امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر0%

امر به معروف و نهى از منكر نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 4

امر به معروف و نهى از منكر

نویسنده: محمد سروش و سيد محمد نقدس نيان
گروه:

صفحات: 4
مشاهدات: 2447
دانلود: 150

توضیحات:

امر به معروف و نهى از منكر
  • مقدمه

  • فصل اول : كليات

  • 1. ضرورت و اهميت امر به معروف و نهى از منكر

  • 1.1 رستگارى در گرو امر به معروف و نهى از منكر

  • 2.1. ملاك امتيازات امت اسلامى

  • 3.1.رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله) اسلام

  • 4.1. برترين نيكى

  • 5.1. عامل تثبيت ارزشها وريشه كنى مفاسد

  • 1. رشد معنوى با توجه به انگيزه هاى درونى :

  • 2. هدايت و ارشاد هاى بيرونى

  • 6.1.امر به معروف و نهى از منكر در سيره انبياء (عليه السلام)

  • 7.1.امر به معروف و نهى از منكر در سيره ائمه (ع)

  • بعد علمى (بعد شناختى)

  • بُعد عملى

  • 1. جـنـگ مـسـلحـانـه بـراى اقـامـه مـعـرفـت و بـاز داشتن از منكر: للّه

  • 2.برخورد با وابستگان به دستگاه حكومت ظلم :

  • 3. حـمايت از قيام ها نهضت هايى كه براى امر به معروف و نهى از منكر انجام مىگرفت :

  • 2. شناخت معروف و منكر

  • - ضرورت شناخت معروف و منكر

  • - معروف و منكر در لغت

  • - دايره معروف و منكر

  • - ابراز شناخت معروف و منكر .

  • 1. فطرت :

  • 2. عقل :

  • 3. شرع :

  • 4. عرف و اجتماع

  • فصل دوم : شرايط و مراتب امر به معروف و نهى از منكر

  • 1- شرايط امر به معروف و نهى از منكر

  • 1-1. شناخت معروف و منكر

  • الف : شناخت معروف و منكر

  • ب) شـنـاخـت رفـتـار كـسـى كـه مـى خواهد او را امر و نهى كند: للّه

  • 2-1. احتمال تاثير

  • 3-1. اصرار بر گناه

  • 4-1. خالى بودن از مفسده

  • مراتب امر به معروف و نهى از منكر

  • 1-2. اضهار رضايت با تنفر قلبى

  • نكته مهم :

  • 2-2. امر و نهى گفتارى

  • ضوابط امر به معروف و نهى از منكر با زبان

  • 3-2. اقدام عملى

  • 3. اعمال قدرت

  • 1-3. ضوابط اعمال قدرت در امر به معروف و نهى از منكر

  • 2-3. ضرورت حفظ مراتب و تشخيص موارد

  • 3-3. لزوم پايبندى به همه مراتب

  • 4. وظيفه حكومت اسلامى در زمينه امر به معروف و نهى از منكر

  • - نقش حكومت ها در صلاح و يا فساد

  • - امر به معروف و نهى از منكر دستاورد حكومت اسلامى

  • - حكومت اسلامى و مسئوليت امر به معروف و نهى از منكر

  • -تشكيل گروه هاى امر به معروف و نهى از منكر

  • - دايره حساب

  • فصل سوم : عوامل و زمينه هاى موفقيت در امر به معروف و نهى ازمنكر

  • 1. عوامل موفقيت در امر به معروف و نهى از منكر

  • 1-1. يادگيرى راه رسم صحيح و مناسب

  • 2-1. اهميت دادن به پيش گيرى

  • 3-1. ريشه يابى و از بين بردن زمينه هاى منكرات

  • 4-1. استفاده از روش هاى غير مستقيم

  • 5-1. اقدام همه جانبه

  • 6-1. رعايت ادب و كراهت و حرمت طرف مقابل

  • 7-1. پرهيز از سخت گيرى بيجا و اميد وار كردن به رحمت خدا

  • 8-1. شروع از نزديكان

  • 9-1. جلب اعتماد

  • 10-1. امر نهى استدلالى و منطقى

  • 2. ويژگى هاى آمران به معروف و ناهيان از منكر

  • 1-2 هماهنگى در گفار و كردار

  • 2-2. اخلاص و تعهد

  • 3-2. تحمل وسعه صدر

  • 4-2. پايبندى به حدود الهى

  • فصل چهارم : عوامل و عواقب بى اعتنايى به امر به معروف و نهى از منكر

  • 1- عوامل بى اعتنايى به مسئوليت هاى اجتماعى

  • 1-1. ترس از ضرر هاى مالى و جانى

  • 2-1. صعف غيرت دينى

  • 3-1. طمعكارى

  • 4-1. بى اثر پنداشتن امر و نهى

  • 5-1. روحيه سازشكارى

  • 6-1. اعتقاد به جبر

  • 7-1. برداشت غلط از انتظار فرج

  • 8-1. انزواطلبى

  • 9-1. انكار مسئوليت هاى اجتماعى

  • 2. عواقب بى اعتنايى به امر به معروف و نهى از منكر

  • 1-2. پيامد هاى فردى

  • - وارونه شدن شخصيت فرد

  • - شريك شدن در گناه گناهكاران

  • - محروم شدن از درجات عالى اخروى

  • 2-2. پيامد هاى اجتماعى

  • شيوع مفاسد

  • - زوال نعمت ها و بركات

  • تجربه تلخ اندلس

  • تسلط اشرار و ذلت اخيار

  • - دخالت و سلطه بيگانگان

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 4 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2447 / دانلود: 150
اندازه اندازه اندازه
امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر

نویسنده:
فارسی
مقدمه


امر به معروف و نهى از منكر

نويسندگان : محمد سروش و سيد محمد نقدس نيان

مقدمه

امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر يك واجب مهم اسلامى است كه متاسفانه هم شناخت كافى در مـورد آن وجـود ندارد و هم به طور شايسته مورد توجه قرار نگرفته است . حتى در جامعه اسـلامـى مـا بـا ايـن كـه قـرآن و احـكـام در درجـه اول اهـمـيـت قـرار دارنـد، بـاز هـم ايـن اصـل مـهم مورد كم مهرى و غفلت واقع شده است و توجه كافى بدان نشده است . رهبر معظم انـقـلاب اسـلامـى حـضـرت آيـت الله خـامنه اى مد ظله العالى در مورد اين بيانات مهم ايراد فرموده و در جلسات متعددى و تك تك افراد جامعه را به اين امر مهم و توجه به اين واجب توصيه كرده اند.
مـا در ايـن كـتـاب بـه خـواسـت خـدا نـسـبـت بـه اهـمـيـت ايـن واجـب شـرايـط آن عـواقـب و و عـوامـل بـى اعـتـنايى بدان و وظيفه حكومت اسلامى بدان و... بحث خواهيم و كرد و اميد داريم بـرادران ديـنـى با يادگيرى دقيق اين مباحث در اجراى آن كه ضامن فردى و اجتماعى است و كوشا باشند.
پژوهشكده تحقيقات اسلامى

فصل اول : كليات

١. ضرورت و اهميت امر به معروف و نهى از منكر

انـسـان مـوجـودى است اجتماعى كه سرنوشتش با سرنوشت جامعه اى كه در آن زندگى مى كـنـد ارتـبـاط دارد. سـود و زيـان كارهايى كه از انسان سر مى زند هم به خود او باز مى گـردد وهـم بـه جـامـعـه مـتـاثـر مـى كـنـد. عـلاوه بـر ايـن اعمال ديگران هم در زندگى انسان خالى از تاثير نيست . از اين رو انسان همان گونه كه در اعـمـال و رفـتـار خـود مـسـوليـت دارد در بـرابـر عـمـلكـرد افـراد جـامـعـه اى كـه نـيـز مسئول است . در بينش اسلامى يك فرد مسلمان بايد پا به پاى نفس خود در جهت اصلاح در جـهـت اصـلاح ديـگـران نـيـز بـكـوشـد. بـى تـوجـهـى نـسـبـت بـه اعمال و رفتار ديگران و سرنوشت ديگران در واقع بى اعتنايى به سرنوشت خويش است و اگـر فـسـاد و گـناه و فحشا و منكر در جامعه شيوع يابد، آثار نامطلوب آن دامنگير همه افراد خواهد شد و حتى مومنان و پارسيان نيز از شعله آن در امان نخواهند ماند.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در تبيين اين رسالت و هماهنگى مى فرمايد:
كلكم راع و كلكم مسول عن رعيته (١)
همه شما سرپرست همديگر هستيد و نسبت به زير دستان خود مسووليد.
اسلام از متعهدان خود مى خواهد كه خود را در برابر جامعه متعهد بدانند و با مشاهده گناه و فـسـاد سـاكـت نـمـانـنـد بـلكـه همواره ديگران را به خوبى امر كنند و از بدى باز دارند .تـاكـيدات مكرر قرآن كريم در خصوص امر به معروف و نهى از منكر بيانگر اهميتى است كـه اسـلام بـراى سـالم سـازى مـحـيـط اجـتـمـاعـى و مـبـارزه بـا مـفـاسـد و عوامل گناه قائل است .

١.١ رستگارى در گرو امر به معروف و نهى از منكر

و لتـكـن مـكنكم امه يدعون الى الخير و يامرون بامعروف و ينهون عن المنكر و اولائك هم المفلحون (٢)
بايد از شما گروهى باشند كه دعوت به نيكى و خوبى و نهى از بدى كنند و آنان همان رستگارانند.
دقت در اين آيه و آيه شريفه اى كه حزب الله را رستگار معرفى نموده است الا ان حـزب الله هـم المـفـلحـون (٣) مـى رسـانـد كـه امر به معروف و نهى از مـنـكـر از ويـژگـى هاى مهم و ضرورى حزب الله است و هيچ كس بدون قيام به امر به معروف و نهى از منكر نمى تواند خود را در زمره حزب الله بداند.
امـا ايـن كه امر به معروف و نهى از منكر چگونه مى تواند در رستگارى يك جامعه تاثير بگذارد نيازمند توضيح است :
از تـجـربـيات قطعى بشر اين است كه اندوخته هاى فكرى بشر با گذشت زمان به دسـت فـرامـوشـى سـپـرده مـى شود و مگر آن كه پيوسته يادآورى شود و در مرحله تكرار قـرار گيرد. از اين جا است كه پيوند عمل و علم مشخص مى شود. علم انسان را به عمل راهنامى مى كند و عمل شايسته بر آگاهى و بينش آن مى افزايد. از اين رو در يك جامعه اسلامى سالم بايد براى پاسدارى از معرفت و فرهنگ خويش بكوشند و نگهبان از حريم و مـكـتـب آن باشند كه متخلفين از راه نيكى را از سقوط به ورطه هلاكت باز دارند و با امـر بـه مـعـروف و نـهـى از منكر زمينه ساز رفتار شايسته و در نتيجه تـقـويـت كـنـنـده افكار صحيح باشند. پس بى اعتنايى به اين رفتار پايه رفتار سست انديشى هاى والا را در معرض فراموشى قرار مى دهد(٤)

٢.١. ملاك امتيازات امت اسلامى

كـنـتـم امـه اخـرجـت للنـاس تـامـرون بـالمعروف و تنهون و عن المنكر و تومنون بالله ..(٥) .
شـما بهترين امتى بويد كه براى مردم ظاهر شده است (چه اينكه) امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد.
در اين آيه شريفه از امت اسلامى به عنوان برترين امت تمجيد. سر اين فضيلت امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر معرفى شده است . پس آن گاه لياقت اين افتخار بـزرگ را پـيدا مى كند كه اين ارزش والا در آن حاكميت داشته باشد و مسلمانان با احساس وظـيـفـه مـسـئوليـت يكديگر را امر به خوبى و نهى از بدى كنند. هر گاه اين سنت نيك در مـيـان آنـان ضـعـيـف شـد و نـسـبت به امر به معروف و نهى از منكر در سطح جامعه احساس وظيفه و تكلفى در آحاد مردم وجود نداشته باشد اين فضيلت و برترى را از دست خواهند داد.
عـنـوان خـيـر الامـه يـك لقـب تـشـريفاتى نيست تا همه بدان افتخار و مباهات كنند بـلكـه عـنـوان مـال ارزشـمـنـدى است براى امر كنندگان به معروف و نهى كنندگان از مـنكر .پس آنان چه در عصر نزول آيه و چه پس از آن از انجام اين وظيفه شانه خالى كرده اند نصيبى از اين افتخار ندارند.(٦)
بـا تـوجـه بـه ايـن مـساله و توضيحات همه مسلمانان گذشته را به وسيله اين آيه نمى تـوان بهترين امت دانست چه اين كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: چگونه آنان كه امام عـلى و امـام حـسـن و امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام) را بـه شـهـادت رسـانـده انـد بـهترين امت هستند؟(٧) نكته جالب توجه اينكه در آيه شريفه امر به معروف و نهى از منكر در كنار ايمان به خدا قرار گرفته و اين نشانه اهميت اين دو فريضه بزرگ الهى و بيانگر اين اسـت كـه ايـن واجب ضامن گسترش ايمان در ميان امت اسلامى است و چنان چه اين دو فريضه اجرا نشود ريشه ايمان در دلها سست مى گردد و پايه هاى آن فرو مى ريزد .

٣.١.رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله) اسلام

از جمله وظايفى كه قرآن كريم براى پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر مى شمارد
امر به معروف و نهى از منكر است :
خذ العفو و الامر بالعرف و عن الجاهلين (٨)
با آنها مدارا كن و عذرشان را بپذير به نيكى امر نما و از نادانان روى گردان باش .
الذين يتبعون الرسول النـبـى الامـى الذى يـجـدوبـا عـنـدهـم فـى التـوريـه و الانـجـيـل يـامـرهـم بـالمـعـروف و يـنـهـاهـم عـن المـنـكـر و يـحـل لهـم الطـيـبـات و يـحـرم عـليـهـم الخـبـائث ئ يـضـع عـنـهـم اصـرهـم و الا غلال التى كانت عليهم (٩)
آنـان كـه از رسـول خـدا و پـيـامـبـر امـى اى پـيـروى كـنـنـد كـه در تـورات و انـجـيل كه در نزدشان است نام او را نوشته مى يابند ائو ايشان را به معروف و از مـنـكـر نـهـى مـى كـنـد و پـاكـى را حـلال و پـليـدى را حـرام مـى گرداند و سنگينى ها و زنجيرهايى كه بر ايشان بود بر مى دارد.
در ايـن آبـه پـنـج ويـژگـى اساسى براى مكتب اسلام بر شمرده مى شود، كه هيچ يك از شرايع گذشته داراى اين امتيازها و حد امكان بوده اند.
١.امـر بـه مـعـروف ٢.نـهـى از مـنـكـر ٣.حـلال كـردن پـاكـى هـا٤. حـرام كـردن پـليـدى ها ٥.برداشتن غل ها.
علامه طباطبايى در اين باره اين آيه مى نويسد:
ظـاهـر آيـه دلالت و حـداقـل اشـعـار دارد بـر ايـن كه مساله امر به معروف و نهى از منكر و خلاصه امور پنج گانه مذكور در اين آيه از مختصات پيامبر اسلام و ملت بيضاى او است - بـراى ايـن كـه هـر چـنـد بـه شـهـادت قـرآن كريم ساير صالح نيز به وظيفه امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر قـيـام كـردنـد و طـيـبات را حلال خبائث را حرام دانسته اند هر چند بـرداشـتن موانع و غل و بندها معنوى در شريعت عيسى (عليه السلام) بوده است الا اين كه هـيـچ خـردمـنـدى تـرديد ندارد كه دين پيامبر اسلام يگانه دينى است به امر به معروف و نـهـى از مـنكر اهميت فراوان دارد و دعوت آنان كارى جز دعوت زبانى نبوده است به جايى رسـانـيـد و آن را آن قـدر تـوسـعـه داد كـه بـا جـهـاد بـا امـوال و نفس گرديد تنها دينى است كه در مورد همه امور مربوط به زندگى بشر و همه شـئون و اعـمـال وى را بـرشـمـرده و دو قـسـم طـيـبـات و خـبـاثـت تـقـسـيـم و طـيـبـات را حـلال و خـبـائث را حـرام شـمـرده اسـت و ديـنى است كه همه احكام و تكاليف شاقه اى كه در سـايـر اديـان خـصـوصا در دين يهود و به دست احبار و ملايان ايشان رخنه پيدا كرده است نسخ كرد و از بين برد. پس حد اعلا و امور پنج گانه مذبور تنها و تنها در اسلام يافت مى شود.(١٠)
از ايـن رو فـريضه امر به معروف و نهى از منكر را يكى از ملاك هاى برترى مكتب اسلام شمرد كه به واسطه آن از آيين ديگر انبيا با ارزش تر است .
امـر به معروف و نهى از منكر علاوه بر آنكه از ويژگى هاى مكتب اسلام و رسالت پيامبر (صـلى الله عـليـه وآله) اسـت بـه بـيـان قـرآن كـريـم بـه مـهـم تـريـن آرمـان هـاى تشكيل دهنده حكومت اسلامى نيز مى باشد؛
الذيـن ان مـكـانـهـم فى الارض اقاموا الصلاه واوتوا الزكاه وامرو بالمعروف ونهوا عن المنكر بالله علاقبه الامور (١١)
همان كسانى كه هرگاه در زمين به آنان قدرت بخشيديم نماز را بر پا مى دارند و زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و پايان همه كارها از آن خدا است .
امـر بـه مـعـروف و نـهـى از منكر از مهم ترين برنامه هايى است كه خداوند انجام آن را از پيامبرانش خواسته است و كسى كه به اين برنامه هاى الهى همت گمارد و همگام با انبياى الهـى بـه انـجـام رسـالت عـظـيـم آنـان پـرداخـتـه اسـت . بـه تـعـبـيـر رسول خدا (عليه السلام ) خليفه خدا و رسولش خواهد شد:
و مـن امـر بـالمـعـروف و نـهـى عـن المـنكر فهو خليفه الله فى الارض و خليفه رسوله (١٢)

٤.١. برترين نيكى

فـريـضـه امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر در بـعـضـى روايـات ديـگـر و اعـمـال پـسـنـديـده بـرتـر شـمرده شده است . تا جايى كه امير مومنان (عليه السلام) مى فرمايد:
مـا اعـمـال البر كلها الجهاد فى السبيل الله عند الامر بالمعروف ونهى المنكر الا كنفثه فى البحر لجى (١٣)
هـمـه اعـمـال نـيك و حتى جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف همچون رطوبت دهان در مقايسه با درياى پهناور است .
در ايـن بيان علوى كليه اعمال به رطوبت دهان و امر به معروف و نهى از منكر به درياى پـهـنـاور تـشـبـيـه شـده اسـت تـا عـظـمـت ايـن عـمـل در مـقـابـل ديـگـر اعمال شايسته جلوه گر شود.(١٤)
شـايـد سـر برترى امر به معروف و نهى از منكر بر ساير عبادات و نيكى ها اين باشد كـه قـوام ، اسـتـمرارى و استوارى در گرو برپايى اين دو فريضه بزرگ است . علاوه بـر آن جـهـاد و مـبـارزه با فساد و موانع خارجى است فرد و جامعه مى تواند با مبارزه با دشـمـن خـارجـى بـه مـوفـقيت نايل آيد كه موانع و مفاسد داخلى در پرتو امر به معروف و نهى از منكر ريشه كن كرده باشد.
امام باقر (عليه السلام) فرمود:
ان الامـر بـالمـعروف و عن النهى عن المنكر فريضه عظيمه بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم وتعمر الارض و ينتصف من الاعداد يستقيم الامر(١٥)
امر به معروف و نى از منكر يك فريضه بزرگ الهى است كه ديگر واجبات به وسيله آن تـحـقـق پـيـدا مـى كـنـنـد و در پـرتـو آن راه هـا امـن شـده و كـسـب هـا در مـسـيـر حـلال و مـشـروع قـرار مـى گـيرد از ستم جلوگيرى و از زمين آباد مى شود و حق از دشمنان باز پس گرفته مى شود امر دين و دنيا قوام مى يابد.
امام حسين (عليه السلام) فرمود:
... آنـهـا اذا اديـت و اقـيمت استقامت الفرائض كلها هينها و صعبها ذلك ان الامر لالمعروف و النـهـى عـن المـنـكـر و دعـاء الى الاسـلام مـع رد مظالم و محافظه الظالم وقسمه الفى ء و االغنائم و اخذ صدقات من مواضعها و وضعها فى حقها (١٦)
(خـدا مـى دانـد) اگـر امـر بـه مـعـروف ونـهـى از مـنـكـر انجام گيرد تمام واجبات الهى چه تـكـليـفات آسان و چه وظايف سخت به پا داشته مى شود، چرا كه با انجام اين وظيفه همه بـه اسـلام فرا خوانده مى شوند و از ستم جلوگيرى و با ستم پيشگان مبارزه مى شود و بـه وسـيله آنان غنائم و در آمد هاى ديگر بيت المال عادلانه تقسيم و ماليات ها جمع آورى و به افراد مستحق پرداخت مى شود.
پس امر به معروف و نهى از منكر در عرض ديگر واجبات قرار نمى گيرد بلكه عـمـل خـيـرى اسـت كـه بـه بـركـت آنها همه نيكى ها رشد مى كند و چه بسا در اثر قيام يك امـر كـنـنـده به معروف جامعه اى به سوى سعادت حركت كند و از گرداب گناه و فساد نجات يابد.

٥.١. عامل تثبيت ارزشها وريشه كنى مفاسد

حركت در مسير هدايت از و راه امكان پذير است :

١. رشد معنوى با توجه به انگيزه هاى درونى

انسان هايى كه در جهت تقويت نيروى ايمان تلاش كرده اند و در صحنه جهاد اكبر بـه مـوفـقـيـت و پـيـروزى دست يافته اند و به سرعت به سوى رفتار شايسته جذب مى شوند و همان عامل درونى آنها را از بديها باز مى دارد:
ان الصلاه تنهى عن الفحشاء و المنكر(١٧)

٢. هدايت و ارشاد هاى بيرونى

بـديـهـى اسـت كـه افـراد جـامـعـه را نـمـى تـوان بـه حـال خـود وا گـذاشـت ونيز نمى توان به اين حد بسنده كرد كه هر كس خود را اصلاح كند بلكه امر به معروف و نهى از منكر با توجه به نكات زير ضرورى است :
اول : آنكه انگيزه هاى معنوى در همه افراد به حدى قوى نيست كه آنها را در مسير صلاح و هدايت قرار دهد و از منكرات باز دارد. بنابراين امر به معروف و نهى از منكر رشد مـعـنـوى در افـراد بـه وجـود آمـده پـرتـو ايـمـان و نور معنويت را بر جان انسان هاى پاك سرشت مى تاباند و رسوبات هوا و هوس را از اعماق جان و فطرت آنها مى زدايد.
دوم آنـكـه : فـرمـان دادن ديگران به خوبى ها اعلام حمايت از نيكوكاران و تقويت جـبهه مومنان است و باز داشتن از بدى ها بهترين مبارزه در جهت تضعيف جبهه كافران مى باشد و به فرموده امير مومنان (عليه السلام ):
مـن الامـر لاامـعروف شد ظهور المومنين و من نهى عن المنكر ارغم انوف الكافرين (١٨)
آن كـه امـر بـه معروف مى كند از مومنان پشتيبانى كرده و باعث دلگرمى و اقتدار آنان مى شود و هر كس نهى از منكر مى كند بينى كافران را به خاك مى مالد.
در جـامـعـه اى كـه امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر زنده است مومن در پيمودن راه حق احساس تنهايى نمى كند بلكه افراد زشت كار خود را در غربت و تنهايى مى بيند و اين احساس عاملى براى رها كردن رفتار ناشايسته توسط آنان خواهد بود.
علاوه بر آن امر به معروف و نهى از منكر نقش ارزنده اى در جريان احكام و حدود الهى دارد و پـشـتـوانـه مـحـكـمـى براى تثبيت ارزش ها و ريشه كنى مفاسد اجتماعى محسوب مى شود؛ تجربه نشان مى دهد كه در طول تاريخ پرنشيب و بر فراز اسلام هر گاه مسلمانان نسبت بـه هـم احـسـاس مـسـئوليـت مـى كـردنـد و ويـكـديـگـر را بـه اعـمـال شـايـسـتـه دعـوت مـى كردند و از بدى ها باز مى داشتند ديگر دستورات الهى نيز ارزش خـود را در مـتـن جـامـعـه پـيـدا مـى كـرد و گـنـاه در جامعه كمتر رخ مى داد. در غير اين صورت ديگر احكام الهى از قبل نماز روزه زكات حج و... هر روز كمرنگ تر و بى فروغ تر مى گشت .
حضرت على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
قوام الشريعه الامر بالمعروف والنهى عن المنكر(١٩)
قوام و جوهره وجودى شريعت امر به معروف و نهى از منكر است .
همچنين از روايات مذكور استفاده مى شود كه برخلاف پندارد بعضى از مردم - كه امر به مـعروف و نهى از منكر را در يك سلسله مسائل عبادى محدود مى دانند - دايره اين دو فريضه بزرگ اسلامى همه اصلاحات اعتقادى فرهنگى اخلاقى اجتماعى را در بر مى گيرد.
آرى به دليل همين ارزش ها و اهميت است كه فق هاى بزرگ اسلام به امر به معروف و نهى از مـنـكـر عنايت ويژه اى مبذول داشته اند آن دو را جز ابواب مهم فقهى آورده و وجوبشان را به وسيله ادله چهار گانه (كتاب سنت اجماع عقل) به اثبات رسانيده اند.
همچنين بر آنچه ذكر شد اين نكته را مى توان افزود كه امر به معروف و نهى از منكر جز ضروريات دين مقدس اسلام هستند و هرگاه كسى از روى علم و عمد آن دو را منكر شود كافر محسوب مى گردد!

٦.١.امر به معروف و نهى از منكر در سيره انبياء (عليه السلام)

امـر به معروف و نهى از منكر اصلى است كه تمام پيامبران ياد آور آن شده اند. دعوت بـه نـيكى و باز داشتن از زشتى محور دعوت تمام انبياى الهى است و آنان سراسر دوارن نبوت را در اين مسير سپرى كرده اند به فرموده امام باقر (عليه السلام):
ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء ومنهاج الصالحين (٢٠)
همانا امر به معروف و نهى از منكر سيره انبياء و شيوه صالحان است .
قـرآن كـريـم سند گويايى است كه در آيات فراوانى به مجاهده پيامبران در راه امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر گـواهى مى دهد. در يك نگاه گذرى آياتى كه اين بعد رسالت انبياء را تعيين مى كند به چهار دسته تقسيم مى شود:
دسته اول : آياتى كه سيره عملى انبياء را در مورد امر به معروف و نهى از منكر باز گو مـى كـند. در قرآن از هدف انبياء با تعبيرات مختلفى ياد شده است : عبادت خدا اصلاح دعـوت بـه خـدا اقـامه قسط و... اين تعبيرات گوناگون تفسير از محتواى گسترده و غنى معروف در سيره آنان است .به اين آيات توجه كنيد:
ولقد بعثنا فى كل امه رسولا ان عبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت (٢١)
در هـر امـتـى پـيـامـبـرى مـبعوث كرديم تا اعلام كند كه خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت پرهيز كنيد.
در ايـن آيـه هـدف بـعثت هر پيامبرى دعوت به عبادت خدا و پرهيز از طاغوت ذكر شـده اسـت . البـتـه عـبـادت خـدا هـمـان عـمـل شـايسته و پسنديده اى است كه مهم ترين ركن مـعـروف را تـشـكيل مى دهد چه اين كه طاغوت در غالب شركشان و طغيان گـرى درونـى هـواى نـفـسـشـان در شـكـل بـيـدادگـرى بـيـرونـى بـزرگ تـرين مـنـكـر اسـت ، از ايـن رو اجـتـنـاب از طـاغـوت در مراحل گوناگون آن از مراتب نهى از منكر شمرده مى شود.
دسـته دوم : آياتى كه مصاديق معروف و منكر را كه انبيا به آن پرداخته اند تبيين مى كند. بنابراين قرآن در مورد حضرت شعيب مى فرمايد:
و مـا بـه سـوى اهـل مـديـن بـرادرشان شعيب را به رسالت فرستاديم .او گفت : اى مردم ! خـداى يـكتا را كه جر او خدايى نيست پرستش كنيد و در كيلو وزن كم فروشى نكنيد من خير شما را در آن مى بينم . من مى ترسم از روزى كه شما را اعذاب سخت فرا گيرد. اى قوم ! در سـنـجـش كيل و وزن اجناس عدالت داشته باشيد و به مردم نفروشيد و در زمين به فساد بر نخيزيد.(٢٢) من (از اين امر و نهى شما) جز اصلاح تا حدى كه بتوانم نمى خواهم .(٢٣)
اين آيات نشان مى دهد كه در منطق انبياء منكر مفهومى گسترده و مصاديق زيادى دارد. همچنين از اين آيات مى توان فهميد كه كه انبياى الهى كه براى اصلاح قيام مى كـنـنـد راه رسـيـدن بـه اصـلاح را در چـه مى دانند. آنان اصلاح را در گرو مهار كـردن سـئد جـويـى ظـالمـانه دانست و برخورد با كسانى كه قسط و عدالت را در روابط تجارى رعايت نمى كنند وظيفه خود مى دانند.
بسط عدالت در جامعه هدفى است كه انبياء براى آن مبعوث شده اند:
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات .... ليقوم الناس بالقسط(٢٤)
ولى در هر زمان عدالت با دشمنانى رو به رو است و انبيا عهده دار مخالفت با آنان هستند؛ از اين رو است كه صف مقدم مخالفان پيامبران ملا و مترفين قرار دارند.
چون در عصر حضرت شعيب بيشترين گناه و فساد در جامعه از ناحيه تراز داران از راه ظلم احجاف در معامله بود اين پيامبر الهى امر به معروف و نهى از منكر را متمركز اين بخش كرده بود.
در ايـنـجـا شـيـوه بـرخـورد واكـش مـخـالفـان نـيـز كـه در قـرآن نـقـل شده است جالب و قابل توجه است : آنها در جواب حضرت شعيب به مسخره مى گفتند: آيـا نـمازت تو را امر مى كند كه مار را در اموالمان آن گونه كه مى خواهيم باز دارى (٢٥)
از پاسخ حضرت شعيب به آنان فرمود: من جز اصلاح نمى خواهم روشن مى شود كـه ايـن گـونـه آزادى اقـتصادى كه مطلوب آنان بود با اصلاح جامعه منافات دارد و به فساد جامعه مى انجامد. اگر بخواهد جايگزين شود به ناچار بايد اين آزادى مهار شود.
دسـتـه سوم : آياتى كه نشان مى دهد امت هاى گذشته نيز موظف به امر به معروف و نهى از منكر بوده اند:
ايـسـوا سـواء من اهل المتاب الامه ... يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون ف يالخيرات (٢٦)
همه اهل كتاب يكسان نيستند گروهى از آنها... امر به نيكى و نهى از بدكارى مى كنند و در نيكوكارى مى شتابند.
لو لا يـنـهم الربنايون و الاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت يبئس ما كانوا يصنعون (٢٧)
چـرا عـلمـا و روحـانـيـون آنـان را از گـفـتار زشت و خوردن حرام باز نمى دارند همانا كارى بسيار زشت مى كنند!
قرآن خبر مى دهد كه عده اى از قوم حضرت موسى (عليه السلام) كه به نهى از منكر مى پرداختند از عذاب الهى رهايى يافتند و ديگران به واسطه عذاب به هلاكت رسيدند:
فلما نسوا ماتذكروا به انجينا الذين ينهون عن السواء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس (٢٨)
و چـون از آنـچـه بـه ايـشـان تـذكر داده شده بود غفلت ورزيدند كسانى را كه از بدى و زشـتـى نـهـى مـى كـردنـد نـجـات داديـم و آنـهـا كـه سـتم كردند به واسطه فسقشان به بدترين عذاب گرفتار كرديم .
حضرت لقمان به فرزندش سفارش كرد:
يابنى اقم الصلاه وامر بامعروف و انه عن المنكر و اصبر على ما اصابك (٢٩)
فرزندم نماز را به پاى دار امر به معروف و نهى از منكر كن و در مصيبتها شكيبا باش .
عـلاوه بـر آيـات مـزبـور كـه بـر وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در امت هاى گذشته گـواهـى مـى داد ايـن مـطـلب در ايـن روايـات نـيـز آمـده اسـت . بـراى مـثـال حـسـن بـن عـلى بـن فـاضـل از امـام هـشـتـم (عـليـه السـلام) سـوال مـى كـنـد كـه چـرا حواريون (٣٠) را به اين نام خوانده اند؟ آن حضرت (عـليـه السـلام) فـرمـود: چون آنها خود پاك بودند و با ارشاد موعظه ديگران را نيز از گناه پاك مى كردند.(٣١)
دسـتـه چـهـارم : آيـات كه سبب هلاكت برخى از امت هاى گذشته را بى توجهى به امر به معروف و نهى از منكر مى داند .از جمله :
فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقيه ينهون عن الفساد فى الارض قليلاممن انجينا منهم و اتبع الذين ظلموا ما اترفوا فيه و كانوا مجرمين (٣٢) چرا در امت هاى گذشته مـردمـى خـردمـنـد وجـود نـداشـتـنـد كـه مـردم را از فـسـاد و اعمال زشت نهى كنند مگر آن عده كم مومنانشان كه نجاتشان داديم و ستمكاران به دنـبـال ناز و نعمتى كه در آن بودند رفتند و آنان بزه كار بودند بدين جهت همه هلاك شدند
لعـن الذيـن كـفـروا مـن بـنـى اسرائيل عل يلسان داود و عيسى ابن مريم ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون * كانوا لا يتناهون عن المنكر بعلوه (٣٣)
كافران بنى اسرائيل به زيان داود و عيسى بن مريم لعنت شدند؛ زيرا نافرمانى خداوند فـرمـودنـد و از حـكـم حـق سـركشى كردند. آنها هيچ گاه از كار زشت يكديگر را نهى نمى كردند.(٣٤)

٧.١.امر به معروف و نهى از منكر در سيره ائمه (ع)

ائمه (عليه السلام) پيوسته در دو بعد علمى و عملى بر انجام اين دو فريضه مهم تاكيد كرده اند.

