اشاره به دلائل خصم
دختر پيامبر اين خطيب بزرگ و داور پر مايه سپس به طور ضمنى به دلائل آنها مىپردازد كه مدعى بودند رسول خدا (ص) فرموده، «ما پيامبران مطلقاً ارثى از خود به يادگار نمى گذاريم».
سپس به پاسخ منطقى دندان شكن پرداخته و از عمومات قرآن و خصوص آن شاهد و گواه مىآورد، و با ذكر چندين آيه از كتاب ثابت مىكند كه بايد اين حديث مجعول را به ديوار كوبيد!
فاطمه (س) تمام راههاى فرار را به روى آنها مىبندد
اين عالمه بزرگوار چنان با حربه استقلال بر حريف هجوم مىآورد كه راه گريزى براى او باقى نمى گذارد.
مىفرمايد: اگر عذر شما آن حديث مجعول است كه مىگويد:
«ما پيامبران ارثى نمى گذاريم»!
پاسخ آن را از آيات قرآنى براى شما گفتم، و اگر عذر شما ممنوع بودن ما از ارث است بدانيد در اسلام همه فرزندان از پدران و مادران خود ارث مىبرند، تنها كسانى مستثناء هستند كه هم كيش و هم آئين پدر نباشند، يعنى فرزندان غير مسلمان از پدر و مادر مسلمان هرگز ارث نمى برند، آيا به عقيده شما آئين من و پدرم از هم جدإ؛ررّّ است؟!
و اگر رسوبات احكام جاهلى در مغز شماست كه مىگويد:
«دختر سهمى از ارث ندارد» با طلوع آفتاب اسلام اين موهومات و خرافات برچيده شده و راهى به سوى بازگشت به شب ظلمانى بعد از طلوع صبح وجود ندارد.
آيا شما به قرآن آشناتريد يا اهل بيت وحى (ع) ؟
فاطمه (س) اين بانوى شجاع اين راه را هم بر آنها مىبندد كه بگويند ما از قرآن چنين و چنان مىفهميم، مىگويد كجاى قرآن؟ و با كدام تفسير؟ چه كسى بهتر از پسرعمويم على (ع) كه در آغوش وحى پرورش يافته، و از كاتبان وحى بوده، و قرآن و تفسير قرآن را از دو لب پيامبر (ص) شنيده به اين كار سزاوارتر است؟
اصلا قرآن در خانه ما نازل شده و «اهل البيت ادرى ما فى البيت»
خلاصه در يكجا به مسأله ارث بردن سليمان از پدرش داود، و ارث بردن يحيى از پدرش زكريا كه همه از انبياى بزرگ بودند اشاره مىفرمايد و مىگويند- بر خلاف اين روايت مجعول - قرآن تصريح مىكند كه از يكديگر ارث بردند و مىدانيم هر روايتى مخالف قرآن باشد از درجه اعتبار ساقط است.
و گاه از عمومات قرآن كه مىگويد: «فرزندان، اعم از پسر و دختر، از پدران ارث مىبرند» و «عموم خويشاوندان در سهم ارث طبق قانون اسلام و طبقات تعيين شده در ارث سهميه دارند» بهره مىگيرد و مىگويد:
آيا اين خبر واحد كه هم مخالف عموم قرآن است و هم مخالف خصوص آن مىتواند ارزش و بهائى در دادگاه عدل اسلامى داشته باشد و سر سوزنى براى آن قيمت قائل شد؟ سپس تمام راههاى ديگر از جمله موانع مهم ارث را شمرده و نفى مىكند.
٥- اكنون كه چنين است همه از آن شما!
سپس دختر گرامى (ص) ، اين بانوى فداكار براى اينكه آنها تصور نكنند كه دلبستگى خاصى به فدك به عنوان مال دنيا دارد، نه به عنوان يك هدف الهى، در بخش ديگرى از سخنانش مىافزايد:« اكنون كه چنين است همهاش را در اختيار بگيريد، و هر كار از شما ساخته است بكنيد، اما بدانيد دادگاه عظيمى در پيش داريد كه با دادگاههاى عالم دنيا فرق بسيار دارد، در آنجا حاكمش خدا است، و مدعى شما در آن دادگاه شخص پيامبر (ص) است، و موعد دادگاه روز قيامت «يوم البروز» روز آشكار شدن همه پنهانيهاست!»
