چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس جلد ۲

چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس 0%

چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی ربانی خلخالی
گروه: مشاهدات: 76138
دانلود: 4975


توضیحات:

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول) جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 275 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 76138 / دانلود: 4975
اندازه اندازه اندازه
چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس

چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

وفات جناب خديجهعليهما‌السلام

سى (يا چهل ) و پنج روز بعد از وفات جناب ابوطالبعليه‌السلام ، در روز دهم رمضان المبارك مخدره جليله و عالمه عابده زاهده ، اصل العز و المجد، محبوبه خدا و حليله رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، جناب خديجه ام المومنين سلام الله عليها دنيا را وداع نمود.

در وصف آن مكرمه همين بس كه اول اجابت كننده دعوت توحيد، او بود. لذا رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سبقت ايمان و فضيلت او را هميشه منظور داشته و به شكر و خير ياد مى فرمود. با ثروت آن مخدره دين الهى محكم شد، چنانكه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دين من با مال خديجه و شمشير على قائم و استوار شد.

جبرئيل غالبا اسلام را به محضر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خديجهعليهما‌السلام مى رساند.

در وقت وفات خود به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: يا رسول الله اگر در خدمت به شما تقصيرى از من سر زده عفوم داريد. حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من هميشه از او راضى بودم و غير از نيكويى و هوادارى از تو چيزى نديدم و افزود كه : بهشت مشتاق ديدار توست

پس آن مكرمه اشك ريزان ، فاطمهعليهما‌السلام را به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توصيه و تاكيد كرد و براى خود از شفيع محشر، طلب شفاعت نمود. سپس عرض كرد: تقاضايى دارم ولى حيا مانع است ، به توسط فاطمهعليهما‌السلام آن را به عرض شما مى رسانم حضرت با ديده گريان از جاى برخاست پس آن مجلله به فاطمهعليه‌السلام فرمود: به پدر بزرگوارت عرض كن تقاضا دارم عبايى را كه در وقت نزول وحى بر سر مبارك خود مى افكند كفن من قرار دهد كه شايد خداوند عالم به بركت آن بر من رحم كرده و مرا بيامرزد. حضرت گريست و رداى خويش را توسط حضرت زهراعليه‌السلام نزد آن مكرمه فرستاد تا خوشدل شود.

در آن حال جبرئيل امين نازل شد و كفن آن مجلله را از بهشت آورد و عرض ‍ كرد: يا رسول الله ، ان الله يقرئك السلام و يخصك بالتحيه و الاكرام و يقول : ان كفن خديجه من عندنا فانها بذلت مالها فى سبيلنا. يعنى خداوند متعال سلام و تحيت رسانده و مى فرمايد: كفن خديجه از طرف ما است ، زيرا او تمام اموال خود را در راه ما بذل كرد، پيغمبر او را با آن كفن نمود و با دست خود در (حجون ) به خاك سپرد.

بعد از وفات جناب ابوطالب و خديجهعليهما‌السلام حضرت رسلو اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اندازه اى محزون و متاثر شد كه مدتى مديد از خلق متحجب گشت ، و آن سال را (عالم الحزن ) يعنى سال اندوه و مصيبت ناميدند.

مشركين نيز بعد از وفات جناب ابوطالبعليه‌السلام بر عناد خود افزوده ، جرئت پيدا كردند و روز به روز اذيتشان را زياد كرده و در صدد قتل آن حضرت بر آمدند، ولى خدايش خفظ نمود.

فاطمه بنت اسدعليهما‌السلام جده قمر بنى هاشم ابوالفضل العباسعليه‌السلام

فاطمهعليها‌السلام دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف ، كه پس از ايمان آوردن به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همچون قهرمانى نستوه با هر گونه شرك و بت پرستى جنگيد.

وى اولين زنى بود كه پس از خديجه كبرىعليهما‌السلام با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيعت كرد، و نخستين بانويى بود كه پياده از مكه راهى مدينه گرديد. با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسيار مهربان ، بلكه براى وى همانند مادر بود، تا آنجا كه پس از مرگش ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد با پيراهن خود وى ، او را كفن كنند.(١٩)

پاسخ امام زمان عليه‌السلام به سخنان بيهوده در مورد حضرت ابوطالب عليه‌السلام

از مواردى كه صديق ارجمند آیت الله آقاى حاج شيخ علامت آيت اللهى برايم نقل نمودند، جريان زير است :

