• شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4992 / دانلود: 2565
اندازه اندازه اندازه
آثار اعتقادات به امام زمان (اروحناه فداه)

آثار اعتقادات به امام زمان (اروحناه فداه)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

آثار اعتقاد به امام زمان

نويسنده: هادی قندهاری

مقدمه

پيش از آن که به بحث در اصل مهدويت بپردازيم، لازم است بدانيم که اصولاً جايگاه اين بحث در اعتقادات شيعی کجا است؟ آيا اعتقاد به ظهور حضرت مهدیعليه‌السلام وآشنايی و معرفت به آن حضرت و انتظار ظهور آن حضرت وتوجه وتوسل به آن حضرت ضرورت دينی دارد، ويا اينکه مسلمانی بدون آن نيز امکاسن پذير است! اصولاً تا انسان به اهميت چيزی پی نبرد، به آن دل نمی دهد وبرای آن همت نمی گمارد وآن طور که شايسته است به آن ارج نمی گذارد. لذا است که گفتگوی در اين زمينه را در ۱۴ فصل زير دنبال می کنيم.

پايه اصلی دين

از اين تقسيم بندی عرفی ومشهور که اعتقاد به ولايت وامامت در اصول مذهب قرار گرفته، برخی به غلط اين نتيجه را گرفته اند که اعتقاد به امامت وولايت اهل بيتعليهم‌السلام ضرورت اسلامی نداشته، ايمان اسلامی بدون آن امکان پذير است! در حالی که نصوص دينی، خلاف اين ديدگاه را اثبات می کند.

حضرت باقرعليه‌السلام فرمودند: «بُنی الإسلام علی خمس: علی الصلاة والزكاة والصوم والحجّ والولاية ولم يناد بشيء کما نودی بالولاية »، اسلام بر پنج پايه بنا شده است: بر نماز وزکات و روزه وحج و ولايت و برای هيچ کدام از چهار اصل قبلی به اندازه ولايت، سفارش نشده است.

سپس امام فرمودند: «فأخذ الناس بأربع وترکوا هذه (يعنی الولاية)».

ولی مردم، چهار اصل قبلی را گرفته، ولايت را رها کرده اند.

اين روايت، اولويت ولايت را بر چهار اصل عبادی اسلام، يعنی بر نماز وزکات وحج و ولايت نشان می دهد. در روايت ديگری از امام باقرعليه‌السلام ولايت اهل بيتعليهم‌السلام بالاترين حقيقت دينی معرفی شده است.

آنجا که می فرمايند: «ذروة الأمر وسنامه ومفتاحه وباب الأشياء ورضا الرحمن، الطاعة للإمام بعد معرفته ». بالاترين ومرتفع ترين امر دين وکليد همه امور دينی ومدخل آنها، ومايه خرسندی خدای جهان، اطاعت از امام پس از معرفت او است. بنابراين، ولايت اهل بيتعليهم‌السلام فرع دين نبوده، همه دين (غير از توحيد ونبوت) فرع ولايت محسوب می شود.

در روايتی از امام صادقعليه‌السلام که گزارش معراجهای مکرر رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ملکوت آسمانها است، اولويت ولايت اهل بيت بر ديگر فرائض ومبانی دين اين گونه ترسيم شده است: «عرج بالنبيّ صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم إلی السماء مئة وعشرين مرَّة، ما من مرَّة إلاَّ وقد أوصی الله عزَّ وجلَّ فيها النبيّ صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالولاية لعلی والأئمّة عليهم‌السلام أکثر ممَّا أوصاه بالفرائض ». پيامبر اکرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صد وبيست بار به معراج رفت، در هر بار خدای بزرگ، پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بيش از آن که به واجبات دينی توصيه نمايد به ولايت علی وائمهعليهم‌السلام توصيه می فرمود.

پس امر ولايت از همه واجبات دينی اوجب واز يکايک فرائض الهی مهم تر است. درجه اين اهميت چنان است که در فرمايش ديگری از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دوستی اهل بيتعليهم‌السلام اساس دين معرفی شده است. امام صادقعليه‌السلام به نقل از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمايند: «...ولکلّ شيء أساس وأساس الإسلام حبّنا أهل البيت ».

