انتظار پویا

انتظار پویا0%

انتظار پویا نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

انتظار پویا

نویسنده: محمد مهدى آصفى
گروه:

مشاهدات: 4411
دانلود: 2372

توضیحات:

انتظار پویا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 43 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4411 / دانلود: 2372
اندازه اندازه اندازه
انتظار پویا

انتظار پویا

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

انتظار پويا

نويسنده: محمد مهدى آصفى

توجيه روانى مسأله انتظار

(انتظار)، پيوند وقرابت برجسته اى با (حرکت) دارد. حرکت از برآينده اى انتظار و انتظار از جهت دهنده هاى حرکت است.

برخى دوست دارند حالت انتظار را يک مسأله روانى ناشى از حرمان در اقشار محروم جامعه و تاريخ تفسير کنند و حالت فرار - از واقعيّت گران بار با مشقّت ها - به سوى تصوّر آينده اى که محرومان در آن بتوانند تمام حقوق از دست رفته و سيادتشان را باز پس گيرند. اين، نوعى خيالبافى يا نوعى گريز از دامن واقعيّت به آغوش تخيّل است.

مناقشه در توجيه بالا

بى گمان، هنگامى که در پيشينه تاريخى مسأله، نظر کنيم و گستره وسيع نفوذ آن را در عقايد دينى معروف تاريخ انسان بنگريم، چنين توجيهى براى مسأله انتظار کاملاً غيرعلمى و بى پايه خواهد بود.

انتظار در مکاتب فکرى غير دينى

مسأله انتظار از محدوده دين فراتر رفته و مذاهب و رويکردهاى غيردينى نظير مارکسيسم را نيز شامل شده است. چنان که (برتراند راسل) مى گويد:

(انتظار، تنها به اديان تعلّق ندارد، بلکه مکاتب و مذاهب نيز ظهور نجات بخشى که عدل را بگستراند و عدالت را تحقق بخشد، انتظار مى کشند).

انتظار نزد مارکسيست ها - چنان که راسل مى گويد - درست همان انتظارى است که مسيحيان بدان اعتقاد دارند.

نيز انتظار نزد (تولستوي) در واقع به همان معنايى است که مسيحيان عقيده دارند، جز آن که اين داستان نويس روسى از زاويه اى ديگر مسأله انتظار را مطرح کرده است.

انتظار در اديان پيش از اسلام

در عهد قديم از کتاب مقدّس، مى خوانيم:

(از وجود اشرار وظالمان دلتنگ مباش که به زودى ريشه ظالمان بريده خواهد شد، ومنتظران عدل الهى زمين را به ميراث برند وآنان که لعنت شده اند، پراکنده شوند، وصالحان از مردم همان کسانى هستند که زمين را به ميراث برند وتا فرجام حيات جهان در آن زيست کنند).(۱)

همين حقيقتى که در کتاب مقدّس آمده، در قرآن کريم نيز تکرار شده است:

( وَلَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ ) .(۲)

(و بى گمان، در زبور، پس از تورات نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد).

انتظار نزد مسلمانان (از اهل سنت)

انتظارِ (مهديِ نجات بخش)عليه‌السلام اختصاص به شيعه ندارد، روايات متواتر بسيارى درباره مهدى (عجل الله فرجه) از طرق اهل سنّت با سندهاى صحيح و مستفيض در دست است که نمى توان در آن ها تشکيک کرد، چنان که از طرق شيعه اماميه نيز چنين رواياتى رسيده است.

(عبد الرحمن ابن خلدون) - از دانشمندان قرن نهم هجرى - صاحب (مقدمه) مشهورى که بر کتاب (اَلْعِبَر )(۳) نوشته، مى گويد:

(بدان که مشهور اهل اسلام در طول اعصار بر اين عقيده اند که به ناچار در آخرالزمان مردى از اهل بيت ظهور خواهد کرد که دين را تأييد کند و عدالت را ظاهر سازد و مسلمانان از وى پيروى کنند. او بر ممالک اسلامى استيلا خواهد يافت و نام مقدّسش (مهدى عجل الله فرج) است. خروج دجّال و حوادث ديگر پس از آن، و اين که (عيسىعليه‌السلام ) در پى او خواهد آمد و دجّال را خواهد کشت يا با او خواهد آمد و در کشتن دجّال ياور وى خواهد بود و در نمازش به مهدىعليه‌السلام اقتدا خواهد کرد از نشانه هاى ثابت ظهور است که در منابع روايى صحيح ذکر شده است).(۴)