در همان سفر اولى كه بيش از سى سال پيش از اين ، همراه با پدر بزرگوارم ، به حج مشرف شده بودم (حدود سال ١٣٤٣ هجرى شمسى )، يك روز براى انجام طواف به مسجد الحرام رفته بودم ، عده اى را ديدم كه در گوشه اى از مسجد الحرام نشسته و يكى از وعاظ اهل سنت براى آنها سخن مى گويد، نزديك آنها رفتم تا ببينم درباره چه موضوعى صحبت مى كند

وقتى گوش كردم متوجه شدم كه درباره حضرت ابوطالبعليه‌السلام سخن مى گويد و چنين ادعا مى كند كه او به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان نياورده بود و اگر پشتيبانى و حمايتى از پيامبر داشته است به دليل عدم ايمانش به حال او سود و منفعتى نداشته است از سخنان بيهوده و گمراه كنند او بسيار ناراحت شدم و چون نمى توانستم عليه او سخنانش كارى انجام دهم به حضرت حجتعليه‌السلام متوسل شدم و با چشمانى اشكبار به حضرت عرض كردم : آقا من كه از دستم كارى بر نمى آيد و چاره اى ندارم ، خودت جواب اين نادان و سخنان بيهوده اش را بده

پس از انجام اعمال حج براى زيارت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه بقيععليهم‌السلام به مدينه منوره رفتيم ، صبح روز سوم ورود به مدينه در مسجدالنبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از انجام نماز جماعت صبح ، ناگهان ديدم كنار ستونى كه نشسته بودم در جلوى من مردى نورانى به هيئت عربها، در حاليكه لباس و عباى بسيار تميز و سفيدى پوشيده و عمامه سفيدى نيز به سر داشت ، ايستاد و با زبان عربى بسيار فصيح مشغول سخنرانى شد.

معمولا هر روز پس از نماز صبح جمعيت نماز گزاران متفرق مى شدند و عده اى نيز مسجد را ترك مى كردند، ولى در آن روز همگى ساكت نشستند و به سخنان آن مرد عرب گوش دادند. در ابتداى سخنرانى فكر كردم ايشان نهج البلاغه مى خواند ولى وقتى خوب گوش كردم چون به زبان عربى آشنا بودم متوجه شدم كه انشاى خودش مى باشد.

مدتى سخنرانى نمود و مردم را به تقوا و پرهيزگارى و اجتناب از گناه سفارش نمود. پيش خود گفتم : وقتى سخنانش تمام شد نزد او مى روم و با او آشنا مى شودم

پس از پايان سخنرانى به طرفش حركت كرده ولى موفق نشدم به او دسترسى پيدا نمايم و از نظرم غايب شد.

وقتى به محل اقامت و استراحت كاروانمان برگشتم جريان را براى پدرم تعريف نمودم پدرم كه با عده اى از اهل كاروان نماز جماعت را در همان محل اقامتان برگزار مى كردند، شب به افراد اعلام كردند كه فردا صبح در نماز جماعت مسجد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شركت مى كنيم

فردا صبح به اتفاق پدرم به طرف مسجد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حركت كرديم پدرم براى شركت در نماز نزديك قبر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتن ولى من در همان جاى ديروزى و كنار همان ستون نشستم پس از انجام نماز جماعت صبح مجدد ديدم همان آقا كنار ستون ايستاد و شروع به سخنرانى نمود. جمعيت نيز ساكت نشسته و بدون اينكه كسى از جايش ‍ بلند شود مشغول گوش دادن شدند. من آنقدر به ايشان نزديك بودم كه عباى ايشان روى زانوى من قرار مى گرفت آن روز درباره اصل ديانت و عظمت اسلام سخن گفت و به سلاطين روى زمين بد گفت و از عملكرد آنها انتقاد نمود و همگى آنها را ظالم و جائر خواند. براى نگهدارى و حفظ دين اسلام نيز سفارش هايى نمود. پيش خود گفتم : امروز عباى ايشان را مى گيرم و از او سوال مى كنم كه كيست ، ولى به محض اينكه سخنرانيش تمام شد ديگر او را نديدم

روز دوم آن چنان تصرفى در من ايجاد شده بود كه اصلا در مورد سخنان اين مرد عرب به پدرم چيزى نگفتم و ايشان هم در اين مورد با من صحبتى نكردند. فقط از ايشان پرسيدم : فردا چه كنيم ؟ گفتند: حتما به مسجد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بياييم

