(احكام غصب)
١/٢٥٥٣ - غصب آن است كه انسان از روى ظلم، بر مال يا حق كسى مسلط شود و اين يكى از گناهان بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار مى شود، از حضرت پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
روايت شده است كه هر كس يك وجب زمين از ديگرى غصب كند در قيامت آن زمين را از هفت طبقه آن مثل طوق به گردن او مى اندازند.
٢٥٥٤ - اگر انسان نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهاى ديگرى كه براى عموم ساخته شده استفاده كنند، حق آنان را غصب نموده و هم چنين است اگر كسى در مسجد جايى را براى خود بگيرد چنانچه ديگرى او را از آنجا بيرون كند، و نگذارد كه از آنجا استفاده نمايد، گناه كرده است.
٢٥٥٥ - اگر گرو دهنده و گرو گيرنده قرار بگذارند كه چيزى را كه گرو گذاشته شده به دست گرو گيرنده يا به دست شخص سومى باشد گرو دهنده نمى تواند آن چيز را پيش از آن كه طلب او را بدهد پس بگيرد و چنانچه بگيرد بايد فورا برگرداند.
٢٥٥٦ - مالى را كه نزد كسى گرو گذاشته اند، اگر ديگرى غصب كند هر يك از صاحب مال و گرو گيرنده مى توانند چيزى را كه غصب كرده از او مطالبه نمايند و چنانچه آن چيز را از او بگيرند، باز هم در گرو است و اگر آن چيز از بين برود و عوض آن را بگيرند، آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مى باشد.
٢٥٥٧ - اگر انسان چيزى را غصب كند، بايد به صاحبش برگرداند و اگر آن چيز از بين برود و قيمت داشته باشد، بايد عوض آن را به او بدهد.
٢٥٥٨ - اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى به دست آيد، مثلا از گوسفندى كه غصب كرده بره اى پيدا شود، مال صاحب مال است و نيز كسى كه مثلا خانه اى را غصب كرده، اگر چه در آن ننشيند بايد اجاره آن را بدهد.
٢٥٥٩ - اگر از بچه يا ديوانه چيزى را كه مال او است غصب كند بايد آن را به ولى او بدهد و اگر از بين رفته، بايد عوض آن را بدهد.
٢٥٦٠ - هرگاه دو نفر با هم چيزى را غصب كنند، چنانچه هر دو بر تمام آن چيز تسلط داشته باشند، هر كدام از آنان ضامن تمام آن چيز است اگر چه هر يك به تنهايى نمى توانسته آن را غصب نمايد.
٢٥٦١ - اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط كند، مثلا گندمى را كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است، اگر چه زحمت داشته باشد، بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند.
٢٥٦٢ - اگر شخصى قطعه طلاى ساخته شده اى را غصب كند مثل گوشواره و آن را آب نمايد بايد آن را با تفاوت قيمتش پيش از آب كردن و پس از آن به صاحبش بدهد و چنانچه براى اين كه تفاوت قيمت را ندهد بگويد، آن را مثل اولش مى سازم، مالك مجبور نيست قبول نمايد.
و نيز مالك نمى تواند او را مجبور كند كه آن را مثل اولش بسازد.
٢٥٦٣ - اگر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر شود مثلا طلايى را كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگويد مال را به همين صورت بده، بايد به او بدهد و نمى تواند براى زحمتى كه كشيده مزد بگيرد، و هچنين بدون اجازه مالك حق ندارد، آن را به صورت اولش در آورد ولى اگر بدون اجازه او آن چيز را مثل اولش يا به شكلى ديگر كند، معلوم نيست ضامن تفاوت قيمت ميان دو حالت باشد.
٢٥٦٤ - اگر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اولش بهتر شود، و صاحب مال بگويد بايد آن را به صورت اول در آورى واجب است آن را به صورت اولش در آورد و چنانچه قيمت آن به واسطه تغيير دادن از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلايى را كه غصب كرده اگر گوشواره بسازد و صاحب آن بگويد بايد به صورت اولش در آورى، در صورتى كه بعد از آب كردن، قيمت آن از پيش از گوشواره ساختن كمتر شود، بايد تفاوت آن را بدهد.
٢٥٦٥ - اگر در زمينى كه غصب كرده زراعت كند، يا درخت بنشاند زراعت و درخت و ميوه آن مال خود او است و چنانچه صاحب زمين راضى نباشد، كه زراعت و درخت در زمين او بماند، كسى كه غصب كرده بايد فورا زراعت يا درخت خود را اگر چه ضرر نمايد از زمين بكند، و نيز بايد اجاره زمين را در مدتى كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد و خرابيهايى را كه در زمين پيدا شده درست كند، مثلا جاى درختها را پر نمايد، و اگر به واسطه اينها قيمت زمين از اولش كمتر شود، بايد تفاوت آن را هم بدهد، و نمى تواند صاحب زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد، يا اجاره بدهد، و نيز صاحب زمين نمى تواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد.