شيخ عبدالمحسن العبّاد - مدرّس دانشگاه اسلامى مدينه منوّره - در بحثى ارزشمند مى گويد:

(در پى حادثه دردناک حرم، سؤال هايى مطرح شد. برخى دانشمندان در راديو و روزنامه ها درستيِ بسيارى از سخنان رسيده از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را درباره حضرت مهدىعليه‌السلام تأييد کردند مانند شيخ عبدالعزيز بن صالح، امام و خطيب مسجد نبوي. شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز - رئيس اداره پژوهش هاى علمى و دعوت و ارشاد - نيز در يکى از روزنامه ها حادثه حرم را با استناد به احاديث صحيحِ مستفيض از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اثبات رسانيد).

شيخ عبدالمحسن العبّاد مى افزايد:

(من اين رساله را به منظور تبيين سخن خروج مهدى آخرالزمان - که روايات صحيحى بر آن دلالت دارد ودانشمندان اهل سنّت از قديم وجديد، مگر ندرتاً، بر آن بوده اند - به رشته تحرير درآورده ام).(۵)

ابن حجر هيثمى در (الصواعق المحرقّه) در تفسير سخن خداوند تعالي:( واِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها ...) (۶) مى نويسد:

(مقاتل وپيروان وى از مفسّران، گفته اند اين آيه درباره حضرت مهدىعليه‌السلام نازل شده است، واحاديثى که تصريح به اين نکته دارند که وى از اهل بيت پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، خواهد آمد، بنابراين در آن دلالتى است بر برکت در نسل فاطمه وعلى - رضى الله عنهما - واين که از آنان فرزندان پاکيزه فراوانى ظهور خواهد کرد و خداوند نسل آنان را مفاتيح حکمت ومعادن رحمت قرار داده است. راز اين نکته اين است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى على وفاطمه و فرزندانش دعا کرد تا از شرّ شيطان رانده شده محفوظ مانند).(۷)

(شيخ ناصرالدين الباني)، از شيوخ معاصر حديث، در مجله (التمدن الاسلامي) مى نويسد:

(امّا مسأله مهدىعليه‌السلام ، بايد دانست که درباره خروج (قيام) وى احاديث صحيح فراوانى نقل شده است. بخش وسيعى از آن ها داراى اسانيد تأييد شده اى هستند که نمونه هايى از آن ها را در اينجا نقل مى کنيم).(۸)

سپس دسته اى از اين احاديث را متذکر مى شود.

احاديث انتظار نزد شيعه اماميه

امّا احاديث انتظار امام مهدى (عجل الله فرجه) نزد شيعه اماميه، فراوان است و متواتر که دسته اى از آن ها از طرق صحيح به ما رسيده است.

برخى دانشمندان اين احاديث را به شيوه اى علمى وارزشمند گردآورى کرده اند، همانند (شيخ لطف الله صافى گلپايگاني) در کتاب گران سنگش (منتخب الاثر)، همچنين (شيخ على کوراني) در (موسوعة الامام المهدي)(۹) وديگران.

ما هم اکنون درصدد نقل اين روايات از طريق تشيع يا تسنّن نيستيم. موضوع اين پژوهش نيز در مورد احاديث وارد در موضوع امام مهدى (عجل الله فرجه) ومناقشه در آن ها از حيث سند و دلالت نيست، بلکه در اين تحقيق مسأله ديگرى را مى جوييم. مسأله احاديث وارد در مورد امام مهدىعليه‌السلام را به مجال مخصوصش در کتاب هاى حديثى وامى گذاريم.

اما مسأله اى را که هم اکنون - به خواست خدا - از آن سخن خواهيم گفت، اين بحث است:

انتظار چيست و ارزش فرهنگى آن کدام است؟

انتظار، مفهومى اسلامى، وارزشى فرهنگى است که از آن، رفتار فرهنگى معيّنى سرچشمه مى شود.

گاه مردم از انتظار برداشت منفى مى کنند که در اين صورت، انتظار به مفهومى براى تخدير و مانعى براى حرکت تبديل مى شود، و گاه نيز از آن برداشت مثبت دارند که در اين صورت عاملى از عوامل حرکت و قيام و انگيزش در زندگى مردم خواهد بود.

