فضائل و مقامات فاطمه (س) از زبان ديگران
مقدمه اى درباره فضايل دهگانه
در برابر فضائل عظيم اهل بيت (ع) و مقامات فوق العاده آنها در درگاه خداوند، هميشه اين دغدغه خاطر براى بعضى از افراد كه در متن مسائل نيستند وجود دارد كه نكند اين همه فضائل نتيجه خوشبينى فوق العاده دوستان، و برداشتهاى علاقمندان و عاشقان اين مكتب باشد.
آنها چون به اهل بيت (ع) عشق مىورزند، و همه چيز را از همين دريچه مىبينند، هر كسى هر فضيلتى را بگويد يا احتمال دهد به آن مؤمن مىشوند، خواه سند معتبرى داشته باشد يا نه، و از قديم گفتهاند:
اگر بر ديده مجنون نشينى
به غير از خوبى ليلى نبينى!
اينجاست كه براى رفع هر گونه سوء ظن از اين دور افتادگان، و اطمينان خاطر بيشتر دوستان و نزديكان، به منابع ديگران مراجعه مىكنيم، و اهل بيت پيامبر (ص) را در آئينه افكار و كتابها و نوشتههاى معروف و مشهور و دست اول آنها مشاهده مىكنيم.
و از آنجا كه قبلا فضائل بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) را در بخش «زندگى فاطمه» مورد بررسى قرار دادهايم، هدف ما در اين بخش «بررسى مقامات معنوى بزرگ بانوى اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) دختر گرامى پيغمبر اكرم (ص) در (كتب معروف اهل سنت) است» و قبل از ورود در اصل بحث ذكر «چند نكته» را لازم مىدانيم:
١- جالب اينكه تقريبا تمام فضائل و مناقب و مقاماتى كه در كتب شيعه درباره فاطمه زهرا (س) نقل شده در كتب معروف اهل سنت نيز آمده است، و اين راستى عجيب است، زيرا كمتر چيزى مىتوان يافت كه در منابع معتبر شيعه باشد و در كتب آنها نيامده باشد.
٢- در تمام اين بخش از كتاب كه به دست شما است حتى يك روايت از منابع شيعه نقل نشده، و در ميان اهل سنت نيز به سراغ كتابهائى رفتهايم كه از معروفترين و مهمترين كتب حديث و تاريخ و تفسير آنها است.
٣- از مسائلى كه انسان را سخت در تعجب فرو مىبرد، اينكه مىدانيم بعد از پيامبر (ص) طوفان عجيبى در جامعه اسلامى بر سر مسأله خلافت در گرفت، طوفانى كه نتيجه آن تغيير محور خلافت از خاندان پيامبر (ص) به سوى افراد ديگرى برد، آنها كه از سوى خدا به عنوان جانشينى پيامبر (ص) معرفى شده بودند كنار زده شدند، و ديگران جاى آنها را گرفتند.
منزوى شدن اهل بيت (ع) سبب شد كه مقامات حاكم آنچه از فضائل و مناقب در شأن آنها بود، و طبعا شايستگى و اولويت آنها را براى مسأله خلافت اثبات مىكرد، سانسور كنند.
زيرا ذكر اين مناقب و فضائل براى همه سؤال انگير بود كه اگر آنها داراى چنين مقاماتى بودهاند پس چرا ديگران پيشى گرفتهاند؟!
چرا ما كسانى را كه خدا و پيامبرش مقدم داشتهاند، مقدم نداريم.
آخر چرا مردم مسلمان از اين فيض بزرگ محروم بمانند؟!
چرا..... و چرا؟!
و لذا سانسور كردن اين فضائل جزئى از حركت سياسى آنها بود.
و اين مسأله در زمان حكومت «بنى اميه» و «بنى عباس» بسيار اوج گرفت ،تا آنجا كه تيغهاى سانسور، نه مخفيانه و مرموز، كه آشكارا، و برملا به كار افتاد، و نه فقط به محو فضائل اهل بيت: كوشيدند كه براى اثبات فضيلت ديگران به جعل و نشر أكاذيب نيز پرداختند، حتى بعضى از صحابه (يا شبه صحابه) را براى اين كار خريدند، و بهاى سنگينى براى آن پرداختند.
