زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)0%

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام) نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
گروه: امام جواد علیه السلام

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى
ناشرین: 14 نور پاک
گروه:

مشاهدات: 10157
دانلود: 3412

توضیحات:

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10157 / دانلود: 3412
اندازه اندازه اندازه
زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
فارسی

كرامت بزرگ

شيخ مفيد (قدس سره) از محمد بن حسان از علی بن خالد نقل كرده است كه گويد: در سامراء بودم، گفتند: مردی را از شام آورده و زندان انداخته اند، چون ادعا كرده است كه من پيغمبرم، اين سخن برمن گران آمد، خواستم او را ببينم، با زندان بانان آشتی برقرار كردم تا اجازه دادند پيش او بروم.

بر خلاف شايعه ای كه راه انداخته بودند، ديدم آدم وارسته و عاقلی است، گفتم: فلانی، درباره تو می گويند كه ادعای نبوت كرده ‌ای و علت زندان رفتنت، همين است؟ گفت: حاشا كه من چنين ادعايی نموده باشم، جريان من از اين قرار است: من در شام در محلی كه گويند: رأس مبارك امام حسينعليها‌السلام‌ را درآنجا گذاشته بودند مشغول عبادت بودم، ناگاه ديدم شخصی نزد من آمد و به من گفت: برخيز برويم، من برخاسته و با او به راه افتادم، چند قدم نرفته بوديم كه ديدم درمسجد كوفه هستم، فرمود: اين جا را می شناسی ؟ گفتم: آری، مسجد كوفه است، اودر آن جا نماز خواند، من هم نماز خواندم، بعد با هم از آن جا بيرون آمديم، مقداری با او راه رفتم، ناگاه ديدم كه در مسجد مدينه هستيم.

به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلام كرد و نماز خواند، من هم با او نماز خواندم، بعد از آنجا خارج شدم، مقداری راه رفتيم، ناگاه ديدم كه در مكه هستم، كعبه را طواف كرد، من هم طواف كردم،(۵۹)

بعد از آن جا خارج گرديد عبارت حديث امام باقرعليها‌السلام‌ چنين است: «عن أبی جعفرعليها‌السلام‌ قال:ان اسم الله الأعظم علی ثلاثة وسبعين حرفا وانما كان عند آصف بن برخيا منها حرف واحد، فتكلم به فخسفبالأرض ما بينه و بين سرير بلقيس حتی تناول السرير بيده. ثم عادت الأرض حرفا و حرفواحد عند الله تعالی، إستأثر به فی علم الغيب عنده ولاحول ولاقوة إلا بالله العلی العظيم

فضائل و مناقب آن بزرگوار

امام جوادعليها‌السلام‌ همانند ديگر پيشوايان معصومعليها‌السلام‌ از فضائل ومناقب سرشاری برخوردار بودند، بيش از هر فضيلت، جود و بخشش و كرم آن بزرگوار زبانزد است كه منبع فيض و بخشش و كرم بودند، اين جود و كرم را از آباء و اجداد و نياكان خود فراگرفته بودند به حدی كه خاندان وحی عموما منشأ خير، بركت، جود، سخاوت و احسان و كرم بودند. ابونصر بزنطی كه يكی از ياران امام رضاعليه‌السلام‌ است گويد:

۱.سفارش پدر : نامه امام رضاعليها‌السلام‌ راخواندم كه به پسرش امام جوادعليها‌السلام‌ نوشته بودند: به من خبر رسيده است كه چون سوار می شوی، غلامان، تو را از درب كوچك بيرون می برند، اين كار ازبخل آنان است، تا كسی از تو خير نبيند، تو را به حق خودم، قسم می دهم، دخول وخروجت فقط از در بزرگ باشد، و چون سوار شدی مقداری پول طلا و نقره همراهت بردار تا هر كه سؤال داشته باشد، چيزی به او بدهی و دست خالی رها نكنی.

و هر كه از عموهايت از تو احسانی بطلبد، كمتر از پنجاه دينار به او نده، ولی فزونی و بيشتر دادن به اختيار توست، هر كه از عمه ‌هايت چيزی از تو خواست كمتر از بيست و پنج دينار نده، ولی فزونی به اختيار توست، من می خواهم خدا تو را رفعت بخشد، انفاق كن، از سوی خدا ازتنگدستی نترس.(۶۰)

۲.نامه به والی : مردی از بنی حنيفه گويد: در نخستين سال خلافت معتصم عباسی، كه امام جوادعليها‌السلام‌ به حج رفته بود، با وی رفيق راه بودم، روزی در سر سفره طعام كه عده ای از رجال خليفه، نيز بودند، گفتم: فدايت شوم، والی ما مردی است كه شما اهل بيتعليها‌السلام‌ را دوست دارد و من به دفتر او ماليات بدهكارم، اگر صلاح بدانيدنامه ای بنويسيد كه به من ارفاق كند.

امامعليها‌السلام‌ فرمودند: من اورا نمی شناسم، گفتم: فدايت شوم، او همانطور است كه گفتم: از دوستان شماست، نامه شما به حال من بسيار مفيد خواهد بود، امامعليها‌السلام‌ ورقی به دست گرفت و نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم، آورنده نامه من، از تو مذهب خوبی نقل كرد، از حكومت تو، فقط كار نيك برای تو می ماند، به برادرانت نيكی كن، بدان خدای تعالی از اندازه ذره و خردل هم از تو سؤال خواهد كرد.

آن مرد گويد: چون وارد سجستان شدم، به حسين بن خالد كه والی آن جا بود خبر داده بودند كه از جانب امام (صلوات الله عليه) نامه ای برای او آورده اند.

والی در دو فرسخی شهر، خودش را بهمن رسانيد، نامه را به او دادم، گرفت و بوسيد و آن را بر روی چشم خويش گذاشت. گفت: حاجتت چيست؟ گفتم: در دفتر تو ماليات بدهكارم، لطفا آن را از ديوان محو فرمائيد و گفت: مانعی نيست تا من بر سر كار هستم ديگر ماليات مده، بعد گفت:خانواده ات چند نفر است؟

گفتم: فلان تعداد، دستور داد به خود من و آنان احسان كردند و تا او زنده بود ديگر ماليات ندادم، و تا زنده بود مرتب به من احسان می كرد.(۶۱)

۳.احسان به وكيل : ابراهيم بن محمد وكيل امام جوادعليه‌السلام‌ در أخذ وجوهات شرعيه، مبلغی به محضر امامعليها‌السلام‌ حواله كرد، آن حضرت در جواب وی نوشت:

حساب رسيد، خدا از تو قبول فرمايد و از آنها راضی باشد و آنها را در دنيا و آخرت، با ما محشور گرداند، از دينارهای حواله شده فلان قدر و از لباسهای ارسالی، فلان قدر برای تو فرستادم، خدا آنها را برای تو مبارك فرمايد! و همه نعمتهای خدا بر تو مبارك باشد! «و به نضر هم »(۶۲) نوشتم و او را سفارش كردم كه بر تو متعرض نشود و با تو مخالفت نكند، به او اعلام كردم كه تو پيش من مورد تأييد هستی و به ايوب نيز چنين نوشتم و همان دستور را دادم و نيز نامه به دوستان خود در همدان نوشتم و توصيه كردم كه از تو اطاعت كنند، و به دستورتو برگردند و اضافه كردم كه وكيل من فقط تو هستی.(۶۳)

از اين جريان معلوممی شود كه امامانعليهم‌السلام در شهرها، وكيل مالی داشتند كه وجوهات، توسط آنها جمع آوری و حواله می شده است.

آنچنان كه علی بن أبی حمزه بطائنی، و زياد بن مروان قندی و ديگران از وكلاء امام كاظمعليها‌السلام‌ بودند كه به خاطر بلعيدن پولها، مذهب واقفيه را بدعت نهادند، و در حالات حضرت كاظمعليه‌السلام‌ بدان اشاره شد.

۴.كرامت و الا : محمد بن أبی العلا نقل می كند:يحيی بن اكثم قاضی القضاة سامراء را ملاقات كرده و با او مناظره و گفتگو نموده و دراين باره بسيار تلاش كردم و از علوم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اوپرسيدم.

گفت: روزی داخل مدينه شده و قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را طواف می كردم. در آنجا محمد بن علی رضاعليها‌السلام‌ را ديدم كه طواف می كرد، با او درباره مسائلی كه داشتم مناظره می كردم، او جواب سوالات را فرمودند. گفتم: می خواهم از تو مسأله ای بپرسم ولی به خدا قسم شرم می كنم. فرمودند:پيش از آن كه سؤال بكنی جواب بگويم. می خواهی از من از امام وقت بپرسی. گفتم: والله سؤالم همين است.

فرمودند: من امام هستم. گفتم: به كدام علامت و دليل؟ دردستش عصايی بود، عصا به سخن آمد و گفت: «إن مولای إمام هذا الزمان وهو الحجة »(۶۴) اين مولای من! پيشوای اين عصر و حجت وقت است.

۵.توصيه در حق پدر : بكر بن صالح گويد: به امام ابی جعفر ثانیعليها‌السلام‌ نوشتم: پدرم ناصبی و خبيث الرأی است، از او بسيار سختی ديده ام، فدايت شوم برای من دعا كن و بفرما: من چه كنم؟ آيا افشاء و رسوايش كنم يا با او مدارا نمايم؟

امامعليها‌السلام‌ درجواب نوشت: مضمون نامه ات را درباره پدرت فهميدم، انشاء الله پيوسته برای تو دعا خواهم كرد، مدارا برای تو بهتر از افشاگری است، با سختی، آسانی نيز هست، «صبر كنإن العاقبة للمتقين » خدا تو را در ولايت كسی كه در ولايتش هستی ثابت قدم فرمايد.ما و شما در امانت خدا هستيم، خدايی كه امانتهای خويش را ضايع نمی كند.

بكر بن صالح گويد: خدا قلب پدرم را به من مهربان ساخت به طوری كه در هيچ كاری با من مخالفت نمی كرد.(۶۵)

فضايل و مناقب امام بزرگوارعليها‌السلام‌ خيلی بيش از آن ست كه در اين مختصر بگنجد. ما كوشيده ايم بخشی از مناقب آن بزرگواررا از منابع عامه هم بياوريم تا گويای نيمرخی از مكارم آن بزرگوار نشان داده شود:

۱.عمرو بن بحر جاحظ (م ۲۵۵ ه‍): جاحظ عثمانی معتزلی با وجود اين كه ازمخالفان خاندان علیعليها‌السلام‌ بود امام جوادعليها‌السلام‌ را درعداد ده تن از فرزندان ابوطالبعليها‌السلام‌ می شمارد كه درباره آنان چنين گفته است.

هر يك از آنان: عالم، زاهد، عابد، شجاع، بخشنده، پاك، وپاك نهاد. برخی از آنان خليفه، و برخی ديگر نامزد خلافت بودند، و تا ده تن، هريك فرزند ديگری است و آنان عبارتند از: حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسين بن علیعليها‌السلام‌ . هيچ يك از خاندان های عرب و عجم دارای چنين نسب شريفی نيستند.(۶۶)

۲.سبط بن جوزی (۵۸۱ - ۶۵۴).

۳.محمد بن طلحه شافعی (۵۸۲ - ۶۵۲ ه‍): صاحب كتاب مطالب السؤل فی مناقب آل الرسول می گويد: اين محمد، ابوجعفر ثانیعليها‌السلام‌ است و در ميان پدرانش، ابو جعفرنخستين محمد مشخص نشد و او باقر بن علیعليها‌السلام‌ است.

حضرت جوادعليها‌السلام‌ همنام امام باقر و هم كنيه او، و نام پدرش مانند نام پدر امام باقرعليها‌السلام‌ ، علی است.

و برای اين كه شناخته شود، به ابوجعفرثانی معروف شده است وی اگر چه از لحاظ سن كوچك بود، ولی از لحاظ ميزان شخصيت بزرگ و موقعيتش بلند، و مناقب و فضائل او فراوان است.(۶۷)

۴.شبلنجی شافعی (از علمای قرن سيزدهم): مؤلف كتاب «نور الأبصار فی مناقب آل بيت النبی المختار.» ضمن بيان مطالب كتاب مطالب السؤال و ذكر نمونه ‌های ديگری از كرامات امام جوادعليها‌السلام‌ می افزايد:

مأمون پيوسته شيفته علم و اخلاق اوبود، زيرا با وجود كمی سن، فضل و علم و كمال عقل خود را به نحو شايسته ای نشانمی داد و بدين وسيله آثار عظمت خويش را آشكار می ساخت، از اين رو تصميم به تزويج دخترش ام الفضل با او گرفت.(۶۸)

۵.ابن صباغ مالكی (م ۸۵۷ ه‍): ازعلمای بزرگ مذهب مالكی، مؤلف كتاب «الفصول المهمة فی معرفة أحوال الأئمة» درباره امام جوادعليها‌السلام‌ می نويسد: او ابوجعفر ثانی است به لحاظ اين كه امام محمد باقرعليها‌السلام‌ نيز مكنی به ابوجعفر و موسوم به محمد بود، بدين ترتيب اسم و كنيه حضرت جوادعليها‌السلام‌ با جدش حضرت باقرعليها‌السلام‌ يكسان بود و لذا حضرت جوادعليها‌السلام‌ به ابوجعفر الثانی شناخته می شد اگر چه او خرد سال بود، ولی قدر و منزلتش بسيار بزرگ و و الا بود.

پس از پدرش علی بن موسی الرضاعليها‌السلام‌ طبق وصيت او عهده دار امر امامت شد، كما اين كه جمعی از عدو لموثقين به اين موضوع خبر داده اند.

چنان كه صفوان بن يحيی روايت كرده است كه به حضرت رضاعليها‌السلام‌ عرض كردم، پيش از آن كه خداوند ابوجعفرعليها‌السلام‌ را به شما عطا كند، از شما (راجع به امامعليها‌السلام‌ پس از خود) می پرسيديم و شما می فرموديد كه خداوند به من پسری خواهد داد و اكنون خداوند اين پسر را به شما داده است و ديدگان ما را به واسطه او روشن كرده است و خدا روز مرگ تو را برای ما پيش نياورد، اگر خدای نكرده چنين پيش آمدی رخ داد، به چه كسی پناه ببريم؟

با دست خودبه أبی جعفرعليها‌السلام‌ اشاره كرد كه در پيش روی او ايستاده بود. عرض كردم: قربانت گردم ابوجعفرعليها‌السلام‌ كودك خردسالی بيش نيست و فقط سه سال از عمرش گذشته است؟ فرمودند: خردسالی او چه زيانی به امامت او دارد؟ عيسیعليها‌السلام‌ در حالی كه حتی سه سال هم نداشت، پيامبر و حجت خدا برای مردمشد.(۶۹)

جيرانی نيز از پدرش روايت كرده است كه گفت: در خراسان خدمت امام رضاعليها‌السلام‌ ايستاده بودم، كسی به آن حضرت عرض كرد، سرور من! اگر پيش آمدی برای شما رخ داد، به چه كسی پناه ببريم؟ فرمود: به فرزندم ابوجعفرعليها‌السلام‌ .

گويا آن شخص سن ابوجعفرعليها‌السلام‌ را كم دانست وتعجب كرد كه چگونه با اين سن كم می تواند رهبری شيعيان را به عهده بگيرد؟ حضرت رضاعليها‌السلام‌ فرمود: خدای سبحان، عيسی بن مريم را با شريعت و دين جديد، به رسالت و نبوت از طرف خود برانگيخت، در حالی كه سن او كمتر از سنی بود كه ابوجعفرعليها‌السلام‌ دارد.(۷۰)

۶.فضل الله روزبهان خنجی اصفهانی (۹۲۷ ه‍): در شرح صلوات امام جوادعليها‌السلام‌ می نويسد: بار خدايا! درود و صلوات بر امام نهم فرو فرست، آن حضرت بازگردنده است به خدای تعالی در هر امری از امور و بسيار سجده كننده است (اشاره است به كثرت عبادت آن بزرگوار، چنانچه روايت كرده اند كه بعد از امام زين العابدينعليه‌السلام‌ از ائمه، هيچ كس به كثرت عبادات آن حضرت نبود، و در بخشش سرآمد روزگار بود تا آنجا كه او را جواد لقب داده اند.

بحر از عطای او، قطره، وباران از كرم او بهره داشت. پناه ضعيفان وملاذ سائلان در وقت حاجات بود.

آن حضرت از برای عامه ی بندگان خدای تعالی، بخشنده عطيه ها و بخشش هاست (و اين اشاره به عموم عطای آن حضرت است، چنانچه روايت كرده اند كه هرگز آستان آن حضرت، از سائلان و حاجتمندان خالی نبود و هيچ سائلی از درگاه احسانش، محروم نمی گشت.

آن حضرت محوكننده گمراهی و عناد است و بركننده صاحبان ظلم و فساد است. (روايت كرده اند كه چون مأمون خليفه، آن حضرت را داماد خود ساخت، هميشه آن حضرت را در مجلس خود حاضرمی ساخت و با طوايف و ارباب مذاهب مختلفه پيرامون اعتقادات و مشكلات علوم، بحث می كرد و دليل های آنان را قلع و قلمع می كرد و تمام طوايف از آن حضرت استفاده می نمودند و مأمون در تعظيم و توقير آن حضرت، دقيقه ‌ای فروگذار نبود.

روايت كرده اندكه وقتی دخترش، ام الفضل نزد او آمد و از آن حضرت شكايت نمود، مأمون به دختر خودگفت: آيا تو راضی نيستی كه من تو را به بهترين خلايق از لحاظ حسب و نسب، تزويجكردم؟)

و آن حضرت صاحب نشانه ‌های راهنمائی و ارشاد به راههای راستی و صلاح است. و اقتباس كننده از نور علوم او، افراد از ابدال و اوتاد است.

كنيت او ابوجعفرعليها‌السلام‌ و يكی از القابش جواد است و ديگر از القابش تقی يعنی پرهيزكار و پارسا و اگر چه تمامی ائمه معصومينعليها‌السلام‌ در كمال تقوا و پارسايی بوده اند، اما آن حضرت بدين وصف عظيم، شهرت بيشتری داشته است.

آن حضرت ساكن روضه بهشت در كمال آسايش است و در قبرستان قريش در كنار مرقد مطهر جدش حضرت امام موسی كاظمعليها‌السلام‌ مدفون است و آن روضه ای مشهور، و قبه ‌ای است متلألی از درخشندگی و نور، جنتی است از نعيم فيضالهی معمور.

«اللهم صل علی سيدنا محمد وآل سيدنا سيما الإمام السجاد محمد التقی الجواد(۷۱)

۷.احمد بن حجر هيثمی مكی (م ۹۷۴ ه‍): محدث و مفتی حجاز و فقيه شافعی مذهب، مؤلف «الصواعق المحرقة فی الرد علی أهل البدع والزندقة» درباره امام جوادعليها‌السلام‌ می نويسد: يك سال پس از وفات حضرت علی بن موسی الرضاعليها‌السلام‌ ، مأمون به بغداد آمد.

روزی به عزم شكار حركت كرد. امام جوادعليها‌السلام‌ در كناری ايستاده بود و چند كودك در آن نزديكی به بازی مشغول بودند، همين كه موكب مأمون را ديدند، فرار كردند، ولی محمد بن علی جوادعليها‌السلام‌ در حالی كه تنها نه سال از عمرش گذشته بود، برجای خود ايستاد، خداوند محبت او را به قلب مأمون افكند و پرسيد: چه عاملی باعث شد، تو با ساير كودكان فرار نكردی ؟

حضرت جوادعليها‌السلام‌ فورا جواب دادند: ای امير! راه تنگ نبود كه من با رفتن خود آن را برای عبور خليفه، گشايش داده باشم و مرتكب گناهی هم نشده ام كه از ترس مجازات، فرار كنم و من نسبت به خليفه مسلمين، حسن ظن دارم، گمانم اين است كه او به بی گناهان آسيب نمی رساند. بدين جهت در جای خود ماندم و فرار نكردم.

«فأعجبه كلامه، وحسن صورته فقال له: مااسمك و اسم أبيك ؟...» مأمون از سخنان محكم و منطقی كودك و همچنين قيافه جذاب و گيرای او تعجب كرد و پرسيد اسم شما و اسم پدرت چيست؟ فرمودند: محمد بن علی الرضاعليها‌السلام‌ هستم. مأمون نسبت به پدر او از خداوند طلب رحمت كرد و راه خود را در پيش گرفت.

چون به صحرا رسيد، نظرش به دراجی افتاد، بازی از پی آن رها كرد آن باز، مدتی ناپديد شد، چون از هوا برگشت، ماهی كوچكی در منقار داشت كه هنوز نيمه رمقی در آنبود، مأمون از مشاهده آن حال در شگفت شد و آن ماهی را در دست گرفت، و برگشت.

چون به همان محل كه هنگام رفتن حضرت جوادعليها‌السلام‌ در آن جا بود، رسيد بازديد كه كودكان فرار كردند ولی او همچنان در جای خود ايستاده است.

وقتی خليفه نزديك شد گفت: ای محمد! اين چيست كه در دست من است؟ حضرت فرمودند: ای امير! خداوند با قدرت خود در دريا، ماهيان ريزی آفريده، باز های پادشاهان و خلفا آن را شكار می كنند و پادشاهان آن را در كف می گيرند، سلاله نبوت را با آن، امتحان و آزمايشمی نمايند.

مأمون از مشاهده اين وضع تعجبش افزون شد و گفت: حقا كه تو فرزند امام رضايی؟ يعنی از فرزند آن بزرگوار، اين عجائب و شگفتی ‌ها بعيد نيست. و او را طلبيد و مورد اعزاز و اكرام بسيار قرارداد، و پيوسته به خاطر فضل و علم و كمالی كهب ا وجود كمی سنش از او ظاهر می شد، به او مهربانی می كرد، سرانجام تصميم گرفت دخترش ام الفضل را به عقد او درآورد.

بنی عباس از شنيدن اين قضيه به فغان آمدند، زيرا می ترسيدند كه كار حضرت جوادعليها‌السلام‌ بدانجا بكشد كه كار پدرش، حضرت رضاعليها‌السلام‌ كشيده بود، از اينرو دسته جمعی نزد مأمون آمده و گفتند: ای أمير المؤمنين تو را به خدا سوگند می دهيم كه از تصميم خود، درباره تزويج ابن الرضاعليها‌السلام‌ خودداری كنی؟

چون مأمون به آنان گفت كه محمد بن علیعليها‌السلام‌ را به خاطر برتری در علم و دانش و حلم برای دامادی خود برگزيده است.

عباسيان اين بار در اتصاف محمدعليها‌السلام‌ با اين اوصاف مخالفت ورزيدند. آنگاه داستان يحيی بن اكثم را بازگو می كندكه در بخش پيشين گذشت.(۷۲)

به گفته ابن حجر هيثمی: مأمون او را به دامادی خود انتخاب كرد. زيرا با وجود كمی سن، از نظر علم و آگاهی و حلم بر همه دانشمندان برتری داشت.(۷۳)

۸.حافظ حسين كربلائی تبريزی (۹۹۴ ه‍): درباره امام جوادعليها‌السلام‌ می نويسد: حضرت «امام أنام، وهمام أيام، وحبر مقدام، امام الامة، وارث علوم الائمة ومقتدی أهل السداد، محمد بن علی بن موسی التقی الجواد، عليهم صلوات رب العباد .» مقتدای افاضل واعيان پادشاه ممالك عرفان كه مرتبه امامت و وصايت ازآن حضرت به او رسيده، حالا شروع در ذكر آن حضرت می شود، بدان كه حضرت امام محمد تقیعليها‌السلام‌ امام نهم است از ائمه اثنی عشر و كنيت وی ابوجعفرعليها‌السلام‌ بوده، او را ابوجعفر ثانی گويند. فضائل و كرامات وی زيادهاز حد حصر است.

از جمله، مشهور است كه در وقت وفات پدرش حضرت رضاعليها‌السلام‌ در طوس، وی در مدينه بود، به طی أرض در طوس حاضر گشت و غسل وی داد و كفن در وی پوشانيد و نماز بر او گزارد وغايب شد.

ريان بن شبيب روايت كرد كه مأمون خواست، دختر خويش ام الفضل را به نكاح حضرت امام محمد جوادعليها‌السلام‌ درآورد، و اين برعباسيان، شاق می نمود.

مأمون گفت: من او را از آن جهت اختيار كرده ام كه افضل اهل زمان است با وجود صغر سن. گفتند: كودك است و چندان علم و معرفت ندارد. صبر كن كه علم بياموزد.

گفت: من ايشان را از شما بهتر می شناسم، ايشان اهل بيتی هستند كه علم ايشان از خدای تعالی بود، ايشان در علم به كسی محتاج نباشند و اگرخواهيد او را در فنون علوم امتحان كنيد تا شما را صدق دعوی من معلوم شود.

گفتند: بگذار تا يكی را تعيين كنيم تا از وی مسأله پرسد. گفت: اين چنين باشد. به نزديك يحيی بن أكثم شدند. الخ.

حافظ كربلائی پس از نقل جريان يحيی بن اكثمو عاجز و ناتوان شدن او در مقابل امام جوادعليها‌السلام‌ و تبديل شدن جلسه مباحثه، به مجلس عقد، می افزايد: اگر در ذكر فضائل و كمالات حضرت امام محمد تقیعليها‌السلام‌ مشغول گرديم، كتابها بايد ساخت، از آن باز آمديم.

اگر دولتمندی را سعادت، مساعدت نمايد و به زيارت آن حضرت مشرف شود، زيارت به نوعی كند كه مذكور شد و اين زيارت نامه را بخواند كه در كتاب زيارت مخصوص آن حضرت آورده اند بعد از زيارت جدش موسی كاظمعليها‌السلام‌ .(۷۴)

۹.سبطبن جوزی هم در كتاب «التذكرة» درباره آن حضرت می گويد: محمد جوادعليه‌السلام‌ در سال ۱۹۵ هجری پا به عرصه حيات گذاشت و در سال ۲۲۰ هجری به سن ۲۵سالگی جهان را ترك نمود.

او در علم و تقوی و پرهيزكاری و سخاوت همانند پدربزرگوارش و در مسير او بود. او با لقب مرتضی و قانع ملقب می گرديد. وفاتش در بغداد صورت گرفت و در مقابر قريش كنار قبر نيای بزرگش امام موسی بن جعفر مدفون گرديد و هم اكنون مورد زيارت، علاقه مندان قرار می گيرد.(۷۵)

۱۰.علامه ابن صباغ مالكی در اين باره می نويسد: ابو جعفر محمد جوادعليها‌السلام‌ در مدينه نوزدهم ماه رمضان، به سال ۱۹۵ هجری متولد گرديد. از نظر نسب، عالي ترين تبار را دارد، چون او فرزند علی فرزند موسی كاظم فرزند جعفر صادق فرزند محمد باقر فرزند علی فرزند حسين فرزند علی بن ابيطالبعليها‌السلام‌ می باشد.

او در بغداد جهان را ترك گفت و عامل تبعيد و جلب او به بغداد، معتصم خليفه عباسی بود كه او را از مدينه به بغداد خواست. او با همسر خود ام فضل دختر مأمون به بغداد وارد شد و تاريخ آن روز ۲۸ محرم ۲۲۰ بود كه در آخر ماه ذيقعده همان سال جهان را وداع گفت و در مقابر قريش كنار قبر نيای بزرگوارش، امام موسی بن جعفر مدفون گرديد.

هنگام رحلت ۲۵ ساله بود. همسرش در كاخ معتصم جزء حرم معتصم قرار گرفت. گفته می شود كه او در اثر سم كشته شده است. فرزندانش به نام علی، موسی، فاطمه، امامه، دو پسر و دو دختر از او به يادگار مانده است.(۷۶)

۱۱.ابن تيميه می گويد: محمد فرزند علی ملقب به جوادعليها‌السلام‌ از اعيان و بزرگان بنی هاشم است. در سخاوت و بزرگواری شهرت تام دارد. او در سنين جوانی در ۲۵ سالگی رحلت نمود و سال وفات او۲۲۰ هجری بوده است.(۷۷)

۱۲. دانشمند معاصر مرحومسيد محمد هاشمی افغانی درباره آن بزرگوار می گويد: معتصم در برابر عظمت علمی و روحی امام جوادعليها‌السلام‌ نسبت به ملك و حكومت خود ترسناك شد. از اين رهگذر او را با همسرخود از مدينه به بغداد خواست تا تحت نظر خويش قرار دهد. سپس با دسيسه ‌های اوخواهرش أم الفضل او را مسموم ساخت، و در مقابر قريش كنار قبر جد بزرگوارش، امام موسی بن جعفرعليها‌السلام‌ مدفون گرديد.(۷۸)

امام جوادعليه‌السلام‌ و ديگر مزايای علمی

۱.نبوغ علمی يا اشراقی : يكی از امتيازات بزرگو مهم پيشوايان معصوم، و رهبران معنوی و اجتماعی مردم، كمال درك و عقل آنان می باشد. امامعليها‌السلام‌ چون سرپرست دين و پيشوای سعادت و خوشبختی جهانيان است، لازم است كه به همه مسائلی كه در دنيا و آخرت، سعادت افراد به آن پيوسته است، آشنايی داشته باشد چون پيشوای جاهل، از نظر هدايت عمومی الهی، معنی و مفهومی در بر نخواهد داشت.

از اين رو در بيوگرافی و شرح حال هر كدام از آنان می خوانيم كه ادراكات آنان، فوق ادراك عادی و معمولی بوده است و از جهت مراتب انديشه و فكر و هوش دارای ويژگيهای مخصوص به خود بوده اند. دوران كودكی و طفوليت نيز مانع بروز اين نبوغ ذاتی و فروغ عقلی نبوده است.

شواهد تاريخی كه حاكی از برتری علم ودانش و مراتب ادراكات عقلی آنان می باشد، بسيار است. به عنوان نمونه به چند مورد از افادات علمی امام جوادعليها‌السلام‌ در دوران زندگی كوتاه مدتش، می پردازيم: هنگامی كهاز شكار برمی گشت و داستان برخورد او با مأمون كه گذشت.

سخنانی كه امام جوادعليها‌السلام‌ در سن نه و ده سالگی به مأمون گفت، شايسته يك طفل يازده ساله نيست و به سخنان مرد جهان ديده و درس خوانده شباهت دارد كه از مسائل روانی و قوانين حقوقی و جزايی اطلاع كامل داشته باشد تا بتواند مسائل را به خوبی تحليل نمايد.

و چون چنين مكتب و كلاسی، وجود نداشت به آسانی پی می بريم كه در كلاس الهی و مكتب آسمانی تعلم ديده اند و علوم و معارف آنان: علم الهی ولدنی می باشد.

اين گونه قضايا را جز در پرتو امدادهای غيبی و عنايات خاص الهی كه در حق پيشوايان مبذول داشته است، نمی توان توجيه و تفسير نمود. اغلب مورخين نوشته اند كه داستان ازدواج امامعليها‌السلام‌ با ام الفضل صبيبه مأمون با تشويق و اصرار مأمون پس از اين معارفه و آشنايی صورت گرفت و امام جوادعليها‌السلام‌ از آن پس مورد تعظيم و تكريم و احترام مأمون قرار گرفت و از علوم و دانش او بهره ها برد.

۲.مذاكره فقهی با رئيس ديوان عالی بغداد : در تشكيلات خلفای عباسی، عده ای از منتسبين علم و دانشمندان فنون مختلف وجود داشتند كه علم و دانش خود را به قيمت نازل و بهای اندكی، در برابر ماديت فروخته و خود را در قيد و بند ماديت و رياست طلبی گرفتار ساخته بودند و بر خلاف اقتضای طبع، علم و دانش دوستی كه آدمی را به نورانيت و معنويت می كشاند، آنان هر روز به سوی تاريكی وظلمت و به غرقاب ماديت نزديكتر می شدند.

يكی از آنان قاضی القضاة بغداد و به تعبير امروز، رئيس ديوان عالی كشور اسلامی آن روز، يعنی يحيی بن اكثم بود. او در فساد اخلاق و مراتب رذائل نفسانی مشهور و معروف شهر بود.(۷۹)

بخش سوم: ياران و روايتگران از امام جوادعليه‌السلام‌

عباسيان با خاندان علوی و دودمان پاك رسالت، كينه و عداوت مخصوص در دل داشتند و هرگز راضی به عظمت و پيشرفت و محبوبيت آنان نبودند و از طرفی محض اصول كشور داری و سياست و با توجه به موقعيت و مقام اين خاندان كه در قلوب مسلمانان به خصوصايرانيان وجود داشت، خود را ناچار می ديدند هر چند به صورت ظاهر هم بوده باشد در تكريم و تعظيم رجال نخبه و سر دودمانهای آنان، نهايت سعی و كوشش خود را به كارگيرند، تا از مزايای مادی و معنوی اين عمل در استحكام بخشيدن به پايه ‌های حكومت خود، بهره برداری نمايد، آنچنان كه مأمون در حق امام رضاعليه‌السلام‌ وامام جوادعليه‌السلام‌ انجام داد.

از اين رهگذر بود كه پس از رحلت امام رضاعليه‌السلام‌ ، فردی را شايسته تر از امام جوادعليه‌السلام‌ سراغ نداشت كه مورد محبت و شايسته خدمات خود قرار دهد. پس از مشاهده و آزمايش لياقت و استعداد و محبوبيت علمی و فاميلی او، درصدد برآمد كه دختر خود ام الفضل را به عقد او درآورد و در اين تصميم با مخالفت عباسيان روبرو گرديد كه چنين وصلت را تجويز نمی كردند.

مأمون برای محكوم كردن آنان دست به يك سياست محترمانه زد كه عباسيان خود به خود پی به عظمت و لياقت و شايستگی علمی امام جوادعليه‌السلام‌ ببرند و از ته دل نسبت به اين امر اعتراف نمايند و رضايت قلبی دهند. از اينرو مجلسی ترتيب داد كه در آن، از دانشمندان و علمای بغداد دعوت به عمل آورد كه در رأس آنان، رئيس ديوان عالی كشور يحيی بن اكثم بود كه از طرف عباسيان مسئول سؤال پيچ كردن امام جوادعليه‌السلام‌ بود، و می خواست شخصيت پيشوای نهم را در همان ايام جوانی فرو بشكند و از پيشرفت او در آينده ممانعت كند.

مجلس ترتيب داده شد

يحيی در صدر مجلس بغل دست مأمون قرار گرفت و امام جوادعليه‌السلام‌ كه هنوز در سن وسال جوانی بود، در يك طرف ديگر مأمون قرار داشت. يحيی بن اكثم رو به مأمون كرد و گفت: آيا أميرالمؤمنين اجازه می فرمايند كه يك مسألة فقهی از ابوجعفرعليه‌السلام‌ سؤال كنم؟ مأمون گفت: بهتر است از خودشان كسب اجازه نماييد.

يحيی رو به امام نمود و عرض كرد: آيا اجازه می فرماييد كه سؤالی درباره فقه از شما بنمايم؟ امام فرمودند: هر چه دلتان خواست بپرسيد. رئيس ديوان عالی بصره پرسيد: فدايت گردم، چه می فرماييد در مورد شخص احرام دار كه مرتكب عمل شكار شده باشد؟

امام فرمودند: قبلا توضيح دهيد كه او در چه كيفيت و در چه شرايطی قرار داشته است، آيا او در خارج از محيط حرم شكار كرده است يا در خود محيط حرم؟(۸۰) آيا او عالم به مسألة بوده است يا نا آشنا به مسألة؟ آيا كشتن او عمدی و از روی اراده بوده است، يا خطايی و سهوی؟ آيا شكار كننده برده بوده يا آزاد؟

آيا اين شكار او، نخستين بار بوده است يا تكراری و چندمين بار؟ آيا شكار او از پرندگان بوده استيا غير آن؟ آيا شكار او بچه سال بوده است يا بزرگ سال؟ آيا شكار كننده اصرار برعمل خود داشت يا نادم و پشيمان بود؟ آيا عمل شكار او، شب هنگام واقع شده است يادر روز روشن؟ آيا احرام شكار كننده، برای حج تمتع بوده است يا عمره؟ هر كدام ازاين فروع از ديدگاه فقهی، دارای حكم خاصی است كه قبلا بايد سؤال روشن گردد.

قاضی القضاة كشور كه در برابر يك سؤال، خود را با انبوهی از سؤالات مختلف فقهی،رو به رو ديده بود بسيار مضطرب گرديد.

او كه می خواست با يك مسألة امامعليه‌السلام‌ را سؤال پيچ كند و شخصيت او را در هم شكند، ناگهان خود را در غرقابی از پرسشهای گيج كننده رو به رو می يافت، زبانش بند آمد و عجزش آشكار گرديد، ازپاسخ فرو ماند و دانشمندان و فقهای حاضر در مجلس هم به احترام قاضی، سكوت اختياركردند.

مأمون پيروزی پيشوای نهم را افتخار خود دانست و به درگاه ايزدی شكر و سپاس نمود. رو به مجلسيان گفت: اين است همان ابن الرضا كه نمی خواستيد او رابشناسيد آيا اين آشنايی كافی است كه ديگر بار، لب به سخن اعتراض آميز باز نكنيد؟(۸۱)

مأمون رو به امام كرد و تقاضا نمود كه جواب سؤالات فقهی را خودتان بيان فرماييد تا همگان استفاده كنيم. پيشوای نهم با بيان شيوای خود، پاسخ تمام سؤالاتی را كه قاضی القضاة از حل آنها عاجز مانده بود و می خواست به وسيله آن اعتبار پيشوای عاليقدر را در هم بشكند، برای همه مجلس نشينان آشكار ساخت: