٣. مانند چوب هايى هستند كه به ديوار تكيه داده شده اند
منافقان عصر رسالت به مسجد مى آمدند و در انتهاى جمعيت به ديوارهاى مسجد تكيه مى زدند، ولى كوچك ترين بهره از وحى الهى و بيانات پيامبر نمى بردند و حقايق و معارف را درك نمى كردند. يك چنين جمعيت به سان اجسام بدون ارواح و يا چوب هاى خشكى بودند كه در برابر سخنان حكيمانه و بيانات منطقى پيامبر كوچك ترين واكنشى از خود نشان نمى دادند. تو گويى اصلاً روحى در بدن آنها وجود نداشت.
گاهى تصور مى شود كه مقصود از تشبيه آنان به چوب هاى تكيه داده شده به ديوار، اين است كه آنها موجودات غير مفيدى اند; زيرا چوب در صورتى مفيد خواهد بود كه داخل كار و يا ساختمان باشد، و در غير اين صورت موجود مزاحم و غير سودمندى خواهد بود. ولى اين وجه تا حدى دور از ظاهر آيه و متفاهم عرفى است.
احتمال سومى نيز در اين جا هست كه شايد از دو معناى پيش روشن تر و واضح تر باشد; زيرا مى توان گفت كه مقصود از تشبيه آنها به چوب هاى تكيه زده به ديوار، اين است كه آنان به سان چوب هاى خشك در برابر حوادث، كوچك ترين انعطافى ندارند و «خشب» در لغت عرب همان چون خشك غير قابل انعطاف را مى گويند كه بر اثر فشار دو نيم مى شود.
انعطاف پذيرى در برابر حوادث به طرز صحيح، يكى از نشانه هاى مردان مؤمن به هدف خويش است و انعطاف در برابر حوادث، با تملق و چاپلوسى و ابن الوقت بودن و از اين شاخه به آن شاخه پريدن فرق روشنى دارد.
افراد ابن الوقت هدف مشخصى ندارند و به هيچ اصلى پاى بند نيستند، به هر رنگى درمى آيند، و با ماسك هاى گوناگون در صحنه زندگى ظاهر مى شوند و براى سود شخصى همه اصول را زير پا مى گذارند. ولى افراد انعطاف پذير، تا آن جا كه به اصول و اهدافشان ضررى متوجه نشود با مردم حتى با دشمن خود احياناً كنار مى آيند و براى حفظ اصول و پايه هاى واقعى از يك سلسله منافع مى گذرند.
جهان طبيعت به ما درس مى آموزد: طوفان سهمگينى از نقطه اى برمى خيزد و بر اشجار جوان و كهن سال و گل ها و گياهان و مزارع حمله مى برد، سنبل هاى مزارع و گياهان و گل هاى گلستان در برابر طوفان مقاومت نشان نداده و با انعطاف و خم شدن خاصى، طوفان سهمگين را رد مى كنند و پس از دقيقه اى به حالت نخست باز مى گردند. ولى درختان خشك و يا درختان كم انعطاف در برابر طوفان سينه سپر كرده و با صلابت خاصى ابراز مقاومت مى نمايند، امّا پس از لحظاتى از پاى درمى آيند.
اين حقيقت اجتماعى را پيامبر اسلام در يكى از سخنان خود بيان كرده مى فرمايد:
«مثل المؤمن مثل السنبلة، تحركها الريح فتقوم تارة وتقع أُخرى; ومثل الكافر مثل الازرة، لا تزال قائمة حتى تنقعر;
حال مؤمن مانند سنبلى است كه باد تند آن را حركت مى دهد، گاهى مى ايستد و گاهى خميده مى گردد; ولى افراد كافر، در نداشتن انعطاف و كنار نيامدن با مردم، مانند درختان سختند كه در برابر تندباد حوادث از جاى كنده مى شوند».
افراد منافق بر اثر نداشتن فكر و عقل درست و سالم، حتى به آن اصولى كه از ناحيه پيامبر پيشنهاد مى شد و صد در صد به نفع آنها بوده نيز احترام نمى گذاشتند. از آن جا كه آنها، افراد كوردلى بودند، هرگز حاضر نبودند كه اصول و قوانين اسلامى را تحليل و تجزيه كنند و لااقل اصولى را كه به نفع آنها و ديگران است از صميم دل بپذيرند.
منافق نه طرح مى دهد و نه طرح مى پذيرد. او به سبب بيمارى «نفاق» كردار و گفتارش از محور عقل و خرد بيرون است; در حالى كه رسول خدا و مؤمنان به آيين وى ، با لجوج ترين دشمنان خود در سرزمين «حديبيه» كنار آمدند و انعطافى نشان دادند كه گروه تندرو و نزديك بين را ناراحت ساخت.
