِعُ مَنْ وَضَعَ دينَهُ عَلَى الْقِياسِ لَمْ يَزَلِ الدَّهْرُ فِى الالتِباسِ مائِلاً ناكِباً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً بِالاِْعْوِجاجِ ضالّاً عَنِ السَّبيلِ قائِلاً غَيْرَ الْجَمي لِ يَا بْنَ الاَزْرَقِ اَصِفُ اِلهى بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ لايُدْرَكُ بِالْحَواسِ، وَلا يُقاسُ بِالنّاسِ قَريبٌ غَيْرُ مُلْتَصِق، وَبَعيدٌ غَيْرُ مُسْتَقْصى يُوَحَّدُ، وَلا يُبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْـآياتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْكَبيرُ الْمُتَعالُ
اى نافع! هركس دين خود را بر قياس بسازد همواره در اشتباه است و در راه به صورت افتد، به اعوجاج و كژى كوچ كند، گمراه گردد و سخنان نازيبا گويد. اى پسر ازرق! من خدايم را وصف مي كنم به آنچه او خود را وصف فرموده است. او به حواس ادراك نشود و به مردم قياس نگردد. نزديك است اما به چيزى چسبيده نيست، دور است اما دورى نجسته (دورى و نزديكى خداوند مانند دورى و نزديكى موجودات ديگر نيست. دورى و نزديكى او با حواس مادى قابل درك نمي باشد) او يگانه است و تبعيض، تجزيه و تركيب در او راه ندارند، و به نشانهها شناخته شده و به علامتها وصف گرديده است؛ غير از خداوند بزرگ و بلند مرتبه، خدايى نيست.
ابن ازرق گريست و گفت:
«ما اَحْسَنَ كَلامَكَ»؛ چقدر نيكو است كلام تو!.
حسين عليهالسلام فرمود: «به من رسيده كه تو بر پدر و برادرم و بر من گواهى به كفر مي دهي!»
ابن ازرق گفت: «اَمّا وَاللهِ يا حُسَيْنُ لَئِنْ كانَ ذلِكَ لَقَدْ كُنْتُمْ مَنارَ الاِسْلامِ وَ نُجُومَ الاَحْكامِ»؛ يا حسين! اگر اين ناسزا از من صادر شده، به خدا سوگند! به يقين، شما چراغ اسلام و ستارگان احكام خداييد. (٦)يعنى مردم بايد از انوار علوم و معارف شما روشنى بجويند و در تاريكيها به ستارههاى وجود شما هدايت گردند.
حسين، شمع بزم عالمان
ابن كثير در كتاب خود آورده است: «حسين عليهالسلام و ابن زبير از مدينه به سوى مكه بيرون شدند و در مكه اقامت گزيدند. حسين عليهالسلام مورد توجه مردم قرار گرفت. آنها به سوى او مي آمدند در اطراف او مي نشستند وسخنش را مي شنيدند و از آنچه از او مي شنيدند سود مي جُستند وگفتههايش را ضبط كرده و مي نوشتند تا از او روايت كنند.»
علائلى در سمو المعنى نگاشته است: «مردم چنان شيفتة معنويت و عظمت روح حسين عليهالسلام بودند و چنان حسين عليهالسلام محبوبيت داشت كه از همهكس و همهجا منصرف و منقطع شده و به سوى او مي شتافتند. كسي جز حسين عليهالسلام نبود كه اين همه مريد و ارادتمند داشته باشد؛ گويى مردم در وجود حسين عليهالسلام حقيقت ديگرى از عالم ابداع الهى را تماشا مي كردند. چون حسين عليهالسلام سخن بگويد مثل آن است كه زبان عالم غيب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان وحقايق نهان آگاه مي سازد؛ و زمانى كه خاموش مي شد سكوتش به گونهاى متفاوت آنها را از حقايق ديگر با خبر مي ساخت؛ زيرا پارهاى از حقايق را جز با خاموشى عمي ق نمي توان اظهار كرد؛ مثل نقطه و فاصلهاى كه در مي ان سطرها، كلمهها و جملهها مي گذارند و همان نقطة خاليِ از نوشته، مانند نوشتههاى كتاب، معنايى مي دهد كه جز با آن نقطه با هيچ نوشتهاى آن معنا را نمي توان بيان كرد.»