روز سوم نيز به مسجد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمديم و من مجددا در همان محلى كه روزهاى قبل مى نشستم جا گرفتم ، پس از نماز جماعت صبح مجددا همان آقا كنار ستون ايستاد و شروع به سخنرانى نمود. امروز راجع به حضرت ابوطالبعليه‌السلام و ايمان او صحبتهاى زيادى كرد و فرمود: حضرت ابوطالبعليه‌السلام از اوصياى حضرت عيسىعليه‌السلام بوده و پيش از ولادت خاتم النبيينصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت ايمان داشته است ، فردى پاك و مطهر بوده است حتى در اين باره عبارتى از زيارت ششم حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام كه در مفاتيخ هم وجود دارد آورد كه عبارت چنين است : (...اشهد انك طهر طاهر مطهر من طهر طاهر مطهر...)(٢٠)

يعنى :...شهادت مى دهم كه ذات پاك تو از هر آلايش پاكيزه و از آباى پاك گوهر و پاكيزه جان به وجود آمده اى

همچنين درباره خلافت حضرت اميرالمومنين علىعليه‌السلام سخن گفت و به طور آشكار شيخين را مورد انتقاد قرار داده و به آنها ايراد گرفت تعجب كردم كه چگونه او در ميان اهل سنت چنين جرئتى پيدا نموده و اين چنين سخن مى گويد! شروع كردم به لرزيدن و پيش خود گفتم نكند كسى آقا را بگيرد و به او آزار و اذيتى برساند.

امروز نيز با وجود اينكه خيلى به ايشان نزديك بودم و گاهى حتى دامان قبايشان را مى گرفتم ولى پس از پايان سخنرانى از نظرم ناپديد شد و نتوانستم به ايشان دسترسى پيدا نمايم

پس از اينكه جمعيت متفرق شدند با چند نفر از دوستان كه در اين مورد صحبت كردم ، معلوم شد هر كس در هر كجاى مسجد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بوده صداى ايشان را طورى مى شنيده كه انگار در كنارش ‍ صحبت مى كرده اند. حتى آنها كه بيرون از مسجد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند صدا را به طور واضح شنيده بودند و مهمتر اينكه عربها به زبان عربى سخنرانى را شنيده بودند و ايرانيها اكثرا به زبان فارسى و ظاهرا هر كس به زبان خودش متوجه سخنان ايشان شده بودند. در اينجا بود كه به فكر فرو رفتم و به ياد توسلم در مسجد الحرام به آقا و همچنين اين سخن حضرت افتادم كه در سرزمين منى به من گفته بودند انشاء الله در مدينه مرا خواهيد ديد. در نتيجه يقين برايم حاصل شد كه ايشان خود حضرت يعنى امام زمانعليه‌السلام بوده اند.(٢١)

فصل دوم : اجمالى از فضايل و عظمت حضرت اميرالمومنين على عليه‌السلام پدر بزرگوار حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام

علت مخفى بودن قبر حضرت علىعليه‌السلام

در اين بخش از كتاب لازم است از مظلوم تاريخ اجمالى براى دوستان اهل بيتعليهم‌السلام تيمنا و تبركا براى نمونه از عظمت و فضيلت حضرت امير المومنين على بن ابيطالبعليه‌السلام آورده شود.

كتاب فضل ترا آب بحر كافى نيست

كه تركنم سر انگشت و صفحه بشمارم

آستانه اميرالمومنين على بن ابيطالبعليه‌السلام (يعنى آستانه حيدريه يعنى آستانه علويه )، مدفن مطهر حضرت امير المومنين على بن ابيطالبعليه‌السلام اولين امام شيعيان جهان

مخفى بودن محل قبر مطهر: حضرت اميرعليه‌السلام در مسجد اعظم كوفه به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادى هنگام نماز صبح ١٩ رمضان با شمشير زخمى گشت و در شب جمعه ٢١ رمضان سال ٤٠ هجرى به شهادت رسيد.

بر اساس وصيت آن حضرت قبر او را مخفى نگاه داشتند و به جز ائمه اطهارعليهم‌السلام واخص خواص شيعيان اين خاندان هيچكس از محل دفن حضرت امير المومنين اطلاعى نداشت سيد بن طاووس در فرحه الغرى (١٧ - ١٢٩) و شيخ جعفر آل محبوبه در ماضى النجف (١/٣٧ - ٩٥) بتفصيل سبب مخفى بودن قبر مطهر را شرح داده اند. سيد بن طاووس ‍ مى نويسد: (...پيكر مطهر حضرت امير المومنينعليه‌السلام را شبانه خارج كرده و امام حسن و امام حسينعليه‌السلام و محمد بن حنفيه و عبدالله بن جعفر وعده اى از خاندان وى همراه جسد شريف بودند و آن را پشت كوفه دفن نمودند، موقعى كه سوال شد چرا قبر را مخفى كرديد در پاسخ فرمودند جهت ترس از خوارج چون قبر او را نبش مى نمودند) ولى پس از سقوط دولت بنى اميه و متفرق گشتن خوارج در قرن دوم هجرى ، در عصر هارون الرشيد، محل قبر حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام علنى شد.