بعد علمى (بعد شناختى)

مـنـظـور ايـن بـعـد تـبـيـيـن جـايگاه امر به معروف و نهى از منكر در معارف اسلامى و بيان ضـوابـط و مـراتـب مـخـتـلف اسـت . روايـات زيادى از آنان در اين زمينه از آنان به دست ما رسـيـده اسـت . بـرخـى از ايـن آيـات را در درس هـاى گـذشته ياد آور شديم . و به عنوان نـمـونـه شـيـخ حـر عـامـلى در كـتـاب وسائل الشيعه بيشتر از هفتصد روايت از ائمه (عليه السـلام) در ايـن بـاره نـقـل كـده اسـت . ايـن تـعـداد روايـت غـيـر از رايـاتـى اسـت مه محدث جـسـتـجـوگـر مـيـرزا حـسـيـن نـورى در مـسـدتـدرك الوسائل جمع آورى كرده است .
مـجـمـوعـه روايـات ائمـه (عـليـه السـلام) دربـاره امـر به معروف و نهى از منكر گنجينه ارزشـمـنـدى اسـت كـه در راه اجـتـهـاد و اسـتـنـبـاط در طـول تـاريـخ را اهـل نـظـر مـى گشايد و زواياى گوناگون اين مساله را از ديدگاه فقه اخلاق تفسير و... در اختيارشان قرار مى دهد.
بـه خـوبـى مـى تـوان حدس زد كه اين بيانات نورانى و هدايت گر به دستمان نرسيده است امروز اين اصل مهم اسلامى با چه تحريف ها و سو برداشت هايى رو به رو شـده بـود! آيـا بـرخـورد تـحـجـر آمـيـز بـا آن نـداشـتـيـم و آن را بـه صـورت يـك اصـل تـعـبـدى و بـر كـنـار تـدبـر و تـفـكـر رد نـمـى آوريـم ؟ يـا مـانـنـد اهل حديث بخش هاى مختلف آن را حذف نمى كرديم ؟ و....
بـا طـرح بـحـث همه جانبه امر به معروف و نهى از منكر از سوى ائمه (عليه السلام) در دوران ٢٥٠ سـاله دوران امـامـت (بـعـد از وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله) تا شروع غـيـبـت صـغـرى) از يـك سـو اين موضوع حياتى زنده نگه داشته شد و از سوى ديگر با تـبـيـيـن بـخـش هـاى گـونـاگـون آن بـا تـحـليـل عـمـيـق و اصـيـل عرضه شده است تحريف گران و كج انديشان نتوانستند در آن انحرافى به وجود آورند.

بُعد عملى

امـامـان شـيـعـه عـلاوه بـر بعد تحليل علمى و ارائه مباحث امر به معروف و نهى از منكر در سـيره خويش نيز اهتمام فراوان به اين اصل سرنوشت ساز و حساس داشتند. در اين جا به عنوان نمونه به مواردى اشاره مى شود:

١. جـنـگ مـسـلحـانـه بـراى اقـامـه مـعـرفـت و بـاز داشتن از منكر: للّه

موقعيت مبارزه مستقيم به شكل مسلحانه در ميدان نبرد و جنگ در دوران امامت ائمه (عليه السلام) تـنـهـا در براى حضرت على (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) پيش آمد و در هر دو مـقـطـع تـاريـخـى امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر اصـلى تـريـن عامل مبارزه از سوى آن پيشوايان معصوم بود.
در جـنـگ صـفـيم مردى خدمت حضرت على (عليه السلام) رسيد و تقاضاى مصالحه كرد تا مـعـاويه و يارانش به شام برگردند و حضرت نيز به همراه سپاهيان خود به عراق باز گـردد. حضرت على (عليه السلام) ضمن رد اين پيشنهاد علت اصرار خود بر ادامه مبارزه را اقامه امر به معروف و نهى از منكر ذكر كرد.
ان الله تـبـارك وتعالى لم يض من اوليائه ان يعص فى الارض و هم سكوت مذعنون لا يـامـرون بـالمـعـروف و لا يـنـعـون عـن المـنـكـر فـوجـدت القتال اهون عل يمن معالجه الاغلال فى جهنم (٣٥)
خـداونـد از اوليـاى خـود راضـى نـيـسـت كه هنگام گناه در روى زمين آنها ببينند و بدانند و ساكت باشند و امر به معروف و نهى از منكر نكنند از اين جهت جنگ را بر خودم آسان تر از تحمل غل هاى جهنم يافتم .
ايـن بـيـان عـلوى علاوه بر آنكه فلسفه جهاد را از ديدگاه آن حضرت بيان و تشريح مى كـنـد نـشـان مـى دهـد كـه امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر در نزد ايشان چه جايگاه والايى بـرخـوردار اسـت كـه بـه واسـطـه آن تـمـام مـشـكـلات و حـتـى كـشـتـه شـدن را بـايـد تحمل كرد و در هيچ شرايطى نبايد به ترك آن رضايت داد كه نتيجه ترك آن گرفتارى در غل هاى جهنم خواهد بود.
امـام حسين (عليه السلام) نيز فلسفه قيام خود را در برابر يزيد بن معاويه امر به معروف و نهى از منكر مى داند ذكر مى كند و در وصيت نامه خود به محمد بن حنفيه مى نويسد:
وانـى لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الصلاح فى امه جدى (صلى الله عليه وآله) اريد ان امر بالمعروف وانهى عن المنكر.... (٣٦)
من از روى خود خواهى و يا براى خوشگذرانى و يا براى فساد و ستمگرى از مدينه خارج نشدم بلكه طالب مصلحت امت جدم و خواستار امر به معروف و نهى از منكر هستم .
در بين متفكران اسلامى شهيد مطهرى درباره پيوند و ارتباط قيام امام حسين (عليه السلام) بـا امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر كلامى عميق لطيف دارد وى مى گويد: امر به معروف و نـهـى از مـنكر ارزش نهضت امام حسين (عليه السلام) را بالا برد امام حسين (عليه السلام) نيز ارزش امر به معروف و نهى از منكر را بالا برد.(٣٧)

٢.برخورد با وابستگان به دستگاه حكومت ظلم :

امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر ائمـه (عـليه السلام) بيشتر از آن به موارد جزئى در شـكل تذكر به برخى از ياران و اصحاب خود خلاصه شود بلكه آنان حساس ترين مهم تـريـن نـقـاطـى را كـه بـاعث فساد و در جامعه و انحراف در دين مى شد براى نهى از مـنـكـر انـتـخـاب مى كردند. برخورد امام سجاد (عليه السلام) با محمد بن مسلم زهرى عالم وابسته به دستگاه حكومت اموى نمونه اين مطلب است كه حضرت با تازيانه امر به معروف و نهى از منكر او را تنبيه مى كند:
و بدان كه كمترين كتمان و حق سبك ترين بارى كه بر دوش دارى اين است كه وحشت ظالم را به انس تبديل كردى و راه گمراهى را با نزديكى خودت بدو و اجابت دعوت او برايش ‍ هـمـوار كـردى ! وه چـه مـى تـرسـم كـه فرداى قيامت به همراه خائنان گرفتار گناه خود بـاشـى و از ايـن كـه هـر چـه بـگـيـرى بـه خـاطـر كـمـك بـه ظـالمـان مسئول آن باشى . تو مالى را كه گرفتى از آن تو نيست و به كسى نزديك شدى كه كه حـق هـيـچ كـس را ادا نـكرده است تو هم با تقرب به او هيچ باطلى را رد نكردى . تو دوست داشتى كسى را كه با خدا مى جنگد. آيا چنان نيست كه تو را دعوت كردند و قطبى ساختند براى چرخاندن ستم خود و تو را پل ساختند تا از آن عبور كنند و تو را نردبان گمراهى خود ساختند؟... (٣٨)

٣. حـمايت از قيام ها نهضت هايى كه براى امر به معروف و نهى از منكر انجام مىگرفت :

نـمـونه اين گونه حركت هاى انقلابى قيام زيد بين على بن حسين (عليه السلام) است كه عـلمـاى بـزرگ فـلسفه قيامش را امر به معروف و نهى از منكر دانسته اند. از آن جمله شيخ مـفـيـد در او مـى نـويـسـد: بـا شـمـشـير قيام مى كرد و امر به معروف و نهى از منكر مى كرد(٣٩)
زيـد بـر اسـاس روايـات و عـلماى بزرگ قيام خود را با اجازه امام صادق (عليه السلام) انجام داد.(٤٠)
امـام بـاقـر (عـليـه السلام) نيز زيد را گرامى داشت و موضوع مخالفت او را عليه ظلم و ستم اموى را تاييد مى نمود و مى فرمود:
اين زيد بزرگ خاندان من است و به خونخواهى آنان بر خواهد خاست .(٤١)
يـكـى از نوادگان امام حسن مجتبى (عليه السلام) به نام حسين بن على ( معروف به شهيد فـخ)كـه در زمـان امام كاظم (عليه السلام) قيام كرد به شهادت رسيد گفته است : ما قـيـام و خـروج عـليـه ظـلم نـكـرديـم مـگـر ايـن كـه قـبـل از اقـدام بـه اهـل بـيـت و مـوسـى بـن جـعـفـر (عـليه السلام) مشورت كرديم و ايشان را به امر به قيام كرد(٤٢)
و وقتى امام كاظم شهيد فخ را ديد فرمود:
انـا لله و انـا اليه راجعون مضى والله مسلما صالحا صواما قواما آمرا بالمعروف ناهيا عن المنكر ما كان فى اهل بيته مثله (٤٣)
مـا از خـدايـيـم و به سوى خدا باز مى گرديم . به خدا قسم در حالى كه مسلمان ، صالح تر روزه دار، نماز شب گزار، آمر به معروف و ناهى المنكر بود از دنيا رفت و در خانواده اش مانندى نداشت .

٢. شناخت معروف و منكر

- ضرورت شناخت معروف و منكر

بـراى امـر بـه مـعـروف و نـهـى از منكر بايد معروف و منكر را شناخت و دانست چه كارى در محدوده معروف قرار دارد تا امر بدان لازم گردد و چه كارى را در مـحـدوده مـنكر جاى مى گيرد تا نهى از آن واجب باشد. از اين رو آنان كه بدون شـنـاخـت صـحـيح از معروف و منكر ديگران را امر و نهى مى كنند نه تنها خدمتى انجام نمى دهـنـد بـلكـه چـه بـسـا بـاعـث گـمـراهـى ديـگـران نـيـز مـى شـونـد. هـمـچـون طـبـيـبـى كه قـبـل از شـنـاخـت درد و تـشـخيص بيمارى به نوشتن نسخه و دارو بپردازد يا راهنمايى كه بـدون اطـلاع از راه در صـدد هـدايـت گـم شـدگـان باشد. از اين رو فقيهان بزرگ شيعه اوليـن شـرط وجـوب امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكر را آگاهى از معروف و منكر دانسته اند.(٤٤)

- معروف و منكر در لغت

راغب اصفهانى كه در تبيين واژه هاى قرآن از تبحر و ذوق خاصى برخوردار است ، معروف و مـنـكـر را ايـن گـونـه مـعـنـى كـرده اسـت : مـعـروف بـه عـمـلى گـفـته مى شود كه از راه عـقـل يا شرع نيكوييش شناخته شده باشد و منكر به كارى گفته مى شود كه به واسطه عقل يا شرع نيكوييش انكار شده باشد.(٤٥)
مـفـسـر عـظـيـم الشان طبرسى نيز مستابه همين تعريف را ذكر كرده است : مقصود از معروف هـمـان حـق اسـت كـه حـق عـقـل و شـرع را بدان فرا مى خواند چون آن از صحيح مى شـمـارد بـرخـلاف مـنـكـر كـه عـقل و شرع از آن بيزار هستند چرا نمى توان آنها را صحيح بشمارد پس هر چه را كه بتوان صحيح شمرد و جايز شمرد معروف و هر چيزى را كه نتوان چنين معرفى نسبت به آن پيدا كرد منكر است .(٤٦)
مـجـمـع البـحـريـن نـيـز مـعـروف را ايـن گـونـه تـفـسير نموده است : معروف نام فـراگـيـرى بـراى هـر چيزى است كه مصداق اطاعت الهى و نزديكى به خدا و خدمت و نيكى به مردم شناخته شده است .(٤٧)

- دايره معروف و منكر

از طريق توضيحات بالا روشن شود كه معروف و منكر دايره وسيعى دارند و معروف تنها در معدوده عبادت و يا نيكى به مردم خلاصه نمى شود.
اسلام از باب اين كه نخواسته است موضوع امر به معروف و نهى از منكر را به امور معين مـثـل عـبـادت مـعـاملات اخلاقيت و محيط خانوادگى و... محدود كند از كلمه عام معروف يعنى هر كار خير و نيك و نقطه مقابلش منكر يعنى هر كار زشتى كه استفاده كرده است .(٤٨)
پـس مـعروف شامل همه واجبات و همه مستحبات مى شود البته امر به واجبات واجب و امر به مـسـتـحـبـات مـسـتـحـب اسـت چـه ايـن كـه مـنـكـر نـيـز شـامـل هـمـه افـعـال حـرام و مكروه مى شود با اين توضيح كه نهى از محرمات واجبات ، واجب و نهى از مـكـروهـات مـسـتـحـب ، مـسـتـحـب اسـت ، چـه ايـن كـه مـنـكـر نـيـز شـامـل همه افعال حرام و. مكروه مى شود با اين توضيح كه نهى از محرمات واجب و نهى از مكروهات مستحب است . امام خمينى رضوان الله عليه مى نويسد:
هر يك از امر به معروف و نهى از منكر به واجب و مستحب تقسيم مى شود.پس هر چه از نظر عـقـل و شـرع واجـب بـاشـد امـر كـردن بـدان واجـب اسـت هـر كـارى كـه از نـظـر عـقـل طـشـت و از نـظـر شـرع حـرام بـاشد نهى كردن از آن واجب است و هر آنچه كه انجام آن پسنديده و مستحب است امر به آن نيز مستحب و هر آنچه انجام آن مكروه و ناپسند است نهى از آن مستحب است .(٤٩)

- ابراز شناخت معروف و منكر

بـراى شـنـاخـت مـعروف و منكر چند ابزار و وسيله وجود دارد كه مهم ترين آنها عبارتند از: قطرت سالم ، عقل ، شرع ، عرف و اجتماع

١. فطرت :

خداوند ساختمان روحى انسان را به گونه اى آفريده است كه او با فطرت خود زشـتـى و زيـبـايـى و خـوبـى بـدى را تـشـخـيـص مى دهد. در اين مرحله آگـاهـى بـه وسـيـله القاى معلم از بيرون صورت نمى گيرد، بلكه اين گونه شناخت ها از درون انسان مى جوشد.
قـرآن كـريـم نـيز آيات بسيارى از تجهيز انسان به الهامات فراوان فطرى سخن گفته اسـت . بـراى مـثـال در سـوره شـمـس بـه روح انـسـان و اعتدال آن قسم مى خورد، و روحى كه خداوند زشتى ها و پاكى ها را به آن الهام كرده است :
و نفس و ما سويها * فالهمها فجورها و تقويها(٥٠)
يـكـى از اصـحـاب پـيامبر به نام وابصه مى گويد: وقتى آيه : تعاونوا على البـر و اتـقـوى لا تـعـاونـوا عـلى الاثـم و العـدوان (٥١) نـازل شـد خـدمـت پـيـامـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه وآله) رسـيـدم و خـواستم از همه موارد بـر و اثـم سـوال كـنـم . آن حـضـرت فـرمـود: بـگـويم مى خواهى از چه سوال كنى يا سوال مى كنى ؟ عرض كردم : بفرماييد، فرمود: آمده اى تا از نيكى و گناه بپرسى سپس انگشتان خود را جمع كرد و به سينه من زد و فرمود: يا وابصه استقف قلبك استقف نفسك (٥٢)
اى وابصه از قلب خودت استفتا و سوال كن و از خودت بپرس !
يعنى خداوند معرفت خوب و بد را در قلب هر بشرى قرار داده است :

پس پيمبر گفت استفت القلوب
گر چه مفتيشان برون گويد
گـوش كـن اسـتـفـت قـلبـك از رسـول
گـر چـه مـفـتـى بـرون گـويـد فصول
مـطـالعـه و دقت در رفتار انسان نشان مى دهد كه : پاره اى از كارها را انسان انجام مى دهـد نـه بـه مـنـظور كسب سودى از آنها يا دفع زيانى به وسيله آنها بلكه صرفا تحت تـاثير يك سلسله عواطف كه عواطف اخلاقى ناميده مى شود. از آن جهت انجام مى دهد كه معتقد اسـت انـسـانـيـت چـنين حكم مى كند. فرض كنيد انسانى در شرايط سخت در بيابان وحشتناك قرار گرفته است و بى آذوقه و بى وسيله هر لحظه خطر مرگ وى را تهديد مى كند. در ايـن بـيـن انـسـان ديـگـرى نـيـز پـيـدا مـى شـود. بـه او كـمـك مـى كـنـد و او را از چنگال قطعى مرگ نجات مى بخشد و بعد اين دو انسان از يكديگر جدا مى شوند و يكديگر را نمى بينند سالها بعد آن فردى كه روزى گرفتار شده بود نجات دهنده قديمى خود را مـى بـيـنـد كـه بـه حال نزارى افتاده است به ياد اين مى افتد كه روزى همين شخص او را نـجـات داده اسـت آيـا در ايـن جـا وجـدان ايـن مـرد هـيچ فرمانى نمى دهد؟ آيا نمى گويد كه پـاداش نـيكى ، نيكى است ؟ آيا نمى گويد سپاسگذارى از احساس كننده واجب و لازم است ؟ پـاسـخ مـثبت است . آيا اگر اين فرد به آن شخص كمك كرد وجدان انسان هاى ديگر چه مى گـويـند؟ و اگر بى اعتنا گذشت و كوچك ترين عكس العملى نشان نداد وجدان ديگران چه مـى گـويند؟ مسلما در صورت وجدان هاى ديگر او را تحسين مى كنند و آفرين مى گويند و در صـورت دوم مـلامـت مـى كـنـنـد و نـفـريـن مى گويند. اينكه وجدان انسان حكم مى كند پـاداش احـسـان احـسـان اسـت و هـم اين كه وجدان انسان ها حكم مى كند كه پاداش دهنده نـيـكـى بـه نيكى را بايد آفرين گفت و بى اعتنا را بايد مورد ملامت و شماتت قرار داد از وجدان اخلاقى ناشى مى شود و اين گونه اعمال را خير اخلاقى مى گويند.(٥٣)
ايـن گـونـه ارزش هـا فـراتـر از منافع مادى است و نمى توان آنها را القاى محيط تلقى كرد بلكه دركى است كه انسان از اعماق روح خود دارد. از اين رو قرآن كريم در مواردى از فـطـرت انـسـان و وجـدان اخـلاقـى او سـوال مى كند سوالاتى كه هيچ انسانى نمى تواند بدون پاسخ بگذارد:
هل جزاءالاحسان الاحسان (٥٤)
آيا جزاى نيكى جز نيكى است ؟

٢. عقل :

عـقـل نـيـز در وجـود هـر انـسـانـى روشـنـگـر راه و هـادى او بـه سـوى كـمـال اسـت و آدمى مى تواند در پرتو اين نعمت هاى گرانبها بسيارى از خوبى ها و بدها را بشناسد از بدها انترا كند و به خوبى گرايش يابد. قرآن كريم از قلوب كسانى كه به راهنمايى هاى عقل خويش كش ندادند و جهنمى شده اند مى فرمايد:
لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير (٥٥)
اگر گوش شنوا داشته باشيم و يا تعقل مى كرديم در ميان دوزخيان نبوديم .
عـلاوه بـر ايـن ده هـا آيـه از قـرآن كـريـم بـا عـبـاراتـى از قـبـيـل افـلا تـعـقـلون يا لعلكم تعقلون و... در صدد هشيار سازى مردم و توجه دادن آنها به اين سرمايه گرانبها است .

٣. شرع :

عـلاوه بـر عـقل و فطرت شرع نيز در شناخت خوبى و بدى به كمك انسان مى آيد هيچ كس در تـشـخـيـص خـوب و بـد كارها وترسيم برنامه كلى براى زندگى نمى تواند خود را بى نياز از دين بداند، زيرا:
اول ايـنكه ترسيم يك طرح كلى تمام مسائل شخصى انسان را در بر مى گيرد و منطق بر مصالح زندگى بشر باشد تنها با احاطه بر مجموع مصالح زندگى امكان پذير است و چـنـيـن احـاطـه اى براى بشر ميسور نيست . البته برخى از دانشمندان ادعاى خود كفايى عـقـل را در راه يـافـتـن راه سـعـادت مـطـرح كـرده انـد ولى جـاى ايـن سـوال از آنـهـا اسـت كه آيا در جهان دو فيلسوف يافت مى شوند كه در پيدا كردن اين راه وحـدت نـظـر داشـتـه بـاشـنـد؟ خـود سـعـادت كـه هـدف نهايى و اصلى است يكى از ابهام آمـيـزتـريـن مـفـاهـيم است . اين كه سعادت چيست و با چه چيزى محقق مى شود شقاوت چيست و عـامـل آن كـدام اسـت هـنـوز به صورت يك مجهول مطرح است چرا كه بشر هنوز استعدادهايش ناشناخته است و مگر بدون شناختن بشر مى توان درباره سعادتش نظر داد؟
دوم ايـنـكـه انـسـان مـوجـودى اسـت اجـتـمـاعـى و زنـدگـى اجـتـمـاعـى هـزاران مـشـكـل و بـرايـش بـه وجـود مـى آورد كـه بـايـد هـمـه آنـهـا را حـل و تـكـليـفـش را در مـقـابـل هـمـه آنـهـا روشـن كند و چون موجودى است اجتماعى سعادتش ، آرمـانـهـايـش ، ملاك هاى خير و شرش و... با سعادت ها آرمان هاى خير و شر ديگران آميخته اسـت و نـمـى تواند راه خود را مستقل از ديگران برگزيند. از اين جهت بايد سعادت خود را در مـسـيـرى جـسـت و جـو كـنـد كـه جـامـعـه را بـه سـعـادت و كمال برساند.
سـوم انسان زندگى جاويد دارد و نبايد خوبى ها و بدها را تنها در مسير زندگى دنيا در نظر بگيرد. لذا قضاوت در مورد زشتى و زيبايى هر كارى بايد آثار آن را در باره روح جـاودانـه خـود و زنـدگـى پـس از مـرگ نـيـز در نـظـر داشـتـه بـاشـد و روشـن اسـت كـه عقل نسبت به آن زندگى هيچ گونه تجربه اى ندارد.(٥٦)
هر يك از دلايل سه گانه بالا براى اثبات اين مطلب كافى است كه براى شناخت معروف و مـنـكـر عـلاوه بـر عـقـل به شرع نيز نيازمنديم و البته به حكم آنكه اسلام آخرين دين و كـامـلتـريـن شـريـعـت است براى تمام زواياى زندگى بشر دستورات و تكاليفى را به عنوان بايد و نبايد مشخص كرده است كه لازم است در امر به معروف و نهى از منكر آنها را در نظر داشت .

٤. عرف و اجتماع

براى آنان كه داراى موقعيت اجتماعى هستند معروف و منكر علاوه بر معيار هاى عقلى و شـرعـى مـعـيـارهـاى اجتماعى و عرفى نيز دارد. افرادى كه در جامعه به عنوان مظهر دين و مـنـادى تـقـوا شـنـاخـتـه مى شوند و همچنين كسانى كه احترام و آبروى آنان به حيثيت نظام اسـلامـى پـيـونـد خـورده اسـت در رفتار خود بايد علاوه بر دستورات كلى اسلام به حـفـظـش اعـتـقـادات ديـنـى مـردم نـيـز تـوجـه داشـتـه بـاشـنـد. بـه عـنـوان مـثـال پـوشـيـدن بـسيارى از لباس ها براى عموم مردم خلاف شرع تلقى نمى شود ولى پـوشـيـدن هـمـان لبـاس ‍ بـراى يـك روحـانـى زشـت و زنـنـده اسـت چه اين كه بسيارى از اعمال براى بسيارى از، توده مردم محذورى ندارد ولى براى كسى كه لباس فرم نظامى به تن كرده است دو را توقع و انتظار است . در شيوه رانندگى و پوشش آرايش و خوراك و... مثال هاى فراوانى در اين باره مى توان يافت .
از اين رو در بسيارى از كشورها براى كسانى كه لباس فرم به تن مى كنند و به عنوان مـامور دولتى به فعاليت اشتغال دارند انجام برخى از كار هاى قانونى ممنوع تلقى مى شود تا بدين وسيله به حيثيت و اعتبار آن نظام خدشه وارد نشود.
در فـقـه اسـلامـى نـيـز عـلاوه بر عدالت كه دورى از گناه را مى طلبد مروت نـيـز بـرخـى آن را در امـام جـمـاعـت شاهد قاضى و مانند آنها به عنوان لزوم و احتياط شرط كرده اند.(٥٧)
بـه هـر حـال از هـر كارى كه بهانه دست ديگران مى دهد تا نسبت به اسلام و يا نـظـام اسـلامـى خـرده گـيـرى كـنند - هر چند آن كار منكر شرعى هم نباشد - بايد اجتناب كرد چرا كه حفظ حيثيت اسلام و نظام اسلامى بر همه واجب است .

فصل دوم : شرايط و مراتب امر به معروف و نهى از منكر

١- شرايط امر به معروف و نهى از منكر

امـر بـه مـعروف و نهى از منكر داراى شرايطى است كه بدون آن امر و نهى واجب نـمـى شـود. از جـمـله ايـن شـرايـط شـنـاخـت مـعـروف و مـنـكـر احتمال تاثير اصرار بر گناه و مانند آن است .

١-١. شناخت معروف و منكر

آيـات بـسـيـارى از قـرآن كـريـم بـر شـرط و آگاهى براى انجام تكاليف از جمله امر به معروف و نهى از منكر دلالت دارد از آن جمله آيات زير:
و لا تقف ما ليس لك به علم (٥٨)
از آنچه بدان آگاهى ندارى پيروى نكن .
حضرت امير نيز رد بيانى به همين مضمون مى فرمايد:
ما حى حركه الا و اتن محتاج فيها الى معرفه (٥٩)
در هيچ كارى از شناخت و معرفت بى نياز نيستى .
حـضـرت ابـراهـيم (عليه السلام) وقتى مى خواهد پدرش (٦٠) را از بت پرستى نهى كند و باز دارد مى فرمايد:
يا ابت انى قد جانى من العلم ما لم ياتك فايبعنى اهدك صراطا سويا(٦١)
اى پـدر بـه مـن علمى رسيده كه به شما نرسيده است پس از من پيروى نما تا تو را به راه راست هدايت كنم .
و خداوند به پيامبرش امر مى كند كه :
قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيره انا و من اتبعنى (٦٢)
بـگـو ايـن راه مـن اسـت . مـن و پـيـروانـم بـا بـصـيـرت كامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مى كنيم .
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
صـاحـب الامـر بـالمـعـروف يـحـتـاج الى ان يـكـون عـالمـا بالحلال و الحرام (٦٣)
آمر به معروف در كار خود به شناخت حلال و حرام نيازمند است .
اانما هو على القوى المطاع العالم بالمعروف و من المنكر (٦٤)
اين تكليف فقط بر عهده كسانى است كه توانمند (توانايى علمى و عملى) اطاعت شونده و داناى به معروف و منكر باشند.
امام با آوردن واژه انما اين تكليف را فقط بقر عهده صاحبان اين شرط مى گذارد و اين امر با عمومى بودن اين تكليف كه قبل از اين ذكر شد مافات ندارد؛ زيرا علم و معرفت داراى مراتب و مراحل است و مراتب ابتدايى آن در نزد عموم افراد مسلمان است با توجه به آن مـراتـب پـايـيـن امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنكر زا عهده هر مكلفى بر مى آيد و ثانيا تـحـصـيـل شـرط عـلم بـر افـراد مـسـلمـان واجـب اسـت و لازم اسـت و آنان بايد اين شناخت در تحصيل و در خود ايجاد كنند.
كـسـى كـه مـى خـواهـد در ايـن زمـيـنـه بـه وظـيـفـه خـود عمل كند به دو گونه آگاهى نياز دارد:

الف : شناخت معروف و منكر

او بايد بداند چه فعلى واجب و مستحب و و معروف چه فعلى حرام و يا مكروه و منكر است .

ب) شـنـاخـت رفـتـار كـسـى كـه مـى خواهد او را امر و نهى كند: للّه

يـعنى بايد بداند آنچه را كه ديگرى ترك كرده است معروف است تا امر بر آن لازم باشد و نيز بايد بداند آنچه را مرتكب شده است منكر است تا نهى از آن لازم باشد.(٦٥)
از طرف ديگر آنان كه عمل خلاقى را مرتكب مى شوند چند گروهند:
١. گـروهـى بـا عـلم و آگـاهـى بـه تـرك معروف و يا انجام منكر اقدام مى كنند به عنوان مثال با اين كه مى دانند نماز واجب است اين وظيفه را انجام نمى دهند. امر به معروف و نهى از منكر اين گروه لازم است .
٢. و گـروهـى كـه اطـلاع از حـكـم الهـى نـدارنـد و بـديـن جـهـت گـنـاه مـى كـنـنـد مثل كسى كه از روى بى اطلاعى از وجوب نماز آيات آن را ترك كرده است . امر به معروف و نـهى از منكر چنين شخصى نيز لازم است . البته بهتر است كه ابتدا او را ارشاد نمايد و اگر ديد بر ترك آن عبادت اصرار دارد امر و نهى نمايد.(٦٦)
٣. گـروهـى كـه حـكـم الهـى را مـى دانـنـد ولى بـه گـنـاه بـودن مـورد خـاصى كه بدان اشـتـغـال دارنـد تـوجـه نـدارنـد: گوشت مردار را نبايد خورد ولى چون از مردار بودن اين گـوشـت بـى خـبـر اسـت آن را مـى خورد يا اين كه مى داند نماز واجب است ولى به واسطه غـفـلت يـا فـرامـوشـى آن را تـرك كرده است . در اين جا امر به معروف و نهى از منكر لازم نيست چه اين كه رفع غفلت و فراموشى لازم نيست .
امـر كـنـنـده بـه مـعـروف و نهى كننده از منكر بايد علاوه بر شناخت معروف و منكر شـرايـط امـر بـه مـعروف و نهى از منكر موارد وجوب و عدم وجوب و جواز و عدم جواز آن را نـيـز يـاد بـگـيـرد تـا مـبـادا بـه واسطه نادانى امر به معروف و نهى از منكر خود مرتكب خلافى شود.(٦٧)

٢-١. احتمال تاثير

امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر از تـكـاليـفـى اسـت كـه بـراى واجـب شـدن آن احتمال تاثير كافى است و لازم نيست مكلف علم قطع به تاثير داشتن پيدا كند. اين تكليف تـنـهـا زمـانـى سـاقـط مـى شـود كـه ما قطع يقيين بر بى فايده بودن امر و نهى داشته باشيم و چنين فرضى واقعا نادر مى باشد. خداوند مى فرمايد:
لعله يتذكر او يخشى (٦٨)
شايد او متذكر شود يا از خدا بترسد.


