ه) حكومت مكاتبه علی بن مهزيار
بیشتر فقيهان متأخّر، پس از آن كه در هر يك از راه حل های پيشين ترديد كرده اند، تنها راه حل تعارض ميان روايات مربوط به طهارت و نجاست خمر را، مكاتبه علی بن مهزيار دانسته اند.
اين مكاتبه به سه سند به دست ما رسيدهاست، در يكی از آنها «سهل بن زياد» واقع شده كه موثّق نمیباشد اما سند های ديگر صحيح است. وی میگويد: درنامه عبداللَّه بن محمد به امام هادیعليهالسلام
ديدم كه نوشته بود: فدايت گردم، زرارة از ابوجعفر و ابوعبداللَّه (امام باقر و امام صادقعليهماالسلام
) در خصوص خمر كه به لباس رسيده نقل میكند كه: «نماز در آن اشكالی ندارد، زيرا تنها نوشيدن خمر حرام شده است.» و غير زرارة از ابو عبداللَّهعليهالسلام
نقل میكند كه فرموده است: «هر گاه به لباست خمر يا نبيذ مست كننده رسيد، چنانچه محل اصابت را میدانی، همان را بشوی و اگر موضع آن را نمیدانی، تمامش را شست و شو ده. و اگر در آن لباس نماز خو اندهای، آن را اعاده كن.»
اماما، بفرما تا به كدام يك از اين دو حديث اخذ كنم؟
علیبن مهزيار میگويد: امامعليهالسلام
به خطّ خويش مرقوم فرموده بود و من آن را خواندم كه: «خُذ بقول أبی عبداللَّهعليهالسلام
؛ يعنی به قول امام صادق أخذ كن.»
در تبيين اين راه حل گفته اند: درست است كه براساس قواعد فقهی ميان دو دستهاز روايات تعارض است و پس از تساقط آنها مطابق قاعده طهارت بايد خمر را پاك دانست ولی همه اينها با قطع نظر از مكاتبه مزبور است و با توجه به اين حديث، تعارض به كلی از بين میرود، زيرا نويسنده نامه، هر دو دسته روايت را به محضر امام عرضه میدارد و راه حل میخواهد و امام نيز روايت مربوط به نجاست خمر را مرجِّج میشناسد.
توضيح اين كه: مقصود از قول امام صادق در جمله «خُذ بقول ابیعبداللَّهعليهالسلام
» اشاره به روايت دوم است كه تنها از امام صادق نقل شده است، زيرا روايت اول مشترك ميان دو امام است و اگر عبارت «خُذ بقول ابی عبداللَّه» شامل روايت مشترك از دو امام نيز بشود، سؤال كننده در تحيّر باقی مانده و میبايست بار ديگر نيز از امام تفسير بخواهد.
نقد نظريه:
مقدّم ساختن مكاتبه علیبن مهزيار و حاكم بودن آن بر ساير رواياتی كه گذشت، به چند شكل امكانپذير است:
١ - در يك توجيه میتوان گفت كه دليل حجيت خبر واحد بنابه فرض، هيچ كدام از دو روايت را شامل نمیگردد، زيرا آن دو، تعارض كرده و تساقط میكنند. اما امام در پاسخ برای روايت منقول از امام صادق، جعل حجيت مینمايد و بدان اعتبار میبخشد.
بنابراين توجيه، مكاتبه مزبور به مثابه رواياتی است كه در باب تعارض وارد شده كه بر طبق آنها با اين كه مقتضای قاعده تساقط است ولی برای يكی از آنها (آن كه موافق كتاب مجيد يا مخالف عامه است) حجيت و اعتبار قائل میشود.
البته روايات اخير كه به اخبار علاجيّه معروف است ويژه مورد خاصی نيست و در تما می موارد مشابه اعمال میشود، اما مكاتبه علیبن مهزيار اختصاص به مسئله نجاست خمر و روايات مربوط به آن دارد.
به نظر میرسد كه اين توجيه برخلاف ظاهر روايت است، زيرا واضح است كه سؤال كننده در اينجا پس از طرح اختلاف روايات در باب نجاست خمر، حكم واقعی مسئله را از امامعليهالسلام
میپرسد و امام هم در پاسخ او يا حكم واقعی مربوط به خمر را بيان میكند و يا از وجود خللی در روايات طهارت خمر خبر میدهد.