___________________________

آستانه علوى در طول تاريخ آستانه علوى در طول تاريخ

عمارت اول آستانه حيدريه : در حدود سال ١٧٥ قمرى توسط هارون الرشيد بنا گشت حرم مطهر چنانكه در كتاب ارشاد القلوب ديلمى آمده است چهار درب داشت و ضريح مقدس از سنگ سفيد بوده و گنبد از گل سرخ كه بالاى آن علامت سبزى نصب بود.

عمارت دوم : پس از به قدرت رسيدن داعى الصغير از نوادگان زيد بن امام زين العابدينعليه‌السلام در طبرستان ، عمارت دوم اين آستانه در نهايت شكوه و عظمت آغاز شد، اين عمارت هفتاد طاق داشت ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود (٢/٤٥ - ٤٦) فقط بناى گنبد اين عمارت اشاره كرده است

عمارت سوم : توسط عضدالدوله ديلمى بنا گشت و در حدود ٣٧٢ قمرى ساختمان آن پايان يافت و اين سال وفات عضدالدوله است كه حسب وصيت وى در مقبره خاصى كه در عمارت آستانه قبلا پيش بينى شده بود دفن شد و تا عصر حاضر آن حجره به مقابر سلاطين آل بويه معروف است و نيز وى اولين شخصى بود كه در آستانه حضرت امير المومنين علىعليه‌السلام دفن شد. عضدالدوله عمارت آستانه را در نهايت شكوه و عظمت بنا كرد و اموال زيادى صرف نمود و معماران و هنرمندان را از اطراف و اكناف براى اين كار دعوت كرد. و همچنين تمام سلاطين اين خاندان و وزراى آنان در تعمير و تزيين اين آستانه نهايت اهتمام را داشتند. عضدالدوله علاوه بر بناى عمارت آستانه حضرت امير المومنين علىعليه‌السلام ، شهر نجف اشرف را هم بنا نمود و در آن خانه هاى بسيار و حمامها و بازارهاى متعدد تاسيس و شيعيان را تشويق به سكونت در آنجا كرد و خدمه اى براى آستانه تعيين و موقوفات زيادى وقف آن نمود.

ابن بطوطه كه به سال ٢٧ قمرى وارد نجف شد در سفرنامه اش مى نويسد: (از باب حضرت وارد مدرسه بزرگى مى شوند كه طلاب و صوفيان شيعه در آن سكونت دارند. در اين مدرسه از هر مسافر تازه وارد تا سه روز پذيرايى مى شود و هر روز دو بار غذايى مركب از نان و گوشت و خرما به مهمانان مى دهند. از مدرسه وارد باب القبله مى شوند. حاجبان و نقيبان و سرايداران در اين محل مراقب زوار مى باشند و چون كسى براى زيارت وارد مى شود به نسبت وضع و مقام او همگى آن جماعت يا يكى از آنها بلند مى شوند و با او در آستانه حرم مى ايستند و اذن دخول مى خوانند، سپس ‍ اشارت مى كنند كه آستانه و دو طرف چارچوبه درب ورودى را ببوسد و داخل حرم بشود.

داخل حرم به انواع فرشهاى ابريشمين و غيره مفروش است و قنديل هاى بزرگ و كوچك از طلا و نقره در آن آويخته در وسط حرم مصطبه چهار گوشى است كه كمال استادى و مهارت را به كار برده اند و با ميخ ‌هاى نقره اى فرو كوبيده اند چنان كه هيچ چيزى از چوب نمودار نيست ارتفاع مصبطه كمتر از ارتفاع قامت آدمى است و در آن سه قبر هست كه مى گويند يكى از آن آدمعليه‌السلام و ديگرى از آن نوحعليه‌السلام و سومى از آن علىعليه‌السلام مى باشد و بين اين سه قبر در طشتهاى زرين و سيمين گلاب و مشك و انواع عطريات ديگر گذاشته اند كه زوار دست خود را در آن فرو برده به عنوان تبرك بر سر و روى خود مى كشند. درب ديگر حرم كه آستانه نقره اى و پرده هاى ابريشمين الوان دارد به سوى مسجدى باز مى شود كه آن خود چهار در دارد و هر چهار درب داراى آستانه هاى نقره و پرده هاى ابريشم مى باشد. داخل مسجد نيز فرشهاى عالى انداخته اند و ديوارها و سقف آن با پرده هاى حرير مستور است .)