اگر پاسخى براى آن روز آماده كردهايد بسم اللّه، و گرنه خود را براى كيفر الهى آماده كنيد.
آن روز قطعاً از كار خود پشيمان خواهيد شد ولى اين پشيمانى قطعاً براى شما سودى نخواهد داشت چرا كه پرونده اعمال بسته شده، و راهى براى بازگشت به گذشته وجود ندارد.
بخش هفتم : استمداد از طايفه «انصار»
متن خطبه:
ثم رمت بطرفها نحو الانصار فقالت:
يا معشر الفتيه (النقيبه) و اعضاد الملة و حضنه الاسلام، ما هذه الغميزة فى حقى و السنة عن ظلامتى.
اما كان رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله ابى يقول: «المرء يحفظ فى ولده»
سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهالة، و لكم طاقة بما احاول و قوة على ما اطلب و ازاول.
اتقولون مات محمد صلى اللّه عليه و آله فخطب جليل استوسع و هنه و استنهر فتقه، و انفتق رتقه.
و اظلمت الارض لغيبته، و كسفت النجوم لمصيبته، و اكدت الامال، و خشعت الجبال، و اضيع الحريم، و ازيلت الحرمة عند مماته.
فتلك واللّه النازلة الكبرى، والمصيبة العظمى، لا مثلها نازلة، و لا بائقة عاجلة، اعلن بها كتاب اللّه جل ثناؤه فى افنيتكم و فى ممساكم و مصبحكم هتافاً و صراخاً و تلاوة والحاناً، و لقبله ما حل بانبياء اللّه حكم فصل، و قضاء حتم.
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل النقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقيبه فلن يضراللّه شيئاً و سيجزى اللّه الشاكرين»
ايها بنى قيلة! أاهضم تراث ابيه و انتم بمرأى منى و مسمع و منتدى و مجمع؟ تلبسكم الدعوه و تشملكم الخبره و انتم ذو العدد و العدة و الاداة و القوة، و عندكم السلاح و الجنة، تو افيكم الدعوة فلا تجيبون، و تأتيكم الصرخه فلا تغيثون (تغينون) ، و انتم موصوفون بالكفاح، معروفون بالخير و الصلاح، و النخبة التى انتخبت و الخيرة التى اختيرت.
قاتلتم العرب، و تحملتم الكد و التعب، و ناطحتم الامم و كافحتم البهم، لا نبرح او تبرحون، نامركم فتأمرون، حتى اذا دارت بنارحى الاسلام و در حلب الايام، و خضعت نعرة الشرك و سكنت فوره الافك، و خمدت نيران الكفر، و هدأت دعوة الهرج، و استوثق (استو سق) نظام الدين!
فانى حرتم بعد البيان؟ و اسررتم بعد الاعلان؟ و نكصتم بعد الاقدام؟ و اشركتم بعدالايمان؟
«الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدؤكم اول مرة اتخشوه نه و اللّه احق أن تخشوه ان كنتم مومنين».
الا قدارى ان قد اخلدتم الى الخفض، و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض، قد خلوتم بالدعة و نجوتم من الضيق بالسعة، فمججتم ما وعيتم، و دسعتم الذى تسوغتم.
«فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعاً فان اللّه لغنى حميد».
الا و قد قلت ما قلت على معرفة منى بالخذلة التى خامرتكم و الغدرة التى استشعرتها قلوبكم، و لكنها فيضة النفس، و نفثة الغيض (الغيظ) و خور القناة و بثة الصدر و تقدمة الحجة.
فدو نكموها فاحتقبوها دبرة الظهر نقيبة (نقبة) الخف، باقية العار، موسومة بغضب اللّه و شنار الابد، موصولة بناراللّه الموقدة التى تطلع على الافئدة.
فبعين اللّه ما تفعلون.
«و سيعلم الذين ظلموا منقلب ينقلبون»
و انا ابنة نذيرلكم بين يدى عذاب شديد، فاعملوا
«انا عاملون و انتظروا انا منتظرون»!