با كاروان نور

با كاروان نور0%

با كاروان نور نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 8

با كاروان نور

نویسنده: سيد عليرضا سيد كبارى
گروه:

صفحات: 8
مشاهدات: 1775
دانلود: 129

توضیحات:

با كاروان نور
  • مدينه شهر پيامبر

  • خانه رسول اكرم (ص)

  • خانه امام‏صادق و امام‏كاظم (ع)

  • خاندان امام كاظم (ع)

  • ولادت حضرت معصومه (س)

  • محيط تربيتى

  • مادر حضرت معصومه (س)

  • اوضاع سياسى و فرهنگى عصر موسوى - دولت عباسى

  • خلفاى معاصر حضرت معصومه (س)

  • قيام علويان

  • موقعيت علمى و منابع مالى قيام كنندگان

  • وكلا و كارگزاران امام كاظم (ع)

  • شهر آرمانى غدير

  • زندانى شدن و شهادت امام كاظم (ع)

  • حضرت معصومه (س) در عصر شهادت پدر

  • عصر رضوى

  • ولايتعهدى امام رضا (ع)

  • هجرت امام رضا (ع) به ايران

  • هجرت علويان

  • هجرت اصحاب امام كاظم (ع)

  • شخصيتهاى همراه حضرت معصومه (س)

  • با كاروان نور; از مدينه تا قم

  • شرح منازل مدينه تا بغداد

  • بغداد تا «رى‏»

  • شخصيت معنوى

  • ازدواج نكردن حضرت معصومه (س)

  • امام رضا (ع) در قم

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1775 / دانلود: 129
اندازه اندازه اندازه
با كاروان نور

با كاروان نور

نویسنده:
فارسی
مدينه شهر پيامبر


با كاروان نور

جغرافياى تاريخى هجرت حضرت معصومه (س)

نويسنده : سيد عليرضا سيد كبارى

مدينه شهر پيامبر

خانه رسول اكرم (ص)

پيامبر اكرم (ص) پس از بعثت‏با رفتار ناشايست مشركان مكه روبرو شد و به ناچار يثرب را براى هجرت و ترويج دين خدا انتخاب‏كرد. شهرى كه پس از هجرت «مدينة‏النبى (ص)» نام‏گرفت.
اولين پيمان بين رسول اكرم (ص) و اهالى يثرب در ايام حج‏سال ٦٢٠ميلادى هنگامى كه عده‏اى از مردم يثرب به مكه عزيمت كرده‏بودند، و پيمان ديگر در سال ٦٢٢ م (سال هجرت) انعقاد يافت (١).
هجرت از مكه به مدينه آغازشد، تا آنكه رسول اكرم (ص) روز دوشنبه هشتم ربيع‏الاول سال اول هجرى به «قبا» رسيد و مدت چهار روز در آنجا توقف‏نمود و روز جمعه دوازدهم ربيع‏الاول قبا را ترك‏فرمود. (٢) وجود رسول گرامى سبب ايجاد صلح و آرامش ميان قبايل اوس و خزرج گرديد و با افزايش قدرت اسلام، قبايل يهودى (قينقاع و خيبر) از مدينه به شام مهاجرت كردند و بنى‏قريظه از مدينه خارج‏شد.
رسول اكرم (ص) خانه و مسجد خود را در يك واحد معمارى برپا كرد و خانه‏هاى صحابه و مهاجرين و انصار در اطراف آن پراكنده‏شد. در كنار مسجد خيمه‏اى به عنوان بيمارستان و مكانى به امور نظامى اختصاص‏يافت.
خانه پيامبر (ص) همزمان با تاسيس بناى مسجد، به دست مباركشان و همكارى صحابه در سمت‏شرقى مسجدالنبى (ص) بناگرديد. اين خانه داراى‏٩اتاق بود كه بوسيله شاخه‏هاى خرما و كاه و گل پوشيده شده‏بود. به طورى كه اگر انسانى دستش را بلند مى‏كرد به سقف مى‏رسيد.
خانه‏ها از مقابل باب‏النساء فعلى شروع و در جنوب شرقى (٣) ادامه مى‏يافت. خانه فاطمه‏زهرا (س) نيز مجاور و پشت‏خانه پيامبر (پشت‏خانه عايشه) قرارداشت و هروقت پيامبر از خانه عايشه بيرون مى‏آمدند، از روزنه‏اى كه بين خانه بود، جوياى حال دخترشان مى‏شدند. (٤)
در اطراف مدينه ديوارى نبود، چنانچه در زمان رسول اكرم (ص) بازارى تجارى در خارج مدينه، در مكان مناخه فعلى برپا مى‏شد و از اينجا آشكار مى‏گردد كه نظام تجارى مدينه به همان شيوه اولى خود ادامه مى‏يابد و آن جدايى مناطق مسكونى از مناطق تجارى است. به احتمال بسيار بازارها عبارت از ميدانهاى بزرگى بود كه كالاهاى تجارى در آن عرضه مى‏شد و ساختمان ثابتى در آنجا موجود نبود.
مدينه از هنگام هجرت تا ماه رجب سال‏٣٦هجرى برابر٦٥٧ ميلادى همچنان مركز حكومت اسلامى بود تا آنكه حضرت اميرالمؤمنين على (ع) مركز دولت اسلامى را از مدينه به كوفه انتقال‏دادند. و پس از صلح امام حسن (ع) اهل‏بيت صمت‏به مدينه بازگشتند. با مرورى به تاريخ حيات ائمه شيعه (ع) درمى‏يابيم كه اكثر اين خاندان در مدينه تولديافته و تمامى عمر شريفشان يا اكثر آن را در مدينه گذرانده‏اند.

خانه امام‏صادق و امام‏كاظم (ع)

حضرت امام صادق (ع) خانه حارثة‏بن نعمان را در سالهاى (١٠٠-١٤٧) به ملكيت‏خود درآورد و خانه مسكونى خويش ساخت. اين خانه در مجاورت سمت جنوبى خانه ابوايوب انصارى قرارداشت، خانه‏اى كه پيامبرخدا (ص) در بدو ورود به مدينه در طبقه هم‏كف آن مدت هفت تا دوازده ماه زندگى كردند (٥) و پس از ساخت مسجدالنبى (ص) به منزلى كه مجاور آن بنا شده‏بود، نقل‏مكان فرمود.
بدين‏ترتيب خانه امام صادق (ع) و امام كاظم (ع) نيز چون ائمه شيعه (ع) در مدينه بود و همين خانه‏اى كه ذكرش گذشت، محل رشد و تعالى امام كاظم (ع) و مركز پاسخ به سؤالات مختلف علمى اعم از فقهى، كلامى و تفسيرى و حديثى بود.
هرچند خلفاى وقت‏با به شهادت‏رساندن امام صادق (ع) بر آن بودند تا نظام آموزشى و سازماندهى شيعه از هم بپاشد، ليكن مكتب علمى شيعه با امامت امام كاظم (ع) ادامه‏يافت.
سيدبن طاووس مى‏نويسد:
«گروه زيادى از ياران و شيعيان خاص امام كاظم (ع) و رجال خاندان هاشمى در محضر آن حضرت گردمى‏آمدند و سخنان گهربار و پاسخهاى آن حضرت به پرسشهاى حاضران را يادداشت مى‏نمودند و هر حكمى كه در مورد هر پيش‏آمدى صادر مى‏نمود، ضبط مى‏كردند».
قيامهاى شيعى رو به فزونى نهاده‏بود و هر روز بر تعداد مسلمانان آگاه افزوده‏مى‏شد. شيعيان براى رسيدن به آرمان الهى و حكومت اسلامى لحظه‏شمارى مى‏كردند. سازماندهى منظم «وكلا» موجب شده‏بود تا بيت‏المال سرزمين پهناور اسلامى به سوى امام سرازير شود، و اين همه دستگاه خلافت را متزلزل مى‏كرد. لذا امام كاظم (ع) تحت‏نظر قرارگرفت و از زندانى به زندان ديگر انتقال‏يافت تا در بغداد به شهادت رسيد.

خاندان امام كاظم (ع)

در تعداد اولاد امام كاظم (ع) اختلاف است. چنانكه يعقوبى براى آن حضرت هيجده پسر و بيست‏وسه دختر ذكر مى‏كند. (٦) و برخى از كتب انساب مانند «عمدة‏الطالب‏» والمجدى امام كاظم (ع) را داراى شصت فرزند مى‏دانند كه بيست‏وسه نفر از آنها پسر و سى‏وهفت تن دختر مى‏باشند (٧) در هرحال بر ما روشن مى‏شود كه امام كاظم (ع) اولاد بسيارى داشتند.
علل عمده اين امر به چند مساله برمى‏گردد:
١ - همانگونه كه در مورد همسران رسول خدا (ص) گفته‏مى‏شود، امام نيز به پيروى از پيامبر اكرم (ص) مى‏خواسته با ازدواج با خانواده‏هاى مختلف آنها را به مذهب تشيع شائق‏سازد و يا اگر با خانواده‏هاى شيعى ازدواج مى‏كرد، در صدد بود با توجه به نابسامانى اقتصادى جامعه شيعه كه از فشار حاكم ناشى مى‏شد، آن خانواده‏ها را علاوه بر پوشش فرهنگى و رهبرى سياسى، پوشش اقتصادى دهد.
٢ - علت ديگر فراوانى فرزندان امام كاظم (ع) شايد از اين جهت‏باشد كه امام (ع) جو سياسى وقت را مخالف سادات و علويان مى‏ديد، به گونه‏اى كه با زندانى‏كردن و به‏شهادت‏رساندن سادات بر آن بودند تا مخالفان حكومت را از ميان بردارند و ممكن بود با اين رويه، نسل پيامبر از بين برود.
٣ - شايد امام (ع) مى‏خواستند به واسطه اين فرزندان كه تحت تربيت‏خاص واقع‏مى‏شدند، فرهنگ شيعه را استحكام بخشند. چه اين پس از شهادت امام صادق (ع) حوزه علميه شيعه تحت فشار قرارگرفت و بيم آن مى‏رفت در آينده كسى جز وصى وى، از اسرار آل‏محمد (ص) آگاهى نداشته‏باشد تا آن را منتشرسازد.
٤ - فرزندان امام كاظم (ع) پس از وى، ياران صميمى امامت در عصر امام‏رضا (ع) شدند و امام كاظم (ع) به اين مساله توجه‏داشت.

ولادت حضرت معصومه (س)

حضرت فاطمه معصومه (س) از فرزندان امام كاظم (ع) و شخصيتهاى برجسته خاندان موسوى است كه دو امام را در عصر خويش درك‏كرده و از رهنمودهاى آن بزرگان بهره برده‏است. با توجه به محدوديتى كه شيعيان در عصر موسوى داشتند، تاريخ تشيع در اين دوره به صورت كامل تدوين‏نشده و يا تاليفات و آثار پيشينيان در طى حوادث و رويدادها از بين رفته‏است. چنانكه روايات و احاديث امام كاظم (ع) هم نسبت‏به ائمه پيش از خود چون امام صادق (ع) رواج‏نيافته و تنها بخشى از علوم و معارف حضرتش به ما رسيده‏است.
اين مساله در مورد تاريخ تولد حضرت فاطمه معصومه (س) نيز مطرح‏است. برخى به نقل از كتاب «نزهة‏الابرار فى نسب اولاد ائمة‏الاطهار» (٨) و كتاب «لواقع الانوار فى طبقات الاخيار» (٩) ولادت ايشان را در مدينه اول ذيقعده سال‏١٧٣هجرى مى‏دانند، چنانكه ميرزا ابوطالب تبريزى گويد:
«... از كتاب نزهة‏الابرار فى نسبة اولاد الائمه‏الاطهار نقل‏شده، در روز دوشنبه اول ماه ذيقعده از سال يكصدوهفتادوسه متولدشده و در دهم ماه ربيع‏الثانى سال دويست‏ويك در قم وفات‏كرده‏». (١٠)
برخى ديگر ولادت ايشان را اول ذيقعده سال‏١٨٣هجرى ذكر مى‏كنند (١١) كه ظاهرا لغزشى در ثبت تاريخ ولادت صورت گرفته‏است و با توجه به شهادت امام كاظم (ع) در سال‏١٨٣هجرى (١٢) و زندانى‏بودنشان در طى سالهاى‏١٧٩ (١٣) تا ١٨٣ منطقى به نظر نمى‏رسد كه حضرت معصومه (س) در سال‏١٨٣هجرى تولد يافته‏باشد.
مؤلف «مستدرك سفينة‏البحار» (١٤) در اصلاح تاريخ فوق و تعيين سال ولادت حضرت معصومه (ص) مى‏نويسد:
«فاطمة المعصومة المولودة فى غرة ذى‏القعدة سنة‏١٧٣» (١٥).
«فاطمه معصومه در اول ذيقعده‏١٧٣هجرى ديده به جهان گشود».
البته بايد متذكرشد كه اين اختلاف تنها در سال ولادت رخ‏داده و همگى روز ولادت را اول ذيقعده عنوان كرده‏اند.
علاوه بر اينكه سال ولادت حضرت معصومه (س) با شهادت امام كاظم (ع) مصادف مى‏شود و موجب خدشه‏دار شدن قول سال‏١٨٣ است، نكته ديگرى مطرح‏است و آن اين كه حضرت امام كاظم (ع) چهار دختر به نام «فاطمه‏» داشتند (١٦) كه حضرت معصومه (س) بزرگترين آنهاست و بايد ميان تولد ايشان و شهادت پدر به ميزان تولد فاطمه صغرى، فاطمه وسطى و فاطمه اخرى فاصله باشد. لذا اول ذيقعده سال‏١٧٣هجرى قمرى روز ولادت حضرت فاطمه معصومه (س) مى‏باشد. (١٧)

محيط تربيتى

حضرت فاطمه معصومه (س) در محيطى پرورش‏يافت كه پدر و مادر و فرزندان همه به فضايل اخلاقى آراسته‏بودند. عبادت و زهد، پارسايى و تقوا، راستگويى و بردبارى، استقامت در برابر ناملايمات، بخشندگى و پاكدامنى و ياد خدا از صفات تبار پيامبر (ص) بود ( (١٨). پدران اين خاندان همه برگزيدگان و پيشوايان هدايت‏بودند و هريك در انتخاب همسر و تربيت فرزند توجه كافى مبذول مى‏داشتند. همانگونه كه رسول اكرم (ص)، خديجه‏كبرى را به همسرى انتخاب‏كرد تا به تربيت فرزندانش همت‏گمارد و او نخستين ايمان‏آورندگان به اسلام شد و شخصيت ملكوتى چون حضرت فاطمه‏زهرا (س) را پرورش‏داد. ائمه طاهرين (ع) نيز به پيروى از رسول اكرم (ص) در انتخاب همسر نهايت دقت را به عمل آوردند، تا فرزند معصومى كه پس از آنها به امامت‏خواهدرسيد، از مادرى پاكدامن و پارسا متولدشود. امام كاظم (ع) نيز از اين اصل تبعيت‏نمود.