٢ - توجيه ديگر آن است كه امام هادیعليهالسلام
در پاسخ به سؤالِ راوی، انتساب حديث طهارت خمر به امام صادق را تكذيب میكند؛ به عبارت ديگر میخواهد بگويد: آن چه به امام صادق مبنی بر پاك بودن خمر، نسبت داده شده، دروغی بيش نيست.
اين برداشت از روايت، موجب میگردد كه مكاتبه را از حكومت بر ساير روايات خارج سازد و آن را در عداد روايات مربوط به نجاست خمر و در كنار آنها قراردهد، زيرا حكومت به معنای تفسير مقصود واقعی و تبيين مراد جدّی از روايت است. در حالی كه بنابراين تفسير، مكاتبه علیبن مهزيار نگاه تكذيبی به روايات طهارت خمر خواهد داشت.
ولی اين توجيه نيز به نظر ما ناتمام است، زيرا امام با ظرافت خاصی مقصود خويش را بيان داشته است
تعبير به «قول ابی عبداللَّه» در برابر «قول ابی جعفر و ابی عبداللَّهعليهالسلام
» قرار میگيرد. گويی امام در پاسخ میپذيرد كه روايت ديگر نيز از دو امام صدور يافته است ولی بايد به روايتی كه تنها از امام صادق نقل شده عمل كند.
به عبارت ديگر، اگر مقصود، تكذيب روايت طهارت بود بايد در پاسخ میگفت: به روايت زرارة عمل كن. تا بفهم اند كه راويان در روايت مقابل، به دروغ، طهارت را به دو امام نسبت داده اند.
٣ - توجيه سوم آن است كه اين مكاتبه، ناظر به دو دسته از روايات متعارض است و مقصود واقعی از هر يك از آن دو را بيان مینمايد. توضيح اينكه امام در پاسخ به سؤال مطرح شده، صدور هر دو روايت را از امام معصوم میپذيرد ولی در مقام عمل به آنها، روايت نجاست را به دليل وجود خلل در روايت مقابل، ترجيح میدهد. درست مثل آنكه به امام بگويد: دو نقل متعارض از شما رسيده به كدامين اخذ كنم؟ و حضرت بفرمايد: به اين كلام من اخذ كن زيرا آن ديگری در شرايط غير طبيعی صادر گشته است.
به نظر ما اين توجيه صحيح است. و از آن چه گفتيم تفاوت اين مكاتبه با روايت مشابهی از خيران خادم مشخص میگردد. در اين روايت ابتدا از امام در خصوص نماز در لباسی كه آلوده به خمر و گوشت خوك شده، سؤال میكند و اضافه میكند كه روايات ما در اينباره متفاوت است برخی نماز را در چنين لباسی مجاز میدارند، چرا كه تنها شرب خمر تحريم گرديده و برخی ديگر نماز را روا نمید اند. امامعليهالسلام
(برفرض صدور روايت) در پاسخ مینويسد: «لا تصلّ فيه فانّه رجس»
اين روايت بر فرض كه سند آن نيز صحيح میبود، باز در كنار روايات نجاست و در برابر دسته ديگر قرار میگرفت، زيرا اعلام عدم جواز نماز در لباس مزبور، بيان حكم واقعی مربوط به خمر است و هيچ تفاوتی با روايات پيشين ندارد.
ولی در مكاتبه مورد بحث، امام با جمله «خذ بقول ابی عبداللَّه» تعارض ميان دو روايت را حل نموده و از مراد جدّی از هر يك از آن دو، پرده بر میدارد.
و نكته آخر درباره با مكاتبه، اين كه نمیتوان گفت: ترجيح روايات نجاست در پاسخ امام نيز ممكن است به خاطر تقيه باشد و در نتيجه باز در كنار روايت پيشين مربوط به نجاست خمر قرار گيرد.
دليل اين امر از آن چه در سابق گفتيم روشن شد، زيرا علاوه بر آن كه هميشه اصل در صدور روايت، عدم تقيه است در خصوص روايات نجاست خمر، احتمال آن بسيار ضعيف است، زيرا در اين روايات تأكيد زيادی بر نجاست خمر شده؛ مثلاً در همين مكاتبه میگويد اگر موضع آلودگی به خمر را نمیدانی، لازم است تمام آن را بشويی. همچنين نبيذ مسكر را نيز نجس اعلام كرده در حالی كه بسياری از اهل سنت نه تنها آن را پاك میدانند بلكه ابوحنيفه نوشيدن آن را تا جايی كه به مستی بالفعل منتهی نشود، حلال دانسته و وضوی با آن را در مسافرت و به هنگام ضرورت روا میداند!
