شهادت
فيض بزرگ شهادت در راه احكام الهی وتبليغ پيام ارزنده اسلام، عالی ترين وارزنده ترين نشان افتخاری است كه بر تارك زندگی تمام پيشوايان معصومعليهالسلام
ما می درخشد و آنان اين جان نثاری را در راه قرآن از جان و دل پذيراشده اند.
عامل شهادت
موقعيت و محبوبيت فوق العاده امامعليهاالسلام
هرروز در قلوب مردم رو به تزايد بود. گروههای كثيری از مردم، زير نفوذ و تأثير كلامايشان قرار می گرفتند و به حضرتش می گرويدند و همين انگيزه بود كه عباسيان ازنفوذ و تأثير كلام و رفتار و منش حضرت جوادعليهاالسلام
دچار وحشت شدند و در صدد توطئه و دسيسه آمدند و كمر به قتل آن بزرگوار بستند و به پيروی از يك سياست پليد قديمی كه رجال بزرگ را بی سر و صدا و بوسيله زهر از ميان برمی داشتند، به وسيله انگور مسموم می نمودند و سپس همين ام الفضل داخل حرم و اهل بيت خليفه گرديد.
ضايعه بزرگ و جبران ناپذير شهادت امامعليهاالسلام
، موجی از اندوهعميق در دلها برانگيخت و پايتخت و شهرستانها، يكسره تعطيل گرديد.
عامل ديگر
عاملی كه قبلا ذكر گرديد، بيشتر مورخين به آن توجه داشته اند، ولی عياشی صاحب تفسيرمعروف، نكته ديگری را ذكر می كند كه خالی از اهميت و اعتبار نيست.
بويژه آنكه چند تن از متأخرين از دانشمندان اسلامی نيز آن نظر را پذيرفته اند. او می نويسدكه انگيزه مسموميت آن بزرگوار بر اساس تعصبات خشك و بی مورد مذهبی بوده است كه ازسوی برخی از فقيه نمايان دين فروخته آن روز، صورت گرفت و داستان به اين ترتيب است:
ذرقان مصاحب ونديم احمد بن ابی داود (قاضی القضاة بغداد در عصر معتصم) نقلمی كند كه روزی قاضی القضاة از مجلس معتصم برگشت، ولی بسيار عصبانی و ناراحت بود.
گفتم چه شده است كه شما را اين چنين گرفته و متأثر می بينم؟ گفت: از دست اين ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضاعليهاالسلام
ناراحتم. ای كاش بيست سال پيش می مردم و از ميان می رفتم و چنين صحنه هايی نمی ديدم كه امروز می بينم.
دزدی را پيش خليفه آوردند و خود اعتراف به دزدی و سرقت نمود. خليفه ترتيباجرای حد را از فقهای مجلس پرسيد كه در جمع آنان محمد بن علیعليهاالسلام
هم حضور داشت. من در جواب گفتم بايد از مچ دست بريده گردد. معتصم پرسيد دليل اينامر چيست؟ گفتم دست به مجموع انگشتان و كف دست اطلاق می گردد. قرآن مجيد در موردتيمم می فرمايد كه به صورت و دستها مسح كنيد. منظور همان دست كامل است.
جمعيت كثيری از علما با من هم عقيده بودند. عده ای اظهار نظر داشتند بايد دست دزد ازآرنج (مرفق) بريده شود، چون در آيه وضو می فرمايد:(
فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ
)
يعنی تا حد مرفق شسته گردد و اين تحديد می رساند كه اطلاق دست تاآرنج است و قطع دست دزد نيز بايد تا حد مرفق باشد.
چون ميان علما اختلاف نظر پيداشد، در اين موقع، خليفه رو به محمد بن علیعليهاالسلام
نمود و گفتا به اجعفر! شما در اين باره چه می گوئيد؟ حضرت فرمودند: علما در اين مورد بحث كردند، مرا معاف بداريد. معتصم گفت: به خدا قسم كه بايد نظر خود را در اين بحث اظهار داريد.