بنابراين ناچاريم که از مسأله انتظار تصوّر شفّاف و دقيقى داشته باشيم، و همين نکته وظيفه اساسى ما در اين پژوهش (تاريخي) است.

انتظار، يک فرهنگ ومفهومى فرهنگى است که در ساختار ذهنى، اسلوب انديشه، شيوه زندگى وچگونگى نگرش ما به آينده به شکل فعّال ومؤثرى دخالت داشته ودر ترسيم خط سياسى اى که براى حال وآينده خود رقم مى زنيم، تأثيرگذار است.

قريب به هزار وصد سال است که انتظار در زندگى ما ريشه فرهنگى خود را گسترده است؛ زيرا غيبت صغرى در سال ۳۲۹ ه به پايان رسيد واز آن تاريخ تقريباً هزار وصد سال گذشته است.

در طول اين مدّت، مسأله انتظار به گونه مؤثّرى در ساختار انديشه سياسى وانقلابى ما دخالت داشته است. اگر بدون عامل انتظار به تاريخ سياسى وانقلابى خود بنگريم، اين تاريخ بلند، جايگاه ديگرى خواهد داشت.

اگر کسى در (دعاى ندبه) تأمّل کند - دعايى که مؤمنان پيوسته در روزهاى جمعه قرائت مى کنند - به عمق مسأله انتظار وبه ميزان نفوذ آن در روح مؤمنان وانديشه وروش فکرى وانقلابى آنان پى خواهد برد.

انواع انتظار

انتظار نجات بر دو گونه است:

نوع اول

انتظار نجاتى که در توان انسان نيست آن را جلو يا عقب بيندازد؛ همانند انتظارى که شخص غريق در رسيدن گروه نجات مستقر در ساحل به سوى خود دارد؛ حال آن که وى آنان را مى نگرد که براى نجات او به راه افتاده اند. بى گمان، غريق را ياراى آن نيست که زمان رسيدن گروه نجات را به خود نزديک تر کند.

البته اين انتظار، اميد به نجات را در درون او تقويت کرده ودنور اميد را بر تيرگى هاى يأس و نوميدى که از هر سو احاطه اش کرده اند، خواهد تابانيد.

نوع دوم

نوع دوم، انتظارى است که انسان مى تواند آن را نزديک گرداند و طلب کند؛ مانند بهبودى از بيمارى، اجراى طرحى عمرانى يا علمى يا تجارى يا پيروزى بر دشمن و رهايى از فقر. همه اين ها ريشه در انتظار دارند و امر سرعت بخشيدن يا تأخير انداختن آن ها به دست خود انسان است.

بنابراينا، ين امکان براى انسان وجود دارد که در به دست آوردن بهبودى و شفا تعجيل کند يا آن را به تعويق اندازد يا حتى منتفى گرداند. چنان که امکان آن هست در اجراى پروژه اى تجارى يا عمرانى يا علمى عجله کند يا اجراى آن را به وقتى ديگر موکول کند يا اصلاً رها سازد. همچنين اين امکان براى وى هست که به سوى پيروزى بر دشمن وبى نيازى مالى بشتابد يا سستى ورزد و تأخير کند يا از خيرشان بگذرد.

با اين بيان، انتظار از نوع دوم با انتظار از نوع اوّلى که از آن سخن گفتيم تفاوت خواهد داشت و در محدوده قدرت واختيار انسان هست که در تحقق آنچه که انتظارش را مى کشد، شتاب ورزد يا درنگ و سستى روا دارد يا عطايش را به لقايش ببخشد.

از اين رو، انتظار از نوع دوم، علاوه بر (اميد) و(مقاومت)، به انسان (حرکت) نيز مى بخشد، وحرکت، مخصوص انتظار است. بى گمان اگر انسان بداند که نجات ورهايى اش به حرکت، عمل وتلاشش وابسته است، چنان حرکت وتلاشى براى رهايى ونجات خويش به خرج مى دهد که در گذشته توان انجام آن را نداشته است.