۱
اصرار بر گناه

قـرآن در بـيـان داسـتـان گـروهـى از بـنـى اسـرائيل متذكر مى شود كه آنها در كنار دريا زندگى مى كردند و روز هاى شنبه كه صيد و كار بر ايشان حرام بود ماهى ها را به مكان هـاى صـيـد مـاهـى هدايت مى كردند و روز هاى بعد آنها را صيد مى كردند و به اين صورت حرمت شنبه را ضايع مى كردند. گروهى از مومنان قوم آنان متخلفان را از اين حرمت شكنى باز مى داشتند و موعظه مى كردند و نهى مى كردند ولى گروهى ديگر از مومنان اگر چه در كار شكنى و حرمت شكنى با متجاوزان همراه نبودند ولى حفظ منافع آنان را از نهى منكر باز داشته بود خطاب به ناهيان از منكر گفتند:
لم تعظون قوما الله مهلكهم او معذبهم عذابا شديدا (٦٩)
چـرا جـمـعـى را نـذار مى كنيد يو اندرز مى دهيد كه خدا آنان را هلاك خواهد كرد يا به عذاب شديد دچار خواهد نمود.
ناهيان از منكر جواب دادند:
معذره الى ربكم . لعلهم يتقون (٧٠)
بـراى اعـتـذار (و رفع مسئوليت) در پيشگاه خدا و شايد آنان تقوا پيشه كنند (و دست از حرمت شكنى بكشند).
يـعـنـى اگـر چه ما مى دانيم كه تجاوز گران از روى علم آگاهى خيره سرى و طغيان دست بـه ايـن كـار زده انـد ولى بـا وجـود اين هنوز با متذكر شدن همه يا بعضى از آنان نااميد نـيـسـتـيـم بـلكـه اميد داريم اين نهى از منكر تاثيرى داشته باشد. علاوه بر آن نيز ما در پـيشگاه خداوند نيز معذور هستيم چون توان خود را براى جلوگيرى از منكر به كار بسته ايم .
بـنابراين بر هر مسلمان واجب است هر جا كه احتمال تاثيرى مى دهد نسبت به ترك واجبات و ارتكاب به محرمات به نحو مقتضى عكس العمل نشان دهد شيطان نفس راحت طلب او را به بهانه تاثير نداشتن وادار به شانه خالى كردن از زير بار تكليف نكنند. امام خمينى (ره) مى فرمايد:
وجوب امر به معروف و نهى از منكر با ظن به عدم تاثير ساقط نمى شود هر چند اين ظن و گـمـان قـوى بـاشد. بنابراين با احتمال تاثير - احتمالى كه از نظر عقلا مورد اعتنا و توجه است امر به معروف واجب مى شود.(٧١)
نكته ظريفى كه رد اين جا وجود دارد اين است كه آمر به معروف و ناهى از منكر نشان دهد و تـشـخـيـص دهـد كه با چه روش هايى و شيوه هايى مى تواند امر به معروف و نهى از منكر خود را اثر بخش كند و ديگران را به طرف معروف سوق دهد و از منكر باز دارد؟
امام خمينى همچنين تصريح كرده است كه براى تاثير بايد از راه هاى مختلف استفاده كرد، براى مثال :
١. اگـر مـى داند كه تنها با موعظه و تقاضا مى تواند به اين هدف برسد بايد از اين روش استفاده كند.
٢. اگـر احـتـمـال مـى دهـد يـا مـى داند كه با تكرار امر و نهى تاثير خواهد داشت بايد امر و نهى را تكرار كند.
٣. اگـر مـى دانـد كـه بـا اجازه به گناه كوچك ترى مى تواند جلوى يك گناه بزرگ ار بگيرد به گونه اى كه مورد امر به معروف و نهى از منكر از موردى كه مى خواهى اجازه تـخـلف و مـعصيت بدهد اهم باشد مثل حفظ جان مومن بايد از اين روش استفاده كند و اجازه آن تخلف و معصيت را بدهد.
٤. اگـر بـدانـد امـر نـهـى هـر چند در حال حاضر اثرى ندارد ولى براى آينده اثر خواهد داشت بايد انجام دهد.
٥. اگـر مـى دانـد كـه امـر و نـهى نسبت به ديگران موثر واقع مى شود هر چند بر مخاطب اثر نمى بخشد امر و نهى واجب است .
٦. اگر امر و نهى را تنها موجب كم شدن معصيت و نه ريشه كن شدن آن بداند بايد انجام دهد.
٧. اگر مى داند نهى از منكر نه تنها موجب ترك منكر نمى شود بلكه موجب اصرار بيشتر گـنـاه مى شود و بداند كه با امر به منكر او منكر را تركى مى كند لازم است به جاى نهى از منكر امر به منكر كند.(٧٢)
فـروع يـاد شـده نـشان مى دهد كه براى تاثير امر به معروف و نهى از منكر در افراد و جامعه ، شناخت زمينه و عوامل بروز منكرات و نيز آگاهى از رواج خوبى تا چه حد ضرورت دارد؛ بـه خـصـوص كـه مـوفـقـيـت انـجـام اين وظيفه در گرو شناخت دقيق اوضاع اجتماعى و روحيات افراد است چرا كه افراد در شناخت امر و نهى گوناگونند براى اصلاح هـر فـرد بـايـد از زمـيـنـه خـاص روحـى كـه در او وجـود دارد اسـتـفـاده نـمـود و هـمـچـنـيـن عـوامـل فرهنگى اقتصادى و اجتماعى دينى كه با او در ارتباط هستند بايد كمك گرفت . از ايـن رو پـا فشارى در قالب امر و نهى ما در رساندن هدف والاى اين فريضه كمك نخواهد كرد.
امـر ره مـعـروف و نـهـى از مـنكر همچون واجبات تعبدى نيست كه تمام جزئيات آن تبيين شده بـاشـد و عـقـل نـتـوانـد شـرايـط و خـصـوصـيـات آن را درك كـنـد بـلكـه از قـبـيـل واجـبـاتـى چـون جـهـاد اسـت كـه بـا گـذشـت زمـان و تـكـامـل جـامـعـه بـايـد از پـيـشـرفـته ترين شيوه ها استفاده نمود هر چند در باب جهاد اين اصل مورد توجه قرار گرفته است و با توجه به آيه و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه (٧٣) بـهـره گـيـرى از بـالاترين تكنيك ها و تاكتيك ها را در هر زمان مورد توجه قـرار داده انـد ولى در بـاب امـر به معروف و نهى از منكر در جامعه توجه كافى به اين نكته به چشم نمى خورد و در قابل تعدادى بايد و نبايد محدود مانده است . ولى ايـن خـود از عـوامـلى اسـت كـه در تـحـرك و پـويـايـى ايـن اصل مهم در جوامع اسلامى كاسته است .

٣-١. اصرار بر گناه

يكى از شرايط وجوبى بر لزوم امر به معروف و نهى از منكر آن است كه گناه كار قصد داشـتـه بـاشـد بـه كـار غـلط خـود ادامـه دهـد و بـر آن پـافشارى داشته باشد چون فرد گناهكار پس از عمل خلاف خود تصميم بر كناره گيرى و ترك گناه داشته بادش نهى او لازم نيست .(٧٤) و چه بسا تاثير منفى داشته باشد.

٤-١. خالى بودن از مفسده

اگـر آمـر بـه مـعـروف نـاهـى از مـنـكـر بـدانـد يـا احـتـمـال قـابـل تـوجـهـى بـدهـد كه به واسطه امر و نهى او ضرر جانى يا آبرويى يا مالى قابل توجهى به او يا يكى از نزديكان و دوستش ‍ متوجه خواهد شد امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست .
سـوالى كـه در ايـن جـا مـطـرح مـى شـود ايـن كـه آيـا در هـمـه مـوارد بـا احتمال ضرر جانى يا مالى امر به معروف و نهى از منكر ساقط مى شود؟
بـرخى به استناد به كلام الهى و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه (٧٥) هر گونه اقدام خطر ناكى را نهى فرموده است اطمينان به عدم ضرر جانى و مالى شرط امر به معروف و نهى از منكر دانسته اند.(٧٦)
براى اين كه به تصوير صحيحى از اين آيه دست يابيم توجه به دو نكته لازم است :
١. سـيـاق آيات قبل و بعد از آيه فوق گواه است كه اين آيه مربوط به انفاق در راه جنگ با دشمن است . اين آيه بعد از آيات ١٩١ -١٩٤ سوره بقره قرار گرفته است . در آن آيات به جنگ با مشركان امر شده است و اين آيه در ادامه همان ها است و مقصود آن اين است كه اگر در راه خدا انفاق نكنيد و سپاه اسلام را از نظر مالى پشتيبانى نكنيد و تقويت ننماييد موجبات هلاكت خود را فراهم آورده ايد.
علامه طباطبايى در ذيل اين آيه فرموده است :
لا تلقوا بايديكم الى الاتهلكه كنايه از آن است كه نيرو و توان خود را از بين نـبـريـد و در مـقـابـل دشـمـن از تـمـام تـوان خـود اسـتـفـاده نـمـايـيـد چـه ايـن كـه بـخل و امساك از انفاق مال خود در راه پشتيبانى از مجاهدنى خود يكى از اسباب از دست دادن قـدرت و در نـتـيـجـه غـلبـه دشمن و هلاكت است همان طور كه مصرف بى رويـه مـال بـاعـث انـحـطـاط و مـوجـب از دسـت دادن قـدرت مـالى و جـانى و (هلاكت است .(٧٧)
شان نزول آيه نيز تاييد كننده همين تفسير است .(٧٨)
٢. مگر فداكارى در راه دين خدا و استقبال از خطرات در اين راه هلاكت تلقى مى شود؟ هلاكت بـه مـعـنـى تـبـاه شـدن و از بـين رفتن و بدبختى و سياه روزى است در حالى كه در منطق مومنان آنان را به مبارزه در راه خدا اقدام مى كنند از بالاترين سعادت برخوردار مى شوند و به بيشترين پاداش الهى دست مى يابند. استاد مطهرى در اين باره مى گويد:
بـرخـى از عـلمـاى اسـلام ، و خـيلى متاسفم كه بگويم خيلى از علماى شيعه كه از آنها چنين انـتـظـارى نـمـى رود مـى گـويند: مرز امر به معروف و نهى از منكر بى ضررى است نـهبى مفسده اى ضررى به جان و مال و يا آبرويت نرسد؛ يعنى اگر پاى ضرر اينها در ميان بود امر به معروف و نهى از منكر را رها كن ، امر به معروف و نهى از منكر كوچك تر از آن اسـت كـه بـا احـتـرام جـان يـا مـال يا آبروى بدن برابرى كند! اينها ارزش امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر را پـايـيـن مى آورند. اما ديگرى مى گويد نه ارزش امر به مـعـروف و نـهى از منكر بالاتر از اينها است و البته با توجه به معروفش ببين امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر را بـراى چـه مـى خـواهى ؟ و در چه موضوعى مى خواهى امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر كـنـى ؟ ( بـعـد دو مـثـال مـى زنـد يـك مـوضـوع كـم اهـمـيـت مـثـل كـثـيـف كـردن كـوچـه تـوسـط يـك فـرد شـايـسـتـه نـيـسـت بـراى آن جـانـم و مـال و آبـروى خـود را بـه خـطـر بـيندازد و يك موضوع به خطر افتادن قرآن كه حفظ آن مـثـل حـفـظ آبـروى جـان و مال خود با ارزش است . سپس اضافه مى كند) بنابراين امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكر در مسائل بزرگ مرز نمى شناسد هيچ چيزى هيچ امر محترمى نمى تـوانـد بـه امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر بـرابـرى كـنـد و نـمى تواند جلويش با بگيرد.(٧٩)
بـر اين اساس رهبر فقيد انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى سلام الله عليه چنين فتوا داده اند:
اگـر مـعـروف و مـنـكـر از امـورى اسـت كـه شـارع مـقـدس بـه آن اهـتـمـام دارد مـثـل حـفـظ قـبـيـله از مسلمان و هتك نواميس آنها و تا محو آثار و محو حجت آن كه موجب گمراهى مـسـلمـانـان مـى شـود و يـا از بـيـن بـردن بـرخـى از شـعـايـر اسـلامـى مـثـل بـيـت الله الاحـرام بـه گـونـه اى كـه آثـار و مـحـل آن از بـيـن بـرود و امـثـال اين موارد بايد ملاحظه اهميت را نمود و مطلق ضرر و هر چند ضـرر جـانـى يـا حـرج مشقت تكليف را بر نمى دارد. از اين رو اگر به پاداش اين گونه حـجـج اسـلامـى كـه جـلوى گـمـراهـى را مـى گـيـرد و بـه بـذل جـان يـا جان ها نيازمند باشد اين كار لازم است اگر چه برسد به ضرر و حرج كم تر از اين مرحله .(٨٠)
امـيـر المـومـنـان (عـليـه السلام) در تفسير آيه و اصبر على ما اصابك فان ذلك من عزم الامـور(٨١)مـى فـرمـايـد: در بـرابـر دشـوارى هـا و رنـج هايى كه رد راه امر به معروف و نهى از منكر به تو مى رسد استقامت داشته باش .(٨٢)
هـمـچـنـيـن در ذيـل آيـه و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (٨٣) يعنى بـعـضـى از مـردم جـان خود را در برابر خشنودى خداوند مى فروشند از امير مومنان (عليه السلام) چنين نقل شده است : مقصود آيه كسى است كه به واسطه امر به معروف و نهى از منكر به شهادت مى رسد.(٨٤)
بعلاوه در قرآن كريم از انسان هاى مومن و فداكارى كه به واسطه امر به معروف و نهى از منكر شديدترين مصيبت ها را مى بينند و تحمل مى كنند با عظمت و بزرگى ياد شده است . به عنوان نمونه در سوره يس سرگذشت يكى از ايثار گران آمده است . او مردم را از مـخالفت با پيامبران بر حذر داشته است و قوم طغيانگرش با بى رحمى به جان او افتادند و او را به شهادت رساندند. در همان لحظه بود كه فرمان الهى به او رسيد:
قيل ادخل الجنه (٨٥)
به بهشت وارد شو.
اگـر حـركـت ايـن مـومـن دل سوخته براى قيام به امر به معروف و نهى از منكر يك جريان اسـتـثـنـايـى بـود نـمـى تـوانـسـت براى ديگران الگو باشد چرا قرآن كه كتاب هدايت و راهنمايى است به نقل آن مبادرت كرده است ؟
حـضـرت امـام حـسـيـن (عـليه السلام) در وصيت نامه خود نوشت كه براى امر به معروف و نـهـى از مـنـكـر قـيـام مـى كـنـد (٨٦) و در ايـن راه از جـان و مـال خـود گذشت و به اسارت اهل بيتش ‍ راضى شد و به جانيانم اعلام كرد كه بايد به او اقـتدا كنند (٨٧) و براى امر به معروف و نهى از منكر در موارد مهم هر گونه ضرر را به جان خود بخرند.
بـعـضـى عـلاوه بـر شـرايط مذكور شرط پنجمى هم ذكر كرده اند. شيخ بهايى در كتاب اربـعـيـن خود از بعضى از فقيهان نقل مى كند كه كه علاوه بر شرط فوق شرط عـامـل بـودن آمـر را هـم اضافه كرده اند. مستند آنان در اين نظر آيات و رواياتى است از جمله :
اتامرون الناس بالبر و نتسون انفسكم (٨٨)
آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد و خود را فراموش مى كنيد.
يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون (٨٩)
اى مومنان چرا چيزى مى گوييد كه بدان عمل نمى كنيد.
صاحب جواهر بعد از نقل نظريه در رد آن مى نويسد:
ايـن آيـات و روايـات در مـقـام مـذمـت كـسـى اسـت كـه امـر بـه مـعـروف مـى كـنـد ولى خودش عـامـل نـمـى بـاشـد و دلالت بـر واجـب نـبـودن امـر بـه مـعـروف بـر غـيـر عامل و شرط بودن عمل در آمر به معروف ندارد.(٩٠)
٢. مراتب امر به معروف و نهى از منكر
بـرخـى افـراد در انـجام عبادات الهى و اجراى دستورات او از خود سستى ، كندى يا توقف نـشان مى دهند و امر به معروف در واقع نوعى تلاش براى به حركت درآوردن پاره اى از مـردم بـر انجام نافرمانى خداوند و معاصى او اصرار مى ورزند و نهى از منكر به منزله نيروى بازدارنده است كه راه را بر حركت منفى ايشان سد مى كند و يا آن را كند مى سازد. بـرخـورد، چـه تـحـريـك كـنـنـده بـاشـد و چـه بـازدارنـده ، بـه هـر حـال خـاص خـود را دارد. مـصـرف انـرژى ، بـروز كـشـمـكـش ، اصـطـكـاك ، مـوضـع گيرى مـتقابل ، لجاجت ، اصرار بر حفظ وضع موجود و ادامه مسير قبلى و...بخشى از اين عوارض است .
هـمـانـگـونـه كـه بـى تـفـاوتـى و عـدم بـرخـورد بـا اشـخـاص سـهل انگار و متخلف موجب بروز ناهماهنگى در يك سيستم مى شود. برخورد هاى موزون و نا مـتـنـاسـب نـيـز نه تنها مشكل را حل نمى كند، كه بر وخامت اوضاع مى افزايد. برخورد با كـسـى كـه يـك درجـه انـحـراف دارد بـا كـسى كه ده درجه انحراف دارد فرق مى كند، نوع انـحـراف نـيـز يـكـسـان و بـا هـر كـسـى بـايـسـتـى به فراخور طرفيت ، شخصيت ، سن ، استعدادها، ميزان هدايت پذيرى ، و دفعات تكرار جرم او برخورد كرد.
جـبـه عـنـوان مـثـال ، پـزشـك مـاهـر و كـاردان پـس از عـلم بـه چـگـونـگـى حال بيمار شناخت نوع بيمارى ، درمان با دارو هاى ضعيف تر كه تنش و عوارض كمترى در بـيـمـار ايـجاد مى كند، آغاز و به تدريج آن قدر بر كم و كيف داروها مى افزايد، تا اثر مـثـبـت آنـهـا را در بيمار بيابد. آنگاه سقف تجويز و مصرف دارو را در همان حد نگه دارد و كـار را تـا درمـان كـامـل بـيـمـارى ادامـه مـى دهـد. ايـن سـيـر تـدريـجـى بـه ايـن دليـل صـورت مـى گـيـرد كـه مـصـرف بـيش از اندازه دارو نه تنها موجب بهبودى و شفاى بيمار نمى شود، كه باقى مانده سلامت او را نيز به خطر انداخت .
در فريضه امر به معروف و نهى از منكر نيز، همين گونه است و كيفيت برخورد از شدت و ضعف بايد با نوع تخلف ، متناسب و هماهنگ باشد.
در فـقـه اسـلامـى ، سه مرتبه كلى براى امر به معروف و نهى از منكر در نظر گرفته شـده اسـت كـه هـر مـرتبه نيز داراى درجات و مراتبى است و كسى كه آمر به معروف و يا نـاهـى از مـنـكـر اسـت ، چـنانچه امر به معروف و نهى از منكر در مرتبه پائين ترى موثر يافت ، ورود به مرتبه بالاتر برايش جايز نيست .
مراتب سه گانه امر به معروف و نهى از منكر عبارتند از:
١- اظهار رضايت يا تنفر قلبى
٢- امر و نهى گفتارى
٣- اقدام عملى

مراتب امر به معروف و نهى از منكر

١-٢. اضهار رضايت با تنفر قلبى

اصـل احساس مشر، در قبال معروف و احساس نفرت يا مشاهده منكر در قلب هر انسانى طبيعى اسـت و بايد باشد: لكن اظهار اين كسرت يا نفرت اولين مرتبه امر به معروف و نهى از منكر مى باشد.
شايسته است آمر به معروف و براى برانگيختن
و وادار كـردن آنان به كار نيك با كسانى كه آن كار نيك را انجام مى دهند يا انجام داده با چـهـره اى شـاداب و بـشـاش برخورد كرده به گونه اى كه به آنان بفهماند از انجام آن كـار خـشـنود است و مايل است ديگران نيز همان كار را انجام دهند. چنان كه ناهى از منكر نيز بـايـد بـا مـشـاهـده كسى كه كار زشتى از او سر زده است چهره را در هم كشد و روى ترش نـشـان دهـد؛ بـه طورى كه به وى و ديگران بفهماند از انجام آن كار زشت ناخشنود شده و هرگز مايل نيست دوباره آن را تكرار شود.
براى اين مرحله را نهى از منكر نيز مراحلى ذكر شده است كه عبارت است از:
چـشـم بـسـتـن و چـهـره در هـم كشيدن روى گرداندن پشت كردن دورى كردن و خارج شدن از مجلس گناه و ترك رفت و آمد... (٩١)
حضرت على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
امرنا رسول الله ان نلقى اهل المعاصى بوجوه مكفهره (٩٢)
رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله) بـه مـا دسـتور داد كه با گناهكاران با چهره عبوس برخورد كنيم .
تـرك مـجلس گناه كه خود مرتبه اى از اين مرحله اى است به صراحت در قرآن مورد تاكيد قرار گرفته است :
و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يحوضوا فى حديث غيره و اما يـنـسـيـنـك الشـيـطـان فـلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين * و ما على الذين يتقون من الحسابهم من شى ء و لكن ذكرى لعلهم يتقون (٩٣)
و چـون بـبـينى كسانى (به قصد توطئه) در آيات ما فرو مى روند از آنها روى بگردان تا به سخن ديگكرى بپردازند و اگر شيطان ، تو را به فراموشى افكند پس از توجه و به رفع غفلت با آنان منشين و بر افراد با تقوا چيزى از حساب گناه آنها (كه آيات ما را به مسخره گرفته اند) نيست ولى آنها را تذكر مى دهيم تا شايد تقوا پيشه كنند.
دقت در آيه مذبور نشان مى دهد كه :
در ايـن آيـه بـر روى گـردانـى از مـجـالس كـفـار مـامـور شـده اسـت ولى حكم از نظر ملاك شـامـل هر گروه گناهكار و هر مجلس گناهى مى شود چه اين كه در روايات هم به استشهاد بـه هـمـيـن آيه شده از حضور در برخى از مجالس گناه نهى شده است پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
مـن كان يومن بالله اليوم الاخر فلا يجلس فى مجلس يسب فيه امام او يعتاب فيه مسلم
هـر كـس كـه ايـمـان بـه خـدا و روز قـيـامـت داشته باشد در مجلسى نمى نشيند كه به امام (عادل) ناسزا گفته مى شود و يا از مسلمانى غيبت مى شود.
سـپـس حـضـرت بـه هـمـين آيات و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا... استشهاد فرمود.(٩٤)
امام رضا (ع) به يكى از اصحابش فرمود:
شـنـيـده ام كـه در مـجلس واقفيه (٩٥) شركت مى كنى !؟ عرض كرد: عرض آرى قربانت گـردم بـا آنـهـا نشست و برخاست دارم ولى مخالف ايشان هستم . آن حضرت فرمود: همنشين آنـهـا نـبـاش خـداونـد فـرمـوده اسـت : در قـرآن بـر شـمـا نـازل كـرده ايـم كه وقتى بشنويد آيات خدا مورد انكار و مسخره قرار مى گيرد و با آنها ننشينيد تا در سخن ديگرى وارد شوند.(٩٦)
بـرخـاسـتـن از محفل گناه كاران آن چنان اهميتى برخوردار است كه اگر گاهى مورد غفلت و فـرامـوشـى قـرار گـرفـت پـس از توجه بايد عملى شود و نسبت به آن سستى و اهمالى صورت نگيرد.
و قد نزل عليكم فى الكتاب ان اذاسمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزا بها فلا تقعدوا مـعـهـم حتى يخوضوا فى حديث غيره انكم اذا مثلهم ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا (٩٧)
خداوند در قرآن نازل كرده كه وقتى بشنويد آيات خدا مورد انكار و مسخره قرار مى گيرد بـا آنـان نـنـشـيـنـيـد تـا بـه سـخـن ديـگـرى بـپـردازد زيـرا در ايـن صـورت شـمـا هـم مـثـل آنها خواهيد بود. خداوند همه منافقان و كافران را در جهنم جمع مى كند. دقت در اين آيه نكات ديگرى را نيز روشن مى كند:
* ايـن آيـه نـاظـر بـر آيـه قبلى (انعام آيه ٦٨) است و براى تاكيد و اهميت مساله اين حكم دوباره مطرح شده است .
* . گر چه در سوره انعام حكم ترك همنشينى با مسخره كنندگان خطاب به پيامبر (صلى الله عـليـه وآله) بـود ولى در ايـن جـا خـطـاب بـه هـمـه مـسـلمـانـان است كه بر شما نـازل كـرديـم كه با آنها ننشينيد و از اين جا روشن مى شود كه برخى از خطاب هاى قـرآن بـا اين كه متوجه پيامبر (صلى الله عليه وآله) است ولى مقصود و مراد امت اسلامى است .(٩٨)
* حـضـور و شـركـت در مـجـالس گناه و نظاره صحنه هاى گناه خود نوعى مشاركت در گناه مـحـسـوب مـى شـود انـكم اذا مثلهم (٩٩) حضور توام با سكوت در اين مجالس ‍ نمايانگر ضعف ايمانى و ناشى از روحيه انفاق است .

نكته مهم :

بر هر انسان مسلمان واجب است كه در قلب خود به خوب بودن خبوى ها و بد بودن بدى ها مـعـتـقد و ملتزم باشد و با ديدن جلوه هاى عميق معروف و در عمق جان و روح خويش احـسـاس شـادى و خـشـنـودى كند و با مشاهده منكر در قلبش احساس نفرت و بيزارى كـنـد. ايـن دو امـر (احـسـاس خـشـنودى از مشاهده معروف و احساس نفرت از مشاهده و مواجهه با مـنـكـر)، هـر چـنـد لازمـه امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنكر است لكن بر خلاف آنچه برخى پنداشته اند از مراتب امر به معروف و نهى از منكر نيست .
بـديـن جـهـت اظـهار رضايت از مشاهده معروف و اظهار نفرت قلبى از مشاهده منكر كه نخستين مـرحـله از مـراحـل سـه گـانـه مـى بـاشـد واجـب كـفـايـى اسـت ؛ و لكـن اصـل رضـايـت و تـنفر در همه حال بر همه واجب عينى است و اگر شخص اين اندازه هم نسبت بـه اطـاعـت و مـعصيت خداوند در جامعه بى تفاوت باشد در حديث از چنين فردى به ميت بين الاحياء(١٠٠)مرده اى در بين زندگان تعبير شده است .
در بـرخـى از روايـات افـراد بـه ظـاهـر مـتـديـنـى كـه خـود اهـل عـبـادت و تـهـجـدنـد ولى نـسـبـت بـه سـرنـوشـت گـنـاهـكـاران جـامـعـه و هـدايـت آنـهـا سـهـل انـگـار و بـى تـوجـه هـسـتـنـد مـورد سـرزنـش قـرار گـرفـتـه و اهل عذاب شمرده شده اند. در اين زمينه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده :
خـداونـد مـتـعـال دو مـلك را بـه سـوى شـهـرى فـرسـتـاد تـا (عـذاب الهـى را بـه ايـشـان نـازل كـرد) آن شـهـر را زيـر و رو كـنـنـد. وقـتـى آن دو مـلك به شهر رسيدند مردى را در حـال دعـا و تـضرع ديدند. يكى از آن دو به ديگرى گفت : آيا اين شخص دعا كننده را نمى بينى ؟ جواب داد: او را ديدم ولى آنچه را پروردگارم دستور داده انجام مى دهم . ملك اولى اظـهـار داشـت نـه مـن بـه درگـاه ربـوى بـاز مى گردم و دوباره كسب تكليف مى كنم . پس برگشت و عرضه داشت :
پـروردگـارا!فلان بنده ات را در آن شهر در حال دعا و تضرع به درگاه تو ديدم . به او خطاب شد: آنچه را امر كردم انجام بده ! زيرا اين مرد هرگز به خاطر من چهره اش رنگ غضب نگرفته است !(١٠١)
حضرت امام خمينى (ره) در اين باره مى فرمايد:
راضـى بـودن به ارتكاب خلاف حرام است بلكه واجب نيست كراهت قلبى از آن واجب باشد وجوب كراهت غير از خود امر به معروف و نهى از منكر است .(١٠٢)
گواه اين نظريه سخن حضرت على (عليه السلام) است :
ادنى الانكار ان تلقى اهل المعاصى بوجوه مكفهره (١٠٣)
پـايـيـن تـريـن درجـه انـكـار مـنكر آن است كه با گناهكاران با چهره گرفته و خشم آلود برخورد كنى .

