زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)0%

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام) نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
گروه: امام جواد علیه السلام

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى
ناشرین: 14 نور پاک
گروه:

مشاهدات: 10158
دانلود: 3412

توضیحات:

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10158 / دانلود: 3412
اندازه اندازه اندازه
زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
فارسی

سؤالات يحيی بن اكثم

عباسيان به يحيی بن اكثم كه قاضی آن زمان بود، مراجعه كردند و به او وعده ی پاداش هنگفتی دادند تا از امام جوادعليها‌السلام‌ مسأله يی بپرسد كه او پاسخ آن را نداند، و يحيی پذيرفت، آنگاه نزد مأمون بازگشتند، و از او خواستند، روزی را برای اين كار تعيين كند.

مأمون روزی را تعيين كرد، و همه در آن روز گرد آمدند، مأمون فرمان داد دربالای مجلس برای امام جوادعليها‌السلام‌ جايی را تعيين كردند، امام واردشد، و در محلی كه تعيين شده بود، نشست، يحيی بن اكثم روبروی او نشست، ديگران نيز در جايگاه خود قرار گرفتند، و مأمون هم كنار امام نشسته بود.

يحيی بن اكثمبه مأمون گفت: اجازه می دهيد از ابو جعفر سؤالی بنمايم؟ مأمون گفت: از خود او اجازه بخواه! يحيی به امام رو كرد و گفت: فدايت شوم، اجازه می دهی سؤالی مطرح كنم؟ امام فرمودند: اگر می خواهی بپرس. يحيی گفت: فدايت شوم، در مورد كسی كه در حال احرام، شكاری را بكشد چه می فرمائيد؟

امام فرمودند: اين مسأله صورتهای فراوانی دارد، آيا در خارج حرم بوده يا در داخل، از حرمت اين كار اطلاع داشته يابی اطلاع بوده، عمدا كشته يا سهوا و به خطا، شكار كننده عبد بوده يا آزاد، صغيربوده يا كبير، بار اول او بوده كه چنين كاری كرده يا بار دوم، صيد پرنده بوده يا غير پرنده، كوچك بوده يا بزرگ، كشنده از كار خود پشيمان شده يا قصد تكرار آن را دارد، در شب صيد كرده يا در روز، احرام او احرام عمره، سفر دهبوده يا احرام حج.

يحيی بن اكثم از اينكه امام كه در آن هنگام، تقريبا نه ساله بود، اصل سؤال او را چنين عالمانه تشريح كرد، متحير ماند، وآثار عجز و شكستدر چهره اش پديدار شد، و زبانش به لكنت افتاد، آن چنان كه همه حاضران، قدرت علمی امام و شكست يحيی را، دريافتند.

مأمون گفت: سپاس خدای را بر اين نعمت و اين كه نظر من درست درآمد. آنگاه به عباسيان رو كرد و گفت: آيا آنچه انكار می كرديد دانستيد؟!

سؤالات امامعليها‌السلام‌

در همين مجلس، مأمون، ازدواج با دخترش را به امام پيشنهاد كرد، و ازاو خواست خطبه ی عقد را بخوانند، امام پذيرفت و در آغاز خطبه فرمودند: «الحمد لله اقرارا بنعمته، ولااله الا الله اخلاصا لوحدانيته، و صلی الله علی محمد سيد بريته، والاصفياء من عترته. اما بعد فقد كان من فضل الله علی الأنام، أن أغناهم بالحلال عن الحرام » ،وقال سبحانه :( وَأَنكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ .)

خدای را به عنواناعتراف بر نعمت او، سپاسگزارم، و - كلمه ی توحيد - لااله الا الله می گويم به جهتاخلاص در وحدانيت او و درود خدا بر محمد سرور آفريدگان و بر برگزيدگان از خاندان اوكه بی ترديد از فضل و رحمت خدا بر مردمان می باشد كه آنان را بوسيله حلال از حرامبی نياز ساخته - و به ازدواج فرمان داده - و فرموده: بی زن و بی شوهر از خودتان وشايستگان (ازدواج) از بردگان و كنيزان خود را به ازدواج يكديگر درآوريد، و بهجهت فقر و بی چيزی از ازدواج مانع نشويد، اگر فقير باشند خداوند به رحمت خود، بهآنان عطا می فرمايد و بی نيازشان می سازد و خدای متعال وسعت دهنده ی، روزی بندگان و دانای به همه چيز است.