مادر حضرت معصومه (س)

حميده مادر بزرگوار امام كاظم (ع) از مهاجران مغرب بود و به پيشنهاد امام باقر (ع) به همسرى فرزندش امام صادق (ع) درآمده‏بود. امام‏صادق درباره مقام والاى همسرش كه مادر امام كاظم (ع) شد فرمايد:
«حميدة مصفاة من الادناس كسبيكة الذهب، مازالت الاملاك تحرسها حتى اديت الى كرامة من الله لى، والحجة من بعدى‏» (١٩).
«حميده مانند شمش طلاى خالص، از ناپاكى‏ها و ناخالصى‏ها، پاك‏است، فرشتگان او را همواره نگهدارى كردند تا به من رسيد، به خاطر كرامتى كه‏خدا نسبت‏به من، و حجت پس از من (فرزندش امام كاظم (ع)) عنايت فرمود.»
حميده بانويى آگاه و حديث‏دان بود و احاديثى را كه از امام صادق (ع) و ديگران شنيده‏بود، همچون يك راوى مورد اعتماد به مردم نقل‏مى‏كرد و درواقع يكى از اساتيد مجامع علمى بانوان در عصر امام صادق (ع) محسوب مى‏شد (٢٠). وى در حوزه آموزشى خويش با دخترى از اهالى مغرب به نام «نجمه‏» آشناشد. نجمه علوم اسلامى را از همسر امام صادق (ع) فرامى‏گرفت و نشانه‏هاى عقل و هوشيارى و ايمان به خدا از رفتار و سيره عملى وى مشهودبود.
حميده گويد: روزى كه نجمه به خانه ما راه‏يافت، پيامبر (ص) را در عالم خواب ديدم كه به من فرمود: (اى حميده نجمه را به پسرت موسى (ع) ببخش و همسر او كن، همانا به زودى بهترين فرد روى زمين از او متولد مى‏شود. من به اين دستور عمل‏كردم و نجمه را همسر فرزندم امام كاظم (ع) نمودم و از او حضرت امام رضا (ع) به دنيا آمد» (٢١).
نجمه به اندازه‏اى از حلاوت ذكر و مناجات با خدا بهره‏برد كه در ايام شيردادن به امام رضا (ع) نمى‏توانست چون سابق به اعمال عبادى خويش بپردازد، از اينرو به بستگان گفت: مرا با يافتن دايه كمك‏ كنيد.
از او سؤال‏شد، مگر شيرت كم شده‏است؟
در پاسخ گفت:
«لااكذب والله، وما نقص الدر، ولكن على ورد من صلاتى وتسبيحى، وقدنقص منذ ولدت‏» (٢٢).
«سوگند به خدا دروغ نمى‏گويم، شيرم كم‏نشده، ولى براى من ذكرهايى از نماز و تسبيح هست كه از هنگام پرستارى و شيردادن به اين نوزاد از آن عباداتم كاسته شده‏است‏».


۱
اوضاع سياسى و فرهنگى عصر موسوى - دولت عباسى

اوضاع سياسى و فرهنگى عصر موسوى - دولت عباسى

گروههاى مختلف فكرى و سياسى چون شيعيان، عباسيان و خوارج با امويان مخالف بودند و مخالفت گروههايى چون شيعه اماميه به سالهاى آغازين عصر خلافت مى‏رسيد. به شهادت رساندن امامان شيعه موج خشم و نفرت را در ميان شيعيان به حركت درآورده بود و گاه اين حركتها به صورت قيامهايى عليه خاندان اموى خودنمايى مى‏كرد.
عباسيان كه به صورت خزنده حيات سياسى خود را در دوره خلافت امويان شروع كرده بودند با دو پشتوانه دينى و دنيايى حكومت را به دست گرفته و احزاب مدعى را يكى پس از ديگرى بركنار كردند. سابقه دنيايى آنها، اتكاء به سابقه اشرافيت قريشى بود كه ريشه در پيمان سياسى و تجارى يك قرن گذشته اعراب داشت و سابقه دينى آنها، اتصال به خاندان نبوت و وراثت فاطمى و علوى بود كه در دل مردم مؤمن حجاز و عراق و يمن و ايران ريشه دوانده بود. (نقشه ٥)
عباسيان از خاندان عموى پيامبر، «عباس‏» بودند و از خاندان مكى «هاشم‏» محسوب مى‏شدند، همين سبب ادعاى حقانيت‏خود را بر خلافت در چشم مؤمنان مى‏آراستند، حال آنكه بنى‏اميه از اين امتياز محروم بودند. با اين همه پس از استقرار حكومتشان با علويان همان رفتارى را نمودند كه پيش از آنها خاندان اموى كرده بود.

خلفاى معاصر حضرت معصومه (س)

حضرت فاطمه معصومه (س)، دخت گرامى امام موسى كاظم (ع) در سال‏١٧٣ هجرى تولد يافت و دولت عباسى از سال ١٣٢ هجرى با به خلافت رسيدن ابوالعباس سفاح بوجود آمد و تا سال‏٦٥٦ هجرى ادامه داشت. از اين رو تمامى حيات حضرت معصومه (س) در دوره خلافت عباسيان بوده، بر خلاف امام كاظم (ع) كه زوال حكومت اموى را شاهد بوده است. خلفاى عباسى از آغاز حكومت تا انجام حيات حضرت معصومه (س) به قرار زير است:
١ - سفاح ١٣٢ هجرى
‏٢ - منصور١٣٦ هجرى
‏٣ - مهدى ١٥٨ ه.ق
‏٤ - هادى‏١٦٩ ه.
ق‏٥ - هارون الرشيد ١٧٠ ه.ق
‏٦ - امين‏١٩٣ ه.ق
‏٧ - مامون ١٢٨ - ١٩٨ ه.ق (نقشه‏٦)
علامه سيد جعفر مرتضى عاملى گويد: «عباسيان ناگزير بودند كه ميان انقلاب خود و اهل بيت‏خط رابطى ترسيم كنند به چند دليل:
نخست: آنكه بدين وسيله توجه فرمانروايان را از خويشتن به جاى ديگر منصرف مى‏ساختند.
دوم: آنكه مردم بيشتر به آنان اعتماد مى‏كردند و از پشتيبانيشان برخوردار مى‏گرديدند.
سوم: آنكه دعوت خود را بدين وسيله از ابتذال و برانگيختن شگفتى مردم مى‏رهانيدند.
چه اينان در سرزمينهاى اسلامى آنچنان از شهرت كافى برخوردار نبودند و مردم نيز براى هيچيك از آنان، بر خلاف علويان حق دعوت و حكومت را نمى‏شناختند. از اين رو با وجود علويان، دعوت عباسيان اگر به سود خودشان آغاز مى‏شد امرى فريب‏آميز و باور نكردنى مى‏نمود.
چهارم: آنكه مى‏خواستند اعتماد علويان را نيز به خود جلب كنند و اين از همه برايشان مهمتر بود. چه مى‏خواستند، بدين وسيله رقيبى در ميدان تبليغ و دعوت نداشته باشند و نمايش اينكه دارند، به نفع علويان تبليغ مى‏كنند، خود آنان را از تحرك باز دارند».
ليكن امام صادق (ع) مخالفت‏خود را با دستگاه عباسى اعلام كرد، رشته سياست را از دست‏خليفه وقت‏خارج ساخته، خشم وى را به جان خريد. امام صادق (ع) پس از استوارى حكومت منصور در جواب سؤال وى كه چرا به دربار عباسى رفت و آمد نمى‏كند فرمود:
«ما كارى نكرده‏ايم كه به جهت آن از تو بترسيم و از امر آخرت پيش تو چيزى نيست كه بدان اميدوار باشيم و اين مقام تو در واقع نعمتى نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتى براى خود نمى‏دانى كه تو را دلدارى بدهيم، پس پيش تو چكار داريم؟»
حكومت‏بر سرزمين پهناور اسلامى چنان منصور را مغرور كرده بود كه مبانى سياسى خلافت عباسى را به فراموشى سپرد و پيشواى علويان و امام شيعيان را به شهادت رساند.

قيام علويان

موضعگيرى امام صادق (ع) و عكس العمل منصور، علويان را با فتنه سياست‏بازان عباسى آشنا ساخت و پرده از پنهانكارى آنها برداشت. از اين رو قيام علويان در مصر موسوى رو به اوج نهاد و مخالفت‏با خلافت عباسى فراگير شد. برخى از قيامهاى عصر عباسى به قرار زير است:
١ - قيام محمد بن‏عبدالله محض (عصر امام صادق - ١٤٥ ه)٢ - قيام ابراهيم بن‏عبدالله محض (عصر امام صادق - اول رمضان ١٤٥ ه)٣ - فراخوانى على‏بن‏عباس بن‏حسن (عصر موسوى)٤ - قيام فخ به رهبرى حسين بن‏على بن‏حسن مثلث (عصر موسوى،١٦٩ ه)
در قيام فخ برخى از شخصيتهاى هاشمى و غير هاشمى به شهادت رسيدند و بعضى چون «يحيى بن‏عبدالله بن‏حسن‏» و «ادريس بن‏عبدالله بن‏حسن‏» به ايران و مصر رفتند تا به خونخواهى رهبر قيام فخ قيامهاى ديگرى برپا دارند. هر چند يحيى در كار خود توفيق نيافت و پس از هجرت به منطقه «ديلم‏» به بغداد فراخوانده شد و به شهادت رسيد، ولى ادريس از مصر به مراكش رفت و حكومت ادريسيان را بنا نهاد كه تا دو قرن دوام آورد. حكومتى كه به قول محمد جواد مغنيه نخستين حكومت‏شيعه شناخته شد.

موقعيت علمى و منابع مالى قيام كنندگان

عموم رهبران قيام در عصر موسوى و برخى از پيروان آنها از شاگردان مكتب امام صادق (ع) و شخصيتهاى برجسته علمى مذهبى عصر خود بودند كه به پارسايى زندگى مى‏گذراندند.
فهرست‏شمارى از شخصيتهاى انقلابى مكتب جعفرى به ترتيب زير است:
١ - ابراهيم بن‏عبدالله محض‏٢ - محمد بن‏عبدالله محض‏٣ - حسين على، رهبر قيام فخ‏٤ - سليمان بن‏عبدالله‏٥ - يحيى بن‏عبدالله بن‏حسن، صاحب ديلم و مرد شماره ٢ قيام فخ‏٦ - ادريس بن‏عبدالله بن‏حسن، پايه‏گذار حكومن ادريسيان
با توجه به اين نكته كه قيام‏كنندگان عصر موسوى خود از عالمان دينى محسوب مى‏شدند كه مكتب امام معصوم (ع) را درك كرده، از آن بهره برده و آنگاه اقدام به قيام عليه عباسيان نموده بودند و تاييد آنها چون قيام فخ و گسترش آيين وكالت و پذيرش هداياى خلفاى جور از سوى امام كاظم (ع)، ما را به اين نكته هدايت مى‏كند كه منابع مالى قيام‏كنندگان علاوه بر غنايم جنگى، كمكهاى مالى امام (ع) بوده است.
شيخ صدوق نقل مى‏كند زمانى كه امام كاظم (ع) نزد هارون الرشيد حاضر شده هارون غضب خود را پنهان كرد و به دلجويى امام پرداخت و پرسيد: چرا به ديدار ما نمى‏آيى؟ امام فرمود: پهناورى كشورت و دنيا دوستى تو مانع از آن مى‏شود.
پس از آن هارون‏الرشيد هدايايى به آن حضرت داد و امام در رابطه با قبول هدايا فرمود: «به خدا قسم، اگر من در فكر تزويج افراد مجرد خاندان ابوطالب نبودم كه تا نسل او براى هميشه قطع نشود، هرگز اين هدايا را نمى‏پذيرفتم‏».
از طرفى وقتى ائمه طاهرين (ع) مى‏خواهند اصحاب خود را توثيق نمايند از عبارت «حزب آبائى‏» و «من حزبنا» استفاده مى‏كنند. چنانكه امام رضا (ع) در توثيق اسماعيل بن خطاب و صفوان بن‏يحيى فرمايند: «رحم الله اسماعيل بن‏الخطاب، رحم الله صفوان، فانهما من حزب آبائى و من كان من حزبنا ادخله الله الجنة‏».
به سبب اينكه قيام‏كنندگان ولايت ائمه طاهرين (ع) را پذيرفته و ائمه پيروى آنها را تاييد كرده‏اند، در رديف افراد حزب آنها، كه همان حزب الله است داخل شده‏اند. پيشوايان دينى نيز سرپرستى آنها را پذيرفته و منابع مالى آنها را هم تامين مى‏كنند. از اين رو امام كاظم (ع) حتى هداياى خلفاى جور را مى‏پذيرد تا به خاندان ابوطالب رساند، خاندان پرشور شيعه‏اى كه قيامهاى عصر موسوى را برپا مى‏نمايند.

وكلا و كارگزاران امام كاظم (ع)

امام كاظم (ع) براى سامان بخشى به نظام فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى جامعه شيعه و انسجام امت اسلامى، وكلا و كارگزارانى را در مناطق مختلف كشور پهناور اسلامى قرار داده بود تا جهان تشيع در زير لواى سازماندهى واحد با امام عليه السلام در ارتباط باشند. اين ارتباط موجب مى‏شد تا امام بتواند به سؤالات مستحدثه پاسخ گويد، مسائل مالى چون پرداخت وجوهات از طريق وكلا به آسانى صورت پذيرد و نظام اقتصادى شيعيان سامان يابد. برخى از اين وكلا كه از اصحاب خاص امام كاظم (ع) شمرده مى‏شوند، به قرار زير هستند:
١ - اسامة بن حفص
‏٢ - ايوب بن نوح
‏٣ - نضر بن قابوس
‏٤ - عبدالرحمن بن حجاج
‏٥ - عبدالله بن جندب بجلى
‏٦ - على بن مهزيار
٧ - على بن يقطين

شهر آرمانى غدير

با توجه به توسعه سازمان وكلا در عصر موسوى و قيامهاى مورد تاييد مقام ولايت، هارون الرشيد و دستگاه لافت‏بيمناك شدند. آنها مى‏دانستند كه امام هارون را غاصب خلافت پيامبر و زمامدارى جهان اسلام مى‏داند و اگر توان براندازى حكومت عباسى را داشته باشد، در آن تامل نخواهد كرد و با براندازى دولت عباسى، حكومت اسلاى بر مبناى اصول تعيين شده در فلسفه سياسى اسلام را بنا خواهد نهاد.
قيام‏هاى پى‏درپى علويان نظام پوشالى عباسى و شعارهاى دروغين رژيم سفاك هارونى را بر ملا ساخته بود و سازمان وكلا اين فرصت را مى‏داد تا امام براى آينده جهان اسلام انديشه كند و در صدد مقابله با عباسيان برآيد.
هارون در طى جلسات متعدد مسائلى را با امام كاظم (ع) در ميان نهاد تا از انديشه سياسى امام آگاهى يابد. روزى به آن حضرت گفت: حاضر است «فدك‏» را به او برگرداند. امام فرمود: در صورتى حاضرم فدك را تحويل بگيرم كه آن را با تمام حدود و مرزهايش پس بدهى!
هارون پرسيد: حدود و مرزهاى آن كدام است؟
امام فرمود: اگر حدود آن را بگويم هرگز پس نخواهى داد.
هارون اصرار كرد و سوگند ياد نمود كه اين كار را انجام خواهد داد.
امام در تعيين حدود آن فرمود: حد اولش: عدن، حد دوم آن: سمرقند، حد سوم: افريقا و حد چهارم آن نيز مناطق ارمنيه و بحر خزر است.
هارون كه با شنيدن هر يك از اين حدود، تغيير رنگ مى‏داد و به شدت ناراحت مى‏شد، نتوانست‏خود را كنترل كند و با خشم و ناراحتى گفت: با اين ترتيب چيزى براى ما باقى نمى‏ماند!
امام كاظم (ع) فرمود: مى‏دانستم كه نخواهى پذيرفت و به همين سبب از گفتن آن امتناع داشتم.
امام مجموع قلمرو اسلامى را حدود فدك معرفى كرد و با اين بيان مشروعيت امامت و رهبرى اهل بيت عصمت (ع) و تصاحب غاصبانه آن از سوى خلفا را بر ملا ساخت.
روزى ديگر هارون، امام موسى كاظم (ع) را كنار كعبه ديد، رو به امام كرده و گفت: «تو هستى كه مردم پنهانى با تو بيعت كرده، تو را به پيشوايى برمى‏گزينند؟»امام فرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم‏».
«من امام دلها هستم و تو پيشواى تن‏هايى‏».