هر چيزی پايه هايی دارد وپايه اسلام، محبت ما اهل بيت است. حضرت باقرعليه‌السلام در مقام بيان پايه های دين، پس از معرفی نماز وزکات وروزه وحج وولايت به عنوان ارکان دين، در پاسخ سوال زراره که پرسيد: کداميک از اين ارکان پنجگانه افضل است، فرمودند: «الولاية أفضل لأنَّها مفتاحهنَّ والوالی هو الدليل عليهنَّ ». ولايت از ديگر مبانی برتر است. زيرا که کليد آنها ولايت است، پيشوای الهی مردم را به روش انجام آنها راهنمايی می نمايد.

نکته قابل توجه اينجا است که از پنج رکن (نماز، زکات، روزه، حج وولايت) ياد شده، در چهار اصل آنها عذر موجه افراد در ناچاريها پذيرفته است وشارع مقدس تخفيف قائل گرديده است، مثل اينکه در سفر، نماز شکسته شده، زکات تا زمانی که مال به حد نصاب نرسد واجب نبوده، روزه بر بيمار ومسافر وپير واجب نيست، حج به شرط استطاعت واجب می باشد.

ولی ولايت با هيچ عذری از دوش افراد برداشته نشده، در همه شرائط وحالات، افراد به معرفت واطاعت امام، موظف بوده وبدان آزموده می گردند. حضرت باقرعليه‌السلام فرمودند: «لا يعذر الله يوم القيامة أحداً يقول: يا ربّ لم أعلم أنَّ ولد فاطمة هم الولاة علی الناس کافّة » خداوند روز قيامت، عذر کسی را که بگويد: من از اينکه فرزندان حضرت فاطمه پيشوای همه مردم بوده اند خبر نداشتم، نمی پذيرد. پس زيبنده است که ما نسبت به اين اصل که مهمترين رکن دينی (پس از توحيد ونبوت) قلمداد شده است، توجه واهتمام بيشتری ورزيم.

شرط ايمان

خداوند متعال در قرآن، برخی از مسلمانان را شايسته مقام ايمان ندانسته، نام مسلمان را مناسب آنان معرفی نموده می فرمايد:( قالَتِ الأَْعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا ) .(۱) اعراب مدعی ايمان شدند، ای پيامبر، به آنان بگو که لياقت ايمان نداريد، ولی بگوييد که ما اسلام آورديم.

پس بين مسلمان ومومن تفاوت است. اين تفاوت در کجا است؟ مومن چه اعتقادی دارد که مسلمان ندارد؟ تفاوت ايمان واسلام، غير از اعتقاد قلبی وعمل به مبانی دينی، در اعتقاد به اصل مهم ولايت اهل بيتعليهم‌السلام نهفته است.

مومن کسی است که به جانشينان پيامبر اکرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، از امير المومنين گرفته تا حضرت مهدیعليه‌السلام ، به همگی آنان معتقد بوده آنان را جانشينان پيامبر وحجج الهی بداند. کسی که اين اعتقاد را ندارد، شايسته لقب مومن نيست. فردی از امام صادقعليه‌السلام درباره فرق اسلام وايمان پرسيد. امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

«الإسلام هو الظاهر الذی عليه الناس: شهادة أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له وأنَّ محمّداً عبده ورسوله وإقامة الصلاة وإيتاء الزكاة وحجّ البيت وصيام شهر رمضان، فهذا الإسلام ». وقال:( الإيمان معرفة هذا الأمر مع هذا، فإن أقرَّ بها ولم يعرف هذا الأمر كان مسلماً وكان ضالاً ) .(۲) اسلام همان اعتقاد آشکاری است که مردم بر آن هستند. يعنی گواهی به توحيد خداوند متعال ونبوت پيامبر اکرم وبر پاداشتن نماز وپرداخت زکات وانجام حج وروزه ماه رمضان، اين اسلام است.

ولی ايمان عبارت است از اعتقاد به امامت اهل بيتعليهم‌السلام همراه با مبانی قبل (توحيد ونبوت و...)، پس اگر فرد، به اسلام اقرار نمود وولايت اهل بيت را نشناخت، مسلمان گمراه است (مومن نخواهد بود).