ابوجعفر گفت: اكنون كه قسم دادی، می گويم. همه اين حدودی كه علمای مجلس گفتند، اشتباه و خطا است. در مورد دزد بايد انگشتان او را بدون انگشت ابهام بريد. خليفه پرسيد: دليل شما چيست؟ ايشان در پاسخ گفتند: پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمودند: سجده بر هفت عضو بدن است: پيشانی، دو دست، دو پاو دو زانو.
اگر دست از مچ يا آرنج بريده گردد، محل سجده ای باقی نمی ماند، درصورتی كه خداوند متعال می فرمايد سجده گاهها، مال خدا است، و در امر خدا، شريك و انباز قرار ندهيد. آن عضوی كه مخصوص خدا باشد، نبايد بريده گردد.
معتصم از اينتعبير امامعليهاالسلام
خوشحال گرديد و طبق بيان امامعليهاالسلام
دستور داد با دزد رفتار گردد. ذرقان گويد: ابن ابی داود سخت پريشان بود، ازآن نظر كه چرا نظريه او رد شده است و سه روز پس از اين جريان بود كه پيش معتصم رفت و گفت: يا أمير المؤمنين! آمده ام تا تو را نصيحت كنم و اين اندرز، به شكرانه محبتی است كه به ما داری، می ترسم اگر نگفته باشم، كفران نعمت كرده باشم و مستوجب عقاب الهی گردم، اندرز من اين است:
وقتی شما مجلسی از علما وفقها تشكيل می دهيد تا يك امر مهم دينی را مطرح كنيد، بهتر است اين امر در اطاقهای در بسته صورت می گيرد، ولی در بيرون آن مجلس، صاحب منصبان لشكری، وزرا، أمرا ونويسندگان پشت در، ناظر و شاهد آن هستند و مذاكرات اين مجلس در خارج مطرح می شود و چون می بينند كه شما رأی علما وفقهای اكثريت را تحت الشعاع رأی فردی قرار می دهيد كه جمعی از مردم معتقد به امامت او هستند و معتقدند كه او شايسته مقام حكومت اسلامی است، اين امر موجب می گردد كه كم كم مردم به او توجه نمايند و از بنی عباس روگردان شوند، و حكومت تو و خاندان عباسی سقوط كند و امامت و خلافت را از توگرفته به او محول كنند.
معتصم سخت تحت تأثير سخنان وسعايتهای او قرار گرفت و به اوگفت: خداوند تو را در مقابل اين پند و اندرز ضروری، جزای خير دهد! روز چهارم دستور داد يكی از نويسندگان دربار از جمعی از وزراء و أمراء دعوت به عمل آورد ومحمد بن علی النقی را نيز دعوت كند.
هنگامی كه از آن حضرت، دعوت به عمل آمد، نپذيرفت و فرمود مگر نمی دانيد كه من در اين گونه مجالس، شركت نمی كنم. دعوت كننده اصرار ورزيد كه اين مجلس فقط برای اطعام است و جمعی از وزرای خليفه، حضور دارند و می خواهيم به عنوان تيمن و تبرك هم بوده، قدم رنجه فرموده و ما را مفتخرسازيد.
با اصرار و تأكيد او، امام، پذيرفتند و در مهمانی شركت كردند.
پس از صرفطعام احساس مسموميت نمودند و فورا مركب خود را خواست تا حركت كند. صاحب خانه تعارف كرد كه زود است و هنوز انتظار بيشتری از شما داريم. امامعليهاالسلام
فرمودند: برای تو بهتر است هرچه زودتر خارج گردم. به فاصله يك شبانه روز از آن مهمانی، امام جوادعليهاالسلام
مسموم از دنيا رحلت نمود و در مقابر قريش، پشت قبر نيای بزرگش، امام موسی بن جعفرعليهاالسلام
مدفون گرديد.