زندانى شدن و شهادت امام كاظم (ع)

امام كاظم (ع) در زمان خلافت هارون دو بار زندانى شد. مدت زندانى شدن آن حضرت در مرتبه اول مشخص نيست ولى در مرتبه دوم از سال‏١٧٩ تا١٨٣ هجرى قمرى يعنى مدت چهار سال در زندان بود كه به شهادت ايشان منجر شده است.
تاكيد رسول اكرم (ص) بر اينكه امام حسن و امام حسين عليهما السلام فرزندان اويند، موجب شكوه و عظمت اهل بيت در ميان مسلمانان شد. چنانكه روايات زيادى در باره نهادى شدن بزرگداشت اهل بيت (ع) در جوامع روايى شيعيان و اهل سنت آمده است. از جمله حديث ثقلين و حديث‏سفينه كه از طريق دهها راوى نقل شده است.
عباسيان در مقابل اين مقام الهى اهل بيت (ع) كه شايستگى آنها را براى امامت و خلافت‏به اثبات مى‏رساند، خود را بنى اعمام رسول خدا (ص) دانسته و اينگونه استدلال مى‏كردند، زمان رحلت پيامبر (ص)، عباس عموى او زنده بود و با وجود او حقى براى فرزندان عموهاى ديگر رسول خدا (ص) باقى نمى‏ماند. حال آنكه شيعه براى اثبات امامت هرگز به قانون وراثت توجهى نداشت. بلكه نصوص وارده از پيامبر و امام سابق در رابطه با تعيين امام بعدى را شرط امامت ائمه اثنى‏عشر مى‏دانست. دولت عباسى سعى داشت‏حسنين و فرزندان آنها را، فرزندان على‏بن‏ابيطالب (ع) قلمداد نمايند و اذهان مردم را از اهل بيت‏به خود متوجه سازند.
ابن‏اثير سبب زندانى شدن امام كاظم (ع) را اينگونه نقل مى‏كند:
هارون الرشيد در رمضان‏١٧٩ ه.ق به مقصد حج عمره به مكه مى‏رفت كه در سر راه خود به مدينه آمده و وارد روضه رسول خدا (ص) شد پس از زيارت مرقد مطهر براى جلب توجه مردم در رابطه با نسب خويش به رسول خدا (ص) اين چنين سلام داد: «السلام عليك يا رسول الله يابن عم‏» «سلام بر تو اى رسول خدا، اى پسر عمو». در اين هنگام موسى بن‏جعفر (ع) كه در آن مجلس حاضر بود، پيش آمده و خطاب به رسول خدا (ص) فرمود: «السلام عليك يا ابة‏» «سلام بر تو اى پدرم‏». با شنيدن اين سخن رنگ از رخسار هارون پريده و خطاب به امام كاظم (ع) گفت: «هذا الفخر، يا اباالحسن جدا» به واقع اين مايه افتخار است‏يا اباالحسن، و سپس دستور توقيف آن حضرت را صادر كرد.
امام از زندانى به زندان ديگر انتقال يافت و به سبب فضايل اخلاقى زندانبانان را تحت تاثير قرار داد تا در بيست و پنجم رجب سال‏١٨٣ هجرى قمرى در زندان سندى بن‏شاهك به شهادت رسيد.
و در باب التين بغداد مقبره قريشى‏ها به خاك سپرده شد.

حضرت معصومه (س) در عصر شهادت پدر

حضرت فاطمه معصومه (س) در سال‏١٧٣ هجرى قمرى به دنيا آمد و حضرت امام موسى كاظم (ع)١٨٣ هجرى به شهادت رسيد، از اين رو حضرت معصومه (س) در عصر شهادت پدر بزرگوارش ده سال و برادر ارجمندش حضرت امام رضا (ع) سى‏وپنج‏سال داشتند. در ميان خاندان طهارت و امامت فرزندان توسط بزرگان خانواده آموزش داده مى‏شدند و علوم الهى را از پدر، مادر و برادر فرا مى‏گرفتند. در عصر موسوى نيز اين سيره حسنه ادامه داشت و حضرت معصومه (س) از همان دوران كودكى به آموزش علوم دينى مى‏پرداخت. استعداد ذاتى، طهارت روح و برخوردارى از استادان معصوم كه از علوم الهى بهره وافى دارند، وى را به مرحله‏اى از كمال علمى رساند كه روزى جمعى از شيعيان وارد مدينه شدند و تعدادى پرسش در نامه‏اى نوشته و به خاندان امامت‏بردند. حضرت موسى بن‏جعفر (ع) در سفر بود و امام رضا (ع) در مدينه تشريف نداشت. هنگامى كه آن گروه از مدينه قصد عزيمت داشتند، از اينكه خدمت امام رضا (ع) نرسيده بودند و دست‏خالى بدون پاسخ به سؤالات علمى و دينى خويش به وطن برمى‏گشتند، بسيار اندوهگين بودند.
حضرت فاطمه معصومه (س) كه در آن ايام هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، از مشاهده غم و اندوه آنان متاثر شده و پاسخ پرسشهاى آنان را نوشت و به آنها عنايت فرمود. شيعيان مدينه را با سرور و شادى ترك كردند، در بيرون مدينه با امام كاظم (ع) مواجه شده و واقعه را به اطلاع حضرت رساند و دستخط حضرت معصومه (س) را به امام ارائه دادند. حضرت امام كاظم (ع) پس از مطالعه جواب سؤالات، شادى و ابتهاج خود را با اين جمله بيان فرمودند: «فداها ابوها; پدرش به فدايش‏».
از اين رو حضرت معصومه (س) در عصر رضوى علاوه بر اينكه از خاندان امام كاظم (ع) شناخته مى‏شد، از بانوان دانشمند، محدثه و پارساى عصر خويش محسوب مى‏گشت و با وجود ناآرامى‏ها و ناملايمات فراوان چهار روايت از آن بانوى مكرمه به دست ما رسيده كه در محور اصول اعتقادى شيعه و تاكيد به وصايت‏حضرت اميرالمؤمنين و تثبيت جايگاه غدير در فرهنگ تشيع است.


۲
عصر رضوى

عصر رضوى

حضرت امام رضا - عليه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال‏١٨٣ هجرى در ٣٥ سالگى، عهده‏دار مقام مامت‏شد. دوره امامت ايشان بيست‏سال بود كه ده سال نخست آن با خلافت «هارون‏الرشيد»، پنج‏سال با خلافت «محمد امين‏» و پنج‏سال آخر با خلافت «عبدالله المامون‏» معاصر بود.
با شهادت امام موسى كاظم (ع)، سياست ضد علوى عباسيان با شكست مواجه شد. مردم بيش از پيش به اهل بيت عصمت (ع) گرايش پيدا كردند و اين گرايش حتى در ميان خانواده خلفا و درباريان نيز رسوخ كرد. چنانكه گويند: زبيده، همسر رشيد و نوه منصور و بزرگترين زن عباسى، شيعه شد و چون هارون الرشيد از آن آگاهى يافت، سوگند خورد كه طلاقش دهد. روايت‏شده است كه وقتى جسد مطهر امام كاظم (ع) را به جمع پاسبانان حكومت آوردند و با سخنان زشت‏خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام كردند، سليمان، پسر منصور دوانيقى، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوى اين كار را بگيرند. او، خود، با پاى برهنه در پى جنازه حركت كرد و قضيه را كتبا به اطلاع هارون الرشيد رساند. هارون در پاسخ گفت: اى عمو، صله رحم كردى، خداوند به تو پاداش نيك دهد; به خدا سوگند، سندى بن‏شاهك اين كار را به دستور ما انجام نداده است.
همه اين كارها به خاطر هراس از شورش علويان سامان يافت. چه اينكه سليمان بن ابى‏جعفر نيز از برگزيدگان دولت عباسى بود. مؤيد اين سخن اظهارات هارون در پاسخ به يحيى بن‏خالد برمكى است. يحيى نخست در باره امام كاظم (ع) سعايت كرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا (ع) به هارون گفت: پس از موسى بن‏جعفر پسرش جاى او نشسته، ادعاى امامت مى‏كند.
هارون، از عواقب قتل موسى بن‏جعفر (ع) بيم داشت، به يحيى گفت: آنچه با پدرش كرديم كافى نيست؟ مى‏خواهى يكباره شمشير بردارم و همه علويان را بكشم؟
امام رضا (ع) با استفاده از فرصت‏بدست آمده، آشكارا اظهار امامت كرده; در حالى كه مى‏دانيم امام صادق (ع)، پنج نفر را وصى خود خواند تا وصى برگزيده از گزند دشمنان در امان ماند.
بدين ترتيب بايد گفت كه عباسيان طى ١٥ سال آغازين امامت امام رضا (ع) يا در هراس از علويان به سر مى‏بردند و يا به منازعات داخلى بين دو برادر، امين و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پيش از پايان محرم سال ١٩٨ ق، امين از خلافت‏خلع و به قتل رسيد. در اين دوره حكومتهاى مستقلى چون «ادارسه‏» و «اغالبه‏» پاى گرفتند و قيام ابوالسرايا روى داد. در اين قيام بيش از بيست‏هزار نفر شركت داشتند و شهرهاى زيادى به تصرف قيام‏كنندگان در آمد. در سال‏١٩٩ هجرى، ابوالسرايا به دست نظاميان مامون كشته شد.
نام برخى از واليان شهرهاى تصرف شده چنين بود:
والى كوفه; اسماعيل بن‏على بن‏اسماعيل بن‏امام جفعرصادق (ع)والى يمن; ابراهيم بن‏موسى بن‏جعفر (ع)والى اهواز; زيد بن‏موسى بن‏جعفر (ع) (زيدالنار)والى بصره; عباس بن‏محمد بن‏عيسى بن‏محمد بن‏على بن‏عبدالله بن‏جعفر بن‏ابيطالب‏والى مكه; حسن بن‏حسن افطس‏والى واسط; جعفر بن‏محمد بن‏زيد بن‏على‏واسط; حسين بن‏ابراهيم بن‏امام حسن (ع)

ولايتعهدى امام رضا (ع)

تزلزل شخصيت مامون و قيامها و حكومتهاى مستقلى كه در اندك مدتى جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سياست پيشين عباسيان، كه با شعارهايى به نفع علويان حكومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسك جويد و رژيم عباسى را با تدبيرى زيركانه از سقوط حتمى نجات بخشد.
بيشتر حكومتهاى به استقلال رسيده و عموم قيام كنندگان و رهبران آنها از خاندان پيامبر بودند. چنانكه در قيام ابوالسرايا دو تن از برادران امام رضا (ع) ولايت‏يمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، كه پس از شهادت امام كاظم (ع) از امامت على بن‏موسى الرضا (ع) آگاهى داشت، وى را وليعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاى شيعى را فرو نشاند.
احمد شبلى مى‏گويد: ... چه بسا انگيزه بيعت گرفتن مامون براى ولايتعهدى امام رضا (ع) آن بود كه مى‏خواست‏به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زيرا آنان به اولاد على (ع) تمايل بيشترى داشتند.
علامه جعفر مرتضى حسينى مى‏گويد:
در ارزيابى شورشهاى ضد عباسى به اين نكته پى مى‏بريم كه از سوى علويان خطرى جدى آنان را تهديد مى‏كرد; زيرا اين شورشها در مناطق بسيار حساسى برمى‏خاست و رهبريشان نيز در دست افرادى بود كه از استدلال قوى و شايستگى غير قابل انكارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسيان قابل مقايسه نبودند.
اينكه مردم رهبران اين شورشها را تاييد مى‏كردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مى‏گفتند، خود دليلى بود بر ميزان درك طبقات مختلف ملت از خلافت عباسيان و نيز شدت خشمشان كه بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بويژه با علويان برانگيخته شده بود.
در اين ميان، مامون بيش از هر كس ديگرى مى‏دانست كه اگر امام رضا (ع) بخواهد از آن فرصت استفاده كند و به تحكيم موقعيت و نفوذ خويش بر ضد حكومت جارى بپردازد، چه فاجعه‏اى در انتظارش است.
با توجه به موقعيت پيش آمده، مامون بايد دست‏به كارى مى‏زد تا از ورطه هلاكت رهايى يابد. فرو نشاندن شورشهاى علويان، مشروعيت‏بخشيدن‏به حكومت عباسى، از ميان بردن محبوبيت علويان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسيان، مستمر ساختن تاييد ايرانيان، تقويت‏حسن اطمينان مردم به خليفه‏اى كه برادر خود را كشته است و از ميان بردن خطر قيام رضوى بخشى از حقايقى بود كه مامون را در انديشه نيرنگ فرو برد. او چنان انديشيد كه براى خلافت امام رضا (ع) از مردم بيعت‏بگيرد، تا امام را خليفه مسلمانان و امير بنى‏هاشم، اعم از عباسيان و طالبيان، قرار دهد. حضرت امام رضا (ع) با پيشنهاد مامون مخالفت كرد. اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجاميد. سرانجام خليفه به حضرت رضا (ع) چنين پيام داد:
«... تو هميشه به گونه ناخوشايندى با من برخورد مى‏كنى، در حالى كه تو را از سطوت خود ايمنى بخشيدم. به خدا سوگند، اگر وليعهدى را پذيرفتى كه هيچ، و گر نه مجبورت خواهم كرد كه آن را بپذيرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد».
ناگفته پيداست كه پيشنهاد خلافت هرگز جدى نبود، چگونه ممكن بود مامون، كه براى به دست آوردن خلافت‏برادرش را از ميان برد و عباسيان را از خود رنجاند، آن را به امام (ع) واگذار كند؟
اين برنامه، مقدمه مساله ولايتعهدى امام رضا (ع) بود; مساله‏اى كه حضرت (ع) دلايل پذيرش آن را چنين بيان كرده است:
١. روزى «ابن‏عرفه‏» از امام پرسيد: به چه انگيزه‏اى وارد ماجراى ولعيهدى شدى؟ امام جواب داد: به همان انگيزه‏اى كه جدم على (ع) را به ورود در شورا وادار كرد.
٢. امام در پاسخ ريان، يكى از يارانش، فرمود: ... خدا مى‏داند چقدر از اين كار بدم مى‏آمد. ولى چون مرا مجبور كردند كه ميان كشته شدن يا ولايتعهدى يكى را برگزينم ... در واقع اين ضرورت بود كه مرا به پذيرفتن آن كشانيد و من تحت فشار بودم.
در اين روايت امام پذيرش ولايتعهدى را به پذيرش خزانه‏دارى از سوى حضرت يوسف مانند مى‏كند.
مامون در برابر اعتراض عباسيان به مساله ولايتعهدى امام رضا (ع) چنين گفت: «اين مرد كارهاى خود را از ما پنهان كرده، مردم را به امامت‏خود مى‏خواند. ما او را بدين جهت وليعهد قرار داديم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به ملك و خلافت ما اعتراف كند. در ضمن شيفتگانش بدانند كه او چنانكه ادعا مى‏كند نيست و اين امر (خلافت) شايسته ماست نه او. همچنين ترسيديم اگر او را به حال خود بگذاريم، در كار ما شكافى به وجود آورد كه نتوانيم آن را پر كنيم و اقدامى عليه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشيم. اكنون كه اين شيوه را پيش گرفته، در كارش مرتكب خطا شديم، و با بزرگ كردن او خود را در لبه پرتگاه قرار داديم، نبايد در كارش سهل‏انگارى كنيم. بدين جهت‏بايد كم‏كم از شخصيت و عظمت او بكاهيم; بايد او را پيش مردم به صورتى درآوريم كه از نظر آنها شايستگى خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره‏انديشى كنيم كه از خطرات احتمالى‏اش جلوگيرى كرده باشيم‏».