آنگاه امام با تعيين مهريه ای، معادل مهريه ی حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام‌ (پانصد درهم) موافقت خود را با ازدواج با دختر مأمون اعلام فرمود، مأمون از طرفدختر، عقد را خواند و امام جوادعليها‌السلام‌ قبول فرمود و به فرمان مأمون هدايا و جوائز چشمگيری به حاضران دادند و سفره ‌ها گستردند و مردم غذا خوردند ومتفرق شدند، و فقط گروهی از نزديكان و درباريان مأمون، باقی ماندند، و مأمون ازامام تقاضا كرد كه خود پاسخ صورتهای گوناگون صيد در حال احرام را بگويد، وامام پذيرفت و به تفصيل به شرح آن پرداختند.

سؤالات امامعليها‌السلام‌

مأمون با شنيدن پاسخ، امام را بسيار تحسين كرد و تقاضا نمود، اين بار امام ازيحيی بن اكثم مسأله يی بپرسد. امام به يحيی رو كردند و فرمودند: آيابپرسم؟ يحيی كه شكست خورد و مرعوب عظمت علمی امامعليها‌السلام‌ بود گفت: ميل شماست فدايتان شوم! اگر بدانم، پاسخ می دهم و اگر ندانم از خود شما استفادهمی كنم و می آموزم.

امام فرمودند: بگو چگونه است كه مردی در بامداد بر زنی نگاه كرد در حالی كه اين نگاه كردن بر او حرام است، و هنگامی كه آفتاب بالا آمد بر اوحلال شد، و چون ظهر شد بر او حرام شد، و چون عصر در رسيد بر او حلال شد، و چون آفتاب غروب كرد بر و حرام شد، و شب هنگام نماز عشاء بر او حلال شد، و نيمه شب بر او حرام شد و چون صبح بردميد بر او حلال شد! چرا چنين بود و به چه جهت بر او حلال می شد و حرام می گشت؟!

يحيی گفت: به خدا سوگند! پاسخ و چگونگی را نمی دانم، اگر مايليد خودتان بيان فرمائيد تا استفاده كنيم.

امام فرمودند: آن زن، كنيز مردی بود، مرد نامحرمی در بامداد به او نگاه كرد در اين حال اين نگاه حرام بود، هنگامی كه آفتاب بالا آمد، آن كنيز را از صاحبش خريد و بر او حلال شد، و چون ظهر شد كنيز را آزاد ساخت و بر او حرام شد، و هنگام عصر با او ازدواج كرد براو حلال شد، چون آفتاب غروب كرد ظهار(۳۰) نمود بر او حرام شد، و نيمه شب يك بار او را طلاق داد بر او حرام شد. و چون صبح بردميد، رجوع كرد بر او حلال شد.مأمون شگفت زده به خويشان خود كه حاضر بودند، رو كرد و گفت: آيا در ميان شما كسی هست كه اين گونه پاسخ چنين مسأله يی را بيان كند يا پاسخ مسأله ی قبلی را بداند؟ گفتند: نه به خدا سوگند!(۳۱)

بايد توجه داشت كه مأمون با همه ی تظاهرات دوستانه و رياكاريهای مزورانه، از اين ازدواج جز اهداف سياسی، منظور ديگری نداشته است، و اهداف او چنين بود:

۱. با فرستادن دختر خود به خانه ی امام، آن گرامی را برای هميشه، دقيقا زير نظرداشته باشد و از كارهای او بی خبر نماند.

۲. با اين وصلت، امام را با دربار پر عيش و نوش خود مرتبط، و آن بزرگوار را به لهو و لعب و فسق و فجور بكشاند، و بدين ترتيب بر موقعيت امام، لطمه وارد سازد، و او را در انظار مردم از مقام ارجمند عصمت و امامت ساقط و خوار و خفيف نمايد.

محمد بن ريان می گويد: مأمون هر چه می كوشيد كه امام جوادعليها‌السلام‌ را به لهو و لعب وادار سازد، موفق نمی شد. در مجلسی كه به عنوان جشن ازدواج امام برپا ساخت، صد كنيز زيبا را كه هر يك جامی پر از جواهرات در دست داشتند، واداشت تا چون امام وارد شد و بر جای خود نشست به استقبال او بروند، و آنان اينكار را كردند، اما امام هيچ توجهی و اعتنايی به آنان ننمود و عملا فهماند كه ازاين كارها بيزار است.