در روايتی ديگر، حضرت باقر يا امام صادق عليهما السلام ايمان را اين گونه توصيف فرموده اند: «لا يکون العبد مؤمناً حتَّی يعرف الله ورسوله والأئمّة کلّهم وإمام زمانه ويرد إليه ويسلّم له ». هيچ کس مومن نخواهد بود مگر اينکه خدا وپيامبرش وهمه امامان را بشناسد به معرفت امام زمانش نائل آيد ومسائل را به او ارجاع دهد وتسليم فرمان امام زمانش باشد.(۳)

فردی از اميرالمومنين درباره حد اقل ايمان وکفر وگمراهی پرسيد، امام در پاسخ فرمودند:

حد اقل ايمان آن است که خدای بزرگ، خود را به انسان بشناساند، پس انسان به اطاعت خدا اقرار کند، سپس خدا پيغمبرش را بشناساند وانسان به نبوت ودريافت تعاليم دين اقرار کند. (آن گاه خدا) حجت خود بر خلق وگواه بر خلق را به انسان معرفی نمايد وانسان به فرمانبرداری او اقرار نمايد...

وحد اقل گمراهی آن است که انسان حجت خدا در زمين وگواه خدا بر خلق را که خداوند به اطاعت اوامر نموده وولايت او را واجب کرده است نشناسد.(۴) امام کاظم به نقل از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:

«من أحبَّ أن يلقی الله عزَّ وجلَّ وقد کمل إيمانه وحسن إسلامه فليتول الحجّة بن الحسن المنتظر صلوات الله عليه ». کسی که می خواهد در حالی خدا را ملاقات کند که ايمان او کامل واسلام او نيکو باشد پس به ولايت حجه بن الحسن که همه در انتظار اويند معتقد شود.(۵)

به همين جهت، در زيارت امام زمانعليه‌السلام خطاب به آن حضرت می گوييم: «السلام عليک يا باب الله الذی لا يؤتی إلاَّ منه، السلام عليک يا سبيل الله الذی من سلک غيره أهلک ».

سلام بر تو ای دروازه (دين) خدا که جز از طريق آن نمی توان (به سوی خدا) آمد، سلام بر تو ای راه خدا که هر کس غير آن را رود، هلاک می گردد. پس اعتقاد به ولايت ائمه اطهارعليهم‌السلام ودر زمان حاضر، ايمان به امامت وولايت حضرت مهدیعليه‌السلام لازمه ايمان هر مومنی است که بدون آن، کسی به جرگه ايمان وارد نمی گردد.

توحيد عملی

اگر چه حد اقل اسلام، اقرار زبانی به شهادتين است ولی ايمان به توحيد، زمانی محقق می شود که فرد به قلب، خدا را پذيرفته خويش را مطيع فرمان او قرار دهد که لازمه اين اعتقاد وتسليم، ايمان به قرآن ونبوت پيامبر اکرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

همچنين لازمه چنين ايمانی، اعتقاد به خلفايی است که خداوند برای پيامبر اکرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشخص فرموده است. پس کسی که به نبوت پيامبر اکرم ايمان نمی آورد، نمی تواند خود را مطيع فرمان خدا معرفی نموده، يکتا پرستی در زندگانی او متجلی نخواهد بود.

هم چنين، کسی که به خلفاء راستين پيامبر ايمان نمی آورد، نمی تواند از اعتقاد به خدا وپيامبر دم زند که اگر او به خدا وپيامبر ايمان می داشت، به سخن خدا ورسول در اطاعت از اهل بيتعليهم‌السلام توجه می نمود.

ابوحمزه از حضرت باقرعليه‌السلام در معنای معرفت خدا پرسيد: امامعليه‌السلام معرفت خدا را اين گونه توصيف فرمودند: «تصديق الله عزَّ وجلَّ وتصديق رسوله صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و موالاة علی عليه‌السلام والائتمام به و بأئمّة الهدی عليهم‌السلام والبرأة من عدوّهم، هکذا يعرف الله عزَّ وجلَّ ».