بنابراين اگر انتظار از نوع اول به انسان، تنها (اميد) و(مقاومت) مى بخشد، انتظار از نوع دوم به وى علاوه بر (اميد) و (مقاومت)، (حرکت) و پويايى نيز خواهد بخشيد:

۱- اميد در جان انسان اين قدرت را به وى مى دهد تا پرده حال را بدرد وآينده را ببيند، و چه قدر فاصله است ميان کسى که (خدا)، (هستي) و(انسان) را از خلال درد و رنج حاضر مى بيند و ميان کسى که همه اين سه را از خلال حال و گذشته و آينده مى نگرد. ترديدى نيست که ديدگاه دوم با ديدگاه اول متفاوت است و بى گمان تيرگى، ظلمت و ابهام واشکالى که ديدگاه نخست را احاطه کرده، ديدگاه دوم از آن ها در امان است.

۲- اميد در جان انسان، او را در ادامه پايدارى و مقاومت در مقابل سقوط و اضمحلال تا رسيدن نيروهاى کمکى توانمند مى سازد، و مادام که چراغ اميد به رسيدن کمک در دل و جان انسان ندرخشد، مقاومتى نخواهد داشت.

۳- بالاخره اميد در جان انسان او را در نيل به نجات و رهايى و نيرومندى و توانگرى قادر خواهد ساخت. چنين انتظارى، همان (انتظار پويا) و برترين نوع انتظارى است که در اين پژوهش ما در پى آنيم.

سيستم تغيير

اين انتظار، شبيه انتظار مردم از خداست که کارهاشان را از بد به خوب، از نيازمندى به بى نيازى، از ناتوانى به توانايى و از شکست به پيروزى تغيير دهد. شکى نيست که چنين انتظارى، انتظار درست و عقلانى است؛ زيرا انسان، توده اى است از ضعف و عجز و فقر و نادانى و زشتى، و از خداى تعالى انتظار مى رود که همه اين ها را تغيير داده و به نيرو و توان و بى نيازى و دانايى و خوبى تبديل کند. ايرادى نيست که انسان از خدا چنين توقّع و انتظارى داشته باشد، ليکن به شرط آن که براى تحقق اين انتظار، سيستم معقولى را که خداى تعالى براى چنين تغييرى در نظر گرفته، در پيش گيرد.

بى گمان هيچ ترديدى در چنين تغييرى از سوى خداى تعالى نيست، ليکن در ضمن سيستمى مشخص و مادام که انسان چنين سيستمى را به کار نگيرد، درست نيست که توقع و انتظار تغيير از جانب خدا را داشته باشد. اين سيستم آن است که انسان ابتدا در خودش تغيير ايجاد کند تا خداى تعالى شرايط را به نفع او تغيير دهد.

بى شک عقب ماندگى اقتصادى و علمى، شکست نظامى و سوء مديريت و... از اشکال وضعف و سستى و نوميدى و جهل نهفته در وجودمان و فقدان جسارت و شجاعت ريشه مى گيرد. پس اگر ما در خودمان تغيير ايجاد کنيم، خدا نيز شرايط را به نفع ما تغيير خواهد داد.

چنان که اگر ما حال خود را تغيير ندهيم خدا نيز شرايط را به نفع ما دگرگون نخواهد ساخت؛ مگر آن که خود بخواهد. در اين دو حقيقت هيچ شک و مناقشه اى نيست. انتظار تغيير از سوى خداى تعالى حقيقتى است قطعى، وليکن در صورتى که اين انتظار با حرکت و عمل انسان همراه گردد، و به تعبير ديگر، اين همان انتظار انقلابى است.

انتظار، حرکت است، نه مترصد بودن

خطاست که از واژه انتظار مترصد بودن منفى حوادث را بفهميم، بى آن که خود نقش منفى يا مثبتى در اين حوادث داشته باشيم؛ چنان که مترصّد خسوف ماه يا کسوف خورشيد مى مانيم. بنابراين، تفسير صحيح واژه انتظار آن است که، انتظار، (حرکت)، (کار)، (تلاش) و (عمل) است. به خواست خدا در آينده با تفصيل بيشترى اين بحث را پى خواهيم گرفت.