در همين مجلس، مطربی را برای خواندن و نواختن آورده بودند، اما همين كه او كار خود را شروع كرد، امام بانگ بر او زد: از خدا بترس. مطرب از صلابت فرمان امام، كه از ژرفای معنويت و نيروی الهی آن بزرگوار مايه می گرفت، چنان مرعوب شد كه آلات موسيقی از دستش فرو افتاد، و ديگر هرگز تا زنده بود، نتوانست از دستهايش برای سازو نواز استفاده كند.(۳۲)

۳. هم چنان كه اشاره كرديم، مأمون می خواست با اين وصلت علويان را از اعتراض و قيام عليه خود، باز دارد، و خود را دوستدار و علاقمند به آنان وانمود كند.

۴.چنان كه گاهی می گفت: من به اين وصلت اقدام كردم، تا ابو جعفرعليها‌السلام‌ از دخترم صاحب فرزند شود، و من پدر بزرگ كودكی باشم كه از نسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علی بن ابيطالبعليها‌السلام‌ است!(۳۳)

اما خوشبختانه، اين نيرنگ مأمون نيز بی نتيجه بود، زيرا دختر مأمون، هرگز فرزندی نياورد.

و فرزندان امام جواد عليها‌السلام‌ : امام دهم علی هادیعليه‌السلام‌ ، موسی مبرقع، فاطمه، حكيمه همگی از همسر ديگر امام كه كنيزی نيك سيرت و بزرگوار به نام سمانه مغربيه بود، بوجود آمدند.

بر روی هم، اين ازدواج كه مأمون بر آن اصرار می ورزيد كاملا جنبه سياسی داشت، بنابراين با آنكه اين وصلت با زندگی مرفهی توأم بود، برای امام كه همچون پدران گرامی اش به دنياتوجهی نداشت، نمی توانست ارزشی داشته باشد، بلكه اصولا زندگی با مأمون برای آنحضرت، تحميلی و پر رنج و دردسر بود.

حسين مكاری می گويد: در بغداد خدمت امام جوادعليها‌السلام‌ شرفياب شدم و زندگيش را ديدم، در ذهنم خطور كرد كه امام كه به اين زندگی مرفه رسيده است، هرگز به وطن خود مدينه باز نخواهد گشت، امام، لحظه يی سر به زير افكند، آنگاه سر برداشت در حالی كه از اندوه رنگش، زرد شده بود فرمود: ای حسين! نان جوين و نمك خشن، در حرم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش من، از آنچه مرا در آن می بينی، محبوبتر وخوشايندتر است.(۳۴)

به همين جهت امام در بغداد نماند، و با همسرش ام الفضل به مدينه بازگشت، و تا سال ۲۲۰ همچنان در مدينه باقی ماند و بنا به احضار معتصم بود كه دوباره به بغداد بازگشت.

مأمون، در سال ۲۱۸ هجری مرگش فرا رسيد، و پس از او برادرش معتصم جای او را گرفت، در سال ۲۲۰ هجری معتصم، امام را از مدينه به بغداد إحضار نمود تا از نزديك مراقب فعاليت و تبليغات اسلامی او باشد، و چنان كه قبلا ذكر شد در مجلسی كه برای تعيين محل قطع دست دزد تشكيل داده بودند، امام را نيز شركت دادند، و قاضی بغداد ابن ابی داود و ديگران شرمنده شدند، و چند روز بعد از آن ابن ابی داود از حسد و كينه توزی نزد معتصم رفت، و گفت: به جهت خيرخواهی، به شما تذكر می دهم كه جريان چند روز قبل، به صلاح حكومت شما نبود، زيرا در حضور همه ی دانشمندان و مقامات عاليه ی مملكتی، فتوای ابو جعفر امام جوادعليها‌السلام‌ يعنی كسی كه نيمی از مسلمانان، او را خليفه وشما را غاصب حق او می دانند، بر فتوای ديگران ترجيح دادی، و اين خبر، ميان مردم منتشر و خود، برهانی برای شيعيان او شد.

معتصم كه مايه ی هر نوع دشمنی با امام را در خود داشت از سخنان ابن ابی داود بيشتر تحريك شد و درصدد قتل امام برآمد، و سرانجام منظور پليد خود راعملی ساخت، و امام را در آخر ذيقعده ی سال ۲۲۰ مسموم و شهيد نمود.

امامت او

فرزند با كفايت امام علی بن موسی الرضاعليها‌السلام‌ ، بعد از رحلت پدر بزرگوارش، بر مسند الهی امامت و پيشوايی جهان اسلام نشست و رهبری معنوی شيعيان را به عهده گرفت.

در اثبات پيشوايی ايشان نيازی نيست كه سخن فراوانی به ميان آيد، زيرا اوتنها فرزند پدرش امام هشتمعليها‌السلام‌ بود و برادر ديگری نداشت كه داعيه امامت داشته باشد و غير از ايشان كسی را از دودمان علوی، شايستگی اين مقام و منصب نبود.