٢٥٦٦ - اگر صاحب زمين راضى شود كه زراعت و درخت در زمين او بماند، كسى كه آن را غصب كرده، لازم نيست درخت و زراعت را بكند، ولى بايد اجاره آن زمين را از وقتى كه غصب كرده تا وقتى كه صاحب زمين راضى شده بدهد.
٢٥٦٧ - اگر چيزى كه غصب كرده از بين برود، در صورتى كه مثل گاو و گوسفند باشد كه از جهت خصوصيات شخصى قيمت آن در نظر عقلاء با قيمت فرد ديگرى فرق دارد، بايد قيمت آن را بدهد و چنانچه قيمت بازار آن به واسطه اختلاف عرضه و تقاضا فرق كرده باشد بايد قيمت وقتى را كه تلف شده بدهد، و احتياط مستحب آن است كه بالاترين قيمتى را كه از زمان غصب تا زمان تلف داشته بدهد.
٢٥٦٨ - اگر چيزى را كه غصب كرده و از بين رفته مانند گندم و جو باشد كه قيمت افرادش از جهت خصوصيات شخصيه با هم فرق ندارد، بايد مثل همان چيزى را كه غصب كرده بدهد، ولى چيزى را كه مى دهد بايد خصوصيات نوعى و سنخيش مانند چيزى باشد كه آن را غصب كرده و از بين رفته است.
مثلا اگر از قسم اعلاى برنج غصب كرده نمى تواند از قسم پست تر بدهد.
٢٥٦٩ - اگر چيزى را كه مثل گوسفند است غصب نمايد و از بين برود چنانچه قيمت بازار آن فرق نكرده باشد ولى در مدتى كه پيش او بوده مثلا چاق شده، سپس تلف شده باشد، بايد قيمت وقتى را كه چاق بوده بدهد.
٢٥٧٠ - اگر چيزى را كه غصب كرده ديگرى از او غصب نمايد، و از بين برود، صاحب مال مى تواند عوض آن را از هر يك از آنان بگيرد، يا از هر كدام آنان مقدارى از عوض آن را مطالبه نمايد، و چنانچه عوض مالى را از اولى بگيرد، اولى مى تواند آنچه را داده از دومى بگيرد، ولى اگر از دومى بگيرد، او نمى تواند آنچه را كه داده از اولى مطالبه نمايد.
٢٥٧١ - اگر چيزى را كه مى فروشند، يكى از شرطهاى معامله در آن نباشد، مثلا چيزى را كه بايد با وزن خريد و فروش كنند بدون وزن معامله نمايند، معامله باطل است.
و چنانچه فروشنده و خريدار با قطع نظر از معامله راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند اشكال ندارد، و گرنه چيزى را كه از يكديگر گرفته اند مثل مال غصبى است، و بايد آن را به ديگرى برگردانند، و در صورتى كه مال هر يك در دست ديگرى تلف شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند، بايد عوض آن را بدهد.
٢٥٧٢ - هر گاه مالى را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند يا مدتى نزد خود نگهدارد تا اگر پسنديد بخرد، در صورتى كه آن مال تلف شود، بنابر مشهور بايد عوض آن را به صاحبش بدهد.
(احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند)
٢٥٧٣ - مال گم شده كه از قسم حيوان نيست، چنانچه انسان پيدا كند و نشانه اى نداشته باشد كه به واسطه آن صاحبش معلوم شود، چه قيمت آن كمتر از يك درهم ٦ / ١٢ نخود نقره سكه دار باشد يا نباشد، مى تواند آن را براى خود بردارد، ولى احتياط مستحب آن است كه آن را از طرف صاحبش به فقرا صدقه بدهد. ٢٥٧٤ - اگر مالى پيدا كند كه قيمت آن از يك درهم كمتر است چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضى است يا نه، نمى تواند بدون اجازه او بردارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد، احتياط واجب آن است كه او را از طرف صاحبش صدقه بدهد.
و هر وقت صاحبش پيدا شد، چنانچه به صدقه دادن راضى نشود، عوض آن را به او بدهد.
٢٥٧٥ - هر گاه چيزى را كه پيدا كرده نشانه اى دارد كه به واسطه آن مى تواند صاحبش را پيدا كند، اگر چه بداند صاحب آن كافرى است كه اموالش محترم است، در صورتى كه قيمت آن چيز به مقدار يك درهم برسد، بايد از روزى كه آن را پيدا كرده تا يك سال در محل اجتماع مردم اعلان كند.
٢٥٧٦ - اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند، مى تواند به كسى كه اطمينان دارد بگويد كه از طرف او اعلان نمايد.