كلام فوق نشان از واقعيتى انكارناپذير از محبوبيت علمى حسين عليهالسلام در مي ان مردم دارد. با آنكه مردم در فشار حكومت بوده و جاسوسان و كارآگاهان همه جا در تعقيب آنها بودند تا كسى با حسين عليهالسلام رابطه نداشته باشند، اما قدرت سرنيزه و زور نظامى چگونه مي تواند مردم را از خودشان، دلشان و ضمي رشان جدا كند؟ قدرت، هر مي زان كه باشد نمي تواند بر شعور بشر مسلط شود و سرنيزه هر قدر كه كارى و نافذ باشد به باطن انسان و معنويت او نفوذ نمي كند.
علائلى در ادامه آورده است: «حسين عليهالسلام كثير الحديث و الروايه بود، آن زمان با اينكه تعداد بسيارى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل حديث مي كردند، اما مردم همة آنها را ترك كرده و به مجلس حسين عليهالسلام مي آمدند.» پس از اين، علائلى احاديثى از آن حضرت نقل مي كند. (٧)
اخبارى كه از حسين عليهالسلام نقل شده حاكى از علم و ذوق سرشار، قوت فطانت، استعداد و قريحه و استحكام منطق اوست اين اخبار بيش از آن است كه قابل شمارش باشد. آن حضرت به گونهاى در مسائل علمي ه با جودت ذهن وحدّت خاطر اظهار نظر مي كرد و فتوا مي داد كه موجب تحيّر مردم مي شد، تا حدى كه عبدالله بن عمر در حق او گفت: «اِنَّهُ يَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً» (٨)
همچنان كه مرغ، جوجة خود را با منقار خود غذا مي دهد، حسين عليهالسلام نيز در بيت نبوت و ولايت از سرانگشت علوم رسول خدا صلى الله عليه و آله غذا خورد، و از سينة معارف اسلام شير مكيد و رشد و نمو يافت.
فصل سوم : برسجاده نياز
روح عبادت
ابن عبدالبر و ابن اثير از مصعب زبيرى روايت كردهاند كه مي گفت:
«حسين با فضيلت و متمسك به دين بود و نماز و روزه و حج او بسيار بود.» (٩)
بن زبير در وصف عبادت او گفت: «حسين در شب بيدار و در روز، روزهدار بود.»
عقاد مي گويد: «علاوه بر نمازهاى پنجگانه، نمازهاى ديگر نيز به جا مي آورد و علاوه بر روزه ماه رمضان، در ماههاى ديگر هم روزهايى را روزه مي گرفت، و در هيچ سال حج خانه خدا از او فوت نشد مگر آنكه ناچار به ترك شده باشد.» (١٠)
در شبانه روز هزار ركعت نماز به جاى مي آورد، و بيست و پنج مرتبه پياده حج گذارد (١١) و اين دليل كمال عبادت و خضوع او به درگاه خداست.روزى از روزها، ركن كعبه را گرفته بود و بدين گونه دعا و اظهار بندگى و ذلت به درگاه خداى عزيز مي كرد و او را مدح و ثنا و ستايش مي نمود:
اِلهى نَعَمْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى شاكِراً وَ ابْتَلَيْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى صابِراً فَلا اَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْكِ الشُّكْرِ، وَ لا اَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْكِ الصَّبْرِ اِلهى ما يَكُونُ مِنَ الْكَريمِ اِلا الْكَرَم (١٢)
خدايا! مرا نعمت بخشيدى و شكر مرا نيافتى، به بلا گرفتارم نمودى و صبر مرا دريافت نكردى، نعمتت را از من دريغ نورزيدى و با ترك صبرم شدت بلا را بيشتر ننمودي. پروردگارا! از كريم غير از كرم نسزد.
اگر كسى بخواهد حال دعا و پرستش و مسكنت آن امام مجاهد مظلوم را در درگاه خدا بداند كافى است كه به همان دعاى معروف عرفه رجوع نمايد.
فصل چهارم : باران سخاوت
مولاى نيازمندان
حسين عليهالسلام، نماز را به جاى آورد و بيرون آمد. اعرابى تنگدستى را مشاهده نمود، برگشت و قنبر را صدا زد.
قنبر گفت: لَبَّيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ.
فرمود: «از پول مخارج ما چقدر مانده است؟»
عرض كرد: «دويست درهم كه فرمودى در بين اهل بيت، قِسمت كنم.»