معرفت خدا عبارت است از تصديق خدای بزرگ وقبول نبوت پيامبر اکرم واعتقاد به ولايت علیعليه‌السلام وپيروی از آن حضرت واز ديگر پيشوايان الهیعليهم‌السلام وبيزاری از دشمنان آنان، خدا اين گونه شناخته می شود.(۶)

در روايت ديگری از حضرت سيد الشهداء امام حسينعليه‌السلام . پس از آن که آن حضرت، هدف آفرينش را معرفت وعبادت خداوند معرفی فرمودند، فردی از آن حضرت درباره معنای معرفت خدا پرسيد، امام فرمودند: «معرفة أهل کلّ زمان إمامهم الذی يجب عليهم طاعته ». معرفت خدا عبارت است از معرفت مردم هر زمان، آن پيشوايی را که خدا اطاعت از او را بر آنها واجب ساخته است.(۷)

بدين گونه، ائمهعليهم‌السلام ، خدا شناس بودن را در معرفت واطاعت از امام زمانعليه‌السلام دانسته اند. در سفر تاريخی امام رضاعليه‌السلام از مدينه به طوس، به هنگام عبور از نيشابور، محدثين بزرگ اهل سنت، افسار قاطری که امام بر آن سوار بودند را گرفتند وامام را به حق پدرانشان سوگند دادند وتقاضا کردند که آن حضرت، روايتی از اجداد خود نقل فرمايد.

امامعليه‌السلام سر از کجاوه بيرون آوردند وبه نقل از ايشان: امام کاظم، امام صادق، امام باقر، امام سجاد، امام حسين، اميرالمومنين واز پيامبر اکرم نقل کردند که خدای بزرگ فرمود: «لا إله إلاَّ الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابي ». اعتقاد به توحيد، دژ مستحکم من است پس کسی که در اين دژ وارد شود (به توحيد اعتقاد داشته باشد) از عذاب من در امان است.

هنگامی که قافله امام حرکت کرد، آن حضرت، حديثی را که نقل فرموده بودند، اين گونه تفسير کردند: «بشروطها وأنا من شروطها ». اعتقاد به توحيد، شرائطی دارد وايمان به ولايت من، از شرائط موحد بودن است.(۸) از اينروست که در برخی روايات، منکران ولايت اهل بيتعليهم‌السلام کافر وگمراه معرفی شده اند.

زيرا که آنان حجتهای الهی را نپذيرفته اند. بدين جهت خداوند، اکثريت معتقدين به خدا را مشرک دانسته می فرمايد:( وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ ) بيشتر آنها به خدا ايمان نمی آورند بلکه شرک می ورزند.(۹) اين شرک شرک در عبادت نبوده، شرک در اطاعت است.(۱۰) لذا امام صادقعليه‌السلام فرمودند: مردم به معرفت ما وارجاع مسائل به ما وتسليم امور به ما امر شده اند.

(پس) اگر روزه گرفته، نماز خوانده وبه توحيد شهادت دهند، ولی تصميم بگيرند که کارزها را به ما ارجاع ندهند به اين جهت مشرک خواهند بود.(۱۱) حضرت باقرعليه‌السلام نيز فرمودند: «إنَّ الله عزَّ وجلَّ نصَّب علياً عليه‌السلام علماً بينه وبين خلقه، فمن عرفه کان مؤمناً ومن أنکره کان کافراً ومن جهله کان ضالاً ومن نصب معه شيئاً کان مشرکاً ومن جاء بولايته دخل الجنّة ».

خدای بزرگ، حضرت علیعليه‌السلام را نشانه ای ميان خود ومخلوقاتش قرار داد، پس هر کس او را بشناسد مومن بوده وهر که او را انکار کند کافر است وهر کس به مقام او جاهل باشد گمراه است. کسی که ديگری را در مقام او انگارد مشرک است وهر کس با ولايت او (به نزد خدا) آيد به بهشت داخل شود.(۱۲)

در زيارت جامعه که منقول از امام هادیعليه‌السلام است واز معتبرترين زيارات می باشد، نيز می خوانيم: «من اتَّبعکم فالجنة مأويه ومن خالفکم فالنار مثويه ومن جحدکم کافر و من حاربکم مشرک ومن ردَّ عليکم فی أسفل درک من الجحيم ». کسی که از شما اهل بيت پيروی کند جايگاه او بهشت بوده، جايگاه مخالفين شما در آتش جهنم است.