٢٥٧٧ - اگر تا يك سال اعلان كند، و صاحب مال پيدا نشود در صورتى كه آن مال را در غير حرم مكه پيدا كرده باشد، مى تواند آن را براى صاحبش نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد يا از طرف صاحبش به فقرا صدقه بدهد، و احتياط لازم آن است كه آن را براى خود بر ندارد، و اگر آن مال را در حرم پيدا كرده باشد احتياط واجب آن است كه تصدق كند.
٢٥٧٨ - اگر بعد از آن كه يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد مال را براى صاحبش نگهدارى كند و از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و تعدى يعنى زياده روى هم ننموده، ضامن نيست.
ولى اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد، صاحبش مخير است بين آن كه به صدقه راضى شده، يا عوض مالش را مطالبه كند و ثواب صدقه براى تصدق كننده باشد.
٢٥٧٩ - كسى كه مالى را پيدا كرده، اگر عمدا به دستورى كه گفته شد اعلان نكند، گذشته از اين كه معصيت كرده، چنانچه احتمال دهد كه مفيد باشد، باز هم واجب است اعلان كند.
٢٥٨٠ - اگر ديوانه يا بچه نابالغ چيزى پيدا كند كه نشانه دار باشد و قيمت آن به مقدار يك درهم برسد ولى او مى تواند اعلان نمايد - بلكه واجب است كه اعلان نمايد اگر آن چيز را از بچه يا ديوانه گرفته باشد - و اگر يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد بايد به آنچه در مساله (٢٥٧٧) گفته شد عمل نمايد.
٢٥٨١ - اگر انسان در بين سالى كه اعلان مى كند، از پيدا شدن صاحب مال نااميد شود، بايد با اذن حاكم شرع - بنابر احتياط - آن را صدقه بدهد.
٢٥٨٢ - اگر در بين سالى كه اعلان مى كند، مال از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده، يا تعدى، يعنى زياده روى كرده باشد، عوض آن را براى صاحبش ضامن است و بايد اعلان را ادامه دهد، و اگر كوتاهى نكرده و زياده روى هم ننموده چيزى بر او واجب نيست.
٢٥٨٣ - اگر مالى را كه نشانه دارد و قيمت آن به يك درهم مى رسد در جايى پيدا كند كه معلوم است به واسطه اعلان، صاحب آن پيدا نمى شود، بايد از روز اول آن را از طرف صاحبش به فقراء - با اذن حاكم شرع بنابر احتياط لازم - صدقه بدهد نبايد صبر نمايد تا سال تمام شود.
٢٥٨٤ - اگر چيزى را پيدا كند و به خيال اين كه مال خود او است بردارد، بعد بفهمد مال خودش نبوده، احكامى كه در مسائل گذشته گفته شد بر او جارى است.
٢٥٨٥ - چيزى را كه پيدا كرده بايد به طورى اعلان كند، كه اگر صاحب آن بشنود احتمال معتنابه دهد، كه آن چيز مال او است.
و اين امر به حسب اختلاف موارد فرق مى كند، مثلا گاهى همين قدر كافى است كه بگويد (چيزى پيدا كرده ام)، ولى در بعضى موارد بايد جنس آن را نيز تعيين كند مثلا بگويد (قطعه اى طلا پيدا كرده ام) و در بعضى موارد بايد بعضى از خصوصيات را اضافه كند، مثلا بگويد: (گوشواره اى طلا پيدا كرده ام) ولى در هر صورت بايد تمام خصوصيات را نگويد تا متعين نشود.
٢٥٨٦ - اگر كسى چيزى را پيدا كند، و ديگرى بگويد مال من است و نشانه هاى آن را بگويد، در صورتى بايد به او بدهد كه اطمينان داشته باشد، مال او است و لازم نيست نشانه هاى را كه بيشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نيست بگويد.
٢٥٨٧ - اگر قيمت چيزى كه پيدا كرده ام به يك درهم برسد، چنانچه اعلان نكند و در مسجد، يا جاى ديگرى كه محل اجتماع مردم است بگذارد، و آن چيز از بين برود، يا ديگرى آن را بردارد، كسى كه آن را پيدا كرده ضامن است.
٢٥٨٨ - هرگاه چيزى را پيدا كند كه تا يك سال نمى ماند، بايد تا آخرين زمانى كه باقى مى ماند - البته با حفظ تمام خصوصياتى كه در قيمتش دخالت دارند - آن را حفظ كند و احتياط لازم آن است كه در طى اين مدت او را اعلان كند و چنانچه صاحبش پيدا نشد، بايد با اجازه حاكم شرع يا وكيل او - بنابر احتياط - قيمت آن را معين كند و بفروشد و پولش را نگهدارد و اعلان را ادامه دهد و اگر تا يك سال صاحبش پيدا نشد بايد به آنچه در مساله (٢٥٧٧) گفته شد عمل نمايد.
٢٥٨٩ - اگر چيزى را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، و نخواهد آن را به صاحبش چنانچه پيدا شود بدهد وضو و نمازش باطل نمى شود.