فرمود: «آن را بياور! كسى آمده كه از آنها به آن پول سزاوارتر است.» سپس آن پول را گرفت، بيرون آمد و به اعرابى داد.
قرضت را ادا مي كنم
روزى آن حضرت براى عيادت و احوالپرسى اسامة بن زيد به منزل او رفت. اسامه ناله مي كرد و از غمناكى خود مي گفت.
فرمود: «برادر چه غمى داري؟»
عرض كرد: «قرضى دارم كه شصت هزار درهم است.»
حسين عليهالسلام فرمود: «آن بر عهدة من است.»
اسامه گفت: «مي ترسم بمي رم و قرضم ادا نشده باشد.»
فرمود: «نمي مي رى تا من آن را ادا كنم».
ايشان آن قرض را پيش از مرگ او ادا كرد. (١٣)
فصل پنجم : مرامنامة حسين عليهالسلام
يك آسمان كرم
حسين عليهالسلام در آداب اجتماعى و حسن معاشرت با دور و نزديك، بلند پايه و بينظير بود. خصال آن حضرت سرشار از عفو و گذشت است.
جمال الدين محمد زرندى حنفى مدنى روايت كرده كه از حضرت زينالعابدين از پدرش حسين عليهالسلام نقل مي كند كه فرمود: «اگر مردى به من دشنام دهد در اين گوش (و به گوش راستش اشاره فرمود) و عذر بياورد در گوش ديگرم، عذر او را مي پذيرم؛ زيرا امي رالمؤمنين عليهالسلام از جدم پيغمبر صلى الله عليه و آله براى من نقل فرمود:
لا يَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ الْعُذْرَ مِنْ مُحِقٍّ اَوْ مُبْطلٍ
وارد حوض (كوثر) نمي شود كسى كه عذر را نپذيرد، خواه عذرآور حق بگويد يا باطل. (١٤)
حسين عليهالسلام با فرزندان، بانوان، خويشان و اهلبيت خود در نهايت ادب، محبت، رحمت، مهربانى، انس و مودت برخورد مي كرد.
ابن قتيبه روايت مي كند كه مردى خدمت امام حسن عليهالسلام آمد، و از آن حضرت درخواست چيزى كرد.
حضرت فرمود: «سؤال، شايسته نيست مگر براى وام سنگين يا فقرِ خوار كننده و يا ديه و تاوانى كه ادا نكردن آن سبب رسوايى شود.»
عرض كرد: «نيامدم به خدمت شما مگر براى يكى از آنها.»
حضرت، فرمان داد صد دينار به او دادند.
سپس آن مرد خدمت حسين عليهالسلام رفت و از آن حضرت نيز سؤال كرد، حسين عليهالسلام هم همان سخن برادرش را به او فرمود و همان پاسخ را شنيد؛ سپس پرسيد: «برادرم به تو چقدر داد؟»
عرض كرد: «صد دينار.»
حسين عليهالسلام نودونه دينار به او عطا كرد؛ زيرا نخواست با برادرش برابرى كرده باشد. (١٥)
ياقوت مستعصمى از اَنَس روايت مي كند كه در خدمت حسين عليهالسلام بودم؛ كنيزكى دسته گلى براى آن حضرت آورد. حسين عليهالسلام فرمود:
اَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللهِ تَعالى
تو براى خدا آزادي.
گفتم: «كنيزكى يك دسته گل برايت آورده و تو او را آزاد مي كني؟» فرمود: «اين چنين خدا به ما ادب آموخته است؛ زيرا مي فرمايد:
وَ اِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّة فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها» (١٦)
هرگاه كسى شما را ستايش كند، شما نيز بايد در مقابل به ستايشى بهتر از آن، يا مانند آن، پاسخ دهيد. و نيكوتر از اين دسته گل، آزاد ساختن او بود. (١٧)
فصل ششم : پرچم عدالتخواهى
امام عدالتخواه
خاندان على عليهالسلام به عدالت و حمايت از مظلوم، همانندى در عالم ندارند. حكاياتى كه از عدل على عليهالسلام در كتابهاى تاريخ، نگاشته شده نشان مي دهد كه او دلباختة حق و فانى در عدالت بود. او به فرزندانش وصيت فرمود:
كُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً (١٨)
دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد.