آتش سوزى آستانه علوى در قرن هشتم هجرى :

در سال ٧٥٥ قمرى قسمتى از آستانه علوى دچار آتش سوزى گشت ، مخصوصا تزيين ديوارها كه تمامى آن از چوب ساج و آيينه كارى و نقاشى نفيس شده بود و پرده هاى حرير و فرشهاى آستانه همگى طعمه حريق گشت شيخ كمال الدين عبدالرحمن عتايقى حلى نجفى كه خود آتش سوزى آستانه علوى را مشاهده نموده بود، بدون اينكه حجم و مقدار خسارت حريق اشاره نمايد در آخر كتاب شرح الفصول الايلاقيه خود مى نويسد تاليف اين كتاب در محرم سنه ٧٥٥ قمرى سال آتش سوزى در آستانه علوى ، پايان گرفت سپس اضافه نموده كه عمارت آستانه در سنه ٧٦٠ قمرى تجديد بنا شد. ابن عنبه كه كتاب عمده الطالب را در سنه ٨١٢ قمرى تاليف نموده ، بطور دقيقتر حجم و مقدار حريق را مشخص مى كند و تاكيد دارد كه قسمتى از تزيين عمارت آستانه علوى دچار حريق شد و قسمتى از عمارت آستانه كه قبور سلاطين آل بويه را دربرداشت سالم ماند، خزانه (كتابخانه ) آستانه حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام كه پس از هجرت شيخ طوسى به نجف اشرف مورد توجه علماى شيعه قرار گرفته بود و اكثر مولفين نسخه اى (و غالبا نسخه اصلى ) از دست نويس خود را به اين آستانه اهدا مى كردند، در اين آتش سوزى كلا طعمه حريق گشت

از جمله نفايس خطى كه در اين آتش سوزى از بين رفت قرآنى بود بر پوست آهو كه مى گويند به خط حضرت اميرعليه‌السلام در سه جلد بزرگ بوده است

ناگفته نماند كه يكى از مجلدات فقط حواشى آن سوخته و خطوط آن سالم مانده است

عمارت چهارم آستانه علوى : هيچ يك از محققين و مورخين اصلاح و تعميرات آستانه علوى را كه پس از آتش سوزى صورت گرفت به شخص ‍ معينى نسبت نمى دهند و اين مى رساند كه اصل عمارت عضدالدوله ديلمى سالم بوده و قسمتى از تزيينات طعمه حريق شده ، سپس تزيينات حرم مطهر از طرف جمع كثيرى از شيعيان و سلاطين تكامل يافته است امروزه حرم مطهر آستانه از آثار آل بويه و صحن شريف ، از آثار صفويه و مجموعه اى از شاهكارهاى معمارى اسلامى در جهان به شمار مى رود.

آستانه علوى در عصر صفويه :

پس از به قدرت رسيدن سلسله صفويه در ايران و بر اساس اعتقاد راسخ سلاطين اين خاندان به حضرت اميرالمومنين على بن ابيطالبعليه‌السلام ، تعميرات آستانه علوى به دست شاه اسماعيل صفوى در سال ٩١٤ قمرى آغاز شد و در عصر شاه عباس و با طرح و نقشه و مهندسى شيخ بهائى صحن شريف آستانه حيدريه تكميل گشت و تزيينات و تعميرات و هدايا در دوران صفويه بدون انقطاع استمرار يافت شاه اسماعيل صفوى در روز ٢٥ جمادى الثانى سال ٩١٤ قمرى وارد بغداد گشت و در باغ پير بوداق منزل نمود و مورد استقبال شيعيان عراق قرار گرفت سپس رهسپار كربلا شد و بعد به زيارت حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام به نجف اشرف شتافت و هداياى ابريشمى مفوش ‍ نمود و قنديلهاى طلا جهت روشنايى به حرم تقديم داشت و شش عدد صندوق خاتم در حرم قرار داد.

آستانه علوى در عصر نادر شاه افشار:

در سال ١١٥٦ قمرى هنگامى كه نادر شاه به زيارت آستانه علوى مشرف شد دستور داد كه كاشيهاى سبز رنگى كه در عصر صفويه به طرح شيخ بهايى گنبد و دو گلدسته را تزيين كرده بود بردارند و تمامى آن را با طلا تزيين كنند. وى اموال عظيمى صرف تعميرات آستانه نمود و هداياى بيشمارى به خزانه علوى اهدا كرد كه اكثر آنها تا عصر حاضر در خزانه آستانه علوى باقى است گنبد آستانه كه در عصر عضدالدوله سفيد بود و در عصر صفويه سبز گشته بود، در عصر نادرشاه با طلا تزيين شد و تاريخ آن را در كتيبه ايوان طلاى آستانه علوى با طلا سال ١١٥٦ قمرى نگاشته اند. اين عمل نادر شاه تاثير عميقى در قلوب شيعيان نهاد و جمعى كثير از فحول شعراى شيعه به فارسى و عربى و تركى و هندى اشعارى به اين مناسبت سروده اند. همچنين نادرشاه در تزيين حرم مطهر و كاشيكارى صحن شريف كوشش بسيار كرد، از جمله آثار وى كه تاكنون باقى است كاشيكارى ايوان العلماء جنب رواق به سمت شمال است كه به مقام العلماء هم شهرت دارد و در اين مكان بسيارى از فحول علماى شيعه و بعضى از زعماى صفويه مدفون مى باشند. همسر نادر شاه ، رضيه بيگم دختر شاه سلطان حسين صفوى ، نيز مبلغ بسيارى جهت تعميرات و مرمت اماكن متبركه كه وقف نمود كه اكثر كاشيكارى آستانه علوى از آن محل انجام گرفت

آستانه علوى در عصر قاجاريه :

هر يك از شاهان قاجاريه آثارى در اين آستانه از خود باقى گذاشته اند، از آن جمله آقا محمد شاه قاجار در سال ١٢١١ قمرى ضريح نقره به آستانه علوى تقديم نمود، سپس فتحعليشاه در سال ١٢٣٦ قمرى تعميراتى در آستانه انجام داد كه تجديد طلاى دو گلدسته آستانه از آن جمله است و بعد در سال ١٢٦٢ قمرى به امر عباس ‍ قليخان وزير محمد شاه فرزند عباس ميرزاى قاجار ضريح ديگرى از نقره به آستانه اهدا گشت

آستانه علوى در عصر حاضر

آخرين تعميرات آستانه و آيينه كارى حرم و رواقها در سال ١٣٧٠ قمرى انجام پذيرفت در حال حاضر آستانه داراى صحن بزرگ و حرم است و در وسط حرم مطهر قبر شريف واقع است كه پيكر مقدس حضرت اميرالمومنين علىعليه‌السلام را در بر دارد. بر روى قبر مطهر صندوقى از ساج خاتم كارى نفيس كه اهدايى شاه اسماعيل صفوى است قرار گرفته و در قرون گذشته تعميراتى بر روى اين صندوق انجام شده و اضافات و تزييناتى شده كه تاريخ بعضى از تعميرات ثبت شده است در اطراف صندوق مطهر سوره الدهر و بعضى از احاديث درباره حضرت اميرالمومنين علىعليه‌السلام با خط زيباى محمد بن علا الدين محمد حسينى و تاريخ ١١٩٨ قمرى ثبت است

در قسمت بالاى سر حضرت بر روى صندوق تعميراتى كه در مطلع قرن سيزدهم هجرى انجام شده ذكر شده است و در پايان آن نام استادكار ذكر شده (بنده خاكسار محمد حسين نجار شيرازى ) بر روى اين صندوق ، ضريح نقره اى است كه توسط سيف الدين ، رهبر فرقه اسماعيليه بهره اهدا شده و در ١٣ رجب سنه ١٣٦١ قمرى طى تشريفات خاص و جشن شكوهمندى كه نخست وزير وقت نورى السعيد و ديگر زعماى سياسى شيعه حاضر بودند از آن پرده بردارى شد، هنرمندان هندى پنج سال بر روى آن كار كرده بودند و از ده هزار و پانصد مثقال طلاى خالص و دوميليون مثقال نقره تشكيل شده است بالاى ضريح ، گنبد قرار دارد كه در طول قرون گذشته شعراى شيعه و بعضى از عامه اشعار زيادى در وصف آن سروده اند.

اولين گنبد به رنگ سرخ توسط هارون الرشيد بنا گشت ، سپس عضدالدوله ، گنبدى سفيد بنا كرد و در عصر صفويه و با طرح و اجراى شيخ بهايى گنبد سبزى بنا شد و بعد توسط نادر شاه گنبد طلا گشت كه تا عصر حاضر گنبد آستانه علوى از طلا مى باشد. ارتفاع گنبد از كف صحن مطهر ٤٢ متر، محيط قاعده آن ٥٠ متر و ارتفاع آن از پاى قاعده تا سر گنبد ٣٥ متر مى باشد.