علت تأخير در فرج چيست؟

فهم درست معناى انتظار که آيا به معنى مترصد بودن است يا حرکت، به جواب درست اين سؤال وابسته است. در اين جا دو ديدگاه مطرح است:

ديدگاه نخست:

اگر سبب تأخير در فرج وظهور امام عصر (عجل الله فرجه) وانقلاب جهانى فراگير او را اين بدانيم که زمين تا از ظلم و جور پر نشده است، آن حضرت ظهور نخواهد کرد، به ناچار (انتظار) مى بايد به معنى (مترصد بودن) باشد. از طرفى به بداهت اسلام (مى دانيم که) دامن زدن به ظلم و جور و گسترش بيشتر دامنه آن جايز نخواهد بود.

(از طرف ديگر) درست نيست که به مقابله با ظلم برخيزيم؛ زيرا چنين مقابله اى دوره غيبت را طولانى تر مى سازد. پس به ناچار بايد منتظر بمانيم تا ظلم و جور در زندگى سياسى، اقتصادى، نظامى و قضايى ما به حدّ کمال برسد چنان که کره زمين از ظلمت ظلم پر شود تا امامعليه‌السلام ظهور کند و انقلاب خود را عليه ظالمان و در حمايت مظلومان علنى سازد.

ديدگاه دوم:

اگر سبب تأخير در فرج، عدم وجود يارانى باشد که جامعه و (در گستره اى وسيع تر) دنيا را براى ظهور امام و قيام فراگير وى آماده سازند و پشتيبان و تکيه گاه انقلاب امام تلقّى شوند، مسأله فرق مى کند.

از اين رو چاره اى جز اقدام وتجهيز و آمادگى و امر به معروف ونهى از منکر به منظور برپايى اقتدار حق بر زمين و حصول فرج به سبب ظهور امام (عجل الله فرجه) نيست. در نتيجه، انتظار به معناى (مترصد) بودن نخواهد بود. بلکه به معناى حرکت، اقدام و جهاد براى برپايى اقتدار حق بر زمين است؛ يعنى، مفهومى که مهيّاسازى زمين براى ظهور امام وقيام جهانى او را طلب مى کند.

بنابر چنين برداشتى از ظهور امامعليه‌السلام و ظهور فرج به دست وى، معناى انتظار نيز از جهت مثبت و منفى، ميان (مترصّد بودن) و(حرکت) در نوسان خواهد بود.

هم اکنون براى رسيدن به جواب صحيح، به بررسى اين مسأله خواهيم پرداخت:

نقد نظريه نخست:

۱- (پر شدن زمين از ظلم وجور) به معناى خشکيدن چشمه توحيد و عدل در زمين نيست؛ چنان که مکانى براى پرستش خدا توسط مردم باقى نماند! چنين چيزى محال و خلاف سنّت هاى الهى است. بلکه معناى اين کلمه طغيان و سرکشى قدرت باطل بر ضدّ حق در نبرد دايمى ميان حق وباطل است.

۲- امکان ندارد ظلم و طغيان قدرت باطل بر ضد حق بيشتر از آن چيزى باشد که هم اکنون هست. امروزه ظلم به بدترين وجهى سراسر زمين را فراگرفته است. آنچه در منطقه بالکان توسّط صرب ها بر ضد مسلمانان بوسنى و هرزگوين گذشت در تاريخ ظلم و ارعاب کم تر نظير داشته است. صرب ها بارها شکم زنان آبستن را پاره کردند و جنين ها را بيرون کشيدند. کودکان را به قتل رساندند و سر بريدند و با سرهاى بريده پيش چشم پدران و مادرانشان توپ بازى کردند.

در (چچن) کودکان را سر بريدند و گوشت تنشان را طعمه خوکان ساختند. ستمى که کمونيست ها در دوره حکومت کمونيستى بر مسلمانان آسياى ميانه روا داشته اند، چنان است که لرزه بر اندام انسان مى اندازد. شکنجه هاى وحشيانه اى که بر مسلمانان زندانى در زندان هاى اسرائيل اعمال مى شود، از محدوده بيان بيرون است. برتر و بالاتر از همه اين ها، ظلم و تصفيه و نابودى و شکنجه و زندانى است که در عراق بر مؤمنان به دست پليس بعثى صدامى در جريان بوده وهست که هيچ تعبيرى از توصيف آن بر نمى آيد...

