ج) عصمت
وصف ديگر امامعليهالسلام
که مورد هجوم دشمنان مغرض و دوستان نادان واقع مي شود، کمال «عصمت» است. از نظر شيعه، عصمت امامعليهالسلام
به معنای «مصونيّت ايشان از هرگونه خطا و لغزش، عمدی و سهوی، کوچک و بزرگ، در نيّت و قول و عمل» مي باشد. اين عصمت يک امر ذاتی نيست، يعنی امامعليهالسلام
به خودی خود از خطا محفوظ نيست، بلکه خداوند متعال به لطف خود، ايشان را از هر گونه اشتباهی مصون داشته است. شخصی که به او عصمت عطا شده، «معصوم» است، يعنی حفظ شده از خطا و بدی، چون خدای تعالی، ايشان را از اشتباه و گناه حفظ کرده است.
در تعاليم اهل بيتعليهمالسلام
به مواردی بر مي خوريم که اکتسابی و ذاتی بودنِ عصمت را مردود دانسته اند، و آن را به خدا نسبت داده اند. يعنی در عين تأکيد بر بودن ِاين کمال، آن را «وَهبي» شمرده اند. امّا بعضی، اين گونه بيانات را حمل بر انکار عصمت ائمهعليهمالسلام
کرده اند و تصريح به خطا پذير بودن ايشان نموده اند. بدين ترتيب - دانسته و ندانسته - حق بزرگی از ولّی نعمت خود را ضايع کرده، و قلباً اين ويژگی ِمهمّ امامعليهالسلام
را منکر شده اند.
برای روشن شدن اين مصداق از غربت امام عصرعليهالسلام
، به خطبه ای از نهج البلاغه اشاره مي کنيم. حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالبعليهالسلام
فرموده اند:
«لا
تَکُفُّوا
عَن
مَقالةٍ
بِحَقٍّ
اَو
مَشوِرَةٍ
بِعَدلٍ،
فَاِنّی
لَستُ
فی
نَفسی
بِفَوقِاَن
اُخطِيَ
وَ
لا
آمَنُ
ذلِکَ
مِن
فِعلی،
اِلاّ
اَن
يَکفِيَ
اللهُ
مِن
نَفسی
ما
هُوَاَملَکُ
بِهِ
مِنيّ،
فَاِنََّما
اَنَا
و
َاَنتُم
عَبيدٌ
مَملُوکُونَ
لِرَبٍّ
لا
رَبَّ
غَيرُهُ
»
از سخن حقّ گفتن و مشورت دادن در مورد عدل خودداری نکنيد، چون من به خودم (به خودی ِخود) بالاتر از اين نيستم که خطا کنم (با نظر به ذات خودم ممکن است به خطا افتم)، و (به خوديِ خود) از اشتباه در عمل خود در امان نيستم، مگر اين که خداوند، آنچه را که نسبت به من املک است از من کفايت کند، زيرا خدايی که جز او خدايی نيست، مالک و صاحب اختيار من و شماست.
اميرالمؤمنينعليهالسلام
مي فرمايند: من به خوديِ خود، از خطا مصون نيستم. به عبارتی مي فرمايند: اين من نيستم که خود را از خطا مصون مي دارم، بلکه خداوند متعال مرا «کفايت» مي کند.
«کفايت» کردن، يعنی آنچه در وسع کسی نيست، ديگری مسؤوليت آن را بر عهده گيرد. مسؤليّت انجام لغت «کفيل» از همين معنی گرفته شده است. در اين خطبه، حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
تصريح فرموده اند که مصونيّت از خطا، از عهده ی من خارج است.
اما خدای عزوجل که در همه ی کمالات من از خودم مالک تر است، اگر بخواهد مرا در عصمت نيز کفايت مي کند. که اين خواست خدا با توجّه به ادلی صريحی که درباری عصمت امامعليهالسلام
وجود دارد، محقّق است.
امّا وَهبی بودنِ عصمت امامعليهالسلام
و اکتسابی نبودن آن، هيچ منافاتی با اختيار ايشان ندارد، و کمال «اختيار» در ايشان هم به اندازی ساير انسان ها وجود دارد. البتّه توضيح و تبيين اين مطلب، احتياج به بحث گسترده ای دارد که بايد در جای خود به آن پرداخت.