حسين عليهالسلام فرزند آن پدر و وارث همان صفات مي باشد. از ستمهايى كه بنى امي ه و عمّال آنها به مردم مي نمودند بيش از هر كس رنج مي كشيد و به شدت ناراحت مي شد. قيام او، قيام عليه ظلم، بيداد و ستمگرى، و نهضت او نهضت نجات بخش ستمديدگان و مظلومي ن بود.
يكى از داستانهايى كه گواه بر شدت علاقه حسين عليهالسلام به دفاع از مظلومي ن و حمايت از بيچارگان بيپناه مي باشد، داستان اُرينب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. يزيد كه به اصطلاح، شاهزاده و وليعهد معاويه بود و تمام اسباب شهوترانى، از جمله پول، مقام، زور، كنيزكان ماهرو و زنهاى رقاصه و خوانندة خودفروش در اختيارش بودند
با اين وجود، باز چشم طمع به بانوى شوهردارى دوخت كه بايد او و پدرش معاويه پاسدار عصمت و عفت او باشند. يزيد همچون اراذل و شهوت پرستانى كه در وفور عيش و نوشِ حكومت، تربيت مي شوند ناآرام شد، اما از آنجا كه آن زن، نجيب، پاكدامن و عفيفه بود دسترسى به او از راه فريب و منحرف ساختن وى از طريق پارسايى محال مي نمود. معاوية ناپاك، كه خود را امي رالمؤمنين مي خواند، براى خواهش نفس و شهوت يزيد دست به نيرنگ بسيار عجيب و بيسابقهاى زد. او مرد بدبخت را از زن عفيفه و زيبايش جدا نمود و مقدمات كامي ابى يزيد از آن زن را فراهم ساخت.
اما حسين عليهالسلام با غيرت و جوانمردى در مقابل اين تصمي م زشت و شيطانى معاويه ايستاد، و نقشة او را نقش بر آب كرد. حسين عليهالسلام غيرت و حمي ّت هاشمى و علاقة خود به حفظ نوامي س مسلمي ن را نشان داد و مانع از رسيدن يزيد به هوس ناپاك و شريرش گرديد. افتراقى را كه معاويه با نيرنگ ايجاد كرد، به اتصال مبدل نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع گردانيد. اين داستان در تاريخ مفاخر آل على عليهالسلام و مظالم بنى امي ه جاودان باقى مانده است. (١٩)
فصل هفتم : به رنگ سادگى
نگاه به دنيا
بهترين نشانة زهد كامل و خوار شمردن دنيا، همان فداكارى و گذشت سيد الشهداء عليهالسلام از جان خود، جوانان، برادران، اصحاب و ياران و تن دادن به آن همه مصيبت و بلا بود.
اگر دنيا و مال و نعمتهاى دنيوى در نظر كسى بيقدر و ارزش نباشد نمي تواند اين گونه در راه حق و يارى دين خدا و بزرگداشت هدف عالى خود پايدارى و استقامت ورزد تا به حدى كه بدن قطعه قطعة عزيزانش را ببيند، صداى نالة كودكانش را از زحمت تشنگى بشنود، گرية زن و فرزند، دل پر مهر و عاطفه او را به درد آورد و برپيكرش آن همه زخمهاى كارى وارد آيد اما در يارى دين خدا ثابت و پا برجا بماند، در مقابل باطل، نرمش نشان ندهد و چون كوه در برابر تمام اين مصائب استوار بماند.
آري! به حسين عليهالسلام پيشنهاد كردند كه با يزيد از در مسامحه و سازش در آيد و به نحوى كه در عرف اهل دنيا خلاف شأن و شرف او شمرده نشود با او كنار بيايد و در عوض، خود، خاندان، فامي ل و خويشانش از دنيا متمتع و بهرهمند شوند؛ اما حسين عليهالسلام كسى نبود كه براى زندگى دنيا و خوشگذرانى، مصالح اسلامى را ناديده انگاشته و با گرفتن حق السكوت، برقرارى آن دستگاه فاسد و سراسر ظلم و كفر را امضا نمايد و در اداى تكليف و وظيفة مهمى كه از سوى خدا عهدهدار شده مسامحه و كوتاهى نمايد.