٢-٢. امر و نهى گفتارى

گـفتار ساده ترين وسيله القاى پيام به مخاطب است و انسان بدين وسيله بهتر مى تواند مخاطب را از منظور خويش آگاه سازد. گفتارها از نظر شدت و نرمى با هم متفاوتند ولى در اغـلب مـوارد سـخـنـى كـه بـا نـرمى و ملايمت گفته مى شود نافذتر است و بهتر در قلب طرف مى نشيند و اثر مى گذارد.
خـداى مـتـعـال در يك آموزش زيباى عملى به حضرت موسى و برادرش هارون دستور داد تا بـه نـزد فـرعـون رفـتـه وبا او سخن بگويند و در ضمن سخن گفتن با او جانب نرمش و ملايمت را مراعات كنند. جالب آنكه مقصود از اين ابراز ملايمت در گفتار با فـرعـون را نـيز آگاه ساختن و وارد ساختن او به كرنش در برابر خداوند دانسته است كه اين خود معناى كامل هدايت و نتيجه نهايى امر به معروف و نهى از منكر است .
قرآن كريم اين فرمان دقيق خداوند را چنين باز گو مى كند:
اذهبا الى فرعون انه طغى * فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى (١٠٤)
بـه سـوى فرعون برويد كه طغيان كرده است ! اما به نرمى با او سخن بگوييد! شايد متذكر شود و يا از خدا بترسد.
نـاگـفته پيداست كه گسترده ترين زمينه انجام امر به معروف و نهى از منكر نيز در همى مـرحـله اسـت . ولى بـه امـر مـسـلمـيـن حـضرت آيت الله خامنه اى درباره وسعت زمينه امر به معروف و نهى از منكر گفتارى مى فرمايد:
قـبـلا هـم گـفـتـه ام كه در جامعه اسلامى تكليف عامه مردم امر به معروف و نهى از منكر با لسـان اسـت ... البته نقش مهم تر را هه همين زبان دارد. چيزى كه جامعه را اصلاح مى كند هـمـيـن نـهـى از مـنـكـر زبـانى است . اگر مردم به آدم بدكار خلاف كار و كسى كه اشاعه فـحـشـا مـى كـند و مى خواهد قبح گناه را از جامعه ببرد بگويند و ده صد يا هزار نفر به طـور كـلى افـكـار عمومى جامعه روى وجود او سنگينى كند اين براى او شكننده ترين چيزها است .(١٠٥)

ضوابط امر به معروف و نهى از منكر با زبان

فقيهان بزرگ ضوابطى براى امر به معروف و نهى از منكر با زبان بيان كرده اند كه بـايـد بـه آنـهـا تـوجـه داشـت . حـضـرت امـام خـمـيـنـى قـدس سـره در ايـن بـاره مسائل زير را مطرح كرده است :
١. اگر انسان مى داند كه با مرحله اول امر به معروف و نهى از منكر يعنى ابراز انزجار قـلبـى بـه وسـيـله روى گـردانـى و درهـم كـشـيـدن چـهـره و مـانـنـد آن مـقـصـود حـاصـل نـمـى شـود واجب است كه با مرتبه دوم يعنى امر و نهى زبانى اقدام كند البته در صورتى كه اهتمام تاثير بدهد.
٢. اگـر اهـتـمـام دهـد كـه مـطـلوب بـا مـوعـظـه ارشـاد و بـا سـخـنـان نـرم حاصل مى شود اين كار لازم است و فراتر از آن لازم نيست .
٣. اگـر بـدانـد كـه ايـن شيوه گفتارى هم اثرى نخواهد داشت بايد به اهتمام تاثير به صاحب امر و نهى كرده فرمان دهد.
٤. اگـر جـلوگـيـرى از مـنـكر و اقامه معروف و به درشت گويى و تهديد بستگى داشته باشد بايد اين كار را با دورى و اجتناب از دروغ انجام دهد.
٥. جـايـز نـيـسـت كـه انـكـار را بـا آنـچـه حـرام اسـت مثل دشنام و دروغ و اهانت همراه كند مگر در مواردى كه منكر در نظر شارع چنان است كه به هيچ وجه به تحقق آن رضايت ندارد مثل كشتن انسان بى گناه .
٦. اگـر بـرخـى از مـراتـب امـر و نـهـى زبـانـى بـاعـث اذيـت كـم تـرى نـسـبت به مرتبه قـبـل از آن بـاشـد بـايـد مـقـدم داشـتـه شـود. بـراى مـثـال اگـر فـرض شود كه موعظه و ارشاد و خوش رويى احتمالا تاثير خواهد داشت و اين روش نـاراحتى كم ترى از قطع رابطه اعراض ايجاد مى كند بايد به ارشاد و موعظه پرداخت و جايز نيست مرتبه اول امر به معروف و نهى از منكر انجام گيرد. به طور كـلى كـسـى كه مى خواهد امر به معروف و نهى از منكر كند بايد ملاحظه مراتب و اشخاص را بنمايد و در حد امكان روش هاى راحت تر را به كار گيرد.(١٠٦)

٣-٢. اقدام عملى

پـس امـر بـه مـعروف و نهى از منكر زبانى به امر به معروف و نهى از منكر با دست مى رسـد. ايـن تـعـبـيـر كـنـايه از اقدامات عملى و اعمال قدرت براى اقامه معروف و انكار منكر است .
اقـدام عـمـلى نيز خود دارى از درجات و شيوه هاى مختلفى است كه در نهايت به مجروح سـاخـتـن و يـا قـتـل بـراى جلوگيرى از منكر و يا امر به معروف منتهى مى شود ولى نـبـايـد تـصـور كـرد كـه مـرتـبـه سـوم اقـدام عـمـلى تنها به معنى برخورد قهرآميز است . توضيح مطلب از زبان استاد مطهرى چنين است :
مـرحـله سـوم ، مـرحـله عـمـل است . گاهى طرف در درجه و در حالى است كه نه اعراض و هـجران ما تاثيرى بر او مى گذارد و نه مى توانيم با منطق و با بيان تشريح مـطـلب او را از مـنـكـر بـاز داريـم بـلكـه بـايـد وارد عـمـل شـويـم كـه اگـر وارد عـمـل شـويـم مـى تـوانـيـم . چـطـور وارد عـمـل شـويـم ؟ وارد عـمـل شـدن مـخـتـلف اسـت مـعـنـاى وارد عمل شدن تنها زور گفتن نيست كتك زدن و مجروح كردن نيست . البته نمى گوييم در هيچ جا نبايد تنبيه عملى شود بلكه مواردى هم هست كه جاى تنبيه عملى است . اسلام دينى است كه طـرفـدار حـد اسـت طـرفـدار تـعـزيـر اسـت يعنى دينى است كه معتقد است مراحل و مراتبى مى رسد كه مجروح را چيزى جز تنبيه عملى بيدار نمى كند و از كار زشت بـاز نـمـى دارد امـا انـسـان نبايد اشتباه كند و خيال كند كه همه موارد سخت گيرى و خشونت اسـت . حضرت على (عليه السلام ) در باره حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) اين طور تعبير مى كند:
طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه و احمى مواسمه (١٠٧)
مـى فـرمـايـد: اتو طبيب بود پزشك بود كه بيمارها و بيمارى ها را معالجه مى نمود بعد بـه اعمال اطبا تشبيه مى كند كه اطبا هم مرحم مى نهند و هم جراحى مى كنند و هم گاهى داغ مى كنند. مى گويد پيامبر (صلى الله عليه وآله) دو كاره بود پزشك بود و هم جراح هم مـرهـم گـذار و هـم داغ كـن . مـقـصـود ايـن اسـت كـه پـيـامـبـر دو گـونـه عـمـل مـى كـرد يـك نـوع عـمـل پـيـغـمـبـر بـا لطـف بـود. اول هـم احـكـم مـراهـمـه را ذكـر مـى كـنـد؛ يـعـنـى عـمـل اول پـيـامـبـر هـمـيـشـه لطف و مهربانى بود ابتدا از راه لطف و مهربانى معالجه و با مـنـكرات مبارزه مى كرد. اما اگر به مرحله اى مى رسيد كه ديگر لطف . مهربانى و احساس نـيـكـى سـود نـمـى بـخـشـيـد آنـهـا را بـه حـال خـود نـمـى گـذاشـت آنـجـا بـود كـه وارد عمل جراحى و داغ كردن مى شد هم مرحم هاى خود را بسيار محكم و موثر انتخاب مى كرد و هم آن كـه پـاى داغ كـردن و جـراحى در ميان بود به طور عميق داغ مى كرد و قاطع جراحى مى نـمـود. سـعـدى مـا هـم ايـن را مـى گـويـد، ولى بـدن آن كـه حـق تـقـدمـى بـراى مهربانى قائل شده باشد، مى گويد:

درشـتـى و نـرمـى بـه هـم در بـه اسـت چـو رگـزن كـه جراح و مرحم نه است
مـى گـويـد هـم درشـتـى بـايـد بـاشـد و هـم مـهـربـانـى مثل رگزن كه هم جراحى مى كند و هم مرحم مى نهد.(١٠٨)

٣. اعمال قدرت

١-٣. ضوابط اعمال قدرت در امر به معروف و نهى از منكر

حـضـرت امـام خـمـيـنـى قـدس سـره در ضـوابـطـى را بـراى اعمال قدرت بيان كرده اند از آن جمله :
١. اگـر انـسـان بـدانـد يـا مـطـمـئن بـاشـد كـه بـه وسـيـله مـرحـله اول و امـر بـه معروف و نهى از منكر (ابراز انزجار) و همچنين با مرتبه دوم آن (امر و نهى زبـانـى) مـطـلوب حـاصـل نـمـى شـود لازم اسـت كـه بـه مـرتـبـه سـوم آن اعـمال قدرت است بپردازد البته بايد در حد امكان از شيوه هاى آسان تر استفاده كند.
٢. اگـر جـلوگـيـرى از مـنـكـر بـا فـاصـله انـداخـتـن بـيـن فاعل و فعل منكرش امكان پذير است بايد به همين مقدار اكتفا كند. البته در صورتى كه اين اقدام محذور كم ترى از كار هاى ديگر داشته باشد.
٣. اگـر ايـن فـاصـله انـداخـتـن مـسـتـلزم آن اسـت كـه در كـار فـاعـل دخـالتـى كند. مثل اين كه دست او را بگيرد و يا او را كنار بكشد و يا مستلزم آن است كـه در لوازم فـعـل مـنـكر او تصرفى كند مثل آنكه ظرف شراب را بردارد يا چاقو را به محل درگيرى ببرد اين گونه از تصرفات جايز است بلكه واجب است .
٤. اگـر بـراى جـلوگـيـرى از مـنـكـر لازم اسـت كـه وارد خـانـه او شـود يـا در امـوال او مـثـل فـرش و اثـاثـيه تصرف كند چنانچه منكر از اهميت خاصى برخوردار باشد مثل قتل نفس مانعى ندارد.
٥. اگـر جـلوگـيـرى از مـنـكـر و درگـيـرى بـه وقـوع ضـررى بـر فـاعـل مـنـجـر شود مثل اين مكه چاقوى او را بكشند، ناهى از منكر ضامن نخواهد بود ولى اگـر از سـوى انـجـام دهـنـده گـنـاه بـه وى ضـررى وارد شـود فاعل منكر ضامن گناهكار خواهد بود.
٦. اگـر كسى امر به معروف و نهى از منكر كند ضررهايى برساند كه لازمه جلوگيرى از آن منكر نيست مثل اين كه كمدى را كه آلات قمار در آن قرار دارد بكشند كار حرامى مرتكب شده و ضامن است .
٧. اگـر بـه بيش از آنچه براى جلوگيرى از منكر لازم است اقدام كند و در نتيجه ضررى متوجه فاعل منكر شود ضامن خواهد بود بعلاوه اين كه اين تعدى حرامى مى باشد.
٨. اگر براى فاصله انداختن بين فرد گناهكار و رفتار ناشايسته اش لازم باشد كه او را در مـحـلى حبس كند يا از بيرون رفتن او از منزل جلوگيرى كند مانعى ندارد بلكه بايد با حفظ مراتب سهولت و بدون ايذاء و اذيت انجام دهد به گونه اى كه از نظر زندگانى در تنگنا قرار نگيرد.
٩ .اگـر در نـهـى از مـنـكـر و امـر بـه مـعـروف بـدون ايـن كـه فـاعـل منكر را در تنگنا و حرج قرار دهد و به مطلوبى نمى رسيم با حفظ مراتب سهولت اين كار جايز بلكه واجب است .
١٠. اگـر مـطلوب بدون كتك زدن و تنبيه حاصل نمى شود اين كار با حفظ مراتب سهولت جـايـز اسـت و بـهـتـر اسـت كـه در ايـن مـورد و دو مـورد فوق (حبس و مضيقه) از فقيه جامع الشرايط اجازه گرفته شود.
١١. اگـر انـكـار و اعـتـراض بـه مـنـكـر مـوجـب مـجـروح كـردن و يـا قتل مى شود در صورتى كه ديگر شرايط وجود داشته باشد در عصر غيبت فقط با اجازه گرفتن از فقيه جامع الشرايط جايز است .
١٢. اگـر مـنـكـر از مـواردى اسـت كـه شـارع مـقـدس به هيچ وجه راضى به تحقق آن نيست مـثـل قـتـل نـفـس مـحترمه در اين جا اگر شرايط جمع باشد جلوگيرى واجب است هر چند باعث جـراحـت و قـتـل فـاعـل مـنـكـر شـود نـيـازى بـه اجـازه از امـام يـا فـقيه جامع الشرايط نيست .(١٠٩)
بـنـابـرايـن فـتـاواى صريح عالمان هر گاه زمام حكومت به دست حكومت غير اسلامى باشد افـراد مـسـلمـان نبايد به ترك واجبات و ارتكاب محرمات بى تفاوت باشند بلكه وظيفه فـردى دارنـد كـه بـا ابراز تنفر قلبى و امر و نهى زبانى در اصلاح جامعه بكوشند و چـنـانـچـه ايـن امـر مـوثر نبود بايد به اقدام عملى دست بزنند و چنانچه مرحله سوم اقدام عـمـلى مـنـجـر بـه ضـرر مـالى و مـنـجـر بـه تـوقـيـف ضـرب و جـرح و يـا قـتـل مـى شـود بـايد با اجازه فقيه جامع الشرايط باشد و اما در اين زمان كه فقيه جامع الشرايط زمامدار امور است انجام اين مرحله بايد از طريق مجارى رسمى و قانونى باشد و افـراد نـمـى تـوانند به طور مستقيم و فردى نسبت به اين مرحله اقدام كنند(١١٠) چون سبب هرج و مرج خواهد شد و عواقب ناگوار ديگرى را در پى خواهد داشت .

٢-٣. ضرورت حفظ مراتب و تشخيص موارد

پـيـش از ايـن كـه گـفـتـيـم برخورد منفى با گناهكار داراى مراتبى است . در صورتى كه احـتمال تاثير مرحله اول وجود دارد به سراغ مرتبه بعد نبايد برويم . فتواى امام قدس سره در اين باره چنين است :
واجـب اسـت بـه ابـراز انـزجـار قـلبـى در صـورتـى كـه احـتـمـال تاثير و رفع منكر داده مى شود اكتفا شود. در اين صورت نوبت به مرتبه بعد نمى رسد و در اظهار انزجار هم بايد به مقام لازم اكتفا كرد و تا مرتبه تاثير گذارى و بـا مـرتـبه پايين تر و كار ساده تر وجود دارد به سراغ مرتبه بعدى نبايد رفت . به خـصـوص در مـواردى كـه مـرتـبـه بـعـدى مـوجـب هـتـك آن مـى شـود پـس اگـر بـراى مـثال براى بر هم نهادن چشم مطلب به او فهمانده مى شود تعدى به مرتبه بعدى جايز نيست .(١١١)
در انـتـخاب شيوه امر به معروف و نهى از منكر و به كارگيرى هر يك از مراتب آن توجه بـه ايـن نـكـتـه ضـرورى است كه شيوه انتخاب شده داراى چه تاثيرى است آيا به عنوان مـثـال قـطع رابطه باعث تنبيه است و بالعكس باعث تشويق او به گناه مـى شـود. از ايـن رو به صورت كلى نسبت به همه موارد قطع رابطه را به عنوان مساله اى از امـر بـه مـعروف و نهى از منكر نمى توان تجويز كرد. استاد شهيد مطهرى مطلب را اين گونه بيان و توضيح داده است :
شخصى دوست شماست با يكديگر صميمى و محشور هستيد روابطتان با يكديگر دوستانه اسـت ، رفـت آمد داريد و با يكديگر گرم هستيد مسافرت مى رويد و ميانتان هدايايى مبادله مـى شـود يـك وقـت اطـلاع پـيـدا مـى كـنـيـد كـه هـمـيـن رفـيـق شـمـا فـلان و عـمل زشت را مرتكب شده است و فلان گناه زشت و قطعى را مرتكب شده است . يكى از اقسام تـنـبـيـه كـه مـواردى بـايد اشاره شود اين است كه شما نسبت به آن سردى نشان دهيد بى اعـتـنـايـى كـنيد و آن صميميتى كه در گذشته نسبت به او نشان مى داديد بعد از اين نشان نـدهـيـد ولى ايـن در مـوردى است كه اگر شما با آن شخص رابطه داشتيد و صميميت داريد قـطـع رابـطـه كـنـيـد نـسـبـت بـه او سـردى نـشـان دهـيـد ايـن عمل شما نسبت به او تنبيه تلقى مى شود يعنى تحت يك شكنجه روحى قرار مى گيرد اين عـمـل شـمـا در جلوگيرى از آن كار زشت او تاثير داشته باشد وگرنه مواردى هم هست كه كـسـى فـرزند شما دوست شما مبتلا به عادت زشتى شده است و رابطه او با شما از روى عـادتى كه هست از روى گذشته وجود دارد چه بسا از اين كه شما با او قطع رابطه كنيد اسـتـقـبـال مـى كـنـد تـا او هـم بـا شـمـا قـطـع رابـطـه كـنـد و آزادتـر دنبال كاره هاى زشت و ناپسند برود در اينجا قطع رابطه شما با و نه تنها اثر تنبيهى نـدارد بـلكـه اثـر تـشـويـقـى دارد يـعـنـى او را در كـاره هـاى خـود آزاد مـى گـذاريد و در عمل به آن كار تشويق مى كنيد در چنين مواردى قطع رابطه درست نيست .(١١٢)

٣-٣. لزوم پايبندى به همه مراتب

يـك مـسـلمـان بـايـد بـه همه مراتب امر به معروف و نهى از منكر پايبند باشد. امام باقر (عليه السلام) فرمود:
فـانكروا بقلوبكم والفظوا بالسنتكم وصكوا بها حباههم ولا تخافوا فى الله لومه لائم (١١٣)
بـا قـلب انـكـار مـنـكـر كـنـيد (اظهار تنفر قلبى) و با زبان بگوييد و بدين وسيله به پـيشانى آنان بكوبيد و در راه خدا از سرزنش ملامت كنندگان نترسيد. حضرت على (عليه السلام) پس از برخورد با سپاهيان شام در خطبه اى براى ياران خود فرمود:
اى مـومـنـان ره كـس بـبيند ستمى انجام مى شود و مردم به منكر دعوت مى شوند و آن را به دل انـكـار كـند رهايى يافته و سالم مانده است و هر كس آن را با زبان هم انكار كند ماجور اسـت و از كسى كه تنها با دل انكار كرده است برتر است و هر كس آن را با شمشير انكار كند تا كلمه حق برتر و كلمه ستم گران پست تر است) و او به رستگارى رسيده و بر صراط حق ايستاده و يقيين در دل او روشن گشته است .(١١٤)
مطلب مهمى كه در اين بيان علوى ديده مى شود اين است كه ميزان ايمان انسان ها به درجه امر به معروف و نهى از منكر آنها بستگى دارد. هر كس براى انجام مرتبه بالاترى از اين وظيفه آمادگى داشته باشد در مدارج فضيلت از امتياز و برترى بر خوردار است .

٤. وظيفه حكومت اسلامى در زمينه امر به معروف و نهى از منكر

- نقش حكومت ها در صلاح و يا فساد

حكومت در تربيت انسان ها و رواج معروف و منكر نقش بسيار مهمى دارد، به گونه اى كه از اهـل بيت (عليه السلام) روايت شده است كه اساس و ريشه همه منكرات و مفاسد پيشواى باطل و نيز اصل همه فضايل خوبى بركات پيشواى حق است .
وقـتـى محمد بن منصور از امام كاظم (عليه السلام) پيرامون آيه انما حرم ربى الفـواحـش مـا ظـهـر مـنـها ما بطن سوال كرد و از حضرا خواست تا فواحش و ظواهر و باطل را برايش توضيح دهد امام (عليه السلام) فرمود:
قرآن ظاهر و باطنى دارد تمام آنچه را كه خداوند در قرآن حرام فرموده است فواحش آشكار و ظـاهـرنـد و بـاطـن آنـهـا پـيـشـوايـان سـتـمـگـرنـد و تـمـام آنـچـه را كه خداوند در قرآن حلال و نيكو شمرده ظاهرى است كه باطن آن پيشوايان حق اند.(١١٥)
از تعبير ظاهر و باطن كه رد اين روايت به كار رفته مى توان فهميد كه تاثير دولت هـا در بـيـن مـردم و نـقـش آنـها در تغيير رفتار انسان ها و در بسيارى از موارد براى عـمـوم قابل تشخيص نيست . به تعبيرى ديگر مردم رواج فساد و گسترش ظلم را مى بينند آثـار و عـلائم آن را مـشـاهـده مـى كـنـنـد و حـتى در صدد مبارزه با آن بر مى آيند ولى درك صـحـيـحـى از ريـشـه مـفـاسـد نـداشـتـه يـا از تـوجـه بـه عـوامـل اصـلى آن غـفـلت دارنـد. از ايـن رو از در روايات ياد شده از تاثير مثبت و منفى نظام حاكم بر كلمه بطون تعبير شده است ، البته اين بطون و پنهانى سبب آن مـى شـود كـه بـسـيـارى از مـردم در فـهـم ريـشه ها به بيراهه بروند و تنها در فكر برخورد با مظاهر فساد باشند و از باطن آن غفلت كنند.

- امر به معروف و نهى از منكر دستاورد حكومت اسلامى

قرآن كريم در مورد مومنان مى فرمايد:
الذيـن ان مـكـانـهـم فـى الارض قاموا لصلاه و اتوا الزكاه و امروا بالمعروف ونهوا عن المنكر (١١٦)
آنـان كـه اگـر در زمـين اقتدارشان دهيم نماز را به پا مى دارند و زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.
از اين آيه استفاده مى شود تا مهم ترين دستاورد هاى حكومت اسلامى حاكميت ارزش هايى است كـه مـسـلمانان به آن اعتقاد دارند. از بين آن ارزش ها بر پا داشتن نماز به عنوان سـمبل عبادت و پرداخت زكاه به عنوان نمونه هاى اقتصادى ياد مى شود و پس از آن نـيـز از امـر بـه معروف و نهى از منكر كه پيام آور رواج همه خوبى ها و از بين رفتن همه بدى ها است ياد شده است .
هـر چند قبل از نزول اين آيات و پيش از تشكيل نظام اسلامى نيز مسلمانان نماز مى خواندند ولى در ايـن آيـه از نـمـاز بـه عـنوان برنامه حكومت اسلامى ياد شده است تا بدين وسيله اعلام شود كه اقامه نماز و پيوند با خدا جهت گيرى اساسى نظام اسلامى خواهد بود. هر چـنـد قـبـل از ايـن نـيـز مـسـلمـانـان بـه فـريـضـه امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر عـمـل مـى كـردند ولى اينك اعلام مى شود كه با تمكن در زمين رسيدن به اقتدار و فصل امر به معروف نهى از منكر در همه ابعاد آن گشوده مى شود چرا كه تا كنون امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر تـنها در دايره زندگى فردى مسلمانان ظهور مى يافت كه فقط يـكـديـگـر را به حق سفارش مى كردند ولى از اين پس كه دشمن را عقب زده و به قـدرت و حـكـومت دست يافته اند بايد امر به معروف و نهى از منكر را سر لوحه برنامه نـظـام اجـتـمـاعى آنها قرار گيرد و اگر تا ديروز بهانه حكومت مشركان بهانه اى براى بـروز مـنـكـرات يـا بـى تـوجـهـى بـه مـعروف بود امروز ديگر چنين مانعى وجود ندارد و شـرايـط بـراى تحقق اين دستور الهى فراهم شده است . از اين رو اگر اثرى از فساد در جـامـعـه ديده مى شود بايد به آن هجوم آوريد و ريشه هاى فساد و تباهى را از بيخ و بن بـركنيد؛ زيرا تا ديروز تنها ابرازتان براى انجام اين وظيفه زبان بود ولى امروز ابراز هاى لازم براى رواج خوبى و جلوگيرى از بدى ها را در اختيار داريد: زبان ، قلم ، شمشير؛ و در يك كلام با تشكيل نظام حكومت اسلامى نوبت به امر به معروف و نهى از مـنـكـر رسـيده است و اگر هنوز هم آرام و بى تفاوت نشسته ايد پس در انتظار چه روزى به سر مى بريد؟
الذين ان مكاناهم فى الارض ... امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر

- حكومت اسلامى و مسئوليت امر به معروف و نهى از منكر

مـا بـه طور معمول از امر به معروف و نهى از منكر دستور دادن با زبان (امر) و به نيكى ها باز داشتن با زبان (نهى) از منكرات را مى فهميم . البته اگر امر به معروف و نهى از منكر ابن گونه تفسير شود حكومت اسلامى در اين باره وظيفه چندانى سنگينى ندارد چرا كه تنها وظيفه او گفتن خواهد بود در حالى كه اين فريضه امر به معروف و نهى از منكر درست نبوده مسئوليت دولت نيز فراتر از آن است .
فـقـيـه نـامـور، صـاحـب جـواهـر مـى گـويـد: ظـاهـر كـلمـه امـر و نـهـى قـول و گـفـتـار اسـت ولى بـر كـسـى كـه نسبت به نصوص و روايات آيات احاطه داشته بـاشد مخفى پوشيده نيست كه مراد از امر به معروف نهى از منكر اين است كه بدين وسيله معروف تحقق يابد و منكر رخت بر بندد نه اينكه تنها با زبان امر و نهى شود.(١١٧)
عـلامـه مـجـاهـد شـيخ جواد بلاغى نيز در اين باره مى نويسند: از نظر لغت امر و نهى همان دسـتـور زبان است ولى از قرآن مى فهميم كه امر به معروف و نهى از منكر محدود به آن نيست و بلكه مقصود آن چيزى است كه به تحقق معروف كمك و از منكر جلوگيرى مى كند چه سـخـن و قـول بـاشـد و چـه كار و فعل جه به كارگيرى وسايلى كه به اين هدف جامعه عمل مى پوشاند.(١١٨)
پـس وظـيفه دولت اسلامى از امر به معروف و نهى از منكر فراتر از امر و نهى با زبان بـه وسـيـله بـخـشـنـامـه بـايد دانست و بلكه مسئوليت در حد به كارگيرى تمام وسـائل بـراى تـحـقـق مـعـروف و جلوگيرى از منكر است مسئوليتى كه حضرت على (عليه السـلام) در ديـبـاجـه عـهـد نـامـه مـالك اشـتـر از آن بـه اسـتـصـلاح اهـل مـصـر تـعـبـيـر مـى كـند مى فرمايد: ولايت مصر را به تو سپردم تا به اصلاح حال مردم بپردازى (١١٩) . همان مسئوليتى كه آن حضرت در مورد ديگرى با اين جملات از آن ياد مى كند:
بـار خـدا تـو آگـاهـى آنـچـه را كـه انـجـام داده ام نـه بـه جـهـت مـيـل و رغبت در حكومت و نه براى به دست آوردن چيزى از كالاى دنيا بوده است بلكه براى ايـن اسـت كـه مى خواستم آثار دين تو را كه تغيير يافته است دوباره باز گردانم و در شهرهايت اصلاح پديد آورم تا بندگان ستم ديده ات آسايش و امنيت يابند، و احكام و حدود فراموش شده ات حاكم گردد.(١٢٠)
آنچه در اين بيان علوى ديده مى شود تفسيرى از همان رسالت امر به معروف و نهى از منكر است كه حضرت به عنوان فلسفه وجودى حكومت خود بر مى شمارد.
دولت اسلامى براى آنكه بتواند معروف را در جامعه گسترش دهد و منكر را از ميان بردارد بايد از شيوه ها و امكانات گسترده اى استفاده كند:
گاه از تهديد براى انجام يك معروف ،
و گاه از سرمايه گذارى مالى براى برداشتن يك منكر،
و گاه از كمك مالى براى براى جلوگيرى از تكرار جرم ،
و گاه ضرب و شتم نسبت به عوامل ترويج فساد،
و هر اقدامى كه به تحقق معروف و قلع و قمع منكر مى انجامد بر عهده حكومت اسلامى است .
مـنـابـع روايـى ما پر از رواياتى است كه بيانگر اقدامات حكومت اسلامى در عصر پيامبر (صـلى الله عـليـه وآله) و حضرت على (عليه السلام) براى تحقق معروف و بر انداختن منكر است .
اقـدامـات روشـنـگـرانه گروه هاى تبليغى اقامه حدود و سر انجام جنگ ها و همه در راستاى اقـامـه مـعـروف و قلع و قمع منكر بود. نقل زير نشان دهنده اين است كه جنگ امام على (عليه السـلام) (هـمـچـون ديـگـر اقـدامـات حـكـومتى آن حضرت و پيامبر) همه در راستاى اين هدف متعالى بود.
در جـنـگ صـفـيـن مـردى از شـامـيان به ميدان آمد. امام (عليه السلام) را طلبيد و پيشنهاد داد بـراى جـلوگـيـرى از ريـخـتـن خـون مـسلمانان هر دو سپاه دست از جنگ بردارند و امام (عليه السلام) به عراق برگردد و شاميان به شام و هر كدام در محدوده خويش حكومت كنند و ارز تـعـرض بـه هـم خـود دارى كـنـنـد و امـام در جـواب فـرمـود: فـكـر ايـن جـنـگ مـرا بـه خـود مـشـغول فرموده است و خواب شب را از من گرفته است . بسيار در اطراف آن فكر كرده ام و پـيـامـدهـاى آن را سـنـجـيـده ام و خود را بر سر اين دو راهى يافته ام . جنگ يا كفر بر دين پـيـامـبـر (صلى الله عليه وآله). خداوند تبارك و تعالى نمى پذيرد كه در زمين عصيان شـود و اوليـاى او سـاكـن بـنـشـينند و به ظلم گردن نهند و امر به معروف و نهى از منكر نـكـنـنـد. بـديـن جهت جنگ را آسان تر يافتم از اين كه در جهنم بين زنجيرها دست پا بزنم .(١٢١)

-تشكيل گروه هاى امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر يك تكليف عمومى اين و ويژه گروه خاصى از مردم نيست ولى اين وظيفه نيز مانند بسيارى از تكاليف ديگر بايد در دو سطح به اجرا در آيد:
الف : در سطح همه نيرو هاى مسلمان و آحاد امت اسلامى
ب): در سطح نيرو هاى ويژه و امت خاصى كه بدين منظور تربيت مى شوند.
در جـهـاد نـيـز شـيـوه عـمل نيز همين گونه است ؛ از يك سو جهاد و دفاع از اسلام و سرزمين اسـلامـى يـك وظيفه عمومى است و همه بدان اقدام مى كنند و زا سوى ديگر نيرو هاى خاصى در غـالب نـيـروهـاى نـظامى تشكيل مى يابند و از سوى حكومت اسلامى تجهيز مى شـونـد و در آمـوزش هاى دينى نيز آحاد ملت نيز وظيفه تعليم و تعلم را در سطح وسيع و گـسـتـرده بـه عـهـده دارنـد. در عـين حال گروه خاصى به قصد نفقه كوچ مى كنند و تمام توان خود را براى شناخت عميق معارف اسلامى به كار مى گيرند.
از ايـن نـظـر تـعجبى ندارد كه در قرآن كريم از يك طرف از همه امت اسلامى خواسته است تات به صورت فراگير و خود جوش امر به معروف و نهى از منكر را به پاد دارند:
كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر(١٢٢)
شـمـا بـهـتـريـن امتى هستيد كه در ميان مردم پديد آمده ايد امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد.
از سوى ديگر انجام اين وظيفه را بر عهده گروه خاصى از مسلمانان قرار مى دهد
و لتكن منكم امنه يدعون الى الخير يامرون بالمعروف وينهون عن المنكر (١٢٣)
بـايد از شما جماعت و گروهى باشند كه دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر كنند(١٢٤)
در اين آيه از مسلمانان خواسته شده است تا از بين خود امتى براى امر به معروف و نهى از منكر تشكيل دهند. واژه امت كه براى اين گروه انتخاب شده اشاره به اين اسـت كـه ايـن گـروه بـايـد داراى هـدف مـشـخـص و هـمـاهـنـگـى كامل و وحدت رويه باشند. امين الاسلامى طبرسى امت را چنين تفسير كرده است :
الامه الجماعه التى على المقصد الواحد(١٢٥)
گروهى كه هدف واحدى را تعقيب مى كنند.
بـا تـوجـه بـه تـعـبـيـر دقيق اين آيه است كه مفسران فرموده اند: بايد در جامعه اسلامى گـروهـى مـتـعـهـد و قـدرتـمـنـد وجـود داشـتـه بـاشـنـد كـه امـر بـه معروف و نهى از منكر كنند.(١٢٦)
به تعبير علامه بلاغى :
كـلمـه امـت در ايـن آيـه شـريـفه اشاره به آن است كه امر به معروف و نهى از منكر زمانى تـاثـيـر دارد كـه هماهنگى و همكارى بين افراد آمرين به معروف برخوردار باشد چرا كه پراكندگى باعث مى شود تا هيچ كس نتواند به هدف دست يابد.(١٢٧)
از ايـن جـا روشن مى شود كه امر به معروف و نهى از منكر در سطح وسيع و همه جانبه آن بـراى كـليـه افـراد جامعه ميسور نيست و اين كار در تون كسانى است كه علاوه بر منطق و استدلال از اقتدار لازم براى برخورد با مفاسد برخوردار باشند و قدرت كافى در اختيار آنها قرار گرفته باشد.
امـت هـمان گروهى است كه از جانب حكومت اسلامى با برنامه مشخص و پشتيبانى قضايى و اجرايى براى انجام وظيفه امر به معروف و نخى از منكر قيام مى كنند.

- دايره حساب

از جـنـبه سازمان هايى كه در جامعه اسلامى سابقه طولانى دارد و چه بسا تاريخ آن به عهد رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) برسد دايره حسبه است كه وظيفه آن به طـور كلى امر به معروف و نهى از منكر و در مفهوم گسترده تر و با مراتب گوناگون آن اسـت . بـه فـردى كـه رد ايـن تـشـكـيـلات حـكـومتى انجام وظيفه مى كند محتسب مى گويند:


۲
عوامل و زمينه هاى موفقيت در امر به معروف و نهى از منكر

المـحـتـسـب مـن نـصـبـه الامـام او نـائبـه للنـظـر فـى احوال الرعيه و الكشف عن امورهم مصالحهم (١٢٨)
مـحـتـسـب فـردى اسـت كـه از طـرف امام يا از طرف نائب او به منظور برسى وضع مردم و رسيدگى به امور آنان نصب مى شود.
بين محتسب كه مامور برسى امر به معروف و نهى از منكر است با ديگر مسلمانان كه به امر به معروف و نهى از منكر مى پردازند از جهاتى تفاوت وجود دارد:
١. مـحـتـسـب بـا تـوجـه بـه مـسـئوليتى كه از سوى حاكم مسلمانان پيدا كرده است امر به مـعـروف و نهى از منكر براى او واجب عينى شمرده مى شود ولى براى ديگران واجب كفايى است .
٢. محتسب براى انجام اين وظيفه نسب شده است ولى ديگران منصوب نيستند.
٣. محتسب با توجه به حكم ماموريت خود حق دارد پيرامون منكرات علنى به تحقيق بپردازد و عـوامـل آن را مـورد بـرسـى قـرار دهد در حالى كه ديگران تنها به امر و نهى بسنده مى كنند.
٤. محتسب حق تعزير گناهان و تنبيه بدنى او را ندارد و ديگران چنين اجازه اى ندارند.
٥. مـحـتـسـب مـى تـوانـد در مـقـابـل انـجـام مـسـئوليـت هـاى مـحـوله از بـيـت المال حقوق دريافت كند.(١٢٩)
ايـنـك ايـن سـوال مـطـرح مـى شـود كـه اگـر مـامـوريـن حـكـومـت بـه وظـيـفـه خـود عـمـل نـكـردند و رسالت امر به معروف و نهى از منكر را به خوبى انجام ندادند مسلمانان چـه وظـيـفه دارند؟ آيا آنان فقط بايد به امر و نهى با زبان بسنده كنند؟ يا اجازه دارند كـه خـود بـا بـرخـورد بـا مـنكرات قيام نمايند؟ رهبر فقيد انقلاب اسلامى حضرت آيت امام خمينى رضوان الله عليه در وصيت نامه خود وظيفه امت حزب الله را تبيين نموده اند:
از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسير ملت و كشور اسلامى و مخالفت با حيثيت جـمـهـورى اسـلامـى اسـت بـه طـور قـاطـع اگـر جـلوگـيـرى نـشـود هـم مـسـئول مى باشند و مردم و جوانان حزب حزب الهى اگر برخورد به يكى از امور مذكور نـمـوده بـه دسـت گاه هاى مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودند خودشان مكلف بر جلوگيرى هستند.(١٣٠)

فصل سوم : عوامل و زمينه هاى موفقيت در امر به معروف و نهى از منكر

١. عوامل موفقيت در امر به معروف و نهى از منكر

مـوفـقـيت در انجام امر به معروف و نهى از منكر در گرو رعايت نكات فراوان است . در اين درس برخى از آنها را بيان مى كنيم .