٢٥٩٠ - اگر كفش شخصى را ببرند و كفش ديگرى به جاى آن بگذارند، چنانچه بداند كفشى كه مانده مال كسى است كه كفش او را برده و راضى است كه كفشش را عوض كفشى كه برده است بردارد، مى تواند به جاى كفش خودش بردارد.
و هم چنين است اگر بداند كه كفش او را به طور ناحق و ظلم برده است، ولى در اين فرض بايد قيمت آن از كفش خودش بيشتر نباشد، و الا حكم مجهول المالك، نسبت به زيادى قيمت جارى است، و در غير اين دو صورت حكم مجهول المالك بر آن كفش جارى خواهد بود.
٢٥٩١ - اگر مالى كه در دست انسان است مجهول المالك صاحب آن نامعلوم باشد و گمشده بر آن مال صدق نكند، در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه مالك آن راضى به تصرف او در آن مى باشد جايز است به هر طورى كه مى داند او راضى است در آن تصرف كند و گرنه لازم است صاحب آن را جستجو كند، و تا زمانى كه احتمال مى دهد جستجو فايده داشته باشد جستجو را ادامه دهد، و پس از ياس از پيدا شدن صاحبش بايد آن مال را به فقير صدقه بدهد، و احتياط لازم اين است كه با اجازه حاكم شرع تصدق كند، و اگر بعدا صاحبش پيدا شود، چنانچه راضى به صدقه دادن نشود، بنابر احتياط بايد عوض آن را به او بدهد.
(احكام سر بريدن و شكار كردن حيوانات)
٢٥٩٢ - حيوان وحشى باشد يا اهلى - غير از حيوانهاى حرام گوشت كه بيان آنها در احكام خوردنيها و آشاميدنيها مى آيد - اگر آن را به دستورى كه بعدا گفته مى شود سر ببرند پس از جان دادن گوشت آن حلال و بدن آن پاك است ولى شتر و ماهى و ملخ به غير از سر بريدن خوردن آنها حلال مى شود به طورى كه در مسائل آينده خواهد آمد.
٢٥٩٣ - حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و كبك و بز كوهى و حيوان حلال گوشتى كه اهلى بوده و بعدا وحشى شده مثل گاو و شتر اهلى كه فرار كرده و وحشى شده است، اگر به دستورى كه بعدا گفته مى شود آنها را شكار كنند، پاك و حلال است، ولى حيوان حلال گوشت اهلى مانند گوسفند و مرغ خانگى و حيوان حلال گوشت وحشى كه به واسطه تربيت كردن اهلى شده است، با شكار كردن پاك و حلال نمى شود.
٢٥٩٤ - حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن پاك و حلال مى شود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد، بنابر اين بچه آهو كه نمى تواند فرار كند و بچه كبك كه نمى تواند پرواز نمايد، با شكار كردن پاك و حلال نمى شود، و اگر آهو و بچه اش را كه نمى تواند فرار كند، با يك تير شكار نمايد آهو حلال و بچه اش حرام است.
٢٥٩٥ - حيوان حلال گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده ندارد، اگر به خودى خود بميرد پاك است ولى گوشت آن را نمى شود خورد.
٢٥٩٦ - حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد، مانند مار، مرده آن پاك است ولى با سر بريدن حلال نمى شود.
٢٥٩٧ - سگ و خوك به واسطه سر بريدن و شكار كردن پاك نمى شوند، و خوردن گوشت آنها هم حرام است و حيوان حرام گوشتى را كه مانند گرگ و پلنگ درنده و گوشتخوار است اگر به دستورى كه گفته مى شود سر ببرند يا با تير و مانند آن شكار كنند پاك است ولى گوشت آن حلال نمى شود، و اگر با سگ شكارى آن را شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد.
٢٥٩٨ - فيل و خرس و بوزينه، در آنچه ذكر شد حكم حيوانهاى درنده را دارند، ولى حشرات و آنها كه حيوانات كوچكى هستند كه در داخل زمين زندگى مى كنند مانند موش و سوسمار اگر خون جهنده داشته باشند، و سر آنها را ببرند يا آنها را شكار نمايند گوشت و پوست آنها پاك نمى شود.
٢٥٩٩ - اگر از شكم حيوان زنده، بچه مرده اى بيرون آيد يا آن را بيرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.
(دستور سر بريدن حيوانات)
٢٦٠٠ - دستور سر بريدن حيوان آن است كه چهار رگ بزرگ گردن آن را به طور كامل ببرند، و اگر آنها را بشكافند، و يا مثلا حلقوم را قطع كنند بنابر احتياط كافى نيست.
و بريدن اين چهار رگ عبارت است از مجراى نفس (حلقوم) و مجراى خوردن (مرى) و دو رگ كلفتى كه در دو طرف مجراى نفس مى باشد.