اينك چند نمونه از تصريحات امامت و پيشوايی ايشان به عنوان نمونه می آوريم: ۱.شيخ مفيد در كتاب ارشاد با سند پيوسته خود از صفوان پسر يحيی كه از اصحاب امام هشتمعليها‌السلام‌ بود نقل می كند: من به امام رضاعليها‌السلام‌ عرض كردم، پيش از آن كه خداوند متعال ابوجعفر را (كنيه امام جوادعليه‌السلام‌ ) به شما عنايت فرمايد، مكرر می گفتيد كه خداوند، پسری به من عنايت خواهد فرمود.

اكنون كه خداوند متعال چشمان ما را با وجود آن عزيز، روشن ساخته است، اين نكته را به ياد می آورم كه خداوند آن روز را پيش نياورد اگر شما را در ميان خود، مشاهده نكنيم در چنين صورت، ما به كدام سو و به كدام پيشوا بايد پناهنده شويم؟ امام، با دست خود به سوی ابو جعفر كه هنوز طفل خردسالی بيشتر نبود اشارت فرمودند، كه او جانشين من خواهد بود، دوباره به حضور امام عرض كردم: فدايت گردم، ابوجعفر بيشتر از سه سال ندارد.

فرمودند: خردسالی در ابلاغ رسالت الهی، ايرادی ندارد! مگر عيسی بن مريم وقتی كه بر مقام رسالت و پيشوايی رسيد، بيشتر از سه سال داشت؟(۳۵)

۲.فرزند نجاشی به يكی از ياران امام رضاعليها‌السلام‌ به نام ابی نصر بزنطی گفت كه اين سؤال را از امام رضاعليها‌السلام‌ بپرسيد كه امامت و پيشوايی ملت، پس از امام چه كسی خواهد بود؟

امام در پاسخ اوفرمودند: امامت و پيشوايی پس از من، با پسرم خواهد بود. اين كلام را اماموقتی ايراد فرمودند كه هنوز امام جوادعليها‌السلام‌ ، به دنيا نيامده بود واز طرفی می دانيم كه امام، فرزند ديگری جز او نداشت.(۳۶)

۳. جمعی درمدينه مسجد رسول الله، در اطراف علی بن جعفر عموی امام جوادعليها‌السلام‌ حلقه زده بودند و مشغول صحبت بودند كه از در ورودی، امام جوادعليها‌السلام‌ وارد مسجد گرديد، تا چشم علی بن جعفر به امام افتاد با كمال عجله و شتاب بدون عبا برخاست و به طرف او رفت، و بر دستش بوسه زد و كمال احترام و تعظيم را در حق اوانجام داد.

امام فرمودند: عموی بزرگوارم! خداوند به شما جزای خير دهد! بنشينيد و زحمت نكشيد.

در پاسخ گفتند: چگونه می توانم جايی كه شما ايستاده ايد، بنشينم؟ امام پس از مدتی از مسجد خارج شد. همنشينان علی بن جعفر از روی توبيخ ومذمت به او گفتند: شما عموی پدر ايشان هستيد و از نظر سن و كهولت با او خيلی تفاوت داريد، اين نوع رفتار شما با او، بر چه پايه بود؟ چرا اين نوع احترام درحق او انجام داديد؟

او در پاسخ اظهار داشت: بهتر است ساكت باشيد، درست است من از نظر سن وعمر بالاتر از او هستم، موهای من سپيد شده است، ولی جايی كه خداوند متعال، به اين سن و سال شايستگی امامت ندهد، ولی او را به چنين منصب الهی منصوب نمايد، آيا من می توانم منكر فضيلت و مقام او گردم؟ من از اين گفتارهای شما به خداوند پناه می برم و در برابر مقام امامت او، بنده كوچكی بيشتر نيستم.(۳۷)

۴.كليم بن عمران می گويد: به حضور امام رضاعليها‌السلام‌ عرض كردم، خدا را بخوانيد تا فرزندی به شما عنايت فرمايد كه چشمان ما روشن گردد.

امام فرمودند: خداوند متعال، تنها فرزندی به من عنايت خواهد كرد كه او وارثمن می گردد.