کسی که مقام شما را انکار کند کافر است، آن کس که با شما به جنگ بپردازد مشرک است وکسی که با شما مخالفت کند در پايين ترين درجات جهنم جای خواهد داشت.

بندگی خداوند

در مباحث توحيدی مطرح است که خداوند متعال از همه صفات وخصوصياتی که در مخلوقات مادی وغير مادی وجود دارد منزه ومتعالی است. يعنی بين خالق ومخلوق هيچ شباهتی از هيچ جهتی وجود ندارد. بنابر اين خداوند متعال، صورت ندارد، دست ندارد، چشم وزبان ندارد، خشم وخشنودی ندارد.

اين صفات، مربوط به مخلوقات بوده، در خدای تعالی نيست. صورت ودست وچشم وزبان خدا، حجت های او، پيامبر اکرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واهل بيت آن حضرت - ودر زمان ما حضرت مهدیعليه‌السلام - می باشند.

آنان صورت خدايند، زيرا برای توجه به خدا بايد به آنان توجه کنيم. آنها دست خدايند زيرا که خداوند از قدرت خود به آنان اعطا کرده، آنها وسيله دريافت وانتشار لطف وفيض خدا در ميان مخلوقاتند. آنها چشم خدا هستند زيرا که امام هر زمان از جانب حق بر مردم آن زمان، شاهد وناظر می باشد.

آنها زبان خدايند، زيرا که دستورات حق را برای مردم بيان می کنند. خشم وخشنودی آنان خشم وخشنودی خدا است واطاعت از آنان بندگی خدا است. پس بندگی خدا از غير طريق اطاعت آنان ودر غير راه ولايت آنان انجام نمی پذيرد. امام صادقعليه‌السلام خطاب به ابن ابی يعفور فرمودند: بدرستی که خداوند يگانه ويکتا بوده ودر يکتايی خود يگانه است، همه امور تنها در دست او است.

مخلوقاتی را آفريد وسپس امر دينش را به آنها واگذار کرد، پس ما آن مخلوقاتيم. ای پسر ابی يعفور، ما حجت خدا در ميان بندگان وگواهان خدا بر خلق وامين بر وحی الهی وخزانه دار علم او هستيم. ما صورت خداييم که از آن بسوی خدا توان رفت وما چشم خدا در ميان مخلوقاتيم وما زبان گويای خداوند بوده، قلبی هستيم که علم او را در بر گرفته، دری هستيم که بسوی او راهنمايی می کند. ما عمل کننده به امر او ودعوت کننده به راه او بوده، خدا توسط ما شناخته می شود.

واز (طريق ولايت) ما بندگی می گردد، ما راهنمايان بسوی خدا هستيم واگر ما نبوديم خدا بندگی نمی شد.(۱۳) آن حضرت در روايت ديگر فرمودند: خدای بزرگ همچون ما ناراحت نمی شود، ولی او اوليايی را برای خود آفريد که آنان ناراحت وخشنود می گردند.

(زيرا که) آنان مخلوق بوده تحت تدبير خدايند. پس خداوند، خشنودی آنان را خشنودی خود وخشم آنان را خشم خود قرار داده است، زيرا که آنان، دعوت کنندگان بسوی خدا وراهنمايان بسوی او می باشند...(۱۴)

همين مضمون را در زيارت جامعه اين گونه می خوانيم: «من أراد الله بدأ بکم ومن وحَّده قَبِل عنکم ومن قصده توجَّه بکم ». هر کس که خدا را بخواهد، از شما اهل بيت آغاز می کند وآن کس که به يگانگی خدا ايمان آورد، آن را از شما اهل بيت می پذيرد وهر کس بخواهد بسوی خدا رو کند، به شما اهل بيت توجه می نمايد.