هجرت امام رضا (ع) به ايران

وقتى كار امين پايان يافت و حكومت مامون استقرار پذيرفت. مامون ضمن نامه‏هاى متعدد از امام رضا (ع) خواست تا همراه بزرگان علوى به خراسان بيايد و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پيكى براى انتقال امام رضا (ع) روانه مدينه كرد.
صدوق از محول سجستانى نقل مى‏كند: زمانى كه پيكى براى بردن امام رضا (ع) به خراسان وارد مدينه شد، من آنجا بودم. امام براى خداحافظى از رسول خدا (ص) به حرم آمد. او را ديدم كه چندين بار از حرم بيرون آمده، دوباره به سوى آرامگاه رسول خدا (ص) بازگشت و با صداى بلند گريست. من به امام نزديك شده، سلام كردم و علت اين امر را جويا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بيرون مى‏روم و در غربت از دنيا خواهم رفت...»
حسن بن‏على وشاء نقل مى‏كند كه، امام به من فرمود:
وقتى خواستند مرا از مدينه بيرون ببرند، اعضاى خانواده‏ام را جمع كردم و دستور دادم برايم چنان گريه كنند كه صدايشان را بشنوم. سپس ميان آنها دوازده هزار دينار تقسيم كردم و گفتم: من ديگر به سوى شما باز نخواهم گشت.
مامون دستور داد امام رضا (ع) را از مسير بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بيم آن داشت اگر امام از راه كوفه، جبل و قم حركت كند، مهرورزى شيعيان شهرهاى فوق، حكومت مامون را به خطر اندازد. «تاريخ قم‏»، كه از كهن‏ترين كتب موجود جهان تشيع است، هجرت امام رضا (ع) را چنين نقل مى‏كند:
«... مامون رضا را از مرو به مدينه در صحبت رجاء بن‏الضحاك به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براى او در آخر سنه ماتين بيعت‏به ولايت عهد بستند و امام على بن‏موسى الرضا عليهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتين مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولايت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به ديهيست از ديههاى طوس كه آنرا سناباد مى‏خوانند، به نزديك نوقان در سراى حميد بن‏عبدالحميد الطائى الطوسى در پهلوى رشيد...».
هجرت امام رضا (ع) يك مهاجرت سياسى اجبارى بود كه در سال ٢٠٠ هجرى به دستور خليفه وقت انجام شد. مسير هجرت امام از مدينه به مرو چنين است:
١. مدينه
‏٢. مكه (برخى اين شهر را مسير هجرت نمى‏دانند).
٣. نباج
‏٤. بصره
‏٥. اهواز
٦. اربق (اربك)
٧. ارجان (بهبهان)
٨. ابركوه (ابرقوه)
٩. ده شير (فراشاه)
١٠. يزد
١١. قدمگاه خرانق (مشهدك)
١٢. رباط پشت‏بادام
‏١٣. نيشابور
١٤. قدمگاه نيشابور
١٥. ده سرخ‏١٦. طوس
‏١٧. سرخس
‏١٨. مرو
در جريان هجرت حضرت رضا (ع) سه مساله عمده روى داد كه به ترتيب عبارت است از: بيمارى آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نيشابور و بيان حديث ‏سلسلة الذهب و زندانى شدن در سرخس.
با توجه به استقبال بى‏نظير مردم نيشابور از امام رضا (ع) و بيان حديث‏سلسلة الذهب از سوى آن حضرت، رژيم عباسى چنان شايع كرد كه امام رضا (ع) ادعاى الوهيت كرده، او را بدين اتهام در سرخس زندانى ساخت. اينكه امام (ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نيست. ولى اين واقعه نشان مى‏دهد كه پذيرش ولايتعهدى امرى تحميلى بود. با ورود امام به مرو، مامون براى انجام يافتن نقشه‏اش استقبال باشكوهى از وى به عمل آورد و پس از پذيرش ولايتعهدى از سوى امام، به نام آن جناب سكه زد.


۳
هجرت علويان

هجرت حضرت امام على بن‏موسى‏الرضا (ع) از مدينه به مرو، هجرتى اجبارى بود كه هر نوع تصميم‏گيرى را از وى سلب كرده بود. لذا خاندان پيامبر و خاصان امام كه بى‏فروغ او زندگى برايشان مفهومى نداشت، قصد هجرت به ايران كردند و ليكن مخالفت دستگاه خلافت‏باعث‏شد تا هجرت حضرت فاطمه معصومه (س) با يكسال تاخير صورت پذيرد.
حسن بن‏محمد بن‏حسن قمى گويد:
«از سادات حسينيه از فرزندان موسى بن‏جعفر عليهما السلام كه به قم آمدند، فاطمه بود دختر موسى بن‏جعفر عليها السلام.
چنين گويد بعضى از مشايخ قم كه چون امام على بن‏موسى‏الرضا عليهما السلام را از مدينه بيرون كردند تا به مرو رود از براى عقد بيعت‏به ولايت عهد براى او سنة ماتين، خواهر او فاطمه بنت موسى‏بن‏جعفر عليهم السلام در سنه احدى و ماتين به طلب او بيرون آمد.
چون به ساوه رسيد، بيمار شد. پرسيد كه ميان من و ميان شهر قم چه قدر مسافت است، او را گفتند كه ده فرسخ است.
خادم خود را بفرمود تا او را بردارد و به قم برد. خادم او را به قم آورد و در سراى موسى بن‏خزرج بن‏سعد اشعرى فرود آمد و نزول كرد ...»

هجرت علويان

مؤلف تاريخ قم علاوه بر هجرت حضرت فاطمه معصومه (س)، از مهاجرت گروهى از فرزندان ابوطالب به اين شهر مقدس خبر مى‏دهد كه جز نام برخى از آنها در كتب انساب، هيچ اطلاعى نيست. به احتمال زياد تمامى اين مهاجرتها پس از هجرت امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) صورت گرفته باشند.
از مهمترين و معتبرترين كتب انساب كه مهاجرت آل ابوطالب را به ترتيب نام شهرها تنظيم كرده، ابو اسماعيل ابراهيم بن‏ناصر بن‏طباطبا مى‏باشد. وى در «منتقلة الطالبيين‏» به مهاجرت قريب به پنجاه تن از خاندان موسوى به ايران اشاره مى‏كند كه به شهرهايى چون آذربايجان، ارجان (بهبهان)، آبه (از نواحى قم)، آمل، بلخ، بخارا، ترنجه (از نواحى بين آمل و سارى) ترمذ، جندى‏شاپور، جره (از روستاهاى شيراز). خراسان، رامهرمز، رى، شاپور (از نواحى فارس)، سيرجان، شيراز، طبرستان، طوس، فسا، قزوين، قم، نيشابور، همدان و هرات هجرت نموده و در آن شهرها سكنى گزيده‏اند.
البته در ايران علاوه بر دو مرقد مطهر امام على بن‏موسى الرضا (ع) وحضرت فاطمه معصومه (س)، آرامگاههاى ديگرى نيز به عنوان فرزندان امام كاظم (ع) معروف هستند كه پس از هجرت امام رضا (ع) به ايران آمده و در ايران قبل از رسيدن به امام (ع) به شهادت رسيده و يا از دنيا رفته‏اند. براى نمونه به موارد زير اشاره مى‏شود:
١- حضرت احمد بن‏موسى (ع)
حضرت سيد ميراحمد بن‏موسى (ع) معروف به «شاه‏چراغ‏»، برادر امام رضا (ع) و بزرگترين پسر امام كاظم (ع) پس از ايشان است كه بعد از ولايتعهدى امام رضا (ع) عزم خراسان نمود و در دو فرسنگى شيراز، خبر شهادت امام رضا (ع) به ايشان رسيد و چون مامون دستور قلع و قمع علويان را داده بود، لذا اين بزرگوار در خطه شيراز به دست‏حاكم آنجا شهيد گرديد. شايد پس از اين واقعه بود كه فرزندش «شاهزاده ابراهيم‏» به قم مهاجرت نمود.
٢- حضرت سيد على‏اكبر
امامزاده سيد على‏اكبر كه آرامگاهش در ١٨ كيلومترى شمال شرقى شهرضا (قمشه) واقع است، نيز از برادران حضرت امام رضا (ع) و شاه‏چراغ دانسته شده است. كه به مناسبت‏حضور امام (ع) به ايران مهاجرت كرده، و قبل از رسيدن به طوس در شهر مذكور از دنيا رفته است. اطلاع دقيقى از رحلت‏يا شهادت ايشان در دست نيست.
به همراه كاروان حضرت فاطمه معصومه (س) بيست و سه نفر علوى از خاندان موسوى شامل برادران و برادرزادگان بودند.
٣- حضرت شهرضا
حضرت شهرضا به روايتى فرزند امام موسى كاظم (ع) است كه به امر برادر خود حضرت امام رضا (ع) براى ارشاد مردم اين حدود به ديار اصفهان (قمشه) رهسپار شده و سپس به دست ظلمه در كنار كوه شهرضا شهيد گرديده است.
٤- حضرت صالح
مطابق كتيبه بالاى سر در صحن و زيارتنامه، از پسران حضرت موسى بن‏جعفر (ع) و برادر امام هشتم (ع) به شمار مى‏رود.
٥- امامزاده عبدالله
نسب امامزاده عبدالله، واقع در ناحيه اسدآباد، چنين ياد شده است: «عبدالله بن‏موسى الكاظم (ع)».
٦- امامزاده عبدالله
امامزاده عبدالله واقع در دماوند را از فرزندان امام موسى كاظم (ع) مى‏دانند. شيخ مفيد ضمن برشمردن فرزندان امام موسى كاظم (ع) از عبدالله نيز نام برده است. در شرح احوالش نوشته‏اند كه آن بزگوار، روى به ولايت دماوند نهاد، چون بدانجا رسيد، قاسم هالى و سهراب هالى و فرزندان و برادرانشان خبر يافتند و راه برايشان گرفتند و شهيد كردند.
مؤلف كتاب منتقلة الطالبيين به مهاجرت شمار ديگرى از سادات اشاره مى‏نمايد كه با توجه به سلسله انساب آنها، از مهاجران عصر رضوى محسوب مى‏شوند.

هجرت اصحاب امام كاظم (ع)

علاوه بر سادات موسوى، حسينى و حسنى، بعضى از اصحاب امام كاظم (ع) كه از اصحاب امام رضا (ع) نيز هستند به ايران مهاجرت نموده‏اند و به طور غالب در قم سكونت نموده‏اند و يا نخست در شهر ديگرى چون اهواز سكونت نموده و سپس به قم منتقل شده‏اند. اصحاب امام كاظم (ع) كه هجرت اختيار نموده‏اند، به قرار زير است:
- ابراهيم بن‏محمد اشعرى
- ابراهيم بن‏هاشم
- ابوحرير قمى (زكرياى ادريس)
- احمد بن‏اسحاق بن‏عبدالله اشعرى، ابوعلى قمى
- حسين بن‏سعيد اهوازى
- حسين بن‏مالك قمى
- ريان بن‏شبيب
- ريان بن صلت
- زكريا بن‏آدم
- سعد بن‏سعد اشعرى قمى
- سهل بن‏يسع
- عبدالعزيز بن‏مهتدى
- عبدالله بن‏صلت
- على بن‏ريان بن‏صلت
- محمد بن‏حسن اشعرى
- محمد بن‏سهل قمى
- محمد بن‏على بن‏عيسى اشعرى قمى
- مرزبان بن‏عمران بن‏عبدالله بن‏سعد اشعرى
البته ممكن است‏برخى از اين اصحاب در طى مسافرتهاى عديده‏اى كه به حجاز و عراق داشته‏اند از امام كاظم (ع) حديث آموخته باشند و موطن اصلى آنها قم بوده باشد.

شخصيتهاى همراه حضرت معصومه (س)

به همراه كاروان حضرت فاطمه معصومه (س) بيست و سه نفر علوى از خاندان موسوى شامل برادران و برادرزادگان بودند. نام برادران همراه كريمه اهل بيت‏به نقل مؤلف «بحر الانساب‏» به ترتيب زير است:
١- فضل
٢- على
٣- جعفر
٤- هادى
٥- قاسم
٦- زيد
به حسب ظاهر، «هادى‏» تصحيف «هارون‏» باشد. چون در كتب انساب از هادى به عنوان يكى از فرزندان امام كاظم (ع) نام برده نشده و غير از امام على بن‏موسى‏الرضا (ع) فرزند ديگرى به نام على نداشته است و چون زيد معروف به «زيد النار» در بصره قيام كرده بود و وى را نزد امام رضا (ع) برده بودند، بعيد به نظر مى‏رسد كه همراه كاروان حضرت معصومه (س) بوده باشد. بدين ترتيب ممكن است چهار تن از افراد فوق همراه كريمه اهل بيت‏بوده باشند:
١- فضل
٢- جعفر
٣- هارون
٤- قاسم


۴
با كاروان نور; از مدينه تا قم

علاوه بر همراهى جمعى از برادران، بانوانى نيز، حضرت فاطمه معصومه (س) را همراهى مى‏كردند. اسامى اين خواهران كه ممكن است‏خواهران كنيزهاى حضرت بوده باشند، عبارتند از: ميمونه، فاطمه صغرى و خديجه خاتون (دختران امام كاظم (ع))، خواهر حضرت معصومه (س) و «سلطان موصليه‏» خادمه آن حضرت.
عباس فيض گويد: برخى از مورخان از محدث قمى مؤلف «حاشيه انساب المجدى‏» نقل كرده‏اند كه:
«ميمونه‏» بنت موسى بن‏جعفر با فاطمه معصومه (س) است و مى‏خواهند اينطور استفاده كنند كه، فاطمه با خواهر خود ميمونه همسفر بوده‏اند، در صورتى‏كه اين عبارت از دفن وى در جوار فاطمه حكايت مى‏كند.
البته بايد گفت كه در متن «المجدى‏» كه اخيرا به چاپ رسيده، از «ميمونه‏» دخت امام كاظم (ع) نامى به ميان نيامده است. با اين حال باز هم، همراهى آن بانوى مكرمه با حضرت معصومه (س) منافاتى ندارد. چه اين كاروان شامل همه و يا قسمت عمده‏اى از خاندان موسوى، پس از يك سال تاخير مى‏خواست‏به امام رضا (ع) بپيوندد. در مورد فاطمه صغرى بايد گفت كه امام كاظم (ع) دو دختر به نام فاطمه داشتند;
١. فاطمه كبرى (حضرت فاطمه معصومه (س))
٢. فاطمه صغرى
فاطمه صغرى، كودكى خردسال بود و در مسير كاروان از دنيا رفت و در روستايى از توابع آشتيان به خاك سپرده شد.
خديجه خاتون، نزديك مزار «طيب‏» و «طاهر» وفات يافت و در همانجا مدفون گرديد.
سلطان موصليه نيز در نائين دفن شده است.
البته غير از افراد مذكور، آقاى بلاغى از شخصى به نام «سيد مرتضى طبيب حضرت معصومه (س)» نام مى‏برد. او پس از ذكر نام پزشكى در نائين، نسبش را به «سيد مرتضى‏» مى رساند و مى‏گويد:
«ميرزا محمد طبيب; فرزندش ميرزا محمد على است كه نسبشان به سيد مرتضى طبيب حضرت معصومه (س) منتهى مى‏شود كه در قم مدفون است‏».
با توجه به نظريه‏هاى مذكور، برخى از شخصيتهاى همراه حضرت فاطمه معصومه (س) عبارتند از: فضل، جعفر، قاسم، هارون، اسحاق، محمد، ميمونه، فاطمه صغرى، خديجه خاتون (كه همه از فرزندان امام كاظم (ع) هستند) و خواهر حضرت معصومه (س) كه نامش معلوم نيست و سلطان موصليه خادمه حضرت معصومه (س).