هنگامی كه نوزادی در دودمان امام، پا به عرصه حيات گذاشت، امام رو به ياران و اصحاب خود فرمودند: خداوند متعال پسری همانند موسی بن عمران به من عنايت فرموده است كه وارث و جانشين من می گردد، اين فرزند با جور و ستم، در راهخدا كشته می شود.(۳۸)

۵.ابو يحيی صنعانی می گويد: در محضرامام هشتم شرفياب شدم. پسرش كودك خردسالی بيش، نبود خدمتكار حرم، وی را به حضور پدرش آورده بود.

پيشوای هشتم به پسرش محمد اشاره كرد و گفتند: برای پيروان ما در امت اسلام، مولودی به بركت محمد نمی شناسم!(۳۹)

اينها نمونه ‌هايی از تصريحات امام هشتمعليه‌السلام‌ در تعيين امامت و وصايت امام محمد تقیعليها‌السلام‌ بود كه به چند نمونه آن، اشاره گرديد و بنا بر اعتقاد شيعه، اسامی مقدسه معصومينعليه‌السلام‌ با تعيين الهی قبلا معين گرديده است، فقط كافی است كه امام قبلی،معصوم بعدی را تعيين و تنصيص نمايد.

خلفای معاصر امامعليها‌السلام‌

امام جوادعليها‌السلام‌ در مدت عمر كوتاه و پربار خود، با حكومت دو تن از خلفای عباسی معاصر بوده است كه هر كدام به نوبت خود در راه جلوگيری از نفوذ و پيشرفت معنوی امامعليها‌السلام‌ ، سعی و كوشش بليغ داشته اند، يكی مأمون و ديگری، برادرش معتصم عباسی.

اكنون شمه ای از خصوصيات و ويژگي های دوران هر كدام از آنانرا بيان می كنيم تا موقعيت امامعليها‌السلام‌ در برابر حكومت زور و ستم، و خفقانی كه حاكم بر سرنوشت مردم آن روزگار بود، بيشتر روشن گردد ولی آنچه ناگزيرم همانند ساير سيره نويسان احوال امام جوادعليها‌السلام‌ به آن اعتراف نمايم اين است كه مدت اقامت امامعليها‌السلام‌ ، در مدينه و مراجعت ايشان، به بغداد به صورت دقيق، تعيين و مشخص نشده است ولی احضار معتصم به بغداد كاملا قطعی و منجز است كه پس از مرگ مأمون بوده و در دوران معتصم عباسی است.

۱. مأمون كيست؟

عبد الله مأمون در سال ۱۹۳ هجری به حكومت رسيد، و در سال ۲۱۸ در مرز روم از دنيا رفت، بر خلاف برادرش امين، مرد دانشمند و دانش دوست و فرد هوشيار و كاردان و سياستمدار بود و در اين صفات بر تمام خلفای بنی عباس، برتری داشت.

او مدت بيست و پنج سال و اندی بر اريكه سلطنت تكيه زده بود بيست و پنج ماه آن را در مبارزه و جنگ با برادرش امين گذراند، و در پايان كار، پيروزی به دست آورد. او در زمان خود در ترويج علم، سعی و كوشش داشت و مجالس مناظره و محافل گفتگوی علمی فراوانی تشكيل داد، و روز مخصوصی را به عنوان مباحثات فقهی در سه شنبه برای فقهای آن روز، ترتيب داده بود كه خود شخصا در مجالس آنان، شركت می جست.(۴۰)

كسانی كه كارنامه علمی اسلام را بررسی كرده اند معتقدند كه يكی از درخشانترين دوره ‌های اسلامی، از نظر علمی، عصر حكومت هارون و مأمون بود، در اين دوره، مسلمانان دوره انتقالی را طی می كردند و دستاوردهای ديگران را در فلسفه و علوم، مورد بررسی و ارزيابی قرارمی دادند و كتابهايی از يونان و هند و ايران ترجمه می كردند و مطالب اسلامی را نيز به زبانهای ديگر برمی گرداندند و دست به تأسيس مدارس و دانشكده ‌ها و مراكز علمی و كتابخانه ‌ها می زدند.(۴۱)

از كلمات معروف مأمون است كه در سه مسألة، جای اغماض و عفو نيست: يكی ناموس ديگری، كشف راز ديگران و آن سومی، مبارزه برسر حكومت و سلطنت.

باز می گفت: تا توانی، جنگ را به تأخير افكن و اگر چاره ای جز جنگ نداشتی، پس پايان آن را در آن روز انجام بده. باز می گفت: سروران مردم در دنيا، سخاوتمندان هستند و در آخرت، انبياء و پيامبران.(۴۲) بر اين اساس بود كه ۲۵ ماه با برادرش محمد امين جنگيد و هنگامی، آسايش پيدا كرد كه سر امين را بر دروازه شهر مشاهده نمود.

او در شهر مرو بود كه امام رضاعليه‌السلام‌ با تكريم و احترام تمام، وارد مرو گرديد. و مورد استقبال شايان توجه قرار گرفت. مأمون در جمع خواص لشكری و كشوری اعلام نمود كه در ميان فرزندان عباس و علیعليها‌السلام‌ مطالعه كرده است، شايسته تر از امام رضاعليه‌السلام‌ و داناتر از او پيدا نكرده است و از اينرو به عنوان ولايت عهدی، با او بيعت نمود و نام او را بر سكه ها و پولهای رايج، مسكوك نمود، و دستور داد مردم، سياهی را از لباسها و پرچمها پاك سازند و به جای آن، از رنگ سبز استفاده كنند.

ولی اين كارها، بر خلاف خواسته ‌های عباسيان درعراق بود، آنان به عنوان مخالفت با اين گونه اعمال، با عموی مأمون ابراهيم بن مهدی بيعت كردند، مأمون كه در صدد توسعه رياست خود بود، در سال ۲۰۲ فضل بن سهل ذوالرياستين را در حمام سرخس از بلاد خراسان، در بين راه عراق به كشتن داد و امام علی بن موسی الرضاعليها‌السلام‌ را در شهر طوس در اثر خوردن انگور سمی به سال ۲۰۳ از ميان برداشت، و تغيير رنگ لباسها با مخالفت عباسيان رو برو گرديد كه پس از ورود به عراق، مجددا به رنگ سياه بازگشت، و نهضتهای متعددی در گوشه و كنار كشور اسلامی، آغاز گرديد كه نهضت وسيع و پردامنه محمد بن ابراهيم معروف به ابن طباطبا و انقلاب زيد بن جعفر در بصره از مهم ترين آنها به شمار می آيد. مسعودی صاحب مروج الذهب می نويسد: در عهد مأمون بود كه علی بن موسیعليه‌السلام‌ ، مسموم شد و درگذشت، در حالی كه او ۴۹ سال و شش ماه عمر كرده بود.(۴۳) و شافعی هم، در عهد مأمون در سال ۲۰۴ ه‍. ق در سن ۵۴ سالگی در مصردرگذشت.(۴۴)

مأمون در سال ۲۱۷ وارد مصر شد، و حاكم آن منطقه كه فردی به نام عبدوس بود در اثر مقاومت، كشته شدو در سال ۲۱۸، مأمون در سرزمين روم به نبرد با روميان پرداخت، در دروازه روم به يكی از قلعه ‌های آنان، واقع در پشت طرسوس، وارد گرديد، آنان را به اسلام يا پرداخت جزيه يا شمشير فراخواند و نصاری را زبون و بيچاره ساخت جمعی از آنان، به پرداخت جزيه، پاسخ مثبت دادند و افرادی كه نپذيرفتند.

با آنان به جنگ پرداخت تا اينكه ۱۵ قلعه از قلعه ‌های آنان را باز گشود و با پيروزی از جنگ روميان، برمی گشت، در سر چشمه ی بديدون اقامت گزيد در سرچشمه ای كه معروف به قشيره می باشد و در انتظار بازگشت نيروهای خود از داخل بلاد روم، بود صفا و خنكی و سفيدی و برق آب چشمه او را به شگفتی و تعجب واداشته بود.

دستور داد چوبهای بلندی به صورت تخته، روی آب قرار دهند و آن را، همانند پل درآورند و به صورت كيسه ای درآورند كه آب از زير آن، جريان پيدا نمايد، درهمی به داخل آب افكند و صفای آب آنچنان درخشان بود كه نوشته ی درهم از دور، خوانده می شد ولی از شدت سردی وخنكی آب نمی توانستند، آن پول را از داخل آن، بيرون كشند در چنين وضعيتی بود كه ماهی در داخل چشمه، ظاهر گرديد، مأمون برای گرفتن آن ماهی، جایزه تعيين نمود يكی از خدمتگزاران با سرعت آن را گرفت و می خواست بالا بياورد، هنگامی كه به كنارچشمه، همان جايگاهی كه مأمون نشسته بود رسيد، ماهی تكان خورد و خود را به آبافكند، خادم نيز خود را به آب افكند، در آن موقع آب سردی صورت و لباس او را خيس نمود، خادم ماهی را گرفت و در ظرفی در پيشگاه مأمون قرار داد و در حالی كه ماهی هنوز در اضطراب و تكان خوردن بود، در همان لحظه، رعد و اضطرابی بدن مأمون را فراگرفت، به حدی كه نتوانست از جايگاه خود حركت كند، با لحاف و ساير وسايل گرمازا، او را پوشاندند ولی ثمر نبخشيد، او همانند چوب تر می لرزيد و فرياد، سرما، سرمامی كشيد، او را به چادر انتقال دادند، در اطراف او آتشی روشن كردند، باز هم سرما، سرما می گفت، ماهی پخته را آوردند، نتوانست از آن بخورد.

هنگامی كه مرض او شدت پيدا كرد، برادرش معتصم، بختيشوع و ابن ماسويه پزشكان دربار را فراخواند تاعلاجش كنند ولی مأمون در حال احتضار بود و آنان، چه می توانستند انجام دهند؟

نبض او را گرفتند، ملاحظه نمودند كه خارج از حال عادی و اعتدال می باشد. عرق از تمام جوانب بدن، سرازير می گردد، مأمون از نام اين محل، پرسيد گفتند: نام اين منطقه رقه است او از هنگامی كه مرض او شدت گرفت به اطرافيان گفت مرا به محل بلندی برسانيد تا به لشكر، رجال و نيروهايم بنگرم و حدود سلطه ی خود را مشاهده كنم، شبانگاه بود او را به محلی رساندند كه مشرف بر خيمه ها، افراد سپاه وتجهيزات لشكری بود، هر نقطه ای آتش روشن كرده بودند، مأمون با صدای بلند گفت: ای خدايی كه ملك او هميشگی است، به فردی كه قدرت او در حال زوال و گذرا است، رحم نما! سپس او را به خوابگاه خود، برگرداندند، معتصم، فردی را بالای سر او قرارداد تا تلقين شهادت نمايد، هنگامی كه حال او وخيم تر شد، آن مرد صدای خود را به تلقين شهادت، بلند نمود تا مأمون هم بگويد.

ابن ماسويه به او گفت: صدای خود را بلند نكن! مأمون در حالی است كه بين خدا و مانی تشخيص نمی دهد، مأمون، چشمان خود را باز كرد در حالی كه چشمان او از سرخی و تورم باد كرده بود، می خواست بدينوسيله غضب و ناراحتی خود را به ابن ماسويه ابراز دارد ولی نمی توانست، در آن وقت مشاهده نمودند كه زير لب می گويد: يا من لايموت، إرحم من يموت!

همان لحظه جان دادو اين واقعه در روز پنجشنبه سيزده روز باقيمانده از رجب ۲۱۸ ه‍.ق بود نعش او رابه طرسوس حمل نمودند و در همان محل، دفن كردند.(۴۵)

۲. معتصم

محمد فرزندهارون الرشيد، ملقب به معتصم پس از مرگ برادرش مأمون، به سال ۲۱۸ (ماه شعبان) رشته ی كار را به دست گرفت و از مرز روم، منطقه بديدون همان محلی كه مأمون، آنجا از دنيا رفت از مردم بيعت گرفت.

حكومت او تا سال ۲۲۷ ادامه يافت، (نه سال) و در آن سال از دنيا رفت. و در جوسق سامرا مدفون گرديد. او اتراك را روی كار آورد و چهار هزار نفر از آنان را وارد ارتش خود نمود و با لباسهای مخصوصی آنانرا از ديگران ممتاز می ساخت، وعده ‌ای را از مصر و يمن و جمعی را از خراسان گردآورد تا لشكر مرتبی ترتيب داد، به حدی كه بغداد گنجايش تحمل ارتش او را نداشت و ناچار به شهر سامراء انتقال اردو داد.

او به عمران و آبادانی علاقه فراوان داشت، محمد بن عبد الملك را به عنوان وزير برگزيد به او مرتب می گفت: عمران و آبادانی امور، پسنديده ‌ای، نهفته است. در عمران و آبادانی، جهان آباد می شود، خراج و ماليات بيشتر می گردد، اموال و دارائی مردم، فزونی می يابد: قيمتها ارزان می شود، حيوانات وسعت معيشت، پيدامی كنند، به هر محلی كه ده درهم خرج كنی پس از يكسال، خواهی ديد يازده درهم بازدهی دارد پس هرگز در خرج آبادانی با من مشورت منما.(۴۶)

او همانند مأمون، قائل به خلقت قرآن بود و افرادی را كه به اعتقاد او، گرايش نداشتند سخت مورد ايذاء قرار می داد، بر همين اصل به احمد بن حنبل، پيشوای حنابله ۳۸ تازيانه زد تا قائل به خلقت قرآن گردد و آن را قديمی نداند.