آنچه در گوشه گوشه دنياى اسلام بر مسلمانان - تقريباً در تمام مناطق - مى رود، بسيار وحشتناک و فراتر از ظلم وستم و (پر شدن زمين از ظلم وجور) است، ولى کمتر ديده شده که افکار عمومى جهان نسبت به اين ظلمِ وحشتناک اعتراضى داشته باشند. اين بى تفاوتى از همه بدتر و زشت تر و نشانه انحطاط وجدان اخلاقى در جامعه جهانى و فرهنگ مادّى بشر معاصر است.

انحطاط وجدان اخلاقى، نمودِ خطرى است در تاريخ انسان که پيوسته سقوط فرهنگى را در پى خواهد داشت و قرآن از آن به (هلاک امّت ها) تعبير مى کند.

(وجدان) نياز اصلى واساسى انسان است. همان گونه که انسان بدون (امنيت)، وبدون (بهداشت و درمان) و بدون (غذا) و (نظام سياسي) و (علم و فن آوري) قادر به ادامه زندگى نيست به همان سان بدون وجدان، قادر به ادامه حيات نيست، وهرگاه سرچشمه هاى وجدان بخشکد، سقوط فرهنگى نتيجه طبيعى اين حالت خواهد بود. (و به تعبير قرآن) پس از سقوط نيز قانون (استبدال)، (تبديل) و(ارث) بر زندگى بشر حاکم خواهد بود، و اين، همان حالت قيام جهانى امام عصرعليه‌السلام وبرپايى دولت جهانى وفراگير اوست.

۳- غيبت امامعليه‌السلام به سبب طغيان شرّ و ظلم و فساد بوده است و اگر چنين نبود، امامعليه‌السلام غايب نمى شد، بنابراين، چگونه طغيان ظلم و فساد سبب ظهور امامعليه‌السلام وخروج او از پرده غيبت خواهد بود؟!

۴- برخلاف نظر برخى، گرايش دنياى امروز به سمت سقوط نظام هاى سياسى، نظامى و اقتصادى ستمگر است. همه ما چگونگى سقوط اتحاد شوروى را در ظرف چند ماه شاهد بوده ايم. مَثَل چنين کشورهايى مَثَل بنايى توخالى است که از داخل پوسيده شده وکسى قادر به نگهدارى آن از سقوط نيست.

طوفان تغيير هم اکنون در امريکا - يعنى ابرقدرت دنيا - وزيدن گرفته و اين کشور را در بُعد اقتصادى، امنيتى، اخلاقى و مقبوليّت دچار زلزله هاى سخت و درهم کوبنده اى کرده است.(۱۰)

نظام جاهلى امروز، شمارش معکوس سقوط و فروپاشى خود را شروع کرده است؛ بنابراين از چنين نظامى چگونه انتظار قدرت و جنگ و وحشيگرى بيشترى داشته باشيم؟!

۵- به علاوه، آنچه در نصوص غيبت ديده مى شود اين است که:

(امام عصرعليه‌السلام ) زمين را از عدل وداد پر مى کند، چنان که از ظلم وجور پر شده است،(۱۱) نه بعد از آن که از ظلم وجور پر شده باشد).(۱۲)

معناى آن، اين نيست که امامعليه‌السلام منتظر بماند تا ظلم و فساد بيشتر از آن چيزى که هم اکنون هست، بشود. بلکه معناى روايت اين است که امامعليه‌السلام هنگامى که ظهور مى کند، زمين را از عدل و داد پر مى سازد و با ظلم و فساد در جامعه مبارزه مى کند، تا جايى که جامعه بشرى از ظلم و فساد پاک شود؛ چنان که در گذشته از ظلم و فساد پر بوده است.

اعمش از ابى وائل روايت کرده که اميرمؤمنانعليه‌السلام درباره حضرت مهدى (عجل الله فرجه) فرموده است:

«يخرج على حينِ غفلة من النّاس واِماتةٍ من الحقِّ واظهار من الجور، يفرح لخروجه اَهْلُ السَّماءِ وسکّانها، وَيَمْلأ الارض عدلاً کما مُلِئَتْ ظلماً وجَوْراً ».(۱۳)

(در هنگامه غفلت مردم، نابودى حق وآشکارى ظلم، (امامعليه‌السلام ) خروج مى کند. به سبب اين خروج، اهل آسمان و ساکنان آن شادمان مى شوند و زمين را از عدل و داد پر کند؛ چنان که از ظلم وجور پر شده باشد).