٢٦٠١ - اگر بعضى از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد بعد بقيه را ببرند فايده ندارد، اما در صورتى كه چهار رگ را پيش از جان دادن حيوان ببرند ولى به طور معمول پشت سر هم نباشد، آن حيوان پاك و حلال است اگر چه احتياط مستحب آن است كه پشت سر هم ببرند.
٢٦٠٢ - اگر گرگ گلوى گوسفند را به طورى بكند كه از چهار رگى كه در گردن است و بايد بريده شود، چيزى نماند، آن گوسفند حرام مى شود، و هم چنين است اگر از حلقوم چيزى نماند، بلكه اگر مقدارى از گردن را بكند و چهار رگ آويزان بسر يا متصل به بدن باقى بماند، آن گوسفند بنابر احتياط حرام مى شود ولى اگر جاى ديگر بدن را بكند، در صورتى كه گوسفند زنده باشد، و به دستورى كه گفته مى شود سر آن را ببرند حلال و پاك مى باشد.
۳۰
(شرايط سر بريدن)
٢٦٠٣ - سر بريدن حيوان چند شرط دارد: اول كسى كه سر حيوان را مى برد چه مرد باشد، چه زن، بايد مسلمان باشد، و بچه مسلمان هم اگر مميز باشد يعنى خوب و بد را بفهمد مى تواند سر حيوان را ببرد و اما كسى كه از كفار غير كتابى يا از فرقه هاى است كه در حكم كفارند مانند نواصب، اگر سر حيوان را ببرد، آن حيوان حلال نمى شود، بلكه كافر كتابى هم اگر سر حيوان را ببرد هر چند بسم اللّه هم بگويد، بنابر احتياط آن حيوان حلال نمى شود.
دوم سر حيوان را با چيزى ببرند كه از آهن باشد ولى چنانچه آهن پيدا نشود با چيز تيزى كه چهار رگ آن را جدا كند مانند شيشه و سنگ نيز مى شود سر آن را بريد هر چند ضرورتى مقتضى سر بريدنش نباشد.
سوم در موقع سر بريدن حيوان رو به قبله باشد، و رو به قبله بودن حيوان اگر نشسته يا ايستاده باشد، همانند رو به قبله بودن انسان در نماز در اين دو حالت است، و اگر حيوان بر طرف راست يا چپ خوابيده باشد، بايد محل بريدن و شكم حيوان رو به قبله باشد و لازم نيست پاها و دستها و صورت آن رو به قبله باشد.
و كسى كه مى داند بايد رو به قبله سر ببرد، اگر عمدا حيوان را رو به قبله نكند، حيوان حرام مى شود، ولى اگر فراموش كند، يا مساله را نداند، يا قبله را اشتباه كند، يا نداند قبله كدام طرف است، يا نتواند حيوان را رو به قبله كند، اشكال ندارد، و احتياط مستحب آن است كه كسى كه حيوان را سر مى برد نيز رو به قبله باشد. چهارم وقتى مى خواهد سر حيوان را ببرد، يا در زمان متصل به آن به نيت سر بريدن، نام خدا را ببرد، و همين قدر كه بگويد بسم اللّه كافى است بلكه اگر تنها بگويد (اللّه) بعيد نيست كه كافى باشد، و اگر بدون قصد سر بريدن نام خدا را ببرد، آن حيوان پاك نمى شود، و گوشت آن هم حرام است، ولى اگر از روى فراموشى نام خدا را نبرد اشكال ندارد.
پنجم حيوان بعد از سر بريدن حركتى بكند، اگر چه مثلا چشم يا دم خود را حركت دهد، يا پاى خود را به زمين زند و اين حكم در صورتى است كه زنده بودن آن حيوان در حال ذبح مشكوك باشد والا لزومى ندارد.
ششم از بدن حيوان به اندازه معمول خون بيرون آيد، پس اگر خون در رگهايش ببندد و از او خون بيرون نيايد و يا آن كه خون بيرون آمده نسبت به نوع آن حيوان كم باشد، آن حيوان حلال نمى شود، ولى اگر كمى خون بيرون آمده از اين جهت باشد كه حيوان پيش از سر بريدن خونريزى كرده است اشكال ندارد.
هفتم آن كه كشتن از مذبح باشد، و احتياط مستحب آن است كه گردن را از جلو ببرد و كارد را پشت گردن فرو ننمايد، و به طرف جلو بياورد كه گردن از پشت بريده شود.
٢٦٠٤ - بنابر احتياط جايز نيست كه سر حيوان را پيش از بيرون آمدن روح از بدنش جدا كنند - هر چند اين كار موجب حرام شدن حيوان نمى شود - ولى اگر از روى غفلت يا به جهت تيزى چاقو سر جدا شود اشكال ندارد و هم چنين بنابر احتياط شكافتن گردن حيوان و قطع نخاعش (نخاع نخ سفيدى است كه از مهره هاى گردن تا دم حيوان امتداد دارد) پيش از بيرون آمدن روح از بدنش جايز نيست.