١-١. يادگيرى راه رسم صحيح و مناسب

قرآن كريم به ما دستور مى دهد كه وقتى خواستيد وارد خانه بشويد از آن در وارد شويد:
واتو البيوت من ابوابها (بقره ١٨٩)
آيـه قـرآن در صـدد بـيان يك حقيقت كلى است كه راه موفقيت در آن هر عملى را نشان مى دهد. امـام بـاقـر (عـليه السلام) در تفسير اين آيه مى فرمايد: يعنى هر كارى را از راهش وارد شويد. هر عملى را از آن سو كه بايد انجام دهيد.(١٣١) و حضرت رضا (عليه السلام) فرمود:
من طلب الامر من وجه لم يزل فان زل لم تخدله الحيله (١٣٢)
هر كس كه كار را از راهش بخواهد نمى لغزد و اگر هم بلغزد چاره اى برايش خواهد بود.
در امر به معروف و نهى از منكر نيز قبل از هر اقدامى بايد انديشه كرد و شيوه صحيح را بـا تـوجـه بـه ويـژگـى هـاى فـرد گـنـاهـكـار و نـوع خـطـا پـيـدا نـمـود. بـراى مثال ، در برخورد با گناهى كه زا تو سر زده است پيرامون اين سوالات بايد فكر كرد:
- مـوضـع گـيـرى فـردى كـافـى اسـت يـا بـايـد بـا هـمـاهـنـگـى دوسـتـان و خـانـواده عمل كنيم ؟
- ارشاد زبانى لازم است يا اقدام عملى ؟
- از زبان تشويق استفاده كنيم يا از زبان تهديد؟
وقـتـى كـه راه مـنطقى و ثمر بخش امر به معروف و نهى از منكر را يافتيم بايد به اداى تكليف و انجام وظيفه بپردازيم .

٢-١. اهميت دادن به پيش گيرى

در پـزشـكـى پـيـش گـيرى و بهداشت را در درمان و معالجه مقدم مى دارند. در بيمارى هاى روحى و اخلاقى نيز چنين است .
مـمكن است عده اى عده اى گمان كنند تا وقتى كه منكر اتفاق نيفتاده است و شخص دچار گناه نگرديده است نسبت به او وظيفه امر به معروف و نهى از منكر وجود ندارد و اين تكليف تنها بعد از وقوع جرم براى ديگران پيدا مى شود در حالى كه از نظر فقه اسلامى از زمانى كـه آثـار و عـلامـت هـايـى وقـوع جـرم را مـشـاهـده مـى كنيم و حتى از موقعى كه به تصميم گناهكار آگاه مى شويم وظيفه امر به معروف و نهى از منكر به عهده ما خواهد بود.
حضرت امام خمينى سلام الله عليه در تحرير الوسيله فرموده است :
اگـر شـخـصـى بـدانـد كـه فـردى قـصـد انـجـام كـار حـرامـى را دارد احتمال دهد كه (نهى از منكر) تاثير دارد واجب است نهى از منكر كند.(١٣٣)

٣-١. ريشه يابى و از بين بردن زمينه هاى منكرات

انسان موجودى مركب از عقل و شهوت است و به واسطه همين تركيب هم اين زمينه عروج به كمالات در آن وجود دارد و هم سرپيچى و گناه از او دور از انتظار نـيـسـت . شـرايـط اجتماعى و محيط در ظهور و بروز اين زمينه ها تاثير گوناگونى دارد. گـاه در شـرايـطـى تـخـم عـصـيـان آمـاده ريـخـتـن مـى شـود و مـحـصـول فـسـاد و تـبـاهـى درو مـى گـردد. و گـاه بـا تـقـويـت اسـتـعـدادهـاى الهـى محصول فضيلت و انسانيت به بار مى نشيند.
بـه هـره حـال مـنـكـرات از يـك سو در نابسامانى هاى گناهكار ريشه دارد و از طرف ديگر شـرايـط خارجى به فعال بودن آن ريشه ها و بذر افشانى ها در آن زمينه كمك مى كند از ايـن رو ريـشـه كـن سـاخـتـن مـنـكـر بـدون تـوجـه بـه عوامل اصلى بروز گناه امكان ندارد.
شناسايى اوامل بروز فساد در عوامل و ابعاد گوناگون فرهنگى اجتماعى و اقتصادى و از بـيـن بـردن آنـهـا راه مـبـارزه بـا فـسـاد اسـت در بـرسـى عـوامـل و عـلل بـروز مـنـكـرات پـيـش از ايـن زا هـمـه شـاهـد عوامل زير هستيم :
١. جهالت و نادانى
٢. ضعف ايمان
٣. بى بصيرتى
٤. بى عدالت و تبعيض
٥. فقر و تنگدستى
٦. بيكارى
٧. نابسامانى هاى خانوادگى
٨. دوستان نا اهل
كـسـانـى كـه دل در گـرو ارزش هـاى اسـلامـى دارنـد و بـه دنـبـال ريـشـه كـنـى مـنـكـرات دارنـد بـايـد در درجـه اول بـا ايـجـاد زمـيـنـه مـنـاسـب مـبـارزه هـاى سـرسـخـت و مـنـاسـب و گـسـتـرده بـى امـان و عـوامـل فـوق را طـرح ريـزى كـنـد. تـعـمـيـق بينش ها و باور هاى با دعوت و تبليغ صحيح عـاقـلانـه مـبـارزه بـا بـى عـدالتى و گستردن قسط و عدالت در پهنه كشور هاى اسلامى پـرورش دادن روحـيـه كـار و دانـش و كـوشـش ايـجـاد زمـيـنـه هـاى رشـد تـوليـد و ايـجـاد اشـتـغال تهيه سر گرمى مناسب امكانات تفريحى و اقدامات ديگر در اين راستا بهترين و مناسب ترين راه مبارزه با فساد و منكرات است .
به عنوان مثال يكى از منكراتى كه هميشه در جامعه روح مومنان را مى آزارد فحشا و روابط نـامـشـروع زن و مرد است . راه اصولى براى مبارزه با اين منكر رواج دادن فرهنگ ازدواج و فـراهـم آوردن امـكـانـات لازم بـراى سـامان دادن به افراد مجرد است . بايد به يك بسيج دولتـى و هـمـگـانـى و مـردمى با اين معضل و مشكل اجتماعى مبارزه كرد و با سامان دادن به زنـدگـى و فـراهـم آوردن زمـيـنـه هاى مناسب ازدواج جوانان را از تجرد رهانيد و آنها را در حصن امن و امان زندگى زناشويى وارد ساخت قرآن به عنوان كتاب هدايت و سعادت فرمان بـسـيـج هـمـگانى براى ازدواج را صادر كرده است . در سوره نور كه عفت و پاكدامنى است بعد از دستور و عفت و خودارى از چشم چرانى مى فرمايد:
* و انكحهو الايامى منكم الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم (١٣٤)
مـردان و زنـان بى همسر خود را همچون غلامان كنيزان شايسته و صالح را همسر دهيد اگر فـقـيـر و تـنگدست باشند خداوند از فصل خود آنها را بى نياز مى سازد خداوند گشايش ‍ دهنده و آگاه است .
اين آيه به همه افراد جامعه اسلامى دستور مى دهد كه نسبت به زنان و مردان مجرد احساس مسئوليت كنند و با فراهم آوردن زمينه هاى ازدواج تجرد را كه فساد زا است از بين ببرند.
نـمـونـه نـهـى از مـنـكـر در اين زمينه عمل حضرت لوط (عليه السلام) است . ايشان در بين گـروهـى فـاسـد زنـدگـى مـى كردند كه به عمل شنيع همجنس گرايى مبتلا بودند و اين بزرگوار آنان را از اين عمل زشت نهى مى كرد. در يك صحنه ملائكه در صورت جوانانى بـر ايـشـان وارد شـدنـد. گـروهـى از مـردم فـاسد شهر خبر دار شدند و با حرص و ولع براى رسيدن به مقصود شوم خود به سوى خانه لوط هجوم آوردند لوط پيامبر به نهى آنان اقدام فرمود:
و جـاءه قـومـه يـهـرعـون اليـه مـن قـبـل كـانـوا يـعـلمـون السـيـئات قـال يـا قـوم هـولاء بـنـاتـى هـن اطـهـر لكـم فـاتـقـوات الله و لا يـخـزنـون فـى ضيفى (١٣٥)
قـوم او بـه سـرعـت بـه سـوى خـانـه او هـجـوم آوردنـد و قبل از آن كار هاى بد انجام مى دادند لوط گفت : اين دختران من براى شما پاكيزه ترند (با آنـان نـكـاح كـنـيد و از طريق صحيح نياز خود را برطرف سازيد) از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نكنيد.
آن حـضـرت بـراى مـوثـر شـدن نـهـى خـود راه صـحـيـح را بـه آنان نشان داد و با ارائه همسرانى پاك آنان را از ارتكاب به زشتى باز داشت . خداوند با بيان اين سخن لوط به مـومـنـان راه مـى نـمايد كه نبايد در نهى از منكر فقط مومنانم را از ارتكاب حرام نهى كرد بـلكـه بـايـد هـمـراه و ضـمـن آن كـه راه حـلال را بـه آنـان نـشـان داد و امـكـانـات حلال را برايشان فراهم ساخت .

٤-١. استفاده از روش هاى غير مستقيم

امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر چـه بـا زبـان و چـه بـا عمل به دو صورت انجام مى گيرد: مستقيم و غير مستقيم
در روش مـسـتـقـيـم بـه طـور مـستقيم و صريح به معروف و يا از منكر نهى مى شود براى مـثـال بـراى امـر بـه مـعـروف بـه فـردى مـى گـويـيـم : فـلان عمل واجب را انجام دهيد.
امـا در روش غـيـر مـسـتـقـيـم در لابلاى گفتار به او تفهيم مى شود كه فلان كار معروف و پسنديده را بايد انجام دهد مثلا بدون اين كه متوجه شود كه او را مورد خطاب قرار داده اند از فردى كه آن وظيفه واجب را انجام داده است تعريف مى شود.
بـدون شـك روش دوم تـاثـيـر بيشترى خواهد داشت . نمونه استفاده از اين روش غير مستقيم شـيـوه امـام حـسـن و امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام) اسـت كـه در ايـن نقل تاريخى آمده است :
امـام حـسـن و امـام حـسـيـن (عـليـه السـلام) در حـالى كـه هـر دو طـفـل بـودنـد بـه پـيـرمـردى كـه مـشـغول وضو گرفتن بود برخورد كردند و ديدند كه وضـوى او بـاطـل اسـت . ايـن دو بـزرگوار كه به رسم و روش اسلام آگاه بودند متوجه بـودنـد كـه زا يـك طـرف پـيـرمـرد راه آگـاه كـنـنـد كـه وضـويـش بـاطـل اسـت و از طـرف ديـگـر اگـر بـه طـور مـسـتـقـيـم بـه او بـگـويـنـد كـه وضـويـت باطل است شخصيت او جريحه دار مى شود و اولين واكنشى كه نشان مى دهد اين است كه مى گـويـد نـه خـيـر هـمين طور درست است بنابراين جلو رفتند و گفتند: ما هر دو مى خـواهـيـم در حـضـور شـمـا وضـو بـگيريم . ببينيد كداميك از ما بهتر وضو مى گيريم . او پذيرفت .
امـام حـسـن (عـليـه السـلام) يـك وضـوى كامل را در حضور او گرفت . بعد امام حسين (عليه السلام) اين كار را انجام داد. تازه پيرمرد متوجه شد كه وضوى خودش نادرست بوده است بعد گفت : وضوى هر دو شما درست است وضوى من خراب بود.
آنها اين طور از طرف اعتراف گرفتند، حالا اگر در اين جا مى گفتند: پيرمرد خجالت نـمـى كشى ؟ با اين ريش سفيدت هنوز وضو گرفتن بلد نيستى ؟ او از نماز خواندن هم بيزار مى شد!(١٣٦) حضرت على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
تلويح زله العاقل له من امض عتابه (١٣٧)
لغزش عاقل ار با كنايه به او تذكر دادن از مهم ترين شيوه هاى توبيخ است .

٥-١. اقدام همه جانبه

امر به معروف و نهى از منكر ابراز گوناگونى دارد كه در هر مورد براساس شرايط و اوضاع و احوال مى توان از آنها بهره گرفت : تنبيه و تشويق ، زبان قلم ، آشتى و قهر ضرب و شتم و....
مـوفـقـيـت جامعه اسلامى براى دعوت به خوبى ها و جلوگيرى از بدى ها در گرو آن است كـه از شـيـوه هـاى گـونـاگون به صورت هماهنگ استفاده شود و اگر تنها به دعوت لفـظـى و امـر و نـهـى زبـانـى بـسـنده كند بهره لازم را نخواهد برد. از امام صادق (عليه السلام) چنين نقل شده است :
ما جعل الله بسط اللسان و كف اليد لكن جعلهما يبسطان معا و يكفان معا(١٣٨)
خـداونـد زبـان را گـشـوده و دست را بسته قرار نداده است بلكه خداوند خواسته است كه هر دو گشوده و يا هر دو بسته باشند.
پس در كنار شيوه هاى گفتارى بايد از شيوه هاى رفتارى نيز براى جلوگيرى از منكرات كمك گرفت چرا كه با زبان نمى توان همه عوامل فساد را آفرين غلبه كرد. شيخ مفيد مى گويد:
در دوران ولايت امير مومنان (عليه السلام) به آن حضرت خبر رسيد كه فردى استمنا كرده اسـت حـضـرت دسـتـور داد: بـه دسـت او زدنـد تـا حـدى كـه قـرمـز شـد سـپـس سوال كردند: متاهل است يا مجرد؟ عرض شد: مجرد است . فرمود: ازدواج كند. عرض شد به واسطه فقر امكان ازدواج براى او امكانم ندارد حضرت پس از آنكه خواست از او توبه كند وسـائل ازدواج او فـراهـم آورد و مـهـريـه هـمـسـرش را نـيـز از بـيـت المال پرداخت .(١٣٩)
از ايـن سـيره امام مى فهميم كه براى اصلاح جامعه و جلوگيرى از مفاسد نه مى توان نه مـى تـوان از تنبيه چشم پوشى كرد و نه بايد به آن بسنده كرد بلكه بايد با شناخت ريشه انحراف در صدد اصلاح همه جانبه بر آمد.

٦-١. رعايت ادب و كراهت و حرمت طرف مقابل

به مطالعه زندگى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) و ائمه (عليه السلام) مى توان ادب در امـر بـه مـعـروف و نـهـى از منكر را آموخت . اينك نمونه اى از ادب امام صادق (عليه السلام) در امر به معروف و نهى از منكر:
به دستور منصور صندوق بيت المال را باز كردند و به هر كسى چيزى مى دادند شقرانى يـكـى از كـسـانـى بـود كـه بـراى دريـافـت مـالى از بـيـت المـال آمـده بود ولى چون كسى او را نمى شناخت وسيله اى پيدا نمى كرد تا سهمى براى خـود بـگـيـرد شـقـرانـى را بـه اعـتـبـار ايـن كـه يـكـى از اجـدادش بـرده بـوده اسـت و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آن را آزاد نموده است و وى آزادى را از او به ارث برده اسـت مـولى يـا رسـول الله مـى گـفـتـنـد؛ يـعـنـى آزاد شـده رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه وآله) و ايـن بـه نـوبـه خـود افـتـخـار و انتسابى براى شـقـرانـى مـحسوب مى شد. از اين رو خود را وابسته به خاندان رسالت مى دانست . در اين بـيـن كـه چـشـم هـاى شـقـرانـى نـگـران آشـنـا و وسـيـله اى بـود تـا سهم خودش را از بيت المـال بگيرد امام صادق (عليه السلام) را ديد جلو رفت و حاجت خويش را گفت : امام رفت و طـولى نـكـشيد كه امام رفت و طولى نكشيد كه سهم شقرانى را گرفت و با خود آورد همين كه آن را به دست شقرانى داد با لحنى ملاطفت آميز اين جمله را به شقرانى گفت : كار خـوب از هـر كـسى خوب است ولى از تو واسطه انتسابى كه با ما دارى و تو ار وابسته بـه خـانـدان رسـالت مـى دانند خوبتر و زيباتر است و كار بد از هر كس بد است ولى از تو به خاطر همين انتاسب زشت تر و ناپسندتر است . امام صادق (عليه السلام) اين جمله را فرمود و گذشت .
شـقرانى با شنيدن اين جمله دانست كه امام از سر او يعنى شراب خوارى آگاه است و از اين كـه امـام مـى دانست او شراب خوار است به او محبت كرد و در ضمن محبت او را متوجه عيش كرد پيش وجدان خود شرمسار شد و خود را ملامت كرد.(١٤٠)
دورى از سـرزنـش از جـمـله آدابـى اسـت كـه بـر تـاثير امر به معروف و نهى از منكر مى افـزايـد و از اين رو در دستورات اخلاقى اسلامى از ما خواسته اند تانسبت به گناهكاران زبان سرزنش ‍ نداشته باشيم امام سجاد (عليه السلام) فرمود:
آخـريـن وصـيـتـى كـه حـضرت حضر به موسى (عليه السلام) كرد اين بود كه هيچ گاه كسى را به خاطر گناهانش ملامت نكن .(١٤١)
شـايـسـتـه اسـت انـسـان قـبـل از امر به معروف و نهى از منكر به فراخور موقعيت اجتماعى شنونده قدرى او را تمجيد كند و روى نكات مثبت اخلاقى ملى خانوادگى اخلاقى انقلابى و شـغـلى و... او تـاكـيـد ورزد؛ بـه عـنـوان مـثـال بـا عـبـاراتـى از قـبـيـل : شـمـا فـرد مـتـعـهـدى هـستيد، شما از سرمايه هاى اين مملكت هستيد، شـمـا دانـش آمـوزان و دانـشـجويانت درس خوان و موفقى هستيد، شما فر زند يا بـرادر شـهـيـد هـسـتـيـد و بـر گـردن هـمـه مـا حـق داريـد، شـمـا بـه خـانـواده اى اصيل و نجيب وابسته ايد و... بكوشيد تا به او كراهت بخشيد و جايگاه او را در نقطه بـلنـدى از عـزت و فـضيلت تثبيت كنيد آن گاه با لحنى ملايم و دلنشين او را از منكر باز داريد و به معروف دعوت كنيد.
نـكـتـه قـابـل تـوجـه در ايـن زمـيـنـه بـرخـورد بـا كـسـانـى اسـت كـه اعـمـال خـلاف و بـاطـل ار از روى اعـتـقـاد و تـقـدس انـجـام مـى دهـنـد و در ايـن مـوارد بـايـد اول اسـتـدلال مـتـيـن پـايـه هـاى اعـتـقـادى آنـان را در هـم ريـخـت قـبـل از ويـران كـردن بنيان اعتقادى آنان بايد از توهين به مقصدشان به شدت خود دارى كرد. رهنمود قرآن در اين زمينه چه زيبا و هشدار دهنده است :
و لا تـسـبـواالذيـن يـدعـون مـن دون الله فـيـسـبـوا الله عـدوا بـغـيـر عـلم كـذلك زيـنـا لكل امه عليهم (١٤٢)
بـه مـعـبـود كـسـانـى كـه غـيـر خـدا را مـى خـوانـنـد دشـنام ندهيد! مبادا آنان نيز از روى ظلم (جهل) به خدا دشنام دهند! ما اين چنين عمل هر قومى را نزدشان زينت داديم .
در جنگ صفين زبان برخى از سپاهيان حضرت على (عليه السلام) زبان به دشنام لشكر مـعـاويـه گـشـودنـد. امـام (عـليـه السـلام) ضـمـن مـنـع آنـان ايـن عمل را فرمود:
انـى اكـره لكـم اتـن تـكـونوا سبابين و لكنكم لو وصتهم اتعمالهم ذكرتم حالهم كان اصوب فى قول ابلغ فثى العذر (١٤٣)
مـن بـراى شـما نمى پسندم كه فحاشى و بد زبانى كنيد لكن اگر به جاى توهين و بد زبـانـى نـاسـزاگـويـى اعـمـال نـاشـايـسـت آنـان را تـوصـيـف كـنـيـد واحوال ايشان را باز گو كنيد به ثواب نزديك تر و عذر آوردن مفيدتر است .
مـنظور امام على (عليه السلام) اين است اگر چه لشكريان دشمن به خطا رفته است و در زيـر پـرچم كفر قرار گرفته است و بر ضد امام خويش قيام كرده اند لكن با همه اين ها اهـانـت كـردن بـه آنان مشكل گمراهى آنان را حل نمى كند و موجبات هدايتشان را فراهم نمى سـازد ولى اگـر عـاقـبـت سـركـشـى بـر ايـشـان تشريح شود چه بسا كسانى متنبه هدايت شوند.

٧-١. پرهيز از سخت گيرى بيجا و اميد وار كردن به رحمت خدا

براى دعوت به خوبى ها و جلوگيرى از بدى ها بايد ظرفيت طاقت و توانايى افراد را در نـظـر گـرفت . براى جذب آنها به اره مستقيم و صراط هدايت از سخت گيرى هاى بيجا كه مورد نظر اسلام نيست دورى كرد. چه بسا پافشارى به انجام يك امر مستحب باعث شود فـردى از واجـبـات هـم صـرف نظر كند. چه بسا اصرار بر ترك يك مكروه فردى را به انجام محرمات سوق دهد.
به اين روايت تاريخى بنگريد تا آثار منفى سخت گيرى را در آن بنگريد:
دو هـمـسـايـه كـه يكى مسلمان و ديگرى نصرانى است گاهى با هم در مورد اسلام سخن مى گـفـتـنـد مـسلمان آن قدر از اسلام تعريف كرد كه همسايه نصرانى او به اسلام گرويد و اسلام را پذيرفت .
شـب فـرا رسـيـد سـحـرگـاه نصرانى تازه مسلمان ديد در خانه را مى كوبند با نگرانى پرسيد: كيستى ؟ همسايه مسلمان خود را معرفى كرد و گفت : زود وضو بگير و جامه ات را بـپوش تا برويم مسجد براى نماز. تازه مسلمان براى اولين بار وضو گرفت و روانه مـسجد شد هنوز تا طلوع صبح خيلى باقى بود آن قدر نماز خواندند كه موقع نماز صبح فـرا رسـيـد. نـمـاز صـبـح را خـواندند و مشغول دعا و تعقيب شدند تا هوا روشن شد. تازه مسلمان حركت كرد تا به منزلش برود رفيقش گفت : كجا مى روى ؟ مدتى صبر كن و تعقيب نـماز را بخوان تا خورشيد طلوع كند. پس طلوع خورشيد وقتى تازه مسلمان برخواست تا بـه مـنـزلش بـرود رفـيـق قـرآنـى را بـه او داد تـا بـخـوانـد و بـه او گـفـت : حـالا مشغول خواند قرآن شو تا خورشيد بالا بيايد توصيه من اين است كه امروز نيت روزه كنى نـمـى دانـى روزه چـه قـدر ثواب دارد؟ كم كم نزديك ظهر شد و او را دعوت كرد تا براى نـمـاز ظـهـر بـيايد سپس او خواست تا صبر كند و در وقت فضيلت نماز عصر آن را به جا آورد و بعد به او گفت : چيزى از روز باقى نمانده است بهتر است براى نماز مغرب را هم بـخـوانـيـم . هـنـگامى كه تازه مسلمان مى خواست براى افطار برود به او گفت : يك نماز بـيـشتر باقى نمانده است و آن هم نماز عشا است صبر كن . پس از يك ساعت نماز عشا را هم خـوانـدنـد و برگشتند شب دوم هنگام سحر بود كه تازه مسلمان باز صداى در را شنيد كه مى كوبند پرسيد كيست ؟ جواب داد من همسايه هستم وضو بگير تا به مسجد برويم تازه مـسـلمـان در پاسخ گفت : من همان ديشب كه از مسجد برگشتم از اين دين استعفا دادم برو يك آدم بيكارتر از من پيدا كن كه كارى نداشته باشد و وقت خود را بتواند در مسجد بگذراند. من آدم فقير و عيالوارم بايد دنبال كسب و كار بروم .
امـام صـادق (عليه السلام) بعد نقل اين حكايت براى ياران خود فرمود: به اين ترتيب آن فـرد عـابـد سـخـت گـيـر فـردى را كـه وارد اسلام شده بود خودش از اسلام بيرون كرد. بنابراين شما هميشه متوجه اين حقيقت هستيد و باشد كه بر مردم سخت نگيريد و به اندازه تـوان و طـاقـت مـردم را در نـظـر داشـتـه بـاشـيـد تـا مـى تـوانـيـد كـارى كـنـيـد كـه مردم مـتـمـايـل به دين شوند و از دين فرارى نشوند آيا نمى دانيد كه بناى دين اموى بر سخت گـيـرى و شـدت اسـت ولى راه و روش مـا بر نرمى و مدارا و حسن معشرت و به دست آوردن دلها است . (١٤٤)
در اين زمينه آمر به معروف و ناهى از منكر بايد از عفو و گذشت لازم هم برخوردار باشد و گناهكار را نسبت به گناه جرى نگيرد بلكه به گذشت و عفو حق تعالى اميد وار ساخت و به توبه و انقلاب درونى وا دارد. آيات ناظر بر اين روش است :
ليـس عـليـكـم جـنـاح فـيـهـا اخـطـاتـم و لكـن مـا تعمدت قلوبكم و كان الله غفورا رحيما (١٤٥)
در خـطـايـى كـه از شـمـا سـر مـى زند گناهى بر شما نيست ولى آنچه را از روى عمد مى گوييد (مورد مواخذه قرار خواهد گرفت) و خداوند آمرزنده و مهربان است .
فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فشا غليظ القلب لانفضوا من حولك (١٤٦)
بـه بـركـت رحـمـت الهـى در بـرابـر آنـان نـرم و مـهـربـان شـدى ! و اگـر خـشـن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند.
اذا جـائك الذيـن يـومـنون باياتنا فقل سلام عليكم متب ربكم على النفسه الرحمه انه من عمل منكم سوءا بجهاله ثم تاب من بعده واصلح فانه غفور رحيم (١٤٧)
هـر گـاه كـسـانـى بـه آيـات مـا ايـمـان دارنـد نـزد تـو آيند به آنها بگو: سلام بر شما پروردگارتان رحمت را بر خود فرض كرده است . هر كس از شما كارى را از روى نادانى كند آنگه توبه كند و به صلح آيد پس وى آمرزنده و مهربان است .
ايـن آيـات و روايـات فـراوان ديـگـر در ايـن زمـيـنـه بـه مـا ياد مى دهد كه در برخورد با مـرتـكـبـان مـنـك رو تـاركـان مـعـروف آنان را با ملايمت و مهربانى به عفو و رحمت خداوند امـيـدوار سـاخـتـه و از ارتـكـاب گـنـاه پـشـيـمـان سـازيـم و طـورى عـمـل نـكـنـيـم كه آنان نسبت به گناه جرى شوند و بر خطاى خود اصرار ورزند و از روى تعصب عمل طشت خود را شهامت و شجاعت تلقى كنند.

٨-١. شروع از نزديكان

آمـر بـه مـعـروف و نـاهـى از مـنـكـر بـايـد در مـرحـله اول بايد بيشتر هم خود را بعد از خود سازى صرف اصلاح خود و خانواده و نزديكان خود كـنـد. اگـر فـردى نـسـبـت بـه نـزديـكـان خـود حـسـاسـيـت كـافـى نـشـان دهد و در برابر اعـمـال بـد آنـان عـكـس العـمل نشان داد و آنان را ببه انجام واجبات نيكو فرا خواند امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر چـنين فردى در ساير افراد نيز موثر است . از اين جهت بود كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ابتدا به دعوت انذار خويشاوندان خود مامور گشت :
انذر عشيرتك الاقربين (١٤٨)
هـمـچـنـيـن در ابـتـداى بـعـثـت (١٤٩) خداوند از پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى خواهد اهل خود را به نماز امر كند:
و امر اهلك بالصلوه
بـديـن ترتيب دعوت پيامبر (صلى الله عليه وآله) چه در مرحله فراخوانى به توحيد و چه در مرحله اداى واجبات از نزديكان شروع شد.
آغاز دعوت و امر به معروف و نهى از منكراز نزديكان داراى مزاياى است از آن جمله :
١. بـر اسـاس اين روش بر همگان روشن مى شود كه در دعوت دينى هيچ گونه تبعيضى وجـود نـدارد و كـسـى بـه بـهـانه قرابت و امر و نهى ، معاف نمى شود بلكه بايد ابتدا سراغ نزديكان رفت .(١٥٠)
گفتنى است كه در بسيارى از موارد امر به معروف و نهى از منكر تاثير لازم را ندارد، از آن جـه ، اسـت كـه مـردم مـى بـيـنـند آمر به معروف و ناهى از منكر حساسيت لازم را نسبت به نـزديـكـان خـود نـدارنـد و آنچه را براى ديگران عيب مى دانند تذكر مى دهند، در خانواده و نزديكان خود مى بينند و مسامحه مى كند.
٢. هر كس بهتر و بيشتر از ديگران خانواده خود را مى شناسد، نقاط ضعف و قدرت آنها را مى داند از عوامل موثر در گمراهى آنها به خوبى آگاهى دارد و بهرت مى داند آنها را با چه شيوه اى دعوت كند و از بدى باز دارد.
٣. زا آنـجـا كـه تـعـصـبـات بـيـجـا و خـودخـواهـى هـا بـه طـور مـعـمـول رد انـسان وجود دارد و كمتر كسى مى توان كه از رسوبات چنين رذايلى پاك شده باشد، براى بسيارى از ما شنيدن نواقص ‍ و عيوبمان از زبان ديگر سخت و سنگين است و امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر آنـهـا را بـه دشـوارى تـحـمـل مـى كـنـيـم ، در حـالى كه چنين برخورد و روحيه اى در اعضاى يك خانواده نسبت به همديگر كمتر وجود دارد.
قرآن در مورد ستايش پيامبران بزرگ اسماعيل صادق الوعد، مى فرمايد:
در كـتـاب خـود اسـمـاعـيـل را يـاد كـن . او در وعـده صـادق و و رسول و پيامبر (بزرگوارى) بود، هميشه خانواده خود را به نماز و زكات دستور مى داد و او در نزد خدا پسنديده بود.(١٥١)
در دستورات اسلامى نيز به اين نكته توصيه شده است كه ابتدا خانواده خود را دريابيد:
يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا (١٥٢)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و خانواده تان را از آتش جهنم حفظ كنيد.
نجات خانواده از آتش جهنم چيزى جز، امر به معروف و نهى از منكر نيست ؛ زيرا فراتر از آن مـسـئوليـتـى بـر ديـگـران وجـود نـدارد. در روايـت اسـت كـه وقـتـى ايـن آيـه شـريـفـه نازل شد، يكى از مسلمانان مى گريست و مى گفت :
من از حفظ نجات خود عاجزم چگونه خانواده و اهلم را از آتش جهنم حفظ نمايم ؟ پيامبر به او فرمود: آنچه را براى خود مى خواهى آنها امر كن و آنچه را از خود دور مى كنى آنها را نيز نهى كن (١٥٣) .
هـمـچنين ابى بصير از امام (عليه السلام) پرسيد: چگونه مى توانم طبق اين آيه خانواده ايم را از آتش حفظ نمايم ؟ حضرت فرمود:
آنها ار به اوامر الهى فراخوان و از نواهى حق تعالى باز دار. در اين صورت اگر از تو اطـاعـت كردند آنها ار حفظ كرده اى و اگر اعتنايى به امر و نهى تو نكردند تكليف خود را نسبت به آنها انجام داده اى (١٥٤) .

٩-١. جلب اعتماد

اگـر امـر بـه معروف و نهى از منكر شونده نسبت به آمر ناهى اعتماد داشته باشد آنان را بـه خـيـر خـواهـى و دوسـت بداند به از امر و نهى آنان متنبه مى شود و خود ار اصلاح مى كند. پس ‍ آمر و ناهى بايد زمينه هاى به وجود آمدن اعتماد و باور به خلوص صداقت و خير خواهى خود را در او ايجاد كند و با قول و عمل به او بباورانند كه خير خواه هستند و مصلحت او را مـى جـويـنـد و آنـچـه را مـى گـويـنـد از روى دل سـوزى اسـت . يـكـى از رموز موفقيت پيامبران الهى در همين نكته نهفته است كه مردم مى دانـسـتـنـد و يـقين داشتند آنان در مدعاى خود صادق هستند و در صدد منافع شخصى و مطالع دنـيـوى و مـادى نـيـسـتـنـد و مـنظورى جز اصلاح پيروان خود ندارند. نوح پيامبر به هنگام دعوت قوم خود به آنان اعلام كرد:
ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين (١٥٥)
رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم و من خير خواه و امنى براى شما هستم .
اين سخن بسيارى از پيامبران است كه به قوم خود ابلاغ كردند:
انى لكم رسول امين (١٥٦)
من براى شما رسول امينى هستم .
اعـلام پـاداش نـاخـواهـى پـيامبران نيز از اقدامات آنان جهت اعتماد سازى است و با اين اعلام قـولى و عـمـلى تـوانـسـتـنـد بـسـيـارى را جـلب كـنند و آنان را از ظلم شرك و فساد بيزار گردانند:
و ما اسالكم عليه من اجر(١٥٧)
و بر رسالت از شما مزدى نمى خواهيم .
يـا قـوم ... مـا اريـد ان اخـالفـكـم انـى مـا انـهـاكـم عـنـه ان اريـد الا الاصلاح ما استطعت (١٥٨)
اى قـوم ...، مـن نـمـى خـواهم در آنچه شما را از آن باز مى دارم با شما مخالفت كنم (و خود مرتكب آن گردم). من قصدى جز اصلاح تا آنجا كه بتوانم ندارم .