كف حرم مطهر توسط فرقه بهره با سنگ مرمر مفروش شده و ديوارهاى آن تا حدود دو متر از سنگ مرمر ايران پوشيده گرديده است كاشيكارى و آيينه كارى ، كه تمامى آن به دست هنرمندان ايرانى انجام شده ، چهار طرف حرم مطهر و چهار رواق آن را احاطه نموده است اين رواقها از سه طرف شمال ، جنوب و شرق ، دربهاى ورودى و خروجى را با حرم مطهر برقرار مى سازند، همچنين رواق شمالى و رواق جنوبى صحن شريف را با حرم مطهر ارتباط مى دهد. رواق شرقى داراى دربى است كه داخل ايوان طلا باز مى گردد و اين ايوان كه به شكل مستطيل مى باشد در طرف شرق حرم مطهر واقع است و تمامى ديوارهاى آن از طلا تزيين شده است

در طرف شمال و جنوب ايوان دو گلدسته (مناره ) طلا به ارتفاع ٣٥ متر واقع است كه در بالاى آن بعضى از آيات سوره جمعه كتيبه شده و در وسط ايوان طلا در جنب درب ورودى به رواق قصيده فارسى با حروف طلا به خط زيباى محمد جعفر اصفهانى ، به تاريخ ١١٥٦ قمرى ، در مدح حضرت اميرالمومنين على بن ابيطالبعليه‌السلام از سرودهاى عرفى شيرازى (م ٩٩٩ قمرى ) نوشته شده كه مطلع آن چنين است :

اين بارگاه كيست كه گويند بيهراس

كاى اوج عرش سطح حضيض تو را مماس

ايوان طلاى آستانه علوى در سمت شمال و جنوب داراى كفش كن است كه كشوانيه مى خوانند و به صحن شريف منتهى مى گردد. اين ايوان بدون سقف است لذا در نوع خود يگانه و از شكوه و عظمت و صفاى خاصه اى برخوردار است

صحن شريف آستانه علوى طرح بديعى دارد و از مهمترين خصايص آن اين است كه در چهار فصل سال طلوع آفتاب مستقيما به قبر مطهر مى تابد و در نقطه اى معين در زمستان و تابستان زوال ظهر در نجف در آنجا انجام مى گردد. صحن مطهر از دو طبقه تشكيل شده و به شكل چهار گوش است در اطراف صحن شريف حجره هايى بنا شده و در مقابل هر حجره يك ايوان كوچك واقع است كه تا اوايل نيمه اول قرن چهاردهم هجرى سكنه آن را فحول علماى اماميه تشكيل مى دادند و صحن مطهر، مركز دانشگاه بزرگ جهان تشيع بود. تمامى ديوارها و سقف ايوان حجرات از بهترين كاشيهاى اصفهان تزيين گشته و با گذشت زمان كاشيهاى آن تجديد شده است در قرون گذشته تعميراتى در صحن شريف انجام شده كه شرح آن مفصل است

آستانه دوم علوى در بلخ و يا مزار شريف :

اجماع مسلمين جهان بر اين است كه پيكر مقدس حضرت اميرالمومنين على بن ابيطالبعليه‌السلام در نجف اشرف مدفون است(٢٢)

حسن خلق حضرت اميرالمومنين علىعليه‌السلام

حسن خلق و شكفته رويى حضرت ، ضرب المثل بوده ، به حدى كه دشمنان اين كار را براى حضرت عيب مى دانستند. دومى مى گفت : بسيار قبيح است ، و به جهت غصب خلافت بود كه براى حضرت عيب مى شمرد.

معاويه به قيس بن سعد گفت : رحم الله ابا الحسن بسيار خندان و خوش ‍ طبع بود. قيس گفت : بلى ، رسول خدا هم با صحابه خوش طبع و خندان بود! يا معاويه ، تو ظاهرا مدح او را نمودى ولى قصد ذم آن جناب كردى ، و الله آن حضرت با آن شكفتگى و خندانى ، هيبتش از همه كس افزون بود و آن هيبت تقوى بود كه آن سرور داشت ، نه مثل هيبتى كه اراذل شام از تو دارند.

روايت شده است : حضرت در زمان خلافت پياده در بازار كوفه مى گذشت و مردم به معاملات خود مشغول بودند و از مرور حضرت خبر نداشتند. در راه كه به ازدحام خلق بر مى خورد، مى فرمود راه دهيد و آنان آواز مباركش را مى شنيدند و راه را براى آن حضرت باز مى كردند.

روزى حضرت بعض حوائج خانه را خريده و خود آنها را حمل مى كرد. يى از خدمه خواست بردارد، حضرت نداد. خادم عرض كرد: تو خليفه زمانى و امام مومنانى ، اين صورت با حال شما نسبتى ندارد. فرمود: لا ينقص الرجل من كماله ما يحمله على عياله از كمال مرد كم نكند بارى كه براى عائله خود حمل مى كند.