با كاروان نور; از مدينه تا قم

هجرت امام رضا (ع) از مسير بصره، اهواز و فارس به مرو صورت گرفت; در حالى كه، هجرت حضرت فاطمه معصومه (س) يك سال پس از آن، از مسير ديگرى انجام شد.
حسن بن‏محمد بن‏حسن قمى مى‏نويسد:
«از سادات حسينيه از فرزندان موسى بن‏جعفر (عليهما السلام) كه به قم آمدند فاطمه دختر موسى بن‏جعفر (عليهما السلام) بود. چنين گويند بعضى از مشايخ قم كه چون امام على بن‏موسى الرضا (عليهما السلام) را از مدينه بيرون كردند تا به مرو رود از براى عقد بيعت‏به ولايت عهد براى او فى سنة ماتين،خواهر او فاطمه بنت موسى بن‏جعفر (عليهم السلام) در سنه احدى و ماتين به طلب بيرون آمد چون به ساوه رسيد، بيمار شد. پرسيد كه ميان من و ميان شهر قم چقدر مسافت است؟ او را گفتند كه ده فرسخ است. خادم خود را بفرمود تا او را بردارد و به قم برد. خادم او را به قم آورد...»
حبيب پورمظاهر مى‏نويسد:
«ستى فاطمه ملقب به معصومه خاتون دختر امام موسى كاظم (ع) علو مرتبه‏اش زياده از حد بيان است. در سال دويست و يك هجرى زمان ولايت عهد حضرت امام رضا (ع) با برادران خود فضل على و جعفر و هادى و قاسم و زيد با بعضى از برادرزادگان و چند خدمه از بغداد به عزم ديدار برادر عازم خراسان شدند...»
از مجموع اين سخنان چنين برمى‏آيد كه كاروان حضرت فاطمه معصومه (س) از شهرهاى مدينه، بغداد، ساوه و قم عبور كرده است.
در صورتى كه، حضرت بيمار نمى‏شدند، مى‏بايست از طريق «رى‏» به «مرو» مى‏رفت. اما بيمارى ايشان موجب شد تا در قم اقامت نمايد و در همانجا به ديدار خدا بشتابد. (نقشه شماره ١٢)
اگر گفته مؤلف «بحر الانساب‏» را ناديده انگاريم و تنها به نوشته حسن بن‏محمد بن حسن قمى بسنده كنيم، شهر ساوه ما را از مسير هجرت معصومه (س) از مدينه به قم آگاه‏مى‏سازد. چه اينكه شهر ساوه در مسير مدينه، كوفه و بغداد به خراسان قرار دارد; بر خلاف مدينه، بصره و اهواز به خراسان كه حضرت امام رضا (ع) از اين مسير عبور كردند.
لسترنج گويد:
«در زمان عباسيان البته بغداد بزرگترين شهر عراق بود، ولى يك قرن پيش از آنكه اين سلسله روى كار بيايد، مسلمانان قرن اول پس از فتح عراق به ساختن سه شهر بزرگ دست زدند كه واسط و كوفه و بصره باشد. اين سه شهر تا چندين قرن آبادى و رونق داشت و با انبار (از شهرها دوره ساسانيان) كه در ساحل فرات و با بغداد در يك عرض جغرافيايى بود، بزرگترين شهرهاى پرجمعيت عراق را در دوره عباسيان تشكيل مى‏دادند.»
«معروفترين شاهراه‏ها، جاده بزرگ خراسان بود كه به شرق مى‏رفت و پايتخت را به شهرهاى ماوراء النهر در حدود چين متصل مى‏ساخت.
اين جاده از دروازه خراسان در خاور بغداد شروع مى‏شد و از صحرا گذشته از پلهاى مستحكمى كه بر روى رودخانه‏ها ساخته بودند، عبور مى‏كرد تا به «حلوان‏» پاى گردنه‏اى كه از آنجا به كوههاى ايران مى‏رسيد، منتهى مى‏گرديد، و در اينجا به ايالت جبال وارد مى‏شد و پس از عبور از يك سربالايى تند به كرمانشاه مركز استان كردستان مى‏رسيد و ايالت جبال را با خطى مورب درنورديده به سمت‏شمال خاورى مى‏رفت و از همدان نيز مى‏گذشت تا به «رى‏» مى‏رسيد، پس از عبور از رى به سمت‏خاور متوجه مى‏شد و از «قومس‏» عبور نموده، كوههاى طبرستان را در سمت چپ و كوير لوت را در جنوب خود مى‏گذاشت، تا نزديك بسطام به ايالت‏خراسان وارد مى‏گرديد و از نيشابور عبور نموده از طوس مى‏گذشت و به مرو مى‏رسيد».
«باز برمى‏گرديم به بغداد مركز جاده‏ها. شاهراه بزرگى براى زيارت مكه و مدينه از سمت‏باختر بغداد به جنوب متوجه گرديده به كوفه، در حاشيه باديه عربستان، مى‏رفت و به خط تقريبا مستقيم از آنجا گذشته به حجاز مى‏رسيد. يك جاده ديگر براى زيارت مكه از بصره تقريبا به موازات جاده اول شروع مى‏شد و در دو منزلى شمال مكه به جاده قبلى مى‏پيوست‏».

شرح منازل مدينه تا بغداد

ترتيب منازل و راههايى كه در قرون اوليه مورد استفاده مسلمانان بود در كتابهاى جغرافيايى ثبت‏شده است.
قديم‏ترين جغرافى‏دانان اسلامى «ابن‏خردادبه‏»، «قدامه‏»، «يعقوبى‏» و «ابن‏رسته‏» هستند كه در قرن سوم هجرى به تاليف كتب جغرافيايى و شناسايى جغرافيايى جهان اسلام همت گمارده‏اند.
«ابن‏رسته‏» در «الاعلاق النفيسة‏» منازل بغداد تا مدينه را مشخص كرد. چون تاليف كتاب در دوره حكومت عباسيان انجام گرفته، منازل هر يك از شهرهاى مهم از بغداد معين شد. چون عباسيان پس از بناى بغداد در سال ١٤٥ هجرى، آن شهر را تا انقراض نظام حكومتى به دست هلاكو، ايلخان مغول در سال‏٦٥٦ هجرى، پايتخت و مركز خلافت رژيم عباسى قرار داده بودند.
بنابراين، حضرت معصومه (س) از مدينه، راه كوفه و بغداد را انتخاب كرده است. شرح منازل اين مسير به اين ترتيب است.
١. مدينه تا طرف،٢٧ ميل.
٢. طرف تا سقره،٧ ميل.
٣. سقره تا بطن‏النخل، ١٥ ميل. (از طرف تا بطن‏النخل ٢٢ ميل مى‏شود)
٤. بطن‏النخل تا مكحولين.
٥. مكحولين تا حصين.
٦. حصين تا عسيله،١٣ ميل. (از عسيله تا بطن‏النخل‏٣٦ ميل است)
٧. عسيله تا محدث، ٢٨ ميل.
٨. عسيله تا معدن نقره،٤٣ ميل. (معدن نقره، محل تلاقى راه بصره، كوفه و مدينه است).
٩. معدن نقره تا حاجر، ٣٤ ميل. (قرورى، استراحتگاه شبانه اين منزل است).
١٠. حاجر تا سميراء، ٣٤ ميل. (استراحتگاه شبانه آن عباسه است).
١١. سميراء تا توز، ٢٠ ميل (استراحتگاه شبانه آن محقية است).
١٢. توز تا فيد، ٣١ ميل. (استراحتگاه شبانه آن قرنتين است).
١٣. فيد تا الاجفر،٣٦ ميل. (در آنجا مسجد جامعى است، قرائن استراحتگاه شبانه آن است).
١٤. الاجفر تا خزيمية، ٢٤ ميل. (استراحتگاه شبانه آن اغر).
١٥. خزمية تا ثعلبية، ٣٢ ميل. (استراحتگاه آن عين است).
١٦. ثعلبية تا بطانية، ١١ ميل. (استراحتگاه آن بهينة است).
١٧. بطانية تا شقوق،٢٩ ميل (استراحتگاه آن بدرين است).
١٨. شقوق تا زباله، ٢١ ميل. (استراحتگاه آن تنانير است).
١٩. زباله تا قاع، ٢٤ ميل. (استراحتگاه آن جريسى است).
٢٠. قاع تا عقبه، ٢٤ ميل (استراحتگاه شبانه آن جلحاء است).
٢١. عقبه تا واقصه، ٢٠ ميل (استراحتگاه شبانه آن سماء است).
٢٢. واقصه تا قرعاء، ٢٤ ميل. (طرف استراحتگاه آن است).
٢٣. قرعاء تا مغيثه، ٣٢ ميل. (مسجد سعد استراحتگاه آن است).
٢٤. مغيثه تا قادسيه، ٣٠ ميل.
٢٥. قادسيه تا كوفه، ١٥ ميل.
٢٦. كوفه تا ساهى،٧ ميل.
٢٧. ساهى تا بازار اسد،٧ فرسخ.
٢٨. بازار اسد تا قصر ابن‏هبيره،٦ فرسخ.
٢٩. قصر ابن‏هبيره تا پل كوثى، ٥ فرسخ.
٣٠. پل كوثى تا بغداد،٧ فرسخ.


۵
بغداد تا «رى‏»

در شماره‏هاى قبل از همراهان و مسافت‏هاى منازل كاروان نور حضرت معصومه (س) سخن گفتيم اينك دراين شماره به معرفى بيشتر شهرستانها و منازل بين راه‏مى‏پردازيم.
١. مدينه
مدينه از سال اول هجرت تا زندانى شدن امام كاظم (ع)، محل سكونت دائمى آل رسول (ع) محسوب مى‏شد. با شهادت امام كاظم (ع)، در بغداد، امام رضا (ع) بار ديگر منصب امامت را در مدينه تداوم بخشيد تا آنگاه كه با هجرت اجباريش به خراسان، علويان و اصحاب خاص آن بزرگوار نيز راه ايران را در پيش گرفتند. حضرت فاطمه معصومه (س) و كاروان همراهش يكى از اين گروههاى مهاجر بودند.
تاريخ نويسان زيادى از انگيزه و چگونگى هجرت مهاجران علوى به ايران و سلوك عملى آنان در مدينه سخنى به ميان نياورده‏اند اما با توجه به حيات سياسى و فرهنگى آن دوره مى‏توان دريافت كه هجرت امام رضا (ع) به ايران عامل اساسى اين مهاجرتها بود.
زيرا امام رضا (ع) پيشواى دينى و سياسى شيعيان، به خصوص علويان و خاندان طهارت، بود و سرپرستى خاندان موسوى پس از شهادت امام هفتم (ع) را نيز بر عهده داشت; چنانكه در وصيت‏نامه امام موسى كاظم (ع) به اين مساله تصريح شده است. از اين روى علويان و بخصوص خاندان موسوى در پيوستن به امام رضا (ع) اصرار داشتند. به يقين حضرت معصومه (س) و همراهان نيز با همين انگيزه هنگام خارج شدن از مدينه با رسول خدا (ص) وداع كرده، راه طولانى مرو را در پيش گرفتند.
٢. معدن نقره
در منزلگاه معدن نقره بدويان بسيارى ساكنند. آب شرب اندك ساكنان آن از چاهها تامين مى‏شود. اين منزلگاه محل تلاقى راه مدينه، كوفه و بصره است; اصطخرى در اين باره مى‏گويد:
«از كوفه تا مدينه بيست مرحله دارند... و از بصره به مدينه هژده مرحله باشد و به معدن نقره راه كوفه و بصره به هم اوفتد».
از مدينه تا معدن نقره، مسير مشترك حضرت امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) است و از معدن نقره امام رضا (ع) راه «نباج‏» را در پيش گرفت و حضرت معصومه (س) به قادسيه رفت تا از مسير كوفه به برادر بپيوندد.
٣. قادسيه
روستاى كوچكى نزديك كوفه و در مسير كاروانهاى حج است.
خسروپرويز، براى دفع اتراك شخصى به نام قادس را به آنجا فرستاد و به اين جهت اين روستا به نام او «قادسيه‏» نامگذارى شد.
ابوالفداء موقعيت قادسيه را در «تقويم البلدان‏» اينگونه به تصوير كشيده است:
«قادسيه شهرى است كوچك با نخلستان‏ها و آب‏ها. قادسيه و حيره و خورنق همه در حاشيه بيابان و كنار سواد عراق واقع شده‏اند. بيابان در جانب غربى اين شهرها، و نخلستان‏ها و رودها در جانب شرقى آنهاست‏».
در «المشترك‏» آمده است كه: قادسيه شهركى است. ميان آن و كوفه پانزده فرسخ است. بر سر راه حجاج، واقعه قادسيه در ايام عمر بن‏الخطاب در آنجا اتفاق افتاد. نيز قادسيه قريه‏اى است‏بزرگ نزديك سامرا در آنجا شيشه مى‏سازند. در «الترتيب‏» آمده است كه: قادسيه را بدان جهت‏بدين نام خوانده‏اند كه اهل قادس بدان نزول كردند. و قادس قريه‏اى است در مروالرود.
٤. كوفه و نجف
كوفه از شهرهاى اقليم سوم از عراق، بر كناره شعبه‏اى از فرات قرار دارد. مؤلف «حدود العالم‏» در اين باره مى‏گويد:
«كوفه، شهركى است‏بر لب رود فرات نهاده و بناى وى سعد بن‏ابى‏وقاص كرده است و روضه اميرالمؤمنين على‏بن‏ابى‏طالب (كرم الله وجهه) آنجاست‏».
ابوالفداء به نقل از العزيزى مى‏نويسد:
«كوفه‏» به قدر نيمه‏اى از بغداد است و قبر اميرالمؤمنين على‏بن‏ابى‏طالب (كرم الله وجهه) در نزديكى آن است. مشهدى عظيم ساخته‏اند و مردم از اقطار زمين به زيارت آن مى‏آيند. در «الترتيب‏» آمده است كه كوفه را از جهت تدوير بنايش بدين نام خوانده‏اند. چه عرب وقتى توده‏اى از رمل را به شكل مدور بيند گويد: «رايت كوفانا» و نيز گفته‏اند: از جهت اجتماع مردم در آن به كوفه موسوم شده، چه وقتى رمل‏ها در يك جا بر هم انباشته شوند، گويند: «تكوف الرمل‏».
مدينه از سال اول هجرت تا زندانى شدن امام كاظم (ع)، محل سكونت دائمى آل رسول (ع) محسوب مى‏شد.
با توجه به اين نكته مرقد مطهر امام على (ع) تا زمان هارون الرشيد مخفى بود و امامان شيعه و اصحاب خاص پنهانى به زيارت آن حضرت مى‏رفتند، به نظر مى‏رسد حضرت فاطمه معصومه نيز درگذر از اين شهر به زيارت مرقد مطهر حضرت على (ع) رفته است.
در اين شهر شمار زيادى از علويان نيز مدفونند كه آرامگاه «مسلم بن‏عقيل‏» يكى از آنهاست.
٥. بغداد و كاظمين
در «اللباب‏» آمده است كه:
«بغداد» را بدان سبب بدين نام خوانده‏اند كه به «كسرى‏»، خواجه‏سرايى از مردم مشرق اهداء شد. و كسرى اين سرزمين را بدو اقطاع داد و آن خواجه‏سرا را بتى بود كه در مشرق مى‏پرستيدند به نام «بغ‏» و چون آن اقطاع بدو داد او را «بغ‏داد» خواند.»
از اين رو فقهاء از ذكر اين نام كراهت دارند و بدين سبب منصور آن را «مدينة السلام‏» ناميد. چه دجله را «وادى السلام‏» مى‏گفتند.
«... برخى گويند: «بغ‏» به زبان فارسى به معنى «بستان باغ‏» است و «داد» نام مردى است. يعنى بستان داد. باغ داد...».
حمدالله مستوفى در باره مرقد امام‏زادگان در اين شهر مى‏گويد:
«... بر ظاهر آن مشاهد و مزارات متبركه بسيار است. بر جانب غربى مشهد حضرت امام موسى كاظم و نواده او حضرت امام محمد تقى الجواد (رضى الله عنهما) است و آن موضع اكنون شهرچه‏اى است، دورش شش هزار گام بود...».
با توجه به اين نكته كه حضرت فاطمه معصومه (س) از مسير بغداد راه مرو را در پيش گرفته، به احتمال زياد به زيارت مرقد حضرت باب الحوائج امام موساى كاظم (عليه آلاف التحية و الثناء) نيز نائل آمده است.
با توجه به اين نكته مرقد مطهر امام على (ع) تا زمان هارون الرشيد مخفى بود و امامان شيعه و اصحاب خاص پنهانى به زيارت آن حضرت مى‏رفتند، به نظر مى‏رسد حضرت فاطمه معصومه نيز درگذر از اين شهر به زيارت مرقد مطهر حضرت على (ع) رفته است.