در روايت ديگرى است:

«يَمْلَاءُ الارضَ عدلاً وَقِسْطاً، کما مُلِئَتْ جوراً وظلماً » يا «بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجوراً ».(۱۴)

(زمين را از عدل وقسط پر کند، چنان که از ظلم وجور پر شده است) يا (بعد از آن که از ظلم وجور پر شده است).

به نظر من معنى جمله (پر شدن زمين از ظلم وجور) اين است که ظلم و جور چنان زياد شود که مردم از آن فرياد و فغان بردارند؛ ظلم نقاب تبليغاتى خود را - که نزد مردم خوب جلوه مى کرد - فروافکند و چهره حقيقى اش را آشکار سازد؛ اين تشکيلات و نظام ها در تحقّق رفاه و آسايش و امنيّت که به مردم وعده مى داده اند شکست بخورند؛ پس از اين شکست هاى گسترده است که مردم در جستجوى نظام الهى اى که آنان را از اين ناکامى ها برهاند به حرکت در مى آيند و رهبرى ربّانى را مى جويند که دست شان را بگيرد و به سوى خداى تعالى رهنمونشان سازد.

اين شکست هاى پى در پى هم اکنون در زندگى مردم يکى پس از ديگرى رخ نموده است. بزرگ ترين آن با سقوط اتحاد جماهير شوروى تحقق يافته و در سال هاى اخير آشوب هاى تندى امريکا را به لرزه نشانده است. هر کدام از اين ناکامى ها مردم را به سوى نظام الهى و رهبر ربّانيِ نجات بخش سوق مى دهد.

تا اين جا به طور فشرده نظريه نخست علل تأخير فرج امام عصرعليه‌السلام را مورد نقد قرار داده ايم. هم اکنون بحث خود را در باب نظريه دوم آغاز مى کنيم.

نظريه دوم در علل تأخير در فرج:

اين نظريه در فهم علل تأخير فرج و ظهور امامعليه‌السلام به علل واقعى تکيه کرده است که نخستينِ آن ها، عدم وجود ياوران کافى از جهت کميّت و کيفيت در ميان شيعيان و انصار امامعليه‌السلام است.

بى گمان انقلابى که امامعليه‌السلام رهبرى آن را به عهده خواهد داشت، انقلابى جهانى و همگانى است که مستضعفان و محرومان در آن امامت و سرپرستى جامعه بشرى را عهده دار خواهند بود:

( وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ) .(۱۵)

(ما مى خواهيم بر آنان که در زمين خوارشان شمرده اند منّت نهيم وآنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث زمين کنيم).

و مؤمنان مستضعف در اين مرحله، تمام آنچه را که طاغوت ها از قدرت و ثروت در دست دارند، به ارث برند:

( وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ )

(وآنان را ميراث بران قرار دهيم)

( أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ) .(۱۶)

(بندگان شايسته ام ميراث بران زمين خواهند شد).

و سلطه بر گستره زمين، نصيب آنان خواهد بود:

( وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ ) .(۱۷)

(و در زمين، قدرتشان دهيم).

امامعليه‌السلام در اين مرحله، تمام زمين را از لوث شرک و ظلم پاک خواهد کرد:

«يملأ الارض عدلاً کما مُلِئَتْ ظلماً وجوراً »

(زمين را از عدل و داد پر کند؛ چنان که از ظلم وجور پر شده است).

تا همان گونه که دربرخى روايات، تصريح شده، درشرق وغرب عالم جايى که در آن نداى (لا اله الاّ الله) طنين انداز نشود، يافت نخواهد شد.

محور اين انقلاب فراگير جز (توحيد) و(عدل) نخواهد بود. چنين انقلابى به ناچار زمينه سازى هاى زيادى را در سطح عالى هم از جهت کميّت و هم از جهت کيفيت (نيروها و امکانات) مى طلبد. اگر اين آمادگى ها ايجاد نشود، چنين انقلاب فراگيرى در سنّت هاى الهى در تاريخ بشرى به تحقق نخواهد پيوست.

نقش سنت هاى الهى وامداد غيبى در انقلاب

اين انقلاب در رويارويى با متکبران، طاغوت ها، نظام ها ومؤسسات جاهلى حاکم و مسلّط بر گُرده مردم، به يقين بدون امداد غيبى و پشتيبانى و تأييد الهى به پيروزى نخواهد رسيد.