١٠-١. امر نهى استدلالى و منطقى

در بـسـيارى از اوقات صرف امر و نهى كار ساز نيست و بايد در ضمن آن فايده و ضرر آن را تـوضـيـح داد تـا طرف مقابل انگيزه طاعت و پذيرش پيدا كند. وقتى واجبى را ترك كـرده ، بـايد آثار و بركات انجام آن را متذكر شد و وقتى مى خواهد حرامى را متذكر شود بايد عواقب سوء آن را ياد آورى كرد.
بـسـيـارى از مـرتـكـبـان مـنـكـر و تـاركـان مـعـروف نـسـبت به عواقب آثار و پيامد هاى منفى عـمـل خـود آگـاهى كافى ندارند يا متوجه آن نيستند. در چنين مواردى ياد آورى بسيار موثر است . به چند نمونه قرآنى در اين مورد توجه مى دهيم . قوم موسى (عليه السلام) از آن بزرگوار طلب خداى ديدنى و محسوس - بت - كردند و آن حضرت را در نهى آن فرمودند:
ان هـولاء مـتـبـر مـاهـم فـيـه وبـاطـل مـاكـانـوا يـعـمـلون * قال اغير الله ابغيكم الها و هو فضلكم على العالمين (١٥٩)
ايـنـان (بـت پـرسـتـان) سـرانـجـام كـارشـان نـابـود اسـت و آنـچـه انـجـام مـى دهـنـد بـاطـل اسـت . (سـپـس) گفت : آيا غير از خدا معبودى براى شما بطلبم ؟ خدايى كه شما را بر جهانيان برترى داد.
فرعون و درباريانش براى رويارويى با موسى به شور و طرح نشسته اند و با مطرح كـردن زمـيـنـه هـاى واهى زمينه قتل او را مى چينند. مردى مومن از درباريان به نهى آنان مى پردازد و با استدلال هاى متين عواقب اين كار را توضيح مى دهد(١٦٠) . روش اين مومن در امر به معروف و نهى از منكر حاوى نكات بسيار جالبى است از جمله :
١. وى در امـر بـه مـعـروف خـود روش تـقـيـه ار پيشه گرفت و براى نهى آن جمع كافر متعصب در مرحله اول ايمان خود را كتمان كرد و اظهار پيروى از موسى و يكتاپرستى نكرد.
٢. مـخـاطـبـان را بـا لفـظ يـا قـوم = اى قوم من خطاب كرد تا وابستگى ، محبت و دلسوزى خود را نسبت به آنان ياد آورى كرده تا زمينه پذيرش را در آنان ايجاد كند.
٣. از موسى در وهله اول با تعبير رجلا = مردى ياد كرد تا در ظاهر اعلام كند كه : او را نمى شناسم و رد نزد من از جايگاه و محبوبيت خاصى برخوردار نيست .
٤. در كـلام خـود، اول فرض دروغ گو بودن موسى را مطرح كرد و گفت : اگر آن مرد دروغـگـو بـاشـد و راست گو باشد.... تا در آن حساسيتى ايجاد نشود و مطمئن شوند سخنان او از جهت طرفدارى از موسى نيست .
٥. عـواقـب وخـيـم كـفـر و سـركـشـى با خدا و عناد با موسى را ياد آورى كرد تا آنان را از مقابله با موسى باز دارد.
٦. ســرگـذشـت اقـوام و عـاقبت وخيم سركشى اقوام گذشته را ياد آور شد.

٢. ويژگى هاى آمران به معروف و ناهيان از منكر

امر به معروف و نهى از منكر وظيفه هر مسلمانى است و هيچ كس حق ندارد با داشتن توانايى لازم و با مشاهده امر معروف و يا عمل منكر از زير بار اين تكليف بزرگ الهى شانه خالى كند، ليكن وجود پاره اى از ويژگى ها باعث مى شود بازده كار آمران به معروف و ناهيان منكر بيشتر شود. برخى از اين ويژگى ها عبارتند از:

١-٢ هماهنگى در گفار و كردار

اجـتـنـاب از مـنكر و باز داشتن از آن ، دو وظيفه اسلامى شمرده مى شود ولى بدون ترديد در قدم نخست بايد به اصلاح خود پرداخت ، سپس در صدد رفع عيوب ديگران بر آمد. امام على (عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايد:
و انـهـو غـيـركـم عـن المـنـكـر و تـنـاهـوا عـنـه ، فـانـمـا امـرتـم بـالنـهى بعد التناهى (١٦١)
ديگران را از منكر نهى كنيد و خود نيز از آن اجتناب نماييد ولى وظيفه نهى از منكر، پس از دورى خود شما از آن است .
سـر ايـن بـيـان عـلوى روشـن اسـت ، زيرا انسان ها قبلا از آن كه به سخن يكديگر گوش بـسـپـارنـد بـه رفـتـار هـم چـشـم مـى دوزنـد و بـدون تـرديـد آنـچـه را كـه در عـمل مى بينند به مراتب موثرتر از چيزى است كه به زبان مى شنوند. پس نهى از منكر در صـورتـى اثـر بخش خواهد بود كه ديگران را از دور خواهد كرد كه آمر به معروف از سـخـن خـود ايـمـان داشـتـه و خـود در مـرحـله اول بـه آن عمل كرده باشد. سخن اگر با عمل همراه نباشد نشانه دو رويى و بى امانى است ئ امر به معروف فرد به ايمان و دو رو بودن طبيعى موثر نخواهد بود. قرآن مى فرمايد:
كـنـتـم خـيـر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون باالله (١٦٢)
شما بهترين امتى بوديد كه پديد آمديد - از اين جهت كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد.
در آيه ديگرى در تمجيد از بعضى مومنان اهل كتاب آنان را چنين معرفى مى كند:
ليـسـوا سـواء مـن اهـل الكـتـاب امـه قـائمـه يـتـلون آيـات الله انـاء الليـل و هـم يـسـجـدون * يـومـنـون بـالله و اليوم الاخر و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون فى الخيرات و اولئك من الصالحين (١٦٣)
آنـهـا هـمـه يـكـسـان نـيـسـتند. از اهل كتاب جمعيتى هستند كه (به حق و ايمان) قيام مى كنند و پـيـوسـتـه در اوقات شب آيات خدا را مى خوانند در حالى كه سجده مى نمايند. و به خدا و روزگـار ديـگـر ايـمان مى آورند امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و در انجام كار هاى نيك پيشى مى گيرند و آنان از صالحانند
در ايـن آيـات آمـران بـه مـعـروف و نـاهيان از منكر به وصف ايمان عبادت و سرعت در انجام اعـمـال صـالح تـوصـيـف شـده انـد و ايـن اوصـاف حـاكـى از آن اسـت كـه آنـان قبل از اقدام به اصلاح ديگران از خود شروع كرده اند و اگر داعى و منادى به سوى كار خـوب هستند خود نيز در عمل عامل به خوبى ها و تارك از بدى ها مى باشند و بين كردار و گفتارشان منافات نمى باشد.
امام على (عليه السلام) به اسوه آمران به معروف و ناهيان از منكر مى فرمايد:
ايـهـا النـاس انـى والله مااحصكم على طاقه الا و اسبقكم اليها و لا انهاكم عن معصيه الا واتناهى قبلكم عنها (١٦٤)
يـا مـردم ! بـه خـدا قـسـم شـمـا را بـه طـاعـتـى سـفـارش نـمـى كـنـم مـگـر ايـن كـه خـودم قبل از شما آن را انجام مى دهم و هيچ گاه شما را از ارتكاب به معصيتى باز نمى دارم مگر آن كه خودم قبلا خود آن را ترك مى كنم .
حضرت امام صادق (عليه السلام) نيز مى فرمايد:
ان العـالم اذا لم يـعـمـل بـعـلمـه زلت مـوعـظـتـه عـن القـلوب كـمـا يزل المطر عن الصفا (١٦٥)
عـالمـى كـه بـه مـقـتـضـاى آگـاهـى خـود عـمـل نـكـنـد مـوعـظـه اش (خـيـلى زود) از دل هـا (ى شـنوندگان) بيرون مى رود همان گونه كه باران بر سنگ صاف باقى نمى ماند.
هـرگـاه آمـر بـه مـعـروف و ناهى از منكر عامل نباشد با امر و نهى خود دين را به استهزاء گـرفـتـه است . از اين رو قرآن به سرزنش كسانى پرداخته است كه خود به سخنانشان عمل نمى كنند:
اتـامـرون النـاس بـالبـر و تـنـسـون انـفـسـكـم و انـتـم تـتـلون الكـتـاب افـلاتـعقلون (١٦٦)
آيـا مـردم را بـه نـيـكى امى مى كنيد. خودتان را فراموش مى نماييد و كتاب (تورات) مى خوانيد. آيا نمى انديشيد.
آنچه در اين آيه بيشتر جلب نظر مى كند دو تعبير است :
١. تـنـسـون انـفـسـكـم يـعـنـى خـودتـان را فـرامـوش مـى كـنـيـد. آنـان كـه قـبـل از خـود سـازى به ارشاد ديگران مى پردازند و با گذشت زمان به بيمارى خود فـرامـوشـى مـبـتـلا مـى گـردنـد و بـكـلى از نـفـس خـويـش غافل مى شوند، چشمانشان بر عيوب خودشان بسته مى شود در حالى كه پيوسته زشتى هاى ديگران را مى بينند.
افـلا تـعـقـلون يـعـنى آنها نمى انديشند؟ رفتار اين گونه انسان ها نه تنها در خـور سـرزنـش بـلكـه شـگـفـت آور اسـت زيـرا بـا مـنـطـق عقل ناسازگار و در تضاد است . اين بى خردى از آنجا ناشى مى شود كه :
* آنـهـا مـى خـواهـنـد بـا امـر بـه مـعـروف مـى خـواهـنـد كـه ديـگـران را بـه كـمـال بـرسـانـنـد و از گـمـراهـى بـرهـانـنـد در حـالى كـه از نـظـر عـقـل نـجـات خـود بـر نـجـات ديـگـران مـقـدم اسـت پـس چـرا عقل خود را به كار نمى گيرند؟(افلا تعقلون)
اگـر بـا امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر در صدد اصلاح ديگرانند مگر نمى دانند با عـمـل خـود آنـهـا را بـه گـناه تشويق مى كنند؟ آيا در شيوه آنها تناقض نيست ؟ و آيا افراد عاقل اين گونه عمل مى كنند؟ (افلا تعقلون)
مـگـر نـه ايـن است كه اينان با رفتار خود تاثير سخن خود را از بين مى برند؟! مگر هـيچ عاقلى زحمت تلاش خود (امر به معروف و نهى از منكر) را اين گونه بر باد مى دهد؟ آيا فكر و انديشه ندارند؟(افلا تعقلون)
اين نكته هر چند متوجه دانشمندان يهود است ولى در حقيقت متوجه كسانى است كه اين رويه را پـيـشـه خود ساخته اند و بين گفتار و رفتارشان فاصله و جدايى وجود دارد و به تعبير فـيـض كـاشـانـى ايـن آيـه در حـق هـمـه كـسـانـى كـه از حـق دم مـى زنـنـد و بـه باطل عمل مى كنند جارى است (١٦٧)
قرآن كريم در اين آيه ديگر مومنان را مورد خطاب قرار داده و بشدت توبيخ كرده است :
يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لم تفعلون * كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون (١٦٨)
اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد! چـرا آنـچـه را كـه عمل نمى كنيد مى گوييد اين كه سخنى بگوييد و انجام ندهيد خداوند را به خشم مى آورد.

٢-٢. اخلاص و تعهد

كـسـانـى مـى تـوانـنـد در امر به معروف و نهى از منكر موفق باشند كه هم اخلاص داشته بـاشـنـد و هـم فـارغ طـمـع و چـشـم داسـت بـراى انـجـام وظيفه و اصلاح به امر و نهى همت گـمـارنـد وهـم سـوز تـعـهـد نـسـبـت بـه ديـگـران وجـود آنـان را گـرفـتـه بـاشـد. رسول خدا بايد اسوه همه آمران به معروف و ناهيان از منكر باشد. خداوند درباره سوز و تعهد آن بزرگوار مى فرمايد:
عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رؤ وف رحيم (١٦٩)
رنـج هـاى شـمـا بـر او سـخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مومنان رئوف و مهربان است .
لعلك باخع نفسك الا يكونوا مومنين (١٧٠)
گويى مى خواهى از شدت اندوه اين كه مومنان ايمانى نمى آورند جان خود را فدا كنى .
فلعلك باخع نفسك على اثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اثفا (١٧١)
گـويـى اگر به اين سخن ايمان نياوردند تو خود را از اندوه در پيگيرى (كار)شان هلاك كنى .
فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ان الله عليم بما يصنعون (١٧٢)
پـس مـبادا جانت به خاطر شدت تاسف بر آنان از بين برود. خداوند به آنچه را انجام مى دهد دانا است .
پيامبر (صلى الله عليه وآله) با اين سوز و گدازى كه نسبت به هدايت خلق داشت از سر مـحـبـت و دلسـوزى فقط براى انجام وظيفه و كسب رضايت خدا قيام كردند و به امر و نهى پـرداخـتند و اين سيره همه پيامبران بوده است . وقتى پيامبران الهى براى هدايت مردم وارد انـطـاكيه شدند و آنها را به توحيد و نفى شرك دعوت كردند مورد تكذيب قرار گرفتند ولى ناگاه مردى دوان دوان از دورترين جاى شهر سر رسيد و فرياد زد:
يا قوم اتبعو المرسلين * اتبعوا من لا يسالكم اجرا و هم مهتدون (١٧٣)
اى قوم من از فرستادگان خدا پيروى كنيد از كسانى اطاعت كنيد كه از شما مزد نمى خواهند و خود هدايت يافته اند.
دو ويـژگـى اخـلاص صـداقـت هـم گـون زبـان و عـلم آن چـنـان بارز و موثر بود كه مومن آل يـس در هـوا دارى خـود از رسولان به آن دو استناد كرد. مخالفان پيامبران ميز سعى مى كردند اخلاص پيامبران را نزد مردم خدشه دار كنند و آنان را طالبان مقام و موقعيت معرفى كرده اند و مردم را از گرويدن به آنها باز دارند:
فـقـال المـلا الذيـن كـفـروا مـن قـومـه مـا هـذا الا بـشـر مـثـلكـم يـريـد ان يتفضل عليكم (١٧٤)
اشراف كافر قوم نوح گفتند: اين مرد بشرى چون همانند شما نيست كه مى خواهد بر شما آقايى كند.

٣-٢. تحمل وسعه صدر

بـاز داشـتـن فـردى از بـدى و فـرا خـواندن او به سوى خوبى در واقع نوعى مقابله با امـيـال غـريـزى و خـواسـتـه هـاى شـهـوانـى اوسـت از ايـن رو شـنـيـدن و تـحـمـل امـر و نـهـى چـنـدان بـه مذاق افراد خوشانيد نيست و چه بسا موجب تمرد و لجاجت و واكـنـش منفى ايشان شود؛ وانگهى چون گنه كار توان برخورد با آمر و ناهى را ندارد در بـرخـورد سـالم و مـسـتـدل با او خود را محكوم مى بيند و مى كوشد تا با بهانه جويى و هـتـاكـى و تـوجـيـه گـرى جـار و جـنـجـال و گـاهـى بـا دروغ و تـهـمـت آب را گـل آلود و فضا را تاريك سازد و در اين محيط غبار آلود زشتى گناه خود را كمرنگ نشان دهد و اگر توانست حيثيت آمر و ناهى را خدشه دار كند.
اينها نمونه از مشكلاتت فراوانى است كه آمران و ناهيان متعهد به مقتضاى مسئوليت خطيرى كه بر عهده دارند با آن دست به گريبان هستند. اين عزيزان اگر خدا ناخواسته افرادى ضعيف كم ظرفيت و زود خشم باشند و كينه توز باشند، هنوز ديگرى را اصلاح نكرده خود سـقـوط مـى كـنند. حساسيت و ظرفيت موضوع امر و نهى اقتضا مى كند كه آمر و ناهى علاوه بـر كـمـك گـرفـتـن از خدا برسى دقيق جوانب قضايا و انجام اقدامات سنجيده و به موقع فـردى دريـا دل حـليـم و پـذيراى مشكلات بوده و در دشوارى هاى در برخورد با دشمنان صبور باشد زود از كوره در نرود خود را نبازد و با حوادث پيش آمدها با سينه ايا باز و روحيه اى قوى و بالا برخورد كند.
انـبـيـاى الهـى نـيـز اگـر از نـعـمـت ارزشـمـنـد سـعـه صدر برخوردار نبودند هرگز نمى توانستند از مسئوليت سنگينى كه خداوند بر عهده شان نهادهاست بر آيند.
حضرت موسى (عليه السلام) پس از دريافت ماموريت الهى خويش در اولين درخواستى كه از خداوند دارد به درگاه با عظمت او عرض مى كند:
رب اشرح لى صدرى (١٧٥)
پروردگارا سينه ام را گشاده كن !
خداوند متعال نيز وقتى مهم ترين و گران بهاترين امداد هاى خود را بر پيامبر بزرگوار اسلام ياد آورى مى كند رد راس همه آنها از شرح صدر او نام مى برد و مى فرمايد:
الم نشرح لك صدرك (١٧٦)
آيا ما سينه تو را گشاده نساختم .
تـحـمـل و سـعـه صـدر خصلت و ويژگى هاى لازم و ضرورى آمر به معروف ناهى از منكر است . برخورد پيامبران را با سخنان ناروا و دشنام هاى مخالفان ملاحظه كنيد:
لقد ارسلنا نوحا الى قومه فقال يا قوم اعبدوا الله مالكم من اله غيره انى اخاف عليكم عـذاب يـوم عـظـيـم * قـال المـلا مـن قـومـه انـا لنـراك فـى ظـلال مـبـيـن* قـال يـا قـوم ليـس بـى ظـلاله و لكـنـى رسول من رب العالمين (١٧٧)
مـا نـوح را بـه سـوى قـومـش فـرستاديم .... پس اشراف قومش به او گفتند: ما تو را در گـمـراهـى آشـكـارا مى بينيم و او گفت : اى قوم من هيچ گونه گمراهى در من نيست بلكه من فرستاده اى از طرف پروردگار جهانيانم .
والى عـاد اخـاهـم هـودا....* قـال المـلا الذيـن كـفـروا من قومه انا لنراك فى سفاهه و انا لنـطـنـك مـن الكـاذبـيـن * قـال يـا قـوم ليـس بـى سـفـاهـه و لكـنـى رسول من رب العالمين (١٧٨)
بـه سـوى قوم عاد برادرشان هود را فر ستاديم . - پس اشراف كافر قوم گفتند: ما تو را در سـفـاهت (سبك مغزى) مى بينيم و مسلما تو را از دروغگويان مى دانيم او گفت : اى قوم من مرا هيچ سفاهتى نيست و لكن من فرستاده پروردگار جهانيانم .
ولقد كذبت رسل من قبلك فصبروا على ما كذبوا واوذوا (١٧٩)
پيامبرانى قبل از تو تكذيب و دروغگو شمرده شدند پس بر اين تكذيب ها و آزارها صبر و استقامت داشته كردند.

٤-٢. پايبندى به حدود الهى

امـر بـه معروف نهى از منكر دو واجب با اهميت هستند كه بايد به طور صحيح انجام گيرد. اگـر انجام دهنده اين دو واجب در حال انجام وظيفه ضوابط و حدود شرعى را لحاظ نكند كار او حتى تاثير منفى خواهد داشت . منكرات يا پنهان صورت مى گيرد يا آشكارا در ملا عام ؛ در صـورتـى كـه ارتـكـاب منكر علنى باشد بر همه مسلمانان واجب است با وجود شرايط مـرتـكب را نهى كنند و چنانچه اقدام عملى لازم بود افراد حكومت بايد دخالت كنند و مرتكب را از ارتكاب باز دارند و اما اگر ارتكاب منكر در خفا و پنهانى باشد دو صورت دارد:
الف : گـنـاهـى اسـت كـه آثـار سـوء آن فـقـط متوجه انجام دهنده آن مى شود و به مصابح عـمـومـى و اجـتـمـاعى خلل و نقصى وارد نمى سازد در چنين صورتى افراد مسلمان حق دارند تجسس كرده و اين جرائم را كشف نموده و جلوى آن را بگيرند قرآن مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا(١٨٠)
اى مـومـنـان از بـسـيـارى از گـمان ها دورى كنيد زيرا بعضى از گمان ها گناهند و تجسس نكنيد.
ب): گـنـاهان و جرايمى كه در صورت وقوع زيان آنها علاوه بر انجام دهنده دامنگير عموم يـا بـخشى از آحاد جامعه نيز مى شود مثل دزدى رشوه خوارى توطئه عليه نظام و... در اين قبيل موارد بايد با رعايت مراتب امر به معروف اقدام كرد و اطلاعت خود را در اختيار ماموران حكومتى نيز قرار داد تا اقدام لازم انجام دهند.
اگـر آمـر و نـاهـى بـدون رعـايـت حـدود و ضـوابـط فـوق اقـدام كـنـنـد عمل او قطعا نتيجه منفى خواهد داشت .

فصل چهارم : عوامل و عواقب بى اعتنايى به امر به معروف و نهى از منكر

١- عوامل بى اعتنايى به مسئوليت هاى اجتماعى

پـس از روشـن شـدن اهـمـيـت و ارزش امـر بـه مـعـروف نـهـى از مـنـكـر ايـن سـوال مـطـرح اسـت كـه چـرا بـسـيـارى از مـسـلمـانـان تـوجـه و اهـتـمـام لارم بـه ايـن اصـل اسـلامـى را نـدارد نـه بـراى جـلوگـيـرى از مـفـاسـد و مـنـكرات اقدام به نهى از منكر مى كنند و نه براى تحقق خوبى ها امر به معروف مى كنند؟
بـر اسـاس بينش قرآن كريم در بين آحاد امت اسلامى رابطه و پيوند ولايت وجود دارد و مـومنان اولياى يكديگرند اين رو بايد پيوسته در صدد اصلاح يكديگر و امر به معروف و نهى از منكر باشند:
و المـومـنـون والمـومـنـات بـعـصـهـم اولياء يعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر (١٨١)
مردان مومن و زنان مومن بعضى اولياى يكديگرند امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.
در ايـن آيـه شريفه خداوند تمام مومنان را با تفاوت هايى از نظر جنس (مرد و زن) دارند. داراى يك حقيقت مى داند و آن اين كه هيچ گونه اختلاف و تفرقه اى در ميان آنها وجود ندارد و نشانه آن اين است كه هر كدام نسبت به يكديگر احساس وظيفه و مسئوليت كرده و براى او تلاش مى كند. پس امر به معروف و نهى از منكر برخاسته از رشته ولايت است كه اعضاى جـامـعه را به هم پيوند مى دهد. اين ولايت روحى است كه پيكر امت اسلامى را به وحدت مى رساند.(١٨٢)
بـا هـمـه ايـن تـاكـيـدات كـم نـيـسـتـنـد كـسـانـى كـه خـود را مـسـلمـان مـى دانـنـد ليـكـن از مسائل جامعه اسلامى با بى تفاوتى عبور مى كنند همان ها كه امير المومنين (عليه السلام) از آنها به ميت تعبير مى كند:
و منهم تارك لانكار المنكر بلسانه و قلبه و يده فذلك ميت الاحياء(١٨٣)
و برخى از آنها منكر را با قلب و زبان و دست انكار نمى كنند و پس او مرده زندگان است .
هـمـان گـونـه كـه رشـد تـنـفـس و واكـنـش در بـرابـر عـوامـل بـيـرونى از علايم حيات طبيعى موجود زنده تلقى مى شود حيات انسانى نيز داراى عـلامـت هـايى از جمله برخورد انكارآميز با زشتى است . آنان كه هيچ گونه احـسـاس و تـكـليـفـى در مـقـابـل مفاسد ندارد مرده اند مردگانى كه در بين زندگان راه مى روند. چنين افرادى داراى شخصيت متعادل انسانى نيستند و روح آنها واژگون است :
فـمـن لم يـعـرف بـقـلبـه مـعـروفـا و لم يـنـكـر مـنـكـرا قـلب فجعل اعلاه اسفله و اسفله اعلاه (١٨٤)
آن كـسـى كه با قلب خويش كار پسنديده اى را (به پسنديدگى) نشناخت و منكر را انكار كـرد وارونـه گـرديـد و بالايش پايين و پايينش بالا قرار گرفته است (استحاله شده و حقايق را درست نمى فهمد)!؟
بـثى اعتنايى به مسئوليت هاى اجتماعى عوامل گوناگونى دارد كه برخى ريشه در ضعف بـينش هاى فكرى و برخى ريشه در ضعف شخصيت روحى دارند. در اين جا به ذكر برخى از آنها مى پردازيم ؟

١-١. ترس از ضرر هاى مالى و جانى

آنـان كـه حفظ خود را برتر از كيان اسلامى و بالاتر مى دانند و هر امر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر بـرايـشـان صـدمـه اى بـه هـمـراه داشـتـه بـاشـد و در آن احـتـمـال خطرى بدهند عقب نشينى مى كنند و لب فرو مى بندند. امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
يـكـون فـى اخر الزمان القوم يتبع فيهم قوم مروان يتقرون و يتنسكون حدثاء سفهاء لا يـجـبـون امـرا بـمـعـروف و لا نـهـيـا عن منكر الا اذا امنوا الضرر يطلبون لانفسهم الرخص و المغادير يتبعون زلاه العلماء و فساد عملهم يقبلون على الصلاه و الصيام و ما لا يكلمهم فى نـفـس و لا مـال و لو اضـرت الصـلاه لسائر ما يعملون و اموالهم و ابدانهم لرفضوها كما رفضوا اسمى الفرائض و اشرفها (١٨٥)


۳
صعف غيرت دينى

در آخـر الزمـان از قومى پيروى خواهد شد كه گروهى از آن ريا كارند و به عبادت و زهد مى پردازند تازه كارانى سفيه اند كه امر به معروف و نهى از منكر نمى كنند مگر وقتى كـه از ضـرر و خـطـر در ايـمـن بـاشـنـد بـراى (فـرار از تـكـليـف) بـه دنـبـال بـهـانـه و رخـصـت مـى گـردنـد از لغـزش و اعـمـال بـد دانـشـمندان جستجو مى كنند و نماز و روزه هر چه بر ايشان ضرر مالى نداشته باشد رو مى آورند و اگر نماز هم بر ايشان ضرر مادى داشته باشد آن را ترك مى كنند هـمـان طـور كـه بـرتـريـن و ارزشمندترين واجبات (امر به معروف و نهى از منكر) را رها كرده اند.
امام حسين (عليه السلام) مى فرمايد:
النـاس عبيد الدنيا والدين لعق على الستنهم يحوطونه ما درت به معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون
مـردم بـرده دنـيـايـنـد و ديـن لقـلقـه زبـان شـان اسـت . تـا وقـتـى دنـبـال ديـن مـى گـردنـد كـه روزى و آسـايش آنها تامين باشد و آن گاه كه به بلا دچار شوند دينداران اندك مى گردند.

٢-١. صعف غيرت دينى

مـومـن نـسـبـت بـه احـكـام الهـى غيور است نمى تواند تماشاگر تعدى به حدود و دستورات خداوند باشد. از اين رو به امر به معروف و نهى از منكر مى پردازند و آن كه از اين غيرت نصيب لازم را ندارد با بى تفاوتى از چنين صحنه هايى مى گذرد.
حـضـرت امـيـر (عليه السلام) در دوران حكومت خود پيوسته با افراد چنين سست عقيده و كم تحرك در ميان اصحاب خود رو به رو بود و از آنها گلايه داشت :
فـقـبـحـا لكـم و ترحا حين صرتم غرضا يرمى يغار عليكم و لا تغيرون و تغزون و لا تـغـزون و يـعـصـى الله و تـرضـون ... يـا اشـبـاه الرجـال و لا رجـال ، حـلول الاطـفـال و عـقـول ربـات الحجال ... قاتلكم الله لقد ملاتم قلبى قيحا و شحنتم صدرى غيظا (١٨٦)
زشـت بـاد روهـايـتـان و غـمـيـن بـاد دلهـايـتـان كـه آمـاج تـير هاى دشمن قرار گرفته ايد! مـال شـمـا را بـه يـغـمـا مـى بـرند و واكنش نشان نمى دهيد وبا شما مى جنگند و شما نمى جـنـگـيـد. خـدا را مـعـصـيـت مى كنند و شما راضى هستيد.. اى مردان نمايان نامرد! كه عقلتان كـودكـانـه اسـت و حـجـله نـشـيـنان نو عروس مى ماند.... خدا شما را بكشد كه دلم را چركين ساختيد و سينه ام را از خشم آكنديد.