بغداد تا «رى‏»

حضرت فاطمه معصومه (س) در ادامه مسير مدينه تا مرو، مى‏بايد خود را از راه بغداد به شهر رى مى‏رساند و از آنجا راه شمال را در پيش مى‏گرفت و از راه آمل، سارى و ... به مرو مى‏رفت و يا از راه رى، ورامين، خوار، سمنان و ...، كه راه كويرى است، به برادر مى‏پيوست.
ليكن در اثر حمله دشمنان اسلام و كشته شدن مردان و بيمارى آن حضرت از راه ساوه به قم آمد و در قم به لقاءالله پيوست.
مهمترين شهرها و منازلى كه حضرت معصومه (س) و كاروان همراه در ادامه مسير از بغداد تا ساوه پيمودند عبارتند از:
١ - از بغداد تا نهروان: ٤ فرسخ.
٢ - نهروان تا دير ترمه: ٤ فرسخ.
٣ - دير ترمه تا دسكره: ٨ فرسخ.
٤ - دسكره تا جولا:٧ فرسخ.
٥ - جولاء تا خانقين:٧ فرسخ.
٦ - خانقين تا قصر شيرين:٦ فرسخ.
٧ - قصر شيرين تا حلوان: ٥ فرسخ.
٨ - حلوان تا ماى ذرواستان: ٤ فرسخ.
٩ - ماى ذرواستان تا مرج القلعه:٦ فرسخ.
١٠ - مرج القلعه تا زبيديه:٧ فرسخ.
١١ - زبيديه تا خوش كارش:٣ فرسخ.
١٢ - خوش كارش تا قصر عمر: ٤ فرسخ.
١٣ - قصر عمر تا قرماشين: ٨ فرسخ.
١٤ - قرماشين تا شبديز:٣ فرسخ.
١٥ - قرماشين تا دكان:٦ فرسخ.
١٦ - دكان تا قصر اللصوص:٧ فرسخ.
١٧ - قصر اللصوص تا خنداد:٧ فرسخ.
١٨ - خنداد تا همدان: ٨ فرسخ.
١٩ - همدان تا بوزنجرد:٩ فرسخ.
٢٠ - بوزنجرد تا طرزه: ٨ فرسخ.
٢١ - طرزه تا روذه:٧ فرسخ.
٢٢ - روذه تا سونقين:٧ فرسخ.
٢٣ - سونقين تا ساوه: ٨ فرسخ.
در ادامه مسير اصطخرى فاصله ساوه تا قم را ١٢ فرسنگ ذكر مى‏كند.
٦. همدان
همدان شهرى جليل القدر داراى اقليمها و انسانهاى بسيار است كه در سال بيست و سه فتح شد و خراج آن شش ميليون درهم بود و همان است كه «ماه بصره‏» ناميده مى‏شود. چه خراج آن در حساب بخششهاى اهل بصره حمل مى‏شده است. و آب آشاميدنى اهالى آن از چشمه‏ها و رودخانه‏هايى بود كه در زمستان و تابستان جريان داشت و برخى از آنها تا «شوش‏» از استانهاى اهواز جارى مى‏شد و سپس به «دجيل‏» [دجله كوچك] نهر اهواز پيوسته تا شهر اهواز مى‏رسد.
٧. ساوه
ساوه در مغرب رى و در جنوب طالقان است و آوه در جنوب غربى ساوه واقع شده است. ساوه شهر بزرگى بود كه بر سر راه حجاج خراسان بازارهاى نيكو داشت. شهرى خوش با خانه‏هاى نيكو بود. ميان ساوه و قم، دوازده فرسخ است. و در «اللباب‏» آمده است كه: ساوه ميان رى و همدان است.
مؤلف تاريخ قم از حضور حضرت فاطمه معصومه (س) در شهر ساوه خبر داده است; كه با كاروانى جهت ملاقات برادر امامش، از مدينه راهى مرو بود و در ساوه بيمار شد و به قم آمد.
اما مؤلف بحرالانساب علت‏بيمارى حضرت را مسموم شدن ايشان در ساوه ذكر مى‏كند، همانگونه كه برادران آن بانو در اين شهر به شهادت رسيدند و در اثر سمى كه به بانوان كاروان داده شد، «فاطمه صغرى‏» (س) قبل از «فاطمه كبرى‏»، حضرت معصومه (س) در روستايى از روستاهاى آشتيان به شهادت رسيد. در بحرالانساب آمده‏است.
«اما ستى فاطمه ملقب به معصومه خاتون دختر امام كاظم (عليه السلام) علو مرتبه زياده از حد بيان است، در سال دويست و يك هجرى زمان ولايت عهدى حضرت امام رضا (عليه السلام) با برادران خود فضل و على و جعفر و هادى و قاسم و زيد با بعضى از برادرزادگان و چند خدمه از بغداد به عزم ديدار برادر عازم خراسان شدند. بعد از طى طريق چون به شهر ساوه كه يك منزلى قم است، رسيدند ملحدان ساوه خبر شدند، در صدد اذيت‏برآمده، با امام‏زادگان محاربه كردند، آخرالامر تمامى امامزادگان كه بيست و سه نفر بودند شهيد شدند، چون اهالى قم خبر يافتند، بشتافتند، وقتى رسيدند كه امام‏زادگان شهيد شده بودند، آنها را دفن نموده، ستى فاطمه را با خدم و حشم به شهر قم بردند...»
حمله حراميان بنى‏عباس در ساوه به كاروان حضرت فاطمه معصومه (س) و شهادت مردان كاروان و مسموم كردن بانوان از سوى برخى ديگر از مورخان نيز تاييد شده است.
استاد جعفر مرتضى عاملى بر اين عقيده است كه حضرت فاطمه معصومه (س) در اين تهاجم به دست عباسيان مسموم شده است.
«لسترنج‏» هم در كتاب «جغرافياى تاريخى سرزمينهاى خلافت‏شرقى‏» به مسموميت كريمه اهل بيت اشاره نموده‏است.
بعد از طى طريق چون به شهر ساوه كه يك منزلى قم است، رسيدند ملحدان آنجا خبر شدند، در صدد اذيت‏برآمده، با امام‏زادگان محاربه كردند، آخرالامر تمامى امامزادگان كه بيست و سه نفر بودند شهيد شدند، چون اهالى قم خبر يافتند، بشتافتند، وقتى رسيدند كه امام‏زادگان شهيد شده بودند، آنها را دفن نموده، ستى فاطمه را با خدم و حشم به شهر قم بردند...
«شهر قم در شمال كاشان، چون مزار حضرت فاطمه خواهر امام رضا (ع) معاصر هارون الرشيد است. نزد شيعيان شهرت كامل دارد و معروف است، هنگامى كه آن معصومه مى‏خواست‏به ديدار برادرش به خراسان رود، در شهر قم مسموم گرديد و وفات يافت.»
تفاوت گزارش لسترنج‏با ديگران در اين است كه او محل مسموميت‏حضرت معصومه (س) را شهر قم ذكر مى‏كند. اما اين گزارش با ديگر قرائن تاريخى موافق نيست. ليكن تاكيد او و ديگران به مسموميت كريمه اهل بيت‏٧، شهادت آن بانوى مكرمه امرى مسلم و غير قابل انكار مى‏نمايد.
از علل پذيرش قول مؤلف بحرالانساب در مورد حمله حراميان بنى‏عباس به كاروان مدينه و شهادت‏مردان كاروان، وجود آرامگاههايى از فرزندان امام كاظم (ع) در شهر ساوه‏است.
حمدالله مستوفى وقتى از شهر ساوه ياد مى‏كند، به يادآورى مزارها و مشهدهاى شهر پرداخته، به تربت امامزاده اسحاق اشاره مى‏نمايد:
«... و از مزار اكابر و اوليا تربت‏شيخ عثمان ساوجى و بر ظاهر آن به جانب شمال مشهد سيد اسحاق بن امام موسى الكاظم (رضى الله عنهما) است...»
اسحاق بن‏موسى بن‏جعفر (ع) يكى از اولاد ذكور امام كاظم (ع) است كه نام وى در كتب انساب ميان فرزندان امام هفتم ذكر شده است.
على اكبر تشيد از مزار ديگرى در ده كيلومترى شهرستان ساوه بنام امامزاده هارون قدس سره ياد مى‏كند، نامش در كتب انساب در رديف پسران امام كاظم (ع) ذكر شده است، وى گويد:
«در ده كيلومترى شهرستان ساوه مزارى موجود است كه به نام امامزاده سيد هارون بن‏موسى‏الكاظم (عليه السلام) ناميده مى‏شود و در السنه مردم نسلا بعد نسل از زمان قديم گفته مى‏شود كه اين سيد جليل بعد از تفرقه سادات بوسيله سپاه عباسان با جراحات زيادى در داخل زراعات قريه «ورزنه‏» به زمين افتاده و در حال ضعف و اغماء بوده است. ... عمال مامون ملعون كه آن حضرت را جستجو مى‏كرده‏اند، ... فورا به قتلش مبادرت مى‏نمايند.»
بدين ترتيب دو تن از برادران همراه حضرت معصومه (س) در ساوه به شهادت رسيده‏اند.
٨. تفرش
مؤلف جغرافياى تاريخى تفرش و آشتيان از وجود امامزاده‏هايى در اين منطقه كه از فرزندان، بى‏واسطه و با واسطه، حضرت امام كاظم (عليه السلام) هستند، خبر داده است. به احتمال زياد اين اشخاص از همراهان حضرت معصومه (س) بوده‏اند كه در اثر حمله‏اى ديگر از سوى عباسيان و يا در اثر جراحتى كه داشته‏اند در بين راه به شهادت رسيده‏اند.
امامزادگان ديگرى كه بدون واسطه از فرزندان امام كاظم (ع) بوده و در روستاهاى تفرش مدفونند، عبارتند از:
١. محمد فرزند امام كاظم (ع)
اين امامزاده در خاور شهر تفرش در كويى است كه به مناسبت مزار همين امامزاده محمد، «مشهد» ناميده مى‏شود.
مشهد امامزاده محمد، از بناهاى عصر صفويه و آراسته به كاشيكارى، تزئيينات، گچ‏برى و نقاشى همان دوره است. اين مزار داراى بقعه، مرقد، صندوق منبت كارى شده، گنبد و چند ايوان و صحن است.
به نظر مى‏رسد كه بناى گنبد به سال ٩٥٠ هجرى آغاز و به سال‏٩٥٦ به پايان رسيده باشد. ولى قسمتى از تزئينات، همزمان بنيان ايوان سردر ورودى صحن ١٠٥٠ انجام يافته است.
٢. امامزاده هادى فرزند امام كاظم (ع)
بقعه‏اى در دهكده جمزقان در دهستان قاهان از بخش خلجستان به نام امامزاده هادى فرزند موسى كاظم (ع) است كه مردم روستاهاى دور و نزديك به زيارت آن مى‏روند. احتمال اينكه اين امامزداگان از همراهان حضرت معصومه (س) بوده و در حمله نيروهاى بنى‏عباس متوارى و يا شهيد شده باشند، وجود دارد.