بسياری از آنان نيز مقدار كم از خمر را اصولاً پاك میدانند. در حالی كه روايات نجاست، حتی قطرهای از آن را نجس دانسته و موجب نجاست ساير اشيا میشناسد.
و با جست و جو و مطالعه رواياتی كه در شرايط تقيه صادر شده اند، معلوم میشود كه احاديث تقيهای چنين لسانی ندارد.
و - وجود عام فوق در روايات نجاست
اين راه حل از سوی شهيد صدر مطرح شده و مبتنی بر آن است كه پس از تساقط روايات متعارض، میبايست قبل از رجوع به اصل عملی، در صورتی كه عام فوقی وجود داشته باشد، به آن رجوع كرد.
در مسئله مورد بحث نيز وی ابتدا روايات مربوط به نجاست و طهارت خمر را از لحاظ درجه دلالت دستهبندی مینمايد. يعنی رواياتی را كه صريح در حكم هستند، در يك گروه و آنهايی را كه ظهور در نجاست و يا طهارت دارند در گروه ديگر و رواياتی را كه به اطلاق خويش و به كمك مقدمات حكمت دلالت برنجاست يا طهارت خمر میكنند، در گروه سوم قرارداده و بدينوسيله آنها را از يكديگر جدا میسازد.
به نظر ايشان، موثقه عمّار كه میگويد: «لا يُجزيه حتی يَدلُكَه بيده و يغسلَه ثلاثَ مرّات»
تقريباً صريح در دلالت برنجاست است، چرا كه عرفاً حمل بر كراهت در مورد آن درست نيست. و رواياتی كه تنها امر به شست و شو كرده است، ظاهر در نجاست است زيرا احتمال حمل بر تنزّه و كراهت در آنها وجود دارد.
و رواياتی كه در بردارنده تشبيه است (مثل اين كه گفته است: انّه بمنزلة شحم الخنرير) به اطلاق و به كمك مقدمات حكمت دلالت برنجاست میكند. كه اين قسم از دو قسم اول از لحاظ درجه دلالت ضعيف تر است.
گروه چهارم رواياتی است كه میرساند نجس بودن خمر در ذهن سؤال كننده معهود بوده و امامعليهالسلام
او را بر ذهنيت خويش باقی گذاشته است كه در اين موارد، سكوت امام نشانهامضایاوست.
از سوی ديگر روايات طهارت خمر نيز چند قسم است: برخی از آنها به صراحت عرفی دلالت برحكم مینمايد. مثل دو روايت علیبن رئاب و حسن بن ابی سارّة كه نماز در لباس آلوده به خمر را صريحاً تجويز مینمود.
و برخی نيز به اطلاق خويش بر طهارت خمر دلالت میكنند. همچون روايت علیبن جعفر در خصوص آب بارانی كه بدان خمر رسيده يا روايت ابن بكير درباره مطلق مسكر.
روايت ديگری نيز از علیبن جعفر نقل شده بدين مضمون كه از امامعليهالسلام
سؤال میكند: شخصی بر مكانی میگذرد كه در آن خمر پاشيده شده و زمين، آن را فرو برده اما رطوبت خمر هنوز باقی است. آيا میتو اند در آن جا نماز بگذارد؟ حضرت فرمود: اگر میتو اند مكان ديگری را بيابد در جای ديگر نماز میخو اند و اگر جای ديگری نيست همان جا نماز میخو اند و ايرادی ندارد.
دلالت اين روايت بر طهارت خمر، به دو شكل امكان پذير است: يكی اين كه امام در صورت نيافتن مكان ديگر، نماز در آن جا را تجويز میكند؛ خواه وقت نماز وسيع باشد يا نباشد و خواه امكان خشك كردن مكان از رطوبت خمر باشد يا نباشد. و اين نشان دهنده طهارت خمر است و الاّ میبايست امام تفصيل دهد.
شكل ديگر اين كه كلمه «لابأسَ» در پايان روايت، تأكيد حكم قبلی يعنی تجويز نماز در مكان مزبور نيست. بلكه نفی بأس به لحاظ بعد از نماز است و میخواهد بگويد: نماز در آن جا جايز است و پس از نماز نيز تطهير آن لازم نيست.
