زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)0%

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام) نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
گروه: امام جواد علیه السلام

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده: عبدالرحيم عقيقى بخشايشى
ناشرین: 14 نور پاک
گروه:

مشاهدات: 10154
دانلود: 3412

توضیحات:

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10154 / دانلود: 3412
اندازه اندازه اندازه
زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

زندگی امام محمد تقی الجواد (علیه السلام)

نویسنده:
ناشرین: 14 نور پاک
فارسی

۶. امام جوادعليه‌السلام‌ و تعيين قطع دست

زرقان رفيق صميمی ابن أبی داوود نقل می كند، روزی ابن أبی داوود از مجلس معتصم عباسی برگشت، ديدم، بسيار محزون است، علت اندوهش را پرسيدم؟ گفت: ای كاش بيست سال پيش از اين مرده بودم و چنين روزی را نمی ديدم، گفتم: قضيه چيست؟

گفت: جريانی كه امروز... توسط أبی جعفر (امام جوادعليه‌السلام‌ ) درمحضر خليفه اتفاق افتاد، گفتم: آن جريان از چه قرار بود؟ گفت: دزدی به سرقت اقرار كرده بود، از خليفه خواستند با اقامه حد، او را تطهير كند.

برای اين كارفقهاء را در مجلس خود، جمع كرد، محمد بن علیعليه‌السلام‌ نيز در آن جاآمد، خليفه از ما سؤال كرد از كدام محل دست او را قطع كنيم، من گفتم: از بازو (بند دست).(۱۴۲)

گفت: به چه دليل؟ گفتم: چون دست، عبارت است از چهار انگشت و كف دست تا بند آن، و خداوند در تيمم فرموده:( فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ ) گروهی نيز مانند من گفتند. ولی گروهی اظهار داشتند كه بايد از مرفق قطع شود،خليفه گفت: به چه دليل؟

گفتند: چون خداوند در شستن دست در وضو فرموده است:( وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ ) پس معلوم می شود، حد، دست تا مرفق است. خليفه خطاب بهأبی جعفرعليه‌السلام‌ گفت: شما چه می فرماييد؟

فرمودند: اينها نظرشان را گفتند. گفت: آنچه را كه گفتند، رها كن! نظر خودت را بگو! فرمودند مرا معاف بداريد، گفت: به خدا، قسمت می دهم آنچه می دانی بگو! فرمودند: چون به خدا قسم دادی می گويم، همه اينها خطا كردند و بر خلاف سنت گفتند، قطع دست بايد ازمفصل چهار انگشت باشد، و كف دست بماند. معتصم گفت: به چه دليل؟

امامعليه‌السلام‌ فرمودند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: سجده بر هفت عضو است: صورت، دو دست، دو زانو و دو پا، وقتی كه دست از بازو و يا از مرفق قطعشود، دستی نمی ماند تا بر آن سجده كند، خداوند فرموده:( وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ ) منظور از آن اعضاء هفتگانه سجده است كه بر آنها سجده می شود( فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ) آنچه برای خدا باشد قطع نمی شود.

معتصم از اين استدلال تعجب كرد و گفت: دست سارق را از بند چهار انگشت قطع كردند. ابن ابی داوود گفت: قيامت من برپا شد وآرزو كردم كه ای كاش مرده بودم، زرقان گويد:(۱۴۳)

ابن أبی داود گفت: بعد از سه روز، پيش معتصم رفتم و گفتم: نصيحت أمير المؤمنين بر من واجب است و من با او سخن می گويم كه می دانم، اهل آتش خواهم بود، گفت: سخنت كدام است؟

گفتم: أمير المؤمنين در مجلس خود، فقهاء رعيت شرا جمع می كند، برای كاری از كارهای دين و از حكم آن سؤال می كند، و آنها آنچه می دانند، جواب می دهند، در آن مجلس همه وزراء، فرماندهان، نويسندگان خليفه جمعند و از پشت باب، مردم منتظر نتيجه اين مجلسند، آن وقت خليفه سخن همه فقها را كنار گذاشته و فتوای مردی را می پذيرد كه نصف اين ملت، معتقد به امامت او هستند و می گويند: بنی عباس حق آنها را غضب كرده اند!!! از اين سخن، رنگ از رخ معتصم پرسيد و متنبه شد و گفت: خدا در مقابل نصيحتت، جزای خير بدهد، روز چهارم به يكی از نويسندگان وزراش گفت، ابوجعفرعليه‌السلام‌ را به منزل دعوت كند.

او از آن حضرت دعوت به عمل آورد، حضرت قبول نكرد، فرمودند: می دانيدكه من در مجلس شما حاضر نمی شوم، او گفت: من شما را به طعام دعوت می كنم و دوستدارم، قدم بر بساط من بگذاريد و به منزل من داخل شويد تا متبرك گردد، فلانی از وزراء خليفه نيز می خواهد با شما در آن جا ملاقات كند.

حضرت به منزل آن شخص آمدند، چون طعام ميل فرمودند احساس مسموميت كرد، مركب خويش را خواست، صاحب منزل تقاضاكرد كه بمانيد، فرمودند: رفتنم برای تو بهتر است، سم در آن روز و شب در حلق مباركش بود تا از دنيا رفتند.

تفسير عياشی: ج ۱، ص ۳۱۹ ذيل آيه والسارقوالسارقة از سوره مائده: آيه ۳۸، مرحوم حر عاملی در وسائل: ج ۱۸، ص ۴۹۰،ابواب حدالسرقة، آن را بطور اختصار از تفسير عياشی نقل كرده ومرحوم مجلسی نيز آنرا در بحار: ج ۵۰، ص ۵ - ۷ از آن تفسير نقل می كند.

ناگفته نماند: در حاشيه بحار فرموده است: صحيح آن است كه اسم او أبوداوداست بر وزن غراب و او در زمان معتصم وواثق و متوكل، قاضی بغداد بود، و ميان او ومحمد بن عبد الملك زيات وزير معتصم وواثق عداوت و دشمنی بود و در تاريخ ۲۴۰ از دنيارفته است.

بخش پنجم: خوشه ‌هايی از علم و فضيلت و اخلاق او

امام جواد صلوات الله عليه و أبوصلت هروی

در كيفيت شهادت حضرت رضاعليها‌السلام‌ نقل كرديم كه آن حضرت به ابوصلت درباره قبر و دفن خويش دستوراتی صادر فرمودند و او سخنانی را كه امام تعليم داده بود، بر زبان آورد، قبر امامعليها‌السلام‌ پر از آب گرديد و ماهي ها در آن پديد آمدند، بعد ماهی بزرگی آمده، همه آنها را خورد، سپس با تكلم ديگر، قبر شريف خشك گرديد و آب فرو رفت و اينكار در حضور مأمون انجام گرفت.

ابوصلت گويد: چون امام رضاعليها‌السلام‌ دفن گرديد، مأمون به من گفت: آن كلمات را به من تعليم كن، گفتم والله فراموشم شدند، حتی يك كلمه هم ياد نمی آورم، به خدا قسم راست می گفتم، منظورم اغفال مأمون نبود، ولی او از من قبول نكرد، و به زندانم انداخت و گفت: اگر نگويی تو راخواهم كشت.

او هر روز مرا می خواست و می گفت: اگر نگويی به مرگ محكوم هستی، منهم مرتب قسم می خوردم كه از يادم رفته است. اين كار يك سال طول كشيد، از طول زندان به تنگ آمدم، در يك شب جمعه غسل كردم و همه را شب را با احياء و ركوع و سجدهو گريه به سر بردم، و از خدا می خواستم كه از زندان نجاتم دهد.

چون نماز صبح را خواندم ناگاه ديدم كه ابو جعفرجوادعليها‌السلام‌ به زندان آمد، فرمودند: اباصلت! سينه ات به تنگ آمده است؟ گفتم: آری، والله ای مولای من! فرمودند: آنچه را كه امشب كردی، اگر ازقبل انجام داده بودی خداوند خلاصت كرده بود، به طوری كه الان خلاصت فرمود: برخيز برويم.

گفتم: كجا برويم، نگهبانان در زندان هستند، مشعلها را در دست دارند؟!! فرمودند: برخيز آنها تو را نخواهند ديد، بعد از اين نيز با آنها در يك جا نخواهی بود، امامعليها‌السلام‌ دست مرا گرفتند و از ميان آنان بيرون بردند، آنها نشسته با هم صحبت می كردند، مشعلها در ميانشان ولی ما را نديدند.

چون از زندان بيرون آمديم، فرمود: كجا، می خواهی به روی؟ گفتم: به خانه ام در شهر هرات،فرمود: عبايت را بر سر بكش، من عبا را بر سر كشيدم، حضرت دست مرا گرفت، گمانكردم كه مرا از طرف راستش به طرف چپ حركت داد، بعد فرمودند: سرت را باز كن، عبارا از سرم انداختم، امامعليها‌السلام‌ را نديدم ولی ديدم در كنار در خانهام هستم، وارد منزلم شدم و تا امروز كه اين قضيه را می گويم، نه مأمون را ملاقاتكرده ام و نه كسی از مأموران او را.(۱۴۴)

از امام جوادعليه‌السلام‌ سخنان و تعاليم و رهنمودهای فراوانی، نقل شده است ما در اين قسمت تلاشداريم، بخشی از تعاليم عاليه آن بزرگوار را به عنوان تعلم خويشتن و تذكر ويادآوری به ديگر دوستان و شيفتگان مكتب مقدس آن بزرگوار، آورده باشيم تا اعمال ورفتار خود را، با موازين و معيارهای آموزشی و تربيتی آن بزرگ بسنجيم و از ثمراتدنيوی واخروی آن بهره ‌مند گرديم.

۱. محبوبيت و ثروت واقعی

«من استغنی بالله افتقر الناس اليه و من اتقی الله أحبه الناس .» فردی كه تنها تكيه گاهش پروردگار باشد، به غنای واقعی می رسد و ديگران به او نياز پيدا می كنند، و هر آن كس كه تقوی و رستگاری را پيشه خود، سازد،مردم او را از ته دل دوست می دارند.(۱۴۵)

شرح كوتاه:

اغلب مردم در زندگی خود، تكيه گاهها و اميدگاههايی پيدا می كنند. عده ای در اثر پندار غلط، چشم بهافراد ذی نفوذ يا ثروتمند يا صاحبان جاه و رياست، می دوزند، و آنان را تكيه گاهزندگی خود، قرار می دهند، غافل از آنكه، امكانات زندگی آنان زوال پذير وفانی وعارضی است و خود آنان، در نياز مطلق به سر می برند.

به قول سعدی:

درويش و غنی بنده اين خاك درند

آنان كه غنی ترند، محتاج ترند

پس، تنها تكيه گاه حقيقی كه هرگز فنا وزوال در او راه ندارد، ذات باری تعالی است و كسی كه به سرچشمه غنا و هستی ارتباط و اعتماد پيدا كند، هرگز نياز و احتياجی به اين و آن، نخواهد داشت، بلكه ضعيفان و ناتوانان هستند كه به او نيازمند خواهند بود.

و كسی كه راه تقوی ودرستكاری پيش گيرد، با وجود آنكه نفع آن، عايد شخص خود او است، باز از محبت و علاقه قلبی ديگران نيز برخوردار خواهد شد، چون خاصيت تقوی بر اين پايه نهاده شده است.

۲. شكر نعمت

«ما عظمت نعم الله علی أحد، الا عظمت اليه حوائج الناس، فمن لميحتمل تلك المؤونة عرض تلك النعمة، للزوال(۱۴۶) نعمت پروردگار،هر قدر بر فردی فزونی گيرد، نيازها و چشم داشتهای مردم نيز بر او، فزونتر می گردد. اگر متحمل چنين زحمتی نگردد، اين نعمت رو به زوال می رود.

شرح كوتاه:

حفظ و نگهداری موهبت های الهی، نياز به شايستگی و لياقت و نگهداری و مراقبت دارد كه يكی از راههای نگهداری آن، اين است كه در راه رفاه و آسايش بندگان الهی، صرف گردد و شكرگزاری واقعی هر نعمت، آن است كه در مواردی كه خداوند متعال تعيين فرموده است، صرف گردد و اگر در انجام شكرگزاری هر نعمت، كوتاهی و قصور صورت گيرد، خود به خود آن نعمت، رو به زوال وفنا می رود.

به عنوان نمونه علم و دانش در هر فنی يكی از نعمتهای بزرگ الهی است كه نصيب فرد می گردد، اگر در راه توسعه و تعليم به نيازمندان و فاقدين آن، كوتاهی و مضايقه گردد، به تدريج آن دانش رو به فنا و زوالمی رود تا دارنده خود را ترك نمايد و از او رخت بربندد.

۳. شرافت واقعی

«الشريف كل الشريف من شرفه علمه، والسودد كل السودد، لمن اتقی الله ربه .» شريف واقعی، فردی است كه با شرافت علم و دانش آراسته گردد. سيادت و بزرگواری حقيقی بافردی است كه راه تقوی و خداشناسی را پيش گيرد.(۱۴۷)

شرح كوتاه:

جمعی، افتخار و شرافت را در ثروت، وعده ای در رياست، پاره ای از مردم در رفاه و ماديت وجمعی هم در نسب و نژاد و قبيله گرايی جستجو می كنند و كسانی را كه فاقد اين مزايا باشند به ديده حقارت و پستی می نگرند، ولی در منطق امام جوادعليها‌السلام‌ شرافت واقعی و اصالت حقيقی از آن علم و دانشی است كه زينت بخش فرد می گردد.

بزرگواری و عظمت شخص، منوط به امتيازات و فضايل روحی و معنوی است كه فرد در راه كسب آن، خود را به زحمت می افكند و آن راه تقوی و پرهيزكاری است كه والاترين شرفو مرتبت انسانی است.

۴. پای هر سخن منشين

«من أصغی الی ناطق فقد عبده فان كانالناطق عن الله، فقد عبد الله وان كان الناطق ينطق عن ابليس فقد عبد ابليس(۱۴۸)

كسی كه به سخنگويی گوش فرا می دهد، او را پرستش كرده است، بنابراين اگراو از خدا سخن می گويد، در واقع خدا را پرستش كرده است و اگر از زبان ابليس، سخنمی گويد، ابليس را مورد ستايش قرار داده است.

شرح كوتاه:

سخن هرچه باشد و از هركسی صادر گردد، اثر خاص خود را دارد و گوش فرا دادن به سخنان اين و آن، معمولا با اثر بخشی آن در دل آدمی، همراه است و از آنجا كه اهداف سخن گويان مختلف است، جمعی سخنگوی حقند و جمعی، ديگر سخنگوی باطل و ناروا، خضوع در برابر هر كدام از اين دوگروه، يك نوع كرنش و پرستش می باشد، چون روح پرستش چيزی جز تسليم نيست.

بنابراين آنان كه به سخنان حق گوش می دهند، پرستندگان حقند و آنان كه به سخنگويانناحق و باطل، گوش فرا می دهند، پرستندگان باطلند. پس لازم است از رونق دادنمحفل سخنگويان باطل، پرهيز نمود و اجازه نداد كه سخنان واهی آنان از مجرای گوش،به اعماق دل و جان انسان برسد.

۵. تحت كنترل و مراقبت دائمی

«اعلم انك لن تخلومن عين الله فانظر كيف تكون ».(۱۴۹)

بدان! تو در هيچ شرايطی از ديدگاهپروردگار، بيرون نخواهی بود، اكنون ببين، چگونه و در چه شرايطی خواهی بود؟

شرح كوتاه:

از آثار ايمان به خداوند بزرگ، احساس يك مراقبت دائمی و هميشگی استكه سر تا سر وجود فرد را تحت مراقبت و علم و آگاهی خود، قرار دارد، و هيچ نقطه ای از علم و آگاهی او بيرون نيست و كنترل و مراقبت او از هر طرف، ما را احاطه كرده است.

به هر مقدار كه پايه ايمان بالاتر رود، ادراك اين مراقبت، بيشتر و عميق ترخواهد بود، تا آنجا كه انسان خود را به طور دائم در حضور و إشراف هميشگی او خواهد ديد.

اين نوع احساس، بزرگترين وسيله اصلاح فرد، و اجتماع و عالی ترين وزيباترين جلوه ايمان است كه احياء كردن آن به مهم ترين نابساماني های اجتماعی می تواند، سامان و نشاط بخشد و آمادگی فرد برای لياقت و شايستگی اين ديدار و مراقبت الهی، يكی از بهترين وسائل تربيت و سازندگی نفس است و اين سخن آن عارف نامی معاصر، از اين حديث شريف، الهام گرفته است، جايی كه می گويد: عالم محضر خداست، درمحضر خدا معصيت نكنيد.

۶. كاشف راز بودن

«زمان الأيام تهتك لك الامر عن الأسرار الكامنة(۱۵۰)

گذشت زمان پرده ها را بالا می زند و اسرار نهان را بر تو آشكار می سازد.

شرح كوتاه:

حقايقی كه در جهان به وقوع می پيوندد، معمولا هنگام وقوع خود، توأم با پاره ای از عواملی استكه نهان بودن آن را، ايجاب می كند و آن را تحت پوششهای بازدارنده خود، نگه می دارد كه با مرور زمان و گذشت روزگار، به تدريج آن موانع كنار می روند و حقيقت، چهره خود را آشكار و نمايان می سازد.

از اين رو، درك واقعی حقيقت، هميشه پس ازگذشت زمان وقوع آن، تحقق می يابد، درست آن موقعی كه غبارهای تعصب و رازداری وكتمان حقيقت از روی آن عبور كرده و رخت بربسته باشند.

اكنون در عالم سياست، رسمبر اين شده است كه اسرار سفارتخانه ‌های برخی از كشورهای جهان را، پس از سی سال درمعرض ديد و نگاه افكار عمومی قرار می دهند، درست هنگامی كه نشاط و حساسيت نسلی از وقوع آن حوادث، خنثی و منقضی يا بی طرفشده باشد.

اين شيوه، از يك واقعيت طبيعی الهام گرفته است كه گذشت ايام، پرده هارا بالا می زند و حقايق را صاف و روشن نشان می دهد.

۷. شماتت روزگار

«من عتبعلی الزمان، طاقت معيشته(۱۵۱)

كسی كه روزگار را با ديده بدبينی و انكاربنگرد و از روی سخط، لب به ملامت روزگار بگشايد، ملامتش به درازا می كشد و از آنطرفی نمی بندد.

شرح كوتاه:

زمان، بستر وقوع يك امر يا حادثه ای است كه در آنموقع مخصوص و زمان ويژه، صورت می گيرد و خود زمان در وقوع آن، كوچكترين دخالت ونفوذی ندارد، بلكه عوامل گوناگون ديگری در وقوع آن، دست به دست هم داده و آن رابه وجود آورده اند.

كسی كه از پی جويی عوامل حقيقی، غفلت ورزيده و نظر خود را به عوامل غير حقيقی متوجه ساخته است، طبيعی است كه دچار اشتباه گرديده و اين اشتباه،او را به اشتباههای ديگری نيز خواهد كشاند، به حدی كه او را يك فرد خيالی يا سوفسطايی در خواهد آورد و در زندگی دچار بحرانهای روحی و مشكلات عاطفی خواهد نمود واز شماتت، كوچكترين طرفی نخواهد بست.

بدبينی به روزگار، جز ايجاد نفرت و دور شدناز حقايق زندگی و سرد شدن از ابزار و عوامل توفيق و پيشرفت، ثمر ديگری نخواهد داشت.

۸. كم گويی و گزيده گويی

«المرء مخبوء تحت لسانه(۱۵۲)

شرح كوتاه:

كم گويی، ننگ ها را می پوشاند و آدمی را از لغزشها بازمی دارد. آدمی در زير زبان خود، پنهان است و زبان است كه راز آدمی را فاش ساخته، و سر نهانی او را آشكار می سازد. اين عبارت كه از پيشوايان معصومعليها‌السلام‌ ديگر هم، با عبارات مختلف نقل شده است، ترجمه واقعی اين كلمه، همان است كه سعدی شيرازی شاعر توانای ادب پارسی می گويد:

زبان در دهان ای خردمند چيست؟

كليد در گنج صاحب هنر

چو در بسته باشد، چه داندكسی

كه گوهر فروش است يا پيله ور؟

اگرچه پيش خردمند،خامشی ادب است

به وقت مصلحت آن به،كه درسخن كوشی

دو چيز طيره عقل است، دم فرو بستن

به وقت گفتن،و گفتن به وقت خاموشی

ولی وقتی زبان گشوده گشت

اسرار پنهانی عيان گرديد

سخن هر فرد، معيار عقل و ميزان درك و فهم او است كه به وسيله اظهار آن، حدود عقل و درك او روشن می گردد. چه بهتر كه انسان با برگزيدهگويی و دقت وتأمل در سخنان خود، به توانايی عقلی خود، كمك و ياری رساند و خود رااز خطرات و انحرافات زبان، مصون دارد.

۹. پيروزی دشمن

«من أطاع هواه، أعطی عدوه مناه(۱۵۳)

كسی كه از هوای نفس خود، فرمانبری كند، به دشمن خودفرصت می دهد كه به آرزوی ديرينه ی خود نائل گردد.

شرح كوتاه:

در وجود هر فرد، دو رشته از فعاليتها وجود دارد كه می توان از آنها به عوامل منفی و مثبت وجودانسان، تعبير آورد، كه عقل نماينده و نمايانگر جنبه اثباتی و سازندگی او است وپيروی از نفس و تمايلات حيوانی آن، نمايانگر جنبه منفی و تخديری است كه مانع تكامل بشری بوده، و پيروی بی قيد و شرط از شهوات، بزرگترين عامل سيه روزی و بدبختی بشربه شمار می آيد.

اطاعت از دستورات عقل و ادراكات صحيح بشری، راه تكامل و سازندگی فرد است و سرپيچی از دستورهای آن، راه عقب ماندگی و تقاعد از پيشرفت، محسوب می گردد.

اطاعت و پيروی از خواهشهای نفسانی و تمايلات حيوانی، راه عقب گرد است كه دشمنانتكامل و پيشرفت، بر وجود انسان مستولی و غالب می سازند و او را از سعادت واقعی بازمی دارد و فرد را همانند حيوان جوياگر لذات و شهوات، و تمايلات نفسانی و اموردنيوی درمی آورد.

۱۰. تفقه در دين، راه سعادت و خوشبختی

«ألفقه ثمن لكل غال، و سلم الی كل عال(۱۵۴)

دين شناسی، بهای هر متاع گرانقدر و نردبان ترقی برای وصول به هر مقامبلندپايه ‌ای است كه برای بشر متصور می باشد.

شرح كوتاه:

تفقه در دين، شناختمعارف و اصول و فروع دين، راه سعادت و خوشبختی در تمام شئون زندگی، اعم از مادی ومعنوی می باشد.

دين شناسی، پايه و اساس تكامل انسان و مايه وصول به عالی تريندرجات رفيع انسانيت است، و راه اثبات آن به اين ترتيب می باشد كه دانشمندان و روان شناسان برای تكامل روحی و پيشرفت های معنوی بشر، مكتب ها و تزها و نسخه ‌های مختلفی ارائه داده اند كه گاهی نه تنها انسان را به جايی نمی رسانند، بلكه او را حيران و سرگردان و دچار مشكلاتی می سازند، تنها راه و نسخه شفا بخشی كه از طرف پروردگار عالم، برای تكامل و پيشرفت ارائه شده است، همان فقه ناميده می شود كه آئين زندگی و راه و رسم مادی و معنوی بشر را نشان می دهد و پيروی از دستورات آن نسخه پربها، با ارزش ترين درسها را به انسان ياد می دهد، از اين رو فقه، اشرف علوم و شريف ترين دانش ها لقب گرفته است، وأئمه معصومعليها‌السلام‌ تكامل هر فرد را مرهون فقاهت و در پرتو بهره مندی او، از فقه دانسته است.

۱۱. معاونت ستمگر

«العامل بالظلم والمعين عليه، والراضی شركاء(۱۵۵)

آن كس كه ستمگر و ظالم است و آنكه معاونت و ياری او را به عهده دارد و آنكه برستم، رضايت و خشنودی دارد، همگی در امر ظلم و ستم، شريك و سهيم هم هستند و درعقوبت يكسان.

شرح كوتاه:

ظلم و ستم و تعدی به حقوق ديگران، يكی از معاصی وگناهان بزرگی است كه جز با بخشيدن وعفو ذی حق، قابل بخشش الهی نيست.

در گسترش و توسعه ابعاد ظلم، تنها خود ستمگر مسئوليت اين عقوبت را ندارد، بلكه افرادی نيز كه در انعقاد آن سهمی هر چند اندك دارند، مسئول هستند.

از اين رو امام جوادعليها‌السلام‌ می فرمايد: كسی كه كمك و ياری بر ستمگر نمايد، يا فردی كه خود عامل يا معاون ستم نيست، بلكه حدود شركت او در اين حد است كه قليا بر ستم او، رضايت و خشنودی دارد و در مقابل ستم از خود، و اجتماع خود دفاع و مبارزه نشان نمی دهد، او هم در عقوبت ستم و ستمكاران سهمی دارد، چون سكوت و رضايت او، ستمگران را جری تر و متعدی تر می سازد، و اين خود نوعی معاونت بر ستم به شمار می آيد.

ميان دو كس جنگ چون آتش است

سخن چين بدبخت هيزم كش است

۱۲. زينتها و آرايشها

حديث شريفی است از آن بزرگوار كه ما فقط ترجمه آن را می آوريم: عفت، زينت وزيور فقر است. شكرگزاری و سپاس، زينت ثروت و غنا است. بردباری و تحمل، زينتگرفتاری و إبتلا است. تواضع و فروتنی، زينت بزرگواری و بلندپايگی است.

فصاحت، زينت و آرايش سخن است. حفظ و نگهداری، زينت حديث است. تواضع، زيور دانش و علماست. ادب، زينت عقل است. خوشرويی، زينت كرم و سخاوت است.

ترك منت، زينت احسانو نيكوكاری است. خشوع و تدبر، زينت نماز است. زينت ورع و تقوی، ترك تمام آنچيزی است كه كوچكترين نفعی به حال خود نداشته باشد.(۱۵۶)

۱۳. روز انتقام

«يوم العدل علی الظالم، أشد من يوم الجور علی المظلوم(۱۵۷)

روز انتقام بر ستمگر، شديدتر از روزگار ظلم و ستم بر ستم كش می باشد.

شرح كوتاه:

ظلم و ستم بر هرفردی، ناروا و ناخوشايند است، ولی از آنجايی كه هر عملی، عكس العملی دارد، و ظلم نيز اثر طبيعی خود را در برخواهد داشت و روزگار پس گرفتن نتيجه ظلم، به خود ستمگر نيز، باز خواهد گشت، از آن رو، روز انتقام شديدتر از روز زور و ظلم خواهد بود، چون مظلوم، معمولا عادت تحمل ظلم را بر خود تحميل نموده است و خود را در برابر ستم، بردبار و مصون جلوه گر ساخته است، ولی ستمگر هرگز به چنين ستمها، تندر نداده و گرفتار اين قبيل آزارها و اذيتها نگرديده است، از اينرو رويارويی او، با نتيجه طبيعی عمل ناروای خود، خيلی شديدتر و سخت تر و شكننده تر خواهد بود.

۱۴. فضايل انسانی

«من وثق بالله أراه السرور، ومن توكل علی الله كفاه الامور،والثقة بالله حصن لايتحصن فيه الا المؤمن، والتوكل علی الله نجاة من كل سوء وحرزمن كل عدة. والدين عز والعلم كنز، والصمت نور، وغاية الزهد، الورع، ولا هدمللدين مثل البدع، ولا أفسد للرجال، من الطمع، وبالراعی، تصلح الرعية

سرور واقعی، تنها با تكيه و اعتماد بر لطف خدا است. توكل و اعتماد بر خداوند موجبكفايت امور است. تكيه و اعتماد بر خداوند، قلعه محكم هر فرد مؤمنی است كه می تواند او را از هر ناروا و بدی، نجات دهد و از شر هر دشمن، مصون و محفوظ نگهدارد.

عزت و سربلندی واقعی، تنها مرهون عمل به احكام دين است. كنز واقعی، علم ودانش است. سكوت در برابر معصيت، نور الهی است. نتيجه ی زهد وورع، پرهيز از گناهاست. هيچ امری، شالوده دين را همانند بدعت، ويران نمی سازد. هيچ چيز همانندطمع، تباهگر شخصيت انسانی نيست. رشد و صلاح هر ملتی، با رهبر و رئيس ملت است.(۱۵۸)

۱۵. عمل جاهل

«من انقطع الی غير الله وكله الله اليه، و من عمل علی غير علم ماأفسد اكثر مما يصلح(۱۵۹)

هر آن كس كه جز پروردگار عالم بر ديگری بپيوندد، خداوند متعال امور او را بر او واگذار می كند و رشته ‌های پيوند با خود را قطع می كند و هر آن كس كه بدون علم و آگاهی، كاری را شروع كند، فساد و تبهكاری او خيلی بيشتر از اصلاح و آبادانی اوخواهد بود كه در نظر گرفته است.

شرح كوتاه:

هر رشته متخصصی دارد كه بدون نظر ومشورت او، كار صورت درستی به خود نمی گيرد. متخصصين علوم الهی، انبياء وپيشوايان معصومعليها‌السلام‌ و اوليای خدا هستند كه بی راهنمايی آنان،فساد بيشتر از صلاح خواهد بود.

۱۶. روشنايی دين

عن ابی جعفر الثانیعليها‌السلام‌ : قال: قال أميرالمؤمنين قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «إن الله خلق الأسلام فجعل لهعرصة وجعل له نورا وجعل له حصنا وجعل له ناصرا فأما غرصبته فالقرآن واما نورهفالحكمه واما حصنه فالمعروف واما انصاره فأنا واهل بيتی و شيعتنا(۱۶۰)

شرح كوتاه:

امام جوادعليها‌السلام‌ از پدر بزرگوارش و ايشان از جدش روايتمی كند كه أمير المؤمنينعليها‌السلام‌ فرمودند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: همانا خداوند اسلام را آفريد و برای آن عرصه و روشنايی وقلعه محكم و ياری كنندگانی قرار داد، اما ميدان آن قرآن، و روشنايی آن حكت، وقلعه آن احسان است و ياری كنندگان آن، من و اهل بيتم و شيعيان ما می باشند.

۱۷. چهار اندرز جاودان

«كيف يضيع من الله كافله؟ وكيف ينجو من الله طالبه؟ ومن إنقطع الی غير الله وكله اليه، و من عمل علی غير علم أفسد اكثر مما يصلح(۱۶۱)

چگونه ضايع می گردد، كسی كه خداوند كفيل او باشد؟ و چگونه نجات می يابد فرد فراری كه خداوند جويا گر او باشد؟ آن كه به غير خدا، دلبستگی داشته باشد خداوند به او وا می گذارد. فردی كه بدون علم و دانش، گام بردارد فسادگری او، بيش از اصلاحگری او می گردد.

شرح كوتاه:

انسان در زندگی مادی با قوانين و مقررات معمولی، محدوديتهايی را برای خود فراهم ساخته است كه در چارچوب آن مقررات زندگی می كند به هنگام ارتكاب خلاف، با همان قوانين دستگير می گردد، در صورتی كه اين قوانين درمحدوده خاص خود، اثر بخشی دارد و دائره محدودی را اشغال كرده است.

خداوند عالمكه خالق بشر و اداره كننده عالم هستی است، در اداره تكوينی و تشريعی بشر، قوانين و مقررات فراگيری دارد كه به تمام جنبه ‌های زندگی او احاطه دارد و انسان منضبط، فردی است كه خود را با آن قوانين تكوينی و تشريعی همدم و همگام سازد و اگرنه اگر فرار كرد، هرگز نمی تواند از دائره نامحدود پليس الهی، خارج گردد به هركجا و به هر سو پا نهد، باز در محدوده حفاظت الهی و در دائره استحفاظی او است وجای گريزی وجود ندارد.

۱۸. نيت خالص

باز در همان كتاب نقل می كند: «القصد الی الله تعالی بالقلوب،أبلغ من إتعاب الجوارح بالأعمال(۱۶۲)

رو نمودن به سوی خداوند متعال با دلهای وارسته و خالص، بليغ تر از به زحمت افكندناعضا و جوارح بدن، بی نيت پاك می باشد.

شرح كوتاه:

خيلی از اعمال عبادی مكلفتوأم با نيت و بستگی به خلوص آن دارد. نيت، برنامه عملی و تنظيم امور بر وفق خواست شارع مقدس می باشد در اعمال و طاعات، مكلف بيش از جنبه ‌های كمی و مقداری، جنبه ‌های كيفی و چگونگی اعمال مطرح است. عمل وقتی همراه با خلوص نيت گرديد، آنگاه است كه ثمربخش و مفيد خواهد بود نهبه زحمت افكندن بدن بدون نيت خالص.

۱۹. مرثيه برای پدر و من

مرحوم كشی در كتاب رجال خود (ص ۱۶) روايت كرده است كه ابو طالب قمی گفت:

نامه ای به امامعليها‌السلام‌ نوشتم و در آن چند بيت از ابيات پدرش، امام ابو الحسن علی بن موسی الرضاعليها‌السلام‌ را ياد كرده بودم و از امام جوادعليها‌السلام‌ درخواست كرده بودم تا اجازه دهد تا درباره خود، شعری بگويم:

امامعليها‌السلام‌ آن قسمت از نامه را كه اشعار نام برده در آن قيد شده بود، پاره كرده و پيش خود نگه داشته بود، در بالای قسمت باقيمانده كاغذ نوشته بود قد أحسنت، جزاك الله اخيرا كاری نيكو كرده ای، خد ابه تو پاداش نيك دهد! او به من اذن داده بود تا برای پدرش، امام رضاعليه‌السلام‌ مرثيه بگويم و افزوده بودند: برای پدرم و برای من هم، مرثيه بساز.(۱۶۳)

شرح كوتاه:

اين تعبير و تعليم، بسيار تكان دهنده است، جايی كه امام می فرمايند. مصيبت مرا هم نيز، فرياد كن و برای من هم، مرثيه بساز با اينكه او هنوز زنده است، يعنی امكانات اجتماعی مرا را نا به حقان گرفته اند، و رسالتم را پايمال كردهاند از اين ديدگاه چون شهيدان ديگرم.

۲۰. اعتماد وتوكل به خدا

هر كس به خدا اعتماد كند، خداوند او را مسرور خواهد ساختو هر كس به خدا توكل كند، خدا در كارهای او، كافی خواهد بود.

۲۱. صبر و پايداری

هر كس صبر را پيشه ی خود سازد، به حقيقت نزديكتر می گردد، وهر كس عيب جوئی می كند، از او عيب جوئی خواهند كرد، و هر كس بد بگويد با او بد می شوند و هر كس درخت تقوی بكارد، ميوه آرزوی خود را می چيند.