(دستور كشتن شتر)
٢٦٠٥ - اگر بخواهند شتر را بكشند كه بعد از جان دادن پاك و حلال باشد، بايد با شرايطى كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد، كارد يا چيز ديگرى را كه از آهن و برنده باشد، در گودى بين گردن و سينه اش فرو كنند.
و بهتر آن است كه شتر در اين حال ايستاده باشد، ولى اگر در حالى كه زانوها را به زمين زده، يا به پهلو خوابيده و رو به قبله است، كارد را روى گودى گردنش فرو كنند اشكال ندارد.
٢٦٠٦ - اگر به جاى اين كه كارد در گودى گردن شتر فرو كنند سر آن را ببرند، يا گوسفند و گاو و مانند اينها را مثل شتر كارد در گودى گردنشان فرو كنند گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است.
ولى اگر چهار رگ شتر را ببرند، و تا زنده است به دستورى كه گفته شد كارد در گودى گردنش فرو كنند گوشت آن حلال و بدن آن پاك است و نيز اگر گارد در گودى گردن گاو يا گوسفند و مانند اينها فرو كنند و تا زنده است سر آن را ببرند حلال و پاك مى باشد.
٢٦٠٧ - اگر حيوانى سركش شود و نتوانند آن را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند، يا مثلا در چاه بيفتد و احتمال بدهند كه در آنجا بميرد و كشتن آن به دستور گذشته ممكن نباشد، هر جاى بدنش را كه زخم بزنند و در اثر زخم جان بدهد حلال مى شود و رو به قبله بودن آن لازم نيست ولى بايد شرطهاى ديگرى را كه براى سر بريدن حيوانات گفته شد دارا باشد.
(چيزهايى كه موقع سر بريدن حيوانات مستحب است)
٢٦٠٨ - فقهاء رضوان اللّه عليهم، چند چيز را در سر بريدن حيوانات مستحب شمرده اند: اول موقع سر بريدن گوسفند، دو دست و يك پاى آن را ببندند و پاى ديگرش را باز بگذارند، و موقع سر بريدن گاو چهار دست و پايش را ببندند و دم آن را باز بگذارند، و موقع كشتن شتر درحال نشسته گى دو دست آن را از پايين تا زانو، يا زير بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را باز بگذارند، و مستحب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند.
دوم پيش از كشتن حيوان آب جلوى آن بگذارند.
سوم كارى كنند كه حيوان كمتر اذيت شود مثلا كارد را خوب تيز كنند و با عجله سر حيوان را ببرند.
(چيزهايى كه در كشتن حيوانات مكروه است)
٢٦٠٩ - در بعضى روايات چند چيز در كشتن حيوانات مكروه شمرده شده است.
١ پيش از بيرون آمدن روح، پوست حيوان را بكنند.
٢ در جايى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر كه از جنس او است آن را ببيند.
٣ در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند ولى در صورت احتياج عيبى ندارد.
٤ خود انسان چهار پايى را كه پرورش داده است بكشد.
(احكام شكار كردن با اسلحه)
٢٦١٠ - اگر حيوان حلال گوشت وحشى را با اسلحه شكار كنند و بميرد با پنج شرط حلال و بدنش پاك است: اول آن كه اسلحه شكار مثل كارد و شمشير برنده باشد، يا مثل نيزه و تير، تيز باشد كه به واسطه تيز بودن، بدن حيوان را پاره كند و اگر به وسيله دام يا چوب و سنگ و مانند اينها حيوانى را شكار كنند پاك نمى شود، و خوردن آن هم حرام است و اگر حيوانى را با تفنگ شكار كنند، چنانچه گلوله آن تيز باشد كه در بدن حيوان فرو رود و آن را پاره كند پاك و حلال است.
و اگر گلوله تيز نباشد بلكه با فشار در بدن حيوان فرو رود و حيوان را بكشد يا به واسطه حرارتش بدن حيوان را بسوزاند و در اثر سوزاندن، حيوان بميرد پاك و حلال بودنش اشكال دارد.
دوم كسى كه شكار مى كند بايد مسلمان باشد يا بچه مسلمان باشد كه خوب و بد را بفهمد و اگر كافر غير كتابى يا كسى كه در حكم كافر است - مانند نواصب - حيوانى را شكار نمايد، آن شكار حلال نيست، بلكه كافر كتابى هم اگر حيوانى را شكار كند و نام خدا را هم ببرد آن حيوان بنابر احتياط حلال نمى شود.
سوم اسلحه را براى شكار كردن آن حيوان به كار برد و اگر مثلا جايى را نشان كند و اتفاقا حيوانى را بكشد، آن حيوان پاك نيست و خوردن آن هم حرام است.