۶
شخصيت معنوى

٨- عبور از تفرش
در ادامه مسير حضرت فاطمه معصومه (س) به طرف قم، شهرستان تفرش واقع شده است. مؤلف جغرافياى تاريخى تفرش و آشتيان، از وجود امامزاده‏هايى در اين منطقه كه از فرزندان بى‏واسطه و باواسطه حضرت امام كاظم (ع) هستند، خبر مى‏دهد. به احتمال زياد آنان از همراهان حضرت معصومه (س) بوده‏اند كه در اثر حمله‏اى ديگر از سوى عباسيان و يا در اثر جراحتى كه برداشته‏اند در بين راه به شهادت رسيده‏اند.
امامزادگانى كه بدون واسطه از فرزندان امام كاظم (ع) بوده و در روستاهاى تفرش به خاك سپرده شده‏اند عبارتند از:
١-محمد; فرزند امام كاظم (ع)
كه در خاورشهر تفرش در كويى كه به مناسبت مزار همين امامزاده «مشهد» ناميده مى‏شود، دفن شده‏است.
مشهد امامزاده محمد از بناهاى عصر صفويه و آراسته به كاشيكارى، تزئينات، گچ‏برى و نقاشى همان دوره است و داراى بقعه، مرقد، صندوق منبت‏كارى شده، گنبد و چند ايوان و صحن است. به نظر مى‏رسد كه بناى گنبد در سال ٩٥٠ هجرى آغاز و سال‏٩٥٦ به پايان رسيده است ولى قسمتى از تزئينات، همزمان بنيان ايوان سردر ورودى صحن سال ١٠٥٠ پايان يافته‏است. (٢٣)
٢ - امامزاده هادى، فرزند امام كاظم (ع)
كه بقعه‏اش زيارتگاه مردم روستاهاى دور و نزديك در دهكده جمزقان در دهستان قاهان از بخش خلجستان و ساوه است. بر روى پايه‏هاى صندوق عبارت «مرقد امامزاده شاه هادى بن‏امام موسى كاظم عليه السلام‏» و تاريخ تحرير آن كه، سال‏٩٤٧ هجرى، و نام استادكار آن، قنبر بن‏محمود ساوجى نجار، به چشم مى‏خورد. (٢٤)
٣-امامزاده جعفر، فرزند امام كاظم (ع)
اين امامزاده در دهكده مصفاى گيو از روستاهاى دهستان دستگرد به خاك سپرده شده است. بقعه اين امامزاده داراى گنبدى به شكل مخروط است كه از آجر و سنگ ساخته شده و گچ‏اندود مى‏باشد.
بقعه داراى مرقد و صندوق قديمى منبت‏كارى شده با نقوش برجسته گل و بوته است و روى پلها و پايه‏هاى صندوق كتيبه‏هايى به خط برجسته ثلث منبت كارى شده‏اند كه از آن ميان عبارت: «كاتب هذا الصندوق على بن‏عنايت‏الله الحسينى غفر ذنوبه‏» و يا عبارت: «به سعى و اهتمام عاليجناب سعادت نصاب تقوى و ورع دثار خواجه سعد الدين عنايت‏الله ابن‏ملك جلال‏الدين اسكندر» و نيز عبارتهاى: «اين صندوق وقف مرقد امامزاده شاه جعفر بن‏امام موسى الكاظم عليه السلام‏». و «تمام شد فى تاريخ شهر شعبان المعظم سنه اثنى و تسعين و تسعماته نبويه عليه السلام‏». به چشم مى‏خورد. (٢٥)
٤-امامزاده زكريا، فرزند امام كاظم (ع)
اين امامزاده بين دهكده عيسى‏آباد و ميدانك در بخش خلجستان قرار دارد.
٥- بقعه در بى‏بى
اين امامزاده در مركز شهر تفرش واقع است (٢٦) او خواهر حضرت معصومه (س) بود كه (٢٧) نام اصليش مشخص نيست. (٢٨)
نويسنده عمده الطالب وجود فرزندانى به نامهاى محمد و جعفر را براى امام كاظم (ع) تاييد كرده اما از هادى و زكريا نام نبرده است. چنانكه ذكر شد، ممكن است هادى، تصحيف هارون باشد.
همچنين ابوالعلى مهدى بن‏محمد از نوادگان امام صادق (ع)، امامزاده احمد از احفاد امام كاظم (ع)، قاسم بن‏حمزة بن‏امام كاظم (ع) از نوادگان امام هفتم از ديگر امامزادگانى هستند كه در تفرش و آشتيان دفن شده‏اند. [نقشه ش‏١٥]
٩-آشتيان
آشتيان از شهرهاى استان مركزى ايران است. از شمال و غرب به شهرستان تفرش، از شرق به قم و از جنوب به شهرستان اراك محدود مى‏شود. وجود مرقد مطهر حضرت فاطمه صغرى (ع) (٢٩) نشان مى‏دهد كه كاروان حضرت معصومه (س) پس از ساوه، از تفرش عبور كرده و به آشتيان وارد شده است.
١٠-قم
گروههاى مختلفى از اعراب همزمان با فتوحات اسلامى در اقصى نقاط ايران اسكان يافتند. برخى از سپاهيان لشكر اسلام بودند كه ايران را بر عراق و حجاز ترجيح داده و ماندگار شدند. بعضى ديگر در طى مهاجرت‏هاى گوناگون به ايران آمدند. يعقوبى در البلدان در توصيف قم مى‏نويسد، از جمله قم: «و كسى كه قصد قم دارد، چون كسى كه رو به مشرق مى‏رود از همدان بيرون رود و در روستاهاى همدان پيش رود، و از شهر همدان تا شهر قم پنج منزل راه است و «شهر بزرگ قم‏»، به آن «مينجان‏» گفته مى‏شود و شهرى است جليل‏القدر كه گويند در آن هزار گذر است و درون شهر دژى است كهن براى عجم، و در كنار آن شهرى است كه به آن «كمندان‏» گفته مى‏شود و آن را رودخانه‏اى است كه در ميان دو شهر آب در آن جارى است و روى آن پلهايى است كه با سنگ بسته شده و روى آنها از شهر «مينجان‏» به شهر «كمندان‏» عبور مى‏كنند. و اهالى آن كه بر آن چيره‏اند، قومى هستند از «مذحج‏» و سپس از «اشعريان‏» و در آن مردمى از عجمهاى كهن سكونت دارند، و قومى هم از موالى كه خود مى‏گويند كه آنان موالى عبدالله بن‏عباس عبدالمطلب‏اند، و اين شهر را دو نهر است، يكى از آندو در بالاى شهر و معروف است‏به «راس المور» و ديگرى در پايين شهر و معروف به «فوروز» و اين دو نهر از چشمه‏هايى است كه در كاريزهاى حفر شده‏اى جارى مى‏شود، و اين شهر در مرغزار با وسعتى است‏به اندازه ده فرسخ، و سپس به كوههاى آن مى‏رسد، كه از آنها است كوهى معروف به «روستاى سرداب‏» و كوهى معروف به «ملاحه‏» و آن را دوازده روستا است: «روستاى ستاره‏» و «روستاى كرزمان‏» و «روستاى فراهان‏» و «روستاى وره‏» و «روستاى طيرس‏» و «روستاى كوردر» و «روستاى وردراه‏» و «روستاى سرداب‏» و «روستاى براوشتان‏» و «روستاى براحه‏» و «روستاى قارص‏» و «روستاى هندجان‏» و بيشتر آب آشاميدنى اهل شهر در تابستان از چاههاست، و راهها از قم به رى و اصفهان و كرج و همدان از هم جدا مى‏شود و خراج آن چهار ميليون و پانصد هزار درهم است‏». (٣٠)
تشيع در قم از ربع آخر قرن اول هجرى رواج يافت و از سوى امامان شيعه به عنوان پناهگاه شيعيان محسوب شد و خيل عظيمى از پيروان اهل‏بيت (ع) را در خود جاى داد.
دورى قم از مركز خلافت و سابقه تشيع در آن، به راحتى توانست‏شهر را پناهگاهى براى ياران ائمه عليهم السلام سازد. وقتى كاروان مدينه در ساوه مورد هجوم قرار گرفت مردم قم به يارى آنها شتافته و كاروان را به شهر خويش هدايت كردند.
مؤلف تاريخ قم مى‏نويسد:
«ديگر از سادات حسينيه از فرزندان موسى بن‏جعفر (عليهماالسلام) كه به قم آمدند فاطمه بود دختر موسى بن‏جعفر (عليهماالسلام)، چنين گويند بعضى از مشايخ قم كه چون امام على بن‏موسى‏الرضا (عليهماالسلام) را از مدينه بيرون كردند تا به مرو رود از براى عقد بيعت‏به ولايت عهد براى او فى سنة ماتين، خواهر او فاطمه بنت موسى بن‏جعفر (عليهم‏السلام) در سنه احدى و ماتين به طلب او بيرون آمد، چون به ساوه رسيد بيمار شد، پرسيد كه ميان من و ميان شهر قم چقدر مسافت است؟ او را گفتند كه ده فرسخ است. خادم خود را بفرمود تا او را بر دارد و به قم برد. خادم او را به قم آورد و در سراى موسى بن‏خزرج بن‏سعد اشعرى فرود آمد و نزول كرد.
و روايت صحيح و درست آن است كه چون خبر به آل سعد رسيد، همه اتفاق كردند كه قصد ستى فاطمه كنند و ازو درخواست نمايند كه به قم آيد از ميانه ايشان موسى بن‏خزرج تنها هم در آنشب بيرون آمد و چون به شرف ملازمت‏ستى فاطمه رسيد زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بكشيد و به سراى خود او را فرود آورد...» (٣١)
در اين بيان سال هجرت حضرت فاطمه (س)، بيمارى وى در ساوه، انصراف از سفر به خراسان و قصد رفتن به قم از جانب ايشان در روايتى ذكر شده كه با ذكر روايت ديگرى كه آن را صحيح مى‏دانيم آگاهى قميان از كاروان مدينه، و حضور حضرت معصومه (س) در ساوه و بيرون رفتن موسى بن‏خزرج از قم جهت استقبال از ايشان و آوردن كاروان به قم خبر مى‏دهد. همچنين در روايت اول از وجود خادمى همراه حضرت معصومه (س) آگاه مى‏شويم كه گويا در نايين مدفون است. (٣٢)
با توجه به اين نكته كه خاندان اشعرى از مهمترين خاندانهاى عرب مقيم قم بودند و تا قرن چهارم قدرت مهم شهر محسوب مى‏شدند (٣٣) بزرگ اشعريان كه به استقبال كريمه اهل بيت مى‏شتابد و آن بانوى مكرمه در خانه وى منزل مى‏كند.
حضرت فاطمه معصومه (س) پس از روزها طى طريق با شهادت ياران در منازل بين ساوه و قم، در پايگاه تشيع اسكان مى‏يابد و پس از هفده روز به شهيدان مى‏پيوندد. حسب معمول آن روز كه فاصله دو منزل در يك روز طى مى‏شد و منازل مدينه تا قم حدود ٥٤ منزل بود از اين روى اگر توقف بيش از معمولى در بين راه صورت نگيرد طى اين مسافت‏به حدود دو ماه زمان نياز دارد.
از حضرت فاطمه معصومه (س) هيچ حديث و روايتى از امام كاظم و امام رضا (ع) نقل نشده و تنها چهار روايت وى از طريق فاطمه بنت على بن‏موسى‏الرضا (ع) و بكر بن‏احمد قصرى به دست ما رسيده است. (٣٤)
مفاهيم حديثى اين روايات بر محور ولايت استوار است و معانى زير را القا مى‏كند:
١. وصايت‏حضرت اميرالمؤمنين على بن‏ابى‏طالب (ع).
٢. تثبيت جايگاه غدير در فرهنگ تشيع.
٣. هشدار به جامعه شيعى از فراموشى روز غدير خم.
٤. موقعيت على (ع) نسبت‏به رسول اعظم الهى (ص).
٥. برابرى دوستى خاندان عصمت و طهارت با شهادت در راه خدا.

شخصيت معنوى

حضرت امام موسى كاظم (ع) نسبت‏به ديگر خاندان امامت و اهل بيت عصمت و طهارت فرزندان بيشترى دارند. چند شخصيت مهم خاندان موسوى عبارتند از:
١. حضرت امام على بن‏موسى‏الرضا (ع).
٢. حضرت احمد بن‏موسى (ع).
٣. حضرت فاطمه معصومه (س).
حضرت معصومه (س) پس از امام رضا (ع) دومين شخصيت ملكوتى اين خاندان به شمار مى‏آيد و به القاب والايى چون «معصومه‏»، «كريمه اهل بيت‏»، «طاهره‏»، «حميده‏»، «بره‏»، «رشيده‏»، «تقيه‏»، «نقيه‏»، «رضيه‏»، «مرضيه‏»، «سيده‏» و «اخت الرضا (ع)» خوانده شده است كه همه به واسطه مقامات عالى عرفانى و سلوك معنوى ايشان در طول حيات و يا ظهور كرامات عديده از سوى آن بانوى مكرمه است.
شخصيت معنوى و ملكوتى حضرت فاطمه معصومه (س) به اندازه‏اى است كه زيارت وى از سوى امام معصوم (ع) ترغيب شده است. امام رضا (ع) در جواب سعد بن‏سعد فرمود.
«من زارها فله الجنة‏» (٣٥) «هر كس او را زيارت كند، ثوابش بهشت‏خواهد بود».
«من زار عمتى بقم فله الجنة‏» (٣٦) «هر كه عمه‏ام را در قم زيارت كند، بهشت از آن اوست‏».

ازدواج نكردن حضرت معصومه (س)

هيچ يك از دختران امام كاظم (ع) ازدواج نكردند و امام كاظم (ع) ازدواج نمودن آنها را به اجازه برادر بزرگوارشان حضرت امام رضا (ع) موكول كرده بود.
يعقوبى مى‏گويد:
«موسى بن‏جعفر وصيت كرد كه دخترانش شوهر نكنند و هيچ يك از آنان شوهر نكرد مگر ام‏سلمه در مصر به ازدواج قاسم بن‏محمد بن‏جعفر بن‏محمد (٣٧) درآمد و در اين باره ميان قاسم و خويشانش جريان سختى پيش آمد تا آنجا كه قاسم قسم خورد ... جز آنكه او را به حج‏برد، منظورى نداشته است‏». (٣٨)
شيخ صدوق متن كامل وصيت‏نامه امام كاظم (ع) را نقل كرده است. در بخشى از آن حضرت به ازدواج دخترانش اشاره كرده، مى‏فرمايد:
در مورد اموال و خانواده و فرزندانم، او بمنزله خود من است، و اگر صلاح ديد كه برادرانش را - كه در آغاز اين نوشته از آنها نام برده‏ام - «به همان صورت كه من در اينجا ذكر مى‏كنم‏» باقى بگذارد، مى‏تواند اين كار را بكند و اگر نخواست، مى‏تواند آنها را كنار بگذارد و كسى حق اعتراض به او را ندارد، و اگر كسى از آنها بخواهد خواهر خود را عروس كند، بدون اجازه و دستور او اين حق را ندارد، و هر نيرو و قدرتى بخواهد او را از اختياراتى كه در اينجا ذكر كرده‏ام، كنار بزند و مانع او بشود، با اين كار از خدا و رسولش فاصله گرفته و بركنار شده است و خدا و رسولش نيز با او رابطه‏اى نخواهند داشت، و لعنت‏خداوند و تمام لعنت‏كنندگان و ملائكه مقرب و انبياء و مرسلين و مؤمنين بر چنين شخصى باد، و هيچ يك از سلاطين و نيز هيچ يك از فرزندانم حق ندارند او را از اموالى كه نزد او دارم بركنار كنند، من نزد او اموالى دارم، و سخنان او در مورد مبلغ آن، كاملا مورد قبول من است چه كم بگويد، چه زياد، و علت ذكر اسامى ساير فرزندانم فقط اين بود كه نام آنها و اولاد صغيرم در اينجا با احترام ذكر شود و آنها شناخته شوند.
آن همسرانم كه «ام ولد» (٣٩) هستند، هر كدام كه در منزل باقى ماندند، داراى همان حقوق و مقررى خواهند بود كه در زمان حياتم از آن برخوردار بودند، به اين شرط كه او مايل باشد، و آنهايى كه ازدواج كنند ديگر نمى‏توانند بازگردند و مقررى دريافت دارند مگر اينكه «على‏» صلاح بداند، دخترانم نيز همين گونه‏اند.
امر ازدواج دخترانم بدست هيچ يك از برادران مادرى‏شان نيست و دخترانم نبايد كارى انجام دهند جز با صلاح ديد و مشورت او، و اگر برادران مادرى دخترانم (بدون اجازه «على‏») در مورد ازدواج آنان كارى انجام دهند خداوند تعالى و رسولش - صلى الله عليه و آله - را مخالفت و نافرمانى كرده‏اند، او نسبت‏به مسائل ازدواج قوم خود داناتر است اگر خواست تزويج مى‏كند و اگر نخواست، نمى‏كند، و من آنان را نسبت‏به آنچه در اين نوشته ذكر كرده‏ام وصيت نموده‏ام و خداوند را بر آنها گواه مى‏گيريم.
حضرت موسى بن‏جعفر عليهما السلام و شهود، مهر كردند.
به طور يقين منع امام كاظم (ع) بنا بر مصالح ويژه عصر خويش بود چه شيعيان در تقيه به سر مى‏برند و امكان داشت افرادى بيگانه كه هيچ مناسبتى با اهل‏بيت ندارند با خانواده تقوا و عفاف رابطه نسبى پيدا كنند. به همين دليل اين منع آغاز نهضت‏بانوان موسوى بر عليه عباسيان تلقى شد و اين خاندان بزرگ با مبارزه منفى خود ساختار اجتماعى عصر عباسى را زير سؤال بردند كه حضرت فاطمه معصومه (س) در اين نهضت نقش ويژه‏اى داشت، همانگونه كه كاروان مدينه به نام ايشان مشهور است‏به صراحت نامى از ديگر خواهران ايشان برده نشده است و تنها آرامگاههاى منسوب به آنان در طول مسير ما را به نام بانوان موسوى كه همراه حضرت معصومه (س) بودند، هدايت مى‏كند.