حسين عليهالسلام پسر كسى است كه فرمود: «اگر آفتاب را در دست راست، و ماه را در دست چپم بگذارند كه دست از دعوت بردارم، برنخواهم داشت». (٢٠)
او پسر كسى است كه مي گفت: «دنياى شما نزد من از آب بينى يك بز زكامى خوارتر است». (٢١)
علائلى مي نويسد: «حسين عليهالسلام در اين ناحيه، بزرگ و يگانه بود. زندگى دنيا را خوار مي شمرد و از مرگ بيم و هراسى نداشت. جز به برهان پروردگارش، كه همه چيز را فداى آن مي كرد، به هيچ چيز توجه نداشت. از اين جهت سزاوار است مانند شاعر هندى، معين الدين اجمي رى، او را دومي ن بنا كنندة كاخ اسلام بعد از جدش، و مجّدِد بناى توحيد و يكتا پرستى بنامي م.» (٢٢)
و نيز علائلى مي نويسد: «حسين عليهالسلام به كل وجود و تمام هستياش از دنيا رو گردانده بود.» (٢٣) پس حسين عليهالسلام مانند پدرش، رئيس و سيد زهاد بود. پدر مي گفت:
وَاللهِ لِابْنِ اَبيطالِب انَسٌ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْى اُمِّهِ (٢٤)
به خدا سوگند! انس فرزند ابيطالب نسبت به مرگ از انس طفل به سينة مادرش بيشتر است.
وَ ما اَنَا اِلّا كَغارِبٍ وَرَدَ اَوْ كَطالِب وَجَدَ (٢٥)
پسر مي گفت:
اِنِّى لا اَرَى الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً، وَ لاَ الْحَياةَ مَعَ
الظّالِمي نَ اِلاّ بَرَماً (٢٦)
ابن شهر آشوب در جملهاى در مورد زهد آن حضرت گويد كه به او گفته شد: «بيم تو از پروردگارت به چه مي زان بزرگ است؟» فرمود:
لا يَأمَنُ الْقِيامَةَ اِلاّ مَنْ خافَ اللهُ فِى الدُّنْيا
درامان نيستكسى در روز قيامت، مگر آنكسكه دردنيا از خدا بترسد. (٢٧)
فصل هشتم : بر قله تواضع
از افتادگى تا عزت
هرچه معرفت، خداشناسى، توحيد، علم و حكمت انسان بيشتر شود، تواضع و فروتنى او زيادتر مي گردد. تكبر بشر ناشى از جهل، نادانى، غفلت و خودپسندى است. در آيات كريمه و احاديث از تكبر به شدت مذمت، و از تواضع، مدح و ستايش شده است.
حسين عليهالسلام در نزد مردم بسيار محترم بود. زمانى كه او و برادرش، حسن مجتبى عليهما السّلام پياده به حج مي شتافتند تمام رجال و شيوخ صحابه كه همراه آنها بودند به احترامشان از مراكب پايين آمده و پياده راه مي پيمودند. احترام حسين عليهالسلام در مي ان مردم نه براى آن بود كه او كاخ مجلل داشت يا مركَبهاى سوارى او گران قيمت بودند يا غلامان و سربازانى پيشاپيش يا دنبال مركَب او مي رفتند يا آنكه مسجد پيغمبرصلى الله عليه و آله را براى او خلوت مي نمودند و راهها را در موقع آمد و شد وى بر مردم مي بستند، نه! براى هيچ يك از اينها نبود. حسين عليهالسلام با مردم زندگى مي كرد و جدايى از آنها را نمي پذيرفت. زندگى او مالامال از سادگى بود. همه ساله پياده به حج مي رفت و با مردم نشست و برخاست، و آمد و شد مي نمود؛ با فقرا معاشرت مي كرد، در نماز جماعت، حاضر مي شد، به عيادت بيماران مي شتافت، در تشييع جنازهها شركت مي جست و در مسجد جدش پيغمبر با دوستان و اصحاب مي نشست. او دعوت فقرا را مي پذيرفت و آنها را مي همان مي نمود، خودش براى محتاجان، بينوايان، بيوه زنان و يتيمان، نان و غذا مي برد.
وقتى سپاهيان ستم پيشه و سنگدل كوفه بدن مطهر ايشان را عريان بر خاك افكندند، بر شانة مباركش نشان از برداشتن بار ديدند، از علت آن جويا شدند، حضرت سجاد فرمود: «اثر انبانهايى است كه در مدينه به دوش مبارك بر مي گرفت و به خانههاى فقرا، ايتام و بيوهزنان مي برد.» (٢٨)