هر شخص غير مغرض و عاقلی، از اين فرمايش امير المؤمنينعليهالسلام
مي فهمد که حضرتش، عصمت ذاتی و اکتسابی را ردّ کرده وآن را فضل و انعام الهی شمرده اند، امّا معصوم بودن خويش را نفی نفرموده اند. ولی عده ای کم لطفی کرده و با حذف کردن قسمت دوم فرمايش اميرالمؤمنينعليهالسلام
مي گويند که حضرت خودشان فرموده اند که:
«فَاِنّی
لَستُ
فی
نَفسی
بِفَوقِ
اَن
اُخطِئَ
» من به خودی خود،فوق خطا نيستم (ممکن است خطا کنم)
آن گاه نتيجه مي گيرند که اميرالمؤمنينعليهالسلام
بدون تعارف و تواضع، به واقعيتی اشاره کرده اند و اقرار کرده اند به اين که ازخطا مصون نيستند. بنابراين امامعليهالسلام
برای خود قائل به مقام عصمت نبوده اند!
اينان، متأسّفانه از بخش ديگر خطبه - عمداً يا سهواً- چشم پوشی مي کنند که حضرت فرموده اند:
«اِلاّ
اَن
يَکفِيَ
اللهُ
مِن
نَفسی
ماهُوَاَملَکُ
بِهِ
مِنيّ
» مگرخدا کفايت کند آن چيزی را که نسبت به من املک است.
اين گونه تبيين دين، سخن گوينده ای را به ياد مي آورد، که نفی توحيد را جزء اصليِ ديدن مي دانست، و به جملی «لا اِلهَ» استناد مي کرد، بدون اين که «الا الله»را بگويد!
و يا آن فرد ديگر که مي گفت: قرآن، مردم را از نماز خواندن نهی کرده، بلکه بالاتر از آن فرموده«به نماز نزديک نشويد»!
استدلال او به آيه ی شريفی(
لا
تَقرَبوُا
الصَلوةَ
)
بود، که اگر به همين صورت ناقص نقل شود، نتيجه ای جز نهی از نماز ندارد. امّا اگر آن را کامل بخوانيم، مي بينيم که در مورد نهی از نماز در حال مستی است. خدای تعالی می فرمايد:
(
لا
تَقرَبُو
ا
الصَلوةَ
و
اَنتُم
سُکاری
)
درحالی که مست هستيد، به نماز نزديک نشويد.
نمونی گوياتر و روشن تر از اين استدلال و اين قرائِت عجيب از دين! شعر مشهور است که شاعر مي گويد:
«کُلُوا و شرَبوُا» را دُر گوش کن
|
|
«و لا تُسرفُوا» را فراموش کن
|
اين نمونه ها، نشان مي دهد که در مواردی، بيان نيمی از حقيقت، بزرگترين دروغ و بدترين نسبت زشت به گويندی آن حقيقت است.
نکته مهمّ اين است که حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
در حديث ياد شده، در صدد بيان اصلی از اصول مهمّ عبوديّت پروردگار است، که اهل بيت عصمتعليهمالسلام
جان ِخود را بر سر تبيين آن - به زبان و عمل - گذاشتند. آن بزرگواران کوشيدند به زبان های مختلف، به مردم بگويند که کمالات ما، همه از ناحيی سبحان است، نه از خودمان.
چنين انحراف و اشتباهی در مورد کمال عصمت امامعليهالسلام
، متأسّفانه از طرف بعضی از مدّعيان تشيّع ديده مي شود. و ما وقتی چنين قدرناشناسي ها را نسبت به اولياء خويش مي بينيم، در مي يابيم وليّ نعمت هايی که مدّعيان دوستی ِايشان يکی از اصلي ترين ويژگي هايشان را نپذيرفته و با نمک نشناسی آن را زير سؤال مي برند، به راستی غريب هستند.
آيا غربتی بالاتر از اينکه دوستان کسی، حقوق مسلَّم او را انکار کنند، مي توان تصور کرد؟! آيا شکر قلبی اين «اولياء النعم»، با زير سؤال بردن و ردّ کردنِ فضائل آنها محققّ مي شود؟!
به راستی اگر کسانی عمداً اهتمام به پايمال کردن حقوق اهل بيتعليهمالسلام
و مُکَفَّر قرار دادن آن ها داشتند، نمي توانستند بهتر از اين عمل کنند.