لو رفتن عمليات
اگر اين نامه به دست دشمن مى رسيد، پيروزى ممكن نبود و نقشه ها لو مى رفت
آن دو وقتى فهميدند، سوار بر اسب شدند و شتابان به راه افتادند و به سرعت تاختند.
در بيابان به جاسوس رسيدند و مانع حركت او شدند.
- نامه كو؟
- كدام نامه ؟
- خود را به آن راه نزن ! همان نامه كه «حاطب » به تو داده است
- «حاطب» كيست ؟ اشتباهى گرفته ايد آقا!
- نه ! هرگز! زبير! بيا اسباب و اثاثيه اش را بگرديم !
آن دو مرد با دقت و حوصله گشتند، اما هر چه جست و جو كردند، چيزى نيافتند.
- على ! بيا برگرديم ! اين زن بيچاره چيزى به همراه ندارد. لابد اشتباهى شده است
اما دوست زبير با لحنى جدى و مردانه گفت :
- هرگز! رسول اكرم راست گفته است و نامه حتما نزد اين زن است
بعد شمشيرش را از غلاف بيرون آورد و با صداى بلند به زن گفت : نامه را بيرون مى آورى ، يا بدن و لباست را جستجو خواهم كرد!
زن كه جديت و سماجت او را ديد، گفت :
قدرى دورتر بايستيد!
بعد دست به موهايش برد و نامه را بيرون آورد.
نامه را گرفتند و به راه افتادند.
زبير رو به دوستش كرد و گفت : احسنت ! من كاملا نااميد شده بودم ، اما تهديد تو كارساز شد. راستى از كجا اينقدر مطمئن بودى ؟!
علىعليهالسلام
نگاهى به زبير انداخت و با لبخند گفت :
من ايمان دارم كه پيامبر هرگز دروغ نمى گويد و هيچ وقت اشتباه نمى كند. من بزرگ شده اويم و هرگز از او كار بيهوده اى نديده ام
زبير پرسيد: راستى مخاطب نامه كيست ؟ او از كجا فهميد كه حاطب اين زن را براى جاسوسى اجير كرده است ؟
امام علىعليهالسلام
جواب داد:
زمانى كه رسول الله تصميم به فتح مكه گرفت ، براى غافلگير كردن دشمن ، دستور حركت داد، اما مقصد را به هيچ كس نگفت حاطب كه يكى از مسلمانان است ، مطلب را فهميد و نامه اى به سه نفر از سران قريش نوشت و آن را به اين زن - ساره - داد. خدا هم از طريق وحى پيامبرش را با خبر ساخت