چهارم در وقت به كار بردن اسلحه نام خدا را ببرد، و چنانچه پيش از خوردن به هدف نام خدا را ببرد باز هم بنابر اقوى كفايت مى كند ولى اگر عمدا نام خدا را نبرد شكار حلال نمى شود، ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
پنجم وقتى به حيوان برسد كه مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد و چنانچه به اندازه سر بريدن وقت باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد حرام است.
٢٦١١ - اگر دو نفر حيوانى را شكار كنند، و شكار يكى از آنان با مراعات شرايط گذشته باشد، ولى شكار ديگرى فاقد بعضى از آنها باشد مثلا يكى از آن دو نام خدا را ببرد و ديگرى عمدا نام خدا را نبرد، آن حيوان حلال نيست.
٢٦١٢ - اگر بعد از آن كه حيوانى را تير زدند مثلا در آب بيفتد و انسان بداند كه حيوان به واسطه تير و افتادن در آب جان داده، حلال نيست بلكه اگر نداند كه جان دادن آن فقط به واسطه تير بوده، حلال نمى باشد.
٢٦١٣ - اگر با سگ غصبى يا اسلحه غصبى حيوانى را شكار كند، شكار حلال است و مال خود او مى شود، ولى گذشته از اين كه گناه كرده، بايد اجرت اسلحه يا سگ را به صاحبش بدهد.
٢٦١٤ - اگر با آلت شكار چون شمشير بعضى از اعضاى بدن حيوان مانند دست و پا را از او جدا كنند آن عضو حرام مى باشد، ولى چنانچه آن حيوان را با مراعات شرايط گذشته در مساله (٢٦١٠) سر ببرند باقيمانده بدن او حلال مى شود، و اما اگر آلت شكار - با شرايط گذشته - بدن حيوان را دو قسمت كند و سر و گردن در يك قسمت بماند و انسان وقتى برسد كه حيوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است و هم چنين است اگر حيوان زنده باشد ولى به اندازه سر بريدن وقت نباشد اما اگر به اندازه سر بريدن وقت باشد و ممكن باشد كه مقدارى زنده بماند، قسمتى كه سر و گردن ندارد حرام و قسمتى كه سر و گردن دارد، اگر سر آن را به دستورى كه در شرع معين شده ببرند حلال و گرنه آنهم حرام مى باشد.
٢٦١٥ - اگر با چوب يا سنگ يا چيز ديگرى كه شكار كردن با آن صحيح نيست حيوانى را دو قسمت كنند قسمتى كه سر و گردن ندارد حرام است و قسمتى كه سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممكن باشد كه مقدارى زنده بماند، و سر آن را به دستورى كه در شرع معين شده ببرند حلال و گرنه آن قسمت هم حرام مى باشد.
٢٦١٦ - اگر حيوانى را شكار كنند، يا سر ببرند و بچه زنده اى از آن بيرون آيد، چنانچه آن بچه را به دستورى كه در شرع معين شده سر ببرند حلال و گرنه حرام مى باشد.
٢٦١٧ - اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچه مرده اى از شكمش بيرون آورند، در صورتى كه مردن بچه پيش از كشتن آن حيوان نباشد و هم چنين به سبب دير بيرون آوردنش از شكم آن حيوان نمرده باشد، چنانچه خلقت آن بچه كامل باشد، و مو يا پشم در بدنش روييده باشد پاك و حلال است.
(شكار كردن با سگ شكارى)
٢٦١٨ - اگر سگ شكارى، حيوان وحشى حلال گوشتى را شكار كند، پاك بودن و حلال بودن آن حيوان شش شرط دارد: اول سگ به طورى تربيت شده باشد كه هر وقت آن را براى گرفتن شكار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگيرى كنند بايستد، ولى اگر پس از نزديك شدن به شكار و ديدن آن به جلوگيرى نايستد ضرر ندارد و لازم نيست كه عادتش اين باشد كه تا صاحبش نرسد از شكار نخورد، بلكه اگر عادتش اين باشد كه پيش از رسيدن صاحبش از شكار مى خورد ضرر ندارد و هم چنين اگر عادت به خوردن خون شكار داشته باشد اشكال ندارد.
دوم صاحبش آن را بفرستد و اگر از پيش خود دنبال شكار رود و حيوانى را شكار كند خوردن آن حيوان حرام است، بلكه اگر از پيش خود دنبال شكار رود، و بعدا صاحبش بانگ بزند كه زودتر آن را به شكار برساند اگر چه به واسطه صداى صاحبش شتاب كند، بنابر احتياط واجب بايد از خوردن آن شكار خوددارى نمايد.
سوم كسى كه سگ را مى فرستد بايد مسلمان باشد، به تفصيلى كه در شرايط شكار با اسلحه گذشت.
چهارم شكارچى وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمدا نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است ولى اگر فراموش كند اشكال ندارد.
پنجم شكار به واسطه زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد پس اگر سگ، شكار را خفه كند، يا شكار از دويدن يا ترس بميرد حلال نيست.