به هر حال، با تقريب اول، روايت مزبور همچون دو روايت اول، به اطلاق بر طهارت خمر دلالت مینمايد. و با تقريب دوم، مرتبه مستقلی در برابر دو گروه ديگر پيدا میكند.
اكنون آنچه صريح در طهارت است با روايات صريح در نجاست، تعارض كرده و تساقط میكنند. سپس اگر روايت اخير از علیبن جعفر به اطلاق بر طهارت خمر دلالت كند به ضميمه دو روايت ديگر (از علیبن رئاب و ابن بكير) توسط رواياتی كه ظهور در نجاست دارند، تقييد میشود و نتيجه نجاست خمر است.
و اگر روايت مزبور، ظهور در طهارت داشته باشد (به تقريبی كه ذكر شد) با آن گروه از روايات كه ظهور در نجاست خمر داشتند در تعارض میافتد و تساقط میكنند. همچنين آنچه به اطلاق دلالت بر طهارت میكند با رواياتی كه به اطلاق دلالت برنجاست داشتند تعارض و تساقط میكنند. آنگاه نوبت به گروه چهارم از روايات نجاست میرسد (رواياتی كه نشان میدهد نجاست خمر معهود در ذهن سؤال كننده بوده است) اين گروه از لحاظ دلالت از همه ضعيف تر است و لذا به مثابه مرجع فوقانی بوده نجاست خمر را اثبات مینمايد.
نقد نظريه:
راه حل مزبور از دو جهت مواجه با اشكال است:
اولاً: درست است كه فقيهان در مورد تعارض دو خاص كه مضمون يكی از آن ها مطابق با عام فوق است، پذيرفته اند كه هر دو خاص براثر تعارض با يكديگر، تساقط میكنند و به عام فوق بايد رجوع كرد، ولی بايد ديد دليل اين نكته چيست و چرا عام توان برابری با خاص مقابل خود را ندارد و پس از تساقط آن ها، مرجع قرار میگيرد؟
بدون شك، دليل آن چيزی جز سيره عقلا نيست. وقتی يك قانون به صورت عام وضع میشود و دو تبصره در يك مورد بخصوص به صورت متضادّ از سوی قانونگذار مورد تصويب قرار میگيرد، در نظر عقلا، اين دو تبصره اند كه با يكديگر تعارض میكنند ولی عام كه به طور وسيع اين مورد و ساير موارد را تحت پوشش داشته است، طرف تعارض نبوده و مرجع قرار میگيرد.
حال اگر دليل اين امر، صرفاً كاشف بودن دليل مرجع از حكم واقعی باشد، میتوان سيره مزبور را به مورد بحث نيز سرايت داد. بدين ترتيب كه هرگاه دو دليل كه از لحاظ درجه دلالت و ميزان ظهور برابرند، با يكديگر تعارض و تساقط كنند و در بين، دليل ديگری كه ظهور آن ضعيف تر است وجود داشته باشد، آن دليل ضعيف تر میبايست مرجع قرار گيرد. ولی معلوم نيست دليل سيره، تنها كاشفيّت و ميزان ظهور باشد، بلكه ممكن است دليل آن، علاوه بر كاشفيّت، درجه شمول عام باشد. بنابراين قاعده مزبور تنها میتو اند در مورد عام و خاص جريان يابد. چرا كه سيره عقلا، دليل لبّی است و در صورت ترديد، میبايست به قدر متيقّن از آن اكتفا شود.
ثانياً: گروه چهارمی كه برای روايات نجاست بيان شد، مورد اشكال است. زيرا اگر امضای سكوتی ظهور در نجاست داشته باشد، تفاوتی با ظهور های ديگر كه گروه دوم را تشكيل میدادند ندارد.
نتيجهگيری
از آن چه تاكنون درباره راه حل های تعارض ميان روايات مربوط به خمر گفتيم، به دست آمد كه شش راه حل در اين خصوص از سوی فقيهان اماميه مطرح گرديده كه دو راه حل به نظر بیاشكال میرسد: يكی آن كه روايات طهارت در شرايط و ظروف غير طبيعی همچون تقيه صادر گرديده و نمیتوان به مضمون آنها عمل كرد.
دوم اينكه بر فرض كه تعارض مستقرّ ميان اين دو دسته از روايات باشد، مكاتبه علیبن مهزيار بر آنها حاكم بوده و مراد واقعی از هريك را بيان میكند. و بهبركتاين صحيحه،تعارض ميانآنهاازبين میرود.
____________________