شجاعت حضرت اميرالمومنين علىعليه‌السلام

مقاماتش در جنگها مشهور و غزواتش معروف و مذكور است در هيچ جنگى نترسيد، به اتفاق فريقين ، كرار غير فرار و غالب كل غالب بود. جنگهايى كه در زمان حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمود، گواه شجاعت بى نظير اوست چنان كه غزوات دوران خلافت آن حضرت نيز چنين است ، مانند (جمل ) و (صفين ) كه در ليله الهرير زياده از پانصد نفر و به قولى نهصد نفر را كشت و به هر ضربتى تكبيرى مى فرمود و در جنگ (نهروان ) شجاعان و ابطال را حيران كرد. در روايات قضاياى بسيارى در قدرت و قوت حضرت وارد شده است ، همچون : برداشتن سنگى عظيم از روى چشمه كه گروهى از برداشتن آن عاجز بودند، و ظهور جلالت و مقامات آن حضرت كه در روايت معتبره منعكس شده است

در كشف الغمه اربلى آمده است : هنگام عزيمت به صفين ، لشگر آن حضرتعليه‌السلام بى آب و تشنه شدند و به هر طرف دويدند آب نيافتند. حضرتعليه‌السلام لشگر را نزديك ديرى آورد و از صاحب دير طلب آب نمود. راهب گفت : از اينجا تا آب دو فرسخ راه است اصحاب اجازه خواستند بروند بياورند، فرمود به آن حاجتى نيست سپس عنان مركب خود را به جانب قبله تاخت و در جايى كه نزديك دير بود، امر كرد مقدارى زمين را كندند، سنگ بزرگى نمايان شد كه با هيچ وسيله اى به آن كارگر نمى شد آن را برداشت امامعليه‌السلام فرمود سعى كنيد آن سنگ را برداريد، اصحاب هر چه سعى كردند نتوانستند آن را حركت دهند.

حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام كه اين بديد، از مركب فرود آمد و با دست خود آن سنگ عظيم را كه لشگر نتوانستند حركت دهند برداشته ، از روى چشمه به دور انداخت اصحاب به حيرت افتادند. آبى صاف و شيرين و سرد ظاهر شد. همه سيراب شدند و توشه برداشتند. حضرت بار ديگر آن سنگ را بالاى چشمه نهاد و روى آن خاك ريخت

چون راهب دير آن حال را مشاهده كرد به خدمت امام على بن ابيطالبعليه‌السلام آمد و پرسيد: شما نبى مرسل يا ملك مقرب هستى ؟ فرمود: نه ، من وصى پيغمبر مرسل ، محمد بن عبدالله خاتم النبيينصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستم راهب شهادتين گفت و شهادت به وصى بودن آن حضرت داد و به اسلام مشرف شد.

حضرت سبب اسلام او را پرسيد تا حاضرين بشنوند. راهب آنچه در كتب خود ديده و از علماى خود شنيده بود راجع به آن چشمه و آن سنگ عظيم (كه محل آن را نداند و كندن آن را نتواند جز پيغمبر يا وصى او، آن شخص ولى خداوند است و مردم را به طرف حق مى خواند) بيان كرد و عرض كرد: سالها در اين دير علما و احبار در انتظار او مانده و او را درك نكرده اند و اكنون بحمدالله من به آرزوى خود رسيدم و مقصود خود را يافتم

حضرت على بن ابيطالبعليه‌السلام پس از استماع اين كلمات به شدت گريست و فرمود: الحمدالله الذى لم اكن عنده منسيا حمد خدارا كه من نزد او فراموش شده نيستم

لشگر همگى حمد و شكر خدا را نمودند كه آنان را به مقام و جلالت حضرتعليه‌السلام آشنا ساخت

سپس راهب در ركاب حضرت به جنگ رفته و شهيد شد. رحمه الله عليه حضرت بر او نماز خواند و او را دفن نمود و براى او استغفار كرد.

از فضايل عجيبه و خوارق عادات آن حضرت اينكه ، جمع بين الاضداد و تاليف بين الاشتاب نموده بود، و صفات متضاده در حضرت جمع بود.

و ما احسن ما قال الصفى الحلى فى مدحهعليه‌السلام

جمعت فى صفاتك الاضداد

فلهذا عزت بك الانداد

زاهد حاكم حليم شجاع

فاتك ناسك فقير جواد

شيم ما جمعن فى بشر قط

و لا حاز مثلهن العباد

خلق يخجل النسيم من

اللطف و باس يذوب منه الجماد

در يك كلام ، در تمامى صفات ممدوحه و فضايل نفسانى و كمالات معنوى بر جميع مخلوقات - جز پسر عمش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - تفوق و برترى داشت