او هم همانند مأمون با روميان، منازعه و محاربه داشت، و سپاه باشكوهی ترتيب داد و عازم فتح قسطنطنيه بود كه خبر قيام عباس بن مأمون به او رسيد، و او را از عزم خود باز داشت تا او را دستگير و طرفداران او را محبوس نمود. او در سال ۲۲۷ در قصر خود در كنار دجله معروف به قصر خاقانی درگذشت.(۴۷)

مشخصات كلی دوران زندگی امامعليها‌السلام‌

امام جوادعليها‌السلام‌ در مدت زندگی و امامت خود با حكومت دو تن از خلفای ستمگر عباسی، معاصر بود كه امتياز و خصيصه كلی حكومت آنان، در تغيير و تأويل قوانين اسلام خلاصه می گرديد.

رژيمی كه در عهد امام جوادعليها‌السلام‌ روی كار بود چون از عمق دل به اجرای دستورات اسلامی، پايبند نبود و تنها به ظواهرامر، می پرداخت، تدريجا به تغيير قوانين اسلامی دست می زد و گاهی به عنوان رعايت حال جامعه اسلامی، و گاهی به نام حفظ موقعيت حكومت، و ديگر صباحی، بر اساس عناوين ديگر از عمل به احكام اسلام، سرباز می زد و اين كار را روز به روز توسعه می داد.

يكی از محققين عاليقدر اسلامی دراين باره می گويد: كار تغيير و تفسير قوانين اسلامی، به جايی كشيده شده بودكه سازمانهايی كه به نام حكومت اسلامی ناميده می گشتند و طبعا مسئول اجرای اموراسلامی بودند، با حفظ اين عنوان، هيچ گونه مسئوليتی نسبت به اجرای قوانين اسلامی، احساس نمی كردند، پيداست قوانين و مقرراتی كه ضامن اجرای متعهد و مسئولی نداشته باشد عادتا به كجا منتهی خواهد شد.(۴۸)

برخورد امامعليه‌السلام‌ با گردانندگان دستگاه خلافت در اين گونه موارد تغيير قانون، به ظهور می پيوست چون امام كه مسئول اجرای صحيح دستورات اسلام و متعهد به انجام رسالت و پيام واقعی پيامبران الهی بود، نمی توانست در مواجهه با اين تضادها و اختلاف ها عكس العملی از خود نشان ندهد؟

عكس العمل ها و مخالفت های امام، در بين مردم بازتاب وسيعی پيدا می كرد و در ميان مردم انتشار می يافت و گاهی باعث ايذاء و ناراحتی خود و پيروان صميمی او، می گشت.

درست است كه مأمون، خليفه انديشمند عباسی، محض حفظ ظاهر و رعايت حيثيت عمومی اسلامی هم كه بود از اظهار مخالفت علنی و ابراز عداوت، خودداری می كرد ولی در باطن امر، كينه در دل می گرفت و هميشه مشغول طرح نقشه و دسيسه بود از اين رو در تاريخ می خوانيم كه مدت عمر آن امام مجاهد ومبارز بسيار كوتاه بوده، و در بيست و پنجمين بهار زندگی خود، در اثر سم ستمگران به شهادت نائل آمده است و اين امر می رساند كه كنترل و مراقبت و كارشكنی، بسيارشديدتر وكامل تر اجرا می شده است.

معارضه با حديث سازی و كژروی

دوران زندگی امامعليها‌السلام‌ مرحله اوج پيشرفت بنی عباس بود و حكومت آن خاندان مستحكم ترشده بود وآثار و يادگارهای بنی اميه از ميان، رخت می بست از اين رو برخی از روزنامه نگاران و وقايع پردازان و چاپلوسان از زبان اخبار و احاديث، شروع به جعل حديث و روايت، در حق عباس و خاندان او می نمودند و با كمال وقاحت به خلفا و سردمداران عباسی می چسباندند.

روش مبارزه امامعليها‌السلام‌ با اين نوع حديث تراشی ‌ها و فضيلت شماري ها اين بود كه با كمال صراحت و شجاعت، معيارهای تشخيص حديث صحيح از مجعول را بيان می داشت، گاهی با حمله مستقيم به جاعلين احاديث سلف، كه در حق خلفای بنی اميه انجام داده بودند به جاعلين معاصر خود، هشدار و گوشزد می كرد و زنگ خطر را درباره آنان به صدا در می آورد كه نمونه ‌هايی از اين مبارزات امامعليها‌السلام‌ در بخشهای آينده مورد مطالعه قرار می گيرد.