در حديث قدسی آمده است: «إنَّ أعظم الطاعات توحيدی وتصديق نبيّی والتسليم لمن ينصبه بعده وهو علی بن أبی طالب عليه‌السلام والأئمّة الطاهرون من نسله عليهم‌السلام » به درستی که برترين راه بندگی من، اعتقاد به يکتايی من وقبول پيامبر من وتسليم بودن در برابر کسی است که پيامبر او را منصوب نموده، يعنی علی بن ابی طالب وپيشوايان معصوم از نسل او می باشد.(۱۵) از اين روی اگر ما در مقام بندگی خدا واطاعت از او باشيم، بندگی وعبادت بستری جز ولايت اهل بيت واطاعت از امامعليه‌السلام وتوجه وتوسل به او ندارد.

شرط قبول اعمال

آن هنگام که خدا ابليس را به سجده آدم امر کرد، ابليس تکبر نموده از خدا خواست که او را از اين فرمان معاف داشته در عوض، عبادتی کند که هيچ کس خدا را آن گونه عبادت نکرده باشد! خداوند در پاسخ او فرمود:

عبادت آن است که من فرمان می دهم نه آن که تو می خواهی(۱۶) يعنی عبادت، اطاعت فرمان خدا است، وتنها به سجده رفتن وتضرع نمودن عبادت نيست. نماز ودعا به شرطی عبادت است که در اطاعت از فرمان خدا باشد.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: به خدا قسم اگر ابليس پس از نافرمانی وتکبر از اطاعت دستور خدا، به مقدار عمر دنيا بر خدا سجده می کرد، برای او سودی نمی داشت وخدا از او نمی پذيرفت، مگر اينکه او طبق فرمان خدا بر آدم سجده می کرد. وضعيت اين امتی که بعد از پيامبرشصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نافرمانی کرده گمراه شده است نيز چنين است.

بعد از ترک گفتن پيشوايی که پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای آنها منصوب کرد، خداوند هرگز عملی از آنها را نمی پذيرد ونيکيهای آنها را بالا نمی برد، مگر اينکه از آن جهتی که خدا امر کرده است بيايند وامامی را که خدا به ولايتش امر کرده اطاعت کنند واز بابی که خدا ورسول برای آنها گشوده اند وارد شوند.(۱۷)

امام باقر يا امام صادقعليهم‌السلام فرمودند: خاندانی در بنی اسرائيل بودند که در پی چهل روز عبادت، هر چه از خدا طلب می کردند، خداوند به آنها مرحمت می فرمود. يکی از آنان به عبادتی چهل روزه پرداخت ولی دعای او پذيرفته نشد.

به نزد حضرت عيسی شکايت کرد. حضرت عيسیعليه‌السلام تطهير نموده نماز خواند. آن گاه به درگاه حق دعا کرد. وحی آمد: «يا عيسی إنَّ عبدی أتانی من غير الباب الذی أؤتی منه، إنَّه دعانی وفی قلبه شكّ منك فلو دعانی حتَّی ينقطع عنقه وتنتثر أنامله ما استجبت له ». ای عيسی او از غير دری که بايد بيايد به نزد من آمد. او مرا خواند. اما در دلش نسبت به تو ترديد داشت.

پس اگر (با اين حال، آن قدر) مرا بخواند که گردنش قطع شده انگشتانش جدا شود، دعايش را اجابت نخواهم کرد. حضرت عيسی از او پرسيد: آيا تو به نبوت من شک داري؟ او اعتراف کرد واز حضرت عيسی تقاضا کرد که برای او دعا کند تا خدا ترديد قلبی او را برطرف سازد، عيسیعليه‌السلام دعا نموده، خدا توبه او را پذيرفت ودعای او مستجاب شد.(۱۸)

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز در خطبه غديريه فرمودند: ای مردم، خدای بزرگ دينش را با امامت علی کامل کرد، پس کسانی که امامت او وجانشينان او از فرزندان من که تا قيامت وحضور در برابر حق می آيند را نپذيرند، اعمالشان در دنيا وآخرت نابود شده در آتش جاودانه خواهند بود.(۱۹)

اين مطلب، تعجبی ندارد، زيرا خداوند، قبول زحمات بيست وسه ساله پيامبر در ايام نبوت را نيز به ابلاغ ولايت امير المومنينعليه‌السلام مشروط کرده فرمود:( وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ) (۲۰) اگر وظيفه خود در ابلاغ ولايت علی را انجام ندهی، رسالت خود را انجام نداده اي! ودر جای ديگر می فرمايد:

( مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِی يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلی شَيْءٍ ) اعمال کسانی که به خدا کافر شدند. به خاکستری می ماند که در روز طوفانی با تندبادی شديد، از بين رفته، از کوشش خويش بهره ای نبرند.(۲۱) در روايت حضرت باقرعليه‌السلام ، منکرين ولايت اهل بيتعليهم‌السلام مصداق اين آيه معرفی شده اند.(۲۲)

لذا امام صادقعليه‌السلام فرمودند: برای دشمن ما اهل بيت تفاوتی ندارد، چه روزه گرفته نماز بخواند ويا زنا کرده دزدی کند، او در آتش خواهد بود، او در آتش خواهد بود.(۲۳) در عصر حاضر نيز، آن بابی که هيچ عبادتی جز از طريق ولايت او پذيرفته نيست، وجود مقدس امام زمانعليه‌السلام است.

در زيارت جامعه، خطاب به اين بزرگواران می گوييم: «و بموالاتکم تقبل الطاعة المفترضة ». با ولايت شما است که خداوند عبادات واجب را می پذيرد. پس کسی که خدا را از غير اين باب، بندگی کند، خدا از او نخواهد پذيرفت.

امام صادقعليه‌السلام در نامه ای به مفضل بن عمر مرقوم فرمودند: کسی که نماز خوانده، زکات بدهد، حج وعمره بجا آورد ولی معرفت آن کس که خدا اطاعت او را واجب ساخته است نداشته باشد، نه نماز خوانده، نه روزه گرفته، نه زکات داده، نه حج وعمره بجا آورده، نه از جنابت غسل کرده وتطهير نموده، ونه حرامی را رها کرده ونه حلالی را حلال داشته است.

برای او نماز نيست هر چند که رکوع وسجود کند، وبرای او زکات وحجی نخواهد بود. تمام اين اعمال با شناخت آن فردی انجام می شود که خداوند بزرگ با امر به اطاعت او بر مردم منت نهاده است.(۲۴)

مضمون روايات فوق در مجاميع حديثی شيعه آن قدر زياد است که فقهاء شيعه در آغاز کتب فقهی خويش، بابی تحت عنوان «إبطال العبادة بدون ولاية الأئمّة عليهم‌السلام و اعتقاد إمامتهم » گشوده اند.

يعنی هر عبادتی که بدون ولايت ائمه واعتقاد به امامت آنها انجام شده باشد باطل است. محدث بزرگ شيعه، مرحوم شيخ حر عاملی باب ۲۹ جلد اول از کتاب وسائل الشيعه خويش را به اين مطلب اختصاص داده ودر آن ۱۹ حديث نقل نموده ومحدث نوری در مستدرک الوسائل، ۶۶ حديث ديگر به اين مجموعه در اين موضوع افزوده است.

اين قبيل روايات، در کتب اهل سنت نيز نقل شده است. جابر بن عبدالله انصاری از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده که فرمودند: «يا علی لو أنَّ أمّتی صاموا حتَّی يکونوا کالحنايا وصلّوا حتَّی يکونوا کالأوتار وبغضوک لأکبَّهم الله فی النار ». ای علی اگر امت من آن قدر روزه بگيرند که همچون کمان (گوژ پشت) شده وآن قدر نماز بخوانند که چون زه (لاغر) شوند ولی تو را دشمن بدارند، خداوند آنان را در آتش جهنم می افکند.(۲۵)

در عوالم واديان قبل

قبل از اينکه جد ما حضرت آدمعليه‌السلام آفريده شود وما به خلقت جسمانی به اين دنيا منتقل شويم، خداوند متعال ارواح همه انسانها را آفريده(۲۶) ودر آن عالم، در حالی که همه ارواح حضور داشتند، معرفت خويش را به همه ارزانی داشت وبر بندگی خود از آنان ميثاق گرفت.(۲۷)

آن گاه خداوند متعال، پيامبر اکرم وامير المومنينعليه‌السلام وديگر پيشوايان معصوم ودر پايان، حضرت مهدیعليه‌السلام و غيبت و ظهور آن حضرت در آخر الزمان را بر همه ارواح ارزانی داشت(۲۸) و همگان را به پذيرش ولايت آنان آزمود. در اين آزمايش، که در عالم قبل برگزار شد، همچون آزمايش های بعدی آن در دنيا (غدير، سقيفه، عاشورا و...) همه ايمان نياورده - با آنکه بر آنان اتمام حجت شده بود - برخی با آن به مخالفت برخاسته، به علت مخالفت با حکم خدا، کافر قلمداد شدند.