۷
امام رضا (ع) در قم

وجود پاكيزه حضرت معصومه (س) تنها هفده روز در قم دوام يافت‏و پس از اين مدت كوتاه به لقاء الله شتافت.
مولف تاريخ قم از وفات و تشييع پيكر نورانى دختر موسى بن جعفر (ع) چنين‏ياد كرده است:
«... ستى فاطمه ... هفده روز در حيات بود چون او را وفات رسيد بعد از تغسيل‏و تكفين و نماز موسى بن خزرج در زمينى كه او را بابلان بود آنجا امروز روضه‏مقدسه اوست، دفن كرد و بر سر تربت از بوريا سايه ساخته بودند تا آنگاه كه زينب‏دختر محمد بن على الرضا: اين قبه بر سر تربت او بنا نهاد».
با توجه به نقل برخى از مورخان و قرائنى كه در طول مسير از ساوه تا قم مشهوداست، همانگونه كه مردان كاروان را به شهادت رسانده‏اند، حضرت فاطمه معصومه (س) وبانوان همراهش توسط عوامل بنى‏عباس مسموم شدند.
در طى مسافت هر يك از بانوان با تاثير سم، به شهادت رسيده و در شهرها وروستاهاى مسير حركت‏به خاك سپرده شدند.
اشعريان در زمان ورود كاروان مدينه، از بزرگان قم و برجسته‏ترين شخصيتهاى‏سياسى فرهنگى شهر به شمار مى‏آمدند. لذا به همين جهت موسى بن خزرج به استقبال‏كاروان حضرت شتافت و آنها را در منزل خود جاى داد و پس از شهادت حضرت معصومه (س)محل خاك سپارى حضرت را عهده‏دار شد. او نخستين كسى بود كه توليت مزار شريف كريمه‏اهل بيت را بر عهده گرفت. پس از گذشت چند سال حضرت زينب دختر امام جواد (ع)قبه‏اى از آجر بر فراز آرامگاهش بنا كرد. در طول عصر امامت، وكلاى امامان شيعه به‏اين مهم مى‏پرداختند. «حسين بن اشكيب سمرقندى‏» متوفاى بعد از ٢٦٠ هجرى قمرى،از دانشمندان نامور ايران و از اصحاب امام هادى (ع) و امام حسن عسكرى (ع) ازجمله افرادى است كه در اواسط قرن سوم هجرى توليت آستانه مقدسه قم را بر عهده‏داشت. نجاشى در كتاب خود از سمرقندى اينگونه ياد كرده است:
«حسين بن اشكيب، از علماى اماميه و از مردم خراسان، دانشمندى موثق و مقدم‏بوده است. كشى او را در شمار اصحاب امام حسن عسكرى (ع) آورده و عياشى از وى‏بسيار روايت نموده و به حديثش اعتماد كرده است. او در نقل حديث مورد وثوق كامل‏و شخصى منضبط بوده است.» كشى نيز از او ياد كرده است: «او قمى و خادم قبر بود... استاد ما (شيخ مفيد) از ابوالقاسم جعفر بن محمد قولويه از محمد بن‏وارث سمرقندى نقل مى‏كرد كه كتاب «رد بر كسى كه گمان كرده پيغمبر پيش از بعثت‏بر دين قوم خود بوده است‏» و كتاب «رد بر زيديه‏» و «كتاب نوادر» ازتاليفات حسين به اشكيب است ...» احتمال دارد وكيل وقت امام حسن عسكرى (ع)،«احمد بن اسحاق اشعرى‏» در زمان حيات امام يازدهم توليت آستانه مقدسه قم راعهده‏دار بوده باشد.
نويسنده تاريخ قم تنها به سال وفات (٢٠١ ه. ق) حضرت‏معصومه (س) اشاره كرده است. برخى ديگر از متاخرين، دهم ربيع‏الثانى را روزارتحال آن حضرت ذكر كرده‏اند.

امام رضا (ع) در قم

امام رضا (ع) طبق دستور مامون‏از راه بصره، اهواز و فارس به خراسان برده شد تا بتواند با تاييد ولايتعهدى‏امام، كومت‏خود را مستحكم كند. اما مامون از اينكه امام رضا (ع) از شهرهاى‏شيعه نشين عبور داده شود، مى‏هراسيد.
زيرا احتمال مى‏داد مردم به امام پيوسته بر عليه او دست‏به شورش بزنند. به‏همين دليل اين سخن امام رضا (ع) در سفر اول خود به خراسان، از مسير كوفه‏نيامده، صحيح به نظر مى‏رسد نمى‏تواند سخن قاطعى در مورد نيامدن امام به قم وعبور ايشان از راه كوفه باشد; زيرا، در منابع روايى ما آمده است كه امام رضا (ع)در قادسيه، منزلى از منازل راه كوفه به خراسان با بزنطى ملاقات داشته است.
بيهقى در تاريخ خود يادآور مى‏شود كه طاهر ذواليمينين، با امام رضا (ع) در بغدادبيعت كرد و تذكره نويسان با كمال صراحت ورود امام رضا (ع) به قم را نقل‏كرده‏اند. به اين ترتيب احتمال مى‏رود سفر ديگرى نيز داشته باشند و اين نظر براساس منابع تاريخى گفتارى درست‏به نظر مى‏رسد.
چنانكه يعقوبى گويد:
«مامون در سال ٢٠٢ از مرو رهسپار عراق شد و وليعهدش رضا (ع) و وزيرش فضل بن‏سهل ذوالرياستين همراه وى بودند.» طبرى انگيزه مسافرت مامون به بغداد درسال ٢٠٢ ه را اينگونه گزارش كرده است: «از جمله حوادث سال ٢٠٢ ه.
ق آن بود كه مردم بغداد با «ابراهيم بن مهدى‏» بيعت كردند و او را مبارك نام‏نهادند.» گويند: در نخستين روز محرم با وى بيعت‏خلافت كردند و مامون را خلع‏كردند و چون روز جمعه شد، ابراهيم به منبر رفت و نخستين كسى كه با وى بيعت كرد،عبيدالله بن عباس هاشمى بود، سپس منصور بن‏مهدى، پس از آن بنى‏هاشميان ديگر، پس‏از آن سرداران ... اينان سران و پيشروان بودند كه از مامون خشمگين بودند كه‏مى‏خواست‏خلافت را از پسران عباس به پسران على برد و پوشش پدران خويش را كه سياه‏بود، رها كرده بود و سبز پوشيده بود.»
در اثر اختلافاتى كه در بغداد، پايتخت‏پيشين عباسيان، روى داد مامون دستور صادر كرد به سوى بغداد حركت كنند. و خودبه همراه امام رضا (ع) راه بغداد را در پيش گرفت و پس از سركوب آشوب به مروبازگشت. از اين روى ممكن است عبور امام رضا (ع) از قم در جريان رفت و آمدى كه‏بين بغداد و مرو روى داد، صورت گرفته باشد. يكى از مورخان در اين باره مى‏نويسد:
«حضرت رضا (ع) وارد قم شد و مردم كه از ورود آن حضرت باخبر شده بودند، به‏ملاقات آن حضرت مى‏شتافتند و براى ضيافت ايشان بر يكديگر پيشى مى‏گرفتند، حضرت‏براى قطع خصومت فرمود: «ان الناقه ماموره‏» اين شتر مامور است و به هر كجابرود، همانجا منزل خواهيم كرد شتر به حركت درآمد تا كنار خانه‏اى زانو زد.
صاحب آن خانه شب قبل از ورود آن حضرت در خواب ديده بود كه حضرت رضا (ع) فرداميهمان او خواهند بود و چون روياى او به حقيقت پيوست در شگفت‏شد. آن خانه موردتوجه قرار گرفت و مردم به آن محل مى‏آمدند و استفاده مى‏بردند. امروز همان محل‏مدرسه شده است و اينك به «مدرسه رضويه‏» مشهور است.» و محل به محله شاه‏خراسان معروف است و تكيه‏اى به اين نام تكيه شاه خراسان نيز در قم هست.
مولف تاريخ قم نيز از چشمه‏اى در قم خبر مى‏دهد كه امام على بن موسى‏الرضا (ع) از آن چشمه آب خورده و بدان موضع غسل كرده است. چنين به نظر مى‏رسدحضرت امام على بن موسى الرضا (ع) نخستين معصومى است كه به زيارت حضرت فاطمه‏معصومه (س) آمده است.



پي نوشت ها

(1) - «تاريخ العرب‏» فليپ‏حتى، ص‏167، «مدينه منوره‏»، صالح لمعى مصطفى، ص‏17.
(2) - «تاريخ يعقوبى‏»، ج‏1، ص‏400.
(3) - «طبقات ابن‏سعد» ج‏1، ص‏499.
(4) - «سيرى در وادى عشق‏»، ص‏33،34.
(5) - «الانوار البهية‏»، محدث قمى، ص‏170.
(6) - «تاريخ يعقوبى‏»، ج‏2، ص‏421.
(7) - «عمدة‏الطالب‏»، ص‏196-197، «المجدى‏»، ص‏106.
(8) - اين اثر تاليف «سيدموسى برزنجى شافعى مدنى‏» است، «الذريعة)، ج‏24، ص‏107.
(9) - از تاليفات «عبدالوهاب شعرانى شافعى‏»، متوفاى‏937هجرى است، «كشف‏الظنون‏»، ج‏2، ص‏1565.
(10) - «وسيلة‏المعصومية‏»، ص‏65.
(11) - «گنجينه آثار قم‏»، ج‏1، ص‏386; به نقل از «نزهة‏الابرار» ولواقع الانوار.
(12) - «تاريخ اهل‏بيت‏»، ص‏82.
(13) - «اصول كافى‏»، ج‏1، ص‏397، «تاريخ بغداد»، ج‏13، ص‏27، «اقبال‏»، ص‏677، «تاريخ قم‏»، ص‏199.3
(14) - محدث گرانقدر و رجالى توانا مرحوم آية‏الله شيخ‏على نمازى متوفى دوم ذيحجه 1405ه.ق مؤلف اين اثر است كه در ده جلد تدوين يافته‏است. مرقد وى در يكى از حجره‏هاى صحن رضوى در كنار بارگاه ملكوتى امام رضا (ع) قراردارد.
(15) - «مستدرك سفينة‏البحار» ج‏8، ص‏257.
(16) - «بحارالانوار»، ج‏48، ص‏286، «تذكرة‏الخواص‏»، ابن‏جوزى، ص‏315.
(17) - و نيز رجوع‏كنيد به: «كريمه اهل‏بيت‏» ص‏97-103، «زندگانى حضرت موسى‏بن جعفر (ع)، عمادزاده، ج‏2، ص‏375، «حضرت معصومه، فاطمه دوم، اشتهاردى، ص‏111،113.
(18) - برگرفته از آيه‏35 سوره احزاب.
(19) - اصول كافى، ج‏1، ص‏477.
(20) - علاوه بر حوزه علميه‏اى كه توسط رسول اكرم (ص) و ائمه شيعه (ع) بنيان نهاده‏شد و در هر دوره دهها و صدها مرد دانشمند و راوى و دين‏شناس به جامعه اسلامى عرضه‏كرد، در همان رديف حوزه‏هاى علمى بانوان از سوى رسول اكرم (ص) و حضرت فاطمه‏زهرا (س) تاسيس‏گرديد كه پس از آنها امامان شيعه و همسران و دخترانشان اين حوزه را رهبرى‏كرده و به واسطه خويشى با امامان و بهره‏گيرى از لحظه‏لحظه حيات پربارشان در هر عصرى از اساتيد برجسته آن دوره شدند. رجوع‏كنيد به: «مسند فاطمه معصومه (س) از همين قلم.
(21) - «اعلام‏الورى‏»، ص‏302.
(22) - عيون اخبارالرضا (ع)، ج‏1، ص‏15.
(23) - سيرى كوتاه در تاريخ تفرش و آشتيان; ص 95 -96.
(24) - همان; ص‏107.
(25) - همان; ص‏109.
(26) - همان.
(27) - همان; ص‏37.
(28) - «بارگاه امامزاده فاطمه صغرى (ع) دختر امام موسى‏بن‏جعفر عليهما السلام در9 كيلومترى شهر آشتيان در روستايى به نام سياوشان واقع شده و معروف است كه ايشان طفلى بودند كه با خواهر گراميشان حضرت معصومه (سلام الله عليها) به قصد زيارت برادرشان امام رضا (ع) به قم مى‏رفتند كه در عبور از اين روستا فاطمه صغرى (ع) مريض مى‏شود و دار دنيا را وداع مى‏گويد». سيماى آشتيان; ص 98، به نقل از فصلنامه آشتيان، سال اول، شماره 2، ص‏69.
(29) - همان.
(30) - البلدان; ص 48 و49.
(31) - تاريخ قم; ص‏213.
(32) - تاريخ نايين; ج 1، ص‏66.
(33) - از اواخر قرن چهارم، اشعريان گرفتار نزاع و اختلاف شدند و با مهاجرت شمارى ازآنها شهر تا حدودى خالى شد و باقى‏ماندگان نيز گرفتار تنگى معاش‏شدند.تاريخ‏قم;ص‏241.
(34) - رجوع كنيد به: مسند فاطمه معصومه (س).
(35) - عيون اخبارالرصا (ع); ج 2، ص 660، باب‏67، حديث اول.
(36) - كامل الزيارات; ص 324.
(37) - وى از نوادگان امام صادق (ع) است.
(38) - «تاريخ يعقوبى‏»; ج 2، ص 421.
(39) - معنى ام ولد در صفحه‏26 گدشت.


۸