٣-١. طمعكارى

طمع زبان امر به معروف و نهى از منكر را به زبان تملق و چاپلوسى تبديل مى كند و پيوسته در اين انديشه است كه چگونه و با چه الفاضى سخن بگوييد كـه بـيـشـتـر و بـهـتـر مـى تـواند توجه صاحبان زر و زور را به خود جلب كند و خود را مـحـبـوب آنـهـا سـازد. انـسـان تـا در بـنـد مـاديـات اسـت و بـه آنـچـه خـداونـد و از حـلال بـه او روزى كـرده است قانع نيست نمى تواند آزادانه به امر به معروف و نهى از مـنـكـر كـند آنگاه زبان و قلم انسان آزاد مى گردد و آزادانه امر و نهى مى كند كه دل او از بـنـد طمع رها گردد و اين مقام انسان هاى والايى چون ابوذر. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
عـثـمان دويست دينار توسط دو تن از غلامانش براى ابوذر فرستاده و به او پيغام داد كه از آن بـراى نـيـازهـاى خـويـش اسـتـفـاده كند. ابوذر پرسيد آيا به همه مسلمانان همين مقدار پرداخته است ؟ گفتند: نه ! گفت من نيز يكى از مسلمين هستم و هر چه سهم آنان باشد براى مـن نـيـز كـافـى اسـت . گـفـتـنـد: عـثـمـان مـى گـويـد: ايـن پـول از ثـروت خالص خودم مى باشد و قسم ياد كرده كه با حرام آميخته نشده است و جز زا راه حـلال له دسـت نـيـامـده اسـت . جـواب داد: مـن نـيـازى بـه ايـن پـول نـدارم زيـرا اكـنـون از غنى ترين مردم هستم !پرسيدند: خدا ترا عافيت دهد ما كه در خانه ات چيزى نمى يابيم پاسخ داد: آرى در زير اين پوشش كه مشاهده مى كنيد يك گرده نـان جـو هـسـت كـه تـا چـنـد روز مـرا كـافـى اسـت . بـنـابـرايـن ايـن پول ها را مى خواهم چه كنم (و اما اين كه گفتم من غنى ترين مردم هستم براى اين است كه) مـن بـا ولايـت عـلى ابـن ابى طالب و عترت طاهرين او كه راه حق را مى نوردند احساس بى نيازى مى كنم ....(١٨٧)
همين عزت نفس مناعات طبع ابوذر بود كه او را وا مى داشت تا با اندك واهمه اى بر ثروت انـدوزان جـامـعـه بشورد و بر سر آنان فرياد بكشد. چنان كه در دوران اقامت خود در شام همه روزه بر در كاخ سبز معاويه حاضر مى شد وبا صداى بلند فرياد مى كشيد:
اتـتـكم القطار بحمل النار، اللهم العن العامرين بالمعروف التاركين له ، اللهم العن الناهين و عن المنكر المرتكبين له (١٨٨)
قـطـار (شـتران حامل زير و سيم) برايتان آتش (عذاب الهى را) آورده است . خدايا لعنت كن آمـران بـه مـعـروفى را كه خود آن را ترك مى كنند ! خدايا لعنت كن ناهيان از منكرى را كه خود آن را مرتكب مى شوند!
در تاريخ ما نيز راد مردان ابوذر گونه اى يافت مى شوند كه رمز بى باكى و آزادگى خـود را در بيان مفاسد اجتماعى و رسوا سازى زورمردان ، تنها در نداشتن طمع به زخارف دنيوى مى دانستند. شهيد مدرس يكى از اين بزرگان است . او درباره خود چنين مى گويد:
اگر من نسبت به بسيارى از اسرا آزادانه اظهار عقيده مى كنم و هر حرف حقى را بى پروا مـى زنـم . براى آن است كه چيزى ندارم و از كسى هم چيزى نمى خواهم . اگر شما هم بار خود را سبك كنيد و توقع را كم كنيد آزاد مى شويد ... بايد جان انسان از هر گونه قيد و بندى آزاد باشد تا مراتب آزادگى و انسانيت خويش را حفظ كند.(١٨٩)

٤-١. بى اثر پنداشتن امر و نهى

بـرخـى از مـسـلمـانان با اين پندار كه امر و نهى ايشان موثر نيست و كسى سخن ايشان را نـمى پذيرد از انجام تكليف سر باز مى زنند و امر به معروف و نهى از منكر را ترك مى گـويـنـد و گـمـان مـى كـنـنـد بـا چـنـيـن مـنـطـقـى از خـود سـلب تـكليف مى كنند و ديگر در قبال آنچه در جامعه مى گذرد وظيفه اى ندارند.
گر چه ممكن است چنين افرادى در قلب خود از ترك معروف و ارتكاب منكر تـوسـط ديـگـران راضـى نـبـاشند، ليكن عذرى براى اسقاط تكليف امر و نهى نمى شود؛ زيـرا چـنـان كـه گـذشـت امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر مراحل و مراتبى دارد كه يكى از آنها گفتن با زبان است . از اين گذشته امر به معروف و نـهـى از مـنـكـر يـك تكليف فردى نيست كه اگر سخن از يك فرد آن هم يك بار موثر واقع نـشـد او بـتـوانـد با چنين بهانه اى از خود سلب مسئولين كند . جارث بن مغيره مى گويد: شبى در راه مدينه به حضرت صادق (عليه السلام) برخوردم حضرت ضمن سخنانى به من فرمود:
اما ليحملن ذنوب سفهائكم على علممائكم
(آگـاه بـاشـيد همانا گناه نادانان شما به حساب دانايان شما گذاشته مى شود) و از من گـذشـتـنـد . (ايـن سـخـن بـر مـن گـران آمـد از ايـن رو (بـه مـنـزل) آن حضرت مراجعه كردم اذن خواستم سپس وارد شدم و عرض كردم : شما آن شب به من چنين فرموديد . آن سخن شما موجب نگرانى من شد چگونه گناه نادانان ما را به حساب ما مى گذارند ؟ حضرت فرمود:
نـعـم مـا يـمـنـعـكـم اذا بـلغـكـم عـهـن الرجـل مـنـكـم مـا تـكـرهـونـه و مـا يـدخـل بـه عـليـنـا الاذى و العيب عند الناس ان تاتوه فتونبوه و تعظوه و تقولوا له قولا بليغا
(آرى چـنين است ! چرا وقتى آگاه مى شويد كه يكى از شما (شيعيان) كار ناپسندى انجام مـى دهـد كه موجب آزار ما است و نزد مردم عيب شمرده مى شود به سراغ او نمى رويد و او را سرزنش و موعظه نمى كنيد و با گفتارى رسا با او سخن نمى گوييد ؟)
عرض كردم : چون از ما نمى پذيرد و گوش به حرف ما نمى دهد حضرت فرمود:
فاذا فاهجروه عند ذلك واجتنبوا مجالسته (١٩٠) (در اين صورت از او دورى كنيد و از همنشينى با او خود دارى بورزيد !)

٥-١. روحيه سازشكارى

در اين كه مومن بايد اهل رفق و مدارا باشد و با سختى ها و تندى هاى مردم بسازد ترديدى نـيـسـت ليـكن رفق و مدارا و همه خلقيات پسنديده كه اسلام آن را مى ستايد در واقع از اين جـهـت ارزشـمـنـد هـسـتند كه زمينه ساز اجراى حدود الهى و پرهيز از معاصى اند. بنابراين اگر مراد دايره شود بين نهى از منكر هر چند موجب آزردگى خاطر فرد معصيت كار مى شود و يـا سـكـوت و لبـخـنـد و بـى اعـتـنـايـى در بـرابـر وقـوع مـنـكـر به طور قطع حالت اول بر حالت دوم ترجيح داد.
مـتـاسـفـانـه بـرخـى بـا ايـن تـوجـيـه غـلط كـه بـا مـردم بـايـد اهل رفق و مدارا بود و از خود نرمش نشان داد در برابر صحنه هاى معصيت سكوت مى كنند و از ابـراز واكـنـش و نـهـى از مـنـكـر مـى پـرهـيـزند. اينان با داشتن چنين روحيه سازشكارى صلاحيت اقامه حدود الهى و احياى دين او را ندارند. حضرت على (عليه السلام) با صراحت در اين مورد مى فرمايد:
لا يقيم امر الله سبحانه الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع (١٩١)
حـكـم خـداونـد سـبـحـان را اجـرا نمى كند مگر كسى كه سازشكارى نمى كند و همرنگ جماعت (گناهكار) نمى شوند و طمع نمى ورزند!
كـسـانى كه در برخورد با معاصى به خاطر پرهيز از آزرده ساختن معصيت كار او را نهى از مـنـكر نمى كنند و در حقيقت خشنودى خلق را بر خشنودى خداوند ترجيحى مى دهند و براى ايـن كـه بـنـدگـان خـدا را از خود راضى نگه دارند موجبات خشم خداى خويش را فراهم مى سـازنـد. حـضـرت زيـن العابدين (عليه السلام) به خطيبى كه براى خشنودى يزيد بن مـعـاويـه زبـان از نـهـى او فـرو بـسـتـه بـود و در روى مـنـبـر در سـتـايـش آل ابى سفيان سخن مى گفت فرمود:
و يـلك ايـهـا الخـاطـب ! اشـتـريـت مـرضـاه المـخلوق بسخط الخالق فتبوا مقعدك من النار (١٩٢)
واى بـر تـو اى سـخـنـران ! تـو خـشنودى آفريده را بر خشنودى آفريننده خريدارى پس جايگاهت پر از آتش باد.
امام صادق (عليه السلام) در نصيحت به كسى كه به وسيله دورى از دين در صدد نزديك شدن به مردم هستند مى فرمايد:
لا تـسـخـطـوا الله بـرضـى احـد مـن خـلقـه ، و لاتـتـقـربـوا الى النـاس بتباعدمن الله (١٩٣)
براى خشنودى بنده خدا را خشمگين نسازيد و به قيمت دورى از خدا به مردم نزديك نشويد.

٦-١. اعتقاد به جبر

بحث جبر يك مساله اعتقادى و كلامى است و ولى آثار شوم آن پيوسته مورد استفاده و بـهـره بـردارى رژيم طاغوتى و ستمگر بوده است جباران با شعار جبر و مشيت الهى از يـك سـو اعـمـال جـنـايـت كـارانـه خود را توجيه مى كردند و از سوى ديگر امر كـنـنـدگـان به معروف و نهى كنندگان از منكر و اصلاح طلبان را محكوم كرده و مى گفتند شما عليه خواست و مشيت الهى قيام مى كنيد.
ابـو عـلى حـبـايـى يـكـى از بـزرگـان مـعـتـزله مـى گـويـد: اول كسى كه معتقد به جبر شد معاويه بود. قاضى عبد الجبار گويد:
مـعـاويـه اظهار مى كرد كه آن چه انجام مى دهد به قضاى الهى بود و مخلوق خداست تا مـردم گـمـان كـنـنـد كـه او درسـت مى گويد و اعمالش صحيح است و از جانب خداوند پيشوا گرفته است اين رويه به ديگر حاكمان بنى اميه نيز سرايت كرد (١٩٤)
قيام امام حسين (عليه السلام) كه براى احياى امر به معروف و نهى از منكر انجام گـرفـت از سـوى يـزيـد بن معاويه با شعار جبر تخطئه شد كه اين قيام بر خلاف مشيت الهى بوده است !
وقـتـى سـر امام حسين (عليه السلام) در مجلس يزيد حاضر كردند او خطاب به حاضران گـفت : حسين بر من افتخار مى كرد و مى گفت ، پدرم برتر از پدر تو و مادرم برتر از مـادرت و جـدم بـرتـر از جـد تـو اسـت و خـودم بـرتر از تو هستم و همين ادعا موجب قـتـل او گـشـت امـا اين كه پدرش را از پدرم من بالاتر مى دانست درست نيست چون پدرم با پـدر او مـحـاجه كرد و خداوند پدرم را بر او غالب ساخت و اما اين كه مادرش را بالاتر از مـادرم مـى دانـسـت البـتـه چـنـيـن اسـت زيـرا فـاطـمـه دخـتـر رسـول خـدا (صلى الله عليه وآله) از مادر من افضل تر است و اما اين كه جدش را بالاتر از جد من مى دانست جاى ترديد نيست چون هيچ مسلمانى نمى تواند خود را بالاتر از پيامبر بداند و اما اين كه گفت : من بالاتر از تو هستم گويا در قرآن نخوانده بود كه مـلك از آن خـداست و به هر كس كه مى خواهد مى دهد و از هر كس كه بخواهد باز پس مى گيرد (١٩٥)
ايـن تـفـكـر خـطـرنـاك چـنـان از سوى بنى اميه ترويج شده بود كه يكى از اصحاب امام صـادق (عـليـه السـلام) نـيـز بـا خـوانـدن هـمـيـن آيـه از حـضـرت سـوال كـرد: آيـا خـداوند حكومت و سلطنت را به بنى اميه نداده است ؟ (يعنى اگر چنين است پس اعتراض و قيام معنى ندارد) حضرت در پاسخ فرمود:
آن گـونه نيست كه تو گمان كرده اى خداوند ملك را به ما عطا كرده است و بنى اميه از ما ربـوده اسـت . مثل اين كه كسى صاحب پيراهنى باشد و ديگرى از او بگيرد؛ غاصب هرگز مالك پيراهن نخواهد بود(١٩٦) .
مـسـلك جـبـر آثـار بد اجتماعى زيادى دارد مانند ميكروب فلج ، روح و اراده را فلج مى كند. عقيده به جبر است كه دست غارت زورگويانت درازتر و دست ستمديدگان را بسته تر مى كـنـد آن كـسـى كـه مـقامى زا كسب مى كند و يا مال و ثروت عمومى را ضبط نموده است دم از موهبت هاى الهى مى زند و به عنوان الين كه هر كس هر چه دارد خدادادى است بهترين سند را بـراى حـقـانـيـت و مـشـروعـيت آنچه را تصاحب كرده است ارائه مى دهد و آن كه از مواهب الهى مـحـروم مـانـده بـه خـود حـق نـمـى دهـد كـه اعـتراض كند زيرا فكر مى كند كه اين اعتراض اعتراض به تقدير الهى و قسمت است (١٩٧) .
مـتـاسـفـانـه ايـن تـفـكـر خـطـرناك و فلج كننده از سوى نويسندگان غربى به عنوان يك تـفـكـر اسـلامـى مـعـرفـى شـده اسـت . بـه عـنـوان نـمـونـه ويل دورانت پس از اشاره به مساله جبر مى نويسد:
در نـتـيـجـه ايـن اعـتقاد (اعتقاد به قضا و قدر جبريگرى) مومنان سخت ترين مشكلات را با قـلبـى مـطـمـئن تـحـمـل مـى كـردنـد ولى هـمـين عقديه در قرون اخير مانع پيشرفت عرب ها گرديده است و انديشه آنها را از كار انداخت (١٩٨) .
در حـالى كـه قـرآن كريم به عنوان معتبرترين سند اسلامى در آيات فراونى از آزادى و اختيار سخن مى گويد:
ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس (١٩٩)
در خشكى و دريا به واسطه كردار ناشايست مردم فساد آشكار شده است .
و ما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون (٢٠٠)
خداوند چنين نيست كه به آنها ظلم كند و آنها بودند كه به خود ظلم مى كردند.
انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا(٢٠١)
ما راه را به او نشان داديم يا سپاس گذار است يا ناسپاس .
از نـظـر اسـلام فـرد عـلاوه بـر مـسـئوليـت و وظـيـفـه اى كـه نـسـبـت به خويش تن دارد در قـبـال اجـتـمـاع ديگران نيز مسئوليت است . معناى امر به معروف و نهى از منكر اين اسـت كـه اى انـسـان !تـو تـنـهـا از نـظـر شـخـصـى و فـردى در بـرابـر پـروردگـار مسئول و متعهد نيستى تو در مقابل اجتماع خود نيز بايد پاسخ گو باشى .(٢٠٢)

٧-١. برداشت غلط از انتظار فرج

بـرداشـت غـلط از انـتـظـار فـرج نـيـز يـكـى از عـوامـل سـسـتـى و ركـود در انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر تلقى مى شود. رهبر فـقـيـد انـقـلاب اسـلامـى حـضـرت امـام خـمـينى قدس سره در بيانات خود برداشت ناروا از انتظار فرج را اين گونه توضيح داده اند:
الف : بـعـضـى انـتـظـار فـرج را بـه ايـن مـى دانـنـد كـه در مـسـجـد و حـسـيـنـيـه و مـنـزل بـنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان سلام الله عليه را از خداوند بخواهند. ايـنـهـا مـردم صـالحـى هـسـتـند بلكه بعضى از آنها را كه من سابقا مى شناختم بسيار مرد صـالحـى بـود. يـكـى اسـبـى هـم خـريده بود و يكى هم شمشيرى هم داشت و منتظر حضرت صـاحـب سـلام الله عـليـه بـود ايـنـهـا بـه تـكـاليـف شـرعـى خـودشـان هـم عـمـل مـى كـردند و نهى از منكر هم مى كردند و امر به معروف هم مى كردند لكن غير از اين كارى ازشان نمى آمد و فكر اين مهم كه كارى بكنند نبودند.
ب): يك دسته مى گفتند كه عالم بايد پر معصيت بشود تا حضرت بيايد و ما بايد نهى از منكر نكنيم امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كارى مى خواهند بكنند تا گناه زياد شود تا فرج نزديك شود.
ج : يـك دسـتـه مى گفتند بايد دامن زد به گناه ها دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از ظـلم و جـور شـود و حضرت سلام الله عليه تشريف بياورند در بين اين دسته مـنـحـرف هـايـى هـم بـودنـد كه براى مقاصدى به اين دامن مى زدند اشخاص ساده لوح هم بودند(٢٠٣) .
آيا با چنين توهماتى مى توان از يك اصل ضرورى دين يعنى امر به معروف و نهى از مـنـكـر دسـت بـرداشت ؟ آيا كسى از دانشمندان و فقيهان شيعه تكليف امر به معروف و نـهـى از مـنـكـر را در عـصـر غيبت حضرت ولى عصر (عج) ساقط دانسته است ؟ و اگر به فـرض روايـتـى هـم در ايـن بـاره داشـتـه بـاشـيـم مـى تـوان قابل اعتماد باشد؟ به تعبير حضرت امام رضوان الله عليه :
مـا اگـر فـرض مى كرديم هزار تا روايت هم در اين مورد داشته باشم هم را به ديوار مى زديـم بـراى ايـن كه خلاف آيات قرآن است اگر روايتى بيايد و بگويد كه نهى از منكر نـبـايـد كـرد ايـن را بـايـد بـه ديـوار زد ايـن گـونـه روايـات قابل عمل نيست (٢٠٤) .
در آثـار مـتـفـكـر بـزرگ اسـتـاد شهيد مطهرى نيز به رابطه انتظار فرج به امر به معروف توجه داشته است :
انتظار فرج دو گونه است : انتظارى كه سازنده است تحرك بخش است و تعهد آور است و انـتـظـارى كه ويرانگر است باز دارنده است و فلج كننده است و نوعى اباحيگرى محسوب مى شود.
انتظار ويرانگر اين است كه قيام مهدى موعود ماهيت انفجارى دارد فقط و فقط از گسترش و اشـاعـه و رواج ظـلم هـا و تـبـعـيض ها و اختناق ها و حق كشى ها ناشى مى شود بنابراين هر اصلاحى محكوم است زيرا تا در صحنه اجتماع نقطه روشنى است دست عيبت ظاهر نمى شود و بـر عـكس هر فساد و هر گناه و هر ظلم و هر حق كشى به عنوان اين كه مقدمه اصلاح كلى اسـت و انـفـجـار را قـريـب الوقوع مى كند واست و پس كمك به تسريع در ظهور و بهترين شكل انتظار ترويج و اشاعه فساد است . اين گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به مـعروف و ناهيان از منكر با نوعى بغض و عداوت مى نگرد زيرا آنان را با تاخير اندازان و ظهور و قيام مهدى موعود (عج)مى شمارند.
ولى آيـات قـرآن در جـهـت عـكـس بـرداشت بالا است . از اين آيات استفاده مى شود كه ظهور مـهـدى مـوعـود (عـج) حـلقـه اى اسـت از حـلقـه هـاى مـبـارزه اهـل حـق و اهـل بـاطـل كـه بـه پـيـروزى اهل حق منتهى مى شود سهيم بودن يك فكر را در اين مـوفـقـيـت و سـعـادت بـسـتـه بـه ايـن اسـت كـه يـك فـرد در عمل جر و گروه حق باشد(٢٠٥) .
وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستلفنهم فى الارض كما ااستخلف الذين من قلبهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم و آمنا يعبدوننى لا يشركون بى شيئا...(٢٠٦)
خـداونـد به مومنان و شايسته كاران وعده داده است كه آنان را جانشينان زمين قرار دهد دينى را كه براى آنان پسنديده است مستقر سازد دوران خوف آنان را به دوران امنيت كند (دشمنان آنـان را نـابود سازد). بدون بدون ترس و واهمه خداوند خود را بپرستند و اطاعت غير خدا را گردن ننهند و چيزى در عبادت و يا طاعت شريك حق نسازند.

٨-١. انزواطلبى

تـفـكـر دورى از مـردم و انـزواطـلبـى و گـريـز از جـامـعـه نـيـز از عـوامـل بى اعتنايى و سستى در امر به معروف و نهى از منكر است . رد حالى كه تعليمات ديـنـى و اسـلامـى حـضـور در اجـتـمـاع مـورد تـاكيد قرار گرفته است و اين حضور از جهت گوناگون ثمر بخش و مفيد تلقى شده است .
در عصر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) كه عده اى از اصحاب در صفه به سـر مـى بـردنـد عـلاقـه به عبادت فردى و دورى از مردم در برخى از آنها به وجود آمده بود ليكن پيامبر (صلى الله عليه وآله) به ياد آورى اهميت امر به معروف و نهى از منكر آنـهـا را از سـقـوط نـجات داد. امير مومنان (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلى الله عليه وآله) بـه اهـل صـفـه سـركـشـى مـى كـرد زيرا آنان ميهمان حضرت بودند. در يكى از اين ملاقات ها سعد بن اشج برخاست و عرض كرد:: من خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) را شـاهـد مى گيرم كه خواب بر من حرام است (و تمام همتم را صرف عبادت در شب مى كنم) حضرت براى توضيح انديشه غلط او فرمود:
تـو ايـن گـونـه ريـاضـت و عبادت نكرده اى چرا كه اگر با مردم ارتباط نداشته باشى چـگـونـه مى توانى امر به معروف و نهى از منكر كنى ؟ آن گروهى كه امر به معروف و نهى از منكر نمى كنند بد گروهى هستند (٢٠٧)
متاسفانه برخى گمان كرده اند كه با دورى از جامعه وظيفه امر به معروف و نهى از منكر سـاقـط مى شود و چون انجام اين وظيفه را با خطرات و مشكلاتى دانسته اند در صدد سبك كـردن تـكـليـف خـود بـوده اند در حالى كه رها كردن جامعه در حالى كه آتش و فتنه آن را فرا گرفته است خود گناهى است نابخشودنى . علاوه بر اين نتيجه اين گونه تفكر آن است كه انسان هاى صالح با دورى از جامعه زمينه فساد بيشتر و حاكميت مطلق تبهكاران را فراهم مى آورند تا آنان بدون احساس مزاحمت به جنايت بپردازد.

٩-١. انكار مسئوليت هاى اجتماعى

در بينش اسلامى اصلاح خود با اصلاح جامعه پيوند داشته و با همديگر نـاسـازگـارى نـدارد بـه ايـن مـعـنـا كه به ب هاى حفظ ديگرى قربانى نمى شود براى پـرداخـتـن بـه يكى چشم پوشى از ديگرى روا نيست بلكه انجام وظيفه فردى همراه انجام تكاليف و مسئوليت هاى اجتماعى و از مسلمانان خواسته شده است .
در تـفـكـر اسـلامـى فـرد و جـامـعـه داراى تـاثـيـر متقابل و دو جانبه اند و اصلاح هر يك رد اصلاح ديگرى تاثير دارد چه اين كه فساد يكى ديـگـرى را بـه فـسـاد مـى كـشاند. وقتى محيط اجتماعى به سوى آلودگى حركت كند حفظ افراد دشوار خواهد بود و چه اين كه با ريشه كن كردن آلودگى هاى اجتماعى زمينه رشد افـراد نـيـز فـراهـم آيد از سوى ديگر هر كس با اصلاح خويش به اصلاح جامعه كمك مى كند و حتى آنان كه در صدد رفع تباهى از ديگران هستند در جهت رشد خود نيز تلاش كرده انـد. كـسـانى كه اصلاح خود را از اصلاح ديگران جدا مى دانند و معتقدند كـه بـه جـاى تـلاش بـراى ديـگـران تنها بايد در فكر نجات جان خود نه تنها از بينش صـحـيـح اسـلامـى بـرخـوردار نـيـستند بلكه برداشت درستى از ماهيت جامعه و زندگى اجتماعى انسان ندارند.
نـوع رابـطـه انـسـان بـا يـكـديگر همچون ارتباط چوب هاى كبريت كه رد يك قوطى قرار گـرفـتـه انـد نـيـست تا هر يك از ديگرى بيگانه جدا باشد و حتى از ارتباط نوع اجزا و قطعات يك ماشين كه از پيوستگى و ارتباط قوى ترى برخوردار هستند نيست بلكه :
نـيـازهـاى مـشـترك اجتماعى و روابط ويژه انسانى انسان ها را آنچنان به هم پيوند مى زنـد و زندگى را آنچنان وحدت مى بخشد كه افراد را در حكم مسافرانى قرار مى دهد كه در يـك هواپيما و يا در يك اتومبيل و يا كشتى سوارند و به سوى مقصد در حركتند همه با هـم بـه منزل مى رسند و يا همه از رفتن باز مى مانند و همه با هم دچار خطر مى گردند و سـرنـوشـت يـگـانـه اى پـيـدا مـى كـنـنـد. چـه زيـبـا مـثـلى آورده اسـت رسـول اكـرم (صـلى الله عـليـه وآله) آنـجـا كه فلسفه امر به معروف و نهى از منكر را بيان مى كند:
گروهى زا مردم رد يك كشتى سوارند و كشتى سينه دريا را مى شكافت و مى رفت هر يك از مسافران رد جايگاه مخصوص خود نشسته بود. يكى از مسافران به عذر اين كه اين جا كه نشسته ام جايگاه خودم است و تنها به خودم تعلق دارد به وسيله اى كه در اختيار داشت به سـوراخ كـردن همان نقطه پرداخت اگر همه مسافران هم آن جا دست او را گرفته بودند و مانع مى شدند غرق نمى شدند و مانع غرق شدن آن بيچاره نيز مى شدند (٢٠٨) .
موارد چهارگانه اخير از جمله از انحرافات فكرى و برداشت هاى غلطى است كه در سستى جـامـعـه بـراى قـيـام بـه امـر بـه معروف و نهى از منكر تاثير دارد؛ از اين رو امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر را بـايـد يـك اصـل بـنـيـاديـن كـه تـفـكـر مـسـلمـانـان را زلال و نـاخـالصـى هـاى آن را جـدا مـى كـنـد تـلقـى كـرد آنـان كـه ايـن اصل را به خوبى شناخته اند در دام چنين لغزش هايى خطرناك قرار نمى گيرد. آنان :
اعتقاد به جبر را اعتقاد به مسئوليت انسان ،
انتظار فرج ويرانگر را به انتظار فرج سازنده ،
انزوا و عزلت را به حضور و فعاليت در جامعه ،
انـكـار مـسـئوليـت هـاى اجـتـمـاعـى را را بـه اعـتـقـاد بـه مـسـئوليـت هـاى اجـتـمـاعـى تبديل كرده اند.

٢. عواقب بى اعتنايى به امر به معروف و نهى از منكر

تـرك ايـن مسئوليت مهم اجتماعى پيامد هاى در پى خواهد دارد كه فرد در جامعه از آن در امان نخواهد ماند. اين عواقب در دو زمينه فردى و اجتماعى مى توان مورد برسى قرار داد

١-٢. پيامد هاى فردى

- وارونه شدن شخصيت فرد

آثـار مـنفى ترك اين فريضه در مرحله اول در خود تارك امر به معروف ظاهر مى گردد و شخصيت انسانى و ارزش هاى والاى اخلاقى را از او مى ستاند؛ به تعبير امير مومنان (عليه السلام):
فـمـن لم يـعـرف بـقـلبـه مـعـروفـاو لم يـنـكـر مـنـكـرا قـلب فجعل اعلاه اسفله و اسفله اعلاه (٢٠٩)
آن كـسـى كـه حتى با دل شايسته و را نشناخت و ناشايسته را انكار نكرد (قلبش) وارونه گشت و بالايش پايين و پايينش بالا رفته است (استحاله شده و حقايق را به درستى درك نمى كند)
قلب و واژگونى شخصيت انسان بر اثر ترك امر به معروف و نهى از منكر نكته اى نيست مكه به سادگى بتوان از آن گذشت .
بـسـيار شنيده ام كه مى گويند انسان بايد از لاك خود پرستى خارج شود. خارج شدن از لاك خود پرستى داراى مراحلى است كه اولين مرحله آن غير دوستى است . كودك در دوران طـفوليت فقط خود را مى بيند و همه چيز را براى خود مى خواهد و به پدر و مادر هم به عنوان و به چشم وسيله اى براى خودش نگاه مى كند سپس در دوران جوانى با انتخاب هـمـسـر بـه يك شخصيت ديگر نيز علاقه مند مى شود يعنى از خود در مى آيد و خودش و او يـكى مى شوند و همه چيز را براى اين خود بزرگ مى خواهد. اين اولين مرحله اى اسـت كـه انـسـان از لاك خـود خـارج مـى شـود. بـه هـمـيـن دليـل ازدواج بـا ايـن كه يك امر غريزى است در اسلام جنبه اخلاقى دارد و در معنويت انسان تاثير مى گذارد.
ولى ايـن مـقـدار از توسعه كه همسر و فرزند را در بر مى گيرد كافى نيست . پس از آن بـرخـى بـراى خـود قـبـيـله و قـومـى مـطـرح مـى شـود كـه اصول انسانى مثل گذشته احساس و ايثار را رد محدوده قبيله و قوم محدود مى كند چيزى كه برخى از آن به خود ملى تعبير مى كنند. در مرحله بالاتر روح انسان توسعه مى يـابد و خود را در همه انسان ها جارى و سارى مى بيند، خيانت را هيچ انسانى روا نمى داند و كمال را بارى همه آرزو مى كند درد ديگران را در خود مى داند.
با چنين روحيه اى است كه به كمك ديگران مى شتابد و در فكر نجات آنها بر مى آيد.
پـيـامـبـران الهى مظهر چنين روحيه بلندى هستند و با اين محرك قوى به خداوند نزديك مى شـونـد و پـس از آن در صـدد در حـركـت در آوردن انـسـان هـا بـه سـوى كمال بر مى آيند. در اين حالت است كه انسان بسط شخصيت پيدا مى كند و جانش به جان ها يكى مى شوند و همه را در بر مى گيرد و از غم انسان ها رنج مى برد؛
لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم ....(٢١٠)
رسـولى از شـمـا بـراى شـما آمده است كه سختى شما براى او گران است و براى نجات شما حرص مى ورزد.
تا جايى كه از غم مردم تا سر حد فدا شدن پيش مى رود:
فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا(٢١١)
شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند تو جان خود را از اندوه در پيگيرى كار شان تباه كنى .(٢١٢)
ايـن بـيـان نـشان مى دهد كه امر به معروف و نهى از منكر ريشه در چه ابعادى از شخصيت انـسـان دارد و آنـان كـه چـنـيـن روح بـلنـدى در كـالبـدشـان دمـيـده شـده اسـت در مقابل انحراف ديگران نمى توان ساكت و بى تفاوت باقى بمانند
پس از آن كه معروف را نمى پسندد و نمى شناسد و ترويج نمى كند و به انكار منكر مى پـردازد هـنـوز از دايـره خـود پرستى خارج نشده است بهره اى از كمالات انسانى نبرده بلكه يك انسان وارونه است .

- شريك شدن در گناه گناهكاران

سـكوت نسبت به انجام معاصى و ترك واجبات به معناى رضايت نسبت به آن وضع است و فـرد بـراى ايـنكه نارضايتى خود را نشان دهد بايد به هر صورت كه ممكن است تنفر و نـارضـايـتى خود را از آن اعلام و ابراز كند و اگر بتواند مى تواند در اصلاح آن وضع بـكوشد. كسانى كه توان اظهار و تنفر و اقدام اصلاحى دارند و اقدام نمى كنند با ترك ايـن وظـيـفـه در گـنـاهـكـاران شـريـك شـده عـذاب دنـيـايـى اگـر نازل شود آنان را نيز فرا مى گيرد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
من كان له جرا و يعمل بالمعاصى فلم ينهه فهو شريك له (٢١٣)
هر كس همسايه اهل معصيتى دارد و او را نهى نمى كند در گناه او شريك است .
در قـصه قصه اصحاب قرآن جريانت قومى از يهود را ياد آور مى شود كه حرمت روز شـنـبـه را رعـايـت نـكـردند. مومنانى كه در اين طغيان شركت نكردند دو گروه بودند؛ گـروهـى كـه ضـمـن حـفظ خود از گناه ديگران را نيز نهى مى كردند و گروهى ديگر كه فـقـط خـود را حـفـظ حـرمـت مـى كـردنـد و در مـقابل عمل طغيان گرانه ديگران سكوت پيشه ساختند. وقتى عذاب نازل شد گروه تارك نهى از منكر را نيز فرا گرفت :
فـلمـا نـسوا ماذكروا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما كانوا يفسقون * فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قرده خاسئين (٢١٤)
پس هنگامى كه به آنان اندرزى داده شده بود فراموش كردند و نهى كنندگان را از عذاب نـجـات داديـم و سـتـمـگـران را بـه فـسـق و گـناهانى كه مرتكب شدند و به عذابى سخت گـرفـتـيـم . و آن هنگام كه از آنچه نهى شدند تجاوز كردند (و مرتكب نهى شدند) و به آنان گفتيم : به شكل ميمون هاى ترد شده در آييد.
بـا تـوجـه بـه ايـن آيه معلوم مى شود كه نجات يافتگان از نابودى دنيوى فقط ناهيان منكر بوده اند و بقيه يعنى تاركان نهى از منكر متجاوزان به حرمت نابود شده اند. البته آيـه بعد دلالت دارد كه عذاب مسخ فقط شامل متجاوزان شده است . امام على (عليه السلام) مى فرمايد:
يـا مـردم مـادامـى كه عده اى خاص به طور مخفى مرتكب گناه شوند خداوند به خاطر گناه آنـان عـمـوم مـردم را عذاب نمى كند ليكن اگر آنان كه علنى خدا را معصيت كنند و عموم مردم نـيـز بى اعتنا بمانند و آنان را نهى نكنند هم افراد گناهكار و هم سكوت كنندگان مستوجب عقاب الهى مى گردند(٢١٥) .
از امام باقر (عليه السلام) نيز نقل شده است كه خداوند به حضرت شعيب وحى فرمود:
يـكـصـد هـزار نـفـر از قـوم تـو را عـذاب مـى كـنـم كـه جهل هزار نفر از آنان معصيت كار و شصت هزار نفر ديگر آن نيكو كارند!
شعيب (عليه السلام) عرض كرد:
خداوند اين آيه (چهل هزار نفر) اشرارند (و مستحق عقوبت) اما گناه نياكان چيست ؟
خداوند فرمود:
انهم داهنوا اهل المعاصى و لم يغضبوا الغضبى (٢١٦)
آنان با اهل معصيت سازشكارى كردند و به خاطر غضب من غضب نكردند.