رواياتی که بيانگر مطالب فوق باشد، آن قدر در کتب وجواميع حديثی شيعه واهل سنت فراوان است که از حد تواتر گذشته، از مسلميات اعتقاد اسلامی تلقی می گردد. امام صادقعليه‌السلام به صحابی بزرگ خود داود رقی فرمودند: هنگامی که خدای بزرگ اراده کرد مخلوقات را بيافريند، آنان را آفريد ودر مقابل پراکنده ساخت، آن گاه به آنان گفت:

پروردگار شما کيست؟ پس اول کسی که سخن گفت: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امير المومنين وائمه صلوات الله عليهم اجمعين بودند. آنان گفتند: خدايا تو پروردگار ما هستي. لذا خداوند آنان را حامل علم ودين خود فرمود.

آن گاه به ملائکه فرمود: اينان حاملان دين وعلم من بوده امين من در ميان خلقم هستند، و (درباره) آنان پرسش خواهد شد. آن گاه خدا به (ارواح) آدمی زادگان گفت: به ربوبيت خدا و (لزوم) اطاعت وولايت اين افراد (اهل بيت) اقرار کنيد...

سپس امام، در پايان حديث فرمودند: ای داود، ولايت ما در عالم ميثاق (قبل از دنيا) مورد تاکيد بوده است.(۲۹) حضرت باقرعليه‌السلام فرمودند: اگر مردم می دانستند که (حضرت) علی در چه زمان به (لقب) امير المومنين ناميده شد ولايت او را انکار نمی کردند!

راوی پرسيد: خدا شما را رحمت کند، چه زمان به اين لقب ملقب شد؟ فرمودند: آن زمان که خدای بزرگ، فرزندان آدم را از پشت آنها بيرون کشيد وآنان را بر خويش گواه گرفته فرمود: آيا من آفريدگار شما ومحمد پيامبر من وعلی امير مومنان نيست؟(۳۰)

ولايت نه فقط در عالم قبل به همه انسانها عرضه شد وافراد بر آن آزموده شدند، در عالم دنيا نيز، خداوند متعال، ولايت چهارده معصومعليهم‌السلام را در متن تمام کتابهای آسمانی قرار داده، افراد را به ايمان به آن دعوت فرمود. حضرت کاظمعليه‌السلام فرمودند:

(ولاية علی مکتوب فی جميع صحف الأنبياء ولن يبعث الله نبيّاً إلاَّ بنبوّة محمّد وولاية وصيّه علی عليه‌السلام ).(۳۱) ولايت حضرت علی در تمامی کتابهای آسمانی انبياء نوشته شده بود وخدا هيچ پيامبری را به نبوت برانگيخته نکرد مگر اينکه او مامور به دعوت خلق به سوی نبوت محمد وولايت وصی او علیعليه‌السلام بود.(۳۲)

اين مطلب در کتب اهل سنت نيز به صراحت يافت می شود. پيامبر اکرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در گزارش سفر معراج فرمودند: فرشته ای بسوی من آمد وگفت: ای محمد از (ارواح) پيامبرانی که بيش از تو فرستاديم بپرس(۳۳) که بر چه چيز مبعوث شدند. من پرسيدم.

آنان گفتند: بر ولايت تو وولايت علی بن ابی طالب مبعوث شده بوديم.(۳۴) پس ولايت اهل بيتعليهم‌السلام در عالم قبل بر همه عرضه گرديده وسيله آزمايش الهی در آن عالم بوده است، چه رسد به اين عالم. وانبياء واديان سابق، مامور تبليغ ولايت بوده اند، چه رسد به اين دين!