اينك ما در اين جا نمونه اى از بزرگوارى ها و عالى ترين انعطاف پذيرى پيامبر اسلام را در جنگ«حديبيه» بيان مى كنيم تا روشن شود رهبر عالى قدر اسلام، تا آن جا كه به اصول ضرر و لطمه اى وارد نشود، عالى ترين انعطاف را نشان مى داد:
در ايام «حديبيه» كه مسلمانان براى اداى عمره به آن نقطه آمده بودند با مقاومت شديد سپاه شرك مكه رو به رو گرديدند و نزديك بود آتش جنگ شديدى ميان دو دسته شعله ور شود. نمايندگان مختلفى از طرف قريش براى مذاكره با پيامبر به محضر وى آمدند، ولى هيچ كدام نتوانستند مشكل را از طريق مذاكره حل كنند. سرانجام سهيل بن عمر، با دستورهاى خاصى مأمور شد جريان را با قراردادى خاتمه دهد.
چشم پيامبر به سهيل افتاد، فرمود: سهيل آمده است قرارداد صلحى ميان ما و قريش ببندد. سهيل آمد و نشست و از هر درى سخن گفت و مانند يك ديپلمات ورزيده عواطف پيامبر را براى انجام چند مطلب تحريك كرد. او چنين گفت: اى ابوالقاسم! مكه حرم و محل عزت ماست. جهان عرب مى داند، تو با ما جنگ كرده اى، اگر تو با همين حالت كه با زور و قدرت توأم است، وارد مكه شوى، ضعف و بيچارگى ما را در تمام جهان عرب آشكار مى سازى، فردا تمام قبايل عرب به فكر تسخير سرزمين ما مى افتند، من تو را به خويشاوندى كه با ما دارى سوگند مى دهم، و احترامى كه مكه دارد و زادگاه توست يادآور مى شوم....
وقتى سخن سهيل به اين جا رسيد، پيامبر اسلام كلام او را قطع كرد و فرمود: منظورتان چيست؟
گفت: نظر سران قريش اين است كه امسال همگى از اين جا به مدينه بازگرديد و فريضه عمره و حج را به سال آينده موكول كنيد. مسلمانان مى توانند سال آينده ، مانند تمام طوايف عرب در مراسم حج شركت كنند، ولى مشروط بر اين كه بيش از سه روز در مكه نمانند و سلاحى جز سلاح مسافر همراه نداشته باشند.
مذاكرات سهيل با پيامبر سبب شد كه قراردادى كلى و همه جانبه ميان مسلمانان و قريش بسته شود. او در شرايط و خصوصيات پيمان فوق العاده سخت گيرى مى كرد و گاهى كار به جايى مى رسيد كه نزديك بود رشته مذاكرات صلح پاره شود، ولى از آن جا كه طرفين به صلح و مسالمت علاقه مند بودند، دومرتبه رشته سخن را به دست گرفته، در پيرامون آن سخن مى گفتند.
مذاكرات هر دو نفر با تمام سخت گيرى هاى سهيل، به پايان رسيد و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظيم شود و به امضاى طرفين برسد.
بنا به نوشته عموم سيره نويسان، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
، علىعليهالسلام
را خواست و دستور داد پيمان صلح را به شرح زير بنويسند:
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به اميرمؤمنانعليهالسلام
فرمود: بنويس:
«بسم اللّه الرحمن الرحيم».
وعلىعليهالسلام
نوشت.
سهيل گفت: من با اين جمله آشنايى ندارم و «رحمان» و «رحيم» را نمى شناسم. بنويس:«باسمك اللهم»(يعنى به نام تو اى خداوند).
پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
موافقت كرد به ترتيبى كه سهيل مى گويد نوشته شود و علىعليهالسلام
نيز نوشت. سپس پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به علىعليهالسلام
دستور داد كه بنويسد:
«هذا ما صالح عليه محمد رسول اللّه»(يعنى اين پيمانى است كه رسول خدا با سهيل نماينده قريش بست).
سهيل گفت: ما رسالت و نبوت تو را به رسميت نمى شناسيم و اگر معترف به رسالت و نبوت تو بوديم، هرگز با تو از در جنگ وارد نمى شديم. بايد نام خود و پدرت را بنويسى و اين لقب را از متن پيمان بردارى.
در اين نقطه برخى از مسلمانان راضى نبودند كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
تا اين حد تسليم خواسته سهيل شود، ولى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
با در نظر گرفتن يك سلسله مصالح عالى، خواسته سهيل را پذيرفت و به علىعليهالسلام
دستور داد كه لفظ «رسول اللّه» را پاك كند.
در اين لحظه علىعليهالسلام
با كمال ادب عرض كرد: مرا ياراى چنين جسارت نيست كه رسالت و نبوت تو را از پهلوى نام مباركت محو كنم. پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
از علىعليهالسلام
خواست كه انگشت او را روى آن بگذارد تا شخصاً آن را پاك كند و علىعليهالسلام
انگشت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را روى آن لفظ گذارد و پيامبر لقب «رسول اللّه» را پاك نمود.
گذشت و مسالمتى كه رهبر عالى قدر اسلام در تنظيم اين پيمان را خود نشان داد، در تمام جهان بى سابقه است; زيرا او در گرو افكار مادى و احساسات نفسانى نبود و مى دانست واقعيات و حقايق، با نوشتن و پاك كردن عوض نمى شود، از اين جهت براى حفظ پايه هاى صلح، در برابر تمام سخت گيرى هاى طرف، از در مسالمت وارد شده و گفتار او را پذيرفت.