- محروم شدن از درجات عالى اخروى

مومنانى كه از انجام اين وظيفه مهم شانه خالى مى كنند روز قيامت به كيفر ترك اين وظيفه از رسـيـدن بـه درجـات عـالى مـحـروم خـواهـنـد بـود و حـال آن كـه اگـر اين وظيفه را انجام مى دادند و علاوه بر حفظ خويش نسب به حفظ ديگران احـسـاس مـسـئوليـت مـى كردند با اوليا و مقربان درگاه خداوند محشور مى شدند. امام على (عليه السلام) در بيانى دردمندانه مى فرمايد:
فان الله و انا اليه راجعون ظهر الفساد فلا منكر مغير ولا زاجر مزدجر افبهذا تريدون ان تجاوروا الله فى دار قدسه تكونوا عز اوليائه عنده هيهات لا يخدع الله عن جنته و لا تنال مرضاته الا بطاعته (٢١٧)
مـا از خـدايـم و بـه سـوى او باز مى گرديم !فساد ظاهر شده است اما انكار كننده و تغيير دهـنـده گـناه و منع كننده اى براى آن نيست . آيا اين گونه مى خواهيد در بهشت قدس خداوند مـسـكـن گـزيـنـيـد و مـجـاور بـاشيد و از عزيزترين اولياى او گرديد؟! بسيار دور است ! خـداونـد در وارد كـردن افـراد بـه بـهـشـت فـريب نمى خورد و بدون اطاعت نمى توان به رضاى خدا دست يافت .

٢-٢. پيامد هاى اجتماعى

شيوع مفاسد

پيامبر اكرم (عليه السلام) مى فرمايد:
ان المـعـصـيـه اذا عـمـل بـهـا العـبـد سـرا لم يـضـر الا عـامـلهـا فـاذا عمل بها علانيه و لم يغير عليه اضرت بالعامه (٢١٨)
اگر بنده اى مخفيانه و پنهانى گناهى كند تنها به خود ضرر مى رساند ولى اگر همان گناه را آشكارا انجام دهد و ديگران جلوى آن را نگيرند به همه ضرر مى رساند.
انـسـان هـا هـم از اجـتـمـاع و افراد ديگر تاثير مى پذيرند و هم بر اجتماع و افراد ديگر تاثير مى گذارند. اين تاثير و تاثر هم در جهت خوبى ها است و هم در جهت بدى ها. بناى اسـلام بـر آن اسـت كـه مـحـيط جامعه پاك باشد و گناه و فحشا وجود نداشته باشد و يا حـداقـل پـيدا نباشد و در مقابل پاكى و خوبى جامعه ظهور داشته باشد تا افراد در جوى آرام و محيطى پاك رشد يابند و ناپاكى هاى روحى و روانى زمينه رشد پيدا نكنند. دعوت اسـلام بـه پـوشـانيدن گناهان افراد و مبارزه با غيبت و افشا كردن گناهان در همين راستا اسـت . پـوشـانيدن گناه يعنى جلوگيرى از دايره فساد و گناه و محدود كردن آن هب شخص گناهكار و افشا كردن گناه يعنى كمك به گسترش دادن دايره فساد گناه و دعوت ديگران به انجام آن .
قـرآن كـريم كسانى را كه به زنان پاك دامن تهمت مى زنند و اين تهمت را در جامعه منتشر مـى كـنـنـد جـزو كـسـانـى دانسته است كه دوست دارند فساد و فحشا در بين مومنان رواج يابد(٢١٩)
امام صادق (عليه السلام) در ذيل اين آيه مى فرمايد:
هر كس آنچه را كه مومنى به دو چشم خود مى بيند يا با دو گوش خود مى شنود از كار هاى بـد و مـطـالب نـاروا نـقـل مـى كـنـد از كـسـانى كه دوست خداوند در مورد آنان فرمود همانا كـسـانـى كـه دوسـت دارنـد فـسـاد و فـحـشـا در بـيـن مـسلمانان رواج يابد بر ايشان عذاب دردناكى در دنيا و آخرت خواهد بود.(٢٢٠)
ايـن روايـت بـا غـيـبـت و افـشـاى گـنـاهـان پـنـهـانـى افـراد تـطـبـيـق مى كند و معلوم غيبت و نقل گناهان پنهانى ديگران در جامعه به معناى سوق دادن جامعه به سوى فساد است .
نـهـى از مـنـكـر عـامـلى اسـت بـراى جـلوگيرى از عمومى شدن و گسترش منكرات و امر به معروف عاملى است براى عمومى كردن و گسترش نيكى ها و خوبى . اگر در جامعه اى نهى از منكر و امر به معروف ترك شوند جز اين نيست كه خوبى ها و پاكى ها از آن جامعه رخت بر مى بندد و منكرات و زشتى ها در آن جامعه فراگير مى شود.
قرآن كريم در آيات فراوانى به سرگذشت اقوام گذشته اشاره كرده است و رواج گناه و ظلم و فساد را عامل عذاب آنان مى شمارد و با دقت و توجه در اين آيات در مى يابيم كه :
رواج گـنـاه در جـامـعـه بـاعـث نـزول بلا هاى آسمانى و هلاكت است (٢٢١) .
آنها كه در مقابل فساد و گناه بى تفاوت نباشند و به نهى از منكر مى پردازند از عذاب و هلاكت نجات مى يابند(٢٢٢) .
قـبـل از نـزول عـذاب و هلاكت عمومى به واسطه شيوع منكرات ممكن است خداوند بر طبق سنت استدراج نعمت هاى فراوانى در اختيار جامعه گناهكار قرار دهد و وقتى به آن نعمت هـا دلخـوش مـغـرور شـدنـد بـه نـاگـاه عـذاب خـود را بـر آنـان نازل كند(٢٢٣) .
كـانـون فـسـاد و سرچشمه منكرات در جامعه مترفين و طبقات مرفه جامعه اند و از آنـهـا آلودگـى بـه طـبـقـات ديـگـر جـامـعه سرايت پيدا مى كند و در نتيجه كيفر فراگير نازل مى شود(٢٢٤) .
فلسفه ياآورى فراوان سرگذشت اقوام گذشته براى آن است كه امت اسلامى در برابر شـيـوع گـنـاهـان در جـامعه بى تفاوت نباشد و با احساس مسئوليت در برابر گناهكاران بايستد(٢٢٥) .

- زوال نعمت ها و بركات

فـراگـيـر شـدن فـسـاد در جـامـعـه نه تنها موجب انقراض تمدن ها و از بين رفتن ملت ها و زوال نـعـمـت هـا مـى گـردد بـلكـه شـيـوع هـر گـنـاه اثر خاصى در پديد آمدن يك مصيبت و گـرفـتـارى در سـطـح جـامعه دارد كه اين بلا كيفر دنيوى آن گناه است . امام باقر (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت مى كند كه فرمود:
اگر به پنج چيز بر خورد كرديد از آنها به خدا پناه ببريد زيرا:
- در جـامـعـه اى كـه فـحـشـا عـلنـى نـمـى شـود مگر آن كه طاعون و بيمارى جديدى كه در گذشته سابقه نداشته پديدار مى شود.
- كـم فـروشـى نـمـى كـنـنـد مگر آن كه به قحطى مبتلا شوند مخارج زندگى بر ايشان سنگينى كند و حكام بر آنان ستم خواهند كرد.
- زكـات نـمى پردازند مگر آنان كه از باران محروم مى شوند و اگر چهار پايان نبودند به طور كلى باران نمى باريد.
- عـهـد و پـيـمـان خـداونـد و پـيـامـبر (صلى الله عليه وآله) را نقض نمى كنند مگر آن كه خداوند دشمن را بر آنها مسلط مى كند تا اموال و سرمايه هايشان را بگيرد.
- بـر غـير دستور خداوند حكم نمى كنند مگر آن كه خداوند سختى و دشوارى در جامعه آنها قرار مى دهد(٢٢٦) .
پـس هـمـان طـور كـه بـراى حـوادث عـلل و عـوامـل مـادى وجـود دارد علل و عوامل معنوى نيز مى توان وجود داشته باشد و همان طور كه رفتار نيك انسان ها مى تـوانـد زمـيـنـه نـزول بـركـات بـيـشـتـر از سـوى خـداونـد را فـراهـم آورد اعمال ناشايسته هم مى تواند زمينه زوال آنها را به وجود آورد:
ولو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون (٢٢٧)
اگر ملت ها ايمان آورده و تقوا داشتند بركات آسمان ها و زمين را براى آنها مى گشوديم ، ولى آنها تكذيب كردند و ما به واسطه رفتارشان آنها را مواخذه كرديم .
در اين جا مناسب است با دلايل اين سنت الهى از زبان علامه طباطبايى آشنا شويم :
جـهـان هستى با اجزاى گوناگون آن واحدى به هم پيوسته است كه مانند اعضاى يك بدن بـيـمـارى و صـحت هر عضو در ديگرى تاثير دارد و در مجموع داراى هماهنگى و همكارى مى بـاشـنـد .اين واحد به هم پيوسته آن گونه كه قرآن بيان كرده است در جهتى كه خداوند بـرايـش مقدر فرموده است در حال تكاپو و پيشروى است و اگر در حركت قسمتى از اجزاى ايـن پـيـكر اختلالى به وجود مى آيد و از مسير صحيح منحرف شود . اثر آن در ديگر اجزا نـيـز ظـاهر مى شود و چنانچه اين انحراف استمرار يابد و از آن جلوگيرى نشود نه تنها خـود آن بـخش از گردونه آن تكامل و ترقى خارج مى شود بلكه اسباب ديگرى با او در پيوند و ارتباطند دچار مشكل گرفتارى مى شوند(٢٢٨) .
ايـن سـنـت الهـى شـامل انسان نيز مى شود و هيچ كس از آن استثنا نشده است . از اين رو اگر امـتـى از مـسير فطرت و سعادت انسانى كه در متن آفرينش براى او قرار داده شده منحرف شـود ايـن فـسـاد آثـار مخربى در اسباب مرتبط با او خواهد داشت و در نتيجه باعث بروز اخـتـلاف و درگـيـرى در جامعه و به هم خوردن روابط سالم اخلاقى از دست رفتن عواطف و وقـوع حـوادث طـبـيـعـى از قـطـع خشك سالى سيل ساعقه و قحطى زلزله و ... مى شود تا انـسـان را از غـفـلت به هوشيارى وادارد و او را به مسير فطرى باز گرداند . در اين آيه تاميل كنيد كه خداوند مى فرمايد:
ظهر الفساد فى البر و البحر ما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون (٢٢٩)
فـسـاد در دريا و خشكى به واسطه آنچه مردم انجام مى دهند پديد آمد تا خداوند مقدارى از آنچه را انجام مى دهند به آنها ببخشاند چه بسا كه برگردند.
از اين آيه استفاده مى شود گناهانى كه مردم انجام مى دهند باعث فساد در دريا و خشكى مى شـود چـه فـسـاده هـايـى كـه در ارتـبـاط بـا انـسـان هـا اسـت مـثـل پـيـدايش جنگ و از بين رفتن امنيت و چه بسيار فسادهايى كه در ارتباط با انسان نيست مثل تغيير اوضاع جوى و طبيعى به گونه اى كه به انسان آسيب مى رساند.
اين حقيقت به گونه اى ديگرى در آيه زير نيز آمده است :
ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير (٢٣٠)
هـر مـصـيـبـتـى كـه به شما مى رسد به واسطه اعمالى است كه انجام مى دهيد و خداوند از كيفر بسيارى از اعمالتان مى گذرد.
آيـه ان الله يـغـيـر مـا بقوم حتى يغيروا مابانفسهم (٢٣١) ن?ز ناظر بر همين قانون كلى است (٢٣٢) .
آرى چـه بـسـيار امت هايى كه نعمت هاى فراوانى داشتند ولى ظلم و گناه در بين آنان رواج پـيـدا كـرد و در پـى آن بـلاهـاى زمـيـنـى و آسـمـانـى بـر آنـهـا نـازل شـد . داسـتـان قـوم سبا تابوى عبرت انگيزى از اين دست است . اين قوم از نـعـمـت هـاى بـى شمار خداوند بهره مند بود زمين هاى كشاورزى حاصلخيز در شرق و غرب سـرزمـيـنـشـان بـه وسـيـله سـد مـارب سـيـراب مـى شـد و مـحـصـول فـراوان مـى داد و شـهـرهـا و روسـتـاهـا آباد بود. ولى اين قوم از شكر خدا روى بـرتـافـتـنـد . كـفـر ورزيـدنـد و بـه خـود ظـلم كـردنـد و پـيـرو شـيطان شدند در نتيجه سيل ويرانگر سدشان را شكست و محصولات و زمين هايشان را از بين برد و شهرهايشان را ويران ساخت (٢٣٣)

تجربه تلخ اندلس

كـشـور اسپانيا در جنوب غرب اروپا قرار دارد و از كشور هاى حاصلخيز و خوش آب و هواى اروپـا اسـت . ايـن كـشور در سال ٧١١ ميلادى به دست مسلمانان فتح شد . سپاه اسلام به فـرمـانـدهـى طـارق بـن زياد از سوى آفريقا حركت كردند وارد اندلس شدند و با روحيه سلحشور و شهامتى كه داشتند مقاومت مسيحيان را درهم شكستند . اين فتح و پيروزى اندلس ‍ را هـشـتـصـد در اخـتـيـار مـسـلمـانـان قرار داد و آن سرزمين يكى از پايگاه هاى تمدن اسلامى گرديد . در طول اين مدت مسيحيان بارها و بارها به نبرد با مسلمانان پرداختند و با تمام تـجـهـيـزات بـه مـيـدان جـنـگ آمـدنـد ولى هـر بـار بـا تـحـمل ضربه هاى سخت تر از گذشته مجبور به عقب نشينى شدند و سرانجام با شيوع فساد و انجام منكرات در ميان مسلمانان و به ويژه در ميان جوانان به هدف خود دست يافتند و آنـچه را در طى صدها سال با جنگ و دادن تلفات فراوان به دست نياوردند در يك زمان كوتاه با تزريق آلودگى هاى اخلاقى بر پيكر جامعه اسلامى اندلس مالك شدند . آنان مـشـروبـات الكـلى را بـه ميزان زياد و رايگان در اختيار جوانان مسلمان گذاشتند . دختران فـاسـد اروپـايـى را وارد شـهر هاى مسلمان نشين كردند و در تفريحگاه هاى عمومى در كنار جـوانـان مسلمان قرار دادند وبا تاسيس دانشگاه جوانان مسلمان را جذب كرده فرهنگ اسلامى آنان را مورد هجوم قرار داده و سرانجام پس از رواج عياشى و بى بند و بارى با يك حمله گـسـتـرده بـه حـكـومـت مـسـلمـانـان اسـپـانـيـا پـايـان دادنـد و سـپـس بـه قـتـل و غارت مسلمانان و تجاوز به ناموس آنها پرداختند و مراكز علم و فرهنگ را به آتش كشيدند.(٢٣٤)

تسلط اشرار و ذلت اخيار

حضرت رضا (عليه السلام) فرمود:
لتـامـرون بـالمـعـروف و لتـنهن عن المنكر او ليستعملن عليكم شراركم فيدعوا خياركم فلا يستجاب لهم (٢٣٥)
بايد امر به معروف و نهى از منكر داشته باشيد و گرنه اشرار بر شما مسلط مى شوند و پس از آن خوبان و نيكان شما يارى مى طلبند و به آنها جواب داده نمى شود.
در ايـن روايـت - كـه اهـل سـنـت نـيـز آن را از پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله)نقل كرده اند - براى ترك امر به معروف و نهى از منكر دو اثر بد ذكر شده است :
١. بـا گـذشـت زمان افراد شرور و فاسد زمام امور را به دست مى گيرند. پس عاملى كه مى تواند از تسلط و حاكميت تبهكار جلوگيرى كنند امر به معروف و نهى از منكر است .
٢. با حاكميت اشرار سخن خوبان هم اثرى نخواهد داشت .
اغلب اين جمله را اين طور معنى مى كنند كه بعد تسلط بدان نيكان شما به درگاه الهى مى نـالنـد و خداوند دعاى آنان را مستجاب نمى كند يعنى اثر رها كردن امر به معروف و نهى از منكر اين است كه خداوند رحمت خود را از آن قوم مى گيرد و هر قدر خدا را بخوانند دعاى آنـان بـه موجب اين گناه مستجاب نمى شود ولى غزالى معنى لطيفى براى اين روايت كرده اسـت او مى گويد: فيدعوا خياركم فلا يستجاب لهم وقتى امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند آن قدر پست مى شوند آن قدر هيبت و عزت و كرمشان را از بين مى رود كـه وقتى به درگاه همان ظالمان مى روند هر چه ندا مى كنند به آنها اعتنايى نمى شود؛ يعنى پيغمبر صلى الله عليه و آله)فرمود: اگر مى خواهيد عزت داشته باشيد و ديگران روى شـمـا حـسـاب كنند امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد اگر امر به معروف و نـهـى از مـنـكر نداشته باشيد، اولين خاصيت آنها ضعف شما است پستى و ذلت شما است و دشمن هم روى شما حساب نمى كند . آن وقت مثل يك برده و برده هر چه التماس كنيد، كسى جوابتان را نخواهد داد(٢٣٦)

- دخالت و سلطه بيگانگان

بـا تـرك امر به معروف و نهى از منكر و تسلط اشرار بر جامعه زمينه دخالت و نفوذ بيگانگان نيز فراهم مى شود؛ يعنى استبداد زمينه ورود استعمار مى گردد چرا كه اگر ملتى امر به معروف و نهى از منكر را از دست داد از پذيرفتن ذلت بـاكـى نـخـواهـد داشت و هر جا كه تخم ذلت پاشيده شود بيگانگان براى برداشت حاضر مى شوند . امير مومنان عليه السلام در اين باره چنين مى فرمايد:
ايـهـا النـاس لولا تـتـخـاذلوا عـن نـصـر الحـق و لم تـنـهـوا عـن تـوهـيـن البـاطـل لم يـطـمـع فـيـكـم مـن ليـس مـثلكم و لم يقو من قوى عليكم لكنكم تهتم متاهه بنى اسـرائيـل و لعـمـرى ليـضعفن لكم التيه من بعدى اضعافا بما خلفتم الحق وراء ظهوركم (٢٣٧)
اى مـردم ! اگـر در يـارى حـق كـوتـاهـى نـمـى كـرديـد و در از بـيـن بـردن بـاطـل سستى نداشتيد ديگران كه مثل شما نيستند بر شما طمع نميكردند و بر تسلط آنها افـزوده نـمـى شـد ولى شـمـا سـر گـردان شـديـد مـانـنـد سـرگـردانـى بـنـى اسـرائيـل . بـه جـان خودم سوگند كه پس از من اين سرگردانى شما چندين برابر خواهد شد چرا كه حق را رها كرده ايد.



پي نوشت ها

1- بحار الانوار علامه مجلسى ج 75 (ص) 38 چاپ بيروت
2- آل عمران (3) آيه 104
3- مجادله (58)آيه 22
4- الميزان علامه طباطبايى ج 3، (ص) 372
5- الميزان علامه طباطبايى ج 3، (ص) 372
6- از ايـن آيـه مـى فـهـمـيـم كـه ما بهترين امت نيستيم چون آمر به معروفو ناهى از منكر نـيـسـتيم . در نتيجه نمى توانيم ادعاى شرف و بزرگى كنيم (حماسه حسينى ج 2، (ص) 49
7- تفسير قمى ج 1 (ص) 110 پ
8- الميزان علامه طباطبايى ج 3، (ص) 372
9- همان آيه 157
10- ترجمه الميزان ج 8 ص 365 با خذف بعضى از عبارات
11- حج (22)آيه 41
12- مستدرك الوسائل محدث نورى ج 12، ص 179
13- نـهـج البـلاغـه صـبـحـى صـالح كـلمـات قـصـار شـمـاره 374 ص 542 اهـل سـنـت نـيـز ايـن سـخـن از پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه وآله ) را نقل كردهاند محجه البيضا ج 45 ص 99
14- شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى ج 5، ص 43
15- فروع كافى كلينى ج 5 ص 55
16- وسائل الشيعه شيه حر عاملى ج 11 ص 403
17- عنكبوت (29) آيه 45
18- نهج البلاغه صبحى صالح كلمات قصار كلام 31
19- شرح غرر الحكم و درر الحكم جمال الدين خوانسارى ج 4، ص 518
20- وسائل الاشيعه ج 11، ص 395
21- نحل (16) آيه 36
22- هود (11) آيه 85-84

23- همان آيه 88
24- حديد (57)آيه 25
25- اصلواتك تامرك ان ... اوان نفعل فى اموالنا ما نشاء ( هود) آيه 87
26- آل عمران (3) آيه 113 114-
27- آل عمران (3) آيه 113 114-
28- اعراف (7) آيه 165
29-
لقمان (3) آيه 17
30- حـواريـون از مـصـدرتـحـويـر واز ريـشـه حـور بـه مـعـنـاى سـفـيـدى خـالص است . حـوارالثـوب يـعـنـى آن را پـاك و تميز كرد. اصحاب خالصو مخلص حضرتعيسى (عليه السـلام) را حـوارى نـامـيـده اند چون آنها شغلشان لباس شويى بود ويا همانند لباس ‍ شـويـى ها نفوس مردم را از گناه وپليدى پاك مى كردند همجنان كه حديث متن نيز بر اين معنا دلالت دارد ( مجمع البحرين ص 244)
31- وسائل الشيعه ج 11، ص 405
32- هود (11) آيه 116
33- مائده (5) آيه 78 79
34- تناهى (تفاعل از نهى) به معناى هم ديگر را نهى كردنو باز داشتن است . ( جوامع الجوامع طبرسى ج 1 ص 346 تفسير كبير فخر رازى ج 12، ص 64
35- ميزان الحكمه رى شهرى ج 6ص 255
36- مقتل خوارزمى ج 1 ص 188
37- بـراى تـوضـيـح ارزش بيشتر ارزنده بهحماسه حسينى ج 2، ص 38 43- و 130 131- مراجعه كنيد
38- تحف العقول ابن سعبه حرانى احمد جنتى ص 282 با اندك تغيير
39- ارشاد شيخ مفيد ص 268
40- ر.ك . شخصيت ئ قيامن زيد بن على رضوى اردكان ض 118 - 127
41- بحار الانوار ج 46 ص 194
42- مقاتل الطالبين ابو الفرج اصفهانى ص 304
43- همان ص 302
44- ر.ك . جواهر كلام محمد حسن نجفى ج 21 ص 366
45- مفردات داغب اصفهانى ص 331
46- المفردات القرآنى فى المجمع البيان الياس كلانترى ص 255
47- مجمع البحرين طريحى ج 3 (ص) 158 دفتر نشر فر هنگ اسلامى
48- حماسه حسينى مرتضى مطهرى ج 2، (ص) 77
49- تحرير الوسيله امام خمينى ج 1 (ص) 463
50- شمس (91) آيات 7و8
51- مائده (5) آيه 2: ترجمه : بر نيكى و تقوا همكارى كنيد و بر گناه و هر آنچه كه موجب دشمنى است همكارى نكنيد
52- الميزان ج 5، (ص) 190
53- جهان بينى اسلامى مرتضى مطهرى ص 256
54- الرحمن (55) آيه 60
55- ملك (67) آيه 10
56- ر.ك . جهان بينى اسلامى مرتضى مطهرى ص 43- 47
57- ر.ك . جواهر كلام ج 13 (ص) 301
58- اسراء (17)آيه 36
59- الحياه محمد رضا حكيمى ج 1، (ص) 34
60- ظـاهـرا چـون تـحت كفالت و سرپرستى عمويش بزرگ شده و او ار پدر خطاب مى كرده است .
61- مريم (19) آهى 43
62- يوسف (12) آيه 108
63- اسراء (17)آيه 36
64- بحار الانوار ج 100 ص 93
65- تحرير الوسيله ج 1 ص 400
66- همان ص 428
67- تحرير الوسيله ج 1، ص 467
68- طه (20) آيه 44
69- اعراف (7) آيه 164
70- همان
71- تحرير الوسيله ج 1، ص 467 مساله 1
72- تحرير الوسيله ج 1 ص 469
73- انفال (8) آيه 60
74- ر.ك . تحرير الوسيله ج 1، ص 470 - 471
75- بقره آيه 195 با دستان خود خود را به هلاكت نيندازيد
76- مجمع البيان طبرسى ج 1 ص 289
77- تفسير الميزان ج 2، ص 64
78- همان ص 74
79- حماسه حسينى ج 2 ص 128 و 129
80- تحررير الوسيله ج 1، ص 406
81- لقمان (31) آيه 17 در برابر مصيبتهايى كه به تو مى رسد صبر كن كه زا اين كهر هاى مهم است
82- تفسير صافى فيض كاشانى ج 2، ص 212
83- بقره (2) آيه 207
84- مجمع البيان ج 1 ص 301
85- يس (36) آيات -13 27
86- مقتل الحسين خوارزمى ج 1 ص 188
87- تاريخ طبرى ج 7 ص 300 مقتل خوارزمى ج 1، ص 234
88- يس (36) آيات -13 27
89- صف (61) آيه 2

90- جواهر الكلام ، ج 21، ص 373 - 374.
91- ر.ك . تحرير الوسيله امام خمينى ج 1 ص 467
92- فروع كافى كلينى ج 5 ص 59
93- انعام (6) آيات 68 و 69
94- تفسير قمى ج 1، ص 204
95- واقفيه گروهى از اصحاب امام هفتم بودند كه گفتند: خداوند امام هفتم را به آسمان برده و او قائم آخر الزمان است
96- البرهان فى التفسير القرآن بحرانى ج 1، ص 423
97- نساء (4) آيه 140
98- الميزان طباطبايى ج 5، ص 116
99- نساء (4) آيه 140
100- محجه البيضاء فيض كاشانى ج 4، ص 105
101- كافى كلينى ج 5، ص 58
102- تحرير الوسيله ج 1، ص 477
103- وسائل الشيعه ج 11، ص 413
104- طه (20)آيات 43. 44
105- فرهنگ .و تهاجم فرهنگى سازمن مدارك فرهنگى انقلاب ص 230
106- تحرير الوسيله ج 1، ص 478 و 479
107- نـهـج البلاغه صبحى صالح خطبه 108 البته اجثر شارحان نهج البلاغه ايـن كـلام را وصـف امام شمرده اند در اين صورت نيز اين وصف به طريق اولى به پيامبر (صـلى الله عـليـه وآله) بـر مـى گـردد چـون او افضل از امامان است
108- حماسه حسينى ج 2، ص 96
109- تحرير الوسيله ج 1، ص 480 و 481
110- اجوبه الاستفتائات مقام معظم رهبرى ج 1 ص 337
111- تحرير الوسيله ج 1، ص 410
112- حماسه حسينى ج 2، (ص) 94
113- وسائل الشيعه ج 11 (ص) 403
114- نهج البلاغه صبحى صالح حكمت 372
115- وسائل الشيعه ج 17 (ص) 3
116- حج (22) آيه 41
117- جواهر كلام ج 21، (ص) 381
118- آلا الرحمن بلاغى ج 1، ص 325
119- نهج البلاغه نامه 53
120- همان كلام 131
121- نهج السعاده محمد باقر محمودى ج 2 ص 227
122- حج (22) آيه 41
123- همان آيه 104
124- بـنابراين كه من در آيه شريفه تبيضيه باشد چنان كه اغلب مفسران پذيرفته اند (ر.ك . تبيان شيخ طوسى ج 2، ص 548 مجمع البيان طبرسى ج 1 ص 483
125- مفردات القرآن فى المجمع البيان ص 21
126- المـنـار رشـيـد رضـا ج 4، ص 45 بـه نقل از فى ضلال القرآن شيد قطب ج 1 ص 444
127- آلا الرحمن بلاغى ج 1 ص 324
128- مفردات القرآن فى المجمع البيان ص 21
129- الاحكام السلطانيه قاضى ابو يعلى ص 284
130- صحيفه نور ج 21 ص 195
131- تفسير عياشى ج 1 ص 86
132- بحار الانوار ج 71، ص 340
133- تحرير الوسيله ج 1 ص 403
134- نور (24) آيه 32
135- هود (11) آيه 78
136- حماسه حسينى ج 2، ص 99 - 100
137- شرح غرر الحكم ج 3، ص 285
138- وسائل الشيعه شيخ حر عاملى ج 11 ص 404
139- مقنعه شيخ مفيد ص 791
140- داستان و راستان شهيد مطهرى ج 1 ص 173و 174
141- بـحـار الاانـوار ج 73 ص 386 در مـلامـت قـصـد مـلامـت كـنـنـده سـر كـوب كـردن و سرشكسته كردن طرف مقابل است نه اصلاح او
142- انعام (6) آيه 108
143- نهج البلاغه جطبه 197 ص 659
144- داستان راستان ص 73 به نقل از وسائل الشيعه ج 11 ص 427 و 430
145- احزاب (33) آيه 5
146- آل عمران (3) آيه 159
147- انعام (6) آيه 54
148- شعراء (26) آيه 214
149- الميزان ج 14، ص 239
150- االميزان ج 15 (ص) 329
151- مريم (19) آيات 54-53
152- تحريم (66) آيه 6
153- وسائل الشيعه ج 11 (ص) 418 الميزان ج 19 (ص) 141
154- همان
155- اعراف (7) آيه 68
156- شعراء (26) آيات 107، 125، 143، 162، 178
157- همان آيات 109 ، 127، 145، 164، 180
158- هود (11) آيه 88
159- اعراف (7) آيه 139 و 140
160- مومن (40) آيه 28 - 45
161- نهج البلاغه خطبه 104 ص 312 (جمله آخر خطبه)
162- آل عمران (3) آيه 110
163- همان آيه 113، 114
164- نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 174 ص 564
165- اصول كافى ج 1، ص 44
166- بقره (2) آيه 44
167- تفسير صافى ج 1 ص 86
168- صف (61) آيات 2و3
169- توبه (9) آيه 128
170- شعراء (26) آيه 3
171- كهف (18) آيه 6
172- فاطر (35) آيه 8
173- يس (36) آيه 20 21
174- مومنون (23) آيه 24
175- طه (20) آيه 25
176- انشراح (94) آيه 1
177- اعراف (7) آيه هاى 59 - 61
178- همان آيه 65 - 67
179- انعام (6) آيه 34
180- حجرات (49) آيه 12
181- توبه (9) آيه 71
182- الميزان ج ص 338
183- نهج البلاغه صبحى صالح كلمات قصار كلام 374
184- همان كلام 375
185- فروغ كافى ج 5، ص 55 وسائل الشيعه ج 11 ص 399
186- نهج البلاغه صبحى صالح خطبعه 27
187- بحار الانوار ج 22، ص 398
188- همان ص 415
189- مدرس على مدرس ج 1 ص 179
190- بحار الانوار ج 100ص 85 و 86
191- نهج البلاغه حكمت 107 (ص) 1137
192- بحار الانوار ج 45 (ص) 137
193- وسائل الشيعه ج 11 (ص) 422
194- هزار و يك نكته حسن حسن زاده آملى (ص) 746
195- الميزان ج 3، (ص) 141 به نقل از ارشاد شيخ مفيد
196- همان (ص) 142
197- انسان و سرنوشت مرتضى مطهرى (ص) 19
198- تاريخ تمدن ويل دورانت ج 11 (ص) 42

199- روم (30)آيه 41
200- عنكبوت (29)آيه 40
201- دهر (76)آيه 3
202- حماسه حسينى مرتضى مطهرى ج 2 (ص) 53
203- صحيفه نور ج 20، (ص) 196
204- همان (ص) 198
205- قيام انقلاب مهدى (عج)شهيد مطهرى (ص) 68-61 تلخيص
206- نور (24) آيه 55
207- مسستدرك الوسايا ج 12، (ص) 183
208- جامعه و تاريخ مرتصى مطهرى (ص) 12
209- نهج البلاغه حكمت 375
210- توبه (9) آيه 128
211- كهف (18) آيه 6
212- جهان بينى اسلامى ص 304
213- لئالى الاخبار محمد نبى تويسركانى ج 5، ص 263
214- اعراف (7) آيه 165 و 166
215- بحار الانوار ج 100 ص 75
216- تفسير صافى فيض كاشانى ج 1 ص 287
217- نهج البلاغه خطبه 129
218- وسائل الشيعه ج 11، ص 407
219- نور (24) آيه 19
220- الميزان ج 15 ص 105
221- اسراء (17) آيه 16، انعام (6) آيه 6 هود (11) آيه 117 اعراف (7)آيه 96
222- اعراف (7) آيه 165
223- انعام (6)آيه 44 پيرامون سنت استدراج به الميران ج 8 ص 195 و 346 مراجعه كنيد
224- اسراء (17) آيه 16
225- نمل (27) آيه 52 قصص (28) آيه 40
226- وسسائل الشيعه ج 11 ص 512 و 513
227- اعراف (7) آيه 96
228- الميزان ج ص 195 196
229- روم 30) آيه 41
230- شورى (42) آيه 30
231- رعد (13) آيه 11
232- الميزان ج 8 ص 195 و 199 تلخيص
233- ر.ك . سبا(34) آيات 15 تا 21
234- خاطره سقوط اندلس احمد رائف ترجمه محمد رضاانصارى ص 87-79-78
235- وسائل الشيعه ج 11 ص 394
236- حماسه حسينى مرتضى مطهرى ج 2 ص 45
237- نهج البلاغه صبحى صالح خطبه 165


۴