منابع اسلامى وجود چنين امدادى را تأييد و چگونگى آن را توصيف کرده است. جز آن که اين امداد الهى يکى از دو طرف قضيّه است و طرف ديگر آن نقش سنّت هاى الهى در تاريخ و جامعه در تحقق اين نهضت جهانى، گسترش و کمال بخشى بدان است. اين سنّت ها نيز بى هيچ تغيير وتبديلى جارى خواهند بود:

( سنّة اللَّهِ فى الّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ولَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً ) .(۱۸)

(درباره کسانى که پيشتر بوده اند (همين) سنّت خدا جارى بوده است؛ ودر سنّت الهى هرگز تغييرى نخواهى يافت).

اين سنن تعارضى با مدد و تأييد الهى ندارد. شأن اين انقلاب، همان شأن دعوت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به توحيد و حرکتى است که آن حضرت در تحقق توحيد در زندگى مردم داشته است. اين حرکت، البتّه محل امداد غيبى الهى بود که خداى تعالى رسولش را به واسطه فرشتگان نشان دار و پياپى و بادها و لشکرى که قابل رؤيت نبود، و نيز به سبب رُعبى که در دل دشمنانش انداخت، نصرت بخشيد. ليکن از طرفى رسولش را نيز به فراهم کردن تجهيزات براى اين جنگ سرنوشت ساز فرمان داده است:

( واَعِدُّوا لَهُمْ مَا استطعتم مِنْ قُوَّةٍ ...) (۱۹)

(وهر چه در توان داريد در مقابل دشمنان بسيج کنيد...).

مراحل اين نبرد نيز به موجب سنّت هاى خداى تعالى در تاريخ وجامعه، تحقق مى يافت ودر آن، گاه رسول خدا بر دشمنانش پيروز مى شد وگاه اين پيروزى به دست نمى آمد.

(آن حضرت) در اين نبردها از نيروهاى نظامى، امکانات مالى و سلاح هاى جنگى بهره مى گرفت، نقشه جنگ تدارک مى ديد و دشمن را با وسائل مختلف و شيوه هاى جديد در زمان و مکان نبرد غافلگير مى کرد و هيچ يک از اين امور با امداد غيبى الهى نسبت به رسول خدا - که شکّى در آن نيست - منافاتى ندارد، و اين دو چهره از مسأله اى واحد است.

انقلاب جهانيى که رهبرى آن را نواده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عهده دارد، از دعوت و نهضتى که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رهبرى آن را در گذشته به دوش داشته، به امر الهى، منحرف نخواهد شد.

از جمله اين سننِ ناگزير در اين انقلاب جهانى، (آمادگي) و (زمينه سازي) قبل از ظهور امامعليه‌السلام و (ياري) و (ياوران) در هنگام ظهور است، و بدون اين آمادگى و زمينه سازى و يارى، امکان ندارد انقلابى با اين عظمت در تاريخ انسان به ثمر برسد.

ما در آينده - به خواست خدا - به هر دو گروه از رواياتى که اوّلى به (آمادگى و زمينه سازي) و دومى به (ياوران و ياري) اختصاص دارند، با تأمّل بيشترى خواهيم پرداخت.

گروه نخست از روايات، رواياتى هستند که به (مُوَطِّئان )(۲۰) تعلّق دارد. (زمينه سازان)، قشرى هستند که جامعه انسانى وکره زمين را براى ظهور و انقلاب جهانيِ همگانى امام عصر (عجل الله فرجه) آماده مى سازند وبه طور طبيعى قبل از ظهور امامعليه‌السلام پيدا مى شوند.

گروه دوم از روايات، به (انصار) اختصاص دارد. انصارِ (امامعليه‌السلام ) قشرى هستند که آن حضرت را در قيام بر ضد ظالمان همراهى مى کنند وامامعليه‌السلام رهبرى آنان را در قيام عليه ظالمان بر عهده مى گيرد. بنابراين، ما در مقابل دو قشر قرار داريم:

۱- قشر (زمينه سازان) که زمين را براى ظهور وقيام امامعليه‌السلام مهيّا مى سازند.

۲- قشر (انصار) که امامعليه‌السلام با پشتيبانى آنان بر ضد ظالمان قيام مى کند.