گروه مبارزه و نافرمانى
وظيفهِ اين گروه، مبارزه با نظام جهانى و عصيان عليه آن است. چه مى دانى نظام جهانى چيست و چگونه اين نظام در خدمت به ابرقدرت ها و هم پيمانان آن ها و حفظ مراکز قدرت و موقعيت استراتژيکى شان در مناطق مختلف دنيا عمل مى کند؟!
مسؤوليت حفظ اين مراکز قدرت، مسؤوليتى بسيار دشوار و ظريف است که نظام جهانى در تمام سطوح دنيا - نه در سطوح منطقه اى يا کشورى فقط - بدان پايبند است.
اين نظام، از يک سرى معادلات و موازنه هاى سياسى، اقتصادى، نظامى و خبرى دقيق شکل گرفته است، و نيز از رژيم هاى اعضاى خانوادهِ جهانى و مجموعه اى از خطوط قرمز و سبز و زردى که در ميان اين رژيم ها و اين مجموعه در زمينهِ حوادث، امتيازها، تنظيم نقش ها، تقسيم درآمدها، بازار و منابع ثروت و مناطق نفوذ برقرار است.
به نظر ما، اين مجموعهِ پيچيده است که قدرت هاى بزرگ را به سلطه بر دنيا قادر ساخته است؛ چنان که يک اهرم
کوچک، انسان را در جا به جايى اجسام سنگين به کم ترين حرکت، توانا مى سازد. از اين رو نظام جهانى، قبل و بعد از سقوط اتحاد جماهير شوروى، همچنان نزد همگان احترامش را حفظ کرده است؛ زيرا هر يک از آنان به قدر گستره وتوان خويش از اين نظام بهره مى برد.
اين جوانان (زمينه سازان ظهور امام عصر،عليهالسلام
) به سادگى و بى هيچ ترديدى، اين خطوط قرمز را زير پا مى گذارند، معادلات و موازنه هايى را که همه بر آن توافق دارند و بدان به ديدهِ قبول و احترام مى نگرند بر هم مى زنند. همچنين استقرار و توازن و هيبت جهانى اين رژيم ها و سازمان هاى بين المللى را بى اعتبار مى سازند.
اين سازمان ها و رژيم ها، نه قدرت سلطه بر اين جوانان را دارند، نه قدرت تحمّل اينان را و نه قدرت دفع شان را؛ زيرا بيشترين توان اين حکومت ها و هيبت جهانى شان در رويارويى با حکومت ها و سازمان هايى همانند خودشان است و آخرين سلاح آنان قتل، زندان، شکنجه و تبعيد، حال آن که اين جوانان از هيچ يک از اين امور نمى هراسند.
از اين رو، وصفى که در روايت دربارهِ اين قشر به کار رفته، بسيار دقيق است:
«لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يملّون من الحرب ولا يجبنون وعلى اللّه يتوکّلون والعاقبه للمتّقين
».
(آنان را تندبادها نلرزاند، از نبرد دلتنگ و ملول نشوند و نهراسند، وبر خدا توکل کنند وعاقبت (نيک) از آن پارسايان است).
بى گمان آن که (در دل) هراسى ندارد، از نبرد خسته و دلتنگ نمى شود و تندبادها نيز طبيعتاً او را تکان نخواهند داد، نيرو و امتياز اينان در آن است که نمى هراسند و مشکل اينان از ديدگاه حکومت ها و قدرت هاى بزرگ در همين نکته نهفته است.
در موسم انتخابات عمومى رياست جمهورى آمريکا، در دورهِ رئيس جمهورى اسبق (کارتر) گفتگويى تلويزيونى در ضمن فعاليت هاى تبليغاتى اى که کانديداهاى رياست جمهورى امريکا داشتند ميان رئيس جمهور اسبق وکانديداى ديگرى که در انتخابات از کارتر پيشى گرفت، برگزار شد. در اين برنامه، کانديداى اخير رو به کارتر کرد وگفت:
(در حادثه انفجار مقرّ نيروى دريايى امريکا در بيروت (مارينز)، به هيبت جهانى آمريکا خدشه زيادى وارد شد وتو - خطاب به کارتر - به تنهايى بايد مسؤوليت کامل اين خسارت را به عهده بگيري).
رئيس جمهور نيز در يک جمله پاسخ او را چنين داد:
(فکر مى کنى من در مقابل انسانى که به طلب کشته شدن آمده چه مى توانم بکنم؟! نهايت کارى که مى توانم بکنم اين است که مردم را با ترس وتهديد از امثال چنين اقدامى بازدارم، امّا اگر کسى که دست به چنين انفجارى زده خود طالب مرگ باشد و به سوى مرگ آغوش بگشايد، چگونه مى توانم وى را از اين کار بازدارم؟ و اگر تو در موقعيت من بودى چه کار مى توانستى بکني؟!)
اين ها برخى مشخّصه هاى نسل مبارزى است که در رويارويى با رژيم ها و قدرت هاى بزرگ در عراق، ايران، افغانستان، لبنان، فلسطين، الجزاير، مصر، سودان و اخيراً در چچن و بوسنى و هرزگوين پا به عرصه نهادند.
کار اين نسل بسيار عجيب است؛ در عين حالى که در قبضهِ قدرت و سلطه و شلاّق جلادان قرار دارد و آنان انواع عذاب ها و شکنجه ها را بدو مى چشانند، بديشان ناسزا مى گويد و فرزندانش در مقابل آنان سر خم نمى کنند و نرمى نمى پذيرند... و نه فرياد مى کشند. چنان که يکى از اين فرزندان مبارز آن گاه که زير شکنجه هاى جلادان، انواع عذاب ها را مى چشيد، به شکنجه گر جلاد چنين گفت:
(حسرت شنيدن يک آخ را هم بر دلت خواهم گذاشت!)