ششم كسى كه سگ را فرستاده، وقتى برسد كه حيوان مرده باشد، يا اگر زنده است به اندازه سر بريدن آن وقت نباشد - ولى نه از جهت تاخير غيرمعمول در رسيدن به شكار - اما اگر وقتى برسد كه به اندازه سر بريدن وقت باشد و سر حيوان را نبرد تا بميرد حلال نيست.
٢٦١٩ - كسى كه سگ را فرستاده اگر وقتى برسد كه بتواند سر حيوان را ببرد، چنانچه به واسطه تهيه مقدمات آن مانند بيرون آوردن كارد وقت بگذرد و آن حيوان بميرد حلال است، ولى اگر چيزى همراه او نباشد كه با آن سر حيوان را ببرد و حيوان بميرد، بنابر احتياط حلال نمى شود، البته در اين حال اگر آن حيوان را رها كند كه سگ او را بكشد حلال مى شود.
٢٦٢٠ - اگر چند سگ را بفرستد و با هم حيوانى را شكار كنند چنانچه همه آنها داراى شرط هايى كه در مساله (٢٦١٨) گفته شد بوده اند، شكار حلال است و اگر يكى از آنها داراى آن شرط ها نبوده، شكار حرام است.
٢٦٢١ - اگر سگ را براى شكار حيوانى بفرستد و آن سگ حيوان ديگرى را شكار كند، آن شكار حلال و پاك است.
و نيز اگر آن حيوان را با حيوان ديگرى شكار كند، هر دوى آنها حلال و پاك مى باشد.
٢٦٢٢ - اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و يكى از آنها عمدا نام خدا را نبرد، آن شكار حرام است.
و نيز اگر يكى از سگهايى را كه فرستاده اند به طورى كه در مساله (٢٦١٨) گفته شد تربيت شده نباشد، آن شكار حرام مى باشد.
٢٦٢٣ - اگر باز يا حيوان ديگرى غير سگ شكارى، حيوانى را شكار كند، آن شكار حلال نيست ولى اگر وقتى برسند كه حيوان زنده باشد و به دستورى كه در شرع معين شده سر آن را ببرند حلال است.
(صيد ماهى و ملخ)
٢٦٢٤ - اگر ماهيى كه در اصل خلقتش فلس دار باشد - هر چند از جهت عارضى فلس از او جدا شده باشد - زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد، پاك و خوردن آن حلال است.
و چنانچه در آب بميرد پاك است ولى خوردن آن حرام مى باشد مگر اين كه در تور ماهى گير در آب بميرد كه در اين صورت خوردنش حلال است.
و ماهى بى فلس را اگر چه زنده از آب بگيرند و بيرون آب جان دهد حرام است.
٢٦٢٥ - اگر ماهى از آب بيرون بيفتد، يا موج آن را بيرون بيندازد، يا آب فرو رود، و ماهى در خشكى بماند، چنانچه پيش از آن كه بميرد، با دست يا به وسيله ديگر كسى آن را بگيرد، بعد از جان دادن حلال است.
٢٦٢٦ - كسى كه ماهى را صيد مى كند، لازم نيست مسلمان باشد و در موقع گرفتن آن نام خدا را ببرد ولى مسلمان بايد ببيند يا از راه ديگرى اطمينان داشته باشد كه او را زنده از آب گرفته يا آن كه در تور او در آب مرده است.
٢٦٢٧ - ماهى مرده اى كه معلوم نيست آن را زنده از آب گرفته اند يا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، حلال است و اگر در دست كافر باشد اگر چه بگويد آن را زنده گرفته ام حرام مى باشد، مگر آن كه انسان اطمينان كند كه او را زنده از آب گرفته يا آن كه در تور او در آب مرده است.
٢٦٢٨ - خوردن ماهى زنده جايز است ولى اولى خوددارى كردن است.
٢٦٢٩ - اگر ماهى زنده را بريان كنند، يا در بيرون آب پيش از جان دادن بكشند، خوردنش جايز است ولى اولى آن است كه از خوردن آن خوددارى نمايند.
٢٦٣٠ - اگر ماهى را بيرون آب دو قسمت كنند و يك قسمت آن در حالى كه زنده است در آب بيفتد، خوردن قسمتى را كه بيرون آب مانده جايز است و احتياط مستحب آن است كه از خوردن آن خوددارى كنند.
٢٦٣١ - اگر ملخ را با دست يا به وسيله ديگرى زنده بگيرند، بعد از جان دادن آن حلال است.
و لازم نيست كسى كه آن را مى گيرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا ببرد، ولى اگر ملخ مرده اى در دست كافر باشد و معلوم نباشد كه آن را زنده گرفته يا نه، اگر چه بگويد زنده گرفته ام حرام است.
٢٦٣٢ - خوردن ملخى كه بال در نياورده و نمى تواند پرواز كند حرام است.