تا آنجا كه درباره بعضى از آنها مانند «سمرة بن جندب» چنين مىخوانيم كه معاويه يكصدهزار درهم به او داد كه اين دروغ بزرگ را جعل كند كه آيه.
و من الناس من يعجبك قوله فى الحياة الدنيا و يشهد اللّه على ما فى قلبه و هو الدّالخصام»:
«بعضى از مردم كسانى هستند كه گفتار آنها در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود و خداوند بر آنچه آنها در دل دارند گوا است، در حالى كه آنها سختترين دشمنانند» (بقره/٢٠٤)
درباره «على بن ابيطالب (ع) » نازل شده!
و آيه و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤوف بالعباد»:
«و بعضى از مردم خود را در برابر خشنودى خداوند فدا مىكنند، و خدا نسبت به بندگانش مهربان است» (بقره/٢٠٧)
درباره «ابن ملجم» نازل شده است! ولى او به اين مبلغ راضى نشد، و معاويه همچنان بر آن افزود تا «چهارصد هزار درهم» شد و قبول كرد!!
به اين ترتيب گفتن فضائل اهل بيت (ع) در منابر و مجالس ممنوع شناخته شد، و نظام حاكم ذكر آنها را يك جرم بزرگ سياسى محسوب مىكرد، و هر كس برخلاف نظر آنها در اين راه گام برمى داشت مغضوب مىگشت، يا به سياه چال زندانش مىافكندند، يا زبانش را از كامش بيرون مىكشيدند، و يا بر چوبه دار آويزانش مىساختند.
تا آنجا كه وقتى معاويه به مدين آمد صريحا «ابن عباس» صحابى و مفسر معروف را كه در ميان جامعه اسلامى موقعيت خاصى داشت از ذكر فضائل اميرمؤمنان على (ع) بر حذر داشت.
ابن عباس گفت: تو مانع قرائت قرآن مىشوى؟ (يعنى من آياتى را مىخوانم كه در شأن على (ع) وارد شده است) گفت: قرآن بخوان ولى آن را تفسير مكن!
در چنين شرائطى مخصوصا با توجه به اينكه «وسائل ارتباط جمعى» در آن زمان تقريبا منحصر به همين منابر و خطبههاى نماز جمعه بود مىبايست همه اين فضائل محو شده باشد.
ولى عجيب اين است كه فضائل و مناقب و مقامات اهل بيت (ع) در چنان جو خفقان بارى نه تنها از بين نرفت، بلكه كتابهاى دوست و دشمن را پر كرد، و از همه شگفت آور اينكه در ميان اسناد و مدارك اين فضائل به اعترافات صريحى در اين زمينه، از افرادى همچون «معاويه» و «عمروعاص» و يا بعضى از خلفاى پيشين، برخورد مىكنيم كه در صفحات تاريخى كه به دست مورخان خود آنها نگاشته شده، ثبت است! و اين نيست مگر مشيت و اراده الهى و يك اعجاز بزرگ از اهل بيت عصمت (عليهم السلام) .
٤- محو كنندگان فضائل اهل بيت (ع) بقدرى در اين راه تعصب به خرج دادهاند كه نه فقط شخص امير مؤمنان على (ع) و فرزندانش در ليست سياه آن سياه دلان قرار مىگرفت، و تا آنجا كه مىتوانستند در متزلزل ساختن موقعيت اجتماعى آنها كوشش كردند، بلكه هر كسى به نوعى با آنها ارتباط داشت نيز از اين حملات كينه توزان مصون و محفوظ نماند.
چرا گروهى اينهمه اصرار دارند كه على رغم آنهمه شواهد تاريخى و آثارى كه از ايمان ابوطالب عمو حامى پيغمبر اكرم (ص) در دست است بگويند او كافر و مشرك از دنيا رفته؟! و نزول آيه شريفه «و هم ينهون عنه و ينئون عنه» (آنها ديگران را از او باز ميدارند و خود از او دورى مىكنند) را درباره ابوطالب بدانند؟
جز اينكه او پدر بزرگوار اميرمؤمنان على (ع) بود.
چرا اصرار دارند «ابوذر غفارى» آن مرد بزرگ و شجاع را «اشتراكى مذهبى» معرفى كنند، و در كتابهاى خود او را به داشتن عقائد اشتراكى متهم سازند؟!
جز اينكه او از ياران خاص على (ع) و از معترضان به خليفه سوم در مورد حيف و ميل بيت المال بود.
و امثال اين چراها بسيار است!
آيا با اين حال، وجود آنهمه مناقب و فضائل در كتب مخالفان عجيب به نظر نمى رسد؟ و عبور احاديث فضائل اهل بيت (ع) از كانال زمان و محيطى كه نهادن نام على بر فرزند جرمى نابخشودنى محسوب مىشد معجزه نيست؟!
٥- شگفت انگيزتر اينكه حذف سانسور فضائل اهل بيت (ع) منحصر به قرون نخستين اسلام، و عصر خلفاى بنى اميه و بنى عباس نبود، در عصر حاضر كه به اصطلاح «عصر تحقيق و بررسى دقيق مسائل تاريخى» است، و معمولا كتابهاى اسلامى چاپ و در كشورها و بلاد مختلف منتشر مىگردد، و هر گونه تغيير و تحريف و سانسور مطالب موجب رسوائى بزرگى است، باز جمعى از «محققان متعصب»! (اگر تحقيق با تعصب قابل جمع باشد) دست از گرايشهاى اموى و عباسى برنداشته، و هنوز هم به سانسور و تغيير و تحريف مشغولند كه مرحوم «علامه امينى» آن مرد محقق و متتبع بزرگ اسلام نمونه هائى از آن را در «الغدير جلد ٢» آورده است كه مثلا چگونه «طبرى» مورخ معروف در تاريخ خود مطلبى را كه مربوط به داستان يوم الدار و آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين» و اعلام آمادگى از سوى على (ع) براى يارى پيامبر (ص) و اعلام وصى و وزير بودن او از سوى پيغمبر اكرم (ص) آمده است تحريف كرده، و از آن بدتر تحريف «محمد حسين هيكل» است كه در تاريخ خود در يك چاپ حديث را نقل كرده و در چاپ ديگر قسمت مهمى را به كلى ساقط ساقط كرده است!
اكنون با توجه به آنچه در بالا گفتيم سرى به منابع معروف و مشهور اهل سنت مىزنيم، و مقامات و مناقب بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) را از ديدگاه احاديث آنها مورد بررسى قرار مىدهيم، و همانگونه كه گفتيم بناى ما بر اين است كه در اين كتاب حتى يك حديث از منابع و طريق شيعه (هر چند بسيار معتبر و دست اول، باشد) نقل نكنيم، و ميدان سخن را تنها براى احاديث ديگران باز بگذاريم، تا روشن شود مقامات اين بانو چنان روشن است كه حتى پرده پوشان نتوانستهاند پرده بر آن بيفكنند.
در اين نوشتار عمدتاً به سراغ ده مبحث مىرويم كه محورهاى اصلى مطلب را تشكيل مىدهد:
١- او برترين بانوى جهان بود.
٢- او بانوى بهشتى بود.
٣- او محبوب پيغمبر اكرم (ص) و پاره تن او بود.
٤- او مقرب درگاه خدا بود، رضاى او رضاى خدا و خشم او خشم خدا بود.
٥- او ايثار و فداكارى عجيبى داشت.
٦- مقام علمى فاطمه (س) .
٧- كرامات بانوى اسلام (س) .
٨- نخستين كسى كه وارد بهشت مىشود او است.
٩- نامهاى پرمعنى فاطمه (س) .
١٠- هديه پيامبر (ص) به دخترش زهراءِ (س) .
--------------------------------------------