زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)0%

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام) نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
گروه: امام جواد علیه السلام

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى
ناشرین: 14 نور پاک
گروه:

مشاهدات: 10159
دانلود: 3412

توضیحات:

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10159 / دانلود: 3412
اندازه اندازه اندازه
زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
فارسی

بخش چهارم: امام جوادعليه‌السلام‌ و تفسير قرآن

۸.ابو شيبه اصفهانی : فرد ممدوحی است و امامعليه‌السلام‌ در حق او طلب رحمت نموده است، رواياتی توسط او در جزء هفتم در موضوع كفودهم شأن بودن همسر،آمده است.(۱۰۹)

۹.ابو ساره : او نيزاز اصحاب و ياران امام جوادعليه‌السلام‌ می باشد آنچنان كه در رجال شيخ طوسی (قدس سره) آمده است.(۱۱۰)

۱۰.ابو جعفر بصری : او نيز از اصحاب و ياران امام جوادعليه‌السلام‌ می باشد، آنچنان كه مرحوم شيخ طوسی، در رجال خود ذكر كرده است و او را فرد ثقه، فاضل و صالح شمرده است.(۱۱۱)

۱۱.علی بن اسباط : او ازاصحاب و ياران امام رضاعليه‌السلام‌ و امام جوادعليه‌السلام‌ هر دو بزرگوار می باشد.(۱۱۲)

۱۲.ابن مهران : او از امام جوادعليه‌السلام‌ روايت نموده است وسهل بن زياد هم از وی روايت كرده است. نمونهروايتی او در جزء دوم كافی در باب تسليت به صاحب عزاء آمده است.(۱۱۳)

۱۳.عباسی : او يكی از راويان امام جوادعليه‌السلام‌ می باشد و نام او درنقل چندين حديث آمده است كه گويد: به امام جوادعليه‌السلام‌ جريان رانوشتم و امامعليه‌السلام‌ فرمود ايرادی ندارد و كافی جزء ۳ باب قرأئة القرآن حديث ۲.(۱۱۴)

۱۴.ابومشاور : مرحوم شيخ طوسی ومرحوم برقی او را ازاصحاب و ياران امام جوادعليه‌السلام‌ ذكر كرده اند.(۱۱۵)

۱۵.موسی بن داود منقری : او از اصحاب و ياران امام جوادعليه‌السلام‌ می باشد مرحوم شيخ طوسی در رجال خود به آن، تصريح نموده است.(۱۱۶)

۱۶.موسی بن قاسم بن معاوية بن وهب بجلی : او يكی ديگر از اصحاب امام جوادعليه‌السلام‌ و امام هادیعليه‌السلام‌ می باشد و يكی از افراد بسيارمؤثق و مطمئن در نقل حديث می باشد او كتابها و تأليفاتی دارد و نجاشی او را دو بار با كلمه ثقة، ثقة مورد تأييد قرار داده است او كتاب رجالی دارد، در آن كتاب شرح حال ۱۸ تن را آورده است. و تعداد تأليفات او از ۳۰ عنوان تجاوز می كنداو در باب فضيلت نماز در مسجد النبی روايتی دارد.(۱۱۷)

زنان محدثه در بين راويان و ناقلان حديث

از امام جوادعليه‌السلام‌ تعدادی هم از بانوانديده می شوند: از آن ميان: حكيمه دختر امام جوادعليه‌السلام‌ ، و زينب دختر محمد بن يحيی می باشد كه صاحب معجم رجال الحديث در معرفی آنان می نويسد:

۱۷.حكيمه : دختر امام جوادعليه‌السلام‌ و عمه امام عسگریعليه‌السلام‌ ، داستان ولادت امام زمان (عج) روايت كرده است. (كافی / ج ۱ / حديث ۳).(۱۱۸)

۱۸.زينب دختر محمد بن يحيی : او از روايات از امام جوادعليه‌السلام‌ شيخ طوسی و كشی او را از اصحاب ابی جعفر ثانی امام جوادعليه‌السلام‌ دانسته اند.(۱۱۹)

از ديگر ياران و ياوران امامعليه‌السلام‌

۱۹.ابن ابن غمير بغدادی (م ۲۱۷ ه‍. ق).

۲۰.ابو جعفر محمد بنسنان زاهری (م ۲۲۰ ه‍. ق).

۲۱.ابو تمام حبيب بن اوسطائی شاعر شيعی مشهور (م۲۳۱ ه‍. ق).

۲۲.فضل بن شذان نيشابوری (م ۲۶۰ ه‍. ق).

اينان هر كدام به گونه ای موردتعقيب بودند، فضل بن شاذان از نيشابور بيرون كردند، عبد الله بن طاهر با او چنين رفتار نمود، سپس كتابهای او را تفتيش كرد، چون مطالب آن كتابها درباره خداشناسی و توحيد بود، به او گزارش دادند ولی قانع نشد و گفت: می خواهم عقيده سياسی او رانيز بدانم.(۱۲۰)

ابوتمام شاعر نيز از اين امر بی بهره نبود. اميرانی كه خوداهل شعر و ادب بودند، حاضر نبودند، شعر او را بشنوند و مانند ديگر شاعران مورد تشويق و تقدير قرار دهند. ابن ابی عمير اين عالم ثقه و بزرگ كه مراسيل او را همانند مسانيد دانسته اند سالها در زندان بود، تازيانه ها زدند تا اسامی هممكتبان خود را بگويد و نگفت.

امام جوادعليه‌السلام‌ و مهدی موعود (عجلالله تعالی فرجه الشريف)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فاطمه زهرا (س) وتمام پيشوايان معصومصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همه از آمدن مهدی موعود (عجلالله تعالی فرجه الشريف) خبر داده اند، مرحوم صدوق در كتاب كمال الدين و تمام النعمة اخبار آنها را در ابواب بيست و چهار تا سی و هشت نقل كرده است و مرحوم مجلسی نيز آنها را در بحار الانوار: ج ۵۱، ص ۶۵ تا ۱۶۲ نقل می كند، در اينجا به مناسبت زندگی حضرت جواد الائمةعليه‌السلام‌ آنچه از آن بزرگوار دربار حضرتمهدیعليه‌السلام‌ رسيده است نقل می كنيم.

۱.عبد العظيم حسنی (۱۲۱) گويد: به خدمت مولايم محمد بن علی بن موسیعليه‌السلام‌ رسيدم ومی خواستم در ارتباط با امام قائمعليه‌السلام‌ از وی سؤال كنم. آيا اومهدی است يا غير از آن؟

آن حضرت پيش از من فرمودند: قائم از ما همان مهدی (عج) است كه واجب است در زمان غيبت، انتظار او را بكشند و در وقت ظهور از او اطاعت كنند، او فرزند سوم من است به خدايی كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به نبوت برانگيخته و ما را به امامت مخصوص فرموده است: «لولم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم، حتی يخرج فيه فيملاءالارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما

و خداوند تبارك و تعالی كار او را در يكشب، اصلاح فرمايد، چنان كه كار موسی كليم را اصلاح فرمود، او رفت تا برای خانواده خود آتشی بياورد، برگشت در حالی كه رسول الله بود، بعد امامعليه‌السلام‌ فرمودند: «أفضل أعمال شيعتنا إنتظار الفرج

۲.صقر بنابی دلف گويد: از ابو جعفر محمد بن علی الرضاعليه‌السلام‌ شنيدم می فرمودند: امام بعد از من پسرم علی است، قول او قول من و امر او امر من و طاعت اوطاعت من است، و امام بعد از او پسرش، حسن است، امر او امر پدرش و قول او، قول پدرش، و طاعت او طاعت پدرش است، بعد سكوت فرمودند. گفتم: يابن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! بعد از حسن، امام كدام است؟ حضرت با صدای بلند گريست وفرمودند: بعد از حسن، فرزند او قائم به حق و امام منتظر است، گفتم: يابن رسولاللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! چرا قائم ناميده شده است؟

فرمودند: چون او بعداز مفقود شدن اسمش و بعد از ارتداد اكثر قائلان به امامتش، قيام می كند. گفتم:چرا منتظر ناميده شده است؟

فرمودند: چون او غيبتی دارد طولانی، در آن مدت، اهل اخلاص انتظار او را می كشند و اهل شك او را انكار می كنند و انكار كنندگان ياد اورا مسخره می پندارند. تعيين كنندگان وقت ظهور دروغ می گويند، و عجله كنندگان هلاك می شوند و اهل تسليم، نجات می يابند.(۱۲۲)

خدمت به امامانعليه‌السلام‌

محمد بن وليد كرمانی گويد: به امام جوادعليه‌السلام‌ گفتم: برای دوستان و خدمتكاران در دوست داشتن شما چه اجری هست؟

فرمودند: امام صادقعليه‌السلام‌ غلامی داشت كه به وقت رفتن به مسجد، استر آن حضرت را نگاه می داشت، روزی نشسته مشغول نگهداری استر آن حضرت بود، گروهی از اهل خراسان به ديدن امامعليه‌السلام‌ آمدند.

يكی از آنها به غلام امامعليه‌السلام‌ گفت: از امامعليه‌السلام‌ بخواه كه مرا به جای تو به خدمتكاری قبول كند و من غلام او باشم، در عوض تمامدارايی من مال تو باشد، من از هر رقم، مال زياد دارم، برو آنها را تصاحب كن، غلام گفت: اين را از امامعليه‌السلام‌ می خواهم.

آنگاه آن غلام پيش امام صادقعليه‌السلام‌ آمد و گفت: فدايت شوم، خدمتم، و طول مصاحبتم باشما را می دانيد، اگر پروردگار خيری برای من پيش آورد از آن ممانعت می كنی؟ امامعليه‌السلام‌ فرمودند: من از جانب خود بر تو احسان می كنم، آيا احسان ديگران را مانع می شوم؟! غلام جريان را به امامعليه‌السلام‌ عرض كرد، حضرت فرمودند: اگر تو ازخدمتگزاری ما سير شده ای و او به ما راغب است، او را قبول كرده و تو را می فرستيم.

چون غلام برگشت، حضرت او را صدا كردند و فرمودند: برای زياد بودن مصاحبت تو، نصيحتت می كنم، آن وقت اختيار با خود تو است. چون روز قيامت شود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نور خدا چنگ می زند، أمير المؤمنينعليه‌السلام‌ به رسول الله چنگ می زند، امامان به أمير المؤمنينعليه‌السلام‌ و شيعيانما به امامان چنگ زده داخل محل ما (بهشت) می شوند.

غلام پس از شنيدن اين سخنعرض كرد: يابن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! در خدمت شما می مانم و آخرترا بر دنيا اختيار می كنم. آنگاه غلام به محضر آن مرد خراسانی برگشت.

امام جواد صلوات الله عليه و كمی سن

امامت مانند نبوت يك منصب خدايی است، و اختيار امام باخداست، هر كس را بخواهد به مقام امامت می رساند، در اول حالات أمير المؤمنين صلوات الله عليه درباره روح نبوت و امامت بطور مشروح سخن گفته شد.

ثقة الاسلامكلينی (قدس سره) در كافی بابی منعقد فرموده: «تحت عنوان الإمامة عهد من الله عزوجل معهود من واحد إلی واحدعليهم‌السلام » و در آن رواياتی در اين زمينه نقل فرموده است، از جمله عمرو بن اشعث می گويد: از امام صادقعليه‌السلام‌ شنيدم می فرمود: آيا فكر می كنيد كه يكی از ما به هر كه خواست وصيت می كند، نه والله، اين عهدی است از خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مردی بعد از مردی تا كار به صاحبش برسد: «أترون الوصی منا يوصی إلی من يريد؟! لاوالله و لكن عهد من الله ورسوله لرجلفرجل حتی ينتهی الامر إلی صاحبه. »

و در روايت ديگری آن حضرت به معاوية بن عمارفرمودند: «ان الإمامة عهد من الله عزوجل معهود لرجال مسمين ليس للإمام أن يزويهاعن الذی يكون من بعده(۱۲۳)

بنابراين، در اين مسأله كمی و زيادی سن مطرحنيست و اين كه امام جواد صلوات الله عليه به وقت رحلت پدر بزرگوارش هفت يا هشت ساله بود و بيست و پنج سال عمر كرد، ضرری به امامت او ندارد. خداوند درباره يحيی بنزكريا فرموده:( وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا .) (۱۲۴)

حضرت عيسیعليه‌السلام‌ در حين ولادت به سخن درآمد و به صريح ( بيان) قرآن فرمود:( إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ) .(۱۲۵)

می بينيم كه هر دو در كودكی به مقام نبوت رسيده ‌اند.

صفوان بن يحيی می گويد: به امام رضاعليه‌السلام‌ گفتم: پيشاز آنكه خداوند، ابوجعفرعليه‌السلام‌ را به شما عطا فرمايد، در جواب مامی فرموديد: خداوند پسری به من عطا خواهد فرمود، اكنون كه خداوند عطا فرموده و چشم ما را روشن كرده است، خدا مرگ شما را برای ما پيش نياورد، ولی اگر واقعه ای پيش آيد، امام كه خواهد بود؟ حضرت اشاره به ابی جعفرعليه‌السلام‌ كردند كه در مقابلش ايستاده بودند. گفتم: فدايت شوم، اين سه ساله است؟ فرمودند: سه ساله بودن چه ضرری دارد، عيسی بن مريم در كمتر از سه سالگی، حجت خدا بود.(۱۲۶)

و در روايت ديگر آن حضرت، به سائلی كه در اين باره سؤال كرده بود، فرمودند: «ان الله سبحانه بعث عيسی بن مريم رسولا نبيا صاحب شريعة مبتدأة فی أصغر من السن الذی فيه أبوجعفر » ارشاد: ص ۲۹۹، كافی: ج ۱، ص ۳۲۲. كلينی (قدس سره)

در كافی نقل كرده: محمد بن حسن بن عمار گويد: در مدينه در محر علی بنجعفر صادقعليه‌السلام‌ بودم، مدت دو سال بود رواياتی را كه از برادرشموسی بن جعفرعليه‌السلام‌ نقل می كرد می نوشتم.

روزی ابو جعفر الجوادعليه‌السلام‌ داخل مسجد شد، علی بن جعفر بدون عبا برخاست، دست آن حضرت رابوسيد و تعظيم كرد، ابو جعفرعليه‌السلام‌ فرمودند: عموجان! بنشين خداتو را رحمت كند، گفت: مولای من! چگونه بنشينم حال آنكه شما ايستاده ايد؟! چونابو جعفرعليه‌السلام‌ برگشت، يارانش او را توبيخ كرده و گفتند: چرا اورا با كمی سن آن مقدار احترام و خضوع كردی، حال آنكه تو عموی پدر او هستی؟!

فرمود: ساكت باشيد، آنگاه ريش خود (را) گرفت و گفت: وقتی خداوند اين پير مردرا برای امامت، اهل نكرد و امامت را به او داد، فضيلت او را انكار كنم؟!! نعوذ بالله از آنچه می گوييد، من بنده او هستم. كافی: ج ۱، ص ۳۲۲. به هر حال كمی سن آن حضرت، ضرری در مسأله امامت ندارد، او به علت حامل روح امامت بودن، دريای مواجی از علم و درايت و كمال بود، حتی در صورت مبسوط اليد بودن، می توانست فرماندهان لايق و مردان ورزيده را روی كار بياورد و حكومت اسلامی را پياده و ادارهكند. والسلام علی من اتبع الهدی.

امام جوادعليه‌السلام‌ و تفسير قرآن

از امام جوادعليه‌السلام‌ در مورد تفسيرآيات قرآن مجيد، مطالب فراوانی نقل شده است كه هر كدام در ذيل آيات مربوط آمده است.

افراد متتبع می توانند از تفاسير مأثور وروايی، تعداد انبوهی از اين نظريه ‌ها وتفسيرها را فراهم آورد. ما به اقتضای اختصار كتاب، چند نمونه را ذيلا می آوريم،طالبان تفصيل را به تفاسير ياد شده، ارجاع می دهيم:

۱. مخلوق بودن قرآن

يكی ازخصوصيات عصر اين پيشوا، مطرح شدن تفتيش عقايد در مورد مخلوق بودن يا قديمی بودن قرآن بود.

خليفه وقت بر اساس تحريك اطرافيان خويش، يا در اثر تأثر ويژه اش ازفلسفه يونانی، روی اين مسألة حساسيت فوق العاده، نشان می داد كه قرآن حادث ومخلوق است، و بر اين عقيده، كسانی كه قرآن را قديمی می دانند مشرك و كافر هستند و حق مداخله در امور قضائی واداری كشور را ندارند بر اين اساس، استانداران و فرمانداران و كارگزاران نواحی مختلف كشور، موظف شده بودند كه افراد را از اين نظرمورد باز جويی و بازپرسی وزير نظر قرار دهند و نتيجه اقدامات خود را به مركز خلافت، گزارش كنند.

جالب توجه اينست كه شدت علاقه مأمون به اين امر به حدی بود كه دروصيتنامه خود پس از ذكر شهادتين و اقرار به توحيد، مسألة مخلوق بودن قرآن را موردگواهی و شهادت خود قرار داده بود، پس از آن، به اعتراف به معاد و حساب و كتاب وديگر اصول اعتقادی اسلامی را شمرده بود و اجرای عمليات پس از فوت خود را به ولی عهد و وصی خود معتصم توصيه كرده بود.(۱۲۷)

بر اساس همين امر، جمعی از فقهاومحدثين مانند: احمد بن حنبل فقيه معروف، ابن عاصم، سجاد و جمعی ديگر از قضاة واهل علم عراق را كه اعتقاد مخالف مقام خلافت را داشتند و بر خلاف اين پندار بودند،مورد ايذاء و آزار قرار می داد.

مأمون معتزلی بود و با تفتيش عقايدی كه به ناممحنه برپا كرده بود، سعی داشت عقايد خود را بر ديگران تحميل نمايد. مأمون درسال ۲۱۸ با نامه ها و دستور العمل هائی كه به اسحاق بن ابراهيم برای امتحان قضات ومحدثان نوشت، كار تفتيش عقائد را آغاز نمود. در رأس همه عقايد، مخلوق بودن قرآنو عدم رؤيت خدا در قيامت بود. دوران محنه چهارده سال طول كشيد.

احمد بن حنبل كتابی به نام الرد علی الزنادقة والجهمية دارد كه مقصود او از جهميه همه كسانی است كه منكر مخلوق نبودن قرآن و منكر رؤيت خدا در قيامت بودند، در كتاب به دو نكته اشاره شده است: يكی: اينكه، مسأله بر سر جواز رؤيت خدا در روز قيامت است نه دردنيا، در واقع او نيز رؤيت خدا را در دنيا جائز نمی داند ولی در آخرت روا می شمرد. دومی: اين رؤيت مختص مؤمنان است نه كافران. پس به اعتقاد او، مؤمنانخدا را خواهند ديد.(۱۲۸)

صورتهايی كه شاد و خرم هستند، به سوی خدای خويش می نگرند.

اين آيه تصريح دارد كه در آن روز مؤمنان به پروردگار خودخواهند نگريست. البته معتزله اين آيه و امثال آن را تأويل می كنند كه مقصود ثوابيا قدرت خدا را خواهند ديد و ثواب خدا فعل اوست نه خود او، استدلال آنان بر ايناعتقاد او با آيه:( وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ) .(۱۲۹) خويش آنست كه( لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ ) .(۱۳۰)

ديده ‌گان اورا در نمی يابند ولی اوست كه ديدگان را درمی يابد.

احمد بن حنبل در پاسخ می گفت: پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود اين آيه را خوانده بود ولی در آن حديث رؤيت ماه در شب بدر، می فرمايد: «انكم سترون ربكم ».(۱۳۱)

او معتقد بود كهرؤيت مؤمنان در بهشت پاداشی است كه خداوند علاوه بر ثواب اعمال، به مؤمنان عطاخواهد كرد ولی كافران به حكم آيه( كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ ) .(۱۳۲)

از اين نعمت محروم خواهند بود، به باور او جهميه ومعتزله هم جزو همين كافرانهستند! روايت رؤيت اينست: كنا جلوسا عند النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم «اذ نظر إلی القمر، ليلة البدر قال: إنكم سترون ربكم كما ترون هذا القمر لا تضامون فيرؤيته، ای لاتشكون ».

ما در محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم كه ناگاه پيامبر خدا به سوی ماه نگريست و فرمودند: شما آفريدگار خود خواهيد ديدآنچنان كه اين ماه را می بينيد، هرگز در ديدار او شك و ترديدی نخواهيد داشت.

در فهم و درايت اين حديث كافی است كه راوی آن ابوهريره بازرگان حديث بوده است.

بر اين اساس، جمعی از فقهاء ومحدثين مانند: احمد بن حنبل، ابن عاصم، سجاد، و جمعی ازاهل قضاء و فتوی را كه اعتقاد مخالف داشتند و بر اين باور بودند چون قرآن كلام خداست، و كلام خدا هم ناچار همانند خود خدا، قديمی خواهد بود (با خلط، كلاملفظی و نزولی و كلام لبی و وصفی) و در نتيجه به غير مخلوق بودن قرآن اعتقاد پيداكرده و دچار حيرت و سر گردانی شده بودند، و به نوعی به تعدد قدماء اعتقاد پيداكرده بودند، دستور تنبيه و كتك و گاهی دستور كشتن و از ميان بردن را صادر می كردند و به همين دليل ابن حنبل را با تازيانه زدند و تعداد كثيری را به حبس و زنجير كشاندند باتوجه به اين حساسيت وقت، موقعيت علمی و سياسی امام جوادعليه‌السلام‌ بهتر مشخص می گردد.

اينك فرازهائی از نكات تفسيری آن بزرگوار.

۱. قرآن معيار شناخت حديث صحيح و جعلی

در يكی از مناظرات و مجالسی كه در حضور خليفه، تشكيل يافته بود، يحيی بن أكثم يكی از قضات عالی رتبه دربار، برای توليد عداوت و كينه نسبت به ساحت امامعليه‌السلام‌ از ايشان پرسيد: چه می فرمائيد: در مورد آن حديثی كه درباره يكی از ياران نزديك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شده است كه پيامبر فرمود: جبرئيل بر من نازل گشت و پيام الهی را رساند كه خداوند می فرمايد از ابوبكر بپرس كه خداوند از تو راضی و خشنود است، آيا تو هم از او راضی وخشنود هستی يا نه؟

امامعليه‌السلام‌ در پاسخ با توجه به موقعيت مجلس فرمودند: من منكر فضيلت آن صحابی كه می فرمائيد، نيستم ولی بر گوينده اين خبرلازم است به آن حديثی كه پيامبر اسلام در آن سفر حجة الوداع فرمودند، توجه داشته باشند جائی كه می فرمايد: دروغگويان و خبر سازان، فراوان شده اند و در آينده نيز جاعلين بيشتر خواهند شد، بدانيد هر كسی حديث دروغی را به من نسبت دهد، جايگاه او آتش است، معيار تشخيص حديث صحيح، از غير صحيح آنست كه بر قرآن و سنت مسلمه ی من، عرضه كنند، اگر با آن دو موافقت كرد آن را بپذيرند و هر چه با آن دو مخالفت نمود، رد كنند و كنار بگذارند.

حديثی را كه شما نقل كرديد با كتاب خدا سازگارنيست، قرآن می فرمايد: ما انسان را آفريديم و از هر آنچه در قلب او خطور كند،آگاهيم.(۱۳۳)

و در جای ديگر می فرمايد: ما به انسان نزديك تر از شاهرگگردن او هستيم.(۱۳۴)

آيا بر چنين آفريدگار دانا و آگاه، خشنودی و ناخشنودی، رضايت خاطر يا نارضائی آن صحابی، مكتوم مانده است تا نيازمند سؤال از آن صحابی گردد؟ اين امر نسبت به پروردگار عالم، محال و غير ممكن است.

امام جوادعليه‌السلام‌ با محكوم ساختن طرف، يك قانون كلی و عمومی نيز در اختيار عموم قرار داد كه پايه واساس آن، مستند به محكم ترين و استوارترين حجت خدا (قرآن) بود از اين رو هی چكداماز حضار مجلس را يارای مخالفت يا اظهار نظر در مورد آن سند محكم و مستند، نبود با اين شيوه با حفظ اصالت مرام، طرف را نيز مجاب و محكوم می ساخت.

۲. خطبه ازدواج

از سخنان ارزنده و كلمات قرآنی آن بزرگوار خطبه عقدی است كه درمجلس مأمون ايراد كرده است و در آن خطبه به آيه قرآنی استناد جسته است كه نوعی تبيين و تفسير عملی قرآن مجيد می باشد جائی كه می فرمايد: «ألحمدلله اقرارابنعمته، ولا إله الا إله اخلاصا لوحدانيته، وصلی الله علی سيد بريته والأصفياء منعترته، أما بعد: فقد كان من فضل الله علی الأنام أن أغناهم بالحلال عن الحرام،فقال سبحانه :( وَأَنكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ )(۱۳۵)

به عنوان اعتراف واقرار به نعمتهای فراوان الهی، سپاس و شكر می گزارم، ومحض اخلاص و يكتا پرستی، كلمه ی توحيد لا إله الا الله را بر زبان می آورم، درود و رحمت خاص پروردگار به بهترين مخلوقات خويش، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و برگزيدگان ازعترت پاك او باد! پس از حمد و سپاس الهی، يكی از الطاف بی كران الهی بر بندگان خويش، آن است كه آنان را به وسيله حلال و مشروع از حرام و نامشروع، غنی و بی نيازساخت و دستور داد كه ازدواج كنيد و بيم فقر و تنگدستی را به خود راه ندهيد.

اگرفقير و تنگدست باشيد، خداوند متعال شما را از فضل و رحمت پی پايان خويش، بی نيازمی سازد.

خداوند متعال روزی دهنده و آگاه به حال بندگان و روزی خواران خويش، می باشد.

اين خطبه شريفه كه امروز مورد استناد عاقدين، و مورد بهره برداری در مجالس عقد مسلمين قرار گرفته است يكی از بهره گيريهای قرآنی و تفسيری امامعليه‌السلام‌ از آيات نورانی الهی می باشد. استناد به قرآن مجيد به عنوان سرلوحه عملی مسلمين، بهترين روش عملی و تفسيری از كلام الله مجيد می باشد.

۳. در گفتگو با يحيی بن اكثم

در گفتگوی مفصلی كه امامعليه‌السلام‌ با يحيی بن اكثم قاضی عالی مرتبه دربار مأمون و معتصم انجام داده است، استنادها وتفسيرهای ارزشمندی نهفته است كه برخی از آنها در بخشهای مختلف، گذشت ولی مواردی هم وجود دارد كه می توان در بخش تفسيرهای امامعليه‌السلام‌ مورد استفاده قرار داد.

فيض كاشانی در كتاب معادن الحكمة از احتجاج طبرسی، گفتگوی امامعليه‌السلام‌ را با يحيی بن اكثم در مجلس عقدی كه مأمون ترتيب داده بود،آورده است كه به قسمتهای ناگفته ی آن اشاره می گردد: يحيی گفت: روايت شده است كهيكی از اصحاب، چراغ اهل بهشت است؟

امامعليه‌السلام‌ در پاسخ فرمودند:اين سخن باطل است، چون در بهشت با وجود فرشتگان مقرب الهی و با وجود آدم و خاتم وتمام انبياء و مرسلين از نور وجود آنان، بهره گيری نمی شود تا چه رسد به آن صحابی كه شما اشاره داشتيد.

يحيی پرسيد: روايت شده است كه پيامبر خدا فرموده باشد، اگرمن به پيامبری مبعوث نمی گشتم فلان صحابی، مبعوث می گشت. امام جوادعليه‌السلام‌ فرمودند كتاب خدا قرآن مجيد صادق تر و راستگوتر از اين حديث می باشد، جائی كه خداوند متعال در مورد بعثت انبياء می فرمايد:( وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ ) .(۱۳۶)

خداوند متعال، پيشاپيش پيمان پيامبران را گرفته است چگونه امكان دارد اين پيمان تغيير و تبديل پيدا نمايد از آن طرف پيامبران هرگز و لحظه ‌ای به خداوند شرك نورزيده اند چگونه امكان دارد فردی كه اغلب ايام و روزگاری خود را با شرك سپری نموده است به عنوان پيامبر مبعوث گردد.

يحيی گفت: لحظه ای از من وحی قطع نگرديد مگر اينكه گمان بردم به آل خطاب وحی نازل شده است:

امام جوادعليه‌السلام‌ فرمودند: اين سخن هم باطل و نارواست، چون پيامبر خدا هرگز در نبوت خود، شك و ترديدی نداشت. خداوند متعال می فرمايد:( اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ ) .(۱۳۷)

انتخاب و گزينش فرشتگان و پيامبران از ناحيه خداست،و اوست كه پيامبر را برمی گزيند نه ديگران. يحيی پرسيد: روايت شده است اگر عذابی بر امت نازل گردد، هيچكس را جز فلان صحابی راه گريزی نيست.

امام جوادعليه‌السلام‌ فرمودند: اين سخن هم امر محال و نامعقولی است چون خداوند متعال می فرمايد:( وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ) .(۱۳۸)

خداوند متعال به صورت قطعی خبر داده است، مادام كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ميان آن جمع وجود دارد و مادام كه آنان به استغفار و طلب بخششخود، ادامه می دهند، عذابی در كار نيست، پس چگونه امكان دارد با اين وعده ‌های صريح، عذاب خدا نازل گردد، و فقط و فقط يك نفر نجات يابد.(۱۳۹)

۴. آسودگی از مكر خدا

امامعليه‌السلام‌ در مقام تربيت و خودسازی با استناد به قرآن می فرمايد: (تأخير التوبة اغترار، وطول التسويف خيرة،والأعتدال علی الله هلكة، والأصرار علی الذنب ( من مَكْرَ اللَّهِ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ ) .)(۱۴۰)

۵. گوش فرا دادن به سخنان ناروا

امام جوادعليه‌السلام‌ در مورد گوش فرا دادن به هر سخنی می فرمايد: «من أصغی الی ناطق، فقد عبده فإن كان الناطق عن الله فقد عبد الله، وان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس، فقد عبد ابليس » و در قرآن مجيد آمده است كه خداوند به گناهكاران خواهد گفت:( أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ) .(۱۴۱)

فردی كه به سخنان گوينده ای گوش فرا می دهد، در واقع به او ستايش می ورزد، اگرگوينده از خدا صحبت می كند، پس در واقع او به عبادت خدا پرداخته است و اگر ازشيطان حرف می زند، پس در واقع از ابليس، ستايش می ورزد در صورتی كه خداوندمتعال فرموده است: آيا از شما پيمان نگرفتيم كه بر شيطان پرستش نكنيد چون